#کرسیهاینظریهپردازی
#حکمتوعرفان
خانه > مهمترین ها > حکمت و عرفان
دانشنامه, کرسی های نظریه پردازی, مهمترین ها
حکمت و عرفان
14 دقیقه خواندن
228
حکمت و عرفان
حکمت و عرفان دانشنامه عبدالحمید واسطی
فهرست
موضوع بحث
مسأله بحث
پیش فرضها
فرضیه بحث
تبیین بحث
«حکمت»
«فلسفه»
برخی تعابیر دیگر
تفاوت حکمت با فلسفه
عرفان
نتایج آثار و لوازم پذیرش بحث
رابطه حکمت و عرفان با تمدنسازی
مباحث و مفاهیم کلیدی مرتبط به این بحث
موضوع بحث
مقصود از « حکمت و عرفان » که تعیینکننده رویکرد معرفتی مباحث میباشد چیست؟ (اسلاید) + (مقاله) + (دوره تربیت مدرس عرفان و حکمت)
مسأله بحث
اصلی ترین زاویه دید برای حرکت مثبت و تعالیبخش در زندگی در شبکه هستی چیست و چگونه به دست میآید؟
پیش فرضها
فرضیه بحث
«عرفان و حکمت»، اصلیترین و جامعترین دید را برای حرکت در زندگی، به انسان میدهند.
این عنوان همانطور که در متن صفحه اول سایت، در قسمت مفاهیم مشاهده میشود، بعد از عناوین «شبکه هستی، انسان شبکهای و معادلات حرکت» ذکر شده است زیرا تعیینکننده محتوا در بحث شبکه هستی و انسان شبکهای و معادلات حرکت انسان در این شبکه، بهعهده حکمت و عرفان است.
تبیین بحث
هسته مرکزی ماموریت حوزههای علمیه، تامین علمی برای تحقق تمدن اسلام است؛ کشف ، فهم ، تبیین معارف دینی برای پیادهسازی در صحنه زندگی فردی و اجتماعی و تمدنی. از سوی دیگر در مبانی «دینشناسانه» قاعدهای با محتوای زیر مورد پذیرش متخصصین است: «تطابق تشریع با تکوین» یا به تعبیر دیگر «تبعیت اَحکام از مصالح و مفاسد واقعی»؛ بنابراین برای اینکه بتوان به فهم جامع و عملیاتی دین رسید، «هستیشناسی» ابزاری قدرتمند خواهد بود. (هستیشناسی = علم به ساختار و معادلات موجود در کلان هستی)
«حکمت»
علامه طباطبایی رحمهاللهعلیه در المیزان در ذیل آیه شریفه «یوتی الحکمه من یشاء» چنین آوردهاند[1]:
كلمه” حكمت” به كسره” حاء” بر وزن” فعلة” است، كه وزنى است مخصوص افاده نوع، يعنى دلالت بر نوع معنايى مىكند كه در اين قالب در آمده پس حكمت به معناى نوعى احكام و اتقان و يا نوعى از امر محكم و متقن است، آن چنان كه هيچ رخنه و يا سستى در آن نباشد، و اين كلمه بيشتر در معلومات عقلى و حق و صادق استعمال مىشود، و معنايش در اين موارد اين است كه بطلان و كذب به هيچ وجه در آن معنا راه ندارد. حكمت عبارت است از قضاياى حقهاى كه مطابق با واقع باشد، يعنى به نحوى مشتمل بر سعادت بشر باشد، مثلا معارف حقه الهيه در باره مبدأ و معاد باشد، و يا اگر مشتمل بر معارفى از حقايق عالم طبيعى است معارفى باشد كه باز با سعادت انسان سروكار داشته باشد، مانند حقائق فطرى كه اساس تشريعات دينى را تشكيل مىدهد.
همچنین فرموده اند: منظور از حكمتى كه در قرآن به كار رفته، مجموعه علوم و معارفى است كه انسان را به حقيقت رهنمون میسازد؛ به طورى كه هيچ شك و ابهامى در آن نماند. ازاين رو، مىشود گفت دين با واقعيت و حقيقت مطابقت دارد، اصول و قواعدى كه با دين آمده، در واقع حكمت اند؛ و پيامبر اکرم صلیاللهعلیه وآله مأمور است اين حكمت را به مردم بياموزد. [2]
علامه طباطبایی در جایی دیگر فرموده اند: حکمت ، نظر و اعتقادی است که مطابق واقع و ملازم با رشد بوده و کذب ناپذیر باشد ؛ و ضرری بر آن مترتّب نگردد. [3]
«فلسفه»
تعاريف مختلفي براي فلسفه بيان شده است مانند:
۱. ابن سینا: فلسفه، آگاهی بر حقایق تمام اشیا است، به قدری که برای انسان ممکن است بر آنها آگاهی یابد. (فرهنگ فلسفی، جمیل صلیبا)
۲. جرجانی: فلسفه عبارت است از شبیه شدن به خدا به اندازه توان انسان و برای تحصیل سعادت ابدی. (فرهنگ فلسفی)
۳. ارسطو: فلسفه، علم به موجودات است از آن جنبه که وجود دارند. (فرهنگ فلسفی)
۴. فیثاغورس: فلسفه یعنی دوستداری دانایی. (دائره المعارف بریتانیکا)
۵. افلاطون: خاستگاه فلسفه، حیرت در برابر جهان است. فیلسوف به کسی اطلاق می شود که در پی شناسایی امور ازلی و حقایق اشیا و علم به علل ومبادی آن ها است. [4]
۶. سیسرون: فلسفه عبارت است از علم پیدا کردن به شریفترین امور و توانایی استفاده از آن در حد امكان. [5]
۷. توماس هابز: فلسفه، علم به روابط علی و معلولی میان اشیا است. [6]
۸. کریستین وولف: فلسفه، علم بر موجودات ممکن است، یعنی بر هر چه ممکن است بالفعل حالت تحقق پیدا کند. [7]
۹. فیشته: فلسفه، علم ِعلم ،یا علم معرفت است. [8]
۱۰. هگل: فلسفه، بحث در امر مطلق است. [9]
۱۱. اوبروگ: فلسفه، علم به مبادی و اصول است. [10]
۱۲. هربارت: فلسفه،تحلیل معانی عقلی است. [11]
۱۳. وونت: کار اساسی فلسفه متحد ساختن تمام معرفت هایی است که از راه علوم مختلف بدست می آید، تا به این ترتیب مجموعه واحد و پیوسته ای ایجادگردد. [12]
۱۴. پولسن: فلسفه مجموعه معرفت هاست که انتظام علمی پیدا کردهاند. [13]
۱۵. کانت: فلسفه، شناسایی عقلانی است که از راه مفاهیم حاصل شده باشد.
۱۶. ملاصدرا: فلسفه كمال يافتن نفس انسان در سايه شناخت واقعيتهاي موجودات و حكم به وجود آنهابه صورت قطعی و مستدل است که بدون گمانهزنی و تقلید باشد. [14]
برخی تعابیر دیگر
كِندي: العلم بالاشياء علي حقيقتها بقدر طاقهالانسان [15]
فارابي: العلم البرهاني بالاسباب البعيده التي بها وجود الاسباب القريبه لاشياء [16]
بوعلي: التصديق بحقائق النظريه و العمليه علي قدر طاقه البشر [17]
بوعلي: العلم عن الموجود المطلق و تبتدي منه مبادي العلوم [18]
ملاصدرا: العلم بغايات الاشياء و عللها [19]
ملاصدرا: العلم بحقيقه الاشياء كما هي عليه في الواقع و الحكم بوجودها بالبراهين،بقدر الوسع الانساني [20]
شاید بتوان در یک تعریف مشترک که شامل بسیاری از این تعاریف گردد چنین گفت: فلسفه شناخت مستدل نسبت به واقعیتهای جهان و ارتباط بین آنهاست. هدف از فلسفه آن است که مدیریت عقلانی نسبت به زندگی فردی و جمعی حاصل گردد که این جز با در نظر گرفتن تأثیرگذاری و تأثیرپذیری رائج در عالم ممکن نیست.
فلسفه = هستيشناسي برهاني
فلسفه= تلاش عقلانی براي كشف علت پديدهها دركل هستي
حکمت= تلاش معرفتی براي نفوذ به لايههاي پنهانِ از حسّ، براي رسيدن به حقايق اثرگذار در زندگي
فلسفه= كشف شكل هستي و معادلات حاكم برآن
فلسفه اسلامي = برهاني كردن نگرش اسلام به هستي
فلسفه اسلامي= تلاش براي تبيين عقلاني مدل هستيشناسانه اسلام
حيطه فعاليت فيلسوف حوزوي، تلاش براي تعميق فهم از مدل هستيشناسي اسلام و تلاش براي اثبات عقلانيت اين مدل و ايجاد زمينه تفاهم با مخاطبيني است كه عقيده مشترك با آنها وجود ندارد.
تفاوت حکمت با فلسفه
فلاسفه ، در تعريف حکمتِ اصطلاحی گفته اند: حکمت علم به حقايق اشياء است به قدر طاقت بشری . و تعبیر دیگر اینکه: حکمت آن است که انسان به حقایق اشیاء ، چنان علم پیدا کند که خود ، نمونه ای عقلی از عالم عینی شود. [21]
آنچه از بررسی استعمالات این دو کلمه و تعاریف آنها بهدست میآید فرضیه زیر را بهدست میدهد:
اصطلاح «حکمت»، اعمّ و فراتر از «فلسفه» است و علوم حضوری و شهودهای باطنی را علاوه بر علوم برهانی عقلی درباره هستی، در بر میگیرد و همچنین امتداد علم را در عمل دنبال میکند یعنی الزامات و شایستگیهای رفتاری (عقل عملی) را که از اطلاعات برهانی (عقل نظری) حاصل میشود، تبیین میکند.
(انتقال به توضیحات بیشتر در مورد مسائل فلسفه و فهرست نظریات فلسفی)
عرفان
در تعاریف عرفان چنین آمده است:
رديف تعریف ترجمه
۱ الوقوف مع الآداب الشرعیّه ظاهرا و باطنا و هی الاخلاق الالهیه [22] همراهی استوار با احکام شرعی هم در رفتارها و هم در فضای درونی که در حقیقت شکلگیری صفات الهی در روح است.
۲ ادنی صفه العارف ان یتجلی فیه صفات الحق [23] شاخص حداقلی برای اینکه فردی در فضای «عرفان» ورود عملی پیدا کرده باشد این است که نفسش رنگ و بوی صفات خداوند را پیدا کند.
۳ الاخذ بالحقایق و الیاس من الخلق [24] پایهریزی زندگی براساس حقیقت و عدم توجه به کثرات
۴ صفاء و مشاهده[25] ادراک نافذ و شفاف قلبی، و دریافت حقایق با عبور از ذهن و خیال
۵ الانصراف بالفکر الی قدس الجبروت ملتمسا شروق نور الحق فی السرّ [26] توجه ذهنی به عالم بینهایت الهی در حالی که در درون نفس به دنبال دریافت تجلیات خداوند است.
۶ معرفه تحدث من شهود ذات الله و صفاته و اسمائه و افعاله [27] ادراکی که از دریافت حضوری خداوند و تجلیات او حاصل میشود.
۷ علم السلوک الی الله [28] قواعد حرکت به سوی خداوند
۸ علم منازل الاخره[29] شناخت مراحل عبور بهسوی عوالم برتر
۹ علم معرفه المکاشفات [30] قواعد شناخت شهودهای قلبی
۱۰ علم الادیان قسمان: علم الظاهر و الباطن
و علوم الباطن انما یتحقق بعد اِحکام اَحکام الظاهر، و هی ان تعلقت بتعمیر الباطن بالمعاملات القلبیه بتخلیته عن المهلکات و تحلیته بالمنجیات فعلم السلوک و ان تعلّقت بکیفیه ارتباط الحق بالخلق و جهه انتشاء الکثره من الوحده الحقیقیه مع تباینهما فعلم الحقایق و المکاشفه و المشاهده و هو العلم بالله.[31]
علوم دینی دو محور اصلی دارند: اطلاعات مربوط به رفتارها و اطلاعات مربوط به منشاء رفتارها
اطلاعات مربوط به منشأ رفتارها (که ذهن و قلب هستند) در صورتی قابل دستیابی است که به قواعد مربوط به رفتارها (ظاهر شرع) عمل شده باشد.
این اطلاعات، اگر مربوط به فعالسازی باطن با فرآیندهای قلبیِ پاککننده از غیر خدا و ایجادکنندة توجه به خدا باشد، علم «سلوک الی الله» را شکل میدهد؛ و اگر مربوط به شهود نحوة ارتباط خداوند با خلقت و پیدایش کثرات از آن وجود یگانة بینهایت باشد(در حالیکه تفاوت خالق و مخلوق هم حفظ شود)، علم هستیشناسی باطنی و علم شهود قلبی است که در حقیقت علم خداشناسی واقعی است.
۱۱ العلم بکیفیه ارتباط الحق بالخلق و جهه انتشاء الکثره من الوحده فهو علم الحقایق و المکاشفه و المشاهده[32] عرفان، شناخت نحوة ارتباط خدای واحد با مخلوقات متعدد و مختلف است از این زاویه که چگونه کثرات از یک وجود واحد بینهایت سرچشمه گرفتهاند پس عرفان علم هستیشناسی و معرفتشناسی قلبی است.
۱۲ معرفه طریق السلوک و المجاهده لتخلیص النفس عن مضایق القیود الجزئیه و اتصالها الی مبدءها[33] شناخت قواعد حرکت بهسوی خداوند و برنامه عبور دادن نفس از محدودیتهای ادراکی و فعال کردن ادراک آنچه در مبدء خلقت میگذرد.
۱۳ النظر إلى العالَم بمِنظار الكشف الروحيّ أولا، ثم تنظيم تلك المعلومات الكشفيّة و بيان ارتباطها بالتفكير البرهانی، ثم تكميلها و اليقين على صحتها بعرضها على النصوص الدينيّة المأخوذة من الوحي.[34] نگاه به هستی با ابزار «شهود قلبی» و تبیین این شهود با «برهان» و اصلاح و تکمیل این شهود با معارفی که از «وحی» آمده است.
۱۴ العلم بالله سبحانه من حیث اسمائه و صفاته و مظاهره و احوال المبدء و المعاد و بحقایق العالم و بکیفیه رجوعها الی حقیقه واحده هی الذات الاحدیه و معرفه طریق السلوک و المجاهدة لتخلیص النفس عن مضایق القیود الجزئیة و اتصالها الی مبدءها و اتصافها بنعت الاطلاق و الکلیة. [35] ادراک قلبی ظهورات ذات خداوند که در قالب صفات و مخلوقاتش تجلی کرده است؛ و ادراک آنچه در ابتدا و انتهای خلقت میگذرد؛ و هستیشناسی قلبی و ادراک اینکه چگونه تمام مخلوقات با وجود بینهایت الهی متصل میشوند؛ و اطلاع از قواعد حرکت بهسوی خداوند و راه عبور دادن نفس از محدودیتهای ادراکی و فعال کردن ادراک و احساس خزائن الهی و سرچشمههای نامحدود خلقت. (عبور از احساس جزئیات و وصول به احساس کلیات؛ احساس قلبی و درونی وجود کلی، نه ادراک مفهوم کلی).
۱۵ هو العلم بالله و کیفیه صدور الکثره عنه و رجوعها الیه و بیان مظاهر الاسماء الالهیة و النعوت الربانیة.[36] ادراک خداوند و چگونگی اتصال کثرات وجودی به وجود واحد بینهایت و نحوة تجلی و ظهور اسماء و صفات الهی
۱۶ هو یبحث عن الحق و صفاته من حیث انها موصله الی الذات الالهیة. [37] عرفان، علم گفتگو درباره خداوند و نحوة ارتباط صفات او با ذات اوست.
