eitaa logo
برش‌ ها
384 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
348 ویدیو
36 فایل
به نام خدای شهیدان در برشها شهدا دست یافتنی اند. اینجا فرهنگ جهاد و شهادت را به صورت آهسته، پیوسته و به دور از هیاهو روایت می کنیم تا بتوان آن را زندگی کرد. سایت http://www.boreshha.ir/ آپارات www.aparat.com/boreshha.ir بارش فکری @soada313_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥اعلام خبر شهادت پاسدار شهید بهروز واحدی به محضر خانواده گرانقدر او ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدا 🇮🇷@boreshha🇵🇸 🌍http://www.boreshha.ir
🔺باغیرت! 🔹محمدتقی خیلی با بود. همراه خواهرانم رفته بودیم خانه اش. خانه هم مقداری گرم شده بود. 🔸بهش گفتم : پنجره را باز کن تا یه مقدار هوای تازه داخل اتاق بیاید. 🌦با خنده اش فهماندم که این کار را نمی کند. چون اتاق شان طوری بود که می شد از بیرون داخل خانه را دید. ▪️خیلی کیف کردم. بلند شدم بوسیدمش. 💢گفتم: قربانت بروم داداش با غیرت خودم. ما حجاب مان را رعایت می کنیم. تو بلند شو و پنجره را باز کن. ▫️راوی: نرگس سالخورده؛ خواهر شهید 📚؛ مجموعه خاطرات شهید محمدتقی سالخورده، نوشته: مصیب معصومیان. ناشر: انتشارات شهید کاظمی. نوبت چاپ: اول-1398. صفحه 98. ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدا 🇮🇷@boreshha🇵🇸 🌍http://www.boreshha.ir
📷 تصویری از پیکر مطهر شهید القدس «بهروز واحدی» در معراج شهدای تهران
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📎 «من می‌توانستم گناه کنم...» 🔸بریده ای از کتاب (عارفانه): ▫️✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدا 🇮🇷@boreshha🇵🇸 🌍http://www.boreshha.ir
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸امرور سالروز شهادت بزرگ مردی از دیار گیلان است. 🔸سردار املاکی، مردی از دیار لنگرود که با فداکاری و ایثار خود درس شهامت و شجاعت را مشق کرد. 🔸سردار شهید حسین املاکی 9 فروردين سال 67 در عمليات والفجر 10 در منطقه عملیاتی بانی بنوک براثر بمباران شيميايي به خيل همرزمانش شهيدش پيوست. ▫️✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدا 🇮🇷@boreshha🇵🇸 🌍http://www.boreshha.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔺 به مناسبت سالروز تأسیس مسجد مقدس جمکران: 🔹محمد رضا تازه به گردان ما آمده بود. شده بود بی سیم چی خودم. گذاشتمش مسئول دسته. بعد از چند روز که کارش را دیدم، گفتم محمد باید معاون گروهان شوی. زیر بار نمی رفت. 🌀 گفت: به شرطی قبول می کنم که سه شنبه ها تا عصر چهارشنبه کاری به کارم نداشته باشی. قبول کردم. 🔸بعد از مدتی می خواستم فرمانده گروهانش کنم. واسطه آورد که زیر بار نرود؛ اما قبول نکردم. آخرش گفت با همان شرط قبلی. ▪️پاپیچش شدم که باید بگویی کجا می روی؟ ▫️ گفت: تا زنده ام به کسی نگو. می روم زیارت . ⚡️۹۰۰ کیلومتر را هر هفته از دارخوین تا را عاشقانه طی می کرد. ☄یک بار همراهش رفتم. نیمه شب دیدم سرش را به شیشه گذاشته و مشغول نافله اشکی است. 🌦در مسیر برگشت می گفت: یک بار برای رسیدن یه جمکران ۱۴ ماشین عوض کردم تا به جمکران رسیدم. تا رسیدم نماز را خواندم و سریع برگشتم. ◽️راوی: سردار علی مسجدیان؛ فرمانده وقت گردان امام حسن (ع) 📚 سلام الله علیها؛ زندگی نامه و خاطرات شهید محمد رضا تورجی زاده، صفحه ۸۳-۸۵. ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدا 🇮🇷@boreshha🇵🇸 🌍http://www.boreshha.ir
💢، نگاهش به جنگ و جبهه نگاهی کاملا از سر تکلیف بود و زمان مند نبود. تا زمانی که تهدید جنگ بود، نمی توانست در خانه بنشیند. 🔻برش یک و دو را که ناظر به اوایل و اواخر جهادش می باشد، بخوانید. ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدا 🇮🇷@boreshha🇵🇸 🌍http://www.boreshha.ir
💠برش اول: 🔹اردیبهشت 1362 بود که حسین از جبهه برگشته بود. هر وقت که همه اعضای خانواده دور هم جمع می شدیم، مادرش می گفت: «پسرم! دیگه جبهه نرو تو تکلیفت رو انجام دادی، حالا دیگه زن و بچه داری اونها چشم انتظارند، بهتره پیش شون بمونی». 🌦حسین آقا هم می گفت: «مادرم! اگه همه ما تو خونه بمونیم، می دونی چی میشه؟ یک دفعه می بینی دشمن همه کشور رو اشغال کرد. آزادی ما رو گرفت ایمان و اعتقاد ما رو گرفت. اون وقت هیچ اختیاری از خودمون نداریم. اون وقت تا ابد باید زیر سلطه دشمن بمونیم و هر بلایی که خواستن سر ما بیارن. نمی دونی این دشمن نامرد چی به سر شهرهای مرزی ما و مردمش آورده، این دشمن پستی که من دیدم هر کاری از دستش بربیاد، انجام میده. نه دین دارن، نه شرف نه انسانیت. وظیفه شرعی و انسانی ماست که به جنگ بریم، مادر». ▫️حسین آقا سکوت می کرد و دیگر هیچ چیز نمی گفت. ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدا 🇮🇷@boreshha🇵🇸 🌍http://www.boreshha.ir
💠برش دوم: 🔅در شهریور 1366 حسین به همراه شهید لاهوتی تصادف کردند. لاهوتی شهید شد و حسین به کما رفت و بعد از مدتی به هوش آمد. اما کسی را به خاطر نمی آورد. بعد از مدتی استراحت و مراقبت حالش بهتر شد. در همین ایام پدر و مادر حسین آقا در خانه ما بودند و به شدت نگران حالش بودند. 🌀به خاطر همین مادرش گفت: «پسرم تا الان چندین بار مجروح شدی، ده تا عمل جراحی روی تو انجام شده، دیگه نرو. در منزل بمون. تو سهم خودت رو انجام دادی». ⚡️حسین آقا قدری در چشمهای مادرش نگاه کرد و گفت: «می ترسی شهید بشم؟ اگر خدا بخواد من همین جا که نشستم دیگه از جام بلند نمیشم. در دره هم پرت شدم، کشته نشدم و زنده موندم. مرگ و زندگی آدم ها دست خداست هر چه خدا بخواد همون می شد. در ضمن شما دارید می بینید دشمن تا دندان مسلح، لحظه ای دست از تجاوز به کشورمون برنمی داره. اگه بتونه و زورش برسه، تک تک ایرانی ها رو سلاخی می کنه. چه طور می تونم در خونه بمونم و فقط تماشا کنم که دشمن با آب و خاک و ناموس ما چه می کنه!». ▪️مادرش سکوت کرد و دیگر چیزی نگفت. 📚 ، جلد ۳۲؛ املاکی به روایت همسر شهید؛ نویسنده: رقیه مهری آسیا بر، ناشر: روایت فتح، چاپ اول: ۱۳۹۶؛ صفحات ۴۵و ۸۱. ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدا 🇮🇷@boreshha🇵🇸 🌍http://www.boreshha.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸 اشک، میانبر مسیر شهادت ➕ قسمت ششم برنامه با حضور استاد محمدتقی فیاض‌بخش ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدا 🇮🇷@boreshha🇵🇸 🌍http://www.boreshha.ir