eitaa logo
فلسفه نظری
2.1هزار دنبال‌کننده
458 عکس
76 ویدیو
69 فایل
🔮شناخت عقلانی پیرامون حقیقت‌ موجودات‌ را فلسفه‌نظری گویند. ✔والحّقُ لایعرفُ الّا بِالبُرهان لابِالرِجال @eshragh1300
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥کوچیک شاه! 🔹پادشاه کشور را آدم حساب نمی‌کردند دیگر ببینید با ملت چه رفتاری می‌شد. 🔸طبیعی است که این ذلت ملوکانه به کاپیتولاسیون و... منتهی شود! کانال 🌿فلسفه نظری🌿 @falsafeh_nazari
فلسفه نظری
🔴دلایل رد شر ♨️قسمت دوم. 💠۳.اصل کليت: اشتباه ديگر انسان که از مقايسه خدا با خودش پيدا می‌‌‌‌‌شود ا
🔴دلایل رد شر ♨️قسمت سوم. 💠۴.برای وجود يافتن يک حقيقت و واقعيت، تنها فياضيت و تام‌‌‌‌‌ الفاعليه بودن فاعل کافی نيست، قابليت قابل هم شرط است. عدم قابليت قابل در موارد زيادی منشأ محروميت برخی موجودات از برخی خيرات و کمالات می‌‌‌‌‌گردد. راز پيدايش برخی نقص ها از قبيل جهل ها، عجزها، از نظر نظام کلی و جنبه ارتباط با واجب‌‌‌‌‌الوجود، همين است. 💠۵.خداوند متعال همان‌‌‌‌‌طور که واجب بالذات است واجب من جميع ‌‌‌‌‌الجهات است؛ از اين رو محال است که موجودی قابليت وجود پيدا کند و از ناحيه او افاضه وجود نشود و امساک گردد. 💠۶.شرور و بديها يا خود از سنخ نيستی ‌‌‌‌‌اند، مانند جهل ها، عجزها، فقرها، و يا از سنخ هستی اند اما شريت آنها از آن نظر است که منشأ نيستی ها می‌‌‌‌‌گردند مانند زلزله‌‌‌‌‌ها، ميکروب ها، سيل ها، تگرگ ها و امثال اينها. هستی هايی که منشأ نيستی ها می‌‌‌‌‌گردند، شرّيت‌شان از نظر وجود اضافی و نسبی آنها به اشياء ديگر است نه از نظر وجود فی‌‌‌‌‌نفسه آن‌ها؛ يعنی هر چيزی که شر است، برای خود شر نيست، برای چيز ديگر شر است. وجود حقيقی هر شی‌‌‌‌‌ء وجود فی‌‌‌‌‌نفسه اوست؛ وجود اضافی و نسبی او امری اعتباری و انتزاعی است و لازمه لاينفک وجود حقيقی اوست. 💠۷.خيرات و شرور دو صف جداگانه و مستقل از يکديگر را تشکيل نمی‌‌‌‌‌دهند، بلکه شرور لوازم و اوصاف لاينفک خيرات می‌باشند. ريشه شروری که خود از سنخ نيستی می‌‌‌‌‌باشند عدم قابليت قابل هاست و به محض قابليت قابل، افاضه وجود از ناحيه ذات واجب‌‌‌‌‌الوجود، حتمی و لايتخلف است؛ اما ريشه شروری که از سنخ نيستی نيستند، لاينفک بودن و جدايی ناپذيری آنها از خيرات است. 💠۸.هيچ شری شر محض نيست؛ عدم ها و نيستی ها به نوبه خود مقدمه هستی ها و خيرات و کمالات ‌‌‌‌‌اند؛ شرور به نوبه خود مقدمه و پله تکامل‌‌‌‌‌اند. اين است که گفته می‌شود در هر شری خيری نهفته و در هر نيستی هستی ‌‌‌‌‌ای پنهان است. 💢 ... . . . . . ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
🔴بن بست در عقاید کانت ⬅️تلاش کانت بالاخره تلاش موفقی از آب در نيامد؛ يعنی معرفت را که می‌‌‌‌‌خواست به اين وسيله توجيه کند بيشتر غير قابل توجيه شد، براي اينکه او اين معانی را حتی معانی فلسفی را برد به عالم ذهن و خارج را از اين‌ها عاری کرد: 💠"در خارج نه عليتی است نه معلوليتی، نه ضرورتی نه امکانی، هيچ يک از اينها نيست. بعد به اشکال برخورد که پس تو اصلا از کجا می‌‌‌‌‌گویی که «خارج» وجود دارد؟ اگر عليت ساخته ذهن است از کجا می‌‌‌‌‌گويی که «خارج» وجود دارد؟ اگر ضرورت و وجوبی در خارج نیست، چگونه اصلا وجود داری و عقایدت را به تحریر در آوردی؟؟" . . . . ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
فلسفه نظری
🔴دلایل رد شر ♨️قسمت سوم. 💠۴.برای وجود يافتن يک حقيقت و واقعيت، تنها فياضيت و تام‌‌‌‌‌ الفاعليه بود
🔴دلایل رد شر ♨️قسمت پایانی. 💠۹.قانون و سنت: جهان هستی به حکم اينکه بر طبق نظام علّی و معلولی جريان دارد و آن نظام چنانکه گفته شد کلی است، بر اساس قوانين و سنن جريان می‌‌‌‌‌يابد. قرآن کريم به صراحت اين مطلب را تأييد می‌کند. 💠۱۰.جهان همچنان که از يک نظام کلی لايتخلّف برخوردار است، در ذات خود يک واحد تجزيه ‌‌‌‌‌ناپذير است؛ يعنی مجموع خلقت، يک واحد اندام‌‌‌‌‌ وار را تشکيل می‌‌‌‌‌دهد. پس نه تنها شرور و اعدام از خيرات و هستی ها تفکيک‌‌‌‌‌ ناپذيرند، مجموعه اجزای جهان نيز به حکم اينکه يک واحد است و يک «جلوه» است، از يکديگر جدايی ‌‌‌‌‌ناپذيرند. بنا بر اصول دهگانه فوق آنچه امکان وجود دارد، نظام معين کلی لايتغير است؛ پس امر جهان داير است ميان اين که موجود باشد با نظام معين و يا اصلًا موجود نباشد. اين که موجود باشد و نظام نداشته باشد و يا نظام به شکلی ديگر باشد، مثلًا علت‌ها به جای معلول‌ها و معلول‌ها به جای علت‌ها باشد، محال است. پس آنچه از نظر حکمت بالغه مطرح است اين است که جهان با نظام معين وجود داشته باشد و يا هيچ چيزی وجود نداشته باشد. بديهی است که حکمت اقتضا می‌‌‌‌‌کند افضل را، يعنی هستی را نه نيستی را. ⬅️ايضاً، آن که امکان وجود دارد، وجود اشياء است با همه لوازم و اوصاف لاينفک آن‌ها. و اما اين که خيرات و هستی‌ها از شرور و نيستی‌ها جدا شوند، خيال محض و توهم محال است. پس، از اين نظر نيز آنچه از جنبه حکمت بالغه مطرح است، بود و نبود خيرات و شرور است توأماً، نه بودن خيرات و نبودن شرور. ⬅️ايضاً آنچه امکان وجود دارد، کل جهان است به صورت يک واحد به هم بسته نه وجود يک جزء و عدم جزء ديگر. پس، از نظر حکمت بالغه آنچه قابل مطرح شدن است، بود و نبود کل است نه بودن يک جزء و نبودن جزئی ديگر. . . . . . . ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
🔴ابن سينا و ابن مسکويه‌‌‌‌‌ 💠ابن سينا هنوز به سن بيست سال نرسيده بود که علوم زمان خود را فرا گرفت و در علوم الهی و طبيعی و رياضی و دينی زمان خود سرآمد عصر شد. روزی به مجلس درس ابوعلی بن مسکويه، دانشمند معروف آن زمان، حاضر شد. با کمال غرور گردويی را به جلو ابن مسکويه افکند و گفت: «مساحت سطح اين را تعيين کن.». ابن مسکويه جزوه‌‌‌‌‌هايب از يک کتاب که در علم اخلاق و تربيت نوشته بود (کتاب طهارة الاعراق) به جلو ابن سينا گذاشت و گفت: «تو نخست اخلاق خود را اصلاح کن تا من مساحت سطح گردو را تعيين کنم. تو به اصلاح اخلاق خود محتاج تری از من به تعيين مساحت سطح اين گردو.». بوعلی از اين گفتار شرمسار شد و اين جمله راهنمای اخلاقی او در همه عمر قرار گرفت‌‌‌‌‌. 📚تاريخ علوم عقلی در اسلام، صفحه ۲۱۱. ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
💠«ادراک عقلی با آلت جسمانی محال است، زيرا آنچه در آلت جسمانی قرار گيرد جزئی و متشخص است. اما معقول، عام و مشترک است و محال است که در محلی که قسمت پذير است واقع شود، بلکه روح انسانی که معقولات را تلقی می‌‌‌‌‌کند جوهری‌‌‌‌‌ است غير جسمانی که نه حيز دارد و نه در واهمه می‌‌‌‌‌گنجد و نه قابل احساس است.» 📚ابو نصر فارابی ،فصوص الحکم‌‌‌‌‌ ، فصل ۵۴. ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
🔴وجود و ماهیت در نزد مشائیون 💠در کلمات فلاسفه از قبيل ابن سینا و بهمنيار و خواجه نصير الدين سخن از اينکه «وجود» (حتی در ممکنات) امری حقيقی و واقعی است آمده است ولی نه به شکل دورانی که «وجود» اصيل است يا «ماهيت» و اگر «وجود» اصيل است پس ماهيت امر اعتباری است، و بدون توجه به آثار و لوازم اصالت وجود و اعتباريت ماهيت؛ و لهذا در عين اينکه در برخی کلمات اين فلاسفه تصريح شده است که وجود امری اصيل است در برخی کلمات ديگر بر مبنای اصالت ماهيت سخن رفته است؛ گویا بدون توجه هم وجود را اصيل می‌‌‌‌دانسته‌‌‌‌‌اند و هم ماهيت را؛ و چون اين مسأله به طور روشن برای فلاسفه مطرح نبوده است در کلمات هيچ يک از آنها فصلی برای اين مطلب بسيار مهم باز نشده است. ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
🔴مسأله عليت‌‌‌‌‌ در نزد حکما و عرفا ⬅️از نظر حکما صدور و مصدر و صادر و ... مطرح است؛ يعنی فلاسفه معتقد به نظامی از موجوداتند که به ترتيب از ذات حق صادر شده‌‌‌‌‌اند: صادر اول، دوم، سوم ...،عرفا نه به صدور و معلوليت اعتقاد دارند و نه به تکثّر صادرها. 💠عارف دشمن کثرت است و مخالف قول به وجود ثانی براي حق هر چند اين ثانی معلول باشد، معلولی صادر از حق. عارف هرگونه موجودی را در جنب حق، شريک الباری و اعتقاد به آن را شرک می‌‌‌‌‌داند، بنابر اين با هرگونه علّيتی مخالف است. 💠عارف معتقد به تجلّی است. مفهوم «خلق» که در قرآن آمده، از نظر حکيم «علّيت» ذات حق است و از نظر عارف «تجلّی» ذات حق است. 💠آيا اين نزاع، لفظی است؟ يعنی «خلق» قرآن را عارف «تجلّی» و حکيم «علّيت» نام نهاده است؟ نه. 💠در تجلی و ظهور، نوعی وحدت ميان ظاهر و مظهر حکم فرماست؛ مظهر همان ظاهر است؛ حقيقت جلوه، خود متجلّی است؛ جلوه شئ، ثانی شئ نيست؛ جلوه يک حقيقت، مرتبه‌‌‌‌‌ای از مراتب همان حقيقت است نه اينکه موجودی باشد در جنب آن حقيقت. 💠از کارهای بزرگ ملاصدرا اين بود که مفهوم «علّيت» و «تجلّی» را به هم نزديک کرد و ثابت کرد که معلول واقعی «ليس الّا شأنا من شؤون العلّة و ظهورا من ظهورات العلّة و وجها من وجوه العلّة». در واقع او علّيت را به تجلّی برگرداند. 💠قبلًا می‌‌‌‌‌پنداشتند که پيوندی علت و معلول را به هم می‌‌‌‌‌پيوندد؛ ذات معلول ذاتي است جداگانه و مرتبط با علت است و اين پيوند زائد بر ذات معلول است؛ مثلًا اگر الف علت و ب معلول باشد ب منتسب است به الف؛ ب حقيقتی است دارای انتساب به الف. 