شاید بتوان تعبیر زیر را در یک فشردهسازی و شفافسازی، برای تعریف عرفان بهکار برد:
عرفان= هستیشناسی شهودی قلبی (معرفه الحق بالقلب)
(انتقال به شاخص «احساس حضور خدا» + دریافت فایل «بیانیه عرفان شیعی» + انتقال به بحث عرفان شیعی فقاهتی)
نتایج آثار و لوازم پذیرش بحث
رابطه فلسفه با زندگی و آینده:
زندگي مجموعه اقوال، افعال و احوال خودآگاه فرد است و فقط به فردي كه نسبت به ظهور و بروزات خود خودآگاهي داشته باشد، میتوان گفت که دارای زندگی است. طبق این تعریف زندگی یعنی حرکت خودآگاه به سمت هدف و آنچه از اهمیت برخوردار است شناخت ملاک انتخاب بهترین عملکرد برای رسیدن به هدف اصلی است.آینده جزئی از زندگی ما و دنیاست. در زمان حال، واقعیتها وارتباط بین آنها جهان را تشکیل میدهند و زمان آینده نیز اینگونه شکل میگیرد.
حرکت منسجم و بهم پیوسته عالم که با مطالعه تاریخ و دقت وتدبر در سیر حوادث به دست میآید نشانگر آن است که ما با یک مجموعه کاملا مرتبط روبرو هستیم. مجموعهای که اجزای آن به صورت شبکه در تعامل با یکدیگرند و توجه به برخی از اجزاء و زمانها ما را در شناخت و ساخت سایر اجزاء و ازمنه یاری میدهد؛ به همین خاطر است که توجه به آینده و تفکر درباره آن به معنای خیالپردازی نیست بلکه به معنای واقع نگری است.
اگر تعاریفی را که از حکمت و فلسفه، آینده و زندگی ارائه شد به یکدیگر ضمیمه کنیم این نتایج به دست میآید:
فلسفه به انسان کمک میکند که با شناخت واقعیتها و قوانین واقعی عالم حرکت زندگی خود را به گونهای مدیریت کند که به هدف اصلی خود دست یابد.
فلسفه توهم زدگی را برطرف مینماید و خلط بین توهم و واقعیت را برطرف میسازد. بدون فلسفه توهمات پوچ، هدف واقعی و راه واقعی را ناپدید میسازند.
فلسفه راه تفکر را نشان میدهد و تفکر پایه تمامی حرکتهاست. روش تحقیق مبتنی بر فلسفه بهترین روش تحقیق است که در زندگی علمی و عملی کاربرد فراوان دارد.
تصمیمگیری در موارد شبیه به یکدیگر از مشکلترین موارد است. فلسفه با آموزش کشف ملاکهای تشابه و تفاوت کمک بزرگی در این زمینه است.
تعیین هدفهای جزئی و کلی در زندگی اهمیت زیادی دارد. فلسفه با در نظر گرفتن قوای وجودی در این زمینه کارگشاست.
از مشکلات همیشگی برنامهریزیها، نقاط بحرانزاست. این نقاط ناشی از نقصهایی است که در مسیر یک برنامه به وجود میآید. از جمله مأموریتهای فلسفه، شناخت نقصها و موارد عدمی است.
تعیین افق و زاویه دید به عهده علمی است که توانایی کشف نقاط مختلف هستی را دارد و تعیین این دو مقوله برای هر حرکتی لازم است. کار فلسفه جهتدهی به نحوه و بعد نگرش انسان است و لایههای مختلف را در مقابل دید او از زاویههای مختلف میگشاید.
پرداختن به ابعاد مختلف انسان و به خصوص ابعاد معنوی آن ارتباط مستقیم با شناخت خداوند دارد. شناخت صفات مختلف پرودگار و نحوه ارتباط عالم با خالق از فوائد پرداختن به فلسفه است. به عنوان مثال درک صحیح نسبت به قادریت ویا عالمیت پرودگار در نحوه زندگی انسان تأثیر مستقیم دارد.
تمام آنچه در ذهن ما میگذرد آیا تمام واقعیت است و یا جزئی از آن و یا هیچکدام؟ جواب سؤال هر چه باشد در نحوه اعتماد به ذهنیات و به تبع آن رفتار و اعمال انسان اثر میگذارد. فلسفه جواب این سؤال را مشخص میسازد.
در یک جمله شاید بتوان گفت که فلسفه عهدهدار تأمین نگاه عقلانی به بشریت و دنیای اطراف اوست و هرچه از این سمت پیش میرویم توجه به فلسفه پررنگتر میشود زیرا در فضای رقابت آنچه خریدار دارد نظری است که پشتوانه قویتری داشته باشد.
رابطه حکمت و عرفان با تمدنسازی
انتقال به مقاله « رابطه عرفان و تمدنسازی »
انتقال به دوره آموزشی تربیت مدرس و مبلغ حکمت و عرفان + انتقال به گزارش همایش بازخوانی عرفان و حکمت شیعی
مباحث و مفاهیم کلیدی مرتبط به این بحث
هستی شناسی، دینشناسی، فهم دین، روششناسی، رویکردشناسی، رویکرد فلسفی و عرفانی، جریان وحدت در کثرت
پی نوشت ها:
[1] . طباطبایی، المیزان، ج۲، ص۶۰۷
[2] . طباطبایی، الميزان، ج ۱۲، ص۵۷۱
[3] . طباطبایی، المیزان، ج۱۹، ذیل آیه ۲ سوره جمعه
[4] . مطهری، فلسفه و منطق، صفحه۴۰
[5] . مطهری، فلسفه و منطق، صفحه ۴۰
[6] . مقدمه ای بر فلسفه، صفحه ۱۱
[7] . مقدمه ای بر فلسفه، صفحه ۱۲
[8] . مقدمه ای برفلسفه، صفحه ۱۲
[9] . مقدمه ای بر فلسفه،صفحه ۱۲
[10] . مقدمه ای برفلسفه، صفحه ۱۲
[11] . مقدمه ای بر فلسفه، صفحه ۱۲
[12] . مقدمه ای بر فلسفه، صفحه ۱۳
[13] . مقدمه ای بر فلسفه، صفحه ۱۳
[14] . اسفار، ج۱، ص۲۰
[15] . رسائل الكندي، ص۹۷
[16] . الفصول المنتزعه، ص۵۲
[17] . عيون الحكمه، ص۱۶
[18] . النجاه، ص۱۹۸
[19] . حاشيه الهيات شفاء، ص۲۶۴
[20] . اسفار، ج۱، ص۳۳۸
[21] . اسفار، ج ۱ ص۲۰
[22] . محیالدین، رساله اصطلاحات الصوفیة: ص۴
[23] . بسطامی، نصوص من شطحات الصوفیة: ص۱۱۲
[24] . معروف کرخی، عوارف المعارف: ص۴۰
[25] . کتانی، موسوعه مصطلحات الصوفیه: ص۸
[26] . بوعلی سینا، الاشارات نمط نهم فصل دوم
[27] . کاشانی، اصطلاحات الصوفیة: ص۱۲۴
[28] . ابنفناری، مصباح الانس: ص۶
[29] . ابنفناری، مصباح الانس: ص۶
[30] . ابنفناری، مصباح الانس: ص۶
[31] . ابن فناری، مصباح الانس: ص۶
[32] . ابنفناری، مصباح الانس: ص۶
[33] . محقق قیصری، شرح تائیه ابنفارض
[34] . قیصری، شرح فصوصالحکم: ص۱۹
[35] . محقق قیصری، رسالة التوحید و النبوة و الولایة: ص۷
[36] . قیصری، رساله التوحید و النبوة و الولایة: ص۶
[37] . قیصری، شرح فصوصالحکم: ص۷۱۵
برچسب #جریان وحدت در کثرت #حکمت #دینشناسی #روششناسی #رویکرد فلسفی و عرفانی #رویکردشناسی #عرفان #فلسفه #فهم دین #معرفت #هستی شناسی
دانشنامه, کرسی های نظریه پردازی
توحید
دانشنامه, کرسی های نظریه پردازی
کنترل کیفیت
رابطه ميان موضوع و محمول در يك قضيه به هشت «حيث» قابل برقراری است: (از کتاب مبانی واصول عرفان نظری، حجتالاسلام سیدیدالله یزدانپناه)
حيث تعليلی[3]
حيث تقييدی[4]
حيث اضافی[5]
حيث تقييدی نفادی[6]
حيث تقييدی اندماجی[7]
حیث تقییدی شأنی[8]
حیث اطلاقی[9]
حیث اشراقی[10]
اقسام یكی بودن یا وحدت به سه صورت قابل لحاظ است:
وحدت واقعی (یك مورد است و دومی ندارد)
وحدت اعتباری (مصادیق متعدد دارد اما همه آنها در یك مفهوم ذهنی مشتركند)
وحدت اطلاقی (حد و مرز ندارد تا دومی داشته باشد)
اقسام ظهور به صورتهای زیر قابل لحاظ است:
ظهور ذات
ظهور اسماء و صفات
حلول در غیر
اتحاد با غیر
ظهور كلی در جزئی
ظهور مطلق در مقید
ظهور ماهیت در افرادش
ظهور اضافه در نسبتها
ظهور اشراقی
ظهور نزولی
ظهور عروجی
ظهور تجلی
ضرب لحاظهای فوق در یكدیگر حالات بسیاری را برای تفسیر نظریه وحدت وجود حاصل میكند.
در یك تقسیم بندی كلی، تقریرات وحدت وجود به دو دسته زیر تقسیم میشوند:
تقریرات یگانهانگاری خدا و مخلوقات (خدا = جهان خلقت)
تقریرات دوگانهانگاری خدا و مخلوقات (خدا < جهان خلقت؛ یاخدا ≠جهان خلقت)
حاصل ضرب مفاهیم فوق: (که فقط مورد آخر صحیح است)
۱. خدا وحدت اعتباری دارد و جهان كثرت حقیقی (جهانخدایی، همهخدایی،همسنخی مطلق، همگوهری)
خدانام دیگری برای جهان است
ذات خداوند تحقق مستقل بالفعل جدای از مظاهر و جلوهها ندارد و خدا اصلا چیزی جز مجموعه صور و اشیاء نیست.
اشیاء اجزاء وجودی خداوند هستند مانند درختی كه از ریشه و تنه و شاخ و برگ است.
خدا همان طبیعت است
خدا آگاهی مطلق است كه از ارواح مختلف موجودات تشكیل شده است.
ظهورخداوند در موجودات به نحو كلی و جزیی است
ظهورخداوند در موجودات به نحو ماهیت و افراد آن است
ظهورخداوند در موجودات به نحو مطلق در مقید است.
ظهورخداوند در موجودات به نحو عروج و اتحاد است.
ظهورخداوند در موجودات به نحو نزول و حلول است.
ربط موجودات با خداوند به نحو اضافی است.
۲. خداوند وحدت حقیقی دارد و جهان كثرت حقیقی دارد، كثرت به وحدت بازمیگردد و وحدت در كثرت ظهور دارد.
ظهورخداوند در موجودات به نحو كلی و جزیی است
ظهورخداوند در موجودات به نحو ماهیت و افراد آن است
ظهورخداوند در موجودات به نحو مطلق در مقید است.
ظهورخداوند در موجودات به نحو عروج و اتحاد است.
ظهورخداوند در موجودات به نحو نزول و حلول است.
ربط موجودات با خداوند به نحو اضافی است.
۳. خداوند وحدت حقیقی دارد و جهان كثرت اعتباری و كثرت به وحدت بازمیگردد و وحدت در كثرت ظهور دارد.
اعتباری به معنی توهمی (اگر مُدركی در كار نباشد، كثرتی وجود نخواهد داشت.)
ظهورخداوند در موجودات به نحو كلی و جزیی است
ظهورخداوند در موجودات به نحو ماهیت و افراد آن است
ظهورخداوند در موجودات به نحو مطلق در مقید است.
ظهورخداوند در موجودات به نحو عروج و اتحاد است.
ظهورخداوند در موجودات به نحو نزول و حلول است.
ربط موجودات با خداوند به نحو اضافی است.
۴. خداوند وحدت حقیقی دارد و جهان كثرت اعتباری و كثرت به وحدت بازمیگردد و وحدت در كثرت ظهور دارد.
اعتباری به معنی دارای منشاء انتزاع خارجی حقیقی
نحوه ارتباط این اعتبار با منشاء انتزاعش حیث تقییدی نفادی است.
نحوه ارتباط این اعتبار با منشاء انتزاعش حیث تقییدی اندماجی است.
نحوه ارتباط این اعتبار با منشاء انتزاعش حیث تقییدی شأنی است.
ظهورخداوند در موجودات به نحو كلی و جزیی است
ظهورخداوند در موجودات به نحو ماهیت و افراد آن است
ظهورخداوند در موجودات به نحو مطلق در مقید است.
ظهورخداوند در موجودات به نحو عروج و اتحاد است.
ظهورخداوند در موجودات به نحو نزول و حلول است.
ربط موجودات با خداوند به نحو اضافی است.
آنچه مورد پذیرش است و اوفق و انسب با قواعد است نظر زیر است:
خداوند وحدت حقیقی دارد و جهان كثرت اعتباری و كثرت به وحدت بازمیگردد و وحدت در كثرت ظهور دارد.
كه ظهورش بهنحو مطلق در مقید است و
نحوه ارتباط این اعتبار با منشاء انتزاعش حیث تقییدی شأنی است.
(نظریه تجلی)
(انتقال به صفحه «همایش بازخوانی عرفان و حکمت شیعی»)
(انتقال به شاخص «احساس حضور خدا» + دریافت فایل «بیانیه عرفان شیعی» + انتقال به بحث عرفان شیعی فقاهتی)
نتایج آثار و لوازم پذیرش بحث
امتداد نظریه «وحدت وجود» در امور اجتماعی:
تمام فرآیندها و سیستمهای تمدنی در آرمانشهر اسلام، علاوه بر اینکه کارکرد رفع نیازی خود را دارند، فکر و احساس شهروندان را بهسمت احساس حضور خداوند سوق میدهند. (سریان توحید در کلیه شبکههای زندگی)
مباحث و مفاهیم کلیدی مرتبط به این بحث
دینشناسی ، حکمت متعالیه ، مبانی هستیشناسانه ، وحدت وجود ، وحدت در کثرت ، الگوی پیشرفت
پی نوشت ها:
[1] . ر.ک. شواهدالربوبیه، صدرا، ص۷
[2] . توحيد صدوق، ص ۵۶
[3] . علت اتصاف محمول به موضوع كه امري غير از موضوع باشد، مثلا در جمله «آبگرم شد» علت گرما چيزي غير از آب است. حرارت آتش، حيث تعليلي اين جمله است.
[4] . واسطه در اتصاف محمول به موضوع كه امري غير از موضوع باشد، مثلا در جمله «اين ميز سفيد است» علت سفيد بودن ميز بودن نيست بلكه بواسطه رنگ سفيد خارج ازميز، سفيد شده است.
[5] . از رابطه ميان موضوع با چيز ديگري، مفهومي انتزاع ميشود كه آن مفهوم واسطه در عروض محمول بر موضوع ميشود. مثلا در جمله «پدر فرد خوبي است» مفهوم پدربودن از رابطه موضوع با من ايجاد ميشود و سپس محل براي عروض صفت خوبي ميشود.
[6] . به حدود وجود موضوع، توجه ميشود و موضوع شأن خاصي بهخود ميگيرد و اين شأن واسطه عروض محمول بر موضوع ميشود مثلا در جمله «درختي درخت متمايز از جسمبودن آن است»، حمل «درختي» بر درخت، بواسطه شأن ماهوي وجود درخت است. (ماهيت ازنفاد، حد و پايان شيء انتزاع ميشود)
[7] . به حاق وجود موضوع (نه حدود عدمي آن) توجه ميشود و موضوع شأن خاص بهخودميگيرد و اين شان واسطه عروض محمول بر موضوع ميشود مثلا در جمله «عليّت از اصول فلسفه است» مفهوم »عليّت» از متن وجود موضوع و رابطه آن با موضوع ديگر انتزاع شده است و بواسطه اين شان جديد در معرض حمل محمول قرار گرفته است (مصاديق موضوع درخارج مندمج هستند)
[8] . به حاق موضوع توجه ميشود از حيث داراي مراتبِ مختلف بودن و با اين توجه،موضوع شان خاصي بهخود ميگيرد و اين شان واسطه عروض محمول بر موضوع ميشود مثلادر جمله «نفس انسان قابليت محض است»، از توجه به موضوع يعني «نفس» با لحاظ اينكه داراي مراتب و لايههاي مختلف است، شاني از موضوع توليد ميشود كه بهواسطه آن عروض محمول بر موضوع، موجه ميشود.
[9] . علت يا واسطهاي در عروض محمول بر موضوع وجود ندارد بلكه ذات موضوع علت حمل است، مثلا در جمله «خدا وجود دارد» چيزي از بيرون خداوند علت يا واسطه در ثبوت وجود بر او نيست.
[10] . به حاق موضوع توجه ميشود و به اينكه اين موضوع علت براي بروز يك حالت ميتواندباشد و سپس آن وضعيتِ توانايي براي صدور يك حالت، واسطه براي اتصاف محمول به موضوع ميشود در جمله «اراده من فعال است» نسبت دادن اراده به خود از باب حيث اشراقي است.
برچسب #الگوی پیشرفت #حکمت متعالیه #دینشناسی #رابطه بین خالق و مخلوق #مبانی هستیشناسانه #وحدت در کثرت #وحدت شخصیه وجود #وحدت وجود
دانشنامه, کرسی های نظریه پردازی
#کرسیهاینظریهپردازی
#توحید
خانه > دانشنامه > کرسی های نظریه پردازی > توحید
دانشنامه, کرسی های نظریه پردازی
توحید
9 دقیقه خواندن
202
توحید
توحید دانشنامه عبدالحمید واسطی
فهرست
موضوع بحث
مساله بحث
پیش فرضها
فرضیه بحث
تبیین بحث
نتایج آثار و لوازم پذیرش بحث
مباحث و مفاهیم کلیدی مرتبط به این بحث
موضوع بحث
«وحدت در کثرت و کثرت در وحدت» چیست؟ چه آثار و لوازمی دارد؟ (نظریه وحدت شخصی وجود + نظریه تجلی)
مساله بحث
رابطه وجودی میان خالق و مخلوق چگونه است؟ (رابطه وجود بینهایت با وجود محدود)؛ رابطه نفْس یکپارچه انسان با افکار و احساسات و رفتارهای او چیست؟ رابطه نیروی واحد جاری در طبیعت با تنوع موجودات و پدیدهها چیست؟
پیش فرضها
وحدت = خصوصیت وجودی یکپارچگی که قابل تجزیه و تقسیم نیست.
کثرت = خصوصیت وجودیای که حد و مرز، ابعاد و زوایا، اجزاء و روابط از آن انتزاع میشود.
فرضیه بحث
۱. وحدت در کثرت = جریان وجود واحد درقالب کثرات و تلاش برای کشف مبدأ تجلی واحد در کثرات مختلف.
۲. کثرت در وحدت = ظهور و بروز وجود واحد در قالب کثرات و تلاش برای قرار دادن هر تجلی در موقعیت وجودی خاص به خود.
۳. رابطه خداوند (وجود بینهایت) با مخلوقات (وجودهای محدود)، رابطه تجلی و ظهور است. (موجودات ظهورات و نمودهای وجود خداوند هستند.)
۴. نظریه تجلی = مخلوقات، دارای وجود استقلالی در کنار خداوند نیستند بلکه وجودشان به نحو «تجلی» است که بازتابی از وجود خداوند است و شؤون و اطوار ظهورات الهی محسوب میشوند
۵. نظریه وحدت وجود (در تقریر عرفان شیعی) = هستی، یک وجود یکپارچه بینهایت است (وجود خداوند) و تمام موجودات ظهور و بروزهای آن میباشند.
تبیین بحث
خداوند، وجود بینهایت است و «وجود بینهایت» از همه جهات و جوانب و اعتبارات و ابعاد و سطوح و ….
(هو، فوق ما لایتناهی بما لایتناهی شِدّهً عِدّهً مُدّهً؛ صرف الوجود المتأكد الشديد الذي لا يتناهى قوته و شدته بل هو فوق ما لا يتناهى فلا يحده حد و لا يضبطه رسم وَ لا يُحِيطُونَ بِهِ عِلْماً وَ عَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَيِّ الْقَيُّومِ. [1]
وجود بینهایت جایی برای وجود دیگری باقی نمیگذارد؛ در این صورت، وضعیت مخلوقات که بالوجدان وجود آنها را حس میکنیم و اینطور نیست که توهمی و تابع اراده ما باشند، چه میشود؟
از سوی دیگر همیشه عقل بشر به وجود «وحدت» در فضای طبیعت، منتقل شده است و به دنبال تئوریای میگردد که همه نیروهای به ظاهر مختلف در عالم را به یک نیروی واحد برساند. این دو مساله (بینهایت بودن خداوند + لمس وحدت در کثرات طبیعت) سبب شده است عقول به مساله کشف وحدت و نحوه ربط وحدت با کثرت بپردازند.
نظریات مختلفی در فلسفه با رویکردهای متنوعش و در عرفان با قرائتهای مختلفش و در فیزیک با دیدگاههای متفاوتش، پردازش شده است؛ در عرفان شیعی، نظریه «وحدت وجود و کثرت بالتجلی» از عهده کلیه ابهامات در این فضا برآمده است.
(برای تفصیل بحث، به کتاب مبانی و اصول عرفان نظری، حجتالاسلام سیدیدالله یزدانپناه، نشر موسسه امام خمینی قم، مراجعه فرمایید.)
خلاصه فشرده نظریه وحدت وجود و استدلال آن:
استدلال: (بااستفاده از حد وسط ارائه شده در روايت: افتراق الحاد و المحدود. [2])
مقدمه اول: وجود محدود، محدودکننده میخواهد + محدودکننده نهایی نباید خود محدود باشد پس محدودکننده نهایی، نامحدود است.
مقدمه دوم: وجود نامحدود، هیچ مرتبه و موقعیتی برای وجود دیگری باقی نمیگذارد و الا اگر چیز دیگری موجود باشد به همان اندازه وجود نامحدود را محدود میکند. + مگراینکه آن چیز وجودش در برابر وجود نامحدود نباشد بلکه ظهور و بروزی از خود او باشد. (مانند نفس)
نتیجه: پس تمام موجودات ماسوی الله، وجودی مستقل در کنار او و چسبیده به او ندارند بلکه جلوه و ظهور و نمود او هستند. عین او نیستند چون محدودند، غیر او نیستند چون او نامحدود است.
پاسخ حکمت متعالیه و عرفان شیعی به اين سؤال، «وحدت وجود« را بهصورت قضيه زير عرضه كرده است:
نظريه «هستی يكبخشی» در برابر نظريه «هستی دوبخشی»
كل هستی يكپارچه است و تنها يك وجود، واقعی و مستقل است و ساير موجودات ظهورات اوهستند.
وحدت + كثرت
(دریافت فایل چهل حدیث در توصیف و تبیین توحید عرفانی)
قرائتهای مختلف برای نحوه ربط وحدت با کثرت: (که فقط یک مورد آن صحیح است و باقی مغالطه و توهمی است)
برای دريافت انواع تقريرهای ممكن از اين جمله بايد به موارد زير توجه كرد:
#کرسیهاینظریهپردازی
#کانونتفکر
خانه > دانشنامه > کرسی های نظریه پردازی > کانون تفکر
دانشنامه, کرسی های نظریه پردازی
کانون تفکر
5 دقیقه خواندن
129
کانون تفکر
کانون تفکر دانشنامه عبدالحمید واسطی
فهرست
موضوع بحث
مسأله بحث
پیش فرضها
فرضیه بحث
تبیین بحث
نتایج آثار و لوازم پذیرش بحث
نمونه پروتکل یک کانون تفکر
مباحث و مفاهیم کلیدی مرتبط به این بحث
موضوع بحث
«اتاق فکر و کانون تفکر» چیست؟ چرا؟ و چگونه؟
مسأله بحث
چگونه میتوان تصمیمات تصمیمگیران اجرایی را از تصمیمگیری براساس تجربیات فردی یا سازمانی، به تصمیمگیری دانشبنیان ارتقاء بخشید و ریسک تصمیمات را به حداقل کاهش داد و ضریب تاثیر تصمیمات در روندهای آینده را حداکثر کرد؟
پیش فرضها
فرضیه بحث
۱. کانون تفکر = مجموعهای از صاحبان اندیشه و صاحبان تجربه میدانی از رشتههای مختلف، که موضوعات و مسائل را بهصورت میانرشتهای و آیندهنگرانه، بررسی میکنند و تمام احتمالات ممکن و احتمالات مُرجَّح را تشخیص میدهند و آنها را برای تصمیمگیر شبیهسازی میکنند. (انتقال به بحث از آیندهپژوهی)
۲. تفاوت کانون تفکر با جلسات مشورتی (بارش فکری)، در روشمندی کانون تفکر و تمرکز آن بر شبیهسازی گزینههای تصمیم است.
۳. مدل تصمیمسازی بهینه، مدل شبیهساز پنج مرحلهای است.
تبیین بحث
کاهش ضریب خطای تصمیمگیریها بالخصوص در تصمیمگیریهای کلان، از اولویتهای بشری است؛ مدیرانِ تصمیمگیر معمولا براساس تجربیاتی که کسب کردهاند، گزینههای مختلف را تولید و ارزیابی میکنند در حالیکه پدیدهها همیشه چندبُعدی و چندزاویهای و چندلایه هستند و جز با روش تحقیق شبکهای و رویکرد سیستمی و میانرشتهای نمیتوان بیشترین اطلاعات واقعی را از پدیدهها بهدست آورد.
این امر سبب رویآوردن تصمیمگیران به مشاوره با متخصصین شده است اما جلسات مشاوره گرچه شفافیتی را در موضوع ایجاد میکند ولی معمولا زاویای پنهان دیگری را آشکار میکند که تصمیمگیر را به نگرانی میرساند و از سوی دیگر به علت روشمند نبودن عموم مشاوران و مشورت دادنها و تعارض نظر مشاوران مختلف، تصمیمگیر به ریسک واگذاری تصمیم به نظر مشاور مبتلا میشود؛ این فضا سبب شده است که هویتی به نام کانون تفکر شکل پیدا کند تا این مشکل برطرف شود.
در کانون تفکر، تصمیمسازی روشمند صورت میپذیرد؛ تصميمسازی، مدلسازی (شبيهسازی روشمند) از انواع تصميمات ممكن در موضوع است تا اثرات هر يك از تصميمها ارزيابی و كنترل شوند و در نهايت بهترين مدل ارائه شود و مجموعه فرآيندِ انجام شده در اختيارتصميمگيرنده قرار داده شود.
تصميمساز هميشه يك گام جلوتر ازتصميمگيرنده است زيرا از قبل تصميمات احتمالی او را پيشبينی كرده و آثار اجرائی آنها را نيز محاسبه كرده است.
هر یک از پنج مرحله مذکور در تصویر فوق، دارای الگوریتم اجرایی است. (انتقال به بحث تفصیلی در مورد تصمیمسازی)
نتایج آثار و لوازم پذیرش بحث
نمونه پروتکل یک کانون تفکر
پروتکل كانون تفكر دانشگاه پزشكی
چشمانداز
كانون تفكر دانشگاه پزشكی، مجموعهايی از صاحبان انديشه در حوزههای مختلف علمی است كه بهعنوان مؤسسهای تخصصی، در محيط رقابتِ ميان تصميمسازان، برترين گزينه در مراجعة تصميمگيران است و بهعنوان كانون تفكری شناخته می شود كه:
جامعترين، دقيقترين و بهروزترين اطلاعات را از وضعيت موجود در محور آسيبها و نواقص، انتظارات و نقدها، امكانات وفرصتها دارد.
مستدل و مستندترين نيازشناسی و شبكه اولويتگذاری را ارائه ميدهد.
شفافترين و عملیترين وضعيت مطلوب را ترسيم میكند و آيندهسازی دارد.
با مزيتترين راهبرد را برای حركت به سمت وضعيت مطلوب پيشنهاد ميدهد.
تفصيليترين برنامه عملياتی را با شاخصة كمهزينهترين، سريعترين، موثرترين، گستردهترين و هماهنگترين برنامه با دين در اختيار می گذارد.
در ميدان ارزيابی و نقدبرنامهها، برنده هميشگی است.
و شعارِ او كه “همكاری كانون تفكر، شرط مديريت موفقِ” است در ميان تصميمگيران مقبول افتاده است.
اهداف
هدف مركزی
تصميمسازی برای تصميمگيرندگان امور پزشكی
اهداف محوری
تصميمسازی برای تحول وارتقاء آموزشِ موجود به سوی آموزشِ پژوهشمحور و خلاق برای توليد علم
تصميمسازی برای تحول وارتقاء تحقيقاتِ موجود به سوی تحقيقاتِ شبكهای (برآيند تحقيقاتِ بنيادين، اولويتمحور، كاربردی، ميانرشتهای،تطبيقی)
تصميمسازی برای تحول و ارتقاء خدماتِ موجود به سوی خدماتِ شبكهای (برآيند خدمات كمی، كيفی، ميانرشتهای، درمحل، با تجهيزات و خدمات دارويی و كمترين هزينه و بيشترين سفارش)
تصميمسازی برای تحول و ارتقاء مديريتِ موجود به سوی مديريتِ خلاق (برآيند مديريت وحدتگرا، كثرتگرا،مشاركتی، بهرهوری، سيستمی، استراتژيك، كيفيت محور، توليد محور)
تصميمسازی برای تحول و ارتقاء فرهنگ عمومی طبی و بهداشتی موجود بهسوی فرهنگ عمومی عملمحور (برآيند ارتقاء اطلاعات عمومی طبی و بهداشتی، ارزش شدنِ عمل براساس پروتكلهای سلامت درمحورهای تغذيه + بهداشت + ورزش + كار + روان، ايجاد مهارت عمل به دستورات طبی و بهداشتی)
تصميمسازی برای تحول و ارتقاء پنج فضای فوق به محيطهای الكترونيكی
استراتژی ها
استراتژی مركزی
حركت براساس الگوريتم تحقيق و الگوريتم آيندهسازی در تصميمسازیها برای حركت به سوی مجموعه پزشكی كارآمد
استراتژی های محوری
شناسايی مستمر وضعيت موجود در محور آسيبها و نواقص، انتظارات و نقدها، امكانات و فرصتها
نيازسنجی مستمر و تدوين شبكه اولويتگذاری نيازها
تعريف وضعيت مطلوب در نمای كلان با ملاحظه محورهای آموزش، تحقيقات، خدمات و مديريت با ملاحظه آيندهسازی
تدوين راهبردهای برتر برای حركت به سمت وضعيت مطلوب
تدوين مراحل حركت و برنامه عملياتی تفصيلی برای رسيدن به وضعيت مطلوب
شبيهسازی روند و بررسی رفتار مدل پيشنهادی
شناسايی طرح و برنامههای رقيب و ارزيابی آنها
جلب توجه تصميمگيران نسبت به ضرورت و فوائد همكاری با كانون تفكر
بازسازی ارتباط و هماهنگی با منابع دين در محورهای فوق
نتيجه (تركيب اهداف و استراتژی ها)
كانون تفكر دانشگاه پزشكی، با پژوهشمحوری و تدوين عملياتی آينده فضای پزشكی در پنج محور آموزش، پژوهش، خدمات، مديريت و فرهنگ عمومی، حاكم شدن استراتژیهای زير را دنبال می كند:
استراتژی آموزش خلاق
استراتژی پژوهش شبكهای
استراتژی خدمات شبكهايی
استراتژی مديريت خلاق
استراتژی فرهنگ عمومی عمل محور
استراتژی جامعه پزشكی الكترونيكی
مباحث و مفاهیم کلیدی مرتبط به این بحث
برنامهریزی استراتژیک، کانون تفکر، تصمیمسازی، مدل تصمیمسازی پنج مرحلهای، شبیهسازی تصمیم
برچسب #اتاق فکر #برنامهریزی استراتژیک #تصمیمسازی #شبیهسازی تصمیم #کانون تفکر #کانون فکر #مدل تصمیمسازی پنج مرحلهای #مدل تفکر
دانشنامه, کرسی های نظریه پردازی
#کرسیهاینظریهپردازی
#کنترلکیفیت
خانه > دانشنامه > کرسی های نظریه پردازی > کنترل کیفیت
دانشنامه, کرسی های نظریه پردازی
کنترل کیفیت
6 دقیقه خواندن
158
کنترل کیفیت
کنترل کیفیت دانشنامه عبدالحمید واسطی
فهرست
موضوع بحث
مسأله بحث
پیش فرضها
فرضیه بحث
تبیین بحث
نتایج آثار و لوازم پذیرش بحث
نکاتی از آیات قرآن در ارتباط با «ارزیابی عملکرد منابع انسانی و فرآیندهای سازمانی»
مباحث و مفاهیم کلیدی مرتبط به این بحث
موضوع بحث
«کنترل کیفیت» چیست؟ چرا؟ و چگونه؟ (اسلاید منتخب)
مسأله بحث
چگونه میتوان نقاط ضعف در فرآیندهای تولید یک پدیده را (اعم از فکری یا روانی یا جسمی یا فیزیکی یا …) کشف کرد و برطرف نمود و چگونه میتوان بطور مستمر، افزایش کیفیت ایجاد کرد؟
پیش فرضها
فرضیه بحث
۱. کیفیت = خصوصیتی در پدیده که میزان تاثیرگذاری آن بر رفع نیاز را مشخص میکند (میزان تاثیر پدیده بر رفع نیاز)
۲. کنترل = بررسی خُرد و کلان، نسبت به عناصر و روابط میان آنها در یک فرآیند، به طوری که اثر آن فرآيند با هدف ایجاد آن فرآیند یکسان باشد.
۳. کنترل کیفیت = فرآيند کنترل فرآیندها در تولید بهینه یک پدیده
تبیین بحث
در دانشنامه عمومی ویکیپدیا چنین آمده است: (استناد به این دانشنامه، صرفاً برای ایجاد آشنایی اولیه با موضوع است)
در مدیریت کیفیت و مهندسی و تولید صنعتی، بخش کنترل کیفیت و مهندسی کیفیت به بخشی گفته میشود که به درست کردن روشهایی مشغول است تا کارخانه بتواند بهوسیله آن روشها از مرغوبیت و مشتریپسند بودن کالاهای تولیدی خود مطمئن گردد. این روشها و سیستمها معمولاً با همکاری با دیگر رشتههای مهندسی و بازرگانی طراحی میشوند.
کنترل کیفیت مجموعه عملیاتی نظیر اندازهگیری یا آزمون است که روی یک محصول یا کالا انجام میشود تا مشخص شود آیا آن محصول با مشخصات فنی مورد نظر مطابقت دارد با خیر.
عمده بحث کنترل کیفیت مربوط به انجام نمونه گیری از محصولات، بازرسی آن نمونهها و تعمیم نتایج به کل انباشت محصول است که بر اساس روشهای آماری انجام میگیرد. از دیگر روشهای مورد استفاده در کنترل کیفیت، کنترل فرایند تولید محصول به جای کنترل محصول تهیه شده است که با استفاده از روشهای آماری مانند SPC و … انجام میگیرد. مبحث کنترل کیفیت، جایگاه ویژهای در مباحث نظامهای جامع مدیریت کیفیت دارد.
نتایج آثار و لوازم پذیرش بحث
بر اساس نگرش سیستمی به دین و بر اساس نظریه «دین استراتژیک»، گزارههای دین، راهبردهای لازم برای فرآیندهای لازم در سیستمهای زندگی را ارائه کردهاند و در بسیاری از موارد، شاخصهای کیفیت برای خروجی سیستم و حتی فرآیندها را نیز ارائه کردهاند؛ بنابراین میتوان سازههای اصلی یک سیستم کنترل کیفیت را در موضوعات مختلف، با استخراج شاخصها و فرآیندهایی که در گزارههای دین راجع به آن موضوع آمده است، طراحی نمود؛ بالخصوص در مواردی که مرتبط با منابع انسانی است مانند سیستم کنترل کیفیت سازمانها.
نمونهای از بیان شاخصهایی که اشاره به فرآیند نیز دارند و براساس آنها میتوان فرآیند کنترل کیفیت تعریف کرد:
نکاتی از آیات قرآن در ارتباط با «ارزیابی عملکرد منابع انسانی و فرآیندهای سازمانی»
ارزیابیِ عملکرد، از ساختارهای خلقت و منطق تصمیمگیری است و به هدف فعالسازی ظرفیتها صورت میپذیرد:
«وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتي قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمين»[1]
ارزیابی بهصورت ارزیابی عملکرد است و رفتارها ومهارتها ارزیابی میشوند (ابتلی)
ارزیابی توسط شاخصها صورت میپذیرید (بکلمات)
ارزیابیشونده قبلا عمل به این شاخصها را تعهد کرده است (بکلمات)
ارزیابی، چند مرحلهای و چند شاخصی است (فاتمهن)
در صورت مورد انتظار بودن نتایج ارزیابی، ارتقاء صورت میپذیرد (جاعلک للناس اماما)
ارتقاء و تصدی فعالیتها بدون وجود شاخصهای موردنیاز، انجام نمیگیرد (لاینال عهدی الظالمین)
ارزیابی عملکرددر موقعیتهای بحرانی و ارزیابی مدیریت بحرانها از اقسام ضروری ارزیابی عملکرداست:
«وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَالثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرين»[2]
ارزیابی عملکرد در موقعیت فشار رقباء (خوف)[3]
ارزیابی عملکرد در موقعیت کمبود اطلاعات (جوع)
ارزیابی عملکرد در موقعیت کمبود منابع مالی (نقص الاموال)
ارزیابی عملکرد در موقعیت کمبود منابع انسانی (نقص الانفس)
ارزیابی عملکرد در موقعیت ضرردهی و سقوط اثرگذاری (نقص الثمرات)
ارزیابی عملکرد در مهارت تبدیل تهدیدها به فرصتها
شاخص موفقیت در این ارزیابیها، مهار احساسات با واقعبینیها، ایجاد انسجام میان نیروهای ضربهدیده[4]، بهرهبرداری بهینه از منابع باقیمانده[5] و ساختارسازی برای تغییر در آینده (بشّر الصابرین)
ابراز اشتیاق به بقاء سازمان حتی در سختترین وضعیتها
در ارزیابی عملکرد، موقعیتهای سوءاستفاده، شبیهسازی میشوند و ارزیابیشوندگان بدون اطلاع از مَجازی بودنِ موقعیت، موظف به تصمیم و بروز عملکرد هستند:
«فَلَمَّا فَصَلَ طالُوتُ بِالْجُنُودِ قالَ إِنَّ اللَّهَ مُبْتَليكُمْ بِنَهَرٍ فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنِّي وَ مَنْ لَمْ يَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّي إِلاَّ مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِيَدِه»ِ[6]
در ارزیابی عملکرد، توانایی تصمیمگیری و محاسبه نفع و ضرر در موقعیتها و تلاش برای حداکثرسازی منافع، از شاخصهای اصلی است و میتواند واگذاری مدیریتی در بخش مربوطه را بهدنبال داشته باشد:
«وَابْتَلُوا الْيَتامى حَتَّى إِذا بَلَغُوا النِّكاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداًفَادْفَعُوا إِلَيْهِمْ أَمْوالَهُمْ» [7]
در ارزیابی عملکرد، مهارت تعاون و فایدهرسانی به سطوح زیردست، از شاخصهای اصلی است:
«وَهُوَ الَّذي جَعَلَكُمْ خَلائِفَ الْأَرْضِ وَ رَفَعَ بَعْضَكُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍلِيَبْلُوَكُمْ في ما آتاكُم»[8]
در ارزیابی عملکرد، مهارت اصلاح نواقص و مشکلات قبلی، از شاخصهاست.
«بَلَوْناهُمْ بِالْحَسَناتِ وَ السَّيِّئاتِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ» [9]
قراردادن در موقعیتی که بتواند با قدری دستکاری، تعهد و مسئولیت خود را به صورت غیر واقعی انجام شده نشان دهد و همچنین بررسی میزان واقعبینی در وعده دادن و تعهدسازی از شاخصهای ارزیابی عملکرد است:
«وَلا تَكُونُوا كَالَّتي نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنْكاثاً تَتَّخِذُونَ أَيْمانَكُمْ دَخَلاً بَيْنَكُمْ أَنْ تَكُونَ أُمَّةٌ هِيَ أَرْبى مِنْ أُمَّةٍ إِنَّمايَبْلُوكُمُ اللَّهُ بِه»[10]
انتقال به بحث از ایده کنترل کیفیت اجتماعی با اقتباس از نگرش اسلام
مباحث و مفاهیم کلیدی مرتبط به این بحث
دینشناسی، علم دینی، مدلهای دینی، مدل کنترل کیفیت سازمان با اقتباس از نگرش اسلام
پی نوشت ها:
[1] . سوره بقره/ آیه۱۲۴
ترجمه: و چون پروردگار ابراهيم، وى را با صحنه هايى بيازمود و او به حد كامل آن امتحانات را انجام داد، به وى گفت: من تو را امام خواهم كرد ابراهيم گفت: از ذريه ام نيز كسانى را به امامت برسان فرمود عهد من به ستمگران نمى رسد.
[2] . سوره بقره/ آیه۱۵۵
ترجمه:ما بطور حتم و بدون استثناء همگى شما را يا با خوف و يا گرسنگى و يا نقص اموال و جانها و ميوهها مى آزمائيم، و تو اى پيامبر صابران را بشارت ده.
[3] . با اشاره به آیه شریفه «وَ لَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ مِنَ الَّذينَ أَشْرَكُوا أَذىً كَثيراً وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ» (آلعمران/۱۸۶)
[4] . اشاره به آیه شریفه «حَتَّىٰ إِذَا فَشِلْتُمْ وَتَنَازَعْتُمْ فِي الْأَمْرِ» (آلعمران/۱۵۲)
[5] . با اشاره به آیه شریفه «لَتُبْلَوُنَّ في أَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ»(آلعمران/۱۸۶)
[6] . سوره بقره/ آیه۲۴۹
ترجمه: و همين كه طالوت سپاهيان را بيرون برد گفت خدا شما را با نهرى امتحان كند، هر كه از آن بنوشد از من نيست و هر كس از آن ننوشد از من است مگر آن كس كه با مشت خود كفى بردارد و لبى تر كند
[7] . سوره نساء/ آیه۶
ترجمه: يتيمان را آزمايش نمائيد تا هنگامى كه بالغ شده و تمايل به نكاح پيدا كنند، آن گاه اگر آنها را دانا به درك مصالح زندگانى خود يافتيد اموالشان را به آنها باز دهيد
[8] . سوره انعام/ آیه۱۶۵
ترجمه: او است كسى كه شما را خليفههاى زمين قرار داد و برخى را به درجاتى بر بعض ديگر برترى داد تا شما را در آنچه به شما داده آزمون كند.
[9] . سوره اعراف/ آیه۱۶۸
ترجمه: آنها را به خوبىها و بدىها بيازموديم شايد به خدا باز گردند.
[10] . سوره نحل/ آیه۹۲
ترجمه: و چون آن كس كه رشته خود را از پس تابيدن پنبه و قطعه قطعه كند مباشيد كه قسمهايتان را ما بين خودتان براى آن كه گروهى بيشتر از گروه ديگر است دستاويز فريب كنيد. حق اينست كه خدا شما را به قسمها امتحان مى كند.
#کرسیهاینظریهپردازی
#ولایتفقیه
خانه > دانشنامه > کرسی های نظریه پردازی > ولایت فقیه
دانشنامه, کرسی های نظریه پردازی
ولایت فقیه
22 دقیقه خواندن
164
ولایت فقیه
ولایت فقیه دانشنامه عبدالحمید واسطی
فهرست
موضوع بحث
مساله بحث
پیش فرض ها
فرضیه بحث
تبیین بحث
ادله ولایت فقیه
جنبه فقهی بحث
مدل حاکمیت در فلسفه سیاسی اسلام
نتایج آثار و لوازم پذیرش بحث
مباحث و مفاهیم کلیدی مرتبط به این بحث
موضوع بحث
«ولایت فقیه» چیست؟ چرا؟ و چگونه؟ (انتقال به کتاب ولایتفقیه در حکومت اسلام) + (انتقال به کارگاه نگرشی دیگر به ولایتفقیه)
مساله بحث
ساختار مدیریت کلان جامعه، براساس نگرش، قانون و فرهنگ اسلام چگونه است؟
پیش فرض ها
فرضیه بحث
ولایت فقیه = مدل مدیریت کلان جامعه توسط دینشناس ربّانی (عالم بالله و بامرالله = انسان کامل یا مأذون از طرف او)
(سیاستگذاری، ساختارسازی، فعالسازی فرآیندها، هماهنگسازی، نظارت و تصمیم برای تغییر، در چهارچوب کتاب و سنت برای تحقق اهداف دین)
نحوه انتخاب ولیفقیه و حیطه اختیارات او = از طریق خبرگان امت، به مردم معرفی میشود (کشف از فرد اصلح = احراز مشروعیت) و مردم حق بیعت دارند لذا به آراء عمومی مردم گذاشته میشود و در صورت بیعت اکثریت مردم، مقبولیت یافته، حق تصرف در شوؤن عمومی و خصوصی افراد جامعه را در حیطه قانون دین و برای اجرای قرآن و سنت پیدا میکند. (ولایت مطلقه، در حیطه قانون دین)
رؤسای قوای مجریه، مقننه و قضائیه، منصوبان ولیفقیه و معاونین او هستند و ملزم به اجرای سیاستگذاریهای ولیفقیه.
نحوه نظارت بر ولیفقیه = خبرگان امت، به طور مستمر نسبت به بقاء صفا تلازم برای ولایت، نظارت میکنند و در صورت خروج فرد از صفتی از صفات لازم برای تصدی منصب ولایت، توسط خبرگان عزل میشود.
تبیین بحث
رشد عقلانیت بشر شهرنشین به این مقدار رسیده است که از سؤالِ «آیا کسی حق قانونگذاری و حاکمیت بر مردم را دارد یا نه؟» عبور کرده و به دنبال پاسخ به سؤالِ «چه کسی؟ بر چه اساسی و در چه حیطهای؟» میباشد؛ یعنی سؤال از منشاء مشروعیت، منبع قانون و حیطه اختیاراتِ قانونگذار و مُجری.
پاسخهای مختلفی که به این سه سؤالِ مشترکِ «فلسفه حقوق» و «فلسفه سیاست» داده میشود، نظامهای حقوقی و نظامهای سیاسی متفاوتی را تولید میکند.
اسلام نیز با پاسخ به این سؤالات، سیستم حقوقی و نظام سیاسی خاص خود را ارائه کرده است. «ولایت فقیه»، مدل حکومت براساس نگرش اسلامِ شیعیِ اثنیعشری است که با وجود تقریرهای مختلفی که از آن عرضه شده است همگی در موارد زیر مشترک هستند:
کسی حق قانونگذاری و ولایت دارد که نظر او کاشف از اراده خداوند باشد.
این قانونگذاری و ولایت فقط و فقط براساس قانون اساسی اسلام که قرآن و سنت پیامبر است انجام میشود.
حیطه اختیارات قانونگذار و مُجری، تعیین قوانین فرعی و تطبیق قوانین بر مصادیق است.
قرائتهای مختلفی که از «ولایت فقیه» شده است تابعی از تفسیر سه مورد فوق است.
مرحوم علامه آیةالله حاج سید محمدحسین حسینی طهرانی قدسسره در دوره درس خارج «ولایت فقیه» که به صورت چهار جلد کتاب باعنوان «ولایت فقیه در حکومت اسلام» منتشر گردید، تحلیل و تفسیری از بحث فوق را ارائه نمودهاند که گزارشی از آن عرضه میشود:
فقیه جامعالشرایط، براساس ادله «ولایت فقیه»، از طرف خداوند مُجاز است برای کلیه موضوعات و مسائلی که در جامعه وجود دارد و نیازمند مدیریت است تا یک زندگی عادلانه و براساس نظر خدا در جریان باشد، بهگونهای تعیین تکلیف کند که قانون بشود و همه مُلزم به اجرای آن باشند.
ولایت فقیه = مشروعیت تدوین قوانین اجراییِ منطبق با قرآن و سنت، در کلیه امور فردی و اجتماعی، توسط فقیه جامعالشرایط[1].
تمام فقهاء امامیه در اصل سه محورِ«کسی حق قانونگذاری و ولایت دارد که نظرش کاشف از اراده خدا باشد»، «این قانونگذاری و اِعمال حاکمیت در چهارچوب قرآن و سنت است» و «حیطه اختیارات قانونگذار و مُجری، تطبیق قوانین بر مصادیق است» مشترک هستند ولی در تفسیر شاخصهای فوق، نظرات متفاوتی دارند.
مرحوم علامه طهرانی قدسسره در تفسیر محور اول، معتقد است در کشف از نظر خداوند به گونهای که مُجاز به اِعمال حاکمیت شود، علوم حصولیِ ذهنی که در حوزههای علمیه مورد بحث و گفتگوست، لازم است ولی کافی نیست؛ این مطلب به صورت جمله «ولیفقیه باید از جزئیت گذشته و به کلیت پیوسته باشد.» در موارد متعددی از تألیفاتشان آمده است. [2]
این شاخصه، از لوازم و نتایج نظریه ایشان در هویّت «ولایت» و سپس هویّت «انسان کامل» است چرا که حاکمیت را اِعمال ولایت میدانند و «ولایت» را از شؤون انسان کامل. [3]
در هویت «ولایت» آوردهاند: «ولایت یعنی بین بنده و خدا هیچ حجابی نباشد.» و سپس آوردهاند: «در عالم تشریع، “ولایت” اختصاص به کسانی دارد که از مراحل شرک خفّی عبور کرده و از همه حجابهای نفسانی گذشته و اراده خود را فانی در اراده خدا کرده و به عبودیّت محض رسیدهاند.»
در تبیین هویّت «انسان کامل» نیز آوردهاند: «انسان کامل کسی است که به مقام ولایت رسیده است و هیچ حجابی میان او و پروردگار نیست، ادراک و اراده او فانی در علم و قدرت خداوند است و چیزی جز علم خدا و رضای الهی در او تجلی نمیکند.»
شاخصِ «عبور از جزئیت و پیوستن به کلیّت» شاخص تحقق «ولایت» است، مرحوم علامه قدسسره مطلب را اینگونه تبیین کردهاند:
«علم به اشياء برای افراد از دو راه ممكن است پيدا شود: اوّل: از راه ذهن، مثلا از راه حواس یا از آموزش و تجربه یا از تفکر و اجتهاد و امثال اينها. اين علم، جزئی و محدود است زیرا معلومش محدود و جزئی است و چون معلوم آن جزئی است متغيّر است و دستخوش فنا و فساد خواهد بود.
دوّم: از راه علم به علل و غايات اشياء حاصل شود؛ و اين از راه ذهن و مدارك حسّيّه نيست، بلكه علم كلّی و بسيط و حضوری است. اسباب كلّيّه و غايات عامه اشياء، غير محصور و غير محدود است زيرا كه هر سبب، سببی ديگر دارد؛ و آن سبب، سبب ثالثی؛ تا اينكه برسد به مبدأ المبادی و مسبّب الاسباب. اين علم را شخصی می تواند حائز گردد كه علمش به سرچشمه هستی متصل شده باشد.
اين علم، كلّی و غير قابل تغيير و زوال است. و اختصاص به افرادی دارد كه علم به ذات مقدّس واجب الوجود و صفات جماليّه و حُجُب جلاليّه و كيفيّت عمل و مأموريّت ملائکه مقرّبين كه مدبِّرين عالم و مسخَّرين به تسخير اراده الهيّه برای أغراض كلّيّۀ عالم هستند، پيدا نموده باشند؛ و كيفيّت تقدير و نزول صور را از عالم معنی و فضای تجرّد و احاطه و بساطت ملكوتيّه، دريافته باشند.
و بنابراين، سلسلۀ علل و معلولات، و اسباب و مسبّبات، و كيفيّت نزول امر خدا در حجاب ها و شبكههای عالم تقدير، برايشان روشن؛ و روابط موجودات اين عالم با يكديگر برای آنها معلوم است. علم آنها احاطه به امور جزئيّه دارد. در اينصورت از كلّيّات به جزئيّات، و از علل به معلولات، و از ملكوت اشياء به جنبههای مُلكی راه پيدا می كنند؛ و از بسائط به مركبّات پی ميبرند.از انسان و حالات او، از ملك و ملكوت او؛ يعنی از طبيعت و نفس و روح او خبر دارند. و همچنين از آنچه موجب رشد و ارتقاء اوست به عالم قدس و حرم إلهی و مقام طهارت مطلقه، مطّلع می باشند. همچنان كه از آنچه موجب كثافت و تيرگی نفس و رذالت و دنائت آنست، و از اسباب شقاوت و آنچه ايجاب سقوط او را به أظلَم العوالم می نمايد كه همان سطح بهيميّت است؛ اطّلاع و علم كلّی ثابت دارند. به تمام موجودات محدوده و متغيّره، از جنبۀ كلّيّت و ثَبات می نگرند؛ و تدريج زمان و تغيير موجودات زمانيّۀ متغيّره را در عالم ثبات مشاهده می كنند.
كسی كه اين علم را حائز گردد، معنای قول خداوند تبارك و تعالی را خوب ادراك می كند كه در قرآن مجيد می فرمايد: «وَ نَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَـبَ تِبْيَـنًا لِّكُلِّ شَيْءٍ» در اين صورت آدمی خوب می فهمد كه قرآن كتابی است كه علومش كلّی است؛ و با تغيير زمان و مكان و تجدّد حوادث، متغيّر نمی گردد و زوال نمیپذيرد، و باپيدايش مرام ها و مسلك ها و به وجود آمدن تمدّن های متنوّع ابداً تغيير نمی يابد. آن وقت با وجدان خود تصديق حقيقی می كند كه هيچ امری نيست الاّ آنكه در قرآن كريم از همان جنبۀ كلّيّت و ثبات به آن نظر شده است، و در تحت حكم و قانون عامّی بيان گرديده یا مقوّمات و اسباب و مبادی و غايات آن ذكر شده است.
به اين درجه از فهم قرآن، افراد خاصّی پی می برند. و عجائب و اسرار و دقائق و احكام مترتّبۀ بر حوادث را افرادی درمييابند كه علم آنها از محسوسات گذشته، و به علوم كلّيّۀ حتميّۀ أبديّه رسيده باشند.»
لبّ کلام اینکه: اگر فقیه فعل وانفعالات جاری در کلان هستی را شهود کرد، فقط آن گاه میتواند مقصود و مقصد دین را به گونهای دریافت کند که اظهارنظرها و دخل و تصرفات او، کاشف از اراده خداوند باشد.
مرحوم علامه قدسسره، براساس مستندات کلامی شیعه و براهین عرفان شیعی، وصول به این مرتبه را برای بشر نه فقط ممکن میدانند بلکه فلسفه دستگاه خلقت، نبوت و امامت را هم برای حرکت دادن نفوس به سوی این جایگاه میدانند.
ادله ولایت فقیه
از میان ادله فقهی که بر مشروعیت حاکمیت و اِعمال ولایت (نه فقط مشروعیت قضاوت و مشروعیت اِفتاء) آوردهاند ابتدا به سه دلیل که دیگر فقهاء نیز در مورد آنها بحث و تحلیل دارند و سپس به سه دلیل از میان ادله ابتکاری ایشان، اشاره میشود:
حیطه اختیارات این «ولیفقیه» نَه فقط رتق و فتق اختلافات و مشکلات اجرایی مردم (ولایت مُقیّده)، بلکه حق قانونگذاری در چهارچوب شرع و حق عزل و نصب و تصرف و تغییر در کلیه امور فردی و اجتماعی جامعه را دارد (ولایت مطلقه).
فرآیند نظارت بر رهبری:
مجلس خبرگان نظارت مستمر بر عملکرد «ولیفقیه» دارد و با بررسی عملکردهای او، بقاء صفات و شاخصهای لازم برای رهبری را دائماً رصد میکند و در صورت عدم احراز موارد لازم، حکم به عدم بقاء صلاحیت او برای رهبری میدهد.
ساختار حاکمیت:
الف.رؤسای قوا:
در این مدل از حکومت، فقیه جامعالشرایط پس از بیعتِ مردم، معاونینی را برای اداره امور اجرایی مملکت و اداره امور قضایی و اداره امور قانونگذاری نصب میکند. (رئیس قوه مجریه و قوه قضائیه و قوه مقننه، معاونین او و منصوب از جانب او هستند نه قدرتهای موازیِ او و منتخب از جانب دیگران).
ب. مجلس شورا:
مجلس بر اساس کمیسیونهای تخصصی شکل میگیرد و کمیسیونهای تخصصی بر اساس انتخابات تخصصی صنفی شکل میگیرند یعنی کلیه مردم بر اساس تجربه و تخصصی که به آن مشغول هستند نماینده خود در آن صنف را معرفی میکنند و پس از اینکه انجمن تخصصی صنفی شهری شکل گرفت، این انجمن نماینده یا نمایندگان خود را برای شرکت در انجمن تخصصی صنفی ملی معرفی میکنند؛ این انجمن تخصصی صنفی ملی، کمیسیون مربوطه مجلس شورا را به وجود میآورد.
براساس این مدل، کلیه مردم در ارائه مشورت به ولی فقیه فعال هستند و فعالیتهای مجلس فعالیتهای کارشناسانه است.
پس از تصویب اولیه یک قانون، ولی فقیه صحت و سقم آن را بررسی کرده و در صورت انطباق با شرع و سیاستهای کلی و مصالح جامعه که از شرع استخراج شده است، آن قانون را تنفیذ مینماید.[18]
مدل مشارکت مردم در مشورت و تصمیمسازی و اجرا: (براساس تدوین مدل برای اجراییسازی آیه شریفه «وَأَمْرُهُمْ شُورَىٰ بَيْنَهُمْ»)
پايه سيستم تصميمگيری در بدنه اجرايی کشور، بر مجامع علمي، اصناف و نهادهای رسمی که هر کدام متکفل يکی از نيازهای جامعه هستند و افراد دارای اطلاع و علم مربوطه و تجربه کاری درباره آن موضوع را گرد هم آوردهاند، قرار داده شود. بدين ترتيب که:
وزير و مدير هر کدام از دستگاههای دولتی، توسط هرم انتخابی لايه به لايه خبره و هوشمند اين مجامع که از شهر به کشور رو به بالا می رود، بر اساس صلاحيتهای تخصصی انتخاب شود و وزير نماينده صنف تخصصی مربوط به خود باشد.
پيشنياز اين تغيير، ايجاد يا اصلاح يا تقويت انجمنهای علمی و مجامع رسمی کشوری برای هر يک از اصناف است.
(انجمن ملی پزشکان، انجمن ملی مهندسان، انجمن ملی جامعهشناسان، انجمن ملی معادن، انجمن ملی اساتيد، انجمن ملی معلمان، انجمن ملی هنرمندان، انجمن ملی کارگران، انجمن ملی دانشآموزان، انجمن ملی خانهداران، انجمن ملی زنان، انجمن ملی بازنشستگان و…) هر فردی از افراد ملت در يک فرهنگسازی عمومی موظف به احراز يک هويت صنفی متناسب با علم و تجربياتش ميگردد.
در اين صورت مشارکت حداکثری در نظام تصميمگيری و اجرايی کشور ايجاد شده و سيستم تصميمگيری به سيستم تصميمگيری دانايی محور تبديل ميگردد.
وقتی وزير اقتصاد نماينده انجمن ملی اقتصاددانان کشور باشد، وزير بهداشت نماينده انجمن ملی پزشکان و پيراپزشکان و نهادهای متکفل امور بهداشتی و بهزيستی باشد و …، کليه مراکز علمی و دانشگاهی و تحقيقاتی در مسائل عينی و کاربردی جامعه درگير شده و فرآيند توليد علم و نوآوری، فرآيند مشارکت عمومي، ثبات و اعتماد عمومی سمت و سوی واقعی خواهد يافت.
پايه مشارکت عموم مردم در سيستم تصميمگيري، از مجلس شورا آغاز شود ولی نه به صورت انتخاب مستقيم نماينده بلکه به صورت انتخاب نماينده توسط انجمنهای تخصصی و صنفی که مردم عضو آنها هستند. و تعداد نمايندگان نه بر اساس تعداد جمعيت شهرها بلکه براساس تعداد اصناف و مجامع رسمی در کشور که تمايز محتوايی با يکديگر دارند و هر کدام متکفل نياز و مسألهای از زندگی میباشند تعيين شود و کميسيونهای مجلس نيز براساس همين تمايزها تشکيل يابد. (ساختاربندی مجلس براساس نيازهای شبکهاي).
برای پُر کردن کميسيونهای مجلس، انجمنها و اصناف مرتبط با هويت هر کميسيون، انتخابات داخلی شهری و سپس کشوری برگزار کنند و نمايندگان خود را به مجلس بفرستند. بدين ترتيب در هر موضوعِ مورد تصميمگيری متخصصين و درگيران با مشکلات اجرايی آن موضوع به مشورت و تصميمگيری ميپردازند.
در اين سيستم، افراد تصميمگير بر اساس هرم صلاحيت و تخصص لايه به لايه به رأس نزديک ميشوند. انتخاب وزراء برای امور اجرايی، با معرفی وزير توسط کميسيون مربوطه مجلس انجام میشود و انتخاب رئيسجمهور از وضعيت فعلی به معرفی رئيسجمهور توسط مجموعه وزراء و تاييد مجلس و نصب ولیفقيه تغيير يابد.
تکمله:
مرحوم علامه قدسسره در تبیین مدلی که براساس نظریه «ولایت فقیه» با شاخصِ اختصاص این مقام به «عالم بالله و بأمرالله» دارند اینگونه آوردهاند:
«فلسفه توحيدی اسلامی متّخذّ از آيات قرآن كريم و سنّت نبوي، روح حكومت و ولايت بر مردم را منحصر به عالمترين و جامعترين و منزّهترين افراد ميشناسد، در اين صورت افراد امّت به رهبری چنين پيشوائی راستين كه هم دارای دلی روشن و آگاه و مغزی متفكّر و عزمی راسخ است و هم از خود گذشته و به كليّت پيوسته است، از بهترين مواهب الهيّه استفاده نموده و تمام قوا و استعدادهای ذاتی خود را به منصّۀ ظهور و بروز ميرسانند.
