✍️ بازخوانی یک کتاب
👓 «علم تحولات جامعه؛ پژوهشی در فلسفهی تاریخ و تاریخگرایی علمی»
⛳️ قطعهی شمارهی 9
2. انتقاد از نظریهی جغرافیاگرا
نظریهی جغرافیایی مظهر یک اعتقاد یکجانبه و طبیعی است و منکر عامل انسانی در تعیین سرنوشت تاریخ، پیدایش و تکامل آن. البته نمیتوان تردید کرد که محیط و عامل جغرافیایی نهتنها مبین خصوصیت محصول طبیعیای است که بشر نیازمندیهای خویش را با آن رفع میکند، بلکه مبین خصوصیت وسایلی نیز هست که انسان با آنها این محصولات مورد نیاز را تولید میکند.
محقق است که هرچه قلمرو و محیط جغرافیایی متنوعتر باشد، برای تکامل قوای تولیدی مناسبتر است؛ ولی آنچه از تیررس دید اصحاب نظریهی جغرافیاگرا دور مانده، این حقیقت است که اگرچه بشر محصول محیط جغرافیایی خویش است، ولی نسبت به آن یک وجه منفعل منفی نیست؛ بلکه او در مقابل شرایط محیط خویش واکنش نشان میدهد و آن را تغییر میدهد.
اگرچه انسان ابزار خویش را از محیط اخذ میکند، اما محیط جغرافیایی عامل قطعی تغییرات اجتماعی و تاریخی نیست، بلکه تنها یکی از شرایط ضروری تکامل تاریخی است. ایتالیای امروز تحت همان شرایط جغرافیایی زیست میکند که رومیها در سه هزارسال پیش میزیستند؛ اما نظام اجتماعی و مدنیت امروز #ایتالیا هیچ وجه تشابهی با ایتالیای رومی ندارد.
(همان، ص. 34)
#علم_تحولات_جامعه
#مکاتب_فلسفهی_تاریخ
#جغرافیاگرایی
#روم
@doranejadid
✍️ بازخوانی یک کتاب
👓 «علم تحولات جامعه؛ پژوهشی در فلسفهی تاریخ و تاریخگرایی علمی»
⛳️ قطعهی شمارهی 10
ب) نظریهی قهرمانگرایی یا اصالت شخصیت
نظریهی دوم در مکاتب #فلسفه_تاریخ که تا حدودی #کارلایل بنیانگذار آن شمرده میشود، نظریهی اصالت شخصیت و قهرمانگرایی است. بنا به عقیدهی طرفداران این نظریه، قهرمانها نقش قاطعی در تعیین سرنوشت یک تمدن دارند. نتایجی که کارلایل از این نظریه اتخاذ کرد، بعدها #جان_استوارت_میل و #ویلیام_جیمز را به خود جلب کرد. در واقع، تا حدودی #نیچه و #هگل را میتوان پدران اصلی نظریهی اصالت شخصیت بهمعنای علمی آن دانست؛ زیرا از سرچشمهی افکار این دو نفر بود که مسیر واقعی اندیشهی #قهرمانگرایی بستر واقعی خود را طی کرد و به نتیجهی جبری آن، یعنی فاشیسم #ایتالیا و#آلمان منجر شد.
بنیان فکری این نظریه بر این باور استوار است که قهرمان با محیط خویش به مبارزه برمیخیزد و ناگواریها و تلخیهای فراوانی را متحمل میشود؛ اما از این لحاظ که روح خود را درک کرده است، بهناچار جامعه و مردم را به تبعیت از ارادهی خود وامیدارد و مسیر تاریخ را تعیین میکند و بدینترتیب، جامعه را بهسوی کامیابی سوق میدهد و به تاریخ و تمدن معنی میبخشد؛ لذا قهرمان اصلیترین عامل تکامل و پیدایش تاریخ است. بنابراین برای شناخت درست تاریخ باید زندگی روحی و شخصیت قهرمانان بزرگ هر دوره را (نظیر اسکندر، سزار، عیسی، بودا و ... ) مورد تحقیق قرار داد.
اگرچه نمیتوان همهی معتقدین به اصالت فرد در جامعه و تاریخ را پیرو این مکتب دانست، اما فرانسیس #بیکن، #هابز، #لاک، #روسو؛ و مرکانتیلیستهایی همچون #آدام_اسمیت، هانری ماین و فردریک مادیتلند از پیروان این مکتب فلسفهی تاریخ هستند.
خطای این مکتب فکری آن است که فراموش میکند شخصیتهای بزرگ، بهنوبهی خودشان، محصول و مجری ضروریتهای زمان خود هستند. ویژگی آنها این است که این ضروریتها را درک کردهاند و معنای #روابط_اجتماعی جدید را - که در حال تکوین است - زودتر از معاصران خود دریافتهاند. نقش این نوابغ فقط در تفسیر صورت ظاهری وقایع است، اما این امر ایشان را قادر نمیکند که تغییرات عمیق در علل کلیتری باشند که حرکت تاریخ محصول آن میباشد. علل کلیتری که قهرمانها معلول آنها شمرده میشوند.
#علم_تحولات_جامعه
#مکاتب_فلسفهی_تاریخ
#قهرمانگرایی
#اصالت_شخصیت
@doranejadid
❎ همهگیری جهانی و آزمون حاکمیتهای ملی
"اپیدمی" (epidemy) یا "همهگیری" عبارت است از شیوع چشمگیر و غیرقابل انتظار یک بیماری یا یک عارضه و گسترش آن در یک جمعیت قابل توجه و فراوان. اگر این فراگیری از مرز یک قاره بگذرد و در مقیاس جهانی اتفاق بیافتد، به آن پاندمی (Pandemic) یا همهگیری جهانی گفته میشود. طاعون، وبا، ایدز، آنفلوآنزای خوکی و اینک کرونا ویروس از جملهی بیماریهایی است که مرز شیوع آن از همهی قارهها را درنوردیده و جهان را با خود درگیر ساخته است.
اپیدمیولوژی علم شناخت آنچیزی است که بر مردم در شرایط شیوع بیماریهای فراگیر میگذرد. اگرچه در پزشکی بالینی، آنچیزی که مهم و محل تمرکز است، مفهوم "مطبداری" آن است و فرد بیمار و بیماری فرد برجسته میشود، اما در اپیدمیولوژی، آنچه محل توجه است، گروههای جمعیتی و جامعه است و بیماری فرد در زمینههای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، مذهبی، اقتصادیاش مطالعه میشود. شاید - البته با کمی مسامحه - بتوان این دانش را مطالعهی چگونگی جامعهپردازی توسط یک عامل بیماری نامید. یک عامل بیماریزا میکوشد تا حداکثر نفوذ و تاثیر و نهایت بقا را بهدست آورد؛ اپیدمیولوژیسک هم تلاش میکند سازمان تشکیلشده توسط این عامل و قدرت سرایتپذیریاش را از طریق نامساعدکردن محیط شیوع از هم بپاشاند.
بیماریهای همهگیر جهانی، عرصهی جدال هوش اجتماعی یک عامل بیماریزا با هوش اجتماعی بشر است. اپیدمیها، آشکارکنندهی توانایی ملتها در حفاظت از امر اجتماعی بناشده در تاریخشان هستند؛ جامعهای که بهسرعت میتواند سازمان مناسبی را برای مقابله با فراگیری و شیوع یک عامل بیماریزا بهخود بگیرد، نشان میدهد از آگاهی ملی مناسبی نسبت به جامعهبودناش برخوردار است؛ و بالعکس.
اپیدمیها، آزمونهای مهمی برای حاکمیتهای ملی هستند؛ حاکمیتهای ملی بهعنوان نهادی که مسئولیت معماری و ساختمندی و استحکام امر اجتماعی ملتها را بهعهده دارند، در مواجهه با یک اپیدمی به چالش کشیده میشوند و نقاط آسیبپذیرشان را آشکار میکنند. از اینرو اگر یک پاندمی (همهگیری جهانی) از سوی نهادهای خاصی در دنیا طراحی شده باشد، باید آن را بهمثابه آزمونی برای ورود به یک تحول جهانی تحلیل کرد. این منظر، تحلیل فراگیری کرونا را به جهت خاصی هدایت خواهد کرد؛ ویروسی فراگیرشده در پنج قاره، در فضای رقابت تجاری چین و آمریکا؛ ویروسی کمخطر برای افراد، و البته بسیار جدی و رسواکننده برای حاکمیتهای ملی.
#یادداشتها
#حاکمیت_ملی
#امر_اجتماعی
#هوش_اجتماعی
#جامعهپردازی
#همهگیری_جهانی
#اپیدمی
@doranejadid
❎ اپیدمی آنفلونزای اسپانیایی پیش از جنگ جهانی دوم
"آنفولانزای اسپانیایی" در 1918-1919، در فاصلهی زمانی جنگ جهانی اول و دوم فراگیر شد و 50 میلیون انسان را بهکام مرگ کشاند. این اپیدمی از آمریکا آغاز شد. در زمستان 1918، ویروسی جهشیافته از خوکها به انسان منتقل شد و در اردوگاههای موقت ارتش آمریكا در كانزاس، شرایط مناسبی را برای گسترش خود پیدا کرد. در اوایل مارس 1918، پزشکان ارتش آمریكا افزایش شدید تعداد بیماران مبتلا به آنفولانزا را ثبت كردند، اما موفق نشدند از شیوع عفونت در مرحلهی اولیه جلوگیری کنند؛ زیرا هزاران بیمار در حال گذر از اقیانوس اطلس بودند.
این ویروس در اواخر ماه مارس به "برتاین فرانسه" رسید و در همهی راستاها شروع به نفوذ و گسترش کرد. ابتدا به پاریس و بعد از آن به جنوب فرانسه، سپس به انگلیس؛ و البته بهسمت جبههی غرب به بلژیک و اسپانیا و آلمان نیز وارد شد و صدها هزار سرباز آلمانی را با خود درگیر کرد؛ بهنحویکه در اطاقهای ساختمان انتشارات هِردِر در فرایبورگ، یک بیمارستان وجود داشت که باید گسترش مییافت تا سربازانی که بهشدت مبتلا به آنفولانزا بودند، در آن بستری شوند. در مونیخ، صدها بیمار جدید هر روز در بیمارستان بستری میشدند؛ ترافیک تراموا حرکت در شهر را محدود میکرد؛ یک سوم کارگران در شرکتهای بزرگ صنعتی بیمار بودند؛ وقتی تابستان فرا رسید، بیماری اسپانیایی همهی شهرهای آلمان، از جمله برلین و لایپزیگ را نیز فرا گرفته بود.
اگرچه این تنها آلمان نبود که از این بیماری رنج میبرند، بلکه ارتش فرانسه، انگلیس و آمریکایی نیز دچار این بیماری شده بودند؛ اما مساله اینجا بود که آنها مواد غذایی و تجهیزات و مراقبت پزشکی بهتری را دریافت میکردند. در آلمان این بیماری را ناشی از یک توطئه میدانستند و به آن "تب فلاندر" میگفتند. این بیماری به سیستم تنفسی حمله میکرد؛ راه را برای ذاتالریه هموار میساخت و اغلب به مرگ منجر میشد. بیماران خفه شده بودند و رنگ سیاه و کبود پوست قربانیان تأیید میکرد که علت مرگ آنها، کمبود اکسیژن بوده است.
تخمین تعداد قربانیان در سراسر جهان کاری دشوار است؛ مانفرد واسولد - مورخ پزشکی كه چند كتاب دربارهی یبماری اسپانیایی نگاشته است - این رقم را بین 25 تا 40 میلیون نفر تخمین میزند؛ جمعیت كل جهان در آن زمان یک میلیارد هشتصد هزار نفر بوده است. درحالیکه در اروپا قریب به سه میلیون نفر با این ویروس کشته شدند، در شبهقارهی هند و در امپراتوری درحالفروپاشی روسیه، 17 میلیون نفر، بهدلایل ناشیشده از این اپیدمی، جان خود را از دست دادند.
#یادداشتها
#اپیدمی
#جنگ_جهانی_اول
#جنگ_جهانی_دوم
#شبهقاره_هند
#روسیه
@doranejadid
❎ کرونا و بزنگاههای نزاع تمدنی اسلام و غرب
کرنش در برابر دستاوردهای تمدن غالب، روح دمیدهشده در تولیدات و محصولات یک تمدن است. تا زمانی که این کرنش پابرجا باشد، میتوان از حاکمیت آن تمدن صحبت کرد؛ بههمینترتیب، سر باز زدن از این کرنش را نیز میتوان از نشانههای انحطاط آن تمدن دانست. امروزه جریانهای مهمی را میتوان در دنیا نام برد که از سجدهکردن در برابر محصولات مدرنیته احتراز میکنند و از مطالبهی یک امکان جدید برای زیست اجتماعی، ولو توام با لکنت و ابهام، صحبت میکنند. جریانی که #انقلاب_اسلامی در نوک این حرکت قرار دارد و شهر قم، کانون آن محسوب میشود.
طب مدرن از محصولات تجدد است. اگر آحاد جماعات بشری بهشکل همهجانبهای آن را پذیرفته باشند، باید بگوییم که هنوز خلل چندانی بر سیطرهی مدرنیته در جهان وارد نشده است؛ اما مشاهدهی وجوه جدی از ناکارآمدی و ناتوانی در پاسخگویی به مشکلات سلامت و بهداشت و درمان بشر را میتوان از نشانههای انسداد این تمدن قلمداد کرد؛ بهویژه اگر جریانهای آوانگاردی پیدا شده باشند که رفع ناتواناییهای طب مدرن را در عداد توانمندیهای خود بدانند و خود را در معرض یک آزمون تمدنی قرار بدهند.
اگرچه طب سنتی ایرانی و طب قدیم اسلامی هنوز در کشور ما به یک نظام درمانی منسجمی تبدیل نشده و جایگزینی محیا و ساختیافته برای جایگزینی نظام سلامت مدرن محسوب نمیشود، اما مشخص است که این الگوی درمانی در کنار طب مدرن، بهعنوان طب مکمل پذیرفته شده و بهکارگرفته میشود. با اینوجود، قرارگرفتن گسل طب مدرن و طب مکمل زمانی فعال میشود که از یکسو طب هاریسونی نتواند به یک مسالهی درمانی فراگیر پاسخ بدهد، و طب سنتی اسلامی در عمل ثابت کند که میتواند تمامقد در میدان حاضر شده و مسالهی غیرقابلحل این نظام درمانی را مرتفع نماید. اگر چنین اتفاقی رقم بخورد، باید اپیدمی کرونا را بهمثابه آشکارکنندهی ظهور دوران جدیدی در عالم پزشکی بهحساب آوریم و پدیدارشدن نقطهی عطف جدیدی را در تاریخ پزشکی جهان اعلام کنیم.
البته بهنظر میرسد که این مساله به این سادگی اتفاق نخواهد افتاد؛ یعنی نه نظام مسلط پزشکی به این آسانی تن به این دوئل تمدنی خواهد داد؛ و نه طب سنتی و اسلامی به این سادگی خواهد توانست از این آزمون عبور کند و بهفرض قبولی، خود را در قالب نظام سلامت و درمان جایگزین به جامعه معرفی کند. با این وجود باید به سه مطلب توجه کرد:
1️⃣ نکتهی نخست؛ فراهمنکردن زمینه برای این دوئل را باید بهحساب ضعف نظام پزشکی مدرنیته نوشت؛ چرا که هزینهی اصلی این مبارزه، در صورت شکست، بهگردهی طب سنتی و اسلامی گذاشته خواهد شد.
2️⃣ نکتهی دوم؛ اگر طب سنتی و اسلامی بتواند همچون سیاوش سوگند بخورد و از آتش این آزمون سربلند گذر کند، خلاء ساختاری این الگوی درمانی باز هم آن را بهچالش خواهد کشید و مانع تبدیلشدنش به یک نظام جایگزین بهداشتی و درمانی خواهد شد. مسالهای که حکمای این جریان به آن توجه نمیکنند و خود را صرفا در سطح یک حرکت آوانگارد تقلیل میدهند. باید پذیرفت که این الگوی ریشهدار و تاریخی برای تبدیلشدن به یک الگوی تمدنی فاصلهی زیادی دارد و متاسفانه همت مردانهای در میان حکمای این جریان برای برنامهریزی در این جهت دیده نمیشود.
3️⃣ نکتهی سوم؛ الگوریتم حوادث چند ماه اخیر و نحوهی اعلام خبر گسترش کرونا در ایران نیز به این گمانه دامن میزند که ظرفیت طب ایرانی اسلامی برای بهچالشکشاندن محصولات تمدن غرب جدی گرفته شده است.
▫️ تصاویر آتشزدن کتاب هاریسون توسط آیتالله تبریزیان در حالی بهطور گسترده در شبکههای اجتماعی منتشر شد که این تصاویر سالها پیش اتفاق افتاده بود؛ این بمب خبری حوزهی علمیهی قم را مجبور به موضعگیری کرد و در زمان شیوع کرونا، آن را در یک فشار رسانهای قرار داد. تبعا حوزهی علمیهی قم که در این بمب خبری خلع سلاح شده است، نمیتواند بهعنوان یک تکیهگاه معرفتی برای طب اسلامی مطرح شود.
▫️ همچنین، معرفی قم بهعنوان کانون نشر کرونا در ایران در حالی اتفاق افتاده است که شواهد متعددی مبنیبر کاذب بودن این خبر وجود دارند.
اگر این سناریو را محتمل بدانیم، باید بگوییم که حفظ هژمونی تمدن غرب را واداشته است تا از آبشخور اپیدمی کرونا، به کانون جوشش علمی تمدن جدید (یعنی قم) و مظاهر این توان (مساجد، جماعات و طب اسلامی) ضربهی حسابشدهای وارد کند و سخنگفتن دربارهی تمدن نوین اسلامی را به تمسخر بگیرد و آن را تلاشی موهوم جلوه دهد.
#یادداشتها
#اپیدمی
#قم
#طب_اسلامی
#تمدن_نوین_اسلامی
#تمدن_غرب
#مدرنیته
#طب_هاریسونی
@doranejadid
❎ توماس کارلایل؛ از تاثیرگذاران نحلهی قهرمانگرایی در فلسفهی تاریخ
توماس کارلایل (1795-1881میلادی) ریاضیدان، ادیب، فیلسوف و تاریخنگار صاحبسبک اسکاتلندی است که سرتاسر زندگی خود را با فقر و تنگدستی سپری کرد. او از همان جوانی به حرفهی کشیشی روی آورد و برای تحصیل دانش به دانشگاه "ادین برو" پیوست. نگارش "تاریخ انقلاب کبیر فرانسه" به او شهرتی جهانی بخشیده و نوع نگاهش به تاریخ، وی را در زمرهی تاثیرگزاران شکلگیری مکتب #قهرمانگرایی در فلسفهی تاریخ قرار داده است.
بهنظر کارلایل، فلسفهی تاریخی که صرفا علل و اسباب عمومی را در حرکت تاریخ میبیند و در شرح تحولات تاریخ به آنها بسنده میکند، فلسفهای خشک و بیمغز است؛ در حالی که روح تاریخ به زندگی بزرگانی گره خورده است که مظهر و نمایشی از ذات ربوبیت الهی هستند. بهعبارتدیگر، وی بر این باور بود که این قهرمانان و نخبگان هستند که بهدلایل خاصی همچون بهرهمندی از فرّه شخصی، خرد، هوش و ... تاریخ را میسازند؛ آنها خالق و سازندهی تاریخاند و هم ایشانند که مستحق رهبری اجتماعات بشریاند. او در این اعتقاد خود تا آنجا پیش میرود که میگوید: اساسا تحولات تاریخی جز ظهور و درخشش ارادهی شخصیتهای بزرگ نیست؛ اين افراد فرستادگانی از جانب خداوند هستند كه رسالت هدايت و رهبري مردم را بر دوش گرفتهاند. کارلایل این مطلب را در کتب متعددی، از جمله «دربارهی قهرمانان، قهرمانپرستی و نقش قهرمانی در تاریخ» (On Heroes, Hero-Worship, and the Heroic in History) توضیح داده و به بررسی ابعاد شخصیتی افراد شهیری همچون: ناپلئون، مارتین لوتر و پیامبر مکرم اسلام، امیرالمومنین و امام حسین علیهمالسلام پرداخته است. جمله مشهور «علی را نمیشود دوست نداشت» از اوست.
كارلايل در رويكرد فلسفي خويش تا اندازهاي به عرفان و ادراك اشراقي اعتقاد دارد؛ یعنی سهم عقل را در ادراكات حقيقي و ناب بسيار محدود میداند و معتقد است: درك معرفت و حقيقت امور از طريق دل و قلب انجام میپذیرد، نه از طريق تعقل. درواقع، معرفتشناسي وي صرفاً بر دريافتهاي قلبي استوار است. وی شرح تحولات روحی خود را در کتابی بهنام "سارتور ریسارتوس" توصیف کرده است.
کارلایل، تاریخ را مکاشفهی تقدیر الهی میداند؛ لذا میگوید: کار تاریخنگار، تفسیر این مکاشفه است. این دیدگاه بهگونهای تاریخ را مینگرد که گویی، تاریخ در مقام وحی است و حوادث تاریخی بهمثابه نزول وحی الهی بر مردم؛ از اینرو مورخ را هم باید کاتب وحی دانست. وی در بیان دیگر، تاریخ را نهتنها نوعی وحی، بلکه شعر عصر جدید مینامد.
کارلایل از منتقدان لیبرالیسم کلاسیک و سرمایهداری است و فرجام آن را چیزی جز هرجومرج نمیداند و از آن اعلام انزجار و نفرت میکند.
#مکاتب_فلسفهی_تاریخ
#قهرمانگرایی
#اصالت_شخصیت
#کارلایل
#معنویت
#سرمایهداری
#ادین_برو
@doranejadid