💠ملاصدرا ثابت کرد که معلول واقعی با تمام حقيقتش عين انتساب به علت است. حقيقت معلول عين اضافه به علت است؛ چنان نيست که علت اشراق کند معلول را و معلول چيزی باشد که اشراق بدان تعلّق گرفته باشد؛ ايجاد عين موجد است و اضافه عين مضاف؛ در اينجا «اشراق» عين «اشراق شده» است؛ معلول، ذاتی نيست که‌‌‌‌‌ اشراق بدان تعلق گرفته باشد. صدرا با برهان اثبات می‌‌‌‌کند که حقيقت علّيت به تجلّی برمی‌‌‌‌‌گردد. ⬅️عرفا با عليتب که فلاسفه قبل می‌‌‌‌‌گفتند، مخالفند. بنا بر آنچه فلاسفه قبل می‌‌‌‌‌گفتند ذات حق علت اشياء است؛ ذات حق که علت است خود چيزی است و عليت او يعنی خلق و ايجاد او چيز ديگر است و وجود مخلوق چيز سوم. اما با ديد ملاصدرا خلق و مخلوق يکی می‌‌‌‌‌شود و خلق و مخلوق از شئون علت است، جدا و ثانی علت نيست؛ به اين معنی که تفاوت عليت با معلول، يعنی تفاوت ايجاد با وجود، ذهنی محض است؛کثرت ايجاد و وجود صرفاً ساخته ذهن می‌‌‌‌‌باشد اما کثرت علت و معلول کثرتی است واقعی و در عين حال از نوعی وحدت خالی نيست، به اين معنی که معلول ثانی علت نيست بلکه شأن اوست و به منزله اسم و صفت اوست و مانند هر موصوف و صفت و مسمّی و اسم، مرتبه‌‌‌‌‌اي از مراتب اوست. اگر ما به حقيقت اشياء (وجود آنها) برسيم نمی‌توانيم آنها را از مضاف‌‌‌‌‌اليه‌‌‌‌‌شان (خدا) جدا کنيم؛ ولي چون ما ماهيات موجودات را درک می‌‌‌‌‌کنيم، کثرت را می‌‌‌‌‌نگريم نه وحدت را. 💠در فلسفه ملاصدرا بين عقيده فلاسفه و عرفا آشتی داده شد، او دريافت که عليت جز تجلّی نيست و تجلّی جز عليت نتواند بود. . . . . . . . ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
🔻خدایا عشق به انقلاب اسلامی و رهبر کبیر انقلاب چنان در وجودم شعله‌ور است که اگر تکه‌تکه‌ام کنند و یا زیر سخت‌ترین شکنجه‌ها قرار گیرم، او را تنها نخواهم گذاشت. «شهیدابراهیم هادی» 🔹۲۲ بهمن سالروز شهادت عارف وارسته شهید ابراهیم هادی. ➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 @falsafeh_nazari
🔴رابطه فلسفه با عرفان ⬅️عرفان در لغت به معنای شناختن است، در اصطلاح به ادراک خاصی اطلاق می‌شود که از راه متمرکز کردن توجه به باطن نفس (نه از راه تجربه حسی و نه از راه تحليل عقلی) به‌دست می‌آيد، و در جريان اين سير و سلوک معمولاً مکاشفاتی حاصل می‌شود که شبيه به «‌رؤيا‌» است، و گاهی عيناً از وقايع گذشته يا حال يا آينده حکايت می‌کند، و گاهی نيازمند به تعبير است و زمانی هم در اثر تصرفات شيطان پديد می‌آيد. مطالبی که عرفا به‌عنوان تفسير و مکاشفات و يافته‌های وجدانی خويش بيان می‌کنند، «‌عرفان علمی» ناميده می‌شود و گاهی با ضميمه کردن استدلالات و استنتاجاتی، به شکل بحث‌های فلسفی در می‌آيد. ⬅️میان فلسفه و عرفان نيز روابط متقابلي وجود دارد که در دو بخش بررسی می‌شود: ⬅️کمک‌ های فلسفه به عرفان: 💠۱.عرفان واقعی تنها از راه بندگی خدا و اطاعت از دستورات او حاصل می‌شود و بندگی خدا بدون شناخت او امکان ندارد؛ شناختی که نيازمند به اصول فلسفی است. 💠۲.تشخيص مکاشفات صحيح عرفانی با عرضه داشتن آنها بر موازين عقل و شرع انجام می‌گيرد، و با يک يا چند واسطه به اصول فلسفی منتهي می‌شود. 💠۳.