در اين فلسفه حكم و قانون و قضاء از بالا (يعنی از مقام توحيد و طهارت كه مقام وحدت و جامعيّت ولی امر است) به پائين تدريجاً گسترش پيدا ميكند، و تمام اقشار طبقات را فراميگيرد؛ ولی در فلسفههای مادّي، يا در قوانين غربی كه از روح توحيد اسلامی بهرهای ندارند، مراكز تصميم گيری از كثرت شروع ميشود، يعنی افكار مردم گرچه در نهايت ضعف باشند، فقط به ملاك اكثريّت، حق تعيينِ سرنوشت و تصميم گيری در امور و حاكميّت خود را دارند.
در اين فلسفهها حكومت بر اساس انتخاب بوده و كيفيّت آن به مشروطۀ سلطنتي، يا به جمهوري، يا به بعضی از انحاء ديگر، تقسيم ميشود، بنابراين جمهوری بدين طرز رأی گيری و انتخاب اكثريّت، نظير مشروطه از قالبهای غربی است؛ و با روح اسلام سازگار نيست.
در «جمهوری اسلامی» بايد تمام ضوابط حكومت اسلام مراعات شود و نام جمهوريّت چيزی بر محتوای دولت و حكومت نيافزايد و حقّ حاكميّت به فقيه عادل كه بر اوضاع زمان آگاه و از مصالح ملت مسلمان اطّلاع دارد؛ و قلبش متصل به ملکوت است سپرده شود.
در حکومت بر اساس «ولایت فقیه»، رئيس جمهور باید همان فقیه جامعالشرایط باشد و اوست كه قواي سه گانۀ مقنّنه و قضائيّه و مجريه در وجود او ادغام شده و از او به مصادر امور و حُكّام ترشّح ميكند.
تفكيك مقام رهبری از رياست جمهوری عَملاً التزام به تفكيك روحانيّت از سياست است. در منطق اسلام حاكم شرعِ مطاع رياست مطلقه بر امّت دارد. سپردن رياست جمهوری را به افرادی كه دارای چنين مقامی نباشند اعطاء قدرت بدست غير واجدين اينمقام است؛ و اشتباهاتی كه صورت میگيرد از عدد بيرون و با هزار ضابطه و قانون اين قدرت عنان گسيخته را نمیتوان مهار نمود.
انتخابات برای تعیین رهبر که همان رياست جمهوری است بايد به صورت تشكيل شورای خبرگان انجام شود و در اين صورت مدّت آن محدود به چهارسال (كه آن نيز معيار غربی است) نخواهد بود بلكه تا هنگامی كه از مقام أفقهيّت و أعلميّت و أورعيّت و أبصريّت برخوردار است؛ بايد در رأس رياست جمهوری باقی بماند و عزل او نصب ديگری را در وقتی كه فاقد شرائط گردد يا از دنيا برود، باز بوسيله شورای خبرگان که خبرويّت در فنّ داشته، و از مزايای كمال اخلاقی و عدالت برخوردارند صورت خواهد گرفت.» [16]
براساس مبنای فوق مرحوم مؤلف قدسسره نتیجه گرفته است که:
«قوای اعمال حاكميت که عبارتند از قوۀ مقنّنه و قوّۀ قضائيّه و قوّۀ مجريه، در وجود ولیفقیه ادغام شده و قابل تفكيك نيستند و تفکیک قوا براساس مدل دموکراسیِ رایج، غلط است.
در مدل «ولایت فقیه»، ولی فقیه به نظر خود افرادی را برای قوه مجریه و قوه قضائیه منصوب مينمايد و مجلس شورای ملی که برای مشورت در مصالح و امور مملكتی است نتيجه مشورت را در اختیار ولیفقیه قرار میدهد تا او تصمیم بگیرد و قانون بگذارد.»[17]
تصویر عملیاتی از مدل حاکمیت بر اساس این تفسیر از «ولایت فقیه» بدین گونه است:
سنگبنای آغازین:
مردمِ متخصص، قاعده هرم حکومت هستند زیرا «رأی» در صورتی دارای ارزش است که بر اساس علم و تجربه نسبت به موضوعی باشد که رأیگیری برای آن انجام میشود، بنابراین افرادی از مردم که با دین و فقاهت سر و کار دارند در تمام شهرها، از میان خود خبرگانی را که توانایی تشخیص صلاحیتهای علمی و عملی لازم برای یک رهبر را دارند انتخاب میکنند (انتخابات تخصصی صنفی) و مجلس خبرگان تشکیل میشود.
حلقه اول:
مجلس خبرگان، رهبری را به عنوان «ولی فقیه» معرفی میکند (نصب نمیکنند بلکه کشف و معرفی میکنند) و مردم حق بیعت کردن یا بیعت نکردن با او را دارند.
نقش عموم مردم در شکلگیری حکومت:
بنابراین با رأیگیریِ عمومی از کلیه افراد بالغ اعم از مرد و زن به صورت «آری و نه» نسبت به پذیرش ولایتِ «فقیهی» که از طرف مجلس خبرگان معرفی شده است، در صورت احراز اکثریت نسبی، فقیهِ معرفی شده علاوه بر مشروعیت، دارای مقبولیت شده (مبسوط الید میشود) و شرعاً حکمش بر همه نافذ است حتی بر مجتهدین و مَراجع دیگر.
حیطه اختیارات:
کليه وزراء و مديران عالی و ميانی در دولت، پس از موفقيت در دوره کاربردی «مديريت کيفيت» و دوره کاربردی «روش تصميمگيری اثربخش» که توسط انجمن علمی مديريت کشور تعريف و تاييد صلاحيت میشود، مجاز هستند تا فعاليت اجرايی خود را آغاز نمايند.
نتایج آثار و لوازم پذیرش بحث
مدل «ولایت مطلقه فقیه»، جمع میان وحدت و کثرت در رابطه جامعه با مقاصد و اهداف الهی است. این مدل، حکومت را به دست اعلم و افضل مردم میسپارد. این مدل، حق مردم برای پذیرش حاکمیت را معتبر میداند. این مدل مشارکت حداکثری مردم برای فعال شدن جامعه را در بر دارد. در این مدل، تنازعات میان ساختارهای حاکمیتی به حداقل میرسد.
مباحث و مفاهیم کلیدی مرتبط به این بحث
تمدن اسلام، سیستمهای تمدنی، علم دینی، فلسفه سیاسی اسلام، مدل حاکمیت، ولایت فقیه، ولایت مطلقه، مدل مشارکت حداکثری مردم در حاکمیت
پی نوشت ها:
[1] . برگرفته از کتاب ولایت فقیه در حکومت اسلام، ج۳، ص۷۴ -۸۱
[2] . ر.ک. کتاب ولایتفقیه درحکومت اسلام، ج۱، ص۶۷ ؛ ج۲، ص۱۳۹؛ کتاب وظیفه فرد مسلمان در احیاء حکومت اسلام، قسمت هفتم؛ نامه نقد و بررسی پیشنویس قانون اساسی
[3] . ر.ک. کتاب ولایت فقیه در حکومت اسلام، ج۱، درس اول تا سوم ؛ ج۳، درس۲۸
[4] . فَأَمَّا مَنْ كَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِينِهِ مُخَالِفاً عَلَى هَوَاهُ مُطِيعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ يُقَلِّدُوهُ وَ ذَلِكَ لَا يَكُونُ إِلَّا بَعْضَ فُقَهَاءِ الشِّيعَةِ لَا كُلَّهُم» طبرسی، احتجاج، ج۲، ص۴۵۸)
[5] . عَنْ عُمَرَ بْنِ حَنْظَلَة َقَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ رَجُلَيْنِ مِنْ أَصْحَابِنَا بَيْنَهُمَا مُنَازَعَةٌ فِی دَيْنٍ أَوْ مِيرَاثٍ……َكَيْفَ يَصْنَعَانِ قَالَ يَنْظُرَانِ إِلَى مَنْ كَانَ مِنْكُمْ مِمَّنْ قَدْ رَوَى حَدِيثَنَا وَ نَظَرَ فِی حَلَالِنَا وَ حَرَامِنَا وَ عَرَفَ أَحْكَامَنَا فَلْيَرْضَوْا بِهِ حَكَماً فَإِنِّی قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَيْكُمْ حَاكِماً» کلینی، الکافی، ج۱ ص۶۷. مرحوم علامه قدسسره مانند بسیاری از فقهاء، این روایت را مختص به مقام قضاوت ندانسته و براساس آن مشروعیت حاکمیت فقیه جامعالشرایط را مستند ساخته است. تفصیل استدلال در ج۱ از ص۲۰۱ تا ۲۴۱آمده است.
[6] . مَجَارِی الْأُمُورِ وَ الْأَحْكَامِ عَلَى أَيْدِی الْعُلَمَاءِ بِاللَّهِ الْإِمْنَاءِ عَلَى حَلَالِهِ وَ حَرَامِه» ابنشعبه، تحفالعقول، ص۲۳۷
[7] . سوره زمر/ آیه۲۲
[8] . علامه حسینی طهرانی، ولایتفقیه در حکومت اسلام، ج۲، درس چهاردهم
[9] . هَجَمَ بِهِمُ الْعِلْمُ عَلَى حَقِيقَةِ الْبَصِيرَةِ وَ بَاشَرُوا رُوحَ الْيَقِينِ وَ اسْتَلَانُوا مَا اسْتَوْعَرَالْمُتْرَفُونَ وَ أَنِسُوا بِمَا اسْتَوْحَشَ مِنْهُ الْجَاهِلُونَ وَ صَحِبُوا الدُّنْيَا بِأَبْدَانٍ أَرْوَاحُهَا مُعَلَّقَةٌ بِالْمَحَلِّ الْأَعْلَى يَا كُمَيْلُ أُولَئِكَ خُلَفَاءُ اللَّهِ» شیخ مفید، الارشاد، ج۱، ص۲۲۷
[10]. علامه حسینی طهرانی، ولایتفقیه در حکومت اسلام، ج۳ درس سیزدهم
[11] . مَا وَلَّتْ أُمَّةٌ أَمَرَهَا رَجُلًا قَطُّ وَ فِيهِمْ مَنْ هُوَ أَعْلَمُ مِنْهُ إِلَّا لَمْ يَزَلْ أَمْرُهُمْ يَذْهَبُ سَفَالًا حَتَّى يَرْجِعُوا إِلَى مَا تَرَكُوا» طبرسی، احتجاج، ج۱، ص۱۵۱
[12] . اخْتَرْ لِلْحُكْمِ بَيْنَ النَّاسِ أَفْضَلَ رَعِيَّتِكَ فِی نَفْسِكَ مِمَّنْ لَا تَضِيقُ بِهِ الْأُمُورُإِلَى أَنْ قَالَ أَوْقَفَهُمْ فِی الشُّبُهَاتِ وَ آخَذَهُمْ بِالْحُجَجِ وَ أَقَلَّهُمْ تَبَرُّماً بِمُرَاجَعَةِ الْخَصْمِ وَ أَصْبَرَهُمْ عَلَى تَكَشُّفِ الْأُمُورِ وَأَصْرَمَهُمْ عِنْدَ اتِّضَاحِ الْحُكْمِ» ابنشعبه، تحفالعقول، ص۴۳۳
[13] . علامه حسینی طهرانی، ولایتفقیه در حکومت اسلام، ج۲، درس ۲۱
[14] . الفقه هم العلم بالاحکام الشرعیة الفرعیة عن ادلتها التفصیلیة»
[15] . اقتباس از روایت «لَا يَحِلُّ الْفُتْيَا لِمَنْ لَا يَسْتَفْتِی مِنَ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ بِصَفَاءِ سِرِّهِ وَ إِخْلَاصِ عَمَلِهِ وَ عَلَانِيَتِهِ وَ بُرْهَانٍ مِنْ رَبِّهِ فِی كُلِّ حَالٍ لِأَنَّ مَنْ أَفْتَى فَقَدْ حَكَمَ وَ الْحُكْمُ لَا يَصِحُّ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَ بُرْهَانِهِ وَ مَنْ حَكَمَ بِالْخَبَرِ بِلَا مُعَايَنَةٍ فَهُوَ جَاهِلٌ مَأْخُوذٌ بِجَهْلِهِ وَ مَأْثُومٌ بِحُكْمِه.» علامه مجلسی، بحارالانوار، ج۲ ص۱۲۰
[16] . نامه نقد و بررسی پیشنویس قانون اساسی جمهوری اسلامی، ص۲ تا۱۰ (نامه مرحوم علامه به رهبر کبیر انقلاب قدسسره قبل از تصویب قانون اساسی)
[17] . همان
گفتار امام حسن عسگری علیهالسلام که فرمود: تمام مردم در تمام امور زندگی فردی و اجتماعی باید از دینشناسی که از هوای نفس خارج شدهاست و ارادهای جز اراده الهی در وجود او برانگیخته نمیشود، تبعیت کنند[4].
گفتار حضرت صادق علیهالسلام در پاسخ به یکی از اصحابشان که از حضرت سؤال میکند: مردم در اختلافات و مشکلات به کجا مراجعه کنند؟ حضرت میفرماید: بهسراغ کسی بروید که دینشناس است و نظر او را اجرا کنید، خداوند متخصص دینشناس را حاکم بر شما قرارداده است [5].
گفتار امام حسین علیهالسلام که فرمود: تصمیمگیری در امور جامعه به دست عالِم بالله و بأمرالله است. [6]
در توضیح مقصود از عالم بالله و عالم بأمرالله اینگونه آمده است: عالم بالله کسی است که به لقاء خدا و شهودِ توحید او رسیده است و بین او و خدا حجابی نیست؛ و عالم بأمرالله کسی است که قانون و فرهنگ مورد نظر خدا را در امور مختلف زندگی میداند و میتواند برای مردم تبیین کند. کسی که هم عالم بالله باشد و هم عالم بامرالله کسی است که حائز مقام وحدت در کثرت و کثرت در وحدت میباشد و ادراک آنها از روی شهود است نَه فقط تأملات ذهنی. اینگونه افراد مصداق آیه «اَفَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ فَهُوَ عَلى نُورٍ مِنْ رَبِّه»[7] هستند. [8]
سه دلیل زیر از جمله دلیلهایی است که ایشان در کتاب «ولایتفقیه در حکومت اسلام» مشروحاً بحث کردهاند و مورد اعتنای دیگر فقهاء نبوده است:
۱. گفتار امیرالمومنین علیهالسلام به کمیلبن زیاد که فرمود:
دینشناسانی که حقایق را شهود کردهاند و ادراکاتشان متصل به ملکوت است، خلیفه خدا در زمین و مَجرای حکم او در میان مردم هستند. [9]
مرحوم علامه قدسسره در توضیح این دلیل پس از بررسی و تحلیل متن و قرائن میگوید:
حضرت در این روایت آرزوی دیدار و همراهی با نفوسی را مینماید که ظرفیت و استعداد دریافت علوم او را داشته باشند و شاخصهای اینگونه نفوس را بیان میکنند لذا این روایت مربوط به تبیین مقام امام معصوم نیست بلکه مربوط به موقعیت نفوسِ مورد امضای معصوم برای جانشینی او در هنگام عدم دسترسی به معصوم است.
در این روایت حضرت خصوصیات فقیهی را که منصوب از جانب امام است و به نیابت از او اِعمال مدیریت میکند، تبیین مینمایند. [10]
در ج۳، ص۱۸ و ۱۹ آوردهاند: این روایتِ گرانقیمت از محکمترین ادله «ولایت فقیه جامعالشرایط» است و با اینکه از قویترین سند و روشنترین متن برخوردار است اما فقهاء به جهت محوریت صفات اخلاقی و روحی در روایت، فقط با دید اخلاقی به روایت پرداختهاند.
۲. گفتار امام حسن مجتبی علیهالسلام که فرمود: هر گاه ملّتی حکومتِ خود را به دست فردی بسپارد که داناتر از او نسبت به دین در میان مردم وجود دارد، همیشه رو به افول و تباهی حرکت خواهد کرد.[11]
مولف درج۳، ص۲۳۳ میگوید: این روایت با وجود سند قوی و دلالت واضح، مورد استفاده فقهاء در کتب فقهی قرار نگرفته است.
۳. نامه امیرالمومنین علیه السلام به مالک اشتر که در آن فرموده است: برای حل مشکلات و تعیین تکلیف مردم، برترین افراد را انتخاب کن. [12]
در توضیح این دلیل آوردهاند: اگر تعیین تکلیف امور اختلافیِ مردم، نیازمند داناترین و استوارترین افراد است پس به طریق اُولی، تعیین تکلیف در کلان جامعه و مدیریت امور مردم، نیازمند اَعلمیّت در تشخیص نظر خدا و تشخیص موضوعات و تحلیل امور است. [13]
جنبه فقهی بحث
فقه، علم به احکام شرعی براساس مستندات است؛[14] درتعریف «حکم شرعی» نیز آمده است: حکم، بیان وظیفه مُکلّف است؛ بنابراین فقه، یعنی تعیین باید و نبایدها در رفتار انسانها، براساس نگرش اسلام.
در فقه، برای رفتارهای مختلفِ فرد در حوزههای مختلف زندگی، محدودهها و الزامهای حقوقی تعریف شاخصگذاری میشود.
همانطورکه در پیشنیاز بحث عرض شد، بحث از «ولایت فقیه»، بحث از مشروعیت تعیین تکلیف برای مردم است؛ یعنی بحث از جواز و عدم جواز تصرف از ناحیه فقیه و بحث از وجوب یا عدم وجوب تبعیت از ناحیه مردم.
در شاخصگذاری و تعیین شرایط برای این تحققِ مشروعیت، به نظر مرحوم علامه قدسسره براساس مستندات ارائه شده، شاخصِ «اجتهاد ظاهری» لازم است ولی کافی نیست و صریح ادله، شاخصِ «علم بالله» را در کنار «علم بأمرالله» ضروری میشمارند؛ لذا نتیجه گرفته میشود که: لایجوز للفقیه ان یَتَصَدِّیَ لِمَنْصَبِ الوِلایَه اِلاّ اَنْ یَسْتَفْتِیَ مِنَ اللهِ بِصَفَاءِسِرِّه[15]. یعنی بحث بر سر جواز و عدم جواز است، پس در حیطه علم فقه است.
نکته تکمیلی: در صورت اضطرار خبرگان اُمت، بر تصدّی این مقام، توسط فردی با صلاحیت فقهی یا شهودیِ لازم ولی غیر کامل، اِعمال ولایت او باید توسط فقیهِ کاملی که او هم توسط خبرگان تشخیص داده شده است، تنفیذ شود.
مدل حاکمیت در فلسفه سیاسی اسلام
#کرسیهاینظریهپردازی
#چشمانداز
خانه > دانشنامه > کرسی های نظریه پردازی > چشم انداز
دانشنامه, کرسی های نظریه پردازی
چشم انداز
4 دقیقه خواندن
136
چشم انداز
چشمانداز دانشنامه عبدالحمید واسطی
فهرست
موضوع بحث
مسأله بحث
پیش فرضها
فرضیه بحث
تبیین بحث
نتایج آثار و لوازم پذیرش بحث
موضوع بحث
«چشمانداز» چیست؟ چرا؟ و چگونه؟ (انتقال به نمونه سند چشماندازی)
مسأله بحث
برای دقیقسازی مقصد و اهداف در یک برنامه کلان، چه باید کرد تا خروجی نهایی بیشترین شباهت را به اهداف داشته باشد؟
پیش فرضها
فرضیه بحث
چشم انداز = اعلامیه جهت گیری سازمان و بیانگر هویت، آرمان و شاخصهای کلان حرکت به سوی هدف است.
چشم انداز آرزوهای مدیریت را توصیف کرده، تصویری از مقصد آینده را ترسیم کرده و تعیینکننده جهتگیری اصلی حرکت است؛ اعلامیه چشم انداز راهنمای پاسخ به سه سؤال اساسی زیر است: ما می خواهیم چه بشویم؟ (آرمان)؛ ما به چه ارزش هایی باید متصف باشیم؟ (ارزشها)؛ ما چه مأموریتی را باید به عهده بگیریم؟ (مأموریت)
تبیین بحث
اگر برنامهریزی، تعیین نقطه هدف و نقطه شروع و نحوه حرکت از مبدأ به مقصد است به نحوی که کمترین هزینه با بیشترین منفعت را حاصل کند آن گاه منطق برنامهریزی، ابتدا هدفگذاری را الزام میکند؛ و اگر اهداف، آثار و پدیدههایی هستند که در انتهای حرکت و فعالیتهای مورد نظر باید حاصل شوند، آنگاه با «ارزشها» مرتبط میشوند و براساس ارزشها تنظیم میگردند؛ و اگر ارزشها، اعتبارات و ملاحظات برخاسته از واقعیتها باشند،آنگاه با «باورها» مرتبط میشوند و براساس باورها تنظیم میگردند؛ و اگر مأموریت هر مجموعهای، تلاش برای تحقق اهداف اولویتدار است، آنگاه ماموریتها تابعی از ارزشها و باورها میشوند؛ بنابراین قدم اول برای برنامهریزی یا معرفی یک برنامه، توصیف باورها، ارزشها، اهداف و سپس مأموریت آن مجموعه است.
«چشمانداز» شبیهسازی آینده براساس باورها، ارزشها و اهداف است و شاخص تعیین مأموریت و راهبردها را ارائه میکند.
سطوح و لایههای برنامهریزی:
مبانی و زیرساختها:
جهانبينی = پاسخ به سؤالِ «ما چه باورهايی داريم؟ در اين هستی چه خبر است؟»
ارزشها = پاسخ به سؤالِ «ما چه چيزهايی را خوب و چه چيزهايی را بد می دانيم؟»
گرايشها = پاسخ به سؤالِ «در ميان فهرست خوب و بدها، كداميك اولويت دارند؟»
آرمانها = پاسخ به سؤالِ «اصليترين آرزوهای ما كدامند؟»
دكترين = پاسخ به سوالِ «ساختارهای ما بر چه اساسی باید شكل بگیرند؟» (برآیند جهانبینی، ارزشها، گرایشها و آرمانها، که به تعیین ساختار منجر شود)
اهداف کلان: (مبتنی بر زیرساختها)
چشمانداز = پاسخ به سؤالِ «ما در آينده چگونه هستيم؟»
رسالت = پاسخ به سؤالِ «ما اصلا چرا هستيم؟ ما چرا ما شديم؟»
هدف كلان = پاسخ به سؤالِ «ما بايد به دنبال تحقق چه چيزی باشيم؟»
تعیین مسیر: (مبتنی بر زیرساختها و اهداف کلان)
بيانيه مأموريت = پاسخ به سوالِ «ما الان به دنبال چه چيزی هستيم؟»
رويكرد = پاسخ به سؤالِ «ما برای رسيدن به اين هدف، چه زاويه ديدی بايد داشته باشيم؟»
خط مشی = پاسخ به سؤالِ «ما برای رسيدن به هدف، چه جهت كلی را در حركت بايد داشته باشيم؟»
استراتژی = پاسخ به سؤالِ « در جهتی كه انتخاب كرديم، بهترين حركت برای رسيدن به هدف كدام است؟»
راهكار = پاسخ به سؤالِ «برای فعالسازی بهترين حركت، چه قدمهايی بايد برداشته شود؟»
«چشمانداز»، هویت آیندهپژوهانه دارد و تابع قواعد و معادلات آن است؛ از بهترین تکنیکها برای «چشمانداز نویسی»، تکنیک «سناریونویسی و شبیهسازی» است. (انتقال به بحث آیندهپژوهی)
در کتاب «قدرت چشمانداز» تألیف موریس مونرو آمده است:
«من از افراد زیادی پرسیدم که :”می خواهید با زندگی خود چه کنید؟ چشماندازتان چیست؟” و معمولا جًوابهایی اینچنینی شنیدم که” می خواهم یک خانه بزرگ بسازم، چند تا ماشین بخرم، و خانواده خوبی داشته باشم.” یا “می خواهم ازدواج کنم.” ” روزی روزگاری، رستورانی خواهم زد.” اینها چشمانداز نیستند، فقط هدفاند. انسان ها شکست می خورند زیرا اصلاً نمی دانند می خواهند در چه چیزی پیروز شوند.
وقتی من این سؤال را از روحانیون میپرسم، اغلب چنین جواب می دهند که:” چشمانداز من، رساندن قومم به رستگاری است.” یا “چشمانداز من این است که “کلام خداوند را بر تمام مخلوقات ابلاغ کنم و خداوند را بشناسانم”، و یا” چشمانداز ما آماده کردن مردم برای خدمت در راه خداست.”
همه این پاسخ ها، نه چشمانداز که مصادیقی از مأموریت بودند. چرا؟ چون خیلی کلی تر از چشماندازاند. هر چند چشمانداز و مأموریت، مفاهیمی مرتبطاند، اما دقیقا یًکسان نیستند. مأموریت، بیانی کلی از هدف غایی است که دربرگیرنده اندیشه کلی آن چیزی است که میخواهیم در زندگی انجام دهیم. بهعبارت دیگر، مأموریت ماهیتی فلسفیمآب و تجریدی دارد و خواص کاربردی بودن و عینیت از آن به دوراست. به علاوه، مأموریت چنان باز و فارغ از هر محدودیتی است که میتوان ساعتها ویا حتی روزها را به صحبت درباره ی جنبهها و کاربردهای متفاوت آن گذراند. در مقابل، چشمانداز شرحی دقیق، همراه با مرزهای قابل تعریف و تاکیدهای مشخص است.»
نتایج آثار و لوازم پذیرش بحث
تلاش برای تعیین «چشمانداز بشریت، چشمانداز تمدنی، چشمانداز بینالملل، چشمانداز جوامع دینی» از زیرساختهای «تمدنسازی» محسوب میشود و اگر بخواهیم تمدن الهی مبتنی بر علم دینی بنا شود باید براساس گزارههای دین، سند چشمانداز تمدن اسلام را تدوین کرد.
مباحث و مفاهیم کلیدی مرتبط به این بحث
دینشناسی، تمدن الهی، علم دینی، چشمانداز بشریت، چشمانداز تمدن اسلام، آرمانشهر
برچسب #آرمانشهر #آینده نگری #تمدن الهی #چشم انداز #چشمانداز بشریت #چشمانداز تمدن اسلام #دینشناسی #علم دینی
دانشنامه, کرسی های نظریه پردازی
#کرسیهاینظریهپردازی
#مهارتمحوری
خانه > دانشنامه > کرسی های نظریه پردازی > مهارت محوری
دانشنامه, کرسی های نظریه پردازی
مهارت محوری
9 دقیقه خواندن
137
مهارت محوری
مهارت محوری دانشنامه عبدالحمید واسطی
فهرست
موضوع بحث
مسأله بحث
پیش فرضها
فرضیه بحث
تبیین بحث
نتایج آثار و لوازم پذیرش بحث
اهداف رشته فلسفه
مباحث و مفاهیم کلیدی مرتبط به این بحث
موضوع بحث
«مهارتمحوری» چیست؟ چرا؟ و چگونه؟
مسأله بحث
چگونه میتوان از اطلاعات و علم، برای حل مشکلات و مسائل زندگی استفاده کرد؟ (صِرف دانستن نباشد، به «توانستن» منجر شود)
پیش فرضها
علم، الفاظ و عبارات نيست بلكه حقايقی است كه در نفس لمس و احساس شوند.
علم نهایی، احساس عظمت خداوند و توجّه با تمام وجود به مبدأ هستی است.
برای دستيابی به علم بايد به مشاهده و تحليل پرداخت و آنچه مهم است دستيابی به تحليلهاست كه در نتيجه آن لمس و احساس واقعيات در نفس ايجاد میشود.
دستيابی به حقايق وقتی صورت میپذيرد كه فرد قدرت استنباط و يا تحليل داشته باشد.
قدرت تشخيص و ارزيابی وقتی به دست میآيد كه فرد با مبدأ هستی ارتباط روحی برقرار كند و فقر خود و غنای او را لمس نمايد.
در تحليل و بررسی بايد به دنبال سرچشمههای خلقت بود.
دستيابی به سرچشمههای خلقت، علم و آگاهی شفّاف را ايجاد میكند.
برای رسيدن به علم و آگاهی شفاف، بايد جريان خلق كردن را تجربه كرد و با تمام وجود احساس نمود.
فرضیه بحث
مهارت = توانایی مستمر مستقل برای انجام کاری یا ایجاد تغییری
مهارتمحوری = تدوین اهداف و شاخصهای یک برنامه راهبردی یا عملیاتی بر اساس مهارت (استفاده از کلمه «بتواند» در تدوین اهداف و شاخصها)
تبیین بحث
علم برای زندگی است، ما میآموزيم تا روح از محدوديتها خارج شود و به پهنه بیانتهای هستی متصل شود، ما میآموزيم تا به جهانهای برتر و فراسوی ديد مادی دست يابيم و ابديت خود را بسازيم. انسانها میخواهند به كمال برسند پس بايد نيازها و نواقص خود را برطرف كنند. امّا چگونه؟
جهانی كه در آن زندگی میكنيم دارای قوانين و معادلات ثابتی است. موجودات آن هريك دارای خواص و آثار منحصر به خود هستند و با ديگر موجودات فعل و انفعالاتی ضابطهمند دارند. ما خود جزئی از اين جهان به همپيوسته و قاعدهمند هستيم و با تمام اجزاء آن ارتباط داريم (اثر میپذيريم و اثر میگذاريم).
كسی كه قواعد و قوانين هستی را بشناسد میتواند با فراهم سازی زمينه به جريان افتادن آنها، نيروها و آثار مورد نياز خود را توليد كند و نقص خود را برطرف نمايد. شناخت معادلات هستی و روش فعالسازی آنها، ” فهم كاربردی” است؛ مهارتمحوری با «فهم کاربردی» گره خورده است.
قال رسول الله صلی الله عليه وآله :
«إنَّمَا زَهِدَ النَّاسُ فِی طَلَبِ العِلمِ لـِمَايَـرُونَ مِنْ قِلَّة انْتِفَاع مَنْ عَلِمَ بـِلا عَمَلٍ» .
” مردم به دنبال علمی كه فايدهای در عمل از آن نبينند نمیروند. “
«عِلم بـِلا عَمَلٍ كَشَجَر بـِلا ثَمَر».
” علم بدون كاربرد مانند درختی است كه ميوه نداشته باشد. “
«العِلمُ الَّذِی لا يُعْمَلُ بـِه كَالكَنـْز الَّذِی لايُنـْفَقُ مِنهُ أتـْعَبَ صَاحِبُهُ نـَفْسَهُ فِی جَمْعِه ِ و لمْيَصِلْ إلی نَفْعِهِ».
“علمی كه به كار برده نشود مانند ثروتی است كه صاحبش برای جمعآوری آن زحمت بسيار بكشد ولی هيچگاه آن را برای نياز خود مصرف نكند.”
وقتی فردی عملی را انجام دهد فعل و انفعالات زير در نفس او صورت پذيرفته است:
احساس يك نياز
تفكر برای يافتن رفع كننده نياز
توجّه به رفع كننده نياز و محاسبه نفع و ضررهای احتمالی آن
ميل و گرايش به سوی رفع كننده نياز
تمركز قوا برای برقراری ارتباط با آن
اراده نهايی برای بروز دادن آثاری كه اين ارتباط را ايجاد میكند.
