✅ آنچه باید از #وقف بدانیم....
🍃 ریز بین باشیم؛
🔸 برخی #تصورها از اساس #اشتباهند، مثلاََ خیلی ها #فکر می کنند #وقف برای انسان های #سرمایه_دار است و حتماََ باید خانه ای، مسجدی، بیمارستانی، وقف کنند و همین #دلیل و بهانه ای می شود تا به سادگی از کنار این #مهربانی_ماندگار عبور کنند!
🔸 اطرافمان پُر است از #مسائل ریز، فقط کافی است چشمانمان را باز کنیم و #ریزبین باشیم؛ می شود چند #کتاب وقف کرد برای خوانده شدن؛ چند پتو و متکا وقف کرد برای بی خانمان ها، آب سرد کنی وقف کرد برای خنکی جگر مردم و عابران کوچک و بزرگ یک کوچه یا خیابان و....
🔸 #ریزبین که باشیم مشکلات زیادی می بینیم که می توانیم با #وقف درمانش کنیم #وقفهایی که هزینه ی زیادی هم ندارند.
#دهه_وقف_گرامی_باد
با ما همراه باشید.
@zarrhbin
🔘 اولین بار در کتابخانه....⁉️
🍃 ماجرای کتابخانه رفتن در اوایل شهریور بعد از ماجرای آقارضا اتفاق افتاد. من به مغازه ای نمی رفتم و باید در کوچه ها با بچه های همسایه بازی می کردم. بازی هم سرشکستنک دارد روز بعد از ماجرای تریاک، #مادرم گفت: تا باز شدن مدرسه یک ماه مانده است؛ من باید با تو چه کنم؟ توی #خانه نمی مانی؛ توی کوچه هم درست نیست ولو باشی. گفتم: من به #کتابخانه می روم. مادرم گفت: کدام کتابخانه؟ گفتم: #کتابخانه_مسجد_جامع. مادرم گفت: بچه، خانه ی ما این طرف شهر است و مسجد جامع آن طرف شهر، تو #چطور به مسجد می روی؟ تازه #معلوم نیست تو را راه بدهند. گفتم: من به کتابخانه می روم؛ مادرم گفت: #خدا عاقبتت را بخیر کند.
🍂 فردا صبح بلند شدم و #پیاده راه افتادم. از خانه ی ما تا مسجد جامع #یک_ساعت پیاده روی بود. البته اگر به جای خیابان از کوچه پس کوچه ها می رفتم راه کمتر می شد، ولی من هنوز راه مسجد جامع را از طریق کوچه پس کوچه ها و بازار #خوب نمی شناختم و لاجرم از خیابان رفتم. بالاخره وارد مسجد جامع شدم و به #کتابخانه_وزیری که هنوز در ابتدای کارش بود، رفتم. #ساختمان کتابخانه #قدیمی بود و هنوز ساختمان مجزایی که با کمک مرحوم مغفور آقای #هراتی ساخته شده را نداشت.
🍃 در آن زمان کتابخانه در قسمتی از دنباله ی #شبستان مسجد قرار داشت. من تا آن روز به هیچ کتابخانه ای نرفته بودم، #آداب کتاب گرفتن را نمی دانستم و حتی #اسم کتابی هم در #ذهنم نبود و کسی هم اسم کتابی را به من نگفته بود. تنها کتاب هایی را که نامشان را می دانستم؛ مختارنامه، اسکندرنامه، امیرارسلان نامدار، و حسین کرد شبستری بود. این کتابها را شب ها به طور دوره ای، با پسران آقای دبیری همسایه مان می خواندیم. من داستان آن کتابها را برای بچه های کلاس و زن های محله بازگو کرده بودم. خودم هم مقداری از آن کتابها را #بخصوص امیرارسلان و حسین کرد شبستری را خوانده بودم.
🍂 بالاخره وارد راهرو تنگ #کتابخانه شدم؛ #قلبم تاپ تاپ می تپید یازده دوازده سال بیشتر نداشتم #نگران این بودم که به من کتاب ندهند. اول راهرو، دم در کتابخانه یک قفسه ی شیشه ای بود و #کتابهایی داخل آن چیده شده بود من کتاب کوچکی دیدم با جلد چرمی، با رنگ سفید در عطف آن نوشته شده بود #حکمت_افلاطون؛ فکر کردم این هم کتابی است مثل کتاب حسین کُرد شبستری. به علاوه چون کتاب کوچکی (قطع جیبی) بود #فکر کردم برای من که #کوچک هستم خوب است. وارد سالن کتابخانه شدم، چند نفری مشغول #مطالعه بودند. #کتابدار پشت پیشخوان نشسته بود. مردی با #لباس_روحانی بود. سلام کردم. مرد گفت: #بچه اینجا چه می خواهی؟ گفتم: #کتاب. او پرسید: چه کتابی می خواهی؟ جواب دادم حکمت افلاطون. به محض شنیدن این #نام، مرد نعره ای زد که: بچه برو #گردوبازی کن، کتاب حکمت افلاطون می خواهی؟ برو #بیرون.
🍃 من می خواستم #گریه کنم و از #کتابخانه بروم. آخر من #کتاب_خواندن را دوست داشتم هم به مادرم #قول داده بودم که #روزها به کتابخانه می روم. بیش از یک ساعت پیاده روی کرده بودم و حالا این #آشیخ این طور با من #برخورد می کرد. صدای بلند کتابدار در همه #سالن پیچید. #مرد ۵۵_۵۰ ساله ای با کت و شلوار منظم و ریش جوگندمی از #خواندن دست کشید. او بلند شد و با صدای #ملایمی پرسید پسرجان چه می خواهی؟ به طرف من حرکت کرد و ضمن حرکت گفت: #آشیخ_محمدباقر با بچه ها #ملایمتر باشید. من گفتم: کتاب می خواهم، آن مرد پرسید: کدام کتاب را می خواهی؟ گفتم: کتاب حکمت افلاطون.
🍂 آن مرد به آشیخ محمدباقر گفت، لطفاً حکمت افلاطون را بدهید. آشیخ گفت: چشم حاجی آقا. کتاب حکمت افلاطون را به حاجی آقا داد. #حاجی دست مرا گرفت و با هم به حیاط کوچک کتابخانه رفتیم. حیاطی کوچک با چند درخت #انار که یکی دو میز و چند صندلی در آن چیده بودند در کنار اتاق کتابخانه بود( محل کتابخانه به قدری کوچک بود که نمی شد با آن سالن اطلاق کرد.) هیچ کس آنجا نبود. حاجی به من گفت: بنشین. از من پرسید، اصلاً می دانی افلاطون کیست؟ من که تا آن روز اسم افلاطون را نشنیده بودم، گفتم نه. حاجی درباره ی زندگی سقراط، ارسطو و یونان و فلاسفه ی بزرگ سخن گفت. بعد تا اذان ظهر یعنی حدود، ۳/۵ ساعت وقت گذاشت و چند صفحه ای از کتاب حکمت افلاطون را به من یاد داد. او درباره ی مُثُل افلاطونی #بحث کرد و چندین مثال زد.
🍃 صدای اذان که بلند شد حاجی گفت: پسرجان اسمت چیست؟ من اسمم را گفتم. حاجی #پدرم را شناخت و گفت خدا بیامرزدش با هم آشنا و دوست بودیم. اسم من هم #افشار است. بعد گفت: من به نماز می روم هر وقت خواستی بروی، کتاب را به آشیخ محمدباقر بده، ولی این دفعه که به کتابخانه آمدی کتاب #داستان بگیر و بخوان. من هم به آشیخ محمدباقر می گویم یک کتاب داستان به تو بدهد. اگر هم خواستی کتاب را ببری من #ضامن تو هستم.
@zarrhbin
👇👇👇👇
🍃 بچه ای که در خانه ی خودشان، نان، آب، استراحت داشت، مادرش لباسش را می شست هفته ای لااقل یکبار حمام می رفت و کسی جرات نداشت به او امر و نهی کند، از #ترس اینکه مبادا در کوچه رها شود و با بچه ها دعوا کند او را برای کارکردن به مغازه می فرستادند و مغازه دار از او برای #قاچاق سوء استفاده می کند، و ریالی مزدش نمی دهد یا به دوچرخه سازی می رود و باید در تابستان گرم با نفت، بلبرینگ بشوید باز به او #پول نمی دهند یا به #ملا می رود و پول هم می دهد ولی باید هیزم بخاری بیاورد و شیر بز بدوشد و حالا هم که پیش پسرعمو آمده بود، افتاده بود به #نوکری، و از حمام هم خبری نبود و از ساعت ۵ صبح تا ۱۲ شب باید #کار می کرد. ولی از #ترس حرف های آقای پیش نماز و آشیخ علی پسر آشیخ غلام رضا و آقا سیدناصر روضه خوان و آقا شیخ جواد جرات آن که در گرمای تابستان تهران و مشهد یک #بستنی ۲ ریالی از پول صاحب خانه، که پسرعمویش هم بود بخرد و بخورد نداشت. زیرا همین #بستنی در آن دنیا تبدیل به #سرب_داغ می شد و در #حلق او می کردند تا #جگرش هم بسوزد.
🍂 بالاخره حسین شد بی پول و با دیدن منظره ی #اخراج یک پیرمرد فلج از خانه ته دلش به شدت لرزید. حسین #فکر کرد که خداوند در آن دنیا حساب صاحبخانه ی این مرد را در #جهنم آن چنان خواهد رسید که دل مادرش برایش #کباب شود.
🍃 وقتی در تهران بودیم روزی به منزل آقای محمدی که استاد دانشگاه بود رفتیم. خانه اش پر از #کتاب بود. پنج تا اتاق داشتند همه جایش کتاب بود. وقتی حیسن به....(دستشویی) رفت دید آن جا هم یک گنجه ی کوچکی است و چندتا کتاب آنجا بود. حسین همان جا #تصمیم گرفت که #استاددانشگاه شود. از آقای محمدی پرسید که چطور می شود استاد دانشگاه شد. آقای محمدی با لحن ملایم و پدرانه ای گفت: کلاس چندم هستی؟ آقا کلاس پنجم را تمام کردم. خوب پسرم باید درس بخوانی، دیپلم بگیری #کنکور بدهی، بروی دانشگاه لیسانس و فوق لیسانس بگیری آن وقت می توانی در دانشگاه #استخدام شوی و بعد دوباره درس بخوانی #دکترا بگیری؛
🍂 آن وقت بعد از ۲۰_۱۵ سال گاهی ۳۰ سال استخدام شوی. البته باید چندتا کتاب و #مقاله هم بنویسی، من از این حرف ها خیلی #خوشم آمد و خواستم که استاد شوم. البته من در آن زمان نمی دانستم که کار استادهای دانشگاه به آن جا می کشید که #استاد_فیزیک_اتمی دانشگاه فردوسی مشهد، تنگدستی اش به جایی می رسد که برای #شندرغاز اضافه حقوق ریاست شرکت تعاونی مصرف کارکنان دانشگاه را قبول می کند و به جای بحث و تفحص و #تحقیق درباره ی فیزیک اتمی و شکافت و همجوشی #هسته_اتم، مجبور می شود یخچال، فریزر، روغن، برنج بخرد و به #دانشگاهیان بفروشد. زنده باد وزیر علومی که استاد فیزیک هسته ای اش رئیس شرکت تعاونی می شود. خدا عاقبت ایشان و همه ی ما را ختم به خیر کند.
📚 شازده حمام/ ج۱/ دکتر محمدحسین پاپلی یزدی
📩 سمیّه خیرزاده اردکان
@zarrhbin
🔴🔴#تفاوت_میان_عقیده_و_اندیشه_____چیست؟🔴 مانظرمیدهیم زیرا میخواهیم در #جامعه؛ #حضور؛داشته باشیم و......🔴🔴
این پرسشی است که ممکن است برای هر صاحب اندیشه یا دستکم علاقمند به صاحب اندیشه یا عقیده بودن پیش بیاید!ممکن است بر این باور باشید که زمانی که عقیده یا نظر در زمینه #دینی باشد آنرا بتوان برابر #باور_به_جزمیات دانست، باوری که از قضا محتاج #اندیشه و #تعقل نیست.حال آنکه در زمینه #غیر_دینی؛ نظر و عقیده؛ نوعی #باور_فکر_نشده است.حتما قبول دارید که بیشتر اوقات؛ ما بسرعت و درباره خیلی چیزها و رویدادها #نظر میدهیم.این نظریات نتیجه #شرایط_اجتماعی ماومتاثر از #پیشداوری_های همیشگی ماست. #فی_الواقع ؛نظر و عقیده در #سطح حرکت می کنند.این نظریات در #ناخودآگاه ما ریشه داشته و بلافاصله با جبرمحیط اجتماعی و حالات و گفتارهای روزمره ما، درهم آمیخته و بیان می شود. در این #نظریات؛ #اندیشه نیست زیرا با #فکر و #تحقیق و #پرسش و #روح_انتقادی همراه نیست. آیا نظری که بیان می کنیم؛ نتیجه #فکر ماست یا از #باورهای_رایج در #محیط_اجتماعی و #شغلی و #دینی بیرون آمده است؟ البته نظر؛ میتواند به اندیشه تبدیل شود ولی این امر به #روند_اندیشه_گرا یا #فرایند_خردورزانه وابسته است.بگذارید تعارف را کنار بگذاریم؛ ما نظر میدهیم زیرا میخواهیم در #جامعه؛ #حضور؛داشته باشیم و از #شک_گرایی می گریزیم و #میل و #خشم و #فریاد و #عقده_درونی ما؛ #موتور_گفتاری ما هستند.قطعا در زندگی روزمره به کرات تجربه داشته اید که ما سریع و بلافاصله #نظر می دهیم، ولی نظردهی ما با روند #انتقاد و #تحقیق و #پرسش_متضاد همراه نیست و به #اندیشه تبدیل نشده است و در اغلب موارد اگر با پرسش متضاد از سوی مخاطب روبرو شویم برآشفته میشویم.به عبارت روشن تر؛ #نظردهی؛ #اندیشه نمی کند.ببینید؛ #عقاید ما؛ اغلب؛ #نظر؛ هستند و بطور کلی از #اندیشه و #تفکر؛ بدور می باشند.
متاسفانه در فرهنگ تاریخی ما ایرانیان؛ نظر و عقیده زیاد است ولی #اندیشه_گری و #پژوهش و #تفکر؛ #ضعیف می باشد.در جامعه به شدت سنتی ما، #حاشیه_نویسی و #نظردهی و #تفسیر_توجیهی یا حتی #فقدان_نظر؛ بسیار است ولی کتاب #پژوهشی و کار #تحقیقاتی ناچیز است.اغلب تحقیقات در باره تاریخ هخامنشیان و زرتشت و تاریخ اسلام و رابطه دین با جامعه،؛ توسط #متفکران_غربی و به اعتبار #روش_آکادمیک و با #حوصله_زمانی نگاشته شده است؛ و همین چند روز پیش بود که استاد شفیعی کدکنی به این موضوع اشاره ای کردند.براستی ریشه این رفتار ذهنی ما در چیست؟محیط #استبدادی، #فرهنگ_تعبدی_دینی، #فقدان_تربیت_مدرن_آکادمیک، #ایدئولوژی_زدگی و فقدان تربیت #نقد و #گفتگوی_متضاد، #رفتار_ذهنی و #تربیت_کلامی ما را آماده کرده است.البته ناگفته پیداست که این پدیده نظردهی فقط متعلق به ایرانیان نیست بلکه با ریشه های متفاوت در جهان موجود است.نمونه بارز آن؛ پدیده پستوریته یا #فراحقیقت است که در کمتر از دو سال گذشته؛ با توجه به رفتار ریاست جمهوری آمریکا، #دونالدترامپ، به #پدیده_جهانی تبدیل شد.می توان با مبارزه علیه #واقعیت؛ یک نظر و موضع را به #حقیقت کاملا قابل قبول برای عوام تبدیل نمود،حقیقتی تازه که همچون یک #واقعیت؛ با شکوه تمام جلوه گری می کند.بنابراین #دروغ به #حقیقت تبدیل می شود. بگذارید برای روشن تر شدن این فرضیه سخت فهم؛ به چند مثال در عالم سیاست و اقتصاد رو بیاوریم.#ترامپ بناگاه بعد از اینکه صبحانه مفصلی خورده بود در محوطه کاخ سفید و زیر آفتاب دلپذیر واشنگتن حاضر شد و دست در جیبش کرد و سپس به زبانش اشاره کرد و بدون هیچگونه دانش و اشرافی گفت:#گرامایش_زمین؛ #غیرواقعی و توسط #چینی_ها ساخته شده است و بدنبال آن بسیاری از آمریکایی ها این نظر را #پذیرفتند یا #هیتلر گفته بود #یهودی_ها همچون #میکروب هستند و توده آلمانی #پذیرفت که #کشتار_یهودی؛ طبیعی است یا #استالین؛ #مخالفان خود را #جاسوس و #عمال بورژوازی معرفی کرد و آنها را به سیبری فرستاد و میلیونها کمونیست آنرا #قبول کردندو..در این زمان درست در بیخ گوش ما دابسمش های دشمن دشمن کردن در همین ردیف هستند به قسمی که بسیاری از توده های احساسی و سطحی نگر مردم به آن ایمان راسخ آوردهاند.بهر حال این نوشتار را به اینجا ختم میکنیم که #پوپولیستهای #چپ و #راست در سراسر دنیا؛ دارای #منطق_نظردهی_ساده_لوحانه_اند و قربانیان آنها افرادی هستند که متاسفانه بر پایه #احساس و #دریافت_نظر، قابل #بسیج می باشند و همچون #سربازان_مطیع؛ عمل می کنند.#شکستها و #پشیمانیهای ما اغلب ناشی از #عقیده و #نظردهی است زیرا #ناتوان از رفتن به عرصه #اندیشه هستیم؛ گرچه ژرفای اندیشه هم ممکن است آزادی اندیشه و سبکسری ذهنی را محدود کند و این منتهی شود به غیر جاودانگی اندیشه!!....
✍️ ا.مروتی
بیست و ششم دیماه ۱۳۹۷
@zarrhbin
🍃 اندیشه های ناب...
💠 تاثیر و عواقبِ سخن ها و عملکردها...⁉️
✅ من وقتی #وزیر_آموزش_و_پرورش بودم #فکر می کردم #خدا در #جهنم یک جایی دارد، که به اندازه ی ده میلیون آدم #فشارعذاب هست، #آنجا جای وزیر آموزش و پرورش است!
✅ #زیرا که هر #جمله ی وزیر آموزش و پرورش روی ده میلیون انسان #نقش دارد، پس باید #هوشیار باشد که این #سخن در چه گستره ای #اثر می گذارد و چه #مسئولیتی دارد.
✅ البته وزیر آموزش و پرورش #همیشه به لطفِ خدا #امیدوار است؛ به این جهت فقط به #آنجای_جهنم فکر نمی کند. خوب #مثال یک کمی مطلب را برایمان #نزدیک کرد.
✅ #اجازه بدهید باز راجع به این #مثال، بیشتر صحبت کنم. در #جهنم خدا یک جایی دارد که #فشارعذابش مساوی است با #گناه سی و شش میلیون #انسان؛ آنجا جایِ #من است که حرکت و #سخن و برخوردم رویِ #زندگی سی و شش میلیون انسان #اثر می گذارد. یک بله و یک نه #سرنوشت سی و شش میلیون انسان را #تحت_الشعاع قرار می دهد.
📼 #شهید_دکتر_محمدعلی_رجایی
@zarrhbin
ذرهبین درشهر
♨️باز والیبال_بازتیم خاتم_بازحسن ندایی!!!! کمتر اردکانی را می توان پیدا کرد که اسمی از حسن ندای
💡#ما_نمیدانیم_اما_خوب_میدانیم...⁉️
🏐 ما نمیدانیم پشت پردهی #تیمخاتم چه گذشت و چه میگذرد؟! اما لحظات شیرینی را با عباس قانع و تیم خاتم و #آقایندایی که در جایگاه تماشاچیان، تیم را راهنمایی میکرد هرگز از خاطرمان بُرون نخواهد رفت.....
⬅️ ما نمیدانیم پشت پردهی #تیمخاتم چه گذشت و چه میگذرد؟! اما میدانیم که تنها استخر شهرمان به خاطر عدم داشتن هزینههای تعمیر، ماههاست که درش به روی مشتاقان و انسانهای دردمندی که شاید درمان دردشان #آبدرمانی است بسته شده است و علاقمندان از شهرِ ثروتمند اردکان باید راهیِ شهرِ #احمدآباد شوند و بگذریم از کاخهای ثروتمندان این شهر که استخر و سونا و جکوزی را باهم دارند....
⬅️ ما نمیدانیم پشت پردهی #تیمخاتم چه گذشت و چه میگذرد؟! اما میدانیم که دانشآموزان، در شهر ثروتمند اردکان در مدارس فرسوده درس میخوانند و در حال حاضر ۶ واحدِ آموزشی (مدرسه) در این شهر کم داریم.....
⬅️ ما نمیدانیم پشت پردهی #تیمخاتم چه گذشت و چه میگذرد؟! اما میدانیم در شهر ثروتمند اردکان، تنها مجموعهی ورزشیاش،"آزادی" از امکانات اولیهای چون نور و روشنایی در مذیقه است و بماند کمبود امکانات ورزشی و رفاهیِ دیگرش، چون در مقامی نیستیم که بخواهیم قصه را بیش از این باز کنیم....
⬅️ ما نمیدانیم پشت پردهی #تیمخاتم چه گذشت و چه میگذرد؟! اما میدانیم در شهر ثروتمند اردکان، به خاطر فرسودگی سیستم حمل ونقل عمومی ریههای شهر گرفته و به سرفه افتاده است....
⬅️ ما نمیدانیم پشت پردهی #تیمخاتم چه گذشت و چه میگذرد؟! اما میدانیم در شهر ثروتمند اردکان، یک میدان میوه و تره بار که در خور و شایستهی مردم این شهر باشد وجود ندارد و مردمِ مظلومِ ما باید راهیِ تُرکآباد و شهر همسایه شوند داخل پرانتز به این قَلم، تهیهی #کتاب را نیز اضافه کنید که برای تهیهی آن نیز باید راهی شهر همجوار و مرکز استان شویم.....
⬅️ ما نمیدانیم پشت پردهی #تیمخاتم چه گذشت و چه میگذرد؟! اما میدانیم در شهر ثروتمند اردکان، مردم در حوزهی بهداشت و درمان نیز با مشکلات و کمبودهایی روبرو بوده و هستند و آنچه عیان است چه حاجت به بیان ماست....
⬅️ ما نمیدانیم پشت پردهی #تیمخاتم چه گذشت و چه میگذرد؟! اما میدانیم در شهر ثروتمند اردکان، دزدان و سارقین بیغیرت که نمیدانیم از کجا میآیند؟! امنیتمان را چنان خدشهدار کردهاند که حتی حرمت مسجد و حسینیههایمان را نیز نگه نمیدارند!!!....
⬅️ و ما نمیدانیم پشت پردهی #تیمخاتم چه گذشت و چه میگذرد؟! اما خوب میدانیم و عالی میفهمیم که اگر #عدالت، در تخصیص امکانات رعایت شود استعدادها به زیبایی رُخ مینماید و باعث غرور و افتخارمان میشود و ما هر روز به مدینهی فاضله و شهر ایدهآل نزدیکتر خواهیم شد و مفهومِ #اصلاحات را بیشتر و بهتر به جامعه تفهیم خواهیم نمود.
⬅️ و در پایان از تو میپرسم آیا زمان آن فرا نرسیده است که به #اعتمادها پاسخی مثبت دهیم و #اصلاحات را از قالبِ حرف و #نظریه و تئوری بیرون بکشیم و آن را جامهی زیبای عمل بپوشانیم. و چه زیبا و پسندیده است که اصلاحات را از خودمان، از خانوادههایمان، از خانههایمان، از محلههایمان و از شهرمان و از استانمان شروع کنیم؛
⬅️ و من و تو خوب میدانیم و میفهمیم "ماهی" را هر وقت از آب بگیریم تازه است! اما آیا به این #فکر کردهایم که گاهی به تعویق انداختنِ تصمیمها و شعارها و وعدهها، مردم را بیاعتماد و دلزده خواهد نمود و تازگیها را بیات وکهنه......
⬅️ فقط دوست عزیزی که دستی بر آتش دارید، قدرت دارید، زور و توان دارید و میتوانید برای مردمان شهر کاری کنید کارستان، #التماستفکرفراوان که ما تیم خاتممان را به همراه آنچه که گفته شد خواهانیم و مجالی برای بیش از این نیست....
#یاحق....✅
🖋هوادارِ مردم
@zarrhbin
ذرهبین درشهر
⛔️بازهم یک بام و دو هوای روابط عمومی شهرداری♂ هنوز مردم یادشون نرفته برای برگزاری جشن گلریزان روابط
#ارسالی
♨️روابط عمومی شهرداری و پدیده ای به نام #جشن!♨️
مدتهاست کارهای مختلفی از روابط عمومی شهرداری شاهد بوده ایم که در یک کلمه می توان در #جشن خلاصه کرد: جشن نوروز، جشن گلریزان، جشن کلوخ اندازون و اکنون جشن یک ماه بندگی!!!
کسی مخالف جشن نیست ولی آیا وظیفه شهرداری و روابط عمومی فقط و فقط جشن است؟
#کار_فرهنگی در جشن و جشنواره خلاصه می شود؟
آیا #فکر و #آینده_نگری و #جامعیت بر روابط عمومی شهرداری حاکم است؟ چقدر از نظر نخبگان و فرهنگ دوستان در این زمینه استفاده می شود و چقدر درخواست برای جمع آوری این نظرات وجود دارد؟
قرآن، شعر و ادب، مهارت های زندگی، آسیب های اجتماعی، خانواده، فرهنگ شهروندی، خدمات اجتماعی و محرومیت زدایی و... اینها کار فرهنگی به حساب نمی آید؟
امید است فکر جدی در این زمینه صورت گیرد وگرنه این ره که می رویم به ترکستان است!
✍ یک شهروند دغدغه مند
@zarrhbin
🟠🟡🟤🟠🟡🟤
درکنار خسارات عظیمی که جنگ ها بوجود آوردند؛ آیا به دستاوردهایی که در زندگی انسانها وخصوصا در مدنیت ایجاد کرده اند هیچ اندیشیده اید؟آنچه که در فیلم ها و سریالهای تلویزیونی از جنگ ها به نمایش در آمده ، قتل و کشتار و آوارگی و دربدری بوده است، ولی بر اساس یک سنت تاریخی و بر پایه نظریه های ناظر بر روابط بین الملل لازم است هر چند وقت یکبار حادثه ای مهم در بستر تاریخ رخ دهد و به حرکت رو به جلوی آن سرعت بخشد و یا مسیر آن را عوض نماید.
جنگ های اول و دوم بیش از سیصد میلیون تلفات انسانی و میلیاردها دلار خسارات اقتصادی روی دست ملتها گذاشت ،ولی هیچگاه به این جنبه از جنگ فکر کرده اید که چه #اختراعات و #ابتکاراتی در سایه تکانه های ان شکل گرفت؟نفرتبار تر از پدیده جنگ هم مگر داریم؟ولی با همه این زشتی و پلشتی ،
اگر بگوییم تمدن های بشری با جنگ شروع شده بیراه نگفته ایم.بعبارتی جنگ اولین پدیده ای است که وارد زندگی اجتماعی انسان شده است.
"توین بی" صاحب اثر ارزشمند بررسی تاریخ تمدن؛؛ مبارزه طلبی و پاسخگویی
( CHALLANGE____ RESPONSE)
را اولین مرحله شکل گیری تمدن ها میداند.پدیده های طبیعی نظیر خشکسالی ها، قحطی ، زلزله و پدیده های انسان ساز نظیر جنگ ها ، تغییرات سیاسی و سرزمینی را اگر در قالب چالش های رو در روی بشر بدانیم ، همواره این انسان بوده است که با #فکر و #رفتار خود نظیر اختراعات و ابتکارات و کشفیات ، به این چالش ها پاسخ داده است.
اجازه می خواهم در ادامه به چند نمونه از پاسخ های بشر به پدیده جنگ و خصوصا به مهلک ترین جنگی که بشر در آن تباه شده بپردازم.
🔹در زمینه علوم زیستی؛
_کشف پنی سیلین
-کشف رشته های DNA
- پاستریزاسیون
-غذاهای کنسروی
-جراحی پلاستیک
-پیوند استخوان
-دوبرابر شدن امید به زندگی (سی و پنج سال به هفتاد سال)
🔹در زمینه فنی؛
اختراع انواع رادار، اختراع تاتک و به تبع آن اختراع انواع ماشین های زنجیری
و محقق شدننظریه نسبیت اینشین و سفر به فضا .
🔹در زمینه سیاسی و اجتماعی و فرهنگی ؛
_تشکیل سازمانی جهانی تحت عنوان سازمان ملل متحد
_ظهور قدرتهای جدیدی نظیر ژاپن ، آلمان و آمریکا
_قوت گرفتن ناسیونالیسم که باعث بهره وری درتولید و ایجاد ثروت گردید .
و اما اگر خواص این دوجنگ برای #ایران در همین حد بدانیم که ، حاکمان ما فهمیدند آنسوی مرزها اتفاقاتی افتاده که با تکیه بر #علم و توان میلیتاریستی می توان هرجا و هروقت اراده نماید نظمی را تحت سلطه خود درآورد؛ همین کافی است.
و اما #کرونا همان تحولاتی که دوجنگ اول و دوم در جهان ایجاد کرد ، خصوصا در برهه ای که مدرنیته تا نُه توی خانه ها نفوذ کرده و جهان را به دنیای پیش از مدرنیته وبعد از مدرنیته تقسیم کرده بود؛همه اینها را به زیر چتر خود آورده و مدیریت جهانی را به #پیش_از_کرونا و #پس_از_کرونا تقسیم میکند.جهان پیش رو قطعا با جهان قبل تغییراتی اساسی وبنیادین خواهد کرد.
#کرونا برای #جامعه_ایرانی اما؛هرچند قربانیان زیادی گرفته وخواهد گرفت،اما به باور نگارنده اگر بتواند زدودن #جهل و بویژه #خرافه و خرافه گرایی را سرعت بخشد و #عقلانیت را در مصدر امور قرار دهد؛این ویژگی ممتاز را داردکه #ایران را به دو دوره #پیش از #کرونا و #پس از کرونا تقسیم نمایدو این حُسن بر تمامی معایبش برتری دارد/
#ابوالفضل_رزم_آور
"شنبه نهم فروردین ماه۱۳۹۹"
t.me/zarrhbin
#آنچه_شما_فرستادهاید
سلام به کانال بزرگ ذره بین
سه سال پیش کوچه های منتهی به خیابان صدراباد (پیاده روکوچه72 شهید تقدیری)سنگ فرش کردند که جای تشکر دارد ولی با مرور زمان وقتی که کندن کانال یا لوله کشی اب یا تعمیرات لوله دارد پیمانکاران یا اون اداره فراموش میکنند که قبلا پیاده رو سنگ فرش بوده است و سنگهای تخریب شده را کنار کوچه میریزند وبه جای ان اسفالت میکنند و اینطور سختی وهزینه کار را از خود دور میکنند...با این روش هر بچه مهندسی میتواند شهر را اداره کند
#کج سلیقگی
#بحران مدیریت
#فکر ابادی و زیبایی شهرم هستم
@zarrhbin
#حدیث_بزرگان
✍ امیر المومنین علی (ع) ؛
✨ #فکر کن ، تا #دوراندیش شوی و چون همه جوانب کار برایت روشن شد ، آنگاه #تصمیمقطعی بگیر
📚 میزان الحکمه ، ج ۳ ،ص ۵۴
@zarrhbin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا