#شهید_امروز
✅#شهید_ابراهیم_هادی
شهید ابراهیم هادی (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۱ ه.ش)
✅#شهید_علی_محمود_وند
شهید علی محمودوند فرمانده تفحص لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۷۹ ه.ش)
.
گزیده معراج السعاده (2)
انسان از دو عنصر جسم و روح تشکیل شده است. جسم ترکیبی است از اعضا و جوارح ملموس و محسوس؛ اما روح گوهری است از عالم ملکوت و از جنس فرشتگان.
خداوند به حکمت خود ارتباطی بین روج و جسم برقرار کرده و آن را تا روز معین محصور در بدن کرده است.
شناخت بعد جسمانی انسان آسان است؛ اما برای #شناخت_روح انسانی - که حقیقت آدمی است- تنهاترین راه این است که انسان نفس خود را به #کمال رسانده و علاقه اش را به بدن کم گردادند. در آن صورت به #معرفت اجمالی نفس دست پیدا خواهد کرد.
خلاصه معراج السعاده صفحه 18.
#کتاب_معراج_السعاده
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
خیلی باحیا بود. وقتی می خواست با کسی صحبت کند، به چشمان او نگاه نمی کرد.
#خرده_روایت_ها
#شهید_علی_عباس_حسین_پور
#کنترل_نگاه
#کتاب_دلم_تنگه_براتون؛ صفحه 27.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
#شهید_امروز
#شهید_عماد_مغنیه
شهید عماد مغنیه؛ معاون جهادی دبیر کل حزب الله لبنان (روز ۱۲ فوریه ۲۰۰۸ میلادی (۲۳ بهمن ۱۳۸۶)؛ منطقه «کفر سوسه» دمشق)
#شهید_علی_عباس_حسین_پور
شهید علیعباس حسینپور (استان لرستان، شهرستان خرم آباد) (۱۳۶۴ ه.ش)
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
#خرده_روایت_ها
ماشین لندکروز توی یک متر آب و گل گل گیر کرده بود. ده نفر هلش می دادیم؛ اما تکون نمی خورد.
حسین که از راه رسید، گفت: وایسید کنار. کار خودمه. به آرامی ماشین را کشید بیرون. با تعجب گفتم: دعا خوندی؟
گفت: نه. فقط به ماشین گفتم برو بیرون.
#شهید_محمد_حسین_یوسف_الهی
#تحقق_اراده_شهید_باذن_الله
راوی: حمید شفیعی
#کتاب_رندان_جرعه_نوش؛ صفحه 160.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
نماز اول وقت یا جلسه امتحان
شهید_احمدعلی_نیری
احمد به شدت مراقب نماز_اول_وقت ش بود و وقتی اذان می شد همه کارهایش را تعطیل می کرد. آن هم چه نمازی. مثل ما نبود که برای رفع تکلیف نماز بخواند. طوری نماز می خواند که گویا اصلا توی این دنیا نبود.
توی مدرسه قرار بود معلم از یکی از درس ها امتحان بگیرد. سر صف که آمدیم آقای ناظم گفت: بر خلاف معمول این امتحان در خارج از ساعت درس و بعد از کلاس سوم برگزار می گردد. چند دقیقه مانده بود به امتحان که صدای اذان از مسجد محل بلند شد. احمد آهسته حرکت کرد و رفت سمت نمازخانه. من هم پشت سرش رفتم که منصرفش کنم.
گفتم: این معلم خیلی حساسه اگه دیر بیای راهت نمیده و ازت امتحان نمی گیره.
اما گوش احمد بدهکار نبود. او رفت نماز خانه و من سر جلسه امتحان.
👇
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
برش ها
نماز اول وقت یا جلسه امتحان شهید_احمدعلی_نیری احمد به شدت مراقب نماز_اول_وقت ش بود و وقتی اذان می ش
ادامه
بیست دقیقه می شد که سر جلسه بودیم اما نه از آقای معلم نه از احمد علی خبری نبود. آقای ناظم هم مدام دانش آموزان را به سکوت دعوت می کرد تا معلم برگه_سؤالات را بیاورد. مدام از داخل کلاس سرک می کشیدم و منتظر احمدعلی بودم.
بالاخره معلم برگه به دست وارد کلاس شد و با عصبانیت گفت: از دست این دستگاه تکثیر. کلی وقت ما را تلف کرد تا این برگه ها آماده شود.