میبينيم كه هر عملی تجلّی افكار انسان و تمايلات اوست، تجلّی روح اوست و البته تمايلات انسان نيز بسته به ميزان آگاهی و سطح فهم و درك تغيير میكنند. تا مفيد بودن چيزی تشخيص داده نشود، گرايش به سوی آن به وجود نمیآيد. (گرچه اين تشخيص ممكن است غلط و نادرست باشد.) اعمال انسان نمود شخصيت اوست؛ و انسان به مقداری كه میداند، میتواند عملكرد داشته باشد.
بتواند اثبات كند واقعيتهايی هستند. (خارج از خيال و توهم ما)
بتواند اثبات كند اين واقعيتها، يك شبكه و دستگاه منسجم و يكپارچه وجودی را تشكيل دادهاند و تصادفی و از همگسسته نيستند.
بتواند روابط[1] بين موجودات و ساختار كلان هستی را ترسيم كند و برای مدعيات خود استدلال بياورد.
بتواند به سؤالات هفتگانه چه هستيم؟ از كجا آمدهايم؟ چگونه آمدهايم؟ به كجا میرويم؟ در كجا هستيم؟ با چه موجوداتی هستيم؟ چگونه حركت میكنيم؟ پاسخ عقلانی بدهد.[2]
بتواند وجود خدا و خصوصيات وجودی او را با برهان عقلی اثبات كند.[3]
بتواند كيفيت ربط موجودات با خداوند را توضيح دهد و برای مدعای خود استدلال بياورد.
بتواند كيفيت خلقت جهان را توصيف كند و استدلال بياورد و با فرضيات فيزيك جديد مقايسه كند.
بتواند تصوير فلسفی با استدلال از جهان مادی، ماده، فضا، زمان، نور، انرژی ارائه دهد و با فرضيات فيزيك جديد مقايسه كند.
بتواند توصيفی از جهانهای ماوراء ماده ارائه دهد و بر آن استدلال بياورد و با توصيفهای عرفانی (صادق و كاذب) مقايسه كند و اعتبارسنجی نمايد.
بتواند حقيقت نفس و روح و ذهن و رابطه آنها با يكديگر و با بدن را با استدلال توصيف كند و با فرضيات روانشناسی و توصيفهای عرفانی مقايسه كند.
بتواند نگرشهای مطرح در فلسفه اسلامی را در يك جدول تطبيقی عرضه كند و تاثير انواع نگرشها به هستی و شبكه موجودات، در زندگی را به تصوير بكشد به گونهای كه مخاطب اهميت دستيابی به نگرشی صحيح و جامع از هستی (داشتن اطلاعات فلسفی درست) را لمس كند.
بتواند تاثير مبانی فلسفی را در تعليم و تربيت، برنامهريزی و مديريت، دينشناسی، تصميمگيری و معنی زندگی، با شواهد و مستندات نشان دهد.
مدعای فلسفههای الحادی و فلسفههای شرقی و غربی را بشناسد و بتواند حداقل يك نقد نسبت به آنها ارائه كند.
فهرستی از برهانهای عقلی و استدلالهای فلسفی به كار رفته در قرآن و روايات را در دست داشته باشد و بتواند تبيينهای فلسفی متخصصين از اين آيات و روايات را تحليل و تشريح كند.[4] (مثلاً بيانهای موجود در كتاب الميزان و كتاب بحارالانوار)[5]
بتواند سخنرانی ها و مقالات تخصصی فلسفی را درك كند و به سؤالاتی كه در مورد محتوای آنها پرسيده میشود پاسخ بدهد.
(انتقال به فایل کامل اهداف مهارتی در علوم حوزوی)
در الگوی پیشرفت و توسعه نیز میتوان «مهارتمحوری» را بهعنوان رویکرد حاکم بر الگو قرار داد؛ یعنی کلیه اهداف و شاخصها باید از اهداف شناختی و شاخصهای مدارک علمی، ارتقاء به اهداف و شاخصهای مهارتی پیدا کند.
مباحث و مفاهیم کلیدی مرتبط به این بحث
روششناسی، رویکرد مهارتمحور، مدل پیشرفت و توسعه
پی نوشت ها:
[1] . كيفيت، كميت و جهت اثرگذاری و اثرپذيری بر يكديگر و موقعيت و رتبه هر يك از موجودات در اين شبكه
[2] . بتواند مقاله يا سخنرانی ای را كه با جمله «ما در جهانی زندگی میكنيم كه از جهت وجودی ….» آغاز میشود ارائه كند. بتواند سرمنشأ هستی را با استدلال نشان دهد. بتواند كيفيت خلقت را با استدلال توصيف كند.
[3] . بتواند به گونهای عالم وجود و خداوند را توصيف كند كه تصور چنين خدايی مستلزم تصديق به وجود آن باشد.
[4] . در يك مقاله علمی يا در يك سخنرانی يا در يك گفتگوی علمی
[5] . و در مواردی كه تحليلی تخصصی يافت نشود بتواند فهم اوليهای از آنها به صورت روشمند پيدا كند مثلا بتواند بر گفتگوی حضرت رضا عليهالسلام با عمران صابی توضيحی ارائه كند يا بتواند نسبت به محتوای احاديث كتاب توحيد صدوق، فهم اوليهای را در مخاطب ايجاد نمايد.
برچسب #روششناسی #رویکرد مهارتمحور #فلسفه #مدل پیشرفت و توسعه #مهارت #مهارت محوری
دانشنامه, کرسی های نظریه پردازی
نبرد استراتژیک
دانشنامه, کرسی های نظریه پردازی
فقه تمدنی
از سوی ديگر چون انجام يك عمل نيازمند تمركز كليه نيروهای درونی است (هر عملی بسته به ميزان دقّت و اهميتش، ضريبی از تمركز را نياز دارد) بايد نفس، حالت و قالب خاصی به خود بگيرد تا بتواند يك عمل مشخص را انجام دهد. به تجربه میيابيم كه هر كاری در هر موقعيت روحی قابل اجرا نيست و افراد برای انجام فعاليتهای خود بايد زمينه مساعد روانی ايجاد كنند. اين تلاش، سبب میشود شكل و قالب قبلی نفس به شكل و قالبی جديد تبديل شود و در اثر تكرار عمل، شكل ثابت به خود بگيرد و به صورت ملكه در آيد.
علم برای زندگی است و زندگی نيازمند مهارتهای گوناگون است. انسان در اجتماع زندگی میكند امّا زندگی اجتماعی او در صورتی متعادل خواهد بود كه بتواند مستقل و متكی به خود باشد. زندگی، عمل است و عمل، زندگی است. بايد بياموزيم تا عمل كنيم و با عمل كردن روح خود را رشد دهيم.
بدون عمل نمیتوان به روح شكل صحيح داد و آن را به سوی ادراك حقايق هستی حركت داد. بدون عمل نمیتوان در زندگی مادی به رفع نياز رسيد و نمیتوان استقلال و ثبات خود را به دست آورد. علم برای زندگی است و زندگی جز با عمل بر اساس علم صحيح، به نتيجه نخواهد رسيد.
اين عالم، عالم تدريج است. برای رسيدن به هدف بايد مراحلی را از حداقلِ ممكن به سوی حداكثرِ مطلوب گذرانيد. همانطور كه در فهم و ادراك و در احساس و گرايشهای روحی، لايههای تدريجی وجود دارد، در مورد عمل نيز سطوح و لايههايی وجود دارد. انسان در عمل و اجراء، ابتدا يا با آزمون و خطا آغاز میكند يا تقليد میكند؛ سپس سعی میكند با دقّت و بدون خطا دوباره انجام دهد؛ در اثر تكرارِ عمل، به سرعت و دقّت لازم میرسد و در نهايت برايش عادی میشود و بدون نياز به تمركز، كار را انجام میدهد.
۱. آزمايش اوليه ۲. دقّت و بررسی نتايج ۳. تكرار عمل ۴. سعی برای ايجاد سرعت و دقّت لازم ۵.عادت و مهارت كافی
مطالبات زندگی، گوناگون و جوانب آن مختلف است و هر كدام نيز نيازمند دقّت و تمركز كافی است. اگر بخواهيم برای هر كاری در مرحلهی سعی و خطا باقی بمانيم از عهده زندگی برنخواهيم آمد. ما نيازمند ملكه شدن و عادی شدن افعال حياتی و مستمر خود هستيم آن هم با دقتی كه پاسخگوی نيازهای مادی و معنوی ما باشد. يك شناگر ماهر، يك خطاط قابل و يك سالك نورانی، آگاهیهای خود را با دقّت بهطور مستمر به كار بردهاند و نفس و بدن خود را شكل دادهاند تا به اين رتبه نائل شدهاند.
تا به آنچه میدانيم عمل نكنيم، رشدی نخواهيم داشت. استاد بايد طوری به شاگردان علم را بياموزد كه مستقيما به عمل و كاربرد منجر شود و علمآموزان راه و روش پيادهسازی معلومات را نيز بهدست آوردند. جدول زير، نمايی از لايههای “عمل واجراء” است:
(اقتباس شده از جدول بلوم، با دخل و تصرف)
ردیف لايه و سطح افعالی كه نشان دهنده اين لايه هستند.
۱ آزمون و خطا
تقليد
آزمايش میكند، بررسی میكند، جستجو میكند، نمونه برداری میكند، میسنجد، نگاه میكند، تكرار میكند، مونتاژ میكند.
۲ اجرای مستقل به تنهايی عمل میكند، طراحی میكند، میسازد، دوباره سازی میكند.
۳ دقت و استمرار كنترل میكند، ارزيابی میكند، ظريف كاری میكند، اصلاح و تعمير میكند.
۴ عادی شدن و ملكه شدن بهراحتی انجام میدهد، چند كار را همزمان به خوبی انجام میدهد، بلافاصله اجرا میكند، معطل نمیماند.
نتایج آثار و لوازم پذیرش بحث
نمونهای از اهداف مهارتی در برخی علوم و رشتهها: (بهعنوان نمونه)
اهداف رشته فلسفه
#کرسیهاینظریهپردازی
#نبرداستراتژیک
خانه > دانشنامه > کرسی های نظریه پردازی > نبرد استراتژیک
دانشنامه, کرسی های نظریه پردازی
نبرد استراتژیک
17 دقیقه خواندن
127
نبرد استراتژیک
نبرد استراتژیک دانشنامه عبدالحمید واسطی
فهرست
موضوع بحث
مسأله بحث
پیش فرضها
فرضیه بحث
تبیین بحث
نتایج آثار و لوازم پذیرش بحث
مباحث و مفاهیم کلیدی مرتبط به این بحث
موضوع بحث
«استراتژی و نبرد استراتژیها» چیست؟ چرا؟ و چگونه؟
مسأله بحث
چگونه میتوان در فضای رقابت (اعم از رقابت فکری، رفتاری، فرهنگی، تمدنی و …) پیروز شد و به جای پیروی از «روندها»، «روندسازی» کرد؟
پیش فرضها
پارادایم = چهارچوب فکری که از برآیند دیدهای هستیشناسانه، انسانشناسانه، معرفتشناسانه، ارزششناسانه، جامعهشناسانه، تاریخشناسانه، روششناسانه، حاصل میشود و زاویه دید ایجاد میکند. (انتقال به بحث تفصیلی از پارادایم)
فرضیه بحث
استراتژی= تعیین موقعیت و فرآیند بهینه برای تحقق اهداف در محیط رقابت (استراتژی = جریان بهینه در یک سیستم)
نگرش استراتژیک = مهارت در دیدکلان و چهارچوبها و قواعد نهفته و رصد محیط رقابت و مهارت در محاسبه انواع احتمالات برای فرآیندهایی که شما را به هدف میرساند و تشخیص فرآیند بهینه.
نبرد استراتژیک = تلاش برای کشف و اِعمال استراتژی برتر در محیط رقابت استراتژیها
استراتژی کلان = فرآیندهای بهینهای که منجر به ساختارسازی بهینه میشوند؛ استراتژیها سطوح مختلفی دارند و هر کدام برای فرآیندی مافوق خود استراتژی خُرد و برای هدفی مادون خود استراتژی کلان هستند.
تبیین بحث
استراتژی، در لغت به معنی “طرحی برای به اجرا درآوردنِ تصميمی خاص؛ فرآيند طراحی چيزی يا انجامِ كاری به شيوه ماهرانه، مهارتِ طراحی تحركاتِ نظامی درنبرد” آمده است. [1] استراتژی در اصل، اصطلاحی است نظامی به معنای سنجيدن وضع خود و حريف و طرح نقشه برای روبروشدن با حريف در مناسبترين وضع است.[2]
استراتژی، طرحی منسجم، جامعنگر و يكپارچهكننده برای حركت در كوتاهترين راه به سوی هدف، با بهترين بهرهبرداری از منابع وامكاناتِ موجود است. استراتژی يا راهبرد، راه و روش رسيدن به اهداف بلندمدت وحياتی است. يك موضوع استراتژيك و راهبردی، موضوعی است كه جنبه حياتی دارد يعنی دراستمرار شاخصههای حيات تاثير عمده دارد و معمولا در محيط رقابتی اهميت خود رانشان میدهد.[3]
از دلايل اصلی نياز به استراتژی و تفكر استراتژيك، وجوداختلاف عملكردها و برنامهها، وجود محيطهای مختلف، وجود تمايلات و سلائق متفاوت و پيچيدگی روابط انسانی است.[4]
برای تعيين استراتژی بايد اهداف بلند مدت + مجموعه اقدامات كلانِ لازم برای رسيدن به آنها مشخص شود. استراتژی از تصميمها، برنامهها و قواعدِ مرتبط ساختن اقدامات به يكديگر برای رسيدن به هدف تشكيل شده است. معمولاً افراد و مجموعهها در تشخيص اهدافِ كلّی تا حدودی صحيح و مشترك عمل میكنند امّادر تدوين استراتژی، تفاوتهای فاحشی بين آنها وجود دارد.[5]
تدوين يك استراتژی صحيح مهمترين عامل برتری بر الگوها و فعاليتهای ديگران است. آيه شريفه ” َلاتَهِنُوا وَ لَاتَحْزَنُوا وَ أنتُمُ الاَعْلَونَ إنْكُنتُمْ مُؤمِنينَ”[6] بيانگر همين حقيقت است كه اگر استراتژی اسلام در زندگی فردی و جمعی ما مورد توجّه قرار گيرد الگوهای ديگر فرهنگها و تمدنها قدرت رقابت با اسلام را نخواهند داشت.
استراتژی يك ديدِ تمامنگر و يكپارچه است و برنامهريزی استراتژيك، تغيير فعاليتها برای حداكثر استفاده از فرصتها است. در استراتژی يك اصل قوی و ثابت وجود دارد و آن تمركز است (تمركز بر روی يك موضوع). اين اصل ناشی از محيط رقابتی و محدوديت منابع است. استراتژی، اثربخشی خود را از زاويه ديدِ استراتژيك نسبت به محيط رقابت[7] میستاند؛ برای تدوين يك استراتژی اثربخش بايد كلاننگری به همراه دقيقنگری داشت و قواعد رقابت را به درستی شناخت.
درونمايه اصلی استراتژی، فرصتها[8] هستند. ماهيت استراتژی، تشخيص فرصتهای اصلی برای تحقق اهدافِ نهايی و تمركز منابع در جهت تحقق منافع نهفته است.[9] شناخت پارادايم[10] حاكم و پارادايم آينده حياتيترين عامل در طراحی يك استراتژی اثربخش است. مثلا اگر پارادايم آتی “تكنولوژی اطلاعاتی” باشد، كشورهايی كه از الان استراتژی خود را بر اين محور استوار كردهاند، آينده را به دست خواهند داشت.[11]
تكوين استراتژی: (مطالب زیر از کتاب «استراتژی اثربخش» تالیف دکتر وفا غفاریان اخذ شده است.)