@msaliagha.rajab.1.mp3
1.35M
#استاد_سید_علی_نجفی
#ماه_عمل
#علت_تسمیه_ماه_رجب
#عرش_نشینان
✅ در ماه رجب اول به عرش نشینان عالم (فیض عام) می بارد، در منطقه بالا هستند، کساني که آنجا هستند، کسانی هستند که "عند ربک" در نزد خدا هستند...
زمان: ۲ دقیقه و ۴۸ ثانیه
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
#عملیات_کربلای_پنج
بهمن ماه 1365
حاشیه اروند
✅ #پل_یازینب_سلام_الله_علیها
جزیره شلحه(صالحیه)
🔴 رزمندگان لشگر10سیدالشهداء(ع)
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
1️⃣ قسمت اول
#ماموریت_شناسایی_پل_جزیره_شلحه
و شهادت سردار شهید اطلاعات عملیات لشگر10
#شهید_مهدی_خسرونژاد
به روایت
✍️✍️✍️ برادر تخریبچی
سلیمان آقایی
بهمن ماه سال 1365 بود ..
گردان های لشگر10 در حاشیه اروند و اطراف جزیره شلحه با دشمن درگیر بودند.
برای ورد به جزیره شلحه باید از پلی رد میشدی که برای دشمن حیاتی بود و از اون به شدت محافظت میکرد.
شهید آقا سید محمد زینال حسینی ، فرمانده تخریب لشگر 10 گفت: بچه های اطلاعات عملیات می خواهند بروند سمت جزیره شلحه و از بچه های تخریب یک نفر باید همراهشون باشه و شما آماده شو و باهاشون برو..
گفتم با کی برم؟ گفت با یکی از بچه های اطلاعات به اسم خسرو نژاد.
خسرو نژاد را از قدیم می شناختم چهره جدی و بانمکی داشت .
من یک ماسک شیمیایی به کمرم بسته بودم و یه دونه بی سیم انداختم روی دوشم و نشستم ترک موتور خسرو نژاد و راه افتادیم .
تا جایی که می شد جلو رفتیم.
سمت جزیره شلحه درگیری خیلی شدید بود.
تو راه از یکی از رزمنده ها پرسیدم شلحه از کدوم طرفه؟
گفت همین مسیر رو برو و دور بزن تا به پل برسی.
قرار بود پل ارتباطی جزیره شلحه را شناسایی و منهدم کنیم .
آقا سید محمد گفته بود فقط ببین وضعیت پل چطور است .
به جایی رسیدیم که دیگر با موتور نمیشد رفت .
موتور را جایی گذاشتیم و با خسرو نژاد رفتیم جلو تا رسیدیم به سر یک پیچ.
همین که پیچ را دور زدیم دیگر خبری از سنگر نبود یک فضای باز بود و دوباره سی چهل متر سنگر ها ادامه داشت .خسرونژاد رو به من کرد و گفت برو جلو!!!
گفتم شرمنده شما بفرمایید من در معیت شما هستم .
ادامه 👇🏿👇🏿👇🏿👇🏿👇🏿👇🏿
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
2️⃣ قسمت دوم
#ماموریت_شناسایی_پل_جزیره_شلحه
و شهادت سردار شهید اطلاعات عملیات لشگر10
#شهید_مهدی_خسرونژاد
به روایت
✍️✍️✍️ برادر تخریبچی
سلیمان آقایی
خسرو نژاد که یکی از پاهاش مصنوعی بود بلند شد و شروع کرد به دویدن. به سرعت دوید و خودش را انداخت داخل یک چاله بعد سرش را کمی بیرون آورد و با دست علامت داد و گفت بیا بیا ..
گفتم نمیشه..
گفت بیا ...
گفتم کجا بیام ما که دوتایی تو چاله جا نمیشیم. یه کم جا به جا شد و جایی رو برای من خالی کرد و از اون چاله خیز برداشت به سمت سنگر کوچکی که کنار یه پی ام پی بود .
همین که بلند شد ، رو به من گفت بیا و خودش حرکت کرد که در همین لحظه از روبرو با تیر زدنش ...
من با سرعت دویدم به سمت او و خودم را داخل چاله ای که خسرونژاد داخلش افتاده بود انداختم
خسرونژاد رو بلند کردم گفتم چی شده؟
اون نمی توانست حرف بزند به سختی نفس می کشید.
گفتم بهش بگو یا زهرا (س).
دستش را گرفتم و اون هم سرش را گذاشت روی خاک و یک نفس کشید و شهید شد.
به پشت خواباندمش. سینه اش تیر خورده بود.
جیبش را گشتم فقط یک قطب نما داشت .
بابی سیم که همراهم بود با عقبه تماس گرفتم.
یکی از بچه ها پشت خط بود.
گفتم آقا سید اونجاست؟؟؟
گفت بله .. گفتم گوشی را بده به سید .
سید گفت چی شده ؟ گفتم سید خسرو خوابش میاد.
گفت حالا چه وقت خوابه؟ گفتم نمی دونم . والا دلش هوای حاج عبدالله (شهید عبدالله نوریان) کرده.
سید مکث کرد و گفت تو چیکار می کنی برمیگردی؟؟؟؟ گفتم نه راه رو بلدم .
گفت تنها میری؟ گفتم بله فقط میخواستم اطلاع بدم که خسرو خوابیده .
خسرونژاد را زیر پی ام پی خواباندم و بلند شدم و رفتم سمت مسیری که قرار بود بروم .
نزدیکی های پل داخل یک سنگرنشستم و اطراف پل را بررسی کردم . اول پل یک کیوسک نگهبانی بود
با خودم گفتم در قدم اول می رم پشت این کیوسک و در قدم دوم می رم روی پل.
داشتم به این نقشه فکر می کردم که یک گلوله توپ خورد به کیوسک و همه ی نقشه های من دود شد .
گفتم این که هیچی .
قرار شده بود پل رو کامل شناسایی کنم و سید گفته بود وارسی کنم که پل زیرش لوله است یا سازه دیگری داره.
یک نگاه دقیق انداختم و دیدم آب اطراف پل خزه سبز بسته و انگار گردشی نداره.
معلوم بود که با خاک پرش کردند .و روی خاک پل رو نصب کردند.
مسیر را به سرعت دویدم به سمت شانه پل .
ساعت 10 صبح بود وآستین ها را بالا زدم و به سرعت رفتم توی گل ها تا جایی که دست و پام می رسید دیدم هیچ لوله ای زیر پل نیست و زدن این پل راحت است . خیالم که راحت شد برگشتم.
موقع برگشتن دو تا بی سیم کرم رنگ عراقی روی زمین افتاده بود آنها را هم برداشتم و سه تا بی سیم را با یک بند پوتین بستم پشت موتور.
اما هرچی هندل زدم موتور روشن نشد.
یه جیپ از بچه های خودمون سر رسید گفتم میشه هول بدید شاید موتور روشن بشه..
هول دادند و موتور روشن نشد .
پرسیدند چکار می کنی؟؟؟؟
گفتم چاره ای ندارم موتور را میذارم اینجا بمونه.
سوار ماشین آنها شدم و خودم را عقبه رساندم .
آقا سید محمد گفت چه خبر؟
ماجرا رو شرح دادم.
گفت اینا چیه . گفتم بی سیم های عراقی.
گفت خسرو نژاد چی شد ؟؟؟
گفتم همونجا گذاشتمش
گفت: جاشو بلدی شب با بچه های تعاون برید بیاریدش؟ گفتم بله گفت پس من هماهنگ می کنم .
شب برگشتیم منطقه. همه چیز فرق کرده بود. تا چشم کار می کرد بولدوزر و لودر کار می کرد. پیکر شهید خسرونژآد را به عقب منتقل کردیم اما از موتور خبری نبود.
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
#شهدای_اطلاعات_عملیات_لشگر_10
خاطره شهادت
#شهید_خسرو_نژاد
را در #کانال_الوارثین بخوانید
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
37 سال پیش همین روزها
#عملیات_والفجر_8
#ام_الرصاص
..............................🔸
37 سال پیش همین روزها داشتیم آماده میشدیم برای عملیات.
نمیدونستیم قراره کجا عملیات بشه
اما میدونستیم که عملیات آبی خاکیه..
این روزهای روزهایی است که توی #مقر_ام_النوشه در کنار رودخانه کارون روزها رو شب میکردیم
30 نفر از بچه های تخریب در مقر دیگری که زیاد هم دور نبود برای کمک به گروهان غواصی رفته بودند و شبها تا به صبح در رودخانه کارون با #لباس_غواصی تمرین حمله به ساحل دشمن وگذشتن از موانع رو تمرین میکردند.
توی مقر بچه های تخریب هم حال وهوای خودش رو داشت.
از صبح زود تمرین ها و آموزشها شروع میشد و همه باید شرکت میکردند. بیشتر تمرین ها مربوط میشد به #انفجار_نخل ها و تجهیزات و حفر سنگر انفرادی با خرج های انفجاری و تعدادی از بچه های قدیمی هم انفجار پد و جاده های فرضی را با انفجار نیترات و خرج گود تمرین میکردند.
تعدای هم موشک برای #انفجار_جاده و #پد به گردان داده بودند که #شهید_اربابیان و #شهید_پوررازقی طرز استفاده از اون ها رو به بچه ها یاد میدادن.
🌺🌺🌺🌺🌺
@alvaresinchannel
تقدیم به امام هادی علیه السلام
تو هادیِ عشیره ، امام ِ هدایتی
با جامعه کبیره ، تمامِ زیارتی
نامت علیست ، کنیهٔ پاکت اباالحسن
بابُ الغدیرِ درکِ مقامِ امامتی
✍️قاسم نعمتی
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹
حکایت #شهید_زعفری_وقت_خوندن_دعای_ماه_رجب
#حسینیه_الوارثین
✍🏿✍🏿 راوی: #جعفر_طهماسبی
توی #حسینیه_الوارثین(تخریب لشگر10)بین نماز ظهر و عصر مشغول خواندن تعقیبات ماه رجب و همان دعای معروف یامن ارجوه بودم و همه ی بچه ها دعا رو با هم زمزمه میکردند...
#شهید_زعفری کنارم نشسته بود و #شهید_فیروزبخت هم کنار زعفری...
به اینجای دعا رسیدیم که مستجبه با دست چپ محاسن رو بگیریم و با دست راست به راست و چپ اشاره کنیم...
بعضی بچه ها حتی نوجوونها یک ته محاسنی داشتند که با نوک انگشتها شون بگیرند...
همه به شهید زعفری خیره شدند که اون چیکار میکنه.
زعفری هم با همون خنده همیشه گی اش با دست چپ ریشهای پر پشت شهید فیروزبخت رو گرفت و مثل بقیه با انگشت راستش به راست و چپ اشاره میکرد.
هرکسی شاد شد برای شادی روح این دو عزیز شهید صلواتی هدیه کند.
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹
🌹
#یاد_باد_آن_روزگاران_یاد_باد
تمرین غواصی در #رودخانه_کارون
#بچه_های_تخریب_لشگر_10
اوایل بهمن ماه 1364
قبل از عملیات والفجر8
دااشتیم به روزهای عملیات نزدیک میشدیم و تمرین ها هم سنگین وسنگین تر میشد شبها با تجهیزات بیشتر وارد آب #رودخانه_کارون میشدیم و وزنه های سربی دور کمرمون رو بیشتر میکردیم.
سخترین تمرین ، حمله به ساحل دشمن بود که نیمه شب تمرین میکردیم و سختی اش این بود . که مجبور بودیم بعد از حمله به ساحل بعد از اینکه داخل آب بدنمون به سرما عادت کرد بیرون می اومدیم و ساعتی بدون حرکت در ساحل میخوابیدیم.
@alvaresinchannel
🥀✨🌹🥀✨🌹🥀✨🌹🥀✨🌹🥀✨🌹
🥀✨🌹🥀
🥀
#سرگذشت_یاران_خمینی
#روزهای_قبل_از_پیروزی
#والفجر_8
#حکایت_غواصی
بچه های تخریبچی لشگر10
✍️✍️: #جعفر_طهماسبی
دو ماهی بود که روزها توی آب و شبها خواب تا نزدیک اذان صبح مشغول تمرین و مانور بودیم و هر وقت بی تاب می شدیم سخنان دلنشین فرمانده مون #حاج_عبدالله_نوریان به ماها آرامش میداد .
حق هم داشتیم نوجوان بودیم و هنوز تلخی روزگار رو نچشیده بودیم. برای حاج عبدالله هم سخت بود که ببینه بچه هاش از سرما توی #لباس_غواصی میلرزند.
🔸✨ اوایل بهمن بود که بار و بنه رو جمع کردیم و از مقر کنار سد دزبه روستای #ام_النوشه در کنار رود کارون رفتیم .
من و #شهید_حسن_مقدم به شدت مریض شده بودیم .
حسن کلیه درد گرفته بود اما مقابل #حاج_عبدالله حرفی نمیزد.
حاجی از چهره هامون فهمیده بود که یه خبرهایی هست و برای رفعش چاره ای کرده بود.
چند روز بعد یه معجونی باخودش آورد. ترکیبی از عسل ، ارده و کنجد بود و گفت قبل از اینکه داخل آب شوید یکی دو قاشق ازش بخورید تا بدنتون گرم بشه .
داشتیم به روزهای عملیات نزدیک میشدیم و تمرین ها هم سنگین وسنگین تر میشد شبها با تجهیزات بیشتر وارد آب رودخانه کارون میشدیم و وزنه های سربی دور کمرمون رو بیشتر میکردیم.
سخترین تمرین ، حمله به ساحل دشمن بود که نیمه شب تمرین میکردیم و سختی اش این بود . که مجبور بودیم بعد از حمله به ساحل بعد از اینکه داخل آب بدنمون به سرما عادت کرد بیرون می اومدیم و ساعتی بدون حرکت در ساحل میخوابیدیم.
یک شب من و حسن از شدت سرما برای اینکه صدای بهم خوردن دندون هامون کسی رو آزار ندهد مجبور شدیم یک سنگریزه توی دهان گذاشته بودیم که دندون هامون به هم نخوره.
شبها یک ساعت به اذان صبح از آب خارج میشدیم و لباس غواصی ها رو از تن بیرون می آوردیم و از اسلکه تا چادرها که مسافتش کم هم نبود میدویدیم تا با چفیه خودمون رو خشک کنیم.حوله ای در کار نبود و بعد هم زیر پتو می چپیدیم تا قدری بدنمون گرم بشه. حسن یک مقدار که گرم میشد اورکتش رو رو سرش می انداخت و میرفت حسینیه و مشغول نماز شب میشد.اما من زورم میومد پتوی گرم رو رها کنم.. میخوابیدم تا صدای اذان و اقامه پیشنماز تموم بشه و تازه وضو میگرفتم و با یا الله یاالله به رکعت دوم نماز میرسیدم.
@alvaresinchannel
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🌷🌷
🌷
#شب_های_جمعه
#قرار_ما_با_شهدا
گلزار شهدای بهشت زهراء سلام الله علیها
#ایستگاه_صلواتی_مقابل_قطعه_29
🔸🌷 اوج لذت شبهای جمعه گلزار شهدای تهران موقع نماز مغرب و عشاست.چون همه از گوشه و کنار جمع میشوند و در یک صف به نماز می ایستند.
و بعد از نماز و تا پاسی از شب ، شب های دوکوهه قابل تکرار است.
هر #شب_جمعه قطعه ی شهدا
جای #جامانده_های جنگ شده
دل دنیاگرفته ی ماهم
بهردیدار یار تنگ شده
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
#هیات_الوارثین (رزمندگان تخریب لشگر10)
#یادبود_شهدای_تخریبچی
🔸 مکان : #مسجد_ولی_عصر_علیه_السلام
🔶زمان : جمعه 7 بهمن 1401 بعداز نماز مغرب و عشا
بلوارابوذربین پل 5و6 مسجد حضرت ولی عصر (عج)
🌟🌷 @alvaresinchannel
#انالله_واناالیه_راجعون
با خبر شدیم پدر بزرگوار همسنگر شهید تخریبچی
#شهید_قدرت_خوشجام به فرزند شهیدش ملحق شد
🔸 متاسفانه وقتی اطلاع پیدا نمودیم که تشییع و مراسمات ایشان در هفته گذشته انجام شده بود.
یاد این پدر عزیز و همراه هیات الوارثین را گرامی میداریم و برای این پدر سفر کرده و همسر و شهیدش علو درجات و همنشینی با امام حسین علیه السلام را طلب میکنیم
◾️ شادی روحش فاتجه ای قرائت نمایید.
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
این روزهای بچه های #تخریب_لشگر_10 در37 سال پیش
🍃🌷قبل از #عملیات_والفجر_8
🍃🌷 #مقر_ام_النوشه
✅🔴 بهمن ماه 1364
✍🏿✍🏿✍🏿✍🏿 #راوی_جعفر_طهماسبی
زمستان بود و تقریبا اکثر روزها بارونی بود
شبها هوا خیلی سرد میشد
روی چادر ها رو با پلاستیک پوشونده بودیم و بعضی بچه هاهم خارو خاشاک بیابون رو برای استتار روی چادر ها ریخته بودند
تقریبا همه با چکمه توی مقر راه میرفتند.
یه حموم صحرایی توی #مقر_ام_النوشه داشتیم که پنج تا دونه دوش داشت و #شهید_سلطانعلی_معصومی مسوولش بود.
فرمانده ما شهید #حاج_عبدالله اصرار داشت که حتما قبل از نماز صبح حموم گرم باشه برای اونهایی که نیاز به آب پیدا میکنند.
چون شهید حاج عبدالله همزمان مسولیت #مهندسی و #تخریب رو با هم داشت بچه های مهندسی هم در کنار مقر تخریب چادرها شون رو علم کرده بودند و روزهای خوبی با این عزیزان داشتیم.
مسوولیت آموزش و تمرینات #بچه_های_تخریب در آب با #شهید_زینال_حسینی و #شهید_اربابیان بود.
تقریبا اکثر شب ها رزم شبانه داشتیم . اون هم رزم های شبانه بچه های تخریب.
آموزش های محتلفی بچه ها داشتند. جمع صد و چند نفری گردان ما همه مشغول بودند.
مقر ما در کنار کارون برای خودش اسکله داشت. با نصب یه پل خیبری کنار کارون فضایی مهیا شده بود که بچه های تخریب کار غواصی در آب رو به سهولت بیشتری انجام دهند. چندین تیم از #بچه_های_تخریب برداشت موانع در آب رو تمرین میکردند.
با راهنمایی #شهید_سید_اسماعیل_موسوی و کمک #بچه_های_مهندسی هشت پرهایی(خورشیدی) درست کرده بودند و با مواد منفجره اونها رو منهدم میکردند . این کار تمیرینی بود برای مواجهه غواصان تخریبچی با موانع هشت پر در ساحل #جزیره_ام_الرصاص.
بچه های تخریب برای منهدم کردن #هشت_پرها در حداقل زمان نوارهایی انفجاری ابتکاری درست کرده بودند. داخل این نوارها خرج انفجاری C4 سی4 بود که دورنقطه اتصال جوش ها محکم میکردند و با چاشنی انفجاری وفتیله باروتی و آتش زنه(دستگاهی برای روشن کردن فتیله باروتی در آب) اون رو منفجر میکردند.
با نظر بچه هایی که موانع دشمن رو در آنسوی اروند شناسایی کرده بودند میدان موانعی شبیه آنچه در شناسایی ها دیده بودند در ساحل کارون احداث شده بود و #غواصان_اطلاعات_عملیات و تخریب و سایر #غواصان_لشگر_10_سیدالشهداء(ع) در اون موانع تمرین عبور از موانع رو انجام میدادند و تقزیبا هرشب این مانور انجام میشد.
یاد اون روزهای خوب بخیر
🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🌺 @alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹🌹
🌹🌹
🌹
#چهل_سال_گذشت
#نابغه_جنگ
#سرلشگر_شهید_حسن_باقری
شهادت 9 بهمن 1361
#منطقه_عمومی_فکه
✍️✍️✍️راوی: #سرلشگر_محمد_باقری
بعد از #عملیات_محرم و #مسلم_ابن_عقیل در سال 61 قرار بر این بود که عملیات وسیعی طراحی و اجرا شود.
در همه ردهها، فرماندهان در حال بررسی و شناسایی بودند. اطلاعات زیادی از اسرای عراقی گرفته شده بود. کارهای اطلاعاتی زیادی نیز انجام شده بود که چگونه به یک عملیات بزرگ موفق دست پیدا کنیم.
تقریبا هر روز تیمهایی به شناسایی میرفتند. #شهید_مجید_بقایی فرمانده #قرارگاه_کربلا و #شهید_حسن_باقری جانشین فرمانده یگانهای زمینی سپاه و تیمهای دیگر نیز مشغول فعالیت بودند.
آماده انجام یک عملیات بزرگ بودیم. فرماندهان برای دیدار با حضرت امام (ره) راهی تهران شدند؛ اما شهید باقری و تعدادی از دوستان به این دیدار نرفتند. حرف شهید باقری این بود که به امام (ره) چه بگوییم؟! بگوییم نیروهای بسیجی را چند ماه آموزش دادهایم، اما نمیدانیم میخواهیم کجا عملیات انجام دهیم؟
روزها مشغول شناسایی بودیم. روز نهم بهمن سال 61 پس از اینکه در #منطقه_شرهانی به اجرای عملیات شناسایی پرداختیم به #منطقه_عمومی_فکه آمدیم. بر روی یکی از ارتفاعات این منطقه، میشد مناطق مقابل در خاک عراق را دید. در مورد منطقه و ارتفاعات و نحوه انجام عملیات و آزادسازی ارتفاعات بحث شد. این بحثها هم در سطح عملیاتی و هم در سطح راهبردی بود؛ چرا که انجام یک عملیات بزرگ نیازمند حضور 20 لشکر بود. عکسهای هوایی و زمینی آن منطقه را نیز داشتیم.
پس از بررسی میدانی با 2 جیپی که به منطقه آمده بودیم وارد #دیدگاه_خمپاره_چیهای نیروی زمینی ارتش در آن منطقه شدیم. عکسها را در سنگر دیدگاه مورد بررسی قرار دادیم؛ اما همچنان درباره وضعیت و چگونگی ارتفاعات اختلاف نظرها وجود داشت.
حدود ساعت 9 صبح بود. آفتاب از سمت شرق میتابید و احساس میکردیم زاویه تابش آفتاب به گونهای است که عراقیها ما را نمیبینند گرچه خمپارههایی به اطراف سنگر اصابت میکرد.
به من گفتند مختصات دقیق سنگر را از خمپاره چیهای ارتش سوال کن تا دچار اشتباه نشویم. من اکراه داشتم اما تبعیت کردم و چند متر از سنگر دور شدم که #صدای_خمپارهای بلند شد و به سنگر خورد.
اشخاصی که در محل انفجار بودند بدنهایشان خیلی آسیب دید و همه پنج نفر حاضر در سنگر در نهایت به شهادت رسیدند. البته کسانی که عقبتر بودند آسیب کمتری دیدند. #مجید_بقایی و #حسن_باقری در آن لحظه زنده بودند، اما مجید پاش قطع شده بود. آنها را سوار جیپ کردیم؛ اما 10 دقیقه بعد مجید بقایی به شهادت رسید. همچنین ترکشهای زیادی به بدن حسن باقری برخورد کرده و موج انفجار رگهای بدنش را نابود کرده بود.
حسن در مسیر ذکر «یا صاحب الزمان(عج)» و «یا حسین(ع)» بر سر زبان داشت. آنها را به مقر یگان امام رضا(ع) رساندیم. آمبولانسی داشتند که سرم داخل آمبولانس را برداشتیم و به بدن حسن وصل کردیم. من تماس گرفتم و یک بالگرد به کمک ما آمد. حسن را سوار بالگرد کردیم. بالگرد در #اندیمشک بر زمین نشست؛ اما #حسن_در_راه_بیمارستان به شهادت رسید و به دیدار معبودش رفت.
نتیجه کارهای اطلاعاتی نیز این شد که ما در آن منطقه عملیات نکنیم و آماده #عملیاتهای_والفجر_مقدماتی و #والفجر_یک شدیم.
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel