فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✴️ این کلیپ با ترجمه اختصاصی، درباره نگاهی توضیح میدهد که #آگاهی را قابل تبیین یا تعریف با واقعیتهای بنیادینتر نمیداند؛ بلکه برای آن هم یک جایگاه بنیادین در جهان قائل است.
✴️ به اعتقاد برتراند #راسل و برخی دیگر از فیلسوفان (که امروزه در حال جلب توجهات آکادمیک است)، علم #فیزیک صرفاً ویژگیهای بیرونی و نسبی اشیاء را آشکار میسازد؛ اما چیزی درباره ویژگیهای درونی و ماهیت ذاتی اشیاء نمیگوید و نمیتواند بگوید.
✴️ راسل این دیدگاه را مطرح کرد که اصلاً در دنیای واقعی، فقط یک سنخ رویداد وجود دارد که گاه بصورت فیزیکی و گاه بصورت ذهنی انعکاس مییابد.
بدین ترتیب نوعی #یگانهانگاری (#مونیسم) مطرح شد که ویژگیها/حقایق غیرفیزیکی را نیز به رسمیت میشناخت و ذهن را با این قبیل ویژگیها تبیین میکرد.
✴️ #یگانهانگاری_راسلی البته در نسخه خام خود (یگانهانگاری خنثی) طرفداران چندانی ندارد؛ اما نسخههای به روز شده آن - از جمله یگانهانگاری راسلی پدیداری (Phenomenal Russelian Monism) - که توسط دیوید #چالمرز ارائه شده و مبنای نظریه #همه_روان_انگاری (Panpsychism) قرار گرفت، توجهات و حمایتهای روزافزونی برانگیخت.
@PhilMind
👈 #دوئالیسم_ویژگیها (Property Dualism) برخلاف دوئالیسم کلاسیک ( #دوئالیسم_جوهری: Substance Dualism)، تمامی جواهر را فیزیکی میداند و جوهر غیرفیزیکی به نام #روح یا #نفس_مجرد را رد میکند. اما در عین حال ویژگیها را به دو دسته کلّی فیزیکی و غیرفیزیکی تقسیم میکند که انسانها علاوه بر ویژگیهای فیزیکی (شکل و جرم و اندازه و رنگ و ...)، یکسری ویژگیهای غیرفیزیکی (ویژگیهای ذهنی) هم دارند که همگی این ویژگیها بر جوهری فیزیکی حمل میشوند.
👈 دوگانهانگاری ویژگیها معمولاً در قالب #نوظهورگرایی قوی (Strong Emergentism) تبیین میشود.
برخی فیلسوفان نوظهورگرا تمایل دارند تا آنجا که امکان دارد، خودشان را نزدیک به #فیزیکالیسم کلاسیک حفظ کنند؛ بنابراین هستیشناسیشان را همچنان بر محور میکروفیزیک سامان میدهند. کارل گیلِت از نمایندگان این مکتب فکری است.
👈 این گروه از فیلسوفان، دوگانه مطرحشده توسّط جاگون کیم را نفی میکنند؛ آنجا که کیم هشدار میدهد اگر #اصل_بستار علل فیزیکی (Physical Closure) نقض شود، تئوری کامل فیزیکال در کار نخواهد بود. به اعتقاد کیم، قائلین به چنین دیدگاهی باید از #فیزیک محض دست بکشند و بسراغ نیروهای علّی فرافیزیک تقلیلناپذیر بروند. (Kim, 1998, Mind in a Physical World, p.40)
👈 نوظهورگرایانی مانند گیلِت پاسخ میدهند که میتوانند این اصل را نقض کنند و همچنان فیزیکالیست باقی بمانند؛ بدین معنا که اولویتهای هستیشناختی را به سطح میکروفیزیک، نسبت دهند و پدیدههای ذهنی واقع در چند لایه بالاتر (حتی غیرفیزیکی) را نهایتاً تعیّنیافته بوسیله آرایش ذرّات فیزیکی بنیادین در پایینترین لایه بدانند؛ که این پدیدههای ذهنی شامل اراده انسان و میل و باور و ... او نیز هست.
