eitaa logo
تعلیقات
1.1هزار دنبال‌کننده
359 عکس
52 ویدیو
25 فایل
📚 در این صفحه گاهی #خاطراتم را می‌نویسم 📝 و گاهی #یادداشت هایی درباره مسائل گوناگون #حوزه و #جامعه و #انقلاب ... (طلبه حوزه علمیه قم) 📝مسیر ارتباط: @fotros313h (📲 نشر مطالب با ذکر #لینک)
مشاهده در ایتا
دانلود
پروژه ناتمام سیدمصطفی 🔻 این روزها همه رفقا بی‌قرار و خسته دل هستند از غصه سیدمصطفی. بغض گلوگیری همدم مان شده است. همه از لزوم ادامه راه سید می‌گویند و این هم حق است. اما پروژه‌های سید چه بود؟ 🔻 روز اول فوت سید به استاد فلاح عرض کردم سید دو خصلت اصلی داشت: هم بود و هم . سید در فکر اصلاح بود، پروژه سنت‌ها را دنبال می‌کرد، دغدغه مکتب امام داشت و... اما این دغدغه‌ها در بستر خاصی پدید آمد. همه این‌ها پروژه سید هم بود و هم نبود. سید کارویژه مهمتری داشت. ابتدا یک مقدمه: 🔻 گمان کنم نسبتاً فرق بین و را متوجه می‌شوم. و در بین اندیشمندان را متوجه می‌شوم. دوستان عزیز یک کم‌نظیر است که هنوز قدر دانسته نشده است. دانشمندی هرچند عزیز است اما به‌سان اندیشمندی دشوار و نیست. اما دانشمندان بیش از اندیشمندان قدردانسته می‌شوند. 🔻 این نکته را باهمه وجود دریافت و ذیل اندیشه و اندیشمندی رشد کرد و صاحب تحلیل و سخن شد مانند بسیاری دیگر. و سید و بود و پای استاد ایستاد. به تدوين و ترویج و استنطاق اندیشه استاد پرداخت. این پرداختن به اندیشه استاد بستر تحول ده‌ها طلبه فاضل بود و این پروژه نیمه کاره اش بود. 🔻 مهم این است که بدانیم اهمیت شخصیت و اندیشه برای در حوزه، طلبه انقلابی و خدمت رسانی عمیق به انقلاب چیست. سید این مسئله را درک کرد و خود را وقف کرد و البته در این رشد کرد و برای خودش صاحب نظر شد. 🔻 رفقا اگر سخن از طرح‌های سید بر زبان است که دغدغه‌ی مکتب امام، عاقله نخبگانی، قیام لله، خیزش جوانان برای ساخت ایران و.... داشت، توجه داشته باشیم چسبیدن به‌این عناوین، تکیه به شاخه است نه ! همه این‌ها ریشه در اندیشه استاد دارد که اگر از آن غفلت کنیم هم خودمان ضرر می‌کنیم هم جبهه انقلاب. 🔻 رفقای عزیز همت کنید و این را تمام کنید و کنیم.... 🔻 سابقاً در یادداشت‌هایی با عنوان از شخصیت استاد سخن گفتم: https://eitaa.com/taalighat/260 https://eitaa.com/taalighat/262 🆔 @taalighat
🔹 نهادهای علمی و انقطاع از مسائل انقلاب... 🔻 با گذشت چند ماه از اخیر مساله ای ذهن دغدغه‌مندان انقلاب را آزار می دهد و آن هم اینکه نقش دانشگاه ها و پژوهشگاه های‌ علوم انسانی در تحلیل، مساله شناسی و تعریف پروژه های پژوهشی ناظر به حوادث اخیر چه بوده است؟ در این میان باید انگشت مطالبه را باید بیشتر بسمت موسسات آموزش عالی و پژوهشگاه های حوزوی برد. 🔻 اگر بناست که چنین موسساتی بودجه های کلان بگیرند و اساتید هم دریافت های خوبی بابت تدریس و یا پژوهش در این دانشگاهها اخذ کنند؛ اما در عافیت طلبانه در گوشه ای نشسته باشند و به متداول بپردازند و بین بودن و نبودن شان برای انقلاب ثمری نباشد. این همه هزینه، برای این درختان غیر مثمر را چه سود است؟ بهتر است نامی از رشته های پرطمطراق و اساتید صاحب نام علوم اجتماعی نیاوریم که در حوادث اخیر نه کنش میدانی و نه کنش علمی از آنها دیده نشده است. 🔻 چرایی این بی ثمری خود محتاج پژوهشای میدانی جدی است. اما اجمالا بنظر می رسد که یکی از ریشه های این بحران در ورای روزمرگی و دنیازدگی، «» است. این موسسات اساسا ساختاری موضوع محور دارند و موضوع محوری بستری برای آب بستن به پژوهش‌های بی ثمری است که بارها سرش را تراشیده اند. تغییر قالب پژوهشگاهها و دانشگاهها از «موضوع محور» به «» در باب مسایل پیش روی جمهوری اسلامی ساختار منفعل و روزمره گرای فعلی را به سمت عینیت سوق میدهد. 🔻 مساله محوری علاقمندان به یک حوزه پژوهشی را وادار به طراحی می کند. مساله محوری منجر به ایجاد هماهنگی، تمرکز قوا، تقسیم کار و عمق پژوهشی شده و مانع موازی کاری گسترده ای میشود که این روزها دامنگیر پژوهشهای حوزوی است. 🔻 می تواند مکاتب مختلف فکری را وادار به گفتگو درباره موضوع کرده و زمینه تقویت فکری را در درون خود جریانها پدید آورد. 🔻 از همه دغدغه مندان انقلاب اسلامی انتظار می¬رود با بازخوردگیری و بازاندیشی نسبت به خروجی های موسسات و پژوهشگاههای اسلامی، درصدد ارتقای کارآمدی چنین مجموعه هایی باشند. 📌 حجت‌الاسلام محمد یوسفعلی تبار (دانشجوی دکتری مبانی نظری اسلام) 🆔 @taalighat
☘ استاد میرباقری: 🔹 آخر ماه رجب علیه السلام حرکت خود را آغاز کردند. 🔹 تعلقات مان را کم‌ کنیم تا با همراه شویم... ➖➖➖➖➖➖➖ 🔹 چقدر تعلق داریم و حواسمان نیست... 🆔 @taalighat
📌میدان مفتح، میدانی برای تجربه عشق اروتیک جوانان، خارج از حریم خانواده 🖋گزارشی شتابزده از یک واقعیت تلخ نزدیک 🔻 قم در نزدیکی مدرسه علمیه معصومیه، ابتدای زنبیل آباد، میدانی دنج با فضایی رمانتیک و خلوت قرار داد که به نام شهید مفتح مزین است. دنج بودن این میدان عملا مانع شکل گیری رونق واحدهای تجاری های اطراف این میدان بود تا ایده جدیدی به فضای فرهنگی ایران راه پیدا کرد: «کافه» 🔻 «کافه» در فرهنگ جدید ایران این سالها، همان قهوه خانه های سنتی قدیمی یا کافه های مدرن کشورهای غربی نیست بلکه جای خالی یا محدوده مجازی برای بازسازی کاباره در ایران کنونی است. 🔻 میدان مفتح در قم پدیده ای کاملا متفاوت با «فلکه بستنی ها» در سالاریه است. فلکه بستنی ها هرچند در مرکز مرفه ترین بخش قم، پذیرای پسران و دختران بزک کرده بوده و هست و میعادگاه تبلیغ آزادی های نامشروع قلمداد می شود اما حضور «خانوادگی» امنیت فرهنگی نسبی به این مکان بخشیده است اما حوالی غروب که می شود کمتر «خانواده» در میدان مفتح پیدا می شود. دخترکان ساده دل در حال نمایش آخرین حد مجاز بدن نمایی خیابانی در قم و عشوه گری اند و پسرکان ساده تر از آنان در حال دل دادن به فریب خیابانی و فرو رفتن در خیالات کافه ای خیانت بار. این حکایت «میدان شهید مفتح» است! 🔻 آخرین ورژن جلف ترین قیافه ها و رفتارها را می توان شب هنگام در کافه ماموت در طبقه چهارم برج واقع در نبش صدوق 4 دید. وارد دنیایی کاملا متفاوت از خیابان های قم خواهید شد. دنیایی از آزادی عشوه گری و هرزگی که مسوولین شهر قم بهتر می دانند چشم بر روی آن ببندند. 🔻 اگر شبکه های اجتماعی در فضای مجازی نقطه نشر فکر و فرهنگ است در فضای واقعی دنیای غرب این نقش به کافه سپرده شده است . هرچند کافه ها مرکز نشر فکر و فرهنگ در دنیای غرب بوده اند اما سهم ایران امروز ما از این سوغاتی استعماری نشر فرهنگ هرزه گی است. امروز نبض فرهنگ هرزگی در قم ، در این کافه ها می زند و خون عشوه گری و عیاشی را در رگ شهر تزریق می کند. 🆔 @taalighat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
برسانند اگر تربت دلداران را در می آرند ز هر دلهره بیماران را همه سرمایه ی یك اهل كرامت كرم است احتیاجی به دِرَم نیست، كرم داران را یوسف آن است كه از تخت تنزل نكند بارها گر بفرستند خریداران را در بهشتِ تو چرا حرف جهنم بزنیم قلم عفو بگیرید گنه كاران را سر كه گرم است پی كار تو دل هم گرم است باز دلگرم تو كردند سرِ یاران را كورتر كن گره ام را، نكند باز كنی وا مكن از سر خود جمع گرفتاران را گریه تا هست حرام است نماز باران چه خیالی است بگیرند اگر باران را بعد از این پیرهنی با یقه ی تنگ مپوش خون مكن این جگر سرخِ هواداران را ☘☘☘☘☘☘ رب الارباب شد، الله صفاتی كه رسید شد حسین ابن علی جلوه ی ذاتی كه رسید بود منظور همان گریه برای ارباب اندر آن ظلمت شب آب حیاتی كه رسید ظاهرش كرب و بلا، باطنش عرش الرّحمان اذن معراج شد آن برگ براتی كه رسید كرمت دست نینداخت مرا دست گرفت طیب الله به كشتی نجاتی كه رسید بیشتر از همه تو گردن ما حق داری به دلیل همه ی این بركاتی كه رسید لبم از مهریه ی فاطمه سیراب نشد تشنه تر كرد مرا آب فراتی كه رسید ☘☘☘☘☘ بال فطرس به عنایات تو پر می گیرد تا غلام تو شود بال سفر می گیرد دل ما خرج كه شد قیمت آن بالا رفت سنگ در كنج حرم، قیمت زرّ می گیرد بهترین سود همین است كه در چشم تر است به تو دل می دهد و چند گُهر می گیرد چقدر زود درِ خانه ی تو ریخته اند وقت خیرات، گدا زود خبر می گیرد بین فرزند و غلامت نگذاری فرقی كرم تو همه را مدِّ نظر می گیرد چقدر فاطمه تشنه ست در این شش ماهه انَا العطشان تو انگار جگر می گیرد ☘☘☘☘☘ اَرنی گفتنم از هر سخنم می آید ولی از سمت تو هر بار لَنی می آید كاروان راه مینداز، بمان تا برسم دارد از راه اُویس قرنی می آید تا زمین های یمن مِهر علی را دارند به قنوت تو عقیق یمنی می آید كرم ذاتی دست تو از آن جانب در قبل هر گونه عرق ریختنی می آید رنگ هر آن چه ببافد به تنت سرخ بُود به تو از فاطمه هر پیرهنی می آید پیرهن نیز به جسم تو افاقه نكند به تو انگار همان بی كفنی می آید 📌 علی اكبر 🆔 @taalighat
اعیاد شعبانیه در غربت (لزوم احیای جشن‌های مردمی) 🔻 دیشب نماز مغرب را در یکی از مساجد محلات قدیمی قم خواندم. دلم گرفت. شب میلاد امام سجاد بود و ایام ولی مسجد خبری نبود. کوچه مسجد خبری نبود. دوتا چراغ رنگی دم در گذاشته بودند همین. 🔻 یادم آمد بیش از یک دهه قبل در همدان ایام اعیاد شعبانیه چه غوغایی می شد. برخی خیابان ها می بستند و از اول شعبان تا نیمه شعبان انواع ها و برقرار بود. مردم در شادی و سرور بودند. 🔻 رسم جالبی وجود داشت که در طول سال ولادت هر امام را چند مسجد خاص جشن می گرفتند و دیگر مساجد آن شب از بعد از نماز عشا تا نیمه شب یک به یک به آن مسجد می رفتند و مداح مسجد میزبان از مداح مسجد مهمان دعوت به خواندن شعر و سرود می کرد. در مناسبت بعدی این مساجد بودند که بازدید هیئت قبلی را پس می دادند. خودش آموزی بود. 🔻 بین بزرگترها و مناسبات شان با هم آنقدر نکته و ظرافت و دقت می دیدیم که برای جوان لحظه لحظه اش درس بود. 🔻 قم که بی نظیر بود. کوچه به کوچه و محله به محله چراغانی و تزئین و پخش شربت و شیرینی بود. بزرگی می گفت در تشرفی که یکی از اهل معنا محضر حضرت صاحب الامر داشته، ایشان فرمودند از قول من از مردم قم تشکر کنید. اینقدر این جشن ها با همه وجود و از عمق معرفت و محبت انسان های مومن برخاسته بود. اما این سال‌ها دیگر آن شدت شور و وفور نیست. 🔻 جشن‌ها ماهیت داشت. جشن های با شکوه تبلور انسان شیعی بود. جشن ها جلوه جامعه زنده و پویا بود که شادی خود را رقم می زند به خلاف جامعه مدرن که غم و شادی اش حول محور لذت های مادی و شیطانی است. 🔻 امروز که این شور و حرارت ها کمرنگ شده باشد به فکر احیای آن باشیم. احیای امری اجتماعی که و است. 🆔 @taalighat
دعوتنامه سید مصطفی مدرس.pdf
338.8K
▪️انا لله و انا الیه راجعون ▪️ 🔹 مراسم بزرگداشت درگذشت مرحوم حجت‌الاسلام والمسلمین سیدمصطفی مدرس مصلی 🔹 یکشنبه 7 اسفند 🔹 بعد از نماز مغرب و عشاء 🔹 مسجد مدرسه معصومیه 🆔 @taalighat
چند خط برای دل خودم... 🔻 رهایمان نمی‌کند. منتظر بهانه‌ایم تا بزنیم زیر گریه. گریه برای رفتن یاران، گریه برای ماندن خودمان، گریه از دست غربت، گریه برای حال و روز بدی که داریم و دستان خالی مان... در ذهنم مرور می‌شود... 🔻 سال 94، حوالی ساعت 6 یا 7 صبح بود. دوست بزرگواری پشت هم زنگ می‌زد و من هم حوصله جواب دادن نداشتم. پیام داد کار واجب دارم، گوشی را برداشتم. گفت: از خبر داری؟ اول صبح دنبال حاج مهدی بودن نگرانم کرد. توی دلم گفتم یا علی... حاجی رو دستگیر کردن! (بحبوحه فعالیت حاجی در نقد مذاکرات هسته‌ای و تهدیدها بود) گفتم آره خبر دارم، دیروز قرار بود بره کردستان، آخر شب هم ی ایمیل زد. حالا چی شده؟ گفت: حاجی تصادف کرده. ی نفس عمیق کشیدم. کلی خوشحال شدم. باخودم گفتم خب، حالا همین که بحث امنیتی نیست خوبه، تصادف که پیش میاد. گفتم خب حالا حالش چطوره؟ مکث کرد سکوت کرد خیلی آرام گفت: تموم کرده... پاهام سست شد... گوشی تو دستم لرزید... نفسم بند اومد... بی اختیار رو زمین نشستم... سعی کردم فقط آروم آروم گریه کنم کسی بیدار نشه... 🔻 خبر تصادف و فوت محمدحسین فرج نژاد هم که بماند... بعد از کلی خاطرات خوب بعد از خاطره سفری که با خانواده به همدان آمدند و چند روزی باهم بوديم یاد آن همه غیرت و انرژی و شور و حرارت. یاد لبخند و لهجه شیرینش.. یاد آن وجود پر از شوق جهاد... مغزم را به درد می‌آورد... حالا رفته... 🔻 حالا 27 بهمن 1401، صبح بود، سبحان زنگ زد. گفت حاج آقا خبر رو شنیدید؟ گفتم کدوم خبر؟ گفت: سید مصطفی مدرسی؟ یاد یکی از شاگردام افتادم. گفتم سید محمد مدرسی رو میگی؟ داماد شد بالاخره؟ گفت: نه حاج آقا ! اون اصرار می‌کرد و من اصلاً آمادگی شنیدن خبر بد درباره سیدمصطفی رو نداشتم. گفت: سید دیشب تصادف کرده... واااااااااای خدایا دوباره خبر رفتن یک رفیق... خبر حاج مهدی ما رو بیچاره کرد خبر فرج نژاد حسرت به دلمون گذاشت حالا خبر ... 🔻 وقتی خبر اومد تا روزها حسرتم این بود که کاش آخرین بار محکمِ محکمِ محکم تو بغل می‌گرفتمش... حالا حسرت می‌خوردم آخرین بار که با سید بودم چرا پای درد دلش ننشستم... بیشتر کنارش نبودم... 🔻 این روزها غصه و داغ و رو تو دلم تازه کرد.. داغ رفیق و برادر سخته... 🆔 @taalighat
❇️ لینک یادداشت‌ها درباره شورای عالی انقلاب فرهنگی 🔻عرصه فرهنگ حاج قاسم می‌خواهد، مرد میدان لازم است... https://eitaa.com/taalighat/792 🔻نگاهی به امتیازات دبیر جدید شورای عالی انقلاب فرهنگی https://eitaa.com/taalighat/849 🔻الزامات بازگشت شورای عالی انقلاب فرهنگی به ریل راهبری فرهنگی (1) https://eitaa.com/taalighat/860 🔻الزامات بازگشت شورای عالی انقلاب فرهنگی به ریل راهبری فرهنگی (2) https://eitaa.com/taalighat/863 🔻تغییر فرهنگی یا تحول فرهنگی https://eitaa.com/taalighat/872 🆔 @taalighat
🔹 وفاداری، نشانه‌ی ایمان اواخر دهه 80 یک سفر ده روزه همدان بود. تقریباً هر روز با حاج آقا بودیم. خاطرات زیبایی رقم خورد. ☘ یک روز جمعه صبح به‌همراه ابوی و حاج آقا رفتیم شهر تویسرکان (از توابع همدان) ابتدا به زیارت مقبره یکی از پیامبران بنی‌اسرائیل جناب رفتیم. بعد از آن به دیدار آیت‌الله سبزواری امام جمعه سابق آن شهرستان و چند برنامه دیگر. حوالی عصر بود به همدان برگشتیم. سفر کوتاه و خاطره‌انگیزی بود. درهمین سفر کوتاه ابوی و حاج آقا خیلی باهم شدند. ☘ کل دوره آشنایی و رفاقت حاج آقا و ابوی در همین سفر یک‌روزه رقم خورد. اما احساس محبت، احساس اینکه ما یکبار به فلانی زحمت دادیم و برای ما زحمتی کشید از ذهن حاج آقا پاک نشد. ☘ به‌همین خاطر بعد از آن سفر تا همین الان هر بار حاج آقا من را دیدند بعد از سلام! اولین جمله شان سراغ گرفتن از ابوی و پرسیدن حال ایشان بود. طوری سراغ ایشان را می‌گیرند انگار یک رفاقت طولانی باهم داشتند. ☘ این رفتار من را یاد روایاتی به این مضمون انداخت که و را نشانه‌ی ایمان می‌دانست. ➖➖➖➖➖➖➖ 🔻 پی‌نوشت: 🔹 برخی کمترین خوبی و محبت را اند و نسبت به دوستان خود . این همان نشانه‌ی ایمان است. اما برخی چنان قدرنشناس اند که بماند. 🔹 رفقای جوانم حرمت نان و نمک بزرگترها را داشته باشیم... 🆔 @taalighat