eitaa logo
یادداشت های فلسفی من
429 دنبال‌کننده
145 عکس
3 ویدیو
91 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فصل2.pdf
154.7K
اثبات و لوازم آن از برخی نکات استاد کرمانشاهانی حفظه الله تعالی بهره برده شده. اما نوشته قابل استناد به ایشون نیست. از نظم ضعیف متن عذرخواهم
اثبات علیت.pdf
178.1K
علامه در اثبات از ماهیت و حالت امکانی آن بهره می برد، این امر با توجه به اصالت وجود چگونه ممکن است؟
قسمتی از متن بالا☝️ اینکه علامه در فصل6مرحله4مناط را امکان و نه وجود فقری در نظر گرفتند به دلیل این است که بحث روی مناط کشف علت توسط عقل است و عقل جز ماهیت چیزی در دسترس ندارد. به دنبال واقعیت می رود، اما مفهوم به دست می آورد. بله، از این مرحله پلی به خارج زده می شود و برای امر وجودی که مصداق این ماهیت است، وصف تعلق کشف می شود. از توقف که وصف ماهیت است، به تعلق که وصف وجود است، می‌رسیم. پس به لحاظ وجودی ملاک نیاز به علت تعلق است، اما به لحاظ ماهوی مناط کشف از طریق عقل، امکان است.
خاتمه.pdf
206K
۱.نوع وحدت و کثرت چیست؟ ۲. آیا در تقابل داریم؟
یک وجود، عدم همان وجود است. دیوار مصداق نقیض زید است، نقیض زید نیست. نقیض زید، عدم زید است. هر وجودی جایگاه وجودی خاص خود را دارد و نقض آن در همان جایگاه است و خارج از آن جایگاه اصلا این وجود نیست و ربطی به آن ندارد تا بخواهد به عنوان نقیض آن مطرح شود. اما وقتی که انسان با دیوار مواجه می شود چون با آثار زید رو به رو نمی گردد، می گوید زید نیست. این زید نیست، نقیض واقعی زید است. اما در مرحله بعد چون با قضایای موجبه انس دارد می گوید: دیوار زید نیست. این یک مجاز است که ذهن مرتکب می شود و نباید باعث شود که من این را نقیض زید لحاظ کنم. عدم زید چیزی نیست که بخواهد بر دیوار حمل شده و یکی شود. ضمن اینکه دیوار کاری به زید نداشته تا بخواهد از آن طرد بذات بکند و نقیض آن باشد.
معنای بون قضیه اجتماع نقیضین این نیست که او در ساختار قضایا دخالت دارد تا آن ها را از بداهت خارج بکند. بلکه به این معنا است که به آن ها کمک می کند تا تصدیق در مورد آن ها معنا داشته باشد و- تصدیق یعنی الف ب است و درست نیست که ب نباشد-. این معنای تصدیق است که با کمک اجتماع نقیضین محقق می شود. لذا را صرفا می داند و ظن را اصلا علم محسوب نمی کند. چراکه شما زمانی حقیقتا می توانی علم داشته باشی که این مفاد را داشته باشی و این مفاد در ظن وجود ندارد. برای اطلاعات بیش تر می توان به کتاب نهایه و مقاله5ذیل بخش اشکالات در زمینه تصدیقات بدیهی مراجعه کرد.
مقایسه و ظاهرا ملاک شدن قضیه امتناع تناقض این شد که همراه تمام قضایا حضور دارد و یقین آن ها را تامین می کند. با این حساب چرا اصل واقعیت ام القضایا نباشد؟این قضیه هم همراه با تمام قضایا حضور دارد به این معنا که هر اذعان و یقینی، اذعان به واقعیتی است و لذا اصل واقعیت هم همراه با تمام قضایا است. (ضمن اینکه تردید و انکار ناپذیر است و نیازی به قضیه دیگر ندارد.) جواب: ۱. وقتی این سوال به وجود می آید که کدام مفهوم مقدم است که این ها در طول هم باشند در حالی که این دو هم عرض بوده و دو سنخ قضیه متفاوت می باشند. یکی از این ها قضیه شرطیه است و دیگری حملیه و چون این ها دو پیام متفاوت دارند، نمی توانند به یک دیگر تاویل بروند. ۲. هردو این ها 2روی از یک واقعیت هستند که به دو پیام عرضه شده اند و آن واقعیت، واقعیت توحید و است. واجب الوجود بذات به نحو ازلی طرد عدم می‌کند و لذا با عدم جمع نشده( اصل‌ امتناع‌تناقض) و حتما در همه‌ی قضایا حاضر است. چراکه با اوست که حمل در قاضایا ممکن می‌شود.() پس واجب الوجود به وجوب ازلی همان اصل واقعیتی است که با عدم جمع نمیگردد و با همه قاضایا حاضر است و لذا اصل واقعیت و اصل امتناع تناقض دارای روح واحد هستند. یک چیز هستند.
مطالعات اسلامی، استاد کرمانشاهانی.pdf
77.1K
استاد کرمانشاهانی حفظه الله تعالی در مورد مطالعه برخی از کتب حکمی و عرفانی، و مطالعات قرآنی و روایی نکاتی فرمودند که آنچه فهم شده، تقدیم می شود.
و و مشکلات فلسفه در حوزه
نهضت ترجمه در شرق جهان اسلام.pdf
2.15M
نکاتی از کتاب نهصت ترجمه در شرق جهان اسلام
رویکر به ، اندیشمند را نسبت به تفکرات دیگر گشوده می کند و جلوی دگمی را می گیرد. چراکه اندیشه ها و افکار دیگر می تواند دریچه ای به سوی وجهی از فطرت باشد که او از آن غفلت کرده است.
سید جان بالاخره مزد زحماتت را گرفتی
فالعاملة: قوة هى مبدأ محرك لبدن الإنسان، إلى الصناعات المرتبة الإنسانية المستنبط‍‌ ترتيبها، بالروية الخاصة بالإنسان. تهافت ص۲۴۱ ظاهرا ایشان عقل عملی را محدود به عقل مهنی کرده است. چیزی که در کلام ما بعد ابن سینا عکسش رخ داده و از این مورد تقریبا غفلت شده. چیزی که در کار ارسطو و فارابی پررنگ است.
معقول ثانی.mp3
14.28M
منطقی و فلسفی قسیم یکدیگر نیستند بلکه دو اصلاح هستند. معقول ثانی فلسفی اعم از منطقی و فلسفی است که مشهور متاخرین استعمال می کنند و این نگاه لازم است تا نسبت مفاهیمی که در منطق استفاده می شود و در فلسفه نیز می آید، مشخص شود.
چرا نزاع صرفا در دو مفهوم وجود و عدم است؟ چرا وحدت یا فعلیت یا... طرف بحث قرار نمی گیرد؟ در مواجهه با یک شی با مفاهیم متعددی از جمله وجود، وحدت، فعلیت، درخت(ماهیت) و... رو به رو می‌شویم. بنابراین، لازم است که توضیح داده شود چرا بحث محدود به دو طرف وجود و ماهیت شده است؟برای این امر تقسیم زیر مطرح می شود. 1- شی یا در ذهن و خارج به شکل توامان است، یا اینچنین نیست. اگر توأمان در خارج و ذهن نباشد. یا فقط در ذهن است، یا 2- فقط در خارج. اگر صرفاً در ذهن باشد یا 3- مصداق دارد یا 4- مصداق ندارد. از میان موارد مطرح شده مورد چهارم به دلیل اینکه منجر به سفسطه می‌شود، حذف می‌گردد. مورد دوم نیز به یک معنا نمی‌تواند محل بحث باشد. چراکه صحبت از این است که کدام یک از مفاهیم و مدرک های انسان می تواند نماینده امر واقعی باشد. موردی که عین خارجیت است، نمی‌تواند در دایره مفهومی قرار بگیرد، بنابراین در این مرحله یعنی مرحله بررسی مفاهیم مطرح نمی‌شود. بنابراین، در دایره مفاهیم صرفاً شماره 1 و 3 باقی می‌ماند که مورد 1 را مفاهیم ماهوی نام گذاری می‌کنیم و مورد 3 را مفاهیم فلسفی می نامیم و مفهوم وجود را به‌عنوان بارز ترین مفهوم، به عنوان نماینده آن در بحث می‌آوریم. بنابراین، هیچ فرقی میان مفهوم وجود، وحدت و... در محل بحث نیست و می‌توان وحدت را به جای وجود با ماهیت سنجید. همه اینها یک محتوا را منتقل می‌کنند.
۱. هرکسی برای خودش کار می کند و سعی می کند تا آنجا که می شود امور خارج از خود را به خدمت خود بیرون آورد. (اعم از جمادات، گیاهان، حیوانات و حتی انسان ها) ۲. این به دلیل عمومیتی که میان افراد مختلف دارد، با محرومیت و محدودیت رو به رو می شود و انسان را ناچار به می کند. چراکه اگر من در استخدام و بهره وری از دیگری زیاده روی کنم، باعث طغیان و اقدام او بر علیه خودم شده ام، حتی ممکن است در این مسیر شخص کمر به نابودی من ببندد. بنابراین، در یک رابطه متقابل، می دهم و خدماتی می گیرم. ۳. در این فضای تعاملی است که افراد در هر موقعیتی منتظر فرصت هستند تا از دیگری بهره بیش تری ببرند. ۴. با نگاهی ریاست و کردن می تواند همچین فضایی را فراهم کند. بنابراین، طبیعی است که افراد زیادی به دنبال به دست آوردن آن باشند. ۵. اگر بر حکومت نظارت خاصی نباشد و قدرت متمرکز بر یک فرد باشد، انسان بدون هیچ تردیدی حکم به تصاحب این جایگاه می دهد. اما اگر موانعی بر سر راه حاکم باشد، اینجاست که عقل شروع به می کند. ادامه دارد...
۱. نظرات مختلف در باب همگی در مقام توضیح این مقوله هستند که فرد یا نهادی که برای حکومت پیشنهاد می دهیم، در مقام محاسبه با افزوده ای رو به رو است. افزوده ای ‌‌که انسان را در مقام کنترل می‌کند. بنابراین، نظریات حکمرانی در واقع مجموعه نظریاتی هستند که توضیح می دهند چگونه طبع اولی انسان را در مقام حکمرانی کنترل کنیم. ۲. پس بهترین راه حل برای قضاوت این نظریات این است که ببینیم کدام دیدگاه گزاره افزوده مناسب تری برای کنترل طبع اولی ارائه می دهد. ۳. با این نگاه برخی از نظریات عام حکمرانی را بررسی می کنیم. ادامه دارد...
در مورد پادشاهی دیدگاه های مختلفی وجود دارد، سعی می کنیم بهترین آن ها را ذکر کرده و سپس بررسی کنیم.(شماره بعدی) ۱. پادشاه و نسل او به صورت دارای ویژگی های روحی و جسمانی هستند که دیگر افراد جامعه از آن بی بهره اند و آن ها نسل به نسل این خصوصیات را به یکدیگر منتقل می کنند. این ویژگی ها باعث می‌شود که و دارای تدبیر بوده و به شکل مناسب تری کشور را اداره کنند. به اصطلاح ایران قدیم این ها هستند که و دارای . پادشاه دارای معتدل است و با ازدواج با یک نژاده این تعادل را به نسل بعد از خود منتقل می‌کند. ضمن اینکه پس از تولد فرزند او تحت بهترین تعلیمات قرار گرفته و از لحاظ خصوصیات نیز در بهترین وضعیت قرار می گیرد و ظرفیت های او کاملا بالفعل می شود. آیا این نظریه راه حلی برای وادار کردن عقل انسان به محاسبه دارد؟ آیا می تواند کنترلی بر بی‌نهایت انسان(پادشاه) داشته باشد؟ مقدمه: ۱. من انسان از لحاظ وجودی قابلیت گسترده شدن و ارتقاء را دارد. برای مثال کودک در ابتدای زندگی معلومات اندکی دارد اما با افزایش سن، شخصیت و من او دارای معلومات گسترده تری می گردد. ۲. این افزایش وجودی می تواند به قدری باشد که وجودات دیگر جزئی از من او قرار بگیرند. من او حقیقتا نسبت به من های دیگر شمولیت پیدا کند. برای مثال من شخص حقیقتا شامل فرزندان و خانواده او نیز بشود، به نوعی که حقیقتا دوئیتی میان این دو نباشد.(در عین حفظ فردیت اما حقیقتا یک واحد را شکل می دهند، مثل انسان و قوای خودش) اصل بحث: صاحب این نظریه می گوید پادشاه به خاطر مزاج معتدل و ظرفیت وجودی که دارد، به ، چنان رشدی کرده که کل را زیر پوشش وجود خود قرار می‌دهد. بنابراین، دوگانگی میان خود و دیگر انسان های تحت حکومت خود احساس نمی‌کند تا بخواهد از آن ها سواستفاده بکند. پس قضیه سواستفاده در مورد پادشاه سالبه به انتفاء موضوع است.
۱. این مبنا که قابل توسعه بوده و من شخص می تواند وجودات دیگر را در خود حل کند و متحد شود، صحیح است یا حداقل بیان فلسفی قابل توجهی دارد. ۲. مسئله این است که چه تضمینی وجود دارد فرزند پادشاه یا پادشاه این رشد را در خود محقق کند؟ صاحب نظریه زمینه های وراثتی و تربیتی را به عنوان تضمین معرفی می کند. ۳. اینکه این دو عامل می تواند تا حد زیادی زمینه رشد فرد را تامین کند، حرف صحیحی است، اما نمی‌توان آن را به عنوان تضمین قبول کرد. تاریخ نشان داده بسیاری از و دچار خودخواهی بوده و بر همین اساس دچار خوش گذرانی ها، خونریزی ها و دیگر اعمالی شده اند که نشان از عدم رشد نفسانی آن ها است. این نکته از آنجا نشات می گیرد که عوامل وراثتی کل طبیعت شخص را رقم نمی زنند و تمام عوامل تاثیر گذار پیرامونی قابل نیستند. بنابراین، این نظریه تضمینی برای رشد به ما نداده و راه حل دیگری هم برای افزودن گزاره ها برای سنجش عقل معرفی نمی کند، بنابراین همراه با اشکال است. برای قضاوت در مورد کارآمدی آن لازم است دیگر نظریات را هم بررسی کنیم و سپس میان آن ها نسبت سنجی تا کارآمد ترین آن ها مشخص شود. پ.ن: با تسامحی فرض را بر این گرفته‌ایم که پادشاه فعلی نفس توسعه یافته ای دارد و می خواهد شاهزاده را هم مانند خود تربیت کند. هدف این است که نشان دهیم حکومت وراثتی دچار مشکل است.
( به معنای نظر اکثریت) دموکراسی یک صورت حکمرانی است که می‌تواند برخواسته از ریشه های تفکری متفاوتی باشد. سعی می کنیم برخی از آن ها را بیان و بررسی کنیم. الف: ۱. هیچ انسانی حق حکومت بر دیگری را ندارد و همه در این حق مساوی هستند. ۲. همه مردم نمی توانند متصدی حاکمیت و دولت به عنوان یک ضرورت اجتماعی بشوند. بنابراین، لازم است که عده ای این مسئولیت را به عهده بگیرند. ۳. اجماع اجتماعی بر روی فرد یا افرادی نزدیک به محال است. بنابراین، نظر ملاک هست. چراکه در این صورت به بیش تری احترام گذاشته شده است. ۴. بی توجهی به نظر یک ضرورت اجتماعی است. ضرورتی که لزوم حاکمیت و عدم امکان وقوعی اجماع اجتماعی آن را به ما تحمیل می کند. به عبارت دیگر در دَوَران شر قلیل و حسن کثیر، پرداخت به حسن کثیر نیکو بوده و نقطه مقابل آن قبیح است.
علم دینی.mp3
7.21M
۱. منظور از یا علم دینی در بیان چیست؟ ۲. نسبت توحید با هویت رحمه الله علیه چیست؟ انقلاب اسلامی چگونه انقلاب اسلامی می‌شود و چه رابطه ای با انقلاب ها و جنبش های دیگر دارد؟ ۳. پروژه و امام رحمه الله علیهما چیست و نسبت به یک دیگر چه نسبتی دارند؟ این موارد را ذیل بحث علامه طباطبایی بیان فرمودند.