این تعیّنبخشی را میتوان تعیّن جزء – کلّ نامید که بر تحقّق و تعیّن کلّ بوسیله آرایش جزء، تأکید دارد. (Bedau, & Humphreys, 2008, Emergence: Contemporary Readings in Philosophy and Science, pp.11-12.)
👈 اما در ادبیات فلسفه ذهن، دوئالیسم ویژگیها معمولاً در دسته #فیزیکالیسم قرار داده نمیشود؛ گاه بعنوان قسمی از #دوگانهانگاری و گاه بعنوان دستهای سوم توضیح داده میشود. ون اینواگن را میتوان نمونهای از دیدگاه اخیر دانست: «منظورمان از "موجودات فیزیکی" آنهایی هستند که بطور کامل از چیزهایی ساخته شدهاند که طبیعتشان را علم فیزیک بررسی میکند ... اگر یک موجود نه خودش چیزی فیزیکی باشد و نه یک چیز فیزیکی را بمثابه جزئی از خود در بر داشته باشد، آن را موجودی غیر فیزیکی مینامیم.
باید توجه داشته باشیم که این تعریف، امکان موجوداتی که نه فیزیکی هستند و نه غیرفیزیکی را نفی نمیکند. موجودی که هم چیزهای فیزیکی و هم چیزهایی غیر فیزیکی را بمثابه اجزاء خویش داشته باشد، نه یک موجود فیزیکی خواهد بود و نه یک موجود غیر فیزیکی. میتوانیم چنین موجودی را ملقمه (Amalgam) بنامیم.» (Van Inwagen, 2015, Metaphysics, p. 224)
@PhilMind
🌕 در این مرحله (که تئوریهای تقلیلگرا به بنبست رسیدهاند)، برخی وسوسه شدهاند که تسلیم بشوند و معتقدند ما هرگز نظریهای برای تبیین #تجربه_آگاهانه نخواهیم داشت. بعنوان مثال، مکگین استدلال میکند که #مسئله_آگاهی برای ذهن محدود ما بسیار سخت است و ما از نظر شناختی نسبت به این پدیده بسته هستیم. دیگرانی هم استدلال کردهاند که تجربه آگاهانه بکلی خارج از قلمرو تئوریهای علمی قرار میگیرد.
🌖 بنظر من این بدبینی زودهنگام است. اینجا جای تسلیمشدن نیست؛ بلکه جایی است که مسئله جالب میشود. هنگامی که روشهای ساده تبیین منتفی هستند، باید بدنبال تبیینهای جایگزین برآییم. با توجه به اینکه #تبیین_تحویلگرا با شکست مواجه شده، تبیین غیرتحویلگرا انتخاب طبیعی خواهد بود.
🌗 اگرچه معلوم شده که تعداد قابل توجهی از پدیدهها کاملاً در قالب هویاتی سادهتر از خودشان قابل تبیین هستند، اما این امر کلی نیست. در #فیزیک گهگاه اتفاق میافتد که یک هویت باید بنحوی بنیادین در نظر گرفته شود. #هویات_بنیادین در قالب چیزهای سادهتر توضیح داده نمیشوند. در عوض، آنها را بعنوان پایه در نظر میگیرند و نظریهای درباره چگونگی ارتباط آنها با هرچیز دیگر در جهان ارائه میدهند.
🌑 بعنوان مثال در قرن نوزدهم مشخص شد که فرآیندهای الکترومغناطیسی را نمیتوان بر حسب فرآیندهای کاملاً مکانیکی که نظریههای قبلی فیزیکی به کار میگرفتند، تبیین کرد. بنابراین ماکسول و دیگران بار الکترومغناطیسی و نیروهای الکترومغناطیسی را بعنوان مؤلفههای بنیادین جدید از یک نظریه فیزیکی معرفی کردند. برای تبیین الکترومغناطیس، وجودشناسی فیزیک باید گسترش مییافت. ویژگیهای اساسی جدید و قوانین اساسی جدیدی برای ارائه یک تلقی رضایتبخش از این پدیده لازم بود.
🌓 خصیصههای دیگری که نظریه فیزیکی آنها را بعنوان بنیادین درنظر میگیرد، شامل جرم و فضا-زمان است. هیچ تلاشی برای تبیین این خصیصهها در قالب چیزهای سادهتر صورت نگرفته است. این مسئله البته امکان ارائه نظریهای درباره جرم یا فضا-زمان را رد نمیکند. تئوری پیچیدهای در مورد چگونگی ارتباط بین این خصیصهها و قوانین اساسی آنها وجود دارد. این نظریه برای تبیین بسیاری از پدیدههای شناختهشدهی سطح بالاتر ناظر به جرم و فضا – زمان، مورد استفاده قرار میگیرد.
🌔 پیشنهاد من اینست که یک نظریه درباره #آگاهی باید #تجربه را بعنوان پدیدهای بنیادین در نظر بگیرد. میدانیم که "یک نظریه درباره آگاهی باید چیزی بنیادین را به هستیشناسی ما بیفزاید؛ زیرا همهچیز در نظریههای فیزیکی با فقدان آگاهی هم سازگار است". ممکن است برخی خصیصههای کاملاً جدید و غیرفیزیکی را اضافه کنیم که تجربه از آن ناشی میشود، ولی سخت است که ببینیم چنین خصیصههایی چگونه خواهند بود. به احتمال زیاد، ما خودِ تجربه را بعنوان یک خصیصه بنیادین در جهان، و در کنار جرم و بارالکتریکی و فضا-زمان لحاظ خواهیم کرد. اگر تجربه را بنحوی بنیادین در نظر بگیریم، آنگاه میتوانیم به سراغ برساختن نظریهای درباره تجربه برویم.
🌕 جایی که یک ویژگی بنیادین وجود دارد، قوانین بنیادین هم وجود خواهد داشت. یک نظریه غیر تحویلگرا درباره تجربه، اصول جدیدی را به قوانین بنیادین طبیعت اضافه میکند. این اصول اساسی در نهایت بار تبیینی را در نظریه آگاهی بر دوش میکشند.
Chalmers, 2010, The Character of Consciousness, pp. 16-17.
@PhilMind
35.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥دونالد هافمن - استاد دانشکده #علوم_شناختی دانشگاه ایروین کالیفرنیا - در این گفتگو👆 که 10 روز پیش منتشر شده، از تلفیق #ایده_آلیسم و بنیادین بودن #آگاهی دفاع میکند.
ایدهآلیسم در نسخه رادیکالش البته همهچیز را ذهنی دانسته و وجود هر ابژه خارج از ذهنمان را نفی میکند. اما ایدهآلیستهای متأخر در #فلسفه_ذهن، وجود ابژههای خارجی را پذیرفته و بعضا حتی گونهای دسترسی هم بدان در نظر میگیرند.
💥هافمن ادراکات حسی را با رویکردی ایدهآلیستی، مخالف واقع (هرچند کاربردی) میداند و آگاهی را #ویژگی_بنیادین در واقعیت تعریف میکند. آگاهی البته در ردیف سایر ویژگیهای بنیادین نیست. در نگاه او حتی ویژگیهای بنیادین علم #فیزیک (مانند فضا-زمان و جرم و ...) در واقع بنیادین نیستند و این آگاهی است که بنیاد جهان خارج را شکل داده است.
💥نکته اینجاست که بدینترتیب دسترسی ما به واقعیت نیز منقطع نیست و هرچند در #ادراک_حسی با محتوایی غیرواقعی سر و کار داریم، اما از طریق آگاهی درونی خودمان میتوانیم به بنیاد واقعی جهان دسترسی داشته باشیم.
این دیدگاه را میتوان نسخهای از #پنسایکیزم دانست که - برخلاف چالمرز - نظریات پایه علوم طبیعی و سیستم ادراکی ما را گمراهکننده میداند و تلاشی برای سازگاری با #طبیعی_گرایی ندارد.
@PhilMind
❓قبلا در شرح #نوظهورگرایی ضعیف (مثل ظهوریافتگی ویژگی سیالیت از اجتماع مولکولهای آب) و قوی (مثل ظهوریافتگی ویژگی #آگاهی از شلیک نورونها) آمد که ویژگی نوظهوریافته ضعیف را میتوان از ویژگیهای سطح پایینتر و از قوانین حاکم بر آن استنتاج کرد؛ مثلا سیالیت را میتوان براساس فاصله بین مولکولها و حرکات چرخشی و انتقالی آنها توضیح داد. اما در نوظهورگرایی قوی، ویژگی نوظهوریافته، قابل پیشبینی و تبیین بر اساس ویژگیهای سطح پایینتر و قوانین حاکم بر آن نیست.
❓براود – نوظهورگرای انگلیسی - «قانون فراطبقهای» را برای چنین موقعیتی پیشنهاد میدهد؛ قوانین نوظهوریافته که قابل انشقاق از قوانین و شرایط سطوح پایینتر نیستند. این قوانین، منحصر بفرد و واقعیتهایی پایهاند که تبیین نمیپذیرند. McLaughlin, 2008, "Emergence and Supervenience", pp.87-88.)
قوانین فراطبقهایِ براود از قوانین لازم برای تحقق ویژگیهای نوظهوریافته قوی است.
❓به اعتقاد برخی منتقدان مانند سیگر، نوظهوریافتگی قوی با اشکال ناسازگاری با #تمامیت_فیزیک مواجه است (Seager, 2012, Natural Fabrications, pp. 195-196). در نظر ایشان، نظریه T زمانی دارای تمامیت است که جامعیت، مانعیت و قدرتِ تجزیه داشته باشد. اگر Tجامعیت داشته باشد، هر هویتی در جهان دارای توصیفی نظری بر اساس T است و مقصود از مانعیت T اینست که هیچ هویت اضافه و غیرواقعی را به جهان نسبت ندهد. (ibid, p. 122)
❓بدین ترتیب اگر علم #فیزیک میخواهد نظریهای تمام نسبت به جهان ارائه کند، باید همه چیز در جهان دارای هویت فیزیکی بوده و یا توصیفی فیزیکی داشته باشد. همچنین مستلزم وجود هیچ چیز غیر فیزیکی برای جهان نباشد.
#نوظهورگرایی_قوی اما با جامعیت و مانعیت فیزیک (و در نتیجه با تمامیت فیزیک) در تضاد خواهد بود.
❓ولی یکی از مسائل مهم در اشکال فوق اینست که علم فعلی فیزیک نسبت به برخی پدیدههای مهم و مقبول، جامعیت ندارد. مثلاً فرضیاتی مانند #ماده_تاریک و #انرژی_تاریک – که به نحوی وسیع مورد قبول دانشمندان قرار گرفته - از مهمترین ابهامات فیزیک امروز است و قوانین فیزیک فعلی، آنها را – که از اجزای جهان فیزیکی میشمارد – در بر نمیگیرد.
❓بنابراین مادام که قوانین فیزیک نسبت به بخشهای مهمی از جهان شناخته شده، جاری نباشد (که در واقع به معنای عدم تمامیت فیزیک کنونی است)، به نظر نمیرسد نقض تمامیت فیزیک با موردی دیگر (مثلاً آگاهی نوظهوریافته) نیز در این حد باشد که یک نظریه را کنار بگذارد.
@PhilMind
🚩 تمایز بین #فیزیکالیسم و #دوئالیسم براساس نگرشی است که مرزی بین فیزیک و فرافیزیک قرار میدهد. پیش از این البته #ماتریالیسم بجای فیزیکالیسم مطرح میشد. اما بعدها که علاوه بر ماده، هویاتی مانند انرژی و نیرو و میدان هم در فیزیک جدید کشف شد، #مادی_انگاری (ماتریالیسم) به #فیزیکی_انگاری (فیزیکالیسم) تغییر نام داد تا این هویات تازه را نیز در بر گیرد.
🚩 کشفیات مذکور البته برخی اشکالات سابق ماتریالیستی در #فلسفه_ذهن را بیاثر میساخت. مثلا اشکال مبتنی بر ضرورت تماس و اِعمال نیروی جنبشی برای توضیح #علیت_ذهنی. این از تبعات مهم ورود قلمرو غیر ماده به فیزیک بود.
امروزه اما آنچه به عنوان قلمرو غیر فیزیکی تلقی میشود نیز در تئوریهای مهم فیزیک وارد شده و مرزبندی بین فیزیک و فرافیزیک را هم زیر سؤال برده است.
🚩 به عنوان مثال تئوری گیج (gauge theory) نظریهای اساسی در #فیزیک_کوانتوم به شمار میرود که #ذرات_بنیادین بر مبنای آن تعریف میشود.
فادیف و پوپوف - دو فیزیکدان برجسته در حوزه #کوانتوم - نشان دادهاند که وقتی یک دگرگونی در یک میدان فیزیکی (مثلا میدان کوارکها) اِعمال میکنیم، مجبور به افزودن پارامتر جدید غیرفیزیکی به تئوری گیج هستیم تا آن را معنادار سازد. این یک الزام تئوریک (و نه یک آپشن) است تا بتوان محاسبات را با تئوری مذکور به انجام رساند.
🚩 این پارامتر را خیالی (fictitious) و غیر متناسب با کلیت تئوریهای #فیزیک امروز دانستهاند و آن را میدان روح (ghost field) نامیدهاند (روح در اینجا به معنای روح انسان نیست). میدان روح با اینکه به معنای رایج، فیزیکی نیست، اما در محاسبات دیاگرامهای اغتشاش فریمن (framan perturbation) حضور مییابد و نقش و تأثیر قابل توجهی در محاسبه اعداد حاصل از تئوری گیج برجای میگذارد. این نه یک بحث حاشیهای، بلکه جزو متون تدریس تئوری کوانتوم قرار دارد.
🚩 بدینترتیب مناقشه معنای فیزیکالیسم دوباره زنده میشود که آیا براساس علم فیزیک فعلی تعریف میگردد یا علم فیزیک کامل (ایدهآل)؟ اگر فیزیکالیسم را برمبنای علم فیزیک کامل در نظر بگیریم، چه بسا حرارت نزاع فیزیکالیسم و دوئالیسم کاهش یابد و حتی مرز بین فیزیک و غیرفیزیک هم با چالش جدی روبهرو شود.
🚩 این نکته یادآور نگرش پیوستار به عالم است که از سطح ماده تا بالاترین سطوح هستی را در قالب یک حقیقت پیوسته و چارچوبی واحد در نظر میگیرد. ما بازاء چنین نگرشی را در #فلسفه_اسلامی میتوان در تعریف و تحلیل #ملاصدرا از #تشکیک_وجود پیگیری کرد.
@PhilMind
📚 #معرفی_کتاب
📕«ذهن و نوخاستگی؛ از #کوانتوم تا #آگاهی» اثر یکی از لیدرهای #نوخاستهگرایی (#emergentism) در سال 2005 و در 215 صفحه به چاپ رسیده است.
📘کتاب در 5 فصل تنظیم شده که در فصل 1 به ظهور و افول #تقلیل_گرایی، تاریخچه و انواع نوخاستهگرایی، تکامل #نوخاستگی، نسخه قوی نوخاستهگرایی و چالشهای نسخه ضعیف آن میپردازد.
📙در فصل 2 معانی نوخاستگی و تردیدها درباره آن، علیت رو به پایین، #فیزیکالیسم و نوخاستگی و ...، محور بحث قرار میگیرد.
📗فصل 3 بر ارتباط بین نوخاستگی و #علم_تجربی تمرکز دارد و نوخاستگی #شیمی از #فیزیک، #بیوشیمی، انتقال به #زیست_شناسی، و فلسفه نوخاستهگرای زیستشناسی را مرور میکند.
📒فصل 4 به انتقال از سطح زیستشناسی به سطح #ذهن میپردازد و جایگاه #همبسته_های_نورونی آگاهی و نقش آنها در حل #مسئله_دشوار را مدنظر قرار میدهد و در انتها به یک نظریه نوخاستهگرا درباره ذهن و ملاحظات علمی و فلسفی پیرامون آن میرسد.
📓در فصل آخر (5) نیز شاهد مباحثی از قبیل ارتباط ذهن با #متافیزیک، پیشفرضهای #طبیعی_گرایی، سطوح نوخاسته بالاتر از ذهن، محدودیتهای تبیینهای طبیعی و یکسری پرسشهای الهیاتی هستیم.
📚چکیدهای از رویکرد مؤلف را میتوان در این پاراگراف از مقدمه کتاب ارائه کرد:
«نه #دوئالیسم و نه فیزیکالیسم تقلیلگرا، داستان کاملی درباره موضوع آگاهی به ما ارائه نمیدهند. من با استخراج ادله از فلسفه و علم معاصر، از تز نوخاستهگرایی دفاع میکنم که ذهن (ویژگیهای ذهنی) را - بمثابه مرحلهای فراتر در فرآیند تکامل - برآمده از دنیای طبیعی میداند».
@PhilMind
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️اینکه علم #فیزیک برای تبیین هویات و رویدادهای سطح بنیادین ذرات بکار گرفته میشود، و اینکه علم #شیمی برای تبیین سطح مولکولی کاربرد دارد، و اینکه علم #زیست_شناسی در سطح سلولی جواب میدهد، برخی دانشمندان و فیلسوفان را واداشته تا درباره #علم_آگاهی بیندیشند و اینکه آیا #نوروساینس میتواند به علمی تجربی برای تبیین تجربههای آگاهانه منجر شود؟
♦️البته فرمولیزهکردن فاکتورهای تاثیرگذار در پدیده آگاهی و ارائه دانشی شبیه سایر علوم تجربی در سطح ذهن، بسیار دشوار بنظر میرسد. چراکه #علوم_اعصاب در یافتن ساختار و کارکرد نواحی مختلف مغز خلاصه میشود و دانش ما را نسبت به ساختار شبکه نورونی و همبستههای عصبی کارکردهای ذهنی افزایش میدهد.
♦️اما همانطور که #چالمرز توضیح میدهد، این یک خلاء متدولوژیک در نوروساینس بشمار میرود که اساسا به تبیین آگاهی نمیانجامد. کشف ساختارها و کارکردهای مغز از آنجا که تمام قابلیت علم تجربی است (که از منظر سومشخص و آبجکتیو به مطالعه سوژه میپردازد)، در نهایت #شکاف_تبیینی آگاهی را (که پدیدهای اولشخص و سابجکتیو است) باقی میگذارد.
♦️در نتیجه بنظر میرسد تغییر روششناسی نوروساینس برای تبیین آگاهی بدلیل محدوده قابلیت علم تجربی ممکن نیست، اما آیا دستیابی به برخی اصول تبیینی هم از این طریق امکان ندارد؟ و آیا افزودن برخی اصول و فرضیههای فلسفی به یافتههای آزمایشگاهی نمیتواند به شکلگیری چارچوبی برای علم آگاهی بینجامد؟
اینها پرسشهایی اساسی است که علوم مختلف از #کوانتوم تا بیولوژی و نوروساینس را با #فلسفه_ذهن درگیر میکند.
@PhilMind