eitaa logo
🇮🇷رمان مذهبی امنیتی🇵🇸
5هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
239 ویدیو
37 فایل
💚 #به‌دماءشهدائنااللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج🥹🤲 . . 🤍ن‍اشناس‌بم‍ون🫠 https://harfeto.timefriend.net/17350393203337 . ‌. ❤️نذرظهورامام‌غریبمان‌مهدی‌موعود‌عجل‌الله‌تعالی‌ فرجه‌الشریف🫡 . ✍️رمان‌شماره ♡۱۴۵♡ درحال‌بارگذاری😍...
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان 🕌قسمٺ ۳ سری تکان داد و همه مبارزاتم را در چند جمله به بازی گرفت : _آره خب!کلی شیشه شکستیم! کلی کلاسها رو تعطیل کردیم! کلی با حراست و بسیجیها درافتادیم! سپس با کف دست روی پیشانی اش کوبید و با حالتی هیجان زده ادامه داد : _از همه مهمتر! این پسر سوریه ای یه دختر شرّ ایرانی شد! و از خاطرات خیال‌انگیز آن روزها چشمانش درخشید و به رویم خندید : _نازنین! نمیدونی وقتی میدیدم بین اونهمه پسر میری رو صندلی و شعار میدی، چه حالی میشدم! برا من که عاشق مبارزه بودم، به دست اوردن یه همچین دختری رؤیا بود! در برابر ابراز احساساتش با آن صورت زیبا و لحن گرم عربی، دست و پای دلم را گم کردم و برای فرار از نگاهش به سمت میز خم شدم تا دلستری بردارم که مچم را گرفت. صورتم به سمتش چرخید و دلبرانه زبان ریختم : _خب تشنمه! و او همانطور که دستم را محکم گرفته بود، قاطعانه حکم کرد : _منم تشنمه! ولی اول باید حرف بزنیم! تیزی صدایش خماری عشق را از سرم بُرد، دستم را رها نمیکرد و با دست دیگر از جیب پیراهنش فندکی بیرون کشید. در برابرش چشمانم که خیره به فندک مانده بود، طوری نگاهم کرد که دلم خالی شد و او پُر از حرف بود که شمرده شروع کرد : _نازنین! تو یه بار به خاطر آرمانت قید خونواده ات رو زدی! و این منصفانه نبود که... بین حرفش پریدم : _من به خاطر تو کردم! مچم را بین انگشتانش محکم فشار داد و بازخواستم کرد : _! اسمت هم به خاطر من عوض کردی و شدی نازنین؟ از طعنه تلخش دلم گرفت و او بی توجه به رنجش نگاهم دوباره کنایه زد : _ هم به خاطر من گذاشتی کنار؟ ادامه دارد.... 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد 🕊 https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
ادامه رمان.. فردا میذارم خدمتتون 😍☹️😢🤪 به امید خدا
✍ لیست با لینک قسمت اول ۳۱)🍃 عاشقانه شهدایی (١۴۴ قسمت ) https://eitaa.com/asheghane_mazhabii/17841 _______________________ ⛔️۳۲)🍃 عاشقانه، جدید (٧۴ قسمت) https://eitaa.com/asheghane_mazhabii/18372 ⛔️رمان ، کپی در هر شرایطی و است __________________________ ۳۳)🍃 عاشقانه، پلیسی، سیاسی(١۵٣قسمت) https://eitaa.com/asheghane_mazhabii/18796 ۳۴)🍃 (نام دیگه رمان همه‌ی زندگی من) عاشقانه مفهومی (۴٨ قسمت) https://eitaa.com/asheghane_mazhabii/19327 ۳۵)🍃 عاشقانه، شهدایی، امنیتی(۴٢ قسمت) https://eitaa.com/asheghane_mazhabii/19506 ۳۶)🍃 عاشقانه، اجتماعی(١۴٨قسمت) https://eitaa.com/asheghane_mazhabii/19765 ۳۷)🍃 مفهومی،عارفانه،اجتماعی(۵٨ قسمت) https://eitaa.com/asheghane_mazhabii/20312 ۳۸)🍃 عاشقانه شهدایی (۴١ قسمت) https://eitaa.com/asheghane_mazhabii/20472 ۳۹)🍃 عاشقانه، شهدایی، امنیتی(۵٠ قسمت) https://eitaa.com/asheghane_mazhabii/20591 ۴۰)🍃 امنیتی، شهدایی، عاشقانه {به درخواست نویسنده رمان حذف شده تا دوباره نویسی و ویرایش بشه وقتی ویرایش شد دوباره میذارم کانال😊} https://eitaa.com/asheghane_mazhabii/20820 ۴۱)🍃 نام دیگر رمان؛ عاشقانه، باستانی، سنتی، شیعه‌سنی https://eitaa.com/asheghane_mazhabii/20948 (بدلیل چاپ ادامه رو نمیذارم) ۴۲)🍃 کوتاه، امنیتی و عاشقانه (۱۰ قسمت) https://eitaa.com/asheghane_mazhabii/21011 ۴۳)🍃 سیاسی،اجتماعی، اعتقادی، امنیتی (۴۸قسمت) https://eitaa.com/asheghane_mazhabii/21034 ۴۴)🍃 امنیتی، دخترانه، شهدایی (۱۷۹قسمت) https://eitaa.com/asheghane_mazhabii/21139 ۴۵)🍃 جلد اول؛ امنیتی، شهدایی، انقلابی (۱۵۳ قسمت) https://eitaa.com/asheghane_mazhabii/21488 ۴۶)🍃 جلد دوم؛ بلند، امنیتی، شهدایی، انقلابی (۴۶۶ قسمت) https://eitaa.com/asheghane_mazhabii/21772 ۴۷)🍃 اسم دیگه رمان طلبگی، عاشقانه، اجتماعی ( ۵۶ قسمت) https://eitaa.com/asheghane_mazhabii/22570 ۴۸)🍃 کوتاه، دو قسمتی ،امنیتی https://eitaa.com/asheghane_mazhabii/22920 ۴۹)🍃 عاشقانه شهدایی (۸۲ قسمت) https://eitaa.com/asheghane_mazhabii/22931 ۵۰)🍃 جلد اول، امنیتی، نظامی، عاشقانه، شهدایی (۱۶۵ قسمت) https://eitaa.com/asheghane_mazhabii/23062 ۵۱)🍃 جلد دوم امنیتی، عاشقانه، شهدایی https://eitaa.com/asheghane_mazhabii/23316 ۵۲)🍃 آموزنده، امنیتی (۲۳ قسمت) https://eitaa.com/asheghane_mazhabii/23468 ۵۳)🍃 باستانی، عاشقانه،مذهبی (۱۳۹قسمت) https://eitaa.com/asheghane_mazhabii/23504 ۵۴)🍃 (بخاطر مشکلی حذف شد) ۵۵)🍃 کوتاه، عاشقانه، شهدایی (۱۱قسمت) https://eitaa.com/asheghane_mazhabii/23885 ۵۶)🍃 کوتاه، آموزنده، امنیتی، انقلابی، به سبک رئالیسم جادویی (۲۸ قسمت) https://eitaa.com/asheghane_mazhabii/23913 ۵۷)🍃 عاشقانه، مذهبی، شهدایی(شهدای مدافع حرم)، نسخه pdf https://eitaa.com/asheghane_mazhabii/23968 ۵۸)🍃 شهدایی(شهدای مدافع حرم)، عاشقانه، طنز (۲۷قسمت) https://eitaa.com/asheghane_mazhabii/23977 ۵۹)🍃 معرفتی، بصیرتی، تاریخی (۱۴۱ قسمت) https://eitaa.com/asheghane_mazhabii/24034 ۶۰)🍃 کوتاه، آموزنده، عاشقانه (۱۸ قسمت) https://eitaa.com/asheghane_mazhabii/24340 🍃۶۱) (حوراء) عاشقانه، خانوادگی (۱۴۱ قسمت) https://eitaa.com/asheghane_mazhabii/24395 ۶۲)🍃 تلنگری، عاشقانه، شهدایی (۳۸ قسمت) https://eitaa.com/asheghane_mazhabii/24693 ۶۳)🍃 عاشقانه، شهدایی، (مدافع حرم) (۱۳۲ قسمت) https://eitaa.com/asheghane_mazhabii/24786 ۶۴)🍃 آموزنده، بصیرتی، امنیتی، ترسناک (۴۹ قسمت) https://eitaa.com/asheghane_mazhabii/25099 ۶۵)🍃 کوتاه، عاشقانه دهه انقلاب، فانتزی، نظامی (۲۴ قسمت) https://eitaa.com/asheghane_mazhabii/25223 ↘️↘️↘️↘️↘️↘️↘️ با ما همـــراه باشیـــــن https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5 ❤️ @asheghane_mazhabii ↖️↖️↖️↖️↖️↖️
🌺بِسْمِـ رَبِّ الشُّهَداءِ وَ الصِّدّیقین.. سلام و رحمت خدا و عرشیان نثار همه شما.. باعث افتخار و مایه مباهات هستید.. به کانال خودتون خوش آمدید.. 🌴لیست اول؛ رمان شماره ۱ تا ۳۰ https://eitaa.com/asheghane_mazhabii/17818 🌴لیست دوم؛ رمان شماره ۳۱ تا ۶۵ https://eitaa.com/asheghane_mazhabii/17846 🌴لیست سوم؛ رمان شماره ۶۶ تا ۱۰۰ https://eitaa.com/asheghane_mazhabii/24365 🌴لیست چهارم؛ رمان شماره ۱۰۱ تا ۱۳۰ https://eitaa.com/asheghane_mazhabii/30359 🌴لیست پنجم؛ رمان شماره ۱۳۱ تا ۱۶۵ https://eitaa.com/asheghane_mazhabii/33929 🌴لیست ششم؛ رمان شماره ۱۶۶ تا ۲۰۰ 🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹 ✓ رمان های واقعا مذهبی، امنیتی، عاشقانه، پلیسی ✓با سبک های https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5 🔸 🔹🔸 🔸🔹🔸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان 🕌قسمت ۴ _چادرت هم به خاطر من گذاشتی کنار؟اون روزی که لیدر اغتشاشات دانشکده بودی که اصلاً منو ندیده بودی! به قدری جدی شده بود که نمیفهمید چه فشاری به مچ دستم وارد میکند و با همان جدیت به جانم افتاده بود _تو از اول با خونواده ات فرق داشتی و به خاطر همین تفاوت در نهایت ترکشون میکردی! چه من تو زندگی ات بودم چه نبودم! و من آخرین بار خانواده ام را در محضر و سر سفره عقد با «سعد» دیده بودم.. و اصرارم به ازدواج با این پسر سر به هوای سوری، از دیدارشان محرومم کرده بود که شبنم اشک روی چشمانم نشست. از سکوتم فهمیده بود در مناظره شکستم داده که با فندک جرقه ای زد و تنها یک جمله گفت _مبارزه یعنی این! دیگر رنگ محبت از صورتش رفته و سفیدی چشمانش به سرخی میزد که ترسیدم. مچم را رها کرد،.. شیشه دلستر را به سمتم هل داد و با سردی تعارف زد _بخور.! گلویم از فشار بغض به تنگ آمده و مردمک چشمم زیر شیشه اشک میلرزید و او فهمیده بود دیگر تمایلی به این شب نشینی عاشقانه ندارم که خودش دست به کار شد. در شیشه را با آرامش باز کرد و همین که مقابل صورتم گرفت، بوی حالم را به هم زد. صورتم همه در هم رفت و دوباره خنده مستانه سعد بلند شد... که وحشتزده اعتراض کردم _میخوای چیکار کنی؟ دو شیشه بنزین و فندک و مردی که با همه زیبایی و عاشقی اش دلم را میترساند. خنده از روی صورتش جمع شد، شیشه را پایین آورد.. و من باورم نمیشد در شیشه های دلستر، بنزین پُر کرده باشد که با عصبانیت صدا بلند کردم _برا چی اینا رو اوردی تو خونه؟!! بوی تند بنزین روانی ام کرده و او... ادامه دارد.... 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد 🕊 https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان 🕌قسمت ۵ بوی تند بنزین روانی ام کرده و او همانطور که با جرقه فندکش بازی میکرد، سُستی مبارزاتم را به رخم کشید.. _حالا فهمیدی چرا میگفتم اون روزها بچه بازی میکردیم..؟ فندک را روی میز پرت کرد، با عصبانیت به مبل تکیه زد و با صدایی که از پس سالها انتظار برای چنین روزی برمیآمد، رجز خواند.. _این موج اعتراضی که همه کشورهای عربی رو گرفته، از تونس و مصر و لیبی و یمن و بحرین و سوریه، با همین بنزین و فندک شروع شد؛ با حرکت یه جوون تونسی که خودش رو آتیش زد! مبارزه یعنی این!...! گونه های روشنش از هیجان گل انداخته و این حرفها بیشتر دلم را می ترساند.. که مظلومانه نگاهش کردم.. و او ترسم را حس کرده بود که به سمتم خم شد،.. دوباره دستم را گرفت و با مهربانی همیشگی اش زمزمه کرد.. _من نمیخوام خودم رو آتیش بزنم! اما مبارزه شروع شده، ما نباید ساکت بمونیم! بن علی یه ماه هم نتونست جلو مردم تونس وایسه و فرار کرد! حُسنی مبارک فقط دو هفته دووم اورد و اونم فرار کرد! از دیروز ناتو با هواپیماهاش به لیبی حمله کرده و کار قذافی هم دیگه تمومه! و میدانستم برای سرنگونی بشّار اسد لحظه شماری میکند.. و اخبار این روزهای سوریه هوایی اش کرده بود که نگاهش رنگ رؤیا گرفت و آرزو کرد.. _الان یه ماهه سوریه به هم ریخته، حتی اگه ناتو هم نیاد کمک، نهایتاً یکی دو ماه دیگه بشّار اسد هم فرار میکنه! حالا فکر کن ناتو یا آمریکا وارد عمل بشه، اونوقت دودمان بشّار به باد میره! از آهنگ محکم کلماتش ترسم کمتر میشد، دوباره احساس مبارزه در دلم جان میگرفت.. و او با لبخندی فاتحانه.... ادامه دارد.... 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد 🕊 https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان 🕌قسمت ۶ او با لبخندی فاتحانه خبر داد... _مبارزه یعنی این! اگه میخوای کنی الان وقتشه نازنین! باور کن این حرکت میتونه به ختم بشه، بشرطی که ما بخوایم! تو همون دختری هستی که به خاطر اعتقاداتت قیام کردی! همون دختری که ملکه قلب پسر مبارزی مثل من شد! با هر کلمه دستانم را بین انگشتان مردانه اش فشار میداد تا از قدرتش انگیزه بگیرم.. و نمیدانستم از من چه میخواهد که صدایش به زیر افتاد و عاشقانه تمنا کرد _من میخوام برگردم ... یک لحظه احساس کردم هیچ صدایی نمیشنوم و قلبم طوری تکان خورد که کلامش را شکستم _پس من چی..؟؟ نفسش از غصه بند آمده و صدایش به سختی شنیده می شد _قول میدم خیلی زود ببرمت پیش خودم! کاسه دلم از ترس پُر شده بود و به هر بهانه ای چنگ میزدم که کودکانه پرسیدم _هنوز که درسمون تموم نشده! و نفهمید برای از دست ندادنش التماس میکنم که از جا پرید و عصبی فریاد کشید.. _مردم دارن دسته دسته کشته میشن، تو فکر درس و مدرکی؟ به هوای 🔥عشق سعد🔥 از بریده بودم و او هم میخواست بگذارد... که به دست و پا زدن افتادم.. _چرا منو با خودت نمیبری سوریه؟ نفس تندی کشید که حرارتش را حس کردم، با قامت بلندش به سمتم خم شد و با صدایی خفه پرسید _نازنین! ایندفعه فقط و و نیست! ایندفعه مثل این بنزین و فندکه، میتونی تحمل کنی؟ دلم میلرزید.. و نباید اجازه میدادم این لرزش را حس کند.. که با نگاهم در چشمانش فرو رفتم و حرف زدم.. _برا من فرقی نداره! بالاخره یه جایی باید ریشه این خشک بشه، اگه تو فکر میکنی.... ادامه دارد.... 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد 🕊 https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
ادامه رمان.. فردا میذارم به امید خدا.. 😊😢😜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا