هدایت شده از یک آیه در روز
ادامه تدبر ۳ (اقسام ظن)
🔸ج. ناظر به دیگران
در یک تقسیم کلی، دیگران را میتوان همکیشان (مومنان و مسلمانان) و غیرهمکیشان تقسیم کرد.
بحث در مورد غیرهمکیشان پیچیدگی خاص خود را دارد که فعلا از مباحث این آیه خارج است.
اما در خصوص مومنان و مسلمانان، ظاهرا اصل اولیه داشتن حسن ظن به دیگران و پرهیز از سوءظن به دیگران است و توصیه شده که حتی اگر وضعیت بظاهر نامطلوبی از او دیدیم تا حد امکان آن را بر وجه خوبی حمل کنیم (احادیث۳۱ تا ۴۱) مگر کسی که علنا به فسق و فجور اقدام میکند (حدیث۸۸)؛
و البته معدود مواردی توصیههای مختصری به سوءظن داشتن هم شده است، که مهمترینش آن است که اگر انسان در زمانهای زندگی میکند که بدی بر رفتار انسانهای جامعه و غالب است اینجا دیگر جای حسن ظن داشتن نیست (حدیث۴۳) و در واقع، داشتن سوءظن در چنین موقعیتهایی از باب احتیاط و دوراندیشی است (احادیث ۱۳ و ۴۲).
البته در روابط با مومنان درست است که از سویی باید تا حد امکان از سوءظن پرهیز داشت و از سویی اگر دیگران به ما حسن ظن داشتند بکوشیم طوری رفتار کنیم که حسن ظن ایشان صادق از آن درآید (حدیث۴۰)،
اما حقیقت این است که باید توجه داشته باشیم که بسیاری از مردم به این دستور عمل نمیکنند، و از این رو، همان طور که باید از سوءظن به دیگران اجتناب نمود باید از قرار دادن خود در موقعیتی که موجب سوءظن میشود پرهیز نمود (احادیث۴۶-۴۷)؛
که این مساله در خصوص زمامداران و کسانی که مسئولیتی برعهده دارند بمراتب بیشتر و ظریفتر است (حدیث۴۵).
البته یک نکته مهم درباره سوء ظن (بخصوص در مورد دیگران) که در احادیث مورد تاکید قرار گرفته این است که انسانها بالاخره ناخواسته مبتلا به سوء ظن میشوند تا حدی که گویی هیچ انسانی نیست که از آن خلاصی داشته باشد، ولی مهمترین وظیفه انسان این است که به سوءظن خود ترتیب اثر ندهد (حدیث۵)
و همین تحلیل محملی بوده است که بسیاری از بزرگان بین احادیثی که سوءظن را مذمت کردهاند و احادیثی که گاه از محاسن سوءظن سخن گفتهاند جمع کنند بدین بیان که اساسا ظن یک صفت انفعالی و خارج از اراده انسان است که نمیتواند مورد دستور قرار گیرد؛ پس جایی که از محاسن آن سخن گفته شده صرفا از باب حزم و احتیاط و دوراندیشی و در افق ذهن است ؛ و جایی که مذمت شده جایی است که انسان بخواهد بر این سوء ظن خود نتیجه عملی و خارجی مترتب کند.
📚(مجمع البیان، ج9، ص205 ؛ نزهة الناظر و تنبیه الخاطر، ص111 ؛ المیزان، ج18، ص323 و ۳۳۳ )
🔹تبصره
چنانکه مشاهده شد در مجموع مصادیق بد بودن سوءظن به نحو چشمگیری بیش از مصادیقی است که در آنها سوء ظن داشتن مطلوب است،
و شاید به همین جهت است که در این آیه تاکید اصلی بر اجتناب از سوء ظن است و در احادیث نیز وقتی به صورت کلی بحث شده غالبا از مضرات و مذمت سوءظن و تعارض آن با ایمان (احادیث ۶ تا ۱۰) و محاسن حسن ظن (احادیث۱۱-۱۲) سخن گفته شده است.
@yekaye
#حجرات_12
هدایت شده از یک آیه در روز
.
4️⃣ «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ»
اگر در مجموع از سوءظن به دیگران برحذر داشته شدهایم خوب است عوامل پیدایش سوء ظن و آثار مترتب بر آن را هم بشناسیم تا از آنها اجتناب کنیم.
🔥عوامل پیدایش سوء ظن
💥الف. کثرت تزلزل و تردید (حدیث۴)
💥ب. ضعف ایمان و آلودگی باطن؛ و بیبهرگی از حیاء و امانت و صیانت و صدق (حدیث۱۱)
💥ج. پستی و لئامت (حدیث۳۷.ب)
💥د. دور شدن از خوبیها ( ۳۷.ج) و بد بودن خود شخص، که انتظار بدیهای خویش را در دیگران دارد (حدیث۳۴)
💥ه. همنشینی و همصحبتی با انسانهای بد (حدیث۳۶ و ۴۴)
💥و. ...
🔥آثار مترتب بر سوء ظن
💥الف. از دست دادن دین و ایمان (حدیث۷ و ۳۵.ج)
💥ب. گرفتار شدن به عذاب الهی، حتی بعد از اینکه شخص ایمان آورده بود (احادیث۷.د و ۱۶)
💥ج. گرفتار شدن به هبط عمل (حدیث ۱۰.الف) و سنگین کردن بار گناه (حدیث ۱۰.ب)
💥د. گرفتار شدن به توهمات بد (حدیث۹.الف)
💥ه. فاسد کردن امور (حدیث۱۰.الف) و بدجوری در هم پیچیده شدن (حدیث ۹.ب)
💥و. سوق دادن انسان به اقدامات شرورانه (حدیث ۱۰.ج) همچون آسیب زدن به همنشینان (حدیث ۹.ج)
💥ز. بخل و حرص و ترس و آزمندی (حدیث۲۵ تا ۲۹) (البته چهبسا اینها را به عنوان عوامل ایجاد سوءظن هم بتوان دانست؛ یعنی رابطهای دوسویه دارند)
💥ح. از دست دادن دوستان صمیمی (حدیث ۳۷.د)
💥ط. ترس و نگرانی از همگان (حدیث۳۹. الف) و اعتقاد به خیانت کسانی که اهل خیانت نیستند (حدیث ۳۹.ج)
💥ی. پیداش حسن ظن نابجا (حسن ظن به کسی که سزاوار حسن ظن نیست) (حدیث۳۹.ب)
💥ک. ...
🌈راههای غلبه بر سوءظن
علاوه بر ریشه کن کردن آنچه به عنوان عوامل پیداش سوءظن مطرح شد و نیز اندیشیدن درباره عواقب و پیامدهای سوءظن (که این دو مورد در بالا شرح داده شد) برخی راهکارهای خاص هم برای غلبه بر سوءظن و جلوگیری از وقوع پیامدهای آن مطرح شده است؛ از جمله:
⭐️الف. ترتیب اثر ندادن به ظن و گمانی که به ذهن خطور کرده (حدیث۵)
⭐️ب. تضرع به درگاه الهی برای رهایی از آن (حدیث۸)
⭐️ج. ...
@yekaye
#حجرات_12
هدایت شده از یک آیه در روز
.
2️⃣1️⃣ «وَ لا تَجَسَّسُوا»
قرآن کریم ما را از تجسس نهی میکند و احادیث فراوانی هم در مذمت آن وارد شده است. با این حال به نظر میرسد این نهی، نهی ارشادی باشد، نه مولوی؛ یعنی نهیای است که ما را به حکم عقل رهنمون میشود، نه اینکه از امور تعبدی باشد که عقل ما راهی به تشخیص دقیق حدود و ثغور آن نداشته باشد و حداکثر فقط بتواند کلیاتی از حکمت آن را دریابد.
