eitaa logo
یه حبه قند / کوتاه نوشت های معرفتی
220 دنبال‌کننده
148 عکس
30 ویدیو
1 فایل
طاهررحیمی هستم، دکترای فلسفه اسلامی مدرس دانشگاه دغدغه ام فرهنگ، دین، خانواده ؛ هنر و سیاست است و به یاری حق در این کانال آنها را با شما به اشتراک خواهم گذاشت. آیدی: @yaser6424 صفحه اینستاگرام: s.y.taherrahimi
مشاهده در ایتا
دانلود
یه حبه قند چرا نام علی ع در قرآن نیست؟ خیلی اوقات این سوال مطرح می‌شود که چرا در قرآن که بعضا از امور جزیی صحبت شده به صراحت نامی از ائمه مثلا علی ع برده نشده است. در پاسخ به این سوال، معمولا گفته می‌شود وقتی حدیثی به قطعیت و صراحت غدیر ، ثقلین، منزلت یا... در فرمایشات پیامبر هست طوری که اصل این روایت‌ها را هم شیعه و هم اهل سنت، متواتر و قطعی می دانند ؛ آمدن یا نیامدن اسم ائمه در قرآن چیزی را عوض نمی‌کند چون: اولاً طبق قرآن همه مومنین موظّف به اطاعت مطلق و همه جانبه از حکم پیامبرند [ ما آتاکم الرّسول فخذوه و ما نَهاکم عنه فنتهوا] ثانیا سخن پیامبر اکرم به استناد خود قرآن مبتنی بر وحی است: [ما ینطق عن الهوی ان هو الّا وحی یوحی او از روی هوس سخنی نمی گوید؛ بلکه هرچه هست وحی الهی است] بعضی ها هم معتقدند اگر اسم امامان به صراحت در قرآن می‌آمد قرآن توسط دشمنان اهل بیت دچار تحریف می‌شد و اگه حتی یک آیه از قرآن تحریف می‌شد دیگه کلش قابل استناد نبود. البته این حرفها غلط نیست اما من فکر می کنم این مسئله دلیل لطیف دیگری هم دارد: یکی از اسامی قرآن، فرقان است به معنی وسیله جدایی حق از باطل؛ خیلی ها ادعای ایمان کردند اما قرآن یک ملاک خیلی ظریف برای جدا کردن اهل ایمان واقعی از منافقان مطرح کرده که خیلی مهم است [ و اذا قیل لهم تعالوا الی ما اَنزل الله و الی الرسول رایت المنافقین یصدّون "عنک" صدودا. نسا آیه۶۱] ترجمه ساده این آیه یعنی ای پیامبر وقتی مطلبی از دین در قرآن می آید و در کنارش مطلبی را بدون این که در قرآن اشاره کنیم صرفا از زبان تو به مردم می رسانیم منافقین [ چون جرأت مقابله مستقیم با متن قرآن را ندارند] را می‌بینی که در مقابل بخشی از دین که صرفا از زبان تو بیان شده می ایستند؛ خیلی هم محکم می ایستند. چند نکته مهم این آیه: - مومن واقعی کسی است که ولایت رسول اکرم ص را قلبا و عملا قبول داشته باشد. - یکی از راههای شناخت منافق، جایی است که پیامبر حکمی بگوید که در قرآن نیست و او زیر بار آن حکم نرود. - خدا خودش زمینه و بهانه مخالفت منافق را فراهم می کنه. - پذیرش ولایت شخص [پیامبر یا ائمه] از پذیرش حکم خدا سخت تر است. - یادآوری می‌کنم که قرآن، فرقان است. نتیجه گیری با خود شما. تبصره ۱ : البته ما حساب برادران عزیز اهل سنت امروز را که تابع علمای خود هستند با کسانی که آگاهانه بعد از رحلت پیامبر سخن ایشان را زیرپا گذاشتند جدا می‌کنیم. تبصره ۲ : به جز آیاتی مثل مباهله، تطهیر، اکمال دین، ولایت [۵۵ مائده] و... که حقانیت اهل بیت ع را ثابت می‌کند برخی از محقّقین با شواهد محکمی معتقدند اتفاقاً نام علی ع به شکل ظریفی در همین قرآن آمده است که از محل بحث ما خارج است [آیه ۵۰ سوره مریم: لسان صدق علیا] https://eitaa.com/taherrahimi
یه حبه قند: مدیریت تمایل و بلوغ جنسیت انسان موجودی چند بعدی است و به لحاظ هویتی دارای لایه های مختلف فکری؛ روانی و معنوی است. دین اگر برنامه جامع تربیت و رشد انسان است که هست قطعا به این لایه های چندگانه نظر دارد. از این منظر اهمیت تربیت عواطف، تمایلات و احساسات بشر (تربیت گرایشات) از تربیت عقلی و فکری او ( تربیت بینشی) کمتر نیست. به عبارت دیگر دین به دنبال این نیست که انسانها فقط چیزهایی را بفهمند و بدانند بلکه می خواهد انسان ها برخی چیزها را عمیقاً بخواهند. در این میان «عمل» نیز با ایجاد اتصال میان فکر و قلب؛ هم گرایشات و بینش ها را به منصه ظهور خارجی می رساند و هم آن دو را در وجود انسان تثبیت و تعمیق می کند. ارزش دانسته ها و بینش ها در هماهنگی با واقعیت و حقیقت است و ارزش تمایلات و خواسته در هماهنگی با فطرت و غایات واقعی زندگی بشر. در واقع دین می خواهد در یک «فرایند تربیتی» تمامی ساحات وجود انسان را با «حقیقت» و «فطرت» همراه کند و موانعی که موجب «غفلت» ؛ «جهل» یا «ضعف» او در این مسیر است را با انتخاب خود او مرتفع کند. مدیریت و تربیت «بینش ها» ؛ «گرایش ها» و «رفتارها» کاملا در هم تنیده و به هم پیوسته است و همان طور که تغییر اندیشه ها به تغییر رفتار و تمایل منتهی می شود تغییر تمایل و گرایش هم می تواند به تغییر اندیشه ها و بینش ها ختم شود چه بسیارند اندیشه های معوجی که برای توجیه یک تمایل نابجا تولید شده اند و کان عاقبه الذین اساء سوءا ان کذّبوا بایات الله به طور کلی هر اندیشه یا گرایش یا رفتاری که در انسان متولد و تثبیت می شود زمینه شکل گیری طیفی از اندیشه ها و رفتار ها و تمایلات همسنخ خود را نیز ایجاد می کند اِن لَم تکن حلیما فتحلّم. عدم توجه به پیوستگی عمیق این سه ساحت، بسیاری از کارهای فرهنگی ما را تک بعدی و کم ثمر می کند. ما در عصر دستکاری تمایلات و بازتولید ذائقه ها زندگی می کنیم ما در جنگ تولّی و تبرّی به سر می بریم ، دوران ما دوران استعمار احساس و تمایل است، زمانه فتح قلب هاست. عصر تئوریزه کرده «رهایی» است. گویی تنها قاعده زندگی بشر پست مدرن این است که قاعده ای وجود ندارد همه چیز سیال؛ برساخت بشر و سلیقه ای است همه چیز همه چیز! هم اندیشه ها هم تمایلات هم رفتارها. واقعیت مهلک نیز همینجاست که این رهایی افراطی (لیبرالیسم) در حوزه اندیشه، تمایل و رفتار به جایی رسیده که انسان امروز هویت جنسیتی و حتی جنسی خود را هم در گردباد یک سیالیت موهوم و احمقانه گم کرده و می پندارد می تواند به راحتی سلیقه های موقت فانتزی و آرزوهای مجازی خود را بر قواعد طبیعت؛ غریزه و فطرت که او آنها را موهوم می پندارد غلبه دهد و شاد و رها در عالم ماده بچرد! . این فاجعه هویتی و جنسیتی و جنسی شاید بیش از آنکه محصول نسبیت در اندیشه باشد محصول رهایی و هرزگی احساس و تمایل است. اسلام در تنظیم و مدیریت تمایلات و احساسات طبیعی؛ غریزی و فطری انسان یک منطق روشن و متناسب با آن یک نظام رفتاری منسجم دارد. کارکرد بسیاری از احکام دین را دقیقا می توان از همین منظر یعنی مدیریت تمایل در انسان تحلیل کرد.برای تنظیم تمایل باید مرز گذاشت و حجاب به معنای عام آن همان مرزبندی است. شاید بتوان مدعی شد دال مرکزی حجاب به مثابه یک منطق کلی، نه صرفا یک پوشش(جلباب یا...) «مدیریت تمایل و احساس در زن و مرد نسبت به هم و حتی به لحاظ فردی است». روشن است که در یک مدیریت صحیح، هیچ تمایل طبیعی یا غریزی یا فطری نباید نادیده گرفته شده یا حتی ناقص به جوابش برسد اما هنر این است که تمایلات و گرایشات به گونه ای تنظیم شوند که نتیجه اش حداکثر «رشد» شخصیتی؛ جنسیتی و معنوی بشر باشد چه در زیست جمعی؛ چه خانوادگی و چه فردی. از این منظر حجاب، یک کلان پروژه است یک «رویکرد» است؛ اتخاذ یک «وضعیت» است نه صرفا یک فعل یا یک پوشش خاص. موضوع پوشش و پوشیدگی مردان و زنان تنها یکی از قطعات پازل بزرگ «منطق حجاب» به مثابه یک رویکرد و وضعیت است. یعنی دین هم آنجا که مرزهای پوشیدگی را برای زن و مرد تعیین می کند از حجاب می گوید و هم آنجا که به زن توصیه به خودآرایی، خودنمایی و عرضه جنسی در محیط زناشویی خانواده می کند؛ هم آنجا که نسبت به نازک گویی و پرهیز از تبرّج در رفتار و پنهان کردن صدای خلخال می گوید از حجاب سخن می گوید هم آنجا که به مرد و زن دستور غضّ بصر می دهد؛ هم آنجا که به دختران توصیه می کند خالی از زیور نمانند از حجاب می گوید هم آنجا که از لزوم جدا کردن بستر فرزندان و نیز دور بودن ایشان از بستر جنسی والدین می گوید؛ هم وقتی سخن از محبت ویژه مردان به زنان و دختران و مراقبت عاطفی از ایشان می گوید یا غیرت مرد را می ستاید از منطق حجاب سخن گفته است هم آنجا که به حجاب زن در نماز دستور می دهد همه این ها «مدیریت تمایل و احساس است» که سعی شده در یک نظام رفتاری ارائه شود. 👇ادامه
حجاب با تعریف ما علاوه بر مثال هایی که گذشت و بیشتر به حوزه رفتار مربوط بود یک وجه درونی و قلبی هم پیدا می کند در اینجاست که به مفاهیمی مانند «حیا» و «عفّت» که آنها هم باز به نوعی مدیریت کشش و کنش نفسانی بر می گردند نزدیک می شود به نظر می رسد در روایات؛ «عفت» عموما ابزار مدیریت ورودی های قلب و نفس است و «حیا» ابزار مدیریت خروجی های قلب و نفس. وقتی مراقبت می کنیم که زشتی ها یا نباید ها وارد حیطه نفس نشوند عفّت به خرج داده ایم و وقتی از بروز یک کشش و تمایل نادرست در رفتار یا پوشش و امثال آن مراقبت می کنیم حیا به خرج داده ایم این دوصفت اخلاقی منحصر در عفت و حیای جنسی نیست و در کلیّتش بین زن و مرد مشترک است اگرچه در مصادیق جنسی حیاورزی و عفت مندی ممکن است تفاوت هایی بین زن مرد وجود داشته باشند اساسا در منطق حجاب به مثابه یک وضعیت کلی؛ زن و مرد وظایف کلی مشترک اما متفاوتی دارند و این تفاوت به تمایزات جنسیتی و جنسی آنها باز می گردد. مثلا در موضوع پوشش، نقش و مسئولیت زن پررنگ تر است چون به لحاظ جنسیتی نشو و نمای زن در زینت و محبت است (یُنشّاء فی الحلیه) و به همین دلیل در مدیریت تمایل؛ غریزه و احساس معمولا از این ناحیه ضربه پذیرتر است لذا پوشش، برای او فراگیر تر و زودتر مطرح می شود تا مدیریت تمایل و احساس در او بهتر و کامل تر شکل بگیرد و تمایلات ارزشمند زنانه و جنسیتی او در مسیری سالم به بلوغ برسد و هرز نشود همچنین ابزار حیای جنسی نیز در او قوی تر است تا به این مهم کمک کند. خلاصه آنکه؛ منطق کلان حجاب به مثابه یک «رویکرد» یا یک «وضعیت» مطلوب، فراتر از پوشش است و مجموعه ای از دستورات رفتاری و نیز قلبی را در بر می گیرد تا در نهایت یک نظم ویژه را در تمایلات و احساسات زن و مرد در زیست فردی؛ خانوادگی و اجتماعی رقم بزند محصول این تمایلات سامان یافته، بلوغ روانی و جنسیتی؛ طهارت نفس و هماهنگی طبیعت و غریزه با فطرت در این زیست های سه گانه خواهد بود. . . . . . . https://eitaa.com/taherrahimi
پس هر كس با تو درباره بندگى و رسالت عيسى ع مجادله كرد بعد از علمى كه از مطلب يافتى، به ايشان بگو بيائيد ما فرزندان خود، و شما فرزندان خود را، ما زنان خود و شما زنان خود را، ما خود، و شما نفس خود را بخوانيم و سپس مباهله كنيم و دورى از رحمت خدا را براى دروغگويان كه يا مائيم، يا شما، درخواست كنيم. سوره آل عمران آیه ۶۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸مرگ شیرین است بچه ها! 🔹استاد علی صفائی حائری در شب آخر حیات‌شان قبل از سفر به مشهد، می‌گفتند: این دعا که «خدایا تا ما را نیامرزیده‌ای از دنیا مبر» دعای خوبی نیست چون بویی از دلبستگی به دنیا و فریب شیطان دارد باید چنین گفت که «خدایا ما را بیامرز و ببر!» 🔹سپس ایشان دراز کشید و چشم‌هایش را بست و گفت: خدایا من آماده ام! بیامرز و ببر. بعد از سکوتی نیم‌خیز شده گفت: مرگ شیرین است بچه ها! 🔹آیت‌الله حاج شیخ علی صفایی حائری در سحرگاه  ۲۲ تیر ۱۳۷۸ در مسیر زیارت مشهد مقدس در سانحه‌ی تصادف رانندگی درگذشتند. https://eitaa.com/taherrahimi
یه حبه قند: احیای هویت چرا شیعه عزای حسین ع را بعد از این همه سال با این شور و گستردگی تکرار می کند مگر برای یک واقعه تلخ تاریخی چند بار باید بزرگداشت گرفت؟ تفاوت واقعه کربلا با حوادث دیگر چیست؟ برای بشریت: وجه تمایز مهم این واقعه با دیگر تقابل های حق و باطل این است که اولا مظهر تقابل «اوج حق» در مقابل «اوج باطل» است و ثانیا با همه شاخصه های منحصر به فرد حماسی و عاطفی اش، حلقه اتصال «وجدان عام و مشترک بشری» به «ولی الله» است؛ این دو ویژگی مهم تقریبا در هیچ حادثه قطعی و ثبت شده تاریخی وجود ندارد. وقایع دیگر یا روایتگر حق های ظریف ترند و افکار عمومی در ابتدا آن را درک نمی کند مثل آنچه در سقیفه رخ داد یا بار عاطفی شدید و آشکاری ندارند و یا قهرمان آنها ولی الله نیست. اتصال فکری و قلبی با انسان کامل حیاتی ترین پیوند قابل تصور انسان و مبداء تمامی اصلاحات فردی و اجتماعی و گسست این پیوند، منشاء بزرگترین فسادها در زمین است. دیگر این که داستان حسین ع اگر چه در تاریخ رخ داده اما تاریخی نیست. داستان انسان است و مخاطراتش؛ انسان و طمع ها، وسوسه ها و ترس هایش؛ انسان و نزاع همیشگی اش در انتخاب ذلت یا عزت؛ آزادگی یا بردگی؛ خوبی یا خوشی. قرآن که داستان موسی و فرعون یا یوسف و زلیخا و...را نقل میکند صرفا برای نقل قصه های تاریخی نیست برای شرح چیستی و چگونگی انسان و تهدیدات فکری و روحی اوست تا بفهمد از کجا و چگونه ضربه می خورد و در مقابل، باید چه کند و به کجا پناه ببرد. لذا قرآن هم داستان «انسان» است نه موسی و فرعون و یوسف و زلیخا. این است که حسین ع، مسیحی و سنی و زرتشتی را هم مخاطب خود می داند. و اما برای شیعه: مکتب اصیل؛ آرمان و ایده آل دارد هدف و هویت و شخصیت دارد امام و معیار دارد. معلق و رها و هرجایی نیست با همه چیز جمع نمی شود صلح کل نیست جدی است. داستان عاشورا ظرفیتی دارد که شیعه هویت خود را؛ هدف و ایده آل خود را و نسبتش با امام خود را در آن بازخوانی و بازیابی می کند و این مهم، به تنهایی برای احیاء هرساله این کنگره، دلیل موجّهی است اما شاید مهمترین چیزی که بزرگداشت داستان حسین ع را بعد از این همه سال برای شیعه حیاتی می کند این است که اصلا پرونده قیام حسینی هنوز مفتوح و ناتمام است و پرچم او هنوز به مقصد نرسیده است. کوفه و کوفه ها هنوز بی حاکم است بی امام است. آن انسان ۲۵۰ ساله هنوز موقعیت حاکمیت پیدا نکرده و آن آرمان بزرگ اجتماعی انبیاء و اولیا هنوز بر کرسی ننشسته است. بازخوانی داستان حسین ع تحرکی است به سوی آینده و نه سکونی در سوگ گذشته. این است که این چنین زنده و امیدآفرین است. https://eitaa.com/taherrahimi
یه حبه قند: خانواده دوستی امام حسین ع در رابطه زن و مرد نه محبت قلبی صرف، جای ابراز علاقه ‌و عشق را می گیرد و نه ابراز عشق ظاهری به تنهایی جای محبت قلبی واقعی را. زن و مرد به ویژه زن، هم به دوست داشتن نیازمند هستند و هم به ابراز آن. هم عملی لازم است هم و مهر قلبی اینها را کم و بیش شنیده ایم و می دانیم اما برخی هایمان فکر می کنیم اگر کسی خیلی اوج گرفت و معنوی شد احتمالا از این مدل محبت ها و مودت ها قدری فاصله می گیرد و تعجب می کنیم که می شنویم ره به همسرشان فرموده‌اند: تصدّقت شوم، قربانت بروم... صورت زیبایت در آیینه قلبم منقوش است. در واقع باید گفت مسئله برعکس است، انسان هرچه بیشتر توحیدی شود، مودت و رحمتش به اهل و عیال عمیق تر و کیفی تر می شود و شاید اصلا بتوان مدعی شد از نشانه‌ها و بلکه از معیارهای ارتقای فرد و اصالت آن، بسط و عمق همین نوع از مودت و رحمت است که فرمود: مِن أخلاقِ الأنبياءِ حُبُّ النِّساءِ و نیز فرمود: اَلعَبدُ کُلَّما إزدادَ لِلنِّساءِ حُبّاً، إزدادَ فِى الإیمانِ فَضْلاً فدای آن کوه توحید و تجسم ایمان مطلق که نقل است خطاب به و اش اینگونه فرمود: «لعمرک انّنی لاُحب داراً تحلّ بها سکینه و الرّباب احبّها و ابذل جلّ مالی و لیس لعتاب عندی عتاب» به جان خودت قسم که من خانه ای که در آن دخترم سکینه و همسرم رباب باشد دوست دارم؛ دلم می خواهد هرچه مال دارم نثار این دو نفر کنم و کسی مزاحم من نباشد. آری این که گفته اند حضرت رباب تا مدت ها پس از واقعه به یاد یگانه دلبندش زیر سایه نرفت بی حکمت نبوده است. فدای لب های خشک و قلب دریایی ات یا الحسین ع https://eitaa.com/taherrahimi
یه حبه قند آیا امام حسین ع "قیام" کرد؟ دلیل حرکت امام حسین ع دقیقا چه بود؟پاسخ این سوال اگرچه ساده به نظر می رسد اما اختلافات مهمی درباره آن وجود دارد مثلا برخی فکر می کنند دلیل اصلی حرکت ایشان، پاسخ به دعوت کوفیان بود درحالی که به دو دلیل این امر علت اصلی نبود: اولا امام قبل از رسیدن نامه کوفیان حرکت خود را از مدینه آغاز کرده بود ثانیا وقتی مسلم به ایشان خبر عهدشکنی کوفیان را داد امام از میانه راه برنگشت هدف دیگری که عنوان می شود عدم بیعت و یا فرار از بیعت با یزید است که واکنشی منفعلانه و سلبی است عده ای با طرح این مسئله تاکید دارند که حرکت امام یک قیام سیاسی علیه حاکمیت نبود مسئله این بود که امام نباید با فرد فاسدی مثل یزید به عنوان خلیفه پیامبر بیعت می کرد؛ اجبار امام به این امر و امتناع ایشان از بیعت، نهایتا به شهادتی مظلومانه منجر شد لذا تحلیل این حرکت به عنوان یک قیام، نوعی سواستفاده از این واقعه به نفع اهداف سیاسی است! اما دیدگاه سوم، حرکت امام را یک قیام ایجابی تمام عیار علیه حکومت میداند چرا؟ چون خود امام از همان آغاز برای قیامش دو هدف مهم مشخص می کند [ امر به معروف و نهی از منکر] و [عمل به سیره پیامبر و علی ع ] امر به معروف نسبت به چه امری و چه کسی؟ مگر مردم به نماز و روزه و حج و... را عمل نمی کردند واضح است که مسئله، قیام علیه حکومت و نهی او از منکر است با همه مراتبش از جمله جهاد هدف دیگر، طبق بیان امام نشان دادن چهره حقیقی اسلام، منطبق با سیره ناب پیامبر و علی است که با حضور یزید چه در عرصه اجتماعی، چه سیاسی و حکومتی و چه حتی فردی به کلی درحال نابودی بود البته در برخی منابع ذکر شده امام فرمود«اگر نمی خواهید بر می گردم» اما این جمله به خودی خود نشان دهنده انصراف امام از قیام نیست به تعبیر استاد مطهری با توجه به قرائن دیگر، این سخن بدین معناست: اگر شما حاضر نیستید مرا در قیامم همراهی کنید برمی‌گردم و قیامم را از جایی دیگر پی می گیرم به همین دلیل است که اجازه بازگشت به امام داده نمی شود چون می دانستند ایشان اگر از این مخمصه خارج شود به عنوان فردی انقلابی، بنا دارد هرجا که باشد قیام خود را از همان نقطه و این بار از موضعی برتر از سر بگیرد پس نباید به او فرصت داد و ندادند نقل شده افرادی به امام پیشنهاد دادند با یزید بیعت نکند اما به منطقه ای دوردست برود و مقابله را به کنار بگذارد اما ایشان نپذیرفت پس هدف اصلی قیام، مقابله با فساد دستگاه حکومتی یزید و احیای چهره حقیقی اسلام در ابعاد مختلف بود اعم ازاینکه نهایتا خود امام به حکومت برسد یا خیر https://eitaa.com/taherrahimi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
أعظَمَ اللهُ اجورَناواجورکم بمُصابِنا بِالحُسَینِ، وَ جَعَلَنا و ایّاکُم مِنَ الطّالِبینَ بِثارِهِ مَع وَلیّهِ الامامِ المَهدیِّ مِن آلِ مُحَمَّدٍ(ع)
یه حبه قند گوهر حیات مهم ترین تمایز یک انسان دین دار با غیر دین دار در چیست؟ به عبارت دیگر دین دارها به کجا رسیده اند که غیر دین دارها نرسیده اند؟ این ها نمونه ای از سوالات نسل جوان امروز ما است همه ما اجمالا درکی از سطوح مختلف حیات داریم. مثلا وقتی می گوییم زندگی کردن با نفس کشیدن فرق می کند یا وقتی از عشق به عنوان عاملی حیات بخش یاد می کنیم به همین مفهوم اشاره می کنیم گیاه دارای شکلی از حیات بر پایه طبیعت است که جمادات از آن بی بهره اند و حیوان علاوه بر حیات طبیعی از مرتبه بالاتری از حیات بر پایه غریزه برخوردار است که گیاهان از آن بی نصیبی اند. حیات حقیقی انسان نیز بر پایه وجه تمایز اصلی او با حیوان، یعنی فطرت و عقل معنا پیدا می کند اما ویژگی مهم عقل و فطرت این است که بخش اعظم آنها، به صورت بالقوه در انسان خلق شده و باید به فعلیت برسند؛ برخلاف طبیعت و غریزه که به شکل کاملا بالفعل آفریده شده اند اینجاست که انسان محتاج تربیت و هدایت وحی و دین می شود. زندگی بر مدار غریزه نیازی به پیامبر ندارد البته برای چشیدن مزه این مرتبه از حیات و مشاهده آثار عینی آن باید از سطح دین ورزی ظاهری به مرتبه ایمان قلبی حرکت کرد در واقع دین داری مومنانه زمینه اتصال وجودی انسان را به مبدا حقیقی حیات (الحی) فراهم می کند «استجیبولله ولرّسول اذا دَعاکم لما یُحییکم. انفال۲۴/ آنگاه که خدا و رسول شما را به امری بخوانند اجابت کنید تا شما را زنده کنند» اینگونه است که شهدا که حیات نباتی ندارند مصداق اتمّ اَحیا و آنها که در سطح غریزه زندگی می کنند در جایگاه چهارپایان قرار میگیرند حیات مومنانه نشانه ها و آثار متعددی دارد از جمله این که: مومن، آرام است و مطمئن؛ نه از جنس آرامش برّه ها یا آرامش یک نهیلیست موقع خودکشی یا آنچه در خلسه یک مخدّر یا مُسکِر احساس می شود و نه از سر بیخیالی و بی مسئولیتی بلکه از جنس اطمینانِ قلبیِ مجاهدِ پرتلاشی که به حقانیت راه و هدفش و دقت نقشه اش و ثمربخش بودن تلاشش و موفقیت نهایی اش یقین دارد.«انزل الله سکینته علی رسوله و علی المومنین» مومن شاد است نه صرفا از جنس شادی هایی که با یک قلقلک یا جوک یا موسیقی های آنچنانی عاید انسان می شود که عامل اینها همه از خارج است و گذرا؛ بلکه از جنس یک شادی زلال، مستمر، عمیق و با عاملی درونی و زاینده «قل بفضل الله و برحمه فلیفرحوا ...» مومن روشن است به نور «و هو علی نور من ربه» زمر ۲۲ و به هدایتی از ماورا «اولئک علی هدی من ربهم» بقره ۵ و به جاذبه عشق «الذین امنوا اشدّ حُبا لله» بقره۱۶۵ آری مومن زنده است به حیات ایمانی به حیات محمدی و این است فوز عظیم اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد https://eitaa.com/taherrahimi
یه حبه قند اندر اسارتِ آزادی آزادی یکی از مظلوم ترین واژه های تاریخ است؛ بیشترین سواستفاده ها و بدترین ستم ها زیر چتر همین واژه بر بشر روا داشته شده. دلیل این امر تعریف های غلط و مبهم از آزادیست. به نظرم اگر کسی بخواهد به تعریفی منطقی از آزادی برسد به چند نکته و سوال مهم باید توجه کند: اول اینکه تردیدی نیست که آزادی به معنای مطلق؛ همان هرج و مرج است پس وقتی از آزادی صحبت می کنیم اولین سوالی که باید پاسخ بدهیم این است که :چه چیزی حق دارد آزادی انسان ها را محدود کند؟ در پاسخ معمولا گفته می شود آزادی را فقط آزادی دیگران محدود می کند یعنی همه آزادند هرکاری بکنند تاجایی که آزادی دیگران محدود نشوند. اما آیا این حرف درست است؟ برای روشن شدن این مطلب باید به نکته مهم دیگری توجه کرد؛ اینکه آزادی همیشه یک [وسیله] است برای رسیدن به یک هدف و تازمانی که هدف معلوم نباشد معنا و محدوده آزادی مشخص نمی‌شود چرا؟ چون وقتی هدف ها متفاوت می‌شوند موانعی که باید برای رسیدن به آن هدف معیّن از سر راه برداشته شوند نیز تفاوت خواهد کرد؛ پوشیدن یک کفش، وقتی انسان می‌خواهد از مسیری سنگلاخ عبور کند کمک کار است اما همین کفش، وقتی بخواهیم روی شن های نرم ساحل قدم بزنیم و از این کار لذت ببریم مزاحم است پس آزادی مطلق اصلا معنا ندارد؛ وقتی کسی از آزادی صحبت می‌کند باید از او دو سوال پرسید : آزادی از چه چیزی؟ و آزادی برای رسیدن به چیزی؟ حالا سوال این است که اگر معنا و محدوده آزادی را [هدف] معلوم میکند ، هدف چیست یا چیزی باید باشد؟ در یک مفهوم کلی هدف همه انسانها رسیدن به [وضعیت بهتر است] هرکس هرکاری می‌کند به این دلیل است که فکر می‌کند آن کار شرایط بهتری را برایش رقم می زند. از طرفی هرچه خود هدف کوچک تر باشد انسان به آزادی کمتری برای رسیدن به هدف نیاز دارد و برعکس؛ پس برای رسیدن به آزادی حداکثری و تعیین حدود بر مبنای آن، باید به دنبال رسیدن به بزرگترین و ناب ترین هدفی که ظرفیت وجودی انسان ایجاب بود. این نکته ای کلیدی است. بزرگترین و کامل ترین هدفی که در ظرف وجودی انسان قابل تصور چیست؟ پاسخ این سوال را باید از بررسی «مقدار و اندازه استعدادها» و نیز از «جمع بندی گرایشات فطری انسان» به دست آورد که خود بحثی مفصل می طلبند. فی الجمله اینکه تنها موجودی که ظرفیت اتصال مختارانه به مبدأ همه کمالات قابل تصور و تشبه حداکثری به خدا را در این عالم دارد انسان است. لذا به نظر می‌رسد کسی که آگاهانه و از روی اختیار رسیدن به خدا را به عنوان بزرگترین هدف قابل تصور، مقصد خودش قرار می‌دهد و محدوده و معنای آزادی اش را با آن تعیین می‌کند درواقع ناب ترین و کاملترین شکل آزادی را تجربه می‌کند و به بهترینها می رسد؛ به همین دلیل است که اسلام، اولین و اساسی ترین شعار خودش را با نفی همه محدودها و محدودیت ها آغاز می‌کند:لا اله الاالله آزادی انسان را فقط حق و حقیقت می‌تواند و باید قید بزند و معنا کند نه سلیقه ها و خواسته های متنوع و بی مبنای دیگران! بشر تا زمانی که از تعلقات درونی[فکری، غریزی، احساسی و...] رها نشود همه چیز را به بند می کشد از جمله آزادی را به قول خواجه شیراز: بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم https://eitaa.com/taherrahimi
یه حبه قند: حجاب و معانی هویت بخش هسته اصلی و مرکزی همه نظام سازی های اخلاقی چه در جریانات حق و چه باطل؛ «معنا سازی» است حتی پیامبران و اولیاء دین بر همین اساس پروژه های فرهنگی و اخلاقی خود را ساخته و پیش برده اند. برخی از این معانی و مفاهیم مربوط به ریشه ها و مبانی هستند و ستون های اصلی اندیشه و هویت افراد را شکل می دهند مثل معنای معاد و دسته ای دیگر بر پایه همان ستون ها، نظامات اخلاقی، مدنی و غیره را در هویت فرد و جامعه می سازند. زمانی که تلقّی و تصوّر ما از نوعی مُردن؛ دستیابی به حیاتی برتر باشد با زمانی که همین نوع از مُردن را نفله شدن بدانیم کاملا متفاوت عمل خواهیم کرد. این معانی و نظامی که از نسبت میان آنها در ذهن افراد شکل می گیرد زیرساخت اصلی فرهنگ هاست چون بخش مهمی از فرهنگ، در واقع قضاوت ما درباره حُسن و قبح افکار و افعال است و همین مفاهیم هستند که در دل خود خوبی و بدی؛ زشتی و زیبایی و ارزش و ضد ارزش را می سازند و همین مفاهیم و معانی هستند که تعلّق و تنفّر یا تولی و تبری را ایجاد می کنند. بدون شک قدرت زبان و امتیاز تولید مفهوم از بزرگترین تمایزات انسان از حیوان و از بزرگترین عرصه های قدرت او است. این که گفته اند خون بر شمشیر پیروز است کنایه از همین امر است که «دستگاه تولید معنا» و قدرت نرم در نهایت، همواره بر دستگاه تولید زور و ظلم و قدرت سخت غلبه پیدا می کند. لذا از مهمترین شاخصه های منافق، تبدیل معروف به منکر و منکر به معروف در افکار عمومی است. تبدیل فحشا به عشق؛ تبدیل لواط به گرایش طبیعی به همجنس؛ تبدیل خلسه های شیطانی پوچ به عرفان نوظهور، تبدیل رهایی نهیلیستی به آزادی، تبدیل زنا به ازدواج سفید؛ تبدیل برده داری جنسی به خدمات جنسی قانونی؛ تبدیل تبرّج و خودنمایی به آراستگی و برازندگی، تبدیل زنای محصنه به جهاد نکاح و... همگی نمونه هایی از این معناسازی ها و در واقع قلب معانی هستند. در واقع ما ذیل امپراتوری مفاهیم و معانی زندگی می کنیم و تاریخ بشر در واقع تاریخ تطوّر و پیدایش معانی و مفاهیم و نسبت آنها با هم و به تبع آن، پیدایش فرهنگ ها و در نهایت سبک زندگی های مختلف است. پس گزافه نیست اگر ادعا کنیم اصلی ترین کار فرهنگی؛ خلق و تثبیت نظام معانی و مفاهیم بر اساس مفاهیم و اصول پایه و برقراری نسبت درست و منطقی میان آنها و رفع سوء تفاهم های احتمالی در نسبت آنها با هم است (جهاد تبیین) حال با این مقدمه، مشخصاً در موضوع حجاب و عفاف چند نکته قابل توجه است: حجاب به مثابه یک رفتار و عفاف به مثابه یک منش مانند همه رفتارها و رویکردهای دیگر در انسان اساسا مبتنی و متکی بر شکل گیری و تثبیت مفاهیم و معانی است این اصل را هرگز نباید فراموش کرد. قانون گذاری های اجتماعی در این امر اگرچه در حد خود لازم است و باید در مقام پشتیبان فرهنگ و حفاظت از حق فرهنگی جامعه به میدان بیاید اما حتما کار اصلی و مرکزی ما در مدیریت فرهنگی یک جامعه قانون گذاری نیست اساسا «قانون» تحمل چنین باری را ندارد. قلب تپنده و مولّد معنا در جامعه باید نهاد فرهنگ باشد نه نهاد قانون. کم کاری های فرهنگی به سست شدن معانی و مفاهیم می انجامد و لاجرم قانون را هم وادار به عقب نشینی می کند. مشکل اصلی ما در مقوله حجاب چیست؟ دقیقا برساخت و القای معانی غلط و غیرهویت ساز و عرفی شده (به معنای مدرن آن) از مقولاتی چون حجاب ؛ پوشیدگی و عفاف و نیز برساخت معانی غلط از مفاهیم وابسته به مفهوم عفاف و حجاب مانند غیرت؛ ناموس و آزادی. هم در فضای داخلی و هم توسط هژمونی فرهنگ ساز تمدن مدرن حجاب نماینده جمود، سنت زدگی، حصر زنانگی و محصول مردسالاری، برساخت می شود و بی حجابی نماینده آزادی، تساوی، آگاهی و کنش‌گری. حال سوال این است که در این جنگ مفاهیم و در این دنیای مدرنی که چهارنعل به سمت برهنگی و کمونیسم جنسی می تازد و برایش جعل معنا و ارزش می کند، برای تثبیت معنای حجاب چه باید کرد و بر روی کدام مفاهیم و معانی متمرکز شد؟ قبل از پاسخ به این سوال به نظرم باید مسئله مهمی را مدنظر قرار داد و آن اینکه اساسا در تبلیغ و تبیین یک حقیقت باید به تکثر افراد، افکار و روحیات انسانی هم توجه داشت یعنی اینکه تصور کنیم صرفا تمرکز بر معناسازی در بُعد اجتماعی حجاب باید در دستور کار ما باشد یا مثلا فکر کنیم توجه دادن به تعبّد در این حکم الهی و معناسازی بر محور آن خریدار ندارد به لحاظ سیاست گذاری درست نیست اگرچه ممکن است فضای فکری غالب؛ اقتضای معناسازی های تازه ای داشته باشد و یا ترویج برخی معانی را در اولویت قرار دهد اما اولا این معناسازی ها و معنابخشی ها نباید از آنچه خود شارع به عنوان فلسفه اصلی مقوله حجاب ترسیم کرده فاصله زیادی داشته باشد ثانیا نباید به مقولات خاصی محدود کرد و بقیه را به کلی طرد و نفی کرد. ادامه👇