🔺دوازده خلبان در برابر سه لشکر مکانیزه ارتش بعث!
روایتی از درایت و رشادت #شهید_علی_اکبر_شیرودی در روز اول جنگ
🌱مطلب اول و دوم را بخوانید!
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدا
🇮🇷@boreshha🇵🇸
🌍http://www.boreshha.ir
برش ها
🔺دوازده خلبان در برابر سه لشکر مکانیزه ارتش بعث! روایتی از درایت و رشادت #شهید_علی_اکبر_شیرودی در رو
🔺دوازده خلبان در برابر سه لشکر مکانیزه ارتش بعث!
🔹روز اول جنگ بود که یک تیم ۱۲ نفره اعزام شدیم به پادگان ابوذر. در راه دیدیم که سه لشکر زرهی دشمن به سمت سرپل ذهاب بدون هیچ مانعی در حال حرکت بودند. وقتی رسیدیم پادگان، شهید شیرودی به فرمانده پادگان گفت: «ما همگی آماده عملیات هستیم. اگر کاری نکنیم صدام همانطور که گفته سه روزه ایران رو می گیره».
💢فرمانده پادگان گفت: «بنی صدر دستور تخلیه تجهیزات، انهدام مهمات و عقب نشینی را صادر کردند. از دستور فرمانده کل قوا که نمیشه تخلف کرد».
🌱صدای اکبر بلند شد: «یعنی چی؟ هنوز یه گلوله به سمت این پادگان شلیک نشده، اون وقت میخواهید انبار مهمات ار منفجر کنید».
اکبر با فریاد می زد: خائن ها!همین طور دست رو دست میگذارن تا بعثی ها بیان و زن و بچه ما رو ببرن. به خدا! اگر از این لحظه بعد کسی بخواد برای عقب نشینی پرواز کنه، خودم با تیر می زنمش».
💠وقتی با همدیگر مشورت کردیم، همگی عزم بر ماندن و مبارزه داشتیم و کل زمان ما از ظهر تا غروب آفتاب بود و با تعدادی از نیروهای نفوذی مواجه بودیم که حتی در بالگردها دستکاری می کردند تا بالگرد قدرت شلیک نداشته باشد.
🌦با عقب نشینی فرمانده و تیمش،نیروهای نفوذی هم از ما جدا شدند. سه نفر از بچه های تیم فنی و تعدادی از مهندسین فنی پای کار ماندند و پروازها شروع شد.
🔻ادامه در مطلب بعد👇
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدا
🇮🇷@boreshha🇵🇸
🌍http://www.boreshha.ir
برش ها
🔺دوازده خلبان در برابر سه لشکر مکانیزه ارتش بعث! روایتی از درایت و رشادت #شهید_علی_اکبر_شیرودی در رو
🔺ادامه از مطلب قبل👆
🔅اکبر خودش را طعمه قرار می داد و حواس نیروهای دشمن را پرت می کرد و ما شکار می کردیم. آن قدر، تانک و نفرات را می زدیم تا سوخت و مهمات مان تمام می شد، وقتی به پادگان برمی گشتیم، بدون اینکه از بالگرد پیاده شویم، سوخت و مهمات می گرفتیم و حرکت می کردیم.
🔸اکبر نفرات و فرماندهان و ما تانک ها را شکار می کردیم. این بلا را بر سر هر سه لشکر دشمن در قصر شیرین، گیلان غرب و ازگله آوردیم و همه را وادار به عقب نشینی کردیم. تانک های خودی که در حال عقب نشینی بودند، با دیدن شکار تانک ها، مصمم شده و به صحنه نبرد باز می گشتند.
🌀غروب وقتی پس از یک عملیات طاقت فرسا با سر و روی خاکی از بالگردها پیاده شدیم، کسی در پادگان نبود و همه نیروها فرار کرده بودند. شهید شیرودی در یک مصاحبه گفت: «آن شب وقتی بعد از شکار بیش از ۴۸ تانک، دشمن را وادار به عقب نشینی کرده بودیم، در پادگان از بالگردها خارج شدیم، خلبان چیزی برای خوردن نداشتند و شام ما مقداری نان خشک و آب شد».
#شهید_علی_اکبر_شیرودی
#سیره_نظامی_شهدا
#آتش_به_اختیاری
▫️راوی: خلبان ایرج میرزایی
📚کتاب بر فراز آسمان؛ صفحات ۱۰۰-۹۱.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدا
🇮🇷@boreshha🇵🇸
🌍http://www.boreshha.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 همسایههای انبیاء و اولیاء
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدا
🇮🇷@boreshha🇵🇸
🌍http://www.boreshha.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 برای فراموش شدن شهدا یک سیاستی وجود دارد!
🔹۱۰ اردیبهشت سالروز شهادت نخبهی دانشگاه صنعتی شریف، شهید محسن وزوایی
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدا
🇮🇷@boreshha🇵🇸
🌍http://www.boreshha.ir
🔺الم تر فعل ربک باصحاب الفیل
🔹در جریان عملیات بازی دراز، وزوایی با نیروهایش به سمت قله ۱۱۵۰ حرکت کردند. سربازان بعثی با سلاح های سبک و سنگین بر قله مسلط بودند و بچه ها را زمینگیر کرده بودند.
🔸محسن با تذکر امدادهای الهی، نیروها را به حرکت وامی داشت و هر وقت بچه ها بی تابی می کردند، آنها را با وعده نیروهای کمکی آرام می کرد، اما خبری نبود.
🌀آخر سر یکی از نیروها از کوره در رفت و صدایش را بلند کرد:«داری با این کارات مارو به کشتن میدی! کو این نیروهای کمکیت؟ ما رو چی فرض کردی؟».
⚡️محسن با آرامش بچه ها را دور هم جمع کرد و خودش سوره فیل را با آرامش خواند و از ما خواست همخوانی کنیم. با گلوی خشک و لبهای خشکیده لحظه ای غرق این سوره شدیم و خود را در سال عام الفیل در محاصره فیلهای ابرهه دیدیم.
🔻ادامه در مطلب بعدی👇
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدا
🇮🇷@boreshha🇵🇸
🌍http://www.boreshha.ir
برش ها
🔺الم تر فعل ربک باصحاب الفیل 🔹در جریان عملیات بازی دراز، وزوایی با نیروهایش به سمت قله ۱۱۵۰ حرکت کر
🔺ادامه مطلب قبلی👆
وقتی به خود آمدیم، خبری از شلیک های مداوم دشمن نبود و گویی همه اسلحه ها از کار افتاده بود.
💢با قوت قلبی بهتر دوباره همخوانی کردیم، ناگهان یکی از بالگردهای خودی آمد و تانک عراقی را منهدم کرد و هم زمان دو بالگرد توپدار دشمن به هم خورده، متلاشی شدند.
♨️با دیدن این معجزات نیرو گرفتیم و به دشمن تاختیم و تا غروب قله را پاکسازی کردیم و همان برادر پرخاش کننده، آمد و از محسن عذرخواهی کرد.
#شهید_محسن_وزوایی
#الهامات_و_عنایات
#سوره_فیل
📚کتاب ققنوس فاتح، صفحه ۳۱-۲۷.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدا
🇮🇷@boreshha🇵🇸
🌍http://www.boreshha.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 با عملیات انتحاری ترور شد؛ چون فرمانده وحدت بود!
🔅به مناسبت سالروز ولادت #شهید_نورعلی_شوشتری
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدا
🇮🇷@boreshha🇵🇸
🌍http://www.boreshha.ir
🔺ترویج فرهنگ کتابخوانی!
▫️راویان: اسدالله توسن و مادر شهید:
🔷برش اول:
🔹هر بار که از شهر می آمد، کتاب و نوار جدیدی از جمله سخنرانی استاد مطهری، با خودش سوغات می آورد. مشتری های پر و پا قرص او که اغلب بچه ها بودند، همیشه انتظارش را می کشیدند.
🔸 چمدان کتاب و نوار را با نظم خاصی چیده بود و آنها را به شرط این که کسی بپذیرد کتاب را کامل بخواند و نوار را تا آخر گوش کند، به او می بخشید.
🔶برش دوم:
🔸دفعه ی آخر، قبل از رفتن به جبهه، کلید چمدانش را داده بود به همسر برادرش و گفته بود:«این رو فقط تحویل مادرم بدید».
🔹بعد از شهادت مهدی، چمدان را باز کردم. پر از کتاب، نوار، قرآن، مفاتیح بود؛ وصیت نامه اش هم در آن بود.
🔅 گفتم مردم شاهد باشید این ها دارایی جوان من بعد از این همه تکاپو و تلاش در دنیاست.
#شهید_مهدی_توسن
#سیره_فرهنگی_شهدا
#ترویج_فرهنگ_کتابخوانی
📚کتاب خاکریز هزار و یک صفحه ۲۶ و ۴۹
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدا
🇮🇷@boreshha🇵🇸
🌍http://www.boreshha.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اولین درس شهدا چیه؟
✍ #حسین_یکتا
🔺هدیه آقای شوشتری!
▫️طیبه درری سرولایتی:
🔹شب، وقتی پیکر نورعلی را در معراج شهدا گذاشتند، من به دلیل بیماری نتوانستم معراج بروم؛ ولی همسر شهید برونسی به معراج رفته بود.
🔸همان شب سر تابوت نشسته بود و با گریه گفته بود: «شما امید ما بودید. در زنده بودنت خیلی به ما توجه داشتی. بچه های من دوباره یتیم شدند. حالا جواب بچه ها رو چی بدم... شهدا همدیگر رو می بینند؛ اگر شهید برونسی رو دیدی به او بگو بعد از هجده سال از خدا برای دخترم فاطمه یه اولاد میخوام».
⚡️ مراسم چهلم نورعلی را برگزار کردیم و برای فاطمه هم خبری از اولاد نشد.
🍁همسر شهید برونسی می گفت:«در مراسم چهلم گفتم معلوم شد شما و شهید ما، همدیگر رو ندیدید؟ پس چرا خبری از اولاد برای فاطمه نیست؟».
🔹عجیب اینکه ماه بعد، دختر شهید برونسی پس از هجده سال زندگی مشترک باردار شد و در سالگرد شهید فرزند سه ماهه اش فاطمه زهرا را همراهش آورده بود.
🔸در سالگرد نورعلی هوا خیلی سرد بود. به خانم برونسی گفتم:«این بچه رو برای چی آوردید؟».
🍁گفت: «آوردیم تا شهید شوشتری ببینه و بدونه که به دعای چه کسی دنیا آمده.»
⚡️حالا خانواده شهید برونسی فاطمه زهرا را «هدیه آقای شوشتری» صدا می زنند.
#شهید_نورعلی_شوشتری
#الهامات_و_عنایات
📚کتاب نیمه پنهان ماه، جلد ۳۰، صحفه ۱۰۵_۱۱۰.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدا
🇮🇷@boreshha🇵🇸
🌍http://www.boreshha.ir
🔺شهید غریب!
🌱حاج احمد متوسلیان برای چهلم حسین به زرینشهر آمد و با همرزمان حسین به مزار فرزندم رفتند، حاج احمد خودش را روی قبر انداخت و بعد از اینکه که خوب گریه کرد، گفت: چرا قبر حسین این قدر غریب است؟
💠چند نفر از مسئولان شهر هم که آنجا بودند توجیه کردند که به زودی قبر حسین را ساماندهی میکنیم و...
💢حاج احمد گفت: لازم نکرده! و بعد هم دست توی جیبش کرد و مقداری پول درآورد و به یک نفر گفت: تا دو ساعت دیگر که من توی این شهرم، باید این قبر درست بشه.
🔹حجله حسین را با دست خودش بالای سرقبر حسین نصب کرد، وقتی کار تمام شد، نگاهی به عکس داخل حجله انداخت و گفت: حسینم چرا تو در شهر خودت این قدر غریب و مظلومی؟
#شهید_حسین_قجه_ای
#حاج_احمد_متوسلیان
#سیره_فرهنگی_شهدا
#زنده_نگه_داشتن_نام_و_یاد_شهدا
▫️راوی: حاجیه خانم فاطمه صادقزاده مادر شهید
📚#کتاب_الان_وقت_خستگی_نیست ؛ خاطرات شهید حسین قجه ای. نوشته احمد مدحی. ناشر: نشر ستارگان درخشان. نوبت چاپ: سوم-1392. صفحه 110.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدا
🇮🇷@boreshha🇵🇸
🌍http://www.boreshha.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 رزمندهای که با پای بسته، دهها نفر را نجات داد!
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدا
🇮🇷@boreshha🇵🇸
🌍http://www.boreshha.ir
🔺وقتی که رفت...
🔹قرار بود سی ام فروردین ۹۳ اعزام شود. روز ۲۵ فروردین با عجله آمد خانه برای خداحافظی. لباس هایش را بستم. تا رفتم داخل اتاق گفت: مامان من رفتم خداحافظ. برق از سرم پرید.
💢خداحافظی هایش لذت دیگری داشت. آن قدر بغلش می کردم و می بوسیدمش که حد نداشت.
خودش هم خوشش می آمد. می گفت: مامان! بوسم کن، حالا پیشانی ام، حالا لپم، حالا ابرویم.
🌀اما موقع رفتن نگذاشت بغلش کنم. تا خواستم بغلش کنم مچ دستم را گذاشت روی سرش بوسید و گذاشت روی قلبش.
🌦دوباره خواستم ببوسمش. گفت: نه.
🔅سریع رفت سوار ماشین شد. حتی یک دست هم تکان نداد. می ترسید موقع رفتن دلش بلرزد.
وقتی پیکرش را آوردند، کفن را که کناز زدم خنده ام گرفت. با صورت سالم برگشته بود تا تمام بوسه هایی را که به من بدهکار است، از او بگیرم.
#شهید_حسن_قاسمی_دانا
#لحظه_های_واداع_شهدا
#دل_کندن_از_تعلقات_دنیوی در سیره شهدا
▫️راوی: مادر شهید
📚مجله فکه، شماره ۱۸۰؛ اردیبهشت ۱۳۹۷؛ صفحه ۵۷-۵۶.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدا
🇮🇷@boreshha🇵🇸
🌍http://www.boreshha.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺فرزند شهیدی که از آقا در خواست زیارت کربلا داشت، از خاطره کربلا رفتنش میگه!
🔸کاربر عرب برای این ویدیو نوشت:عشق، ایمان و اعتقاد ایرانیان بسیار عمیق و غیرقابل توصیف است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایتگری سردارقاسمی از آرزوهای شهید محسن حاج بابا
🔹محسن به یکی از دوستانش گفته بود: «دلم می خواهد طوری شهید شوم که نتوانند تکه های بدنم را جمع کنند».
🌀به مراد دلش هم رسید. گلوله توپ به ماشینش خورده بود. همراه دو نفر دیگر سوخته بودند. باقی مانده پیکرش را در پلاستیکی جمع کرده و پشت آمبولانس آوردند.
🔸آخر هم نتوانستند همه بدنش را جمع کنند. یک تکه از بدنش در سر پل ذهاب ماند . الان هم دو مزار دارد یکی در تهران و یکی در محل شهادتش.
⚡️تا تکه های بدن فرمانده جبهه سر پل ذهاب را پشت آمبولانس دیدم، بی خجالت بلند بلند گریه کردم مثل همه.
#شهید_محسن_حاجی_بابا
#سیره_اخلاقی_شهدا
#شهادت_طلبی
#دعاهای_مستجاب
▫️راوی: حاج حسین یکتا
📚#کتاب_مربع_های_قرمز ؛ خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا، نوشته زینب عرفانیان، ناشر: نشر شهید کاظمی، نوبت چاپ: دوم بهار ۱۳۹۷؛ صفحه ۱۱۲.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدا
🇮🇷@boreshha🇵🇸
🌍http://www.boreshha.ir
🌹☀️🍃 ﷽ 🍃☀️🌹
🚩 امام رضا علیه السلام :
♦️ هركس نتواند به زيارت من بيايد، برادرم را در رى يا خواهرم را در «قم» زيارت كند كه ثواب زيارت مرا در مىيابد.
🚩 امام صادق علیه السلام :
🔸 أَنَّ زِیارَتَهَا تُعَادِلُ الْجَنَّةَ
🔹 براستی زیارت او (حضرت معصومه) برابر با بهشت است.
🎊 میلاد حضرت معصومه سلام الله علیها و روز دختر مبارک 🎊
჻ᭂ⸙🍃🌹🍃⸙჻ᭂ࿐
ریحانه - فرزندان شهدا.pdf
337K
📖 کتابچه | پدرانهای برای فرزندان شهدا
🌷 به مناسبت ایام مبارک ولادت حضرت معصومه(سلاماللهعلیها) «ریحانه» کتابچهی «پدرانهای برای فرزندان شهدا» که شامل توصیههای رهبر انقلاب خطاب به فرزندان شهدا است را منتشر میکند.
🖥 @khamenei_reyhaneh
🌹پیکر شهید ستوان دوم پاسدار علی کبودوندی و دفترچه یادداشت این شهید
🔹شهید ستوان دوم پاسدار علی کبودوندی جمعی رسته پدافند لشکر10 سیدالشهداء (ع) سپاه البرز که در شیفت مرزبانی پاسگاه مرزی سیستان و بلوچستان بر اثر سانحه به فیض شهادت نائل گردید.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدا
🇮🇷@boreshha🇵🇸
🌍http://www.boreshha.ir
🔺تسخیر قلوب!
💠برش اول:
🔹کردستان هنوز نا آرام بود اما حسین هیچگاه با سلاح در شهر حرکت نمی کرد. می گفت: «من نیامده ام با این مردم بجنگم و برای آنها قدرت نمایی کنم، اینها تشنه محبت هستند. باید با آنها برادری کرد تا اوضاع آرام شود».
🌦الحق هم که شهر و منطقه را با همین مرام و منش، آرام و قلوب مردم کرد را تسخیر کرده بود.
💠برش دوم:
💢با حقوق ناچیزی که سپاه می داد، کفش و جوراب و لباس می خرید و به مدارس می برد. بچه های کرد را می بوسید و بینشان تقسیم می کرد.
▪️گفتم: برادر قجه ای! بعضی این بچه ها پدرشون کومله است؛ همان هایی که به خون ما تشنه و بچه های ما را سر می برند.
▫️گفت: «پدرشون این کار را می کنه. بچه که گناهی نداره. ما این بچه ها را به چشم پدرشون نگاه نمی کنیم».
🔅 خدا می داند همین رفتار حسین چقدر از نیروهای کومله و ضد انقلاب را به انقلاب و نظام متمایل کرد و شدند نیروی جان بر کف حسین قجه ای
#شهید_حسین_قجه_ای
#سیره_اقتصادی_شهدا
#دست_به_خیری
#سوز_هدایت_گری
📚کتاب الان وقت استراحت نیست، صفحه 74 و 78.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدا
🇮🇷@boreshha🇵🇸
🌍http://www.boreshha.ir
💠شهید «احد محرمی علافی» در سال 13 آذرماه 1327 در تبریز به دنیا آمد. دوران تحصیل خود را قبل از انقلاب در مقطع ابتدایی و راهنمایی به اتمام رساند. مبارزات خود را همگام با شروع انقلاب اسلامی آغاز کرد.
🔅در تظاهرات و راهپیماییها و هدایت افراد علیه رژیم شاهنشاهی نقش موثری ایفا میکرد.
💢احد با شروع جنگ تحمیلی همراه با دوستان قدیمی خود به جبهههای جنوب (سوسنگرد) رفت و بعد به کردستان و غرب کشور عزیمت نمود. رشادتهای زیادی با مسئولیتهای مختلف در مناطق جنگی از خود نشان داد و چندین بار مجروح شد.
🌱سالیان متمادی با تحمل رنج و درد ناشی از مصدومیت شیمیایی و جانبازی زندگی کرد، همچون شمعی در کنار خانوادهاش سوخت و جسمش رفته رفته ضعیف و ضعیفتر شد اما روحیهاش در اوج فشارهای جسمی و روحی بسیار عالی نشان میداد و تفاوتی با دوران دفاع مقدس نداشت.
🔹 این جانباز گرانقدر پس از تحمل چندین سال جراحت وارد در هشت سال دفاع مقدس سرانجام بر اثر شدت جراحت شیمیایی در تاریخ 23 اردیبهشتماه 1382 به شهادت رسید.
#شهید_احد_محرمی_علافی
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدا
🇮🇷@boreshha🇵🇸
🌍http://www.boreshha.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 وداع با پیکر #شهید_علی_کبودوندی
🔸پاسدار علی کبودوندی ۲۰ اردیبهشت در سیستانوبلوچستان حین اجرای ماموریت تامین امنیت پایدار به شهادت رسید.