📝نکته تخصصی #فقهی_اخلاقی (۱):
ضرورت توأمان احکام #ارشادی و #مولوی
در جهان اسلام، شیعه و معتزله با قبول حسن و قبح عقلی، حجیت عقل به عنوان یکی از منابع حکم شرعی را پذیرفتهاند.
برخلاف آنچه گاهی برخی از روشنفکرمآبان بیان میکنند، لازمه این پذیرش آن نیست که تمامی احکام شریعت حتما باید به تایید عقل برسند تا معتبر شوند؛ زیرا قبول این مدعا به معنای آن است که عقل تمامی نکات مورد نیاز برای هدایت به سعادت انسان را میداند؛ و اگر چنین بود دیگر نیازی به نبوت نبود؛ در حالی که شیعه و معتزله هردو خود را مسلمان و معتقد به نبوت میدانند و نمیخواهند با قبول حسن و قبح عقلی، اصل نبوت را کنار بگذارند.
پس اگر هم نبوت مورد قبول است و هم حسن و قبح عقلی، لازمهاش این است که تکالیف شریعت را در یک تقسیم کلی به دو دسته احکام مولوی و ارشادی تقسیم کرد: احکام ارشادی تکالیفی است که عقل با پشتوانه درکی که از حسن و قبح امور دارد مستقلا توان تشخیص باید و نبایدها را دارد، و حکم شارع صرفا راهنمایی و تذکری به همان حکم عقل است؛ و احکام مولوی تکالیفی هستند که به خاطر پیچیدگیهای خاص زندگی اجتماعی و درهمتنیدگی مصالح و مفاسد مختلف، عقل بتنهایی توان احاطه به همه مصالح و مفاسد مذکور را ندارد، و اگر هم داشته باشد توان برآیندگیری دقیق از مجموعه این مصالح و مفاسد را ندارد؛ و اگر نظری هم میدهد صرفا ناشی از گمانهزنی است نه ناشی از درک دقیق عقلی.
از این رو، در اینجا عقل با اینکه به وجود یک سلسله مصالح و مفاسد واقعی در صدور آن حکم (وجود عقلانیتی در حکم) اذعان دارد اما چون خود را ناتوان از رسیدن به آن میبیند تعبد پیشه میکند.
تفصیل این نکته و تبیین خطای بسیاری از روشنفکران دینی معاصر که ناشی از عدم توجه به این تفکیک دقیق است، را در مقاله «تأملی فلسفی در باب نسبت فقه و اخلاق» بیان کردهام:
🌐 https://www.souzanchi.ir/a-philosophical-reflection-on-the-relationship-between-jurisprudence-and-ethics/
📝نکته تخصصی #فقهی_اخلاقی (۲):
اقتضاءات #حکم_ارشادی
وقتی حکمی ارشادی شد دست کم دو لازمه مهم دارد:
💢الف. حکم مذکور ناظر به عملی است که عقل انسان حسن یا قبح آن را مستقلا درمییابد و حتی اگر در شریعت هم چنین نهیای واقع نشده بود، باز خود عقل کافی بود که بفهمد نباید آن کار را انجام دهد. اینجاست که پای بحث از فلسفه آن حکم (به عنوان علت تامه صدور حکمت، نه فقط حکمتی از حکمتهای آن) باز میشود
(که در تدبر ۱۳ در خصوص موضوع مورد بحث به آن خواهیم پرداخت).
💢ب. حدود و ثغور آن را عقل تشخیص میدهد؛ به تعبیر دیگر، این حکم اگر استثناءاتی دارد و در شرایطی مجاز و حتی ضروری شود، همگی مواردی است که عقل توانایی تشخیص آن را دارد؛ و اصرار بر حرمت آن در مواردی که طبق تحلیل موجه عقلانی انجام این کار مجاز و یا حتی ضروری میشود، صرفا از باب خشکهمقدسی و تحجر، ویا ژست روشنفکرمآبی گرفتن خواهد بود؛ نه دینداری عاقلانه
(که در تدبر ۱۴ در خصوص موضوع مورد بحث به آن خواهیم پرداخت).
@yekaye
#حجرات_12
هدایت شده از یک آیه در روز
.
3️⃣1️⃣«وَ لا تَجَسَّسُوا»
قرآن کریم مسلمانان را به پرهیز از _تجسس در امور همدیگر دستور میدهد و اشاره شد که به نظر میرسد این نهی، نهی ارشادی باشد.
اینجاست که میتوان درباره فلسفه این حکم بحثی کاملا عقلی داشت:
📝فلسفه #حرمت_تجسس
به نظر میرسد مهمترین فلسفه حرمت تجسس، این واقعیت است که اکثریت قریب به اتفاق ما انسانها معصوم نیستیم؛ ولی قرار نیست بدیها و زشتیها ما در معرض دید عموم قرار گیرد؛ و بنا بر این است که همین رفتار ظاهری ما معیار مواجهه و برخوردای اجتماعی ما باشد.
در واقع، یکی از مهمترین صفات الهی که در شکلگیری و تداوم زندگی اجتماعی ما انسانها نقش دارد صفت ستاریت اوست؛ همه ما لغزشهایی داریم، که اگر قرار باشد افراد از این لغزشهای همدیگر اطلاع پیدا کنند نهتنها کسی به دیگری اعتماد نمیکرد، بلکه حتی حاضر نبود کاری برای دیگری انجام دهد و حتی حاضر به دفن همدیگر نمیشدند
(لَوْ تَكَاشَفْتُمْ مَا تَدَافَنْتُمْ؛ الأمالي( للصدوق)، ص446؛ عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج2، ص53) ؛
و اقتضای این ستاریت الهی این است که ما نیز از تفحص و جستجوی عیوب مخفی مردم پرهیز کنیم؛ تا عیوب ما هم مخفی بماند (احادیث ۵۱ و ۷۳).
بر همین اساس است که در بسیاری از روایات تاکید کردهاند ضابطه عدالتی که مبنای عمل اجتماعی (در اموری مانند شهادت دادن و ...) قرار میگیرد همین رعایت ظواهر است وگرنه جز اولیاءالله نمیشد به عدالت کسی حکم کرد (حدیث۶۸).
@yekaye
#حجرات_12
هدایت شده از یک آیه در روز
ادامه تدبر 4️⃣1️⃣ درباره حدود و ثغور تجسس
✅تبصره
تشخیص مصادیقی که کارگزار موظف است که به تجسس بپردازد یا خیر، در بسیاری از موقعیتها بسیار دشوار است؛ و شاید از همین روست که در نظام جمهوری اسلامی مقرر داشتهاند که وزیر اطلاعات باید مجتهد باشد.
شاید بتوان گفت قدر متیقن بحث فوق برای کارگزاران زیردست، مواردی است که کارگزار متوجه میشود این دستور تجسسی که به او داده شده، نه لزوما برای حفظ امنیت و نظم اجتماعی، بلکه از باب جنگ قدرت و تلاش برای زمین زدن افراد است (احادیث ۵۰ و ۵۳.ب).
جالب اینجاست که در اسلام حتی در زمینه عدم رعایت احکام دین در عرصه خصوصی نیز کارگزاران حکومت حق تجسس ندارند (تفصیل بحث در تدبر۱۵).
@yekaye
#حجرات_12
هدایت شده از یک آیه در روز
ادامه حکایات مربوط به تجسس (تدبر۱۵)
💢د. عمر بن خطاب همراه عبد الرحمن بن عوف به منظور گشت زدن بیرون رفتند، آتشی دیدند جلو رفتند و اجازه گرفتند. در باز شد و وارد خانه شدند [در نقل الدر المنثور میگوید: به خانه که رسیدند دیدند در باز است؛ و وارد شدند].
دیدند در این خانه مردی است و زنی كه زن آواز میخواند، و در دست مرد پیالهای است.
عمر گفت: این زن چه نسبتی با تو دارد؟
گفت: زن من است.
عمر گفت: در این پیاله چیست؟
گفت: آب زلال است.
عمر به زن گفت: چه آوازی میخواندی؟
زن گفت: این اشعار را میخواندم:
تطاول هذا اللّیل و اسودّ جانبه / و أرّقنی ألّا حبیب ألاعبه
فو اللّه لو لا خشیة اللَّه و التقی / لزعزع من هذا السّریر جوانبه
و لكن عقلی و الحیاء یكفّنی / و أكرم بعلی أن تنال مراكبه
یعنی: این شب طولانی شد و دامنه آن سیاه گردید، و مرا به بیدارخوابی مبتلا ساخت؛ آيا مگر دوستی نیست كه با او سرگرم شوم؟ به خدا سوگند اگر ترس از خدا و تقوا نبود، این تخت اطرافش میلغزید. ولی عقل من و حیاء مرا باز میدارد، و به شوهرم احترام میگذارم كه كسی به سواری او دسترسی یابد.
سپس آن مرد گفت: یا أمیر ما اینطور دستور نداریم، خداوند میفرماید: «وَ لا تَجَسَّسُوا».
عمر گفت: راست گفتی، و از منزل او بیرون رفت.
📚الكشف والبيان (تفسير الثعلبي)، ج۹، ص۸۳ ؛
📚مجمع البیان، ج9، ص203 ؛
📚الدر المنثور، ج6، ص93
💢ه. شخصی سراغ عمر بن خطاب آمد و گفت: فلانی مست کرده است.
عمر گفت: چه میگویی؟
گفت: راست میگویم.
عمر گفت: وقتی او مشغول شرابخواری شد مرا خبر کن. مدتی بعد آمد و گفت: او الان مشغول شرابخواری است.
پس با هم به راه افتادند. عمر گفت: از او اجازه بگیر و اگر اجازه داد بگو: آیا کسی هم که همراهم است وارد شود؟
وقتی آن شخص صدای اجازه گرفتن را شنید شراب را مخفی کرد و اجازه داد. گفت: کسی که همراه من است هم وارد شود؟
گفت: بله.
پس عمر وارد شد و گفت: به خدا سوگند بوی شراب میآید. پس تجسسی کرد و شراب را یافت و گفت: فلانی! این چه کاری بود که کردی؟
آن شخص که هنوز عقلش زایل نشده بود گفت: ای پسر خطاب! این چه کاری بود که تو کردی؟ آیا خداوند تو را از تجسس نهی نکرده بود؟
عمر منظورش را فهمید و به رفیقش گفت: برویم؛ و او را رها کردند.
📚سنن سعيد بن منصور، ج7، ص394 ؛
📚الدر المنثور، ج6، ص93
@yekaye
#حجرات_12
هدایت شده از یک آیه در روز
.
6️⃣1️⃣ «وَ لا یغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً»
گفتهاند غیبت بیان عیب کسی در غیاب و پشت سر اوست به نحوی که خلاف حکمت باشد
📚مجمع البیان، ج9، ص205
📚المیزان، ج18، ص323
📝مصادیق #غیبت
درباره گستره مصادیق آن نظرات مختلف است و از مواردی که عموما خارج از مصادیق غیبت شمردهاند بیان عمل کسی است که آشکارا مرتکب گناه میشود (المیزان، ج18، ص323)؛
چرا که ظاهرا ویژگی اصلی غیبت بیان اموری است که از دید دیگران به طور عادی مخفی بوده است؛ و بیان چیزی که آشکار است غیبت محسوب نمیشود (حدیث ۶۹.ج).
البته گاهی عیبی (بویژه عیوب جسمانی) در شخص هست که آشکار است، اما افراد بدان توجه ندارند، و بیان آنها به نحوی که موجب توجه افراد بدان شود نیز ظاهرا غیبت محسوب میشود (حدیث ۶۷).
بدین ترتیب بیان هر عیبی در خَلق [ویژگیهایی که مربوط به آفرینش شخص بوده و خودش در آن نقشی ندارد مانند زشترو بودن] ویا خُلقوخو ویا عقل ویا عمل ویا نحوه برخورد ویا راهوروش ویا جهالت و مانند اینها همگی غیبت محسوب میشوند (حدیث۵۲).
گاه وقتی برخی از افراد را از غیبت بازمیداریم میگویند: «من واقعیت را درباره او گفتم»؛ اینان توجه ندارند که اتفاقا همین مصداق غیبت کردن است که انسان چیزی را بگوید که با چشم خود دیده یا مستقیما با گوش خود شنیده (حدیث۶۵) ولی از مردم پوشیده مانده (حدیث۶۶) و تحت ستاریت خداوند قرار گرفته است (حدیث۶۸)، حتی اگر شماری از گناهان کبیره باشد (حدیث۷۰)؛ وگرنه، اگر واقعیت نداشته باشد، علاوه بر اینکه غیبت است (حدیث۶۸)، تهمت نیز هست (احادیث۶۷ و ۶۹). البته در خصوص گناهانی که به خاطر آنها حد جاری میشود شهادت دادن در دادگاه مصداق غیبت شمرده نمیشود (حدیث۶۶).
📝فلسفه #حرمت_غیبت
جامعه برای بقا و پویایی خود نیازمند وجود ارتباطات صمیمی مبتنی بر اعتماد و انس گرفتن افراد با همدیگر و برقراری انواع پیوندهای روحی و عاطفی است، و رواج غیبت بین مردم عملا این شالوده را تهدید میکند، چرا که هر انسانی بالاخره معایبی دارد و خداوند با ستاریت خود آنها را مخفی داشته است، افشا شدن این عیوب پنهان مانع شکلگیری و بقای اعتماد متقابل و انس بین افراد میشود
📚(المیزان، ج18، ص323-۳۲۴ ).
📝موارد #جواز_غیبت
بر اساس آنچه در خصوص برخی مصادیق غیبت در احادیث و فلسفه غیبت بیان شد معلوم میشود که مواردی هست که از مصادیق غیبتی که ممنوع است بیرون است؛ که بحث اجتهادی مفصلی طلب میکند.
از باب نمونه، شیخ انصاری در کتاب معروف مکاسب ابتدا توضیح میدهد که بررسی آیات و روایات نشان میدهد که حرمت غیبت از باب جلوگیری از تنقیص (نقص و کاستی برشمردن) و آزار مومن است؛ پس اگر مصلحتی برتر در کار باشد (خواه مصلحتی در غیبت کننده یا غیبت شونده یا مصلحتی که شرع آن را از حفظ احترام مومن برتر دانسته) این حرمت تخصیص میخورد؛ و در ادامه برخی از بارزترین مصادیق جواز غیبت را برمیشمرند، همانند
➖كسیكه بیپروا و آشكارا گناه میكند (متجاهر به فسق)،
➖در مقام تظلم مظلوم (بیان ظلم ظالم از جانب مظلوم و دادخواهی وی)،
➖نصح مستشیر (کسی که برای مشورت در امری که دانستنش برای وی لازم است به انسان مراجعه کند؛ مثلا در تحقیق برای ازدواج)،
➖نهی از منکر (اگر بداند شخص غیبت شونده در صورتی که گناهش نزد کسی گفته شود از گناه خود دست برمیدارد)،
➖افشای بدعتگذار و ردّ سخن و عقیده باطلِ اشخاص منحرف،
➖شهادت در دادگاه،
➖جرح شهود (بیان گناهی در شهود که نشان دهد آنها اعتبار لازم برای شهادت دادن را ندارند)،
➖دفع ضرر از کسی که مورد غیبت واقع میشود (بیان نقصی در وی تا از شری رها شود، شبیه وارد تقیه)،
➖جایی که عیبی در وی به عنوان علامت مشخصه او مشهور شده و خودش از آن تعبیر ناراحت نمیشود (شبیه حکایات «زینب عطاره حولاء» [= زینب عطرفروش چشم لوچ] در احادیث)،
و ...
📚كتاب المكاسب، ج1، ص342-358
@yekaye
#حجرات_12
هدایت شده از یک آیه در روز
.
7️⃣1️⃣ «وَ لا یغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً»
غیبت همدیگر را نکنید.
وقوع عمل غیبت، علاوه بر وجود گوینده، نیازمند وجود شنونده است؛ و هیچگاه در تنهایی غیبت رخ نمیدهد.
به تعبیر دیگر، برخلاف آنچه ابتدا گمان میشود «غیبت کردن» فقط عملِ گوینده غیبت نیست، بلکه کسی هم که به غیبت گوش میسپارد، در وقوع این عمل نقش داشته است.
🤔پس در یک تحلیل عمیق عقلی، غیبت کردن با مشارکت دو طرف انجام میشود؛ و ظاهرا از این روست که در احادیث غیبت شونده را شریک غیبتکننده برشمردهاند (حدیث۶۱).
همان طور که بیان غیبت دیگران حرام و گناه است، گوش دادن به سخن کسی که به غیبت دیگران می پردازد نیز حرام است (حدیث۶۹.الف) و حتی گاه گناه وی را بیش از گناه غیبتکننده معرفی کردهاند (حدیث۶۲. الف) شاید بدین جهت که مستمع است که صاحب سخن را بر سر ذوق میآورد؛ و با حسن استماع خود عملا غیبتکننده را بدین کار تشویق میکند.
📝وظیفه انسان هنگام #شنیدن_غیبت
بیان شد که گوش دادن به سخن کسی که به غیبت دیگران میپردازد حرام است؛ اما احادیث درباره اینکه در برابر شنیدن غیبت چه باید کرد مختلف است؛ گاه مطلق شنیدن غیبت را حرام و بر وجوب دفاع از مومن تاکید کردهاند، گاه این دفاع را مشروط به توانایی داشتن بر دفاع دانستهاند، و گاه صرفا بر برحذر داشتن گوینده از غیبت کردن تاکید نمودهاند. شاید این اختلاف به تفاوت موقعیتهایی برمیگردد که انسان غیبت را میشنود:
گاه از ابتدا ویا پیش از انعقاد کلام، از قرائن مختلف (مثلا اینکه در مقام مذمت شخص غایب برآمده) معلوم میشود که گوینده میخواهد غیبت کند (در مقام مذمت شخص برآمده است). اینجا باید از استماع (گوش سپردن به غیبت کننده) پرهیز نمود (حدیث۶۲) و باید از همان ابتدا – یا از همانجا که متوجه شد - مانع وی شد و او را از ادامه دادن سخنش برحذر داشت.
اما گاه تا پیش از اینکه سخن، کامل گردد و غیبت، محقق شود انسان متوجه نمیشود که گوینده در مقام غیبت کردن است. در اینجا حرمت استماع بیمعناست؛ بلکه دو کار باید کرد:
اولا نهی کردن از باب نهی از منکر (حدیث۶۳.د)، هرچند این نهی کردن فایدهاش فقط این باشد که گوینده غیبت جدیدی انجام ندهد.
ثانیا دفاع کردن از شخصی که از وی غیبت شده است؛ که ظاهرا مقصود از دفاع کردن این است که علیرغم اینکه احتمالا آن عیب در آن شخص هست (وگرنه تهمت میشد، نه غیبت)، انسان بکوشد مساله را طوری وانمود کند که واقعا آن عیب در او نیست، ویا وجود آن عیب در آن شخص را به نحوی توجیه کند که دیگر عیب محسوب نشود.
البته در احادیث وجوب دفاع از شخصی که مورد غیبت واقع شده، مشروط به استطاعت شده است (احادیث۵۷ و ۶۳)، و تنها در صورتی که شخص توان دفاع داشته باشد و دفاع نکند توبیخهای شداد و غلاظ در موردش مطرح شده است (احادیث۶۲)، زیرا بسیاری از اوقات مساله طوری است که امکان دفاع کردن وجود ندارد؛ یا لااقل مخاطب در آن لحظه دفاع مناسبی به ذهنش خطور نمیکند. و شاید فلسفه اینکه ثوابهای فراوانی برای دفاع کننده برشمرده شده است (حدیث۶۳)، این باشد که انسانها در چنین موقعیتهایی ذهنشان را به کار بیندازند و توجیهی برای عیب شخص مذکور بیابند.
✅تبصره:
در حدیثی آمده است که اگر در مورد مومنی بدیای ذکر شد و خود او انکارش کرد ولو ۵۰ نفر با سوگند علیه وی شهادت دهند باز سخن خود وی را ترجیح بده (حدیث۶۳. ه). توجه شود که این دستورالعمل ناظر به مردم عادی است؛ نه قاضی و حاکم شرع.
در واقع، وظیفه عمومی مومنان این است که هر شایعهای را که علیه برادر یا خواهر دینیشان میشنوند و خود وی آن را تکذیب میکند آن شایعه را -ولو دهها نفر بر آن قسم بخورند- قبول نکنند؛ اما البته اگر کسی تخلفی از شخصی مشاهده کرده است باید نزد حاکم شرع (دادگاه) برود و لذا چنین شهادتی را خارج از مصادیق غیبت دانستهاند (حدیث۶۶)؛ و اگر در دادگاه آن تخلف اثبات شد، وی باید به خاطر تخلفی که کرده است مجازات شود؛ که البته اگر مجازات عادلانه اعمال شد، پس از مجازات نیز دیگر نباید با آبروی وی بازی کرد (حدیث ۶۰).
@yekaye
#حجرات_12
هدایت شده از یک آیه در روز
ادامه تدبر ۲۲ (درباره دو معنای حکم ارشادی)
با این توضیح اکنون وقتی گفته میشود فلان مساله حرمت #شرعی ندارد؛ معنایش این نیست که لزوما انجام آن به لحاظ #اخلاقی هم روا باشد؛ یعنی ممکن است ممنوعیت اخلاقی داشته باشد (یعنی عقل انسان به بد بودن آن حکم کند)، اما انجامش مجازات اخروی نداشته باشد؛ بلکه فقط آثار سویی در دنیا به همراه داشته باشد، که البته به خاطر آن آثار سوء عقل حکم میکند که انسان از آن اجتناب کند (شبیه مخالفت با دستور پزشک، که مجازات اخروی ندارد، اما کار خوبی نیست).
🤔با این بیان معلوم میشود که وقتی در برخی از موارد بیان میشود که غیبت (یا هر مطلب دیگری)، حکم مولوی و حرمت شرعی ندارد،
معنایش این نیست که انجام آن کاملا بلااشکال است؛
بلکه چهبسا با اینکه انجام آن شرعا حرام نیست (مجازات اخروی ندارد) اما عقل انجام آن را ناروا بشمرد؛
شبیه تخطی کردن از دستور پزشک، که شرعا حرام نیست؛ اما عقل آن را ناروا میشمرد.
با این توضیح معلوم میشود اینکه بسیاری از فقها و مفسران بیان کردهاند که «غیبت انسان کافر» حرمت شرعی ندارد؛ لزوما به معنای این نیست که عقلا هم بلااشکال است؛
بلکه اگر فلسفه حرمت غیبت را که در تدبر ۱۶ بیان شد یکبار دیگر مرور کنیم (غیبت موجب میشود پیوندهای اجتماعی بین مردم سست شود و کسی به کسی اعتماد نکند)
ویا به ریشههایی که موجب اقدام به آن میشود (عجز از مواجهه مستقیم، حسد و ...) توجه نماییم
آنگاه عقل حکم میکند که اگر انسان در یک جامعهای هم زندگی میکند که برخی از آنها مسلمان نیستند باز در اکثریت موارد (غیر از استثنائاتی که عقل در هر جایی آنها را مجاز میشمرد مثل شهادت در دادگاه) سزاوار است از غیبت کردن آنها اجتناب نماید.
@yekaye
#حجرات_12