eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
4.7هزار دنبال‌کننده
240 عکس
152 ویدیو
36 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian دوستان سوالات خود را می توانند در آی دی استاد ارسال کنند. @m_h_tabemanesh
مشاهده در ایتا
دانلود
521.5K
📣📣 اطلاعیه 🎤 توضیحات کوتاهی در خصوص جدیدترین اثر تالیفی استاد تابع منش تحت عنوان: مذبوح فرات ------------------------- پاسخ به سؤالات/ فروش و ارسال: 📱 +989905338276 🆔 @m_h_tabemanesh ------------------------------- کانال استاد تابع منش در ایتا @zameneashk1
پیام استاد اسکندری به مجمع الذاکرین سراسر کشور درباره کتاب مذبوح فرات. 👆👆👆
. به فکر دولت فرسوده و کهنسالی دلت خوش است به برجام پوچ و پوشالی کلام صاحب نهج البلاغه می خوانی؟؟!!! ولی خبررزعمل نیست؟ناخوش احوالی؟ برای یاری مستضعفان؛دفاع؛ضعیف برای یاری دزدان؛دفاع تو عالی بجای پاسخ هر پرسشی ، طلب کاری ؟؟!! شبیه دولت تزویریان تو می نالی میان کاخ ،نشان نیست از گرانی وفقر برای سرکشی از شهرها چه بی حالی برای نسل جوان ازدواج کابوس است برای رهن وجهیزیه دست ها خالی همه نه ، اغلبِ بازاریان به حجرة خویش نشسته اند به شغلِ شریفِ دلّالی نظامِ ما شده فخرش ، به حاج قاسم ها توبررفاقت با اهل فتنه میبالی دیار مابه ولی فقیه حساس است قسم به مدرک پوچت ،هنوز هم کالی به تار موی سپید امیرمان سوگند نمیکنیم دمی پشت رهبری خالی شبیه برگهء خوانده ای از رو همه عقائد مزدور های توخالی .
. مُسمّط مربّع سلام اللّه علیها‌‌ هر چند مانده رویِ گونه جایِ پنجه چشم‌انتظاری کشته من را نَه شکنجه عمّه پس از آن غصّه‌ها و درد و رنجِ ..... کرب‌وبلا و کوفه و شام است گنجِ ..... پُر اَرزشی بر رویِ زانوهایِ خسته امّا غبار و دود بر رویش نشسته آن گنجِ پنهانی که بر نیزه عیان شد دیدی هدف با سنگهایِ کوفیان شد لبهایِ خشکی جابه‌جا با خیزران شد آمد خرابه عاقبت مهمانمان شد هر کس که این رگ‌هایِ پاره پاره دیده حتماً به خود گفته که سر را بد بریده !!! از هر رگِ پاره شده گل‌بوسه چیدم قرآن که می‌خواندی تو رویِ نِی شنیدم بر رویِ پنجه ایستادم آه دیدم افتاد از نیزه سرِ یارِ شهیدم آرامشم از رویِ نی افتاده با سنگ به گیسویم زد بی‌حیایی پایِ سر چنگ وای از غروبی‌‌ که تو رفتی وای بر ما بعد از تو شد پایِ حرامی در حرم واٰ آنقدر سیلی خورده‌ام در راه بابا دیگر نمی‌بیند دو چشمم مثلِ زهرا جایِ لگد مانده به پهلویِ رقیّه می‌سوخت معجر بر رویِ مویِ رقیّه خسته شدم از طعنه و زخمِ زبان‌ها کرده نفوذ این دردها تا استخوان‌ها ای وای از شمر و شَبَث زجر و سنان‌ها پایِ سرت چه بر سرِ این قدکمان‌ها ..... آورده دنیا که شدیم از جانمان سیر در روضه‌ها شد عمّه‌جانِ ندبه‌خوان پیر ✍ .
. سلام اللّه علیها چه در خانه  چه ویرانه  چه در میدانِ مردانه شما بنتُ‌الاسد هستید  اِی بانویِ دُردانه تمامِ آسمان گیرِ خَمِ اَبرویِ اربابم دلِ اربابِ ما گیرِ خَمِ اَبرویِ دُردانه اگر چه ظاهراً از زائرانِ شاه جا مانده تمامِ کربلا دارد سراسر بویِ دُردانه خرابه  معرکه  این هِقْ‌هِقِ بی‌بی  رَجزخوانی‌ شبیهِ هوُهوُیِ شمشیرِ مولا هوُیِ دُردانه همین شیرین‌زبانی‌ها دلِ عبّاس را برده گِره خورده دلِ ساقی به تارِ مویِ دُردانه اگر خواهی که باشی راهیِ کرب‌وبلایِ شاه دو دستِ خالیِ خود را ببر تو سویِ دُردانه مَبادا اربعین از کاروانت جا بمانم شاه به حقِّ رویِ زهرا وُ پَر وُ پهلویِ دُردانه فداییِ حرم قاسم سلیمانی و یارانش میانِ ندبه گریانِ غمِ گیسویِ دُردانه   ✍ ................... علیه السلام 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ به نوح، کشتی کرببلا ثُبات دهد به خضر، گریه به ارباب ما حیات دهد نوشته‌اند که یک قطره اشک ماتم او امان ز نار به مجموع کائنات دهد به زیر قُبه‌ی آن‌کس نماز می‌خوانم که آبرو ز هر آیینه بر صلات دهد غلام بیرق فرزند آن شهنشاهم که در رکوع نماز از کرم زکات دهد به وقت واهمه "فَرّو اِلَی الُحسَین" بخوان که او خودش به همه برگه‌ی برات دهد جنازه ام شَب جمعه رود حریم حسین که خاک چادر زهرا مرا نجات دهد ... .
. رایِ ما سنگین‌تر از موشک، سبک‌تر از علَم فتنه را نابود کن، بایَست بَرداری قلَم رایِ خود بنویس خوش، با جوهرِ خونِ شهید تا بماند پرچمِ دین، سبز و هم سرخ و سفید هست جمهوری اسلامی ایرانی، حرم حفظ کن با رای دادن چون سلیمانی، حرم رَهروِ راه شهیدان، در مسیرِ رهبر است کیست هر رای اَوّلی، رزمنده‌ای در سنگر است برترین نقشِ خواص امروز، تبیین است و بس هر که دارد آبرویی، کار او این است و بس پایِ ما ثابت قدم، تا دستِ ما بی لَرزش است رای دادن با بصیرت، خدمتی با اَرزش است رایِ ما گامی بسویِ، حذفِ درد و رنج هاست انتخابات این زمان، چون کربلای پنج هاست فتحِ خرمشهرها امروز، پای صندوق است جنگ با مستکبران، در دست‌های صندوق است امپراطوریِ استکبار، دشمن با خداست روز و شب در فکرِ نابودیِ جمهوریِ ماست اتحاد و همدلی، تکلیف هر ما و من است وحدتِ جمهورِ ما، تنها حریفِ دشمن است نایب مهدیِ ما، در انتظارِ رایِ ماست هر که با مسلم بماند، با حسین و کربلاست باشد این لبیک بر رهبر، همان امرِ امام حال، مائیم و امامِین و شهیدان، والسلام ✍ .
. و با تمام توان رو به روی فتنه بایست به انقلاب قسم هر چه هست جبهه یکی ست مباد اینکه به شک فرصت سوال دهی مجال اندک خود را به قیل و قال دهی کجا؟ چگونه؟ چرا؟ کی؟ چه طور؟ آیا؟ چیست؟ همین که گیج سوالات می شوی کافی‌ست نقاب بسته به جنگ روانی آمده‌اند به نام هر که شده، بی‌نشانی آمده‌اند به خواب خوش نروی، تا سپیده دم مانده به فتح خیمه‌ی تزویر یک قدم مانده ببین کدام دهان، غرغر است در همه حال؟ غبار کرده که رایی نیاورد غربال □ به زخممان چه نمک‌ها که زد دوباره پزشک نمک اگر که بگندد بگو چه چاره پزشک؟ به کرد و ترک، وطن را هزار پاره نکن چقدر می‌کنی این کار را دوباره نکن بدانکه غرب‌پرستی مسیر قرآن نیست برای هر چه که باشد نیست به حرف دوروبری‌های خود حساب نکن برای رای، خودت را چنین خراب نکن که رای تو زد و بند سیاسی‌ است فقط رقیب! اینکه است فقط سوال شد که چه برنامه ای...؟ دهان بستی عزیز ملت ما را به طالبان بستی دهان منتقدت را به حرف می‌بندی به طفره رفتن و توهین چه طرف می‌بندی؟ به لای لای، خودت را اسیر خواب نکن به حرف دور و بری‌های خود حساب نکن مشخص است که اصلح کدام یک بوده‌ست چقدر فرق میان سعید و مسعودست و با تمام توان روبه روی فتنه بایست به انقلاب قسم هر‌چه هست جبهه یکی‌ست به خواب خوش نروی، تا سپیده دم مانده به فتح خیمه تزویر یک قدم مانده ✍ .
. علیه‌السلام 🔹 آغاز حیات🔹 روز و شب در دل دریایى خود غم داریم اشک، ارثى‌ست که از حضرت آدم داریم شادى هر دو جهان در دل ما پنهان است تا غمت در دل ما هست، مگر غم داریم؟ گاه در هیأت رعدیم و پر از طوفانیم گاه در خلوت خود بارش نم‌نم داریم تازه آغاز حیات است شهید تو شدن ما فقط غمزهٔ چشمان تو را کم داریم عقل در دایرهٔ عشق تو سرگردان است عقل و عشق است که در ذکر تو با هم داریم در قیامت دل ما در پى قَد قامتِ توست ما چه کارى به بهشت و به جهنم داریم.... از ازل شور حسین بن على در سر ماست تا ابد در دل خود داغ محرم داریم 📝 .
. علیه‌السلام 🔹 آغاز حیات🔹 روز و شب در دل دریایى خود غم داریم اشک، ارثى‌ست که از حضرت آدم داریم شادى هر دو جهان در دل ما پنهان است تا غمت در دل ما هست، مگر غم داریم؟ گاه در هیأت رعدیم و پر از طوفانیم گاه در خلوت خود بارش نم‌نم داریم تازه آغاز حیات است شهید تو شدن ما فقط غمزهٔ چشمان تو را کم داریم عقل در دایرهٔ عشق تو سرگردان است عقل و عشق است که در ذکر تو با هم داریم در قیامت دل ما در پى قَد قامتِ توست ما چه کارى به بهشت و به جهنم داریم.... از ازل شور حسین بن على در سر ماست تا ابد در دل خود داغ محرم داریم 📝 .
. علیه‌السلام 🔹 آغاز حیات🔹 روز و شب در دل دریایى خود غم داریم اشک، ارثى‌ست که از حضرت آدم داریم شادى هر دو جهان در دل ما پنهان است تا غمت در دل ما هست، مگر غم داریم؟ گاه در هیأت رعدیم و پر از طوفانیم گاه در خلوت خود بارش نم‌نم داریم تازه آغاز حیات است شهید تو شدن ما فقط غمزهٔ چشمان تو را کم داریم عقل در دایرهٔ عشق تو سرگردان است عقل و عشق است که در ذکر تو با هم داریم در قیامت دل ما در پى قَد قامتِ توست ما چه کارى به بهشت و به جهنم داریم.... از ازل شور حسین بن على در سر ماست تا ابد در دل خود داغ محرم داریم 📝 .
. هستیم به فکر ریشه، خواهیم آمد چون شیر میان بیشه خواهیم آمد این بار برای انتخاب اصلح پر شور تر از همیشه خواهیم آمد .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. علیه‌السلام 🔹بوی چادر زهرا🔹 شکر خدا دعای سحرها گرفته است دست مرا کرامت آقا گرفته است شکر خدا که چشم همیشه حسینی‌ام اشکی برای روز مبادا گرفته است بالِ فرشته است برای تبرکش اطراف چشم‌های ترم را گرفته است اینجا حسینیه‌ست ملائک نشسته‌اند جبریل هم برای خودش جا گرفته است این دستمال گریۀ ماه محرمم امروز بوی چادر زهرا گرفته است... ✍ .
521.5K
📣📣 اطلاعیه 🎤 توضیحات کوتاهی در خصوص جدیدترین اثر تالیفی استاد تابع منش تحت عنوان: مذبوح فرات ------------------------- پاسخ به سؤالات/ فروش و ارسال: 📱 +989905338276 🆔 @m_h_tabemanesh ------------------------------- کانال استاد تابع منش در ایتا @zameneashk1
پیام استاد اسکندری به مجمع الذاکرین سراسر کشور درباره کتاب مذبوح فرات. 👆👆👆
. علیه‌السلام ای فصل لاله‌های معظًم خوش آمدی شهر همیشه سرخ محرم خوش آمدی در چشم‌های تشنۀ با شب عجین من سیل شدید، آتش نم‌نم خوش آمدی در جان زخم‌خورده‌ام از جور روزگار ای مهربان‌ترین غم عالم خوش آمدی ای از حجاز آمده تا دشت کربلا اشک فرات،گریۀ زمزم خوش آمدی.. ای ابر بی‌امان، قدمت روی چشم ما طومار نوحه‌های دمادم خوش آمدی ای کاروان که یاد تو و داغ‌های تو بر هر مصیبتی شده مرهم، خوش آمدی بر پرچم حسینیه زهرا نوشته است «به مجلس عزای حسینم خوش آمدی» ✍ .
. و بر دوش توست شال عزا، صاحب العزاء ماه محرّم آمده یا صاحب العزاء قربان پلک زخمی تو یا ابالغریب روضه گرفته ای تو کجا صاحب العزاء ای صاحب عزای محرم بیا دگر یک سر بزن به مجلس ما صاحب العزاء روضه برای حضرت مسلم گرفته ایم مجلس به پاست بی تو چرا صاحب العزاء بین کدام خیمه تو خون گریه می کنی در کوفه یا که کربوبلا صاحب العزاء بنگر سفیر جدّ تو شد مثل تو غریب از کوفیان ندیده وفا صاحب العزاء با اشک چشم، نامه نوشته به روی بام گفته حسین کوفه نیا صاحب العزاء ای منتقم، سرش شده از پیکرش جدا در راه عشق خون خدا صاحب العزاء افتاده پیکرش به زمین از فراز بام از کینه های قوم ریا صاحب العزاء شکر خدا نرفته تنش زیر سمّ اسب انگشت او نگشته جدا صاحب العزاء دیگر نشد مقابل چشمان خواهرش در زیر آفتاب رها صاحب العزاء ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) .
. کاروان به کربلا وقتی که تو برای همه نور رحمتی از چه همیشه ساکن صحرای ظلمتی غافل شدیم از تو که این گونه ای طرید بیش از هزار سال تو در بند غیبتی تنها شدی چرا پدر مهربان ما در خیمه های بی کسی ات غرق محنتی ای مجری عدالت حیدر ظهور کن پر شد بدون تو همه جا بی عدالتی آقا بیا که رزق حلالی نمانده است در فکر ثروتند همه با چه قیمتی!؟ حق می دهم اسیر هزاران بلا شویم وقتی غریب عصر، گرفتار غربتی حالا که پای عمه به کربوبلا رسید دیگر نمانده در دل تو صبر و طاقتی داری کنار عمه به خود لطمه می زنی گویا به فکر روز دهم، عصر غارتی آقا نه اینکه ماه محرم، تمام سال صبح و مساء تو شاهد عصر جسارتی آقا بگو به عمه که قدری صبور باش امروز در کنار محارم، تو راحتی عمّه هنوز پیکر بی سر ندیده ای بر حنجر حسین ندیدی جراحتی از کعب تازیانه که حرفی هنوز نیست نشنیده ای هنوز تو سبّ و اهانتی در ازدحام و کوی یهودی نرفته ای از رقص و هلهله تو نداری شکایتی ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) .
. علیهاالسلام ای روضه خوان ماه محرم بیا پدر دیگر بس است روضه ی صبر و رضا پدر بی تو شده ست عین زمستان؛ بهارمان بی تو چه فرق می کند عید و عزا ،پدر بیش از هزار سال گذشت و تویی هنوز در کوه و دشت بی کس و تنها چرا، پدر شرمنده ایم چون شده ای از جفای ما عمری اسیر غربت بی انتها پدر آقا قسم به موی سفید رقیه جان دیگر برای آمدنت کن دعا پدر آقا قسم به زخم لب و روی نیلی اش دیگر بگیر اذن فرج از خدا، پدر بین خرابه،منتظرت مانده عمه ات بنگر تو را صدا زده همراه ِبا پدر سر را گرفته در بغل و گفته بین آه خوش آمدی به خانه ی ویران ما پدر دیگر چرا به روی سرت جای بوسه نیست مانده به روی آن، اثر ردّ پا ؛ پدر پرسم کدام دشمن بی شرم و بی حیا در پیش عمه کرده سرت را جدا پدر پاسخ نده؛ لبی که نمانده برای تو بعد از جفای مجلس شام بلا پدر ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) ................... . بنا نبود که از یاد او جدا باشیم هزار سال به مظلومی اش رضا باشیم بنا نبود که باشیم عبد این و آن فقط به فکر رضای ولیجه ها باشیم بنا نبود در این عشق های دنیایی به عشق حضرت دلدار، بی وفا باشیم بنا نبود که باشیم غرق در غفلت و غافل از پدر  ِ غرق در بلا باشیم بنا نبود که جای دعا برای او برای حاجت خود تشنه ی دعا باشیم بنا نبود که ما آتش دلش گردیم دلیل گریه ی هر صبح و هر مساء باشیم بنا نبود بگیریم روضه، بی مهدی و بی خیال غم  ِصاحب  ِعزا باشیم بنا نبود رقیّه بگوید ای عمّه چگونه ما وسط قوم بی حیا باشیم بناد نبود که زیر شکنجه های شام پر از کبودی و مجروح؛ از جفا باشیم بنا نبود که با شمر همسفر گردیم به زیر سایه ی هجده سر  ِجدا باشیم بنا نبود که در مجلس شراب شام چنین شکسته دل از سبّ مرتضی باشیم ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) .
. علیهم السلام عمری غریب فاطمه، صبح و مساء گریست وقت مرور محنت آل عبا گریست از دست دشمنان نه فقط، بلکه روز وشب وقت گناه شیعه ی پرمدّعا گریست خیلی برای غصه ی ما غصه خورده است در فتنه ها به سختی احوال ما گریست در مجلس دعای فرج حاضر است او هر دم شنید ناله ی:« مهدی بیا» گریست گاهی میان علقمه، گاهی به خیمه گاه گاهی کنار مقتل کربوبلا گریست یک دم به یاد حنجر شش ماهه ی رباب یک دم برای پیکر روی عبا گریست در روضه ی شهادت گلهای عمّه اش خیلی برای غربت آن لاله ها گریست حاضر شده حسین به میدان، کنارشان وقتی زدند در بَر ِاو دست و پا گریست تا که خجالتی نکشد شاه کربلا زینب درون خیمه ی خود بی صدا گریست اما زمان رد شدن از قتلگاهشان وقتی که دید پیکرشان را رها گریست بر روی نیزه، مادر خود را صدا زدند زینب کنار حرمله ی بی حیا گریست وقتی که اشک آن دو غیورش به نیزه دید در ازدحام ِکوچه ی شام بلا گریست ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) .
. علیهماالسلام عمریست ای پدر که تو را من ندیده ام از دیده اشک، از غم هجرت چکیده ام در حسرتم که تالی قرآن تویی ولی از هر کسی به غیر تو قرآن شنیده ام صحرا روم به خاک زنم بوسه با امید شاید ز خاک پای تو یک بوسه چیده ام بی تو درون سینه ی من، غیر آه نیست از این حیات ِ بی تو دگر دل بُریده ام با یک دعا، ظهور خودت را رقم بزن از تَحْبِسُ الدُّعایی ِخود، لب گَزیده ام حق را قسم دهم به گل پرپر حسن امضا کند ظهور تو را، نور دیده ام گفت ای عمو، غریبی تو آتشم زده از پیش عمّه تا دم مقتل دویده ام دیدم غریب؛ در وسط تیر و نیزه ای شکر خدا به داد تو اینجا رسیده ام من آمدم به راه تو جان را فدا کنم ناله نزن بخاطر دست ِبریده ام تیری رسید و دوخت تنم را به سینه ات شکر خدا که در بر ِتو آرمیده ام وقتی که نعل تازه نصیب تنت شود من هم عمو کنار تو در خون تپیده ام ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) .
. علیه السلام در پشت ابر، یکسره ماه خدا نباش دیگر امام عصر، تو از ما جدا نباش در خیمه های بی کسی خود چه میکنی دائم اسیر غربت بی انتها نباش بر پلک های زخمی خود یک امان بده باران خون  ِروضه ی صبح و مساء نباش باید خودت برای ظهورت دعا کنی دلخوش به این دعای پر از ادعا نباش حق را قسم به قاسم مظلوم می دهم یارب به هجر یوسف زهرا، رضا نباش قاسم تو را صدا زده در زیر دست و پا در کوه و دشت، منتقم کربلا نباش آمد حسین و گفت: عزیز  ِبرادرم صدها هلال؛ ای قمر مجتبی نباش با نعل تازه موی سرت شانه خورده است ماه منیر نجمه، پر از ردّ پا نباش چون مادرم به صورت زخمت بزن نقاب اسباب داغ  ِروز و شب عمّه ها نباش هر سو کشانده اند تو را نعل اسب ها مانند جسم اکبر من، هر کجا نباش ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) .
. حضرت قاسم وهمسرشان حضرت زبیده خاتون علیهماالسلام از چه امام شیعه چنین رنج دیده است از کودکی همیشه مصیبت کشیده است عمری میان کوه و بیابان چه می کند؟ او را خدا میان همه برگزیده است تا کی فراق و غیبت و داغ ندیدنش موضوع بیت بیت هزاران قصیده است؟ باید برای آمدن او دعا کنیم دیگر بس است، روز خوشی که ندیده است امشب میان روضه ی ما، آمده ست او خون جای اشک مثل همیشه چکیده است مجلس برای حضرت قاسم گرفته ایم حرف از غم زُبِیده ی قامت خمیده است آن نوعروس کربوبلایی که قاسمش در زیر پای اسب عدو قد کشیده است او دیده مرد زندگی اش غرق خون شده از زخم های پیکر او بوسه چیده است عصر هجوم پیش تن قاسمش چه دید دشمن مقابلش سر او را بریده است آخر کجا به تازه عروسی کتک زنند بر روی سنگ و خار بیابان دویده است روی سر عروس بریزند گل ولی از چه سرش شکسته و طعنه شنیده است از داغ روی داغ، شده پیر آخرش در اصل او شبیه رقیه، شهیده است ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) .
. و مادرشان رباب علیهما السلام کمتر ببار، چشم تو ابر ِبهاره نیست کمتر ببار، اشک غمت را شماره نیست قلبم شکسته از غم صحرانشینی ات حقّم بده که جنس دلم، سنگ خاره نیست گویم همیشه آخر هر استغاثه ام آیا برای آمدنت راه چاره نیست؟ ای کاش من صدای تو را بشنوم دمی حالا که چشم؛ لایق ِیک دم نظاره نیست با ما بخوان دعای فرج، رد نمی شود در کار خیر، حاجت هیچ استخاره نیست حق را برای امر ظهورت قسم دهم بالاتر از قسم به لب شیرخواره نیست اینجا رسید؛ روضه ی لالایی رباب اصغر کسی به سنّ تو بر نی سواره نیست پایین بیا و در بغلم خواب ناز کن بر روی نی که جای تو با حلق پاره نیست ای نیزه دار، اصغر من را به نی نبند بر حنجرش که طاقت زخم ِ دوباره نیست زحمت نده به خود، چه نیازی به نیزه است آغوش من که هست اگر گاهواره نیست از من نگیر فاصله هرچند مضطرم من را که تاب دوری این ماه پاره نیست در زیر دست و پا سر طفلم چه می کند؟ روی زمین که یکسره جای ستاره نیست ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) .... و حضرت علی اصغر علیهماالسلام از چه دعای آمدنت مستجاب نیست این زندگی بدون تو غیر از عذاب نیست در انتظار دیدن تو، صبر تا به کی؟؟؟ دیگر قرار رفته و در سینه، تاب نیست کم گریه کرده ایم برای ظهور تو در آسمان دیده، برایت سحاب نیست دستم بگیر تا که بمانم به راه تو بر استواری ام که حساب و کتاب نیست وقتی میان مجلس روضه نشسته ام در فتنه ها دگر به دلم اضطراب نیست حالا که در فراق تو بی چاره گشته ایم چاره به غیر روضه ی بی بی رباب نیست می گفت اصغرم، گل لب تشنه ام بخواب در خیمه ها برای تو یک قطره آب نیست این رعد و برق و چک چک باران و جوی آب پیش نگاه  ِحسرت تو جز سراب نیست یک تن نگفت حرمله ی پست و رذل را ملعون، نزن،که کشتن کودک ثواب نیست زد یک سه شعبه بر تو و قلب من و حسین بهتر از این برای عدو، انتخاب نیست حالا به روی نیزه شدی داغ دائمم حقّ  ِلبان خشک تو این آفِتاب نیست پایین بیا و در بغلم خواب  ِ ناز کن بر روی نی که اصغر من جای خواب نیست از بس که خورده ای به زمین از فراز نی چاره به غیر  ِ بستن تو با طناب نیست ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) ......... مناجات مهدوی محرمی حضرت علی اصغر علیه السلام ای آفتاب شیعه کجایی أبالغریب کی می شود که رخ بنمایی أبالغریب در بین روضه بر لب ما دم به دم دعاست تا بشنویم از تو صدایی أبالغریب آقا خودت برای ظهورت دعا نما ما را بس است داغ جدایی أبالغریب حق را به لعل تشنه ی اصغر قسم دهم دیگر امام شیعه بیایی أبالغریب حق را قسم به حنجر پاره دهم که تو دیگر شوی ز غصه رهایی أبالغریب ای منتقم ببین که رباب است منتظر بر زخم قلب او تو دوایی أبالغریب بنگر که آب بر لب تشنه شده حرام در کربلا نمانده حیایی أبالغریب تیر از گلوی طفل، بکش جای جدّ خود تنها قرار خون خدایی أبالغریب بنگر رباب دیده گلش را به روی نی دیگر نخورده آب و غذایی أبالغریب ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) .