.
#شب_هشتم_محرم
مرثیه حضرت علی اکبر علیه السلام
#شب_هشتم
آینه دار شکوه است علی جانِ حسین
همچنان سلسله کوه است علیِ جان حسین
آمده مثل ابالفضل پناهش بشود
یک تنه آمده تا اینکه سپاهش بشود
زلف بر شانه به سیمای نبی می آید
به اُحد می رود و جای نبی می آید
صفت سرو بر این قد رسا کم باشد
قامتش جلوه ای از عرش معظم باشد
لشکرِ ابروی او تیغ زنان می آید
دشمن از کثرت کشته به فغان می آید
میرود تا که ولی زنده بماند بی شک
اشهَدُ اَنَّ علی زنده بماند بی شک
تیر از چله ی ابروی کجش می بارد
برق چشمش اثر صاعقه ها را دارد
میمنه میسره را ساده بهم می ریزد
دسته دسته جلویش دست قلم می ریزد
دست در قبضه شمشیر شبیه علی است
پدرش گفت که این شیر شبیه علی است
لشکری پیش قدمهاش زمین می افتد
چقدر سر جلوی پاش زمین می افتد
کوفه را کشت رجز خواندن بی مانندش
همه گفتند علی آمده یا فرزندش
جبرییل آمده فضل علی اکبر می خواند
به جوانمردی او آیه مکرر می خواند
می رود میمنه تا میسره را مثل علی
زرهش پشت ندارد بخدا مثل علی
چین می افتد به صف لشکر اگر تیغ کشد
شامْ مرگی برسد اکبر اگر تیغ کشد
از عطش حیف نمانده ست رمق در جانش
دستش از خستگی افتاد چو مادر جانش
اسب او خواست به خیمه برود،عکسش شد
خواست از حادثه ها دور شود، عکسش شد
برد با حوصله در کوچه دشمن او را
می سپارد به دم تیزی آهن او را
ذره ذره تنش از اسب زمین می ریزد
اربأ اربا بدنش مثل نگین می ریزد
زخم ها پشت سر هم به بدن باز شدند
عضو های تنش انگار که مقراض شدند
روی زانو پدر از راه خمیده آمد
از همه زندگی اش دست کشیده آمد
#حضرت_علی_اکبر علیه_السلام
#حسن_کردی✍
.
.
#شب_هشتم_محرم
#حضرت_علی_اکبر علیهالسلام
یا امیرالمومنین علیهالسلام
یا علی اکبر علیهالسلام
جهان مُلکی است بی پایان که سلطانش علی باشد
صراطالله است آن راهی که پایانش علی باشد
علی عینِ کتابالله آیاتش شروح او...
ولایت را کسی فهمد که قرآنش علی باشد
حدیث من یمت... فرمود جان دادند عُشّاقش
خوشا آن خانهی قبری که مهمانش علی باشد
به مقداد و به سلمان و ابوذر میخورم سوگند
کسی که پای حیدر ماند تاوانش علی باشد
به قربان علی زهراست از اول، یقیناً هم
به قربانش به قربانش به قربانش علی باشد
پیامبر گفت در دوزخ نمیسوزد هر آنکس که
فقط یک ذره از ذرات ایمانش علی باشد
تبار عاشقان تنها به قنبر میرسد در اصل
بزرگ است آنکه آقای نیاکانش علی باشد
بهشت ماست آنجایی که نامش را نجف گفتند
حرم باشد دلی که نقش ایوانش علی باشد
قیامت نامهی اعمال ما را زود میپیچند
خوشا آن نامهای که جای عنوانش علی باشد
حرم وقتی حرم شد که دل آرامش حسین است و...
نگهدارش علمدار و نگهبانش علی باشد
حرم وقتی خیالش تخت میباشد که میبیند...
سلحشورش علی باشد رجزخوانش علی باشد
حسین از عمر میخواهد فقط دورِ علی گردد
به دامانش علی باشد به دستانش علی باشد
من از حال پدر دنبال اکبر خوب دانستم
فقط جانش علی باشد فقط جانش علی باشد
(حسن لطفی ۱۴۰۳/۰۴/۲۲)
#دکتر_حسن_لطفی ✍
.
.
#شب_هشتم_محرم
#حضرت_علی_اکبر علیهالسلام
در بغل میگیرمت افسوس دَرهَم میشوی
گاه پیدا میشوی و گاه مبهم میشوی
اینکه بر دوش من عمری بود تابوت تو بود
در عبا میچینم اما زود دَرهَم میشوی
بوسهای حتی تنت را نامرتب میکند
آه با نازی عزیزم نامنظم میشوی
پیش زینب پیش تو دارم خجالت میکشم
وای داری بر سرم خاک دو عالم میشوی
خیمهام را دخترانم را صدایت کُشت کُشت
آبرویم مرهم این چند مَحرم میشوی
روی زین اسب بودی نیزهها پیچاندنت
روی زین از درد دیدم هرطرف خم میشوی
نیزه هم قلبش به حالت سوخت وقتی که دید...
طعمهی یک دشت تیغ و دشنه از دَم میشوی
روی یال اُفتاده بودی اسب راهش را ندید
روی یال اُفتادی و دیدم فقط کم میشوی
قاتلت تا دید وضعم را به حالم گریه کرد
قبل آن گودال داری قتلگاهم میشوی
خوب شد لیلا کنارت نیست هنگام غروب
بر سر سرنیزهای با زور محکم میشوی
(حسن لطفی)
#دکتر_حسن_لطفی ✍
.
.
#شب_هشتم_محرم
#حضرت_علی_اکبر_علیهالسلام
پیشِ چشمانِ همه دست به زانو اُفتاد
خواست تا پاشود ای وای که با رو اُفتاد
باید او پاشود از خاک جگر جمع کُنَد
یک عبا پَهن کُنَد تا که پسر جمع کُنَد
پیرمَرد است عصا خواست ولی خندیدند
او کم آورد عبا خواست ولی خندیدند
این اَنارِ حرم است آه چرا ریخته است
چقدر حضرت اکبر به عبا ریخته است
تا علی رفت به دنبالِ دلش راه اُفتاد
قبلِ شهزاده ببین رویِ زمین شاه اُفتاد
یک "پدرجانِ"دگر از پسرش خواست نَشُد
این جوانمُرده پس از این کمرش راست نَشُد
پیشِ چشمان همه دست به زانو اُفتاد
بغلش کرد ولی حیف که بازو اُفتاد
هیچکَس زیرِ بغلهایِ پدر را نگرفت
دست تنهاست کسی جایِ پدر را نگرفت
نیزهای خورد تکان ، از جگرش داد کشید
دست بر سینه که زد با پسرش داد کشید
غارتِ قامتش اینجا صلواتی شده بود
بدنش با شن و شمشیر چه قاطی شده بود
ساعتی از بدنش از بدنش تیغ کشید
با دو انگشتِ خودش از دهنش تیغ کشید
لَخته لَخته زِ دهانش چقدر خون آوَرد
تکیه میداد به آن نیزه که بیرون آوَرد
بِینِ آغوش کشیدش تَنِ او بند نَشُد
خواست تا بوسه بگیرد همه دیدند نَشُد
کاش سمتِ حرم اکبر نَبَرَد برخیزد
عمهاش دست به معجر نَبَرَد برخیزد
از علمدار کمک خواست که خواهر را بُرد
خواهری آمد و با خود دو برادر را بُرد
پیشِ چشمان همه دست به زانو اُفتاد
دید پَهلویِ علی را و به پهلو اُفتاد
به عبا جمع نمود و به عبا پَهنَش کرد
بُرد در خیمه کنارِ شهدا پَهنَش کرد
عصر شد خیمهی آتش زده با دختر سوخت
هم عبا سوخت و هم خیمه و هم اکبر....
#دکتر_حسن_لطفی ✍
.
.
#امام_حسین علیهالسلام
#غزل
🔹داغ عالم🔹
چه صبحی؟ چه شامی؟ زمان از تو میگفت
چه جغرافیایی؟ جهان از تو میگفت
ازل تا ابد ساحت آفرینش
به هر شکل و با هر زبان از تو میگفت
از آغاز عالم، از اندوه آدم
قدیمیترین داستان از تو میگفت
چه کردی تو ای ماه منظومۀ عشق؟
که هر گوشۀ کهکشان از تو میگفت
افق تا افق خون تو میدرخشید
کران تا کران آسمان از تو میگفت
دل سنگها از غمت آب میشد
اگر کوه آتشفشان از تو میگفت
و هر باد هقهق تو را مویه میکرد
و هر رود نرم و روان از تو میگفت
و هر آه محو غمت بود هر دم
و هر آینه ناگهان از تو میگفت
تو ای جان کعبه! حرم از تو میخواند
تو ای روح مسجد! اذان از تو میگفت
رجزگریۀ کودکان میسرودت
نگاه تر مادران از تو میگفت
در آرامش پیرهنهای مشکی
هیاهوی پیر و جوان از تو میگفت..
به خود آمدم، جمعیت سینه میزد
به خود آمدم، روضهخوان از تو میگفت
یقینیترین داغ عالم تویی، تو!
دل سوخته بیگمان از تو میگفت
#فاطمه_عارفنژاد ✍
.
.
#شب_هشتم_محرم
السلام علیک یا اباالحسن یا علی بن الحسین الاکبر
همه عالم به تماشای تو مشغول شدند
ز تماشا به تمنای تو مشغول شدند
آمدی تا که به دنیا همه مبهوت رخت
به مناجات و به نجوای تو مشغول شدند
هر چه دل بر خم گیسوی تو در هم پیچید
به سر زلف چلیپای تو مشغول شدند
همچو یوسف به خریدت همگان آمده اند
دو جهان بر سر سودای تو مشغول شدند
جبرئیل آمده با خیل ملک حیران اند
همه بر چهره ی زیبای تو مشغول شدند
هر چه لیلا به تمنای تو مجنون شده اند
به طواف رخ لیلای تو مشغول شدند
هر که جان داد ز دیدار رخت زنده شده
چون که با هوی مسیحای تو مشغول شدند
اَشبه الناسِ نبی خَلقاً و خُلقاً بودی
همه با وحی سخن های تو مشغول شدند
آمدی تا که به میدان سپه از هم پاشید
بس که با دیدن سیمای تو مشغول شدند
همه ی لشکریان دست کشیدند ز جنگ
مست و شیدا به تماشای تو مشغول شدند
جمله ی العطش و ثقل حدید از تو چه بود
که ملائک به معمای تو مشغول شدند
اِحمَلوا نعشَ اَخیکم به حرم ، هر چه جوان
به بیابان پی اعضای تو مشغول شدند
با حسین گِرد عبا قصد زیارت کردند
یا که با جُستن اجزای تو مشغول شدند
گفت احمد همه ی اهل بهشت اند جوان
بس که با عشق و تولای تو مشغول شدند
شنبه ۲۳ تیر ۱۴۰۳
#محمدعلی_شهاب ✍
شب هشتم محرم ۱۴۴۶
.
.
#امام_حسین علیه السلام
در وصف تو صدها قلم و هم قدمت نه
ما دم دمی و هُرم مسیحای دمت نه
از درک تو بویی نبرد هرکه در این بزم
بر دوش علم دارد و درک المت نه...!!!
هرجا گرهی باز نشد از تو بریدیم
یک ذره ولی کم بشود از کرمت نه
هرچند هزاران غزل ناب سرودیم
هم رتبه ولی با اثر محتشمت نه
تلخ است که بخشندگی ات در صف محشر
مشمول جهانی شود و اهل غمت نه...!
نشناخته ام گرچه تو و حق نمک را
هرچیز بگیر از منِ مجنون، حرمت نه...
#محمدجواد_منوچهری
.
.
مُسمّط مربّع عاشورایی روضهیِ امام حسین علیه السلام
کف میزنند چون کفِ گودال محشر است
کف میزنند خنجرشان رویِ حنجر است
کف میزنند صحبتِ ناموس و معجر است
کف میزنند حرفِ اَلنگویِ دختر است
کف میزنند دورِهمی در مقابلِ ....
مَرکب که رَم کند که شود پیکرِ تو لِه
بر رویِ نیزه رفته سرت وای بر حرم
لِه شد حسین بالوپرت وای بر حرم
در روضه سوخته جگرت وای بر حرم
پایِ سرِ تو وُ قمرت وای بر حرم ......
دستی دراز شد طرفِ معجرِ کسی
آتش گرفته روسریِ همسرِ کسی
چنگی رسید و گوشِ کسی پارهپاره کرد
بر این حرم حرامیِ هرزه اشاره کرد
پُر چنگهایِ خالیاش از گوشواره کرد
یک دسته نبشِ قبرِ گلِ شیرخواره کرد
پیشِ رباب کَنده شده از تنش سرش
بر رویِ نیزه بسته شد ای وای مادرش
پایِ سرِ به نیزه حرم پابرهنه بود
ترسیده بود دختری از شعلهها و دود
اعمالِ مسلمین که شده بدتر از یهود
سیلی و تازیانه و مُشت و لگد .... کبود....
کرده تمامِ پیکرِ ناموسِ دربهدر
دیدی شدم عزیزِ دلم با که همسفر!!!
همراهِ کاروانِ تو شد اَخنس و سنان
آمد به لب به زیرِ لگد جانِ دختران
قرآن نخوان که سنگبهدستند شامیان
سیلی نخورده نیست کسی بینِ کاروان
با آه و گریه رد شدم از قتلگاهِ تو
دلگرمیِ حرم شده نازِ نگاهِ تو
بر رویِ نیزه سایهیِ رویِ سرِ منی
گریان به فکرِ حالِ من و معجرِ منی
شلّاق زد ولی تو فقط رهبرِ منی
من پایِ سر سفر کنم و باورِ منی
پایِ سرِ به نیزه سرِ خواهرت شکست
دشمن طناب بر رویِ دستِ رباب بست
بسته شده دو دستِ من و چشمِ نیزه آه
میریزد از گلویِ تو خونهایِ تازه آه
مکشوفه شد عزیزِ دلم باز روضه آه
دور وُ بَرِ من است پر از چشمِ هرزه آه
این ابتدایِ روضهیِ ناموسِ مرتضاست
ندبه بخوان که همسفرم شمرِ بیحیاست
#عاشورا
#امام_حسین_علیه_السلام
#حسین_ایمانی
.
.
#شب_هشتم_محرم
رجز خوان رفت ، با ذکر علی مرتضی برگشت
پیمبر بود انگار از دل دشت بلا برگشت
همانکه زد به لشکر یک تنه با برق شمشیرش
قیامت کرد و در انبوه کوه کشته ها بر گشت
کسی از زیر تیغش جان به در برده است!؟هرگز نه
نفس ها تازه شد گفتند تا دست خدا، برگشت...
برای رفع طوفان عطش گفتند برگشته است
نمی داند کسی در آن هیاهو ها چرا برگشت؟
فقط لب تشنه آمد اکبر از میدان و سیراب از
جمال دلربای خامس آل عبا برگشت
قصیده رفت بار آخر اما عالمی دیده است
به روی دست ها در قالب صدها هجا برگشت
هزاران روضه دارد ماجرای اربا اربایش
رجز خوان رفت سروی ،پاره تن لای عبا برگشت
#محمدجواد_منوچهری
#محرم
#حضرت_علی_اکبر علیه_السلام
.
.
#مناجات_با_امام_زمان
#غزل
گاهگاهی به نگاهی دل ما را دریاب
جان به لب آمده از درد، خدا را، دریاب
اگر از دولت وصل تو مرا نیست نصیب
گاهگاهی به نگاهی دل ما را دریاب...
دل ما را به شب هجر فروغی بفرست
شبروِ وادی اندوه و بلا را دریاب...
به وفاداری تو شهرۀ شهرم ای دوست
ز وفا معتکف کوی وفا را دریاب
کاروان رفت من از همسفران دورم دور
منِ از قافلۀ شوق جدا را دریاب
راه باریک و بسی پر خطر و تاریک است
سببی ساز و درین مهلکه ما را دریاب...
تا فغان دل غمدیدۀ ما را شنوی
نازنینا سحری باد صبا را دریاب...
سوی «پروانه» نظر کن که دعاگوی تو باد
گنهآلودۀ خود را به مدارا دریاب
#محمدعلی_مجاهدی
#امام_زمان
.
.
#شب_هشتم_محرم
کتاب روضه ورق خورد و صفحه گویا شد
دلم برای غمت ذره ای مهیا شد
ز قطره قطره ی هر اشک دیده دریا شد
دوباره ورد لبم ذکر واعلیا شد
دلم شکست از این روضه ی پدر پسری
به یاد مطلبی از روضه های شوشتری
حسین (ع) بود و وداع از وجود پیغمبر
حسین (ع) بود و تماشای رفتن حیدر
حسین (ع) بود و نوای عطش فزای پسر
حسین (ع) بود و ندای سلام بر تو پدر
سه بار بهر علی اکبرت تو جان دادی
بجای شیخ دو دفعه تو امتحان دادی
درید بند دل باب را نوای پسر
پدر دوید به سوی نوای نای پسر
به خاک بود پریشان هجا هجای پسر
فغان عزای پدر بود یا عزای پسر
چو دید هستی خود را به دستِ باد، حسین (ع)
دلش شکست و در آنجا ز پا فتاد، حسین (ع)
غروب گشته و از آسمان شفق رفته
ز زانوان حسین (ع) از غمش رمق رفته
چو دید مصحف اکبر ورق ورق رفته
شبیه احمد مختار و شیر حق، رفته
قیام سرو علی اکبرش به حال قعود
زبان خشک پدر را به التماس گشود
به جسم پیر پدر روح و جان من برگرد
نشسته خاک، به روی جهان من برگرد
عصای دست پدر ای توان من برگرد
مخواه خصم ببیند فغان من برگرد
علیِّ من جگرم بود وای بر جگرم
چگونه پیکر صد پاره را به خیمه برم
بیا به رسم ادب پیش پای من برخیز
خلیل آمده، ای تکه تکه تن برخیز
ببین که عمه رسیده کنار من برخیز
بگیر دست مرا دست و پا نزن برخیز
بلند شو قدح ناب جرعه جرعه شده
بلند شو تن صد چاک قطعه قطعه شده
گلم که خار بیابان نموده محصورت
فدای جام پیمبر نمای مکسورت
ندیده چرخ و فلک ماه، مثل این صورت
چرا فتادهای ای طفلکم به این صورت
پدر که ریخته بر خاک، نوشْ دارویش
به یاد عطر خوشش رو نهاد بر رویش
#جواد_محمودآبادی✍
#حضرت_علی_اکبر
.
.
#شب_نهم_محرم
فرزنـد ابوتـراب تا علقمـه تاخت
در وسوسـه ی آب ادب کرد نباخت
هر عضو تنش که گشت سیراب فرات
بخشید بـه نیزه یا کـه در راه انداخت
#محمدجواد_منوچهری ✍
#یا_باب_الحوائج_یا_ابوالفضل_العباس
.
.
#حضرت_عباس
#شب_نهم_محرم
السلام علیک یا اباالفضل العباس یا باب الحوائج
حاصل آه دل و خونِ جگر چشم تر است
غم شیرین تو را اشک دو دیده ثمر است
شور شیرین و غم لیلی و آه مجنون
بی تمنای تو ای ماهِ حسین ، بی اثر است
آسمان بهر تماشای رخت خم شده و
چشم خورشید به دستان و به چشم قمر است
دیده چون باز کنی روشنی روز شود
پلک را تا که گشایی شب غم ها سحر است
تا به چشمان عدو برق نگاهت افتد
هیبت چشم تو از خیل سپه بیشتر است
از سر شب چو نگهبان حرم بیداری
از سر صبح علمداری و ، مشکت به بر است
در تماشای حسینی و به خیمه نگران
گاه اندوه تو از شعله ی سوزانِ در است
بغض سنگین تو بشکافته از ضرب عمود
علقمه شاهد این جاریِ خون جگر است
در پس نخل چه پنهان شده خصم از ترست
ضربه ی پشت سر از دشمنِ بس خیره سر است
تن بی دست تو بر خاک بلا افتاده
دل مولا ز تماشای سرت پر شرر است
دست و پایت چه جدا گشت و سرت بشکستند
وارث فرق علی بودی و این بس هنر است
گر چه دیر است ولی لفظ " برادر " گفتی
یا أخا گفتن تو غبطه ی اهل نظر است
گفته بودی بدنم را به سوی خیمه مبر
شرم من بیشتر از داغ غم این خبر است
وقتی از علقمه برگشت به سوی طفلان
هدیه ی او به همه اهل حرم چشم تر است
#محمدعلی_شهاب ✍
.
.
#حضرت_عباس
السلام علیک یا اباالفضل العباس
برتر ز تو یاوری نخواهد آمد
فرمانده لشکری نخواهد آمد
صد بار اگر زمانه تکرار شود
مثل تو برادری نخواهد آمد
#محمدعلی_شهاب ✍
.
.
#مناجات
#حضرت_عباس
#مناجات_با_امام_زمان
می برم نام تو را تا ببری نام مرا
پر کن از جام لب خویش همه جام مرا
خاک هم گاه گداری بدهد طعم عسل
بوسه از خاک رهت کرده عوض کام مرا
خاطرم نیست چه شد بر تو گرفتار شدم
پهن کردی سر گیسوی خودت دام مرا
هر نفس بی تو شده مردن تدریجی من
رنگ و بویی بده این گردش ایام مرا
اگر این سر به سر راه تو افتد زیباست
به شهادت بنما ختم سرانجام مرا
نذر کردم که دگر سمت گناهی نروم
شرطش این است حمایت کنی اقدام مرا
دل من ظرف بلوری ست پر از خون جگر
کنج میخانه مبین گریۀ آرام مرا
به خدا کرببلایی شدنم دست شماست
جان عباس فراموش مکن نام مرا
به پریشانی گیسوی سر ام بنین
دیگر امضا بنما برگۀ اعزام مرا
روضه خوان گفت حسین بوی حرم شد احساس
وعدۀ ما سحری پای ضریح عباس
#قاسم_نعمتی ✍
.
.
#شب_نهم_محرم
#السلام_علیک_یا_ساقی_العطاشا
مستجاب است دعا در حرمت یا عباس
چه غم از سختی دنیاست مرا با عباس
مثل طوفان زده های شب دنیایم که
می رسم با تو به آرامش دریا عباس
آبرو یافته هر کس به شما رو زده است
خاک پای علمت آبروی ما عباس
هر کجا نام تو آنجاست غمی آنجا نیست
می کند معجزه نامت همه جا یا عباس
با تو حاجت نبرم پیش کریمان حتی
به کسی نیست مرا حاجتم الا عباس
نزنم دست به دامان کسی تا هستی
دستگیر دل هر نوکر تنها عباس
عشق هیأت شدم از عشق علم از وقتی
که توانست بگوید لبم آقا عباس
چه کسی مثل تو هر سال برآورده کند
آرزوی دل ما، کرببلا را عباس
مادرت ام بنین بود ولی بی تردید
پسرش خوانده تو را حضرت زهرا عباس
پرچمت مثل چراغی ست که بر هر خانه ست
شود آن خانه حسینیه ی دلها عباس
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#حسن_کردی✍
.
.
#شب_نهم_محرم
#السلام_علیک_یابن_امیرالمؤمنین
به نسیم حرمت دست توسل دارم
به غبار علمت دست توسل دارم
به کرامت نشود هیچ کسی مانندت
رد نخواهد شَود از سمت خدا سوگندت
ماه روشن، ز تماشای شب گیسویت
حظ یلداست، بلندای شب گیسویت
اَبَدیت شده پیوند به نامت عباس
دستْ نایافتنی گشته مقامت عباس
در نگاهت جَبروتیست شبیه حیدر
حرمت را ملکوتیست شبیه حیدر
مثل آرامش یک کوه صبور و خاموش
پشت دادی به حسین و به حسن، دوشادوش
بام کعبه به قدوم تو سرافراز شده
به کلام تو دل تنگ حرم باز شده
همه جا صحبت از احسان پر آوازه ی توست
ذولفقار پدرت خوب در اندازه ی توست
ماه رویان به شما ماه ترین می گفتند
رحم الله، یلِ امِّ بنین می گفتند
هر چه مردانگی از سمت تو اثبات شده است
عبد صالح شدنت فوق اشارات شده است
کوه ایمان تو هر مرحله صد، رنگ نشد
که حریف تو امان نامه ی نیرنگ نشد
تیغ در پنجه ی تو رقص کنان می آید
جبرئیل از ضرباتت هیجان می آید
برق چشمان تو را صاعقه می فهمد چیست
ضرب شصت علی و ضرب ابالفضل یکیست
چشم صفین در آن معرکه دید اوصافت
باید از مالک اشتر شِنَوید اوصافت
ضرب شمشیر تو وقتی که چکاچک میکرد
شام را مرتبه در مرتبه کوچک میکرد
شرح طوفان بدهد چشم سیاهت عباس
ردِّ شمس است به یک مدِّ نگاهت عباس
با قدمهای تو در دشت تلاطم می شد
ماه در روشنی خال لبت گم می شد
غزل وصف تو را عصمت معصوم سرود
به چه کس غیر تو ارباب "بنفسی" فرمود
دل کجا شاعر آن شرح شقایق باشد
شاعر فضل شما حضرت صادق باشد
در شب کرببلا خال لبت مهتاب است
نام تو قند مکرر به لب ارباب است
ای که از نام تو امید ظفر می آید
" از غلامان تو هم معجزه بر می آید"
ارتفاع علمت سایه به عرش اندازد
عشق زیبای تو فردای مرا می سازد
آنچنان نفس به قربان حسینت کردی
که خدا هم به مواسات شما می نازد
هر که امروز خریدار نشد عشقت را
صبح فردا نشده قافیه را می بازد
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#حسن_کردی✍
.
.
#شب_نهم_محرم
مرثیه حضرت ابالفضل سلام الله علیه
لب آبی و لبت داغ تر از خورشید است
آنچه بعد از تو نبیند دل من امید است
من چگونه خبرت را برسانم به حرم
مانده ی بال و پرت را برسانم به حرم
همچنان دخترم از خیمه تو را می خواند
خواهرت منتظر آمدنت می ماند
هلهله ها خبر از دست بریده داده
خبرم را به حرم قدِ خمیده داده
قامتم از غم بی دستی تو تا مانده
کوهی از تیر به روی بدنت جا مانده
بدنت پر شده از تیر تماشا سخت است
حرِکت دادن این جسم از اینجا سخت است
فرصت کندن تیر از تن تو نیست مرا
طاقت هلهله ی دشمن تو نیست مرا
بروم پیکر بی دست تو را پس چه کنم
کینه ی دشمن بد مست تو را پس چه کنم
تن بی دست تو با نیزه لگد کوب شده
حرمله با غم تو حال دلش خوب شده
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#حسن_کردی
.
#شب_نهم_محرم
#حضرت_عباس علیهالسلام
خبر در علقمه در بین لشکر تواَمان پیچید
خبر هولی به راه انداخت بینِ این و آن پیچید
خبر آمد دوباره علقمه رفت آرزوی آب
همین که آب دورِ دستهای پهلوان پیچید
فرات اُفتاد پیشش التماسش کرد قدری نوش
صدای التماسِ آب در گوش زمان پیچید
جمالش روی آب اُفتاد حیران کرد عالم را
برای تشنگیاش نالهی آبِ روان پیچید
نهیبی زد به آب و مَشک از دستان او نوشید
تمام انبیا مبهوت، حرفش در جهان پیچید
خبر بینِ سپاه آمد اگر این مَشک برگردد...
دگر باید بساط جنگِمان را بیگمان پیچید
خبر آمد فقط دارد علَم... شمشیر اما نه
خبر در بین نخلستان میانِ شامیان پیچید
هزاران تیر آماده است اما هیبتش از دور
چه کرده که زبان از دیدنش بین دهان پیچید
خبر آمد که دارد میرسد... از دور باید زد
که ناگه از شریعه نعرهی صدها کمان پیچید
هزاران تیر صدها تیغ دهها نیزه باریدند
تنش وقتی که شد نِیزار تیغی آن میان پیچید
علَم محکم به مُشتش بود اما بازویش اُفتاد
جماعت شیر شد فریادهاشان بعد از آن پیچید
به دندان مَشک را دارد ، تمام آبرویش بود
عموی خیمه دورِ مَشک با کلِ توان پیچید
بمیرد حرمله وقتی که اسمش هست ، یعنی وای
بمیرم که سهشعبه بین مژگان آنچنان پیچید
عمودِ نانجیبی این وسط آمد ، زبانم لال
چنان زد بیمروت که ترَک خورد اَبروان پیچید
تنش روی زمین اما به سمت او نمیرفتند
خبر اما به شمر آمد خبر سوی سنان پیچید
حرامیها پس از آن آمدند و تا حسین آید
میان حلقههاشان ضربههای بیامان پیچید
سنان زد نیزهاش را، ساقهاش را هم شکست و رفت
گمانم درد آن با زور بین استخوان پیچید
علی آنجا نشسته بود وقتی که کَمش کردند
صدای نالهی زهرا میان آسمان پیچید
خبر آمد دوید از خیمه سمتِ علقمه زینب
دوید و دورِ پایش چادرِ او ناگهان پیچید
رُباب از هولِ دشمن بچه را برداشت در خیمه
سریعاً چادرش راه دورِ طفل بیزبان پیچید
حسین آمد همه رفتند زد صیحه به طوری که
مدینه گریهی امالبنین ناله کنان پیچید
عمو جانِ رشیدی داشت این خیمه خدایا رفت
صدای طفل ساکت شد صدای خیزران پیچید
خبر آمد که زینب دستِ خود را بر سرش بگذاشت
صدای نالهی عمه که میگفت الامان پیچید
«خبر داری که بعد از تو به کوچه گردی اُفتادم »
خبر داری که گیسویی به دست ساربان پیچید
فقط یک دفعه پیشِ زجر طفلی از عمویش گفت
چنان سیلی به دختر زد صدا در کاروان پیچید
عمو شرمنده بود و جای او بابا به پیشش رفت
همینکه دید سر را، در خرابه بوی نان پیچید
(حسن لطفی ۴۰۳/۰۴/۲۳)✍
#شب_تاسوعا
#دکتر_حسن_لطفی
.
.
#تاسوعا
مرثیه قمر منیر بنی هاشم علیه السلام
در چشم تو صد چشمه ی خون وا شده است
با زخم سرت شکاف معنا شده است
این تیر که در چشم ترت خوابیده
انگار که در قلب منم جا شده است
هم عرش ترین ساقی خوش سیمایم
از دست عمود است تنت تا شده است؟
من از تو شنیدم که برادر گفتی؟
عمری ست که از تو این تقاضا شده است
بعد از تو نیاید که ببیند زینب
جای تو سنان است که سقا شده است
چشمان پر از زخم تو روشن سردار
دور حرمت حرمله پیدا شده است
ای کاش نبینیم که فردا چه کسی
هم قافله با زینب کبری شده است
فردا تو نباشی که ببینی زینب
در محمل بی پرده تماشا شده است
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#حسن_کردی✍
.
.
#امام_حسین
آن روز که به داغ غمت مبتلا شدیم
دل خون تر از شقایق دشت بلا شدیم
ما یادمان که نیست ولی راستی حسین
با درد غربت تو کجا آشنا شدیم
ممنون از اینکه آمدی آقای ما شدی
ممنون از اینکه نوکر این خانه ما شدیم
شکر خدا که فاطمه مارا خریده است
شکر خدا که خرج بساط شما شدیم
عزت سرای ماست عزا خانه شما
با گریه بر تو بود عزیز خدا شدیم
ما را خدا به عشق تو میبخشد عاقبت
ما عاقبت بخیر تو در روضه ها شدیم
#مصطفی_متولی
.
.
#شب_نهم_محرم
#حضرت_ابالفضل_علیهالسلام
چه غم از غم از این اینهمه حاجت
شبِ بابالحوائجِ ماشد
به گِرههای کورِ ما بنویس
وقت نذریِ ارمنیها شد
دمِ سینه زنیِ آب آمد
شبِ خون گریههایِ زهرا شد
مادرم یاد داده در همه عمر
پایِ این مرد آبرو بگذار
اگر عالم همه جوابت کرد
تو بر این آستانه رو بگذار
چه خیال است از همه دنیا
کارِ خود را فقط به او بگذار
رفت در بینِ آب با مرکب
ایستاده به احترامش آب
دست بر سینه سر به زیر از شرم
میکند با ادب سلامش آب
میزند دست را به دامانش
میزند بوسه زیرِ گامش آب
مرکبش تشنه است تشنه ولی
آب ، سرد و خنک ولی هیهات
مرکبِ حضرت امیر حرم
لب خود را نمیزند به فرات
آب میسوزد از همان لحظه
آب شرمنده است از آن اوقات
دید لبهای خشک او را آب
چقدر بد شده برای فرات
قبل از این ، بعد از این ندیده کسی
اینقدر التماسهای فرات
زیر لب گفت یا علیاصغر
آمد از رود ، های های فرات
ماه عکسش به آب افتادو
دید در آب هایوهوی حرم
مشکِ خود را گرفت بر سینه
آب را بُرد آبروی حرم
آب میگفت جرعه ای اما
رفت تا خیمهها عمویِ حرم
دخترک رفت پیش گهواره
گفت : با مشک آب میآید
چند لحظه فقط تحمل کن
جان خواهر بخواب میآید
صبر کن بوی مُشک بوی عموست
قول داده رُباب ، میآید
اهل خیمه امیدوار اما
چشمهای حسین مایوس است
دستهای رُباب روی سر و
در نگاه حسین افسوس است
زیرِ گرمای آفتاب ای وای
جمع هشتاد و چهار ناموس است
همه حیران شدند وقتی که
شیر بینِ مسیر میآمد
جمعِ صدها حرامیِ از همه سو
پشت نخلند و شیر میآمد
از هزاران طرف هزاران بار
نیزه و تیغ و تیر میآمد...
یک نفر دست بر کمر دارد
یک نفر دست روی سر دارد
یک نفر دست بر جگر دارد
یک نفر دست بر تبر دارد
می رود بینِ دست سر دارد
کاش دست از یتیم بردارد
از سرِ زین که با سر اُفتادو
در دل خیمه دختر اُفتادو
خواهر اُفتاد و مادر اُفتادو
بِینِ گهواره اصغر اُفتادو
وای با نیزه پیکر اُفتادو
لشکری با تنش دراُفتادو....
(حسن لطفی)
.