eitaa logo
اصرار
422 دنبال‌کننده
832 عکس
925 ویدیو
4 فایل
به چه زنده ایم؟ آدم ها، جا و زمان ها دگرگون می شوند. خبر آنکه چیزی شروع و چیزی تمام شد. چه باید کرد؟ تن دهیم یا اصرار کنیم؟ چاره چیست؟ مگر آنکه اصرار 📍اصرار در ایتا و تلگرام Esrar3@ 📍اینستاگرام Esrar3.insta@ ✅ برای ارتباط با ما @Esrar_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
فیلم کفرناحوم را دیدم. همان فیلمی که پسربچه ای از پدر مادرش برای به دنیا آوردنش شکایت می کند. پیشنهادم این است اگر کسی به طرز مبهمی حالش خوش نیست، نبیند. این را صرفا جهت ملاحظه ی حالتان نمی گویم. دلیلش اینست حالتان را اینطور بدتر می کند که آخرش احساس می کنید اگر هم حالتان خوب نبود یکی هم این وسط آمد و یک لگدی زد و رفت. شاید مشکلی با بدتر شدنش نداشته باشید اما به شما هم کمک نمی کند بفهمید چه طورید. دیدن صحنه های دردناک فیلم مرا مدام به این سوال وا می داشت که چرا صحنه های غزه این کار را با من نمی کند؟ صحنه های غزه به مراتب دلخراش تر هستند اما غزه هیچوقت به من لگدی نزده. مصیبت غزه لحظه به لحظه دست مرا برای کشف دنیایی که در آن گم شدیم و نمی دانیم کجاییم یا حتی چند چند هستیم، می گیرد. فیلم های این ریختی وقتی جایزه هم می گیرند (مثل این فیلم که جایزه ی جشنواره ی فیلم کن را گرفت) بیشتر استقبال از آن «لگد» هستند. لگدی که نمی خواهد شما هیچ وقت با خودتان فکر کنید «واقعا چرا حالم بد است؟». ظاهرا تمرکز سیاستِ جاری فعلا بر این لگدهاست. اما آه از غزه. غزه لحظه به لحظه، حال و موقعیتت را نشان می دهد. اینست که قشنگش می کند. اگر هم «ما رأیت الا جمیلا» را دارد برای این نیست که زجر و مصیبتش را پنهان کرده باشیم و با برداشت های «همه چی آرومه من چقدر خوشبختم» تصویر فانتزی از آن بیرون بکشیم و به سرمستیِ پیروز شده بر مصیبت ها ادامه دهیم. غزه با خون چیزی را نشان می دهد که هنرمندانه ترین تصاویر روزگار ما از رسم آن عاجز بودند. قشنگ بودنش برای تلقین زیباشناسانه نیست بلکه برای کشف آن درد نامعلومی ست که لحظه ای از شما دور نمی شود. وقتی درون‌تان زجر می کشید هیچ چیز قشنگ تر از این نیست که کسی آن بیرون مو به مو دردت را بگوید جوری که زاویه هایی را به تو نشان دهد که همه ی عمر حتی از وجودش خبر نداشتی. اینست که تصویر کربلا را ما رأیت الا جمیلا می کند. فیلم کفرناحوم بر ایده ی خاورمیانه ی فقیرِ بدبخت می چرخد. می دانید بعد از دیدن این فیلم به چه چیزی فکر می کنم؟ به اینکه متاسفانه ما در دنیایی زندگی می کنیم که اگر اقتصادت ردیف باشد و بگویی می خواهم از پدر مادرم شکایت کنم چون من را به دنیا آوردند جوری حرفت را باور می کنند که قد و قواره ات را فیلسوف می فهمند و می شوی متفکری منشأ تحول دوران ها اما وقتی از آن نقطه ای حرف بزنید که سایه ی فقر بالای سرتان باشد، هر چقدر هم حرف بزنید آخرش می‌شوید فقیری که ضعفِ فقر متوهمش کرده. این رنجِ مبهم همیشه سایه ی سنگین لگدهای اقتصادی را بالای سرش داشته. البته بیایید خودمان را گول نزنیم، ما بعد از اقتصاد گره‌های سخت تری در پیش داریم. وقتی اقتصادت ردیف باشد و اصل حالت خوب نباشد و شاکی باشی از بودنت در این دنیا، تازه باید بیایی ثابت کنی که «من آنقدری مومن بودم که حال بدم ربطی به ایمانم نداشته باشد». ما در این رنج مبهم لگدهای زیادی در پیش داریم و غزه معجزه ی بی اثر کردن این لگدهاست. @Esrar3
به عمرم تصور نمی‌کردم یه روزی برسه که برگ درخت بخورم. آره من امروز برگ درخت توت رو خوردم. شمال غزه نسل کشی گرسنگیه. 🧷گرسنگی‌ها بدتر از قبل به غزه برگشته اما دوباره چراغ غزه در خبرها کم سو شده. هر بار اتفاقی غزه را پررنگ می‌کرد.‌ یک بار ماه رمضان ، یک بار عید قربان، یک بار... به محرم نزدیک می‌شویم. به تلاقی دوباره‌ی فلسطین و کربلا.‌ به طوفان الاقصی‌ که در این گردش ایام به محرم خورده است. @Esrar3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اتقوا الله فینا... اتقوا الله فینا... اتقوا الله فینا... درباره‌ی ما از خدا بترسید. 🧷ایمان هر چه که قصه رشته بود بعد از غزه پنبه شد. ایمان را رکنی افزوده شد به نام «غزه». اتقوا الله فینا... این را روزی حسین بن علی گفته بود. مگر می‌شود زبان به این حرارت باز شود جز اینکه خدا آن طرف در این دعوی ایستاده؟ @Esrar3
بیست و یک هزار کودک در غزه مفقودند. بیست و یک هزار یعنی هزار کودک و هزار کودک و هزار کودک و هزار کودک و هزار کودک و هزار کودک و هزار کودک و هزار کودک و هزار کودک و هزار کودک و هزار کودک و هزار کودک و هزار کودک و هزار کودک و هزار کودک و هزار کودک و هزار کودک و هزار کودک و هزار کودک و هزار کودک‌ و هزار کودک خواندنش هم خسته کننده است؟ آن‌ها اینقدر نخواندند، اینقدر مردند. @Esrar3
یک ربات خودکشی کرد سقوط یک ربات کارمند در کره جنوبی، موجی از شگفتی و ناراحتی را در رسانه‌های اجتماعی برانگیخته و پرسش‌های بسیاری را درباره پیامدهای اخلاقی استفاده از هوش مصنوعی به وجود آورده است.  پس از این که یک ربات کارمند در «شورای شهر گومی»(Gumi City Council) واقع در کره جنوبی سقوط کرد، شوک بزرگی در جهان پدید آمد. رسانه‌های محلی کره جنوبی و کاربران رسانه‌های اجتماعی، این حادثه را که نخستین نمونه در نوع خود است و به نظر می‌رسد عمدی باشد، اولین خودکشی رباتیک در این کشور نامیده‌اند. این ربات که به عنوان «ربات سرپرست» شناخته می‌شود، از زمان انتصاب خود در اوت ۲۰۲۳ یک کارمند نمونه بود. یکی از مقامات گفت: این ربات رسما بخشی از شهرداری و یکی از ما بود. این مقام اظهار داشت که ربات با پشتکار کار می‌کرد و تحویل روزانه اسناد و انتشار اطلاعات را به ساکنان محلی انجام می‌داد. شاهدان گزارش دادند که اندکی پیش از حادثه، ربات را در حال چرخش در یک نقطه دیدند. همین موضوع باعث گمانه‌زنی درباره علت سقوط شد. برخی از کارشناسان معتقدند که ربات ممکن است به دلیل استرس ناشی از حجم کاری خود دچار شکست عاطفی شده باشد. این در حالی است که برخی دیگر معتقدند نقص فنی می‌تواند مقصر حادثه باشد. شرایط احتمالی عامل مرگ ربات به دقت در دست بررسی هستند. مقام مورد مصاحبه گفت: قطعات ربات جمع‌آوری شده‌اند و توسط شرکت مورد بررسی قرار خواهند گرفت. این ربات توسط استارتاپ «بیر رباتیکس»(Bear Robotics) مستقر در کالیفرنیا ساخته شده بود. گفته می‌شود که این ربات در استفاده از آسانسور و حرکت بین طبقات به طور مستقل، یک توانایی منحصربه‌فرد داشته است. بر اساس گزارش‌ها، ربات از ساعت ۹ صبح تا ساعت ۶ عصر کار می‌کرد. این حادثه، موجی از سوگواری و کنجکاوی را در سراسر کره جنوبی برانگیخته است. تیترهای رسانه‌های محلی، این خودکشی رباتیک آشکار را زیر سؤال بردند و پرسیدند: چرا ربات کوشا این کار را انجام داد؟ آیا کار ربات برای آن خیلی سخت بود؟ رسانه‌های اجتماعی نیز با واکنش‌هایی حاکی از ادای احترام به ربات سقوط‌کرده و بحث‌های جدی درباره پیامدهای اخلاقی هوش مصنوعی و رنج احتمالی ربات‌ها پر شده‌اند. @Esrar3
4_6021485273580308100.mp3
10.46M
• هم‌بغض من_ کامران رسول‌زاده آیا تو آن شبانه ی تلخی که سال‌ھاست ھم‌بغض من سیاھی شب را گریستی؟ @Esrar3
نگاه کنید. اینها تصاویری از راهپیمایی‌های استرالیا و ایتالیا در حمایت از غزه است که مربوط به همین چند روز گذشته می‌باشد. بعد از نه ماه هنوز هم این راهپیمایی‌ها آنجا ادامه دارد.‌ یکی از شعارهای مردم استرالیا «مرگ بر آمریکا»ست. شما فکر می‌کنید این راهپیمایی‌ها صرفا جهت فشار بر حکومت است؟ یا طوفان الاقصی‌ توانسته بیرون از تمام مناسبات اتفاق دیگری را در غرب رقم بزند و مخاطب بی‌واسطه‌ی مردم در غرب باشد؟ اصلا چرا غرب این اندازه صدای طوفان الاقصی را شنید؟ ۹ ماه از طوفان الاقصی گذشته است اما همان غربی که اغلب سرد و بی معنا وصفش می‌کنند، هنوز گرم طوفان است. یقین دارم آنجا خبرهایی هست و ما بی‌خبریم. صورت این راهپیمایی‌ها فقط رو به حکومت نیست. چشم‌هاشان به جای دیگری‌ست اما به کجا ؟ @Esrar3
خدایا دل‌هایمان ذوب شد.‌ همه از ما دست کشیدند. ما را تنها رها کردند. با تحقیر کشته می‌شویم. این آبشار و حمام خون ۹ ماه است که متوقف نشده. خدایا این حقارت و ذلتی‌ست که اعراب و مسلمان‌ها در آن زندگی می‌کنند. @Esrar3
از اهالی شمال غزه پرسیده که به نظرتان مردم کرانه باختری شما را رها کردند؟ که جواب داد: فقط خودشان را رها کردند. به ندرت از زبان اهالی غزه دلخوری از فلسطینیان ساکن کرانه باختری را می‌شنویم اما ظاهراً این دلخوری هست اما کمتر در شبکه های اجتماعی ابزار می‌شود.‌ حالا زمزمه‌ی این دلخوری‌ها بلندتر شده. @Esrar3
اتفاقی که بعد از هفت اکتبر افتاد به شرح زیر است: ۱_ چیزی به اسم جهان عرب وجود ندارد‌. جهان عرب یک دروغ است. ۲_ اصطلاح جنگ عرب اسرائیلی دروغ دیگری‌ست. درگیری اسرائیلی_فلسطینی نیست بلکه درگیری اسرائیلی با جزئی از مردم فلسطین است که مقاومت اسلامی و هر یک از گروه های مقاومت که به آن بپیوندد آن را رهبری می‌کند. @Esrae3
این جنگ تمام نقاب‌ها را کنار زد! تمام نقاب‌ها را... احمد ابراهیم این را می‌گوید خبرنگار غزه @Esrar3
در وصف امیرالمومنین: درباره‌ی احساس نسبت به انسانها؛ نه‌فقط نسبت به مسلمانها، نه‌فقط نسبت به پیروان خودش، نسبت به [همه‌ی] انسانها، باز احساس او در اوج است. در نهج‌البلاغه چند مورد وجود دارد که من یک موردش را اینجا عرض میکنم. به حضرت خبر دادند که اشرار و الوات شامی به شکل مسلّح می‌آیند در انبار و حمله میکنند به خانه‌های مردم و طلاها را از دست و پای زنها بیرون میکشند، اینها را اذیّت میکنند، آزار میکنند؛ [وقتی] این خبر را به حضرت دادند، حضرت این‌جور میفرماید: فَقَد بَلَغَنی اَنَّ الرَّجُلَ مِنهُم کانَ یَدخُلُ عَلَى المَراَةِ المُسلِمَةِ وَ الاُخرَى المُعاهَدَةِ فَیَنتَزِعُحِجلَها؛ ببینید! میگوید به من خبر رسیده که اینها وارد خانه میشوند که در این خانه زن هست ــ یا زن مسلمان، یا زن غیر مسلمان ــ بعد که این را میگوید، میفرماید: فَلَو اَنَّ امرَاً مُسلِماً ماتَ مِن بَعدِ هذا اَسَفاً ما کانَ بِهِ مَلوما؛ اگر مرد مسلمان از این حادثه، از این خبر، از غصّه بمیرد، مورد ملامت نیست. احساس را می‌بینید! بی‌خیال بودن نسبت به آحاد جامعه، در نقطه‌ی مقابل این احساس نسبت به تک‌تک آحاد جامعه، حتّی زن غیر مسلمان؛ میگوید اگر مرد مسلمان بمیرد از این غیرت، از این ناراحتی که الوات و اشرار شامی وارد خانه بشوند و به زنان مسلمان [و غیر مسلمان] تعرّض بکنند، از غصّه اگر بمیرد، «ما کانَ بِهِ مَلوما» نمیشود ملامتش کرد، «بَل کانَ بِهِ عِندی جَدیرا»شایسته است، سزاوار است که انسان از غصّه بمیرد؛ می‌بینید اوج احساس را! احساس دلسوزی نسبت به آحاد مردم در یک چنین اوجی؛ این هم یک گوشه‌ی دیگری از شخصیّت امیرالمؤمنین. (آیت الله خامنه‌ای_عید غدیر ۱۴۴۵) 🧷 1⃣برای امام، انسان‌ کل و توده نیست. با امام ما شخص هستیم، اسم داریم و در کل هضم نمی‌شویم. 2⃣ انسان سزاوار بود از داغ یک مسلمان یا غیرمسلمان بمیرد؟ ما توانستیم. بی شمای امام سزاوار نمردن شدیم. مردن سخت شده.‌ دیگر راحت نمی‌شود سزاوار بود. بی شما نمی‌شود. ما بی شما نمی‌توانیم بمیریم. بخواهی حساب کنی سال‌هاست اما نقدش را بگویم ۹ ماه است، ۹ ماه است که ما نمردیم و توانستیم نمیریم. ما خیلی توانستیم و حال‌مان از این توانایی‌ها دیگر بهم می خورد. @Esrar3
کودکان آرزوهایشان را روی دیوار نوشته‌اند. میان آرزوهایشان آتش بس و بازگشت به خانه را می‌بینید اما خواب، خوابیدن هم شده آرزوی یک کودک در غزه. @Esrar3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک زن مسن در نبطیه لبنان پس از آسیب دیدن خانه اش در اثر بمباران اشغالگران گفت: ما که بهتر از مردم غزه نیستیم. همه‌مان به فدای مقاومت. @Esrar3
به خدا قسم این روزها به قدر کوه‌ها سنگینند و به قدر پاره‌ای شب، تاریک. @Esrar3
4_5949798154831398264.mp3
12.41M
• محسن حشمتمی‌راد _ حسرت دیدار با تشنگی‌هایت لب تر نکردی @Esrar3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آمریکا اگر شهید سلیمانی را شهید کرد به دلیل موی دماغ آمریکا شدن شهید سلیمانی در بحث غزه و سوریه و ... است. @Esrar3
نمی‌دانم چرا در وصف شهید سلیمانی، گفتن «موی دماغ» بیشتر از «آمریکا» مورد توجه قرار گرفت. بیایید کمی از آن روزها بگوییم. اینکه چرا ما باید آنقدر موی دماغ آمریکا می‌شدیم که آمریکا فکر کند چاره ای ندارد مگر ترور و ننگ دولت تروریست به پیشانی اش بخورد. سال ۹۷، روزهایی که فضا در عراق علیه ایران آنقدر سنگین شده بود که آمریکا توانسته بود به پشتوانه‌ی برخی کاستی ها و درک دور از واقعیت‌های عراق، شعار «ایران بره بره» ( ایران برو بیرون) را به جای شعار «أمریکا بره بره» (آمریکا برو بیرون) بنشاند. اما شما آخرش را شنیده اید. پیش از این‌ها شرایط جور دیگری بود. عراق قهرمانی از ایران به خودش دیده بود که حاضر بود برایشان بمیرد. می‌دانید من از کجا حرف می‌زنم؟ از یک کشور عربی که یک عجم شده بود قهرمانش. اگر با بافت عراق آشنا باشید این را کم از معجزه نمی‌بینید.‌ اما مثل بعضی داستان‌های ضد قهرمان، قهرمان داستان عراق در اوج داستان مُرد. کم کم سلیمانیِ قهرمان تبدیل شد به سلیمانی‌ مصلحت جوی حسابگر که برای مصلحت کشور خودش اینجا آمده و عراق اهداف دوربردش برای تأمین مصالح کشورش شده.‌‌ زمزمه ها به تدریج بالا گرفت. زمزمه‌هایی از این دست که «اصلا ایران منت چه چیز را سر ما می‌گذارد؟ آنها برای خودشان می‌جنگند».‌ دیگر مایی وسط نبود. مایِ عزیزمان ترک خورد و دو تکه شد. شده بود «منِ عراق» و «تویِ ایران». آمریکا کار خودش را کرده بود.‌ جا زدنِ ایران اشغالگر به جای آمریکا. کم کم فضا به این سمت رفت که آن کشور اشغالگری که باید نیروهایش را جمع کند و به تصرف چندین ساله‌اش پایان بدهد آمریکا نیست، ایران است.‌ اما سلیمانی.. او نگران و دلواپس عراق بود.‌ غمگینِ عراقی که آمریکا برای بریدن پیوندهایش آمده. پیوندهایی که جان قاسم بودند و قاسم حاضر بود دقیقا برای همانی که می‌گوید «برو بیرون»، بمیرد. آن روزها که جای دوست و دشمن عراق با هم عوض شد، او کسی نبود که بتواند از پیوندش، از عراقِ دلش کوتاه بیاید. او مردن در ایران را اگر یکبار دوست داشت مردن در عراق را هزاران بار. او موی دماغ آمریکا شده بود برای از دست نرفتن پیوندها.‌ برای آنکه همسایه مصلحتِ خانه نبود، روح خانه بود و آخر در خانه‌ی همسایه هم شهید شد.‌ ما حق داریم موی دماغ آمریکا باشیم.‌ آمریکایی که یک روز دانشجویش را می خواهد از ما بگیرد و یک روز غزه و یک روز عراق را... همسایه مصلحت ما نیست که از آن دست بکشیم، روح ماست.‌ و تمام این موی دماغ شدن‌ها تا سرحد مرگ، «مقاومت» نام دارد. @Esrar3
Elyanna_Olive_Branch.mp3
2.51M
• غصن زیتون_ الیانا خلص الحكي شو بعد بقول خلص البكي و القلب مجروح بأرض سلام مات السلام حرفی برای گفتن نمانده، دیگر چه باید گفت؟ این اشک‌ها ته کشیدند و دل هنوز زخمست در سرزمین صلح، صلح جان داد @Esrae3
🔹عزیزم نامزد ریاست جمهوری هستی نامزد من نیستی که هر دقیقه داری پیام میدی! 》هنگامه《 🔸اگه رای دادنم برات مهم بود جای اس‌ام‌اس زنگ می‌زدی. »امیر« 🔹انقدر گوشیتو چک نکن جز جلیلی و پزشکیان هیشکی به یادت نیست و نوتیفی نداری. 》میاستنی《 🔸‏آقا به نامزداتون بگین به من پیام ندن شوهرم ناراحت میشه از صبح گیر داده جلیلی و پزشکیان به تو چیکار دارن ببینم میتونین زندگی اروم منو خراب کنین یا نه 》موکاخانِم《 🔹حتی جلیلی و پزشکیانم بهم پیام دادن ولی تو ندادی 》پیزِد《 @Esrar3
شنیدم زنی باردار هر شب پنج آیه الکرسی می‌خواند چهارتایش اینطورند یکی را برای تمام آدم‌های زمین یکی را برای تمام مادران باردار و جنین‌شان یکی را برای تمام کودکان یکی را برای فلسطین و غزه‌اش 🧷اوی این همه، یک مادر است. @Esrae3
ArabMelody_net_110849.mp3
2.22M
• محمد عساف_ سأموت حرا سأموت حرا أو أعيش بعزة اروي ترابي من نزيف جراحي یا آزاد می‌میرم یا سربلند زندگی می‌کنم، و خاکم را از خون زخم‌هایم سیراب می‌کنم @Esrar3
اصرار
خونه ی بی بی از این قدیمی هاست. همون هایی که دو طرفِ حیاط اتاق داره. اون طرف حیاط آخرین اتاق بغل دیو
° خیال می کنید خاطرات آن روزها، خاطرات آن خانه، خاطرات آن با هم بودن ها سخت یا ساده، از قلب و دل آدم پاک می شود؟ شدنی نیست. هیچ چیز مانند کنار آمدن با این شرایط، آزار دهنده نیست. فکر کردید حکایت خانه ی متروک بی بی همینجا تمام شد؟ نه. اشتباه کردید. تمام نشده. هنوز هم ادامه دارد. شکاف های عمیق بی صداتر از این ها خودشان را نشان می دهند. مثل امروز، امروز که فهمیدم یکی از همان آدم های خانه ی بی بی برای اینکه جلیلی رأی نیاورده کلی گریه کرد. تازه این را هم فهمیدم که قبلش تلفنش را برداشته برای دعوت به شرکت در انتخابات. بارها با خودم دیالوگ های فرضی اش را مرور کردم. مثلا وقتی سلام کرده و به حسب عادت حال طرف را پرسیده و اتفاقا این بار طرف بر خلاف عادت جواب داده «هیچ خوب نیستم» چه کرده؟ اصلا آخرین بار کِی حالش را پرسیده؟ مگر حال ما چقدر برای همدیگر مهم است؟ به خودم گفتم بیا و خوش بین باش! بابا این انتخابات اصلا بهانه بوده. بهانه بوده که دوباره همدیگر را نگاه کنیم و از هم خبری بگیریم و در جوابش جرأت کنیم چیزهایی بگوییم که قبل تر نمی توانستیم. اما گریه هایش نگذاشت. گریه هایش کار دست هردوی‌مان داد. من فکر می کردم اشک هایش را وقتی می بینم که خواهر زاده اش سجاد یک روز خانه را بی خبر ول کرد و رفت. یا حتی فکر می کردم اشک هایش را وقتی می بینم که یکی از خواهرها آن یکی خواهرش را به خانه اش راه نداده. من فکر می کردم این صحنه ی وحشتناک خانه ی شلوغ دهه ی شصت و هفتاد و هشتاد که حالا تبدیل شده به تبعیدگاه بی بی، خیلی گریه دارتر باشد اما انگار نبود. وقتی یکبار پرسیدم چرا با این خانه خرابی مان کنار آمدی؟ عذر آورد. عذر چیزی مثل زمانه را. من در دلم سعی کردم، سعی کردم عذرهایش را بپذیرم. داشتم کم کم با خودم کنار می آمدم که عزیزان من دوست دارند وضع اینطور نباشد اما لعنت به این روزگار لاکردار که دست شان را کوتاه کرده وگرنه دریغ نمی کردند. حالا اما می بینم او اشک را هم دریغ کرده. نمی فهمم چه شد، چه شد که اشک هایمان بند آمد و رأی نیاوردن کاندیدای محبوب از پارگی پیوندهامان خانمان سوزتر به نظر می رسد؟ واقعا چه شد؟ کسی می داند؟ چه شد که دیگر حتی نگریستم؟ مقاومت شاید همین بود، همین که بگرییم.‌ می پرسید این هایی که نوشتم «خبر»ش کو؟ خبر اینکه زنی برای رأی نیاوردن نامزد مد نظرش ساعت ها گریست اما برای خانه ای که دیگر نبود هرگز... 🧷اسم این‌ها را می‌گذارند ‌«شخصی‌نوشت»؟ و این منم که انگار می‌کنم همین فردا ندیده‌ام شخصی‌های عمومیِ مشترک مان را.‌ @Esrar3
مقاومت مرزها را جور دیگری به ما چشانده بود. همسایه را نزدیک‌تر کرده بود. همسایه که دور و نخواستنی باشد، می‌شود همین که نام اهل خانه را «طالبان» بگذاری. و خانه و همسایه را در ردیف هم از دست بدهی. اینکه شهروندمان را طالبانی می‌خوانیم یک طرف ماجراست و طرف دیگر افغانستانی‌ست که همسایه و هم‌مرز ماست‌. فردا با افغانستان طالبانیِ همسایه که چندی قبل آن را فحش کرده بودیم، چه می‌کنیم؟ @Esrar3