فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
+ ولی سحابی اسکیمو خیلی دیدن داره. قشنگترین قبرستونی هست که توی عمرم دیدم.
-- قبرستون؟
+ آره، سحابی، هم محل تولد هم محل مرگِ ستارههاست. همهشون برمیگردن به همون جایی که ازش متولد شدن.
-- من نمیدونستم ستارهها هم میمیرن.
+ همهشون میمیرن. خیلی از ستارهها که ما الان داریم میبینیم، شاید میلیونها سال پیش مردن. ولی ما به خاطر مسافتی که باشون داریم هنوز داریم اونا رو میبینیم.
-- یعنی انقدر دورن؟
+ خیلی دور، خیلی نزدیک!
#پیشنهاد_فیلم
#فیلم_خیلی_دور_خیلی_نزدیک
@Negahe_To
🍁 ای دل صبور باش و مخور غم که عاقبت
این شام صبح گردد و این شب سحر شود
#شعر
#خواجوی_کرمانی
#شب_شد_خیر_است
@Negahe_To
[نگاه ِ تو]
هر سال که شب قدر، دعای جوشن را تند تند میخواندم حسرت مینشست روی قلبم که چقدر با این صفتها غریبه
تمام شد!
امروز ۲۷۲امین روز از سال ۱۴۰۳ بود. روزی که نقطه پایان گذاشتم تهِ خطِ یکی از قرارهایم. قراری که از ابتدای قرن جدید با خودم شروع کرده بودم. از روز اول فروردین سال ۱۴۰۱. از آن روز تا امروز، دقیقا هزار روز گذشته است. هزار روزی که برای من، یک اختلاف مهم با روزهای قبل عمرم داشته است.
توی این هزار روز، یکی از صفحههای همیشه باز در گوشیام، صفحه دعای جوشن کبیر بوده. هر روز که به لطف خدا چشم باز کردهام و از خواب بیدار شدهام، یک صفت از دعای جوشن را مثل برچسب چسباندهام به روزم. سعی کردهام آن روز، از صبح تا شب، هروقت یاد خدا افتادم، صدایش کردم، غر زدم یا گله کردم، با صفتِ آن روز او را بخوانم.
تا قبل از این هزار روز، با خدایِ شبهای قدر، غریبه بودم. او خدایی بود که فقط در شبهای قدر سراغش میرفتم و تندتند هزار تا اسمش را پشتسرهم صدا میکردم و تمام. اما حالا دوسالونُهماه است با آن خدا زندگی کردهام. هرچند من در این دوسالونُهماه، خیلی وقتها یادم رفته باید به سراغش بروم اما او یادش نرفته باید حواسش به من باشد. خدایی که امروز با صفت "یَا حَافِظا لا یَغْفُلُ" یادم آورد هیچوقت، هیچکس را فراموش نمیکند.
من حالا بعد از هزار روز، به برچسب زدن به روزهایم معتاد شدهام. صبحهایم بدونِ اسمی از او، به خیر نمیشود. نمیدانم تا سوتِ پایانِ عمرم چند تا از این هزار روزهای دیگر فرصت دارم. اما میخواهم تلاش کنم تا فرصت دارم بیشتر با او انس بگیرم. اگر دوست داشتید شما هم طعمش را بچشید. از فردا یا از هر روز دیگر که خواستید. قول میدهم پشیمان نشوید. باید تا عمرمان تمام نشده، شروع کنیم.
#روایت_زندگی
#دعای_جوشن_کبیر
#الحمد_لله_ربّ_العالمین
#الغوث_الغوث_خلِّصنا_مِنَ_النّار
@Negahe_To
بالاخره آوردمش خانه، کنار خودم. یک ماه، هر روز از توی ماشین تماشایش کردم. از کنارش که رد میشدم میدانست نگاهش میکنم. با غرور سرش را میداد بالا و زیرچشمی نگاهم میکرد. دلبری میکرد برایم. میدانست چقدر دوستش دارم. گاهی با فاصله میایستادم و طولانی نگاهش میکردم. اما دلودماغ خریدنش را نداشتم. از روز اول مهر، منتظر آمدنش بودم. حالا یک ماه بود آمده بود و من یخ کرده بودم انگار. چشمانتظارِ رفیقی، آشنایی بودم که او را به من هدیه بدهد و ما را باز وصل کند بههم. کسی پیدا نشد. دیشب بالاخره یخها را شکستم. دیدم زمان گذشته و دارد دیر میشود. رفتم سمتش. از روزِ سختی که گذرانده بودم به او پناه آوردم. با تمام وجود، عطرش را کشیدم در بطنهای قلبم. به خاطر روزهایی که بدونِ او گذرانده بودم از خودم عذرخواهی کردم. بهش قول دادم نگذارم بقیه صبحهای سردم، بدونِ عطرِ گرمِ او آغاز شود.
#روایت_زندگی
#صبح_شد_خیر_است
#یک_آدمِ_عاشقِ_نرگس
#زمستان_را_با_تو_میشود_گذراند
@Negahe_To
Arman Garshasbi - Benshin Tamashayat Konam (320).mp3
9.24M
🎼 مناسبِ روزهای سردِ زمستان❄️
عمری به هر کوی و گذر
گشتم که پیدایت کنم
اکنون که پیدا کردهام
بنشین تماشایت کنم
ای چشم تو شیشه عمر من
آغوش تو غربتم را وطن
بازی نکن با من و صحنه را
در پرده آخر آتش نزن
#موسیقی_دلنشین
#آرمان_گرشاسبی
@Negahe_To
🍁 هر بهونه خوبی برای دورهم جمعشدن رو توی این دنیا باید حسابی غنیمت شمرد.
#شب_یلدا
#سلام_بر_زمستانِ_صفرسه
@Negahe_To
🌱 امروز، برای بار هزارم فهمیدم:
قویترین انگیزه، اجباره!
#دلنوشته
@Negahe_To
وسطِ این پیام تبریکهای شیک و باکلاسِ کانالهای مختلف برای روز مادر و روز زن، دیدم یه کانال، تبریکهای طنز قشنگی گذاشته که انصافا هم واقعیه🤪 چندتاش رو براتون اینجا میذارم که لبخند به لبتون بیاره امشب😁
🔸️ روز کسایی که وقتی میخوای بوسشون کنی میگن اگه دوستم داشتی اذیتم نمیکردی، مبارک😁
🔸️ روز کسایی که میگن همونجا رو میزه، ولی رو میز، نیس، هم مبارک😁🤪
🔸️ روز کسایی که میگن اگه انگشت پات دردمیکنه بخاطر اینه که سرت تو گوشیه هم مبارک😂😕
🔸️ روز مشترکین پرمصرف تلفن ثابت و مخابرات مبارک😁
🔸️ روزکسایی که روفرشی میندازن رو فرش نو هم مبارک🥲😂
🔸️ روز کسایی که کلی ظرف خوشگل دارن که قراره برا مهمون استفاده بشه ولی هیچ مهمونی لایق این نیس که اون ظرفارو براشون بیارن هم مبارک😕😁
🔸️ روز کسایی که اخلاقای خوبتون بهش رفته ولی اخلاقای بدتون به باباتون رفته هم مبارک😐🤣
🔸️ روز کسایی که بعد از اینکه باهاشون قهر میکنید براتون غذا میارن و میگن بخور زبونت درازتر بشه هم مبارک🥲🤣
.
.
.
.
میتونی یه جمله جذاب و واقعی درباره زن یا مادر، به این جملهها اضافه کنی؟😎
@Negahe_To
📚 ما تنها زنده نیستیم. ما محصول پیوستگی هستیم. اگر زندگی گذشتگان در نظر ما تاریک بشود، زندگی ما چندان روشنی نخواهد داشت و ما این اتصال را نباید با غرور و حماقت، که قرن بیستم مخصوصا آبستنِ آن بوده است، ندیده و کانلمیکن بپنداریم.
#یک_پیاله_کتاب
#کتاب_یادداشتهای_روزانه_نیما_یوشیج
@Negahe_To
7.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
محرمی نیست وگرنه كه خبر بسیار است
رمق ناله كم و كوه و كمر بسیار است
ای ملائک كه به سنجیدن ما مشغولید
بنویسید كه اندوه بشر بسیار است
ساقههای مژهام از وزش آه نسوخت
شُكر! در جنگل ما هیزم تَر بسیار است
سفرهدار توام ای عشق بفرما بنشین
نان ِجو، زخم و نمك، خون ِجگر بسیار است
#شعر
#حامد_عسگری
@Negahe_To
اتوبان قفل شده بود. دعا برای دیرنرسیدن بیفایده بود. گروه تلگرام دانشجوها را باز کردم و نوشتم:
"سلام و صبحتون بخیر باشه بچهها
ببخشید من امروز با یکم تاخیر میرسم
اتوبان قفله😑"
چند نفری خیلی سریع، لایک را زدند پایین پیامم. پنج دقیقه که گذشت، سه نفر به پیامم جواب دادند:
▫️سلام
صبح شما هم بخیر و شادی
انشا الله ختم بخیر شود
خیلی ناراحت شدیم حقیقتا
▫️سلام و صبح شما هم به خیر اشکالی ندارد
▫️سلام صبح عالی متعالی
اتفاق تلخی است امید به خدا
با تصور قیافههای طنزشان موقع نوشتن این پیامها، خندهام گرفت. بیست دقیقه از هشت گذشته بود که رسیدم سرکلاس. بدون اینکه سالن دانشکده را روی سرشان بگذارند آرام نشسته بودند سرجایشان. در دلم قربان صدقهشان رفتم. مثل مادری که جرات نمیکند توی روی بچههایش تعریفشان را بکند. بسم الله را روی تابلو نوشتم و همزمان گفتم: "همین اول، خیالتون رو راحت کنم که بهخاطر تاخیر خودم، قرار نیست شما رو امروز بیشتر سرکلاس نگه دارم". دست زدند و هورا کشیدند.
رفتم سراغ درس. امروز باید برایشان از سریِ نامتناهی حرف میزدم. از مفهومی که خودم عاشقِ آن قسمتِ نامتناهیاش بودم. برایشان از بینهایت گفتم و مثال زدم از مجموعِ بینهایت عدد. صورت مثالها را نوشتم و گفتم جواب را خودشان حدس بزنند. افتادند به تلاش و تقلا. فرصت دادم هرچه به ذهنشان میرسد را بگویند. بعد جوابهای درست را برایشان رو کردم. چشمهایشان گرد شد و اعصابشان خرد. جوابِ مثالها، به ظاهر با هم جور درنمیآمد. صدای اعتراضشان بلند شد.
لبخند زدم و باز توی دلم قربان صدقهشان رفتم. آرامتر که شدند گفتم: "میدونین چرا جوابها با ذهنتون جور در نمیاد؟ چون ذهنِ ما به خودیِ خود، عادت داره به محدود دیدن. به متناهی بودنِ هرچیزی." حالا دیگر پچپچ هم نمیکردند. شصت جفت چشم داشت نگاهم میکرد. ادامه دادم: "اینکه میگن خدا، بینهایت پول، بینهایت خِیر، بینهایت اتفاقِ خوب، توی عالم قرار داده رو میدونین یعنی چی؟"
چشمهایشان میگفت میخواهند ادامهاش را از زبانِ من بشنوند. گفتم: "همه چی زیرِ سرِ همین بینهایته. ما اگه باور کنیم بینهایت پول توی عالم هست، دیگه دنبالش نیستیم یه قرون پول یا یه ذره خوشی، توی جیبِ بغلیمون کمتر بره تا بیاد توی جیبِ ما! بینهایت، یعنی هرچی ازش برداری تموم نمیشه. پس نگران چی هستیم؟" از سکوت درآمدند. زمزمههایشان شروع شد. گفتم: "حالا فکر کنین اینکه ما آدما میتونیم توی خوب بودن یا بد بودن تا بینهایت پیش بریم یعنی چی؟!" چشمهای بعضیهایشان درخشید. چادرم را روی سرم صاف کردم و گفتم: "حالا باز بگین کاربرد ریاضی توی زندگی چیه!" صدای خندههاشان قفل شد توی هم.
#روایت_زندگی
#دانشجوهای_عزیز_من
#کاربرد_ریاضی_در_زندگی
@Negahe_To