تا معلم برگه را داد به دست یکی ا زدانش آموزان که پخش کند، احمدعلی در چارچوب در ظاهر شد. با اینکه معلم ما بعد از ورود خودش، هیچ کسی را داخل کلاس راه نمی داد، ، گفت: نیری برو بشین سر جات.
من و احمد علی هر دو امتحان دادیم، اما او نمازش را اول وقت خوانده بود و خدا امور دنیا را با او هماهنگ کرده بود ولی من نه.
کتاب_عارفانه؛ خاطرات شهید احمدعلی نیری؛ نویسنده و ناشر: گروه فرهنگی و انتشارات شهید ابراهیم هادی. صفحات ۲۴-۲۵ و ۲۶ و ۳۷.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
گزیده معراج السعاده (3)
انسان باید به یقین برسد که حقیقت او این جهانی نیست و از عالم دیگری آمده است. برای رسیدن به این باور، راه ها و نشانه هایی است:
یک: ایجاد حالت #نورانیت در انسان؛ که با کم یا قطع کردن ارتباط با علاقه های مادی و شهوانی و انسان های نابکار و پیوستن به خدا و مناجات با حضور قلب با او، حاصل می شود.
دو: اگر انسان صفای نفس داشته باشد، در #عالم_خواب که حواس و بدن از کار می افتد، می تواند در گوشه گوشه عالم سیر کند و نادیدنی ها را ببیند.
سه: از آنجایی که انسان توان شناخت همه پدیده های عالم را دارد، گاهی بدون اینکه مقدماتی را طی کرده باد، شناختی بر دل و مغزش می تابد و پی به مطلبی می برد؛ و یا در عالم فکر و ذهنش از شرق به غرب پرواز می کند.
خلاصه معراج السعاده صفحه 19.
#کتاب_معراج_السعاده
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
🔰وقتی #حاج_قاسم خودش را #سنی می خواند.
بدون اینکه شعار دهد، در عمل قائل و عامل به #وحدت_بین_شیعه_و_سنی بود. حاج قاسم دلش برای سنی مذهب ها می تپید و از رنج شان متألم بود؛ همچنان که برای شیعیان آرام و قرار نداشت.
برش اول:
وقتی رسیدیم #شهر_ابوغریب، داعش به آنجا حمله کرده بود. پیر زنی را مظرب و نالان دیدم که خطاب به داعشی ها می گفت: «بکشید پسرم قاسم می آید».
چند دقیقه ای نشستیم کنارش و از درد دل هایش پرسیدیم. می خواستیم از پسرش قاسم بپرسیم. در بین صحبت هایش فهمیدیم منظور حاج قاسم سلیمانی است. حاج قاسم شیعه بود؛ اما جای خودش را در دل خیلی از عراقی ها باز کرده بود. مثل همین پیر زن ابوغریبی سنی مذهب.
ادامه دارد....
👇
...ادامه مطلب قبل
برش دوم:
در آزادی #بوکمال مقرمان خانه یکی از اهالی بود که به امان خدا رها کرده بود. وقتی می خواستیم حاج قاسم دست به قلم شد تا از صاحب خانه برای تصرف بدون اجازه خانه اش عذرخواهی کند.
«صاحب خانه عزیز و محترم
سلام علیکم.
من برادرتان قاسم سلیمانی هستم…. من شیعه هستم و تو سنی هستی؛ ولی ماهم به شکلی سنی هستیم. چون به سنت رسول خدا (ص) اعتقاد داریم و انشاء الله سعی می کنیم به راه و روش او عمل کنیم.
تو هم به جهتی شیعه هستی؛ چون اهل بیت (ع) را دوست داری. من از قرآن کریم و #کتاب_صحیح_بخاری و کتاب های دیگری که در خانه تان بود فهمیدم متدین هستید.
اولا از شما می خواهم عذر ما را بپذیرید. چون بدون اجازه از خانه تان استفاده کرده ایم. ثانیا اگر #خسارتی به خانه تان زده ایم حاضر هستیم بهای آن را بپردازیم… بنده در خانه شما نماز خواندم و دو رکعت نیز به نیت شما خواندم و برای عاقبتبهخیریتان دعا کردم.
محتاج دعای شما
فرزند و برادرتان
سلیمانی».
با اینکه داشت برای آنها می جنگید و آنها باید ممنون حاج قاسم می شدند که جانش را برای آنها به خطر انداخته، انگار دلش آرام نگرفت. باز هم دلش آرام نشد. در آخر نامه اضافه کرد:
« اگر فکر میکنید بنده یا ما به خاطر استفاده بیاجازه از خانهتان مدیون شما هستیم، این شمارهی #تلفن بنده در ایران است. خواهش میکنم با ما تماس بگیرید و بنده حاضرم هر درخواستی داشته باشید انجام دهم. »
بعد هم شماره تلفنش را پایین برگه سمت چپ نوشت.
#شهید_قاسم_سلیمانی
#سیره_فرهنگی_شهدا
#اندیشه_تقریب
#پایبندی_به_احکام_شرعی
راوی: شیخ جابر رجبی (نماینده عصائب اهل الحق در ایران)
#کتاب_سلیمانی_عزیز ؛ گذری بر زندگی و رزم شهید حاج قاسم سلیمانی. نویسنده: عالمه طهماسبی، لیلا موسوی و مهدی قربانی. ناشر: حماسه یاران. نوبت چاپ: سوم-۱۳۹۸٫ ؛ صفحات ۷۲ و ۱۹۲-۱۹۳.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
فراری از #وصیت_نامه_شهی_محسن_گلستانی:
و ما براى اينكه بتوانيم #جهاد_اكبر را در وجودمان پياده كنيم مراحلى را بايد بگذرانيم كه سختي ها و مشقات و مصيبت ها و شكست هايى را بايد متحمل شويم و صابرانه مقاومت كنيم.
ما كه از كثرت گناهان خويش آگاهيم و به مردن هم اعتقاد كامل داريم؛ پس چرا از فرصتى كه خداوند در اين #جهاد_اصغر يعنى (جنگ با كافران و مشركين و دنياپرستان )به ما داده است استفاده نكنيم تا بتوانيم يكشبه ره صد ساله را بپيماييم و با جنگيدن در راه خدا و كشته شدن در راه او پردهاى ضخيم روى گناهان چندين سالهمان بكشيم.
پس در راه تحقق بخشيدن به جهاد اكبر در خودمان، به جهاد اصغر با دشمنان دين بپردازيم.
#وصیت_نامه_شهدا
#وصیت_نامه_موضوعی
#شهید_محسن_کلستانی
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
حلول ماه رجب و ولادت امام باقر (ع) را تبریک عرض می کنیم.
خاطرات متناسب با ماه رجب را با هشتگ زیر ببینید.
#مراقبات_ماه_رجب
4_6051124370443601307.mp3
3.21M
• بشنوید|
توصیهها و دستورات ویژه استقبال از ماه رجب
بیایید در این ماه با امیرالمومنین(علیه السلام) معامله کنیم !
🎙استاد فیاض بخش
#خرده_روایت_ها
عده ای از بچه ها نشسته بودند، مشغول دعا بودند. از حسین آقا پرسیدم: این ها وضع شون چه طوره؟
گفت: آنها که آن طرف نشسته اند، #آدم شده اند. آن ها که طرف دیگرند، در راه آدم شدن اند.
#شهید_محمد_حسین_یوسف_الهی
#الهامات_و_عنایات
#کتاب_رندان_جرعه_نوش؛ صفحه 159.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
#خرده_روایت_ها
پیکر رضا را آورده بودند سردخانه. همه ایستاده بودند از پدر و بچه هام تا فامیل.
رفتم جلو که صورتش را ببوسم. رضا لبخندی زد که دخترم هم متوجه شد.
همین که خواست سر و صدا کند، آرامش کردم و گفتم: چیزی نگو دارم می بینم.
#شهید_رضا_پناهی
#الهامات_و_عنایات
#کتاب_عارف_دوازده_ساله؛ صفحه 60.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
مناظره #شهید_عباس_کردانی با مریدان #فرقه_احمد_الحسن_بصری
عباس به علوم غریبه مسلط بود؛ اما ازش استفاده نمی کرد. می گفت: «زندگی باید به اسباب طبیعی بره جلو. نباید دخل و تصرف کرد».
می گفت: رفته بودم اربعین. جلوی موکب احمد الحسن یمانی ایستاده بودم، داشتم روایتی را می خواندم. یکی از افراد موکب آمد و اصرار که بیا داخل شاید هدایت شدی.
گفتم: من هدایت شده ام. بالاخره وارد موکب شدم. شروع کردند به تبلیغ از احمد الحسن و اینکه از کراماتش یکی این که با امام زمان (عج) رابطه دارد و طی الارض دارد.
گفتم: طی الارض که چیزی نیست. آیا می تواند زمان را متوقف کند یا به عقب برگرداند؟ که حرفی برای گفتن نداشتند.
گفتند: ما اذکار و اورادی داریم که می توانیم رؤیای صادقه ببینیم.
گفتم: چیزی نیست. من هم دارم.
ادامه دارد ...👇
ادامه مطلب قبلی
گفتم: شما از #علوم_غریبه چه می دانید؟ چیزهای ابتدایی را می دانستند. کتابی از احمد الحسن آوردند در زمینه استخراج حروف.
گفتم: من اینها را قبول ندارم. احمد الحسن فقط الفبای علوم غریبه را بلد است. من می توانم ۱۱۰ صورت حروفی از #حروف_ابجد خارج کنم.
گفتند: اگر راست می گویی ثابت کن.
قلم و کاغذی آوردند و شروع کردم. ابجد صغیر را از کبیر استخراج کردم که بعضی هاشان بلد بودند. بعد از آن شروع کردم به ابجد اختصار که هیچ کدام شان بلد نبودند.
در این میان اتفاقی افتاد که مریدان یمانی به شک افتادند که نکند من از یاران امام زمان (عج) باشم.
خودم را اهل یمن و بزرگ شده ایران معرفی کرده بودم. یکی از آنها به عربی از من آدرسم در ایران را پرسید. خدا زبانم را به عربی باز کرد و جوابش دادم. چند لحظه بعد یک بوشهری وارد شد و آدرسی را می خواست. من به لهجه بوشهری جوابش را دادم و راهنمایی اش کردم. یکی دو نفر دیگر هم با لهجه های مختلف.
وقتی برگشتیم به بحث. گفتند: ما نمی توانیم جواب تو را بدهیم؛ اما بزرگانی داریم که می توانند پاسخ شما را بدهند.
گفتم: من اصلا مرام شما را قبول ندارم که بخواهم با بزرگان تان بحث کنم.
خداحافظی کردم و از خیمه آمدم بیرون و سریع خودم را مخفی کردم. آنها داشتند دنبال من می گشتند. داشت باورشان می شد که فردی عادی نیستم.
#شهید_عباس_کردانی
#سیره_اعتقادی_شهدا
#مبارزه_با_انحرافات_عقیدتی
راوی: مسعود اویسی به نقل از شهید عباس کردانی
#کتاب_عباس_برادرم ؛ خاطرات و یادداشت های شهید مدافع حرم عباس کَردانی. نویسنده: حمید داود ابادی. نشر شهید کاظمی. نوبت چاپ: اول-۱۳۹۶٫؛ صفحات ۲۳-۲۹.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
گزیده معراج السعاده (4)
انسان معجونی است از جسم و روح. ارزش این دو در یک درجه نیست.
جسم ابزاری است در خدمت روح که در مدت عمر معین به #کسب_معنویات و کمالات بپردازد و بعد از مدت مذکور، فانی شده و از هم می پاشد تا اینکه در روز قیامت دوباره به امر خدا زنده شود.
اما روح همان نفس ناطقه الهی است که امور معقول را درک می کند و خوبی و بدی را از هم تشخیص می دهد و به حکمت الهی تنها به انسان اختصاص یافته است.
روح بعد از مدت همراهی با بدن در این دنیا، به وطن اصلی خود بر می گردد و مرگ و فنایی ندارد.
گزیده معراج السعاده صفحه 19-20.
#کتاب_معراج_السعاده
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
علی عباس در ورزش مستعد بود و خوش می درخشید. در رشته #دومیدانی جوانان نائب قهرمان کشوری بود.
می گفت: من هم از نظر روحی باید پرورش پیدا کنم و هم از نظر جسمی تا انشاءالله بتوانم روی آن عقاید و نظریاتی که دارم به نتیجه برسم.
در زمان عملیات به جبهه اعزام می شد. وقتی بر می گشت نرمش و تمرین را فراموش نمی کرد. اتفاقا دو بار آن هم از ناحیه پاهایش مجروح شد. اما با وجود مجروحیت، در تمرین های مسابقه دو با مانع شرکت می کرد.
به شوخی بهش می گفتم: «اون پاهات که باهاش مانع ها رو رد می کردی چه کارشون کردی؟ تو دیگه باید تو مسابقات معلولان شرکت کنی».
اگر شبی را در پایگاه بسیج می گذراند، صبح اولین کسی بود که برای نماز بلند می شد و بعد از نماز صبح #ورزش می کرد و دیگران را هم به ورزش تشویق می کرد. می گفت: کمتر استراحت کنید و کمتر بخوابید و بیشتر به امورات معنوی بپردازید.
در اردوها و مسابقات وقتی که اذان می شد، مقید به #نماز_اول_وقت بود. می گفت: اگر برای نماز به مسجد نمی توانیم برویم؛همین جا توی #استادیوم نماز می خوانیم.
#شهید_علی_عباس_حسین_پور
#سیره_ورزشی_شهدا
#اخلاق_ورزشی
#کتاب_دلم_تنگه_براتون؛ زندگی نامه و خاطرات شهید علی عباس حسین پور؛ نویسنده و ناشر: گروه فرهنگی و انتشارات شهید ابراهیم هادی. نوبت چاپ: دوم-۱۳۹۷٫ صفحه ۵۰-۵۳ و ۵۹.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
#خرده_روایت_ها
رفته بودم #اربعین. کربلا بودم. موکبی زده بودند به اسم «شبکه مقدس اهل بیت». خدا لعنت شون کنه. یه روحانی افغانی هست به اسم "اللهیاری" که عکسش را بنر کردند و سر تا سر عراق زدند.
یه مرد نبود که این بنر را بکشه پایین. از بس که این ها مخ سیاسی شون تعطیله.
#شهید_عباس_کردانی
#شیعه_انگلیسی
#کتاب_عباس_برادرم؛ صفحه 22.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
#روایت_سیره_شهدا (1)
با سلام خدمت همه اعضای فرهیخته و گرامی
در نوشتاری که در چند بخش حضور شما گرامیان عرضه خواهد شد، می خواهیم روایتگری سیره شهدا ؛ تعریف، اهداف و مبانی آن را باهم دیگر مرور کنیم و با در دست داشتن ابزاری برای سنجه راویان حقیقی و مجازی، جایگاه فعلی روایتگری و جایگاه واقعی آن را دریابیم.
با توجه به شاخص ها، می توان ارزیابی کرد که آنچه الان در فضای مجازی و در کانال های به نام شهدا ارائه می شود، تا چه حد روایت شهداست و آیا با همین سطح از روایت شهدا تکلیف خود را ادا کرده ایم و مفاهیم موجود می تواند نسلی را همچون شهدا تربیت کند یا نه؟
#فردا منتظرمان باشید.
امام هادی (ع):
هر کس خودش در نظرش بی مقدار باشد، از شر او ایمن مباش.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
سال هشتاد و هشت پیش دانشگاهی بودم. در بسیج هم فعالیت می کردم. همان سال در ایام شهادت امام هادی (ع) مقاله ای نوشتم. آن مقاله نگاه و حسّم را به این امام عزیز عوض کرد و از آن به بعد در تمام زندگی رد پای امام هادی (ع) را مشاهده می کردم.
سال نود و یک بود که مهدی با خواهرش آمدند خانه مان برای دیدار اول. روز شهادت امام هادی (ع) بود. با خودم گفتم: اگر این ازدواج پا گرفت و پسردار شدم، اسمش را می گذارم محمد هادی.
مهدی هم به امام هادی خیلی علاقه داشت. به طوری که یک بار قبل از آنکه برود سامرا گفت: «حتما مرا در حرم امام هادی (ع) دفن کنید». دلم را به دریا زدم و گفتم: اگر روزی شهید شدی باید قبری باشد برای آرام کردن ما. که نهایتا به خاطر دل ما کوتاه آمد و قرار شد پیش پدرش دفن شود.
آن اواخر که سامرا در محاصره نیروهای تکفیری قرار گرفته بود، شده بود فرمانده عملیات سامرا. آنقدر ماند پای کار سامرا و حرم عسکریین تا شهید شد. بعد از طواف توی حرم ائمه سامرا و کاظمین و کربلا و نجف آوردندش ایران.
راوی: مریم عظیمی؛ همسر شهید
کتاب دیدار پس از غروب ؛ شهید مهدی نوروزی(مدافعان حرم ۱)؛ نوشته منصوره قنادیان، ناشر: روایت فتح، چاپ سوم؛ ۱۳۹۵؛ صفحات ۱۲ و ۱۴-۱۵ و ۷۰ و ۷۵.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/