چون شهود عرفانی يک ادراک باطنی و کاملاً شخصی است، تفسير ذهنی آن به‌وسيله مفاهيم و انتقال دادن آن به ديگران با الفاظ و اصطلاحات انجام می‌گيرد، و با توجه به اينکه بسياری از حقايق عرفانی فراتر از سطح فهم عادی است، بايد مفاهيم دقيق و اصطلاحات مناسبی به‌کار گرفته شود که موجب سوء‌تفاهم و بدآموزی نشود (چنان‌که متأسفانه در مواردی رخ داده است)، و تعيين مفاهيم دقيق، محتاج ذهن ورزيده‌ای است که جز با ممارست در مسائل فلسفی حاصل نمی‌شود. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌⬅️کمک ‌های عرفان به فلسفه: 💠۱.چنان‌که اشاره کرديم، مکاشفات و مشاهدات عرفاني مسائل جديدی را برای تحليلات فلسفی فراهم می‌کند که به گسترش چشم‌انداز و رشد فلسفه کمک می‌نمايد. 💠۲.در مواردی که علوم فلسفی مسائلی را از راه برهان عقلی اثبات می‌کند، شهودهای عرفانی مؤيدات نيرومندی برای صحت آنها به‌شمار می‌رود، و در واقع آنچه را فيلسوف با عقل می‌فهمد، عارف با شهود قلبی می‌يابد. . . . . ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
🔴‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پوزيتويسم ⬅️در اوايل قرن نوزدهم ميلادی اگوست کنت فرانسوی که «‌پدر جامعه‌شناسی» لقب يافته است، يک مکتب تجربی افراطی را به‌نام «‌پوزيتويسم‌» (‌اثباتی، تحصلی، تحققی) بنياد نهادکه اساس آن را اکتفا به داده‌های بی ‌واسطه حواس تشکيل می‌داد و از يک نظر، نقطه مقابل ايده آليسم به‌شمار می‌رفت... ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
فلسفه نظری
🔴‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پوزيتويسم ⬅️در اوايل قرن نوزدهم ميلادی اگوست کنت فرانسوی که «‌پدر جامعه‌شناسی» لقب يافت
🔴‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پوزيتويسم ⬅️در اوايل قرن نوزدهم ميلادی اگوست کنت فرانسوی که «‌پدر جامعه‌شناسی» لقب يافته است، يک مکتب تجربی افراطی را به‌نام «‌پوزيتويسم‌» (‌اثباتی، تحصلی، تحققی) بنياد نهادکه اساس آن را اکتفا به داده‌های بی ‌واسطه حواس تشکيل می‌داد و از يک نظر، نقطه مقابل ايده آليسم به‌شمار می‌رفت. 💠کنت ‌حتی مفاهيم انتزاعی علوم را که از مشاهده مستقيم به‌دست نمی‌آيد، متافيزيکی و غيرعلمی می‌شمرد و کار به‌جايی رسيد که اصولاً قضايای متافيزيکی، الفاظی پوچ و بی‌معنا به حساب آمد. 💠اگوست کنت برای فکر بشر، سه مرحله قائل شد:نخست، مرحله الهی و دينی، که حوادث را به علل ماورايی نسبت می‌دهد؛ دوم، مرحله فلسفی، که علت ‌حوادث را در جوهر نامرئی و طبيعت اشياء می‌جويد؛ و سوم مرحله علمی که به‌ جای جست‌وجو از چرايی پديده‌ها، به چگونگی پيدايش و روابط آنها با يکديگر می‌پردازد، و اين همان مرحله اثباتی و تحققی است. ⬅️شگفت‌آور اين است که وی سرانجام به ضرورت دين برایـبشر اعتراف کرد، ولی معبود آن را «‌انسانيت‌» قرار داد و خودش عهده‌ دار رسالت اين آيين شد و مراسمی برای پرستش فردی و گروهی تعيين کرد. آيين انسان‌پرستی که نمونه کامل اومانيسم است، در فرانسه، انگلستان، سوئد و امريکای شمالی و جنوبی، پيروانی پيدا کرد که رسماً به آن گرويدند و معابدی برای پرستش انسان بنا نهادند، ولی تأثيرات غيرمستقيمی در ديگران هم به‌جای گذاشت. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. . . . . ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari