eitaa logo
گلچین شعر
13.3هزار دنبال‌کننده
594 عکس
230 ویدیو
10 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
ما در کلاس درس وفا پا گذاشتیم صدها گل ستاره شکوفا گذاشتیم جاری شدیم تا به میان کویرها ذهن زلال و آبی دریا گذاشتیم ایثار و عشق و عاطفه و شور زندگی پیوسته در جهان به تماشا گذاشتیم هر جا که چون نسیم ، گذر کرده ایم ما لبخند مهر بر لب گلها گذاشتیم سهم دل شکسته ی ما عشق بود و زندگی دنیا برای مردم دنیا گذاشتیم تخته سیاه شاهد موی سفیدمان پنهان حکایتی که هویدا گذاشتیم اول بنا نبود که سوزند عاشقان این رسم تازه را به جهان ما گذاشتیم نشناخت کس مقام معلم به جز خدا ما آجر کار خویش به او وا گذاشتیم رفتیم و در کلاس محبت به یادگار تنها دلی شکسته ز خود جا گذاشتیم ما بی وصال ساحل شط دم نمی زنیم موجیم و کار خویش به دریا گذاشتیم @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دعای روز اول ماه رمضان خدایا روزه‌ام را بی‌خطا کن به من شوقِ عبادت را عطا کن نما بیدارم از خوابِ جهالت مرا با طاعتِ خود آشنا کن @golchine_sher
ای که از من به من آگاهتری، دریابم بگُشا بر من بیچاره دری، دریابم روزهایم همه در غفلت و شبها در خواب بارالها به دعای سحری، دریابم کاهم و بار گناهان من از کوه فزون رحم کن بر خس بی پا و سری، دریابم من که نشناخته‌ام قدرخودم درشب قدر تو به امضای قضا و قَدَری، دریابم «هم مگر پیش نهد لطف شما گامی چند» ورنه‌ من خویش ندارم هنری، دریابم بارِ عام است و خلایق همه مهمان تواَند به من گوشه نشین هم نظری، دریابم ای هلال رمضان! رمز و رموزیست تورا که مرا نیست ز آنها خبری، دریابم وقت افطار که تصویر تو درآب افتاد یادم افتاد ز ماه دگری، دریابم یاد لبها و عطش باز مرا ریخت به هم ای هلال رمضان! مختصری دریابم بارالها‌! به علیٍ به علیٍ به علی و به حقّ شَه‌ خیرالبَشری، دریابم @golchine_sher
محتسب، مستی به ره دید و گریبانش گرفت مست گفت ای دوست، این پیراهن است، افسار نیست گفت: مستی، زان سبب افتان و خیزان میروی گفت: جرمِ راه رفتن نیست، ره هموار نیست گفت: میباید تو را تا خانه‌ی قاضی برم گفت: رو صبح آی، قاضی نیمه‌شب بیدار نیست گفت: نزدیک است والی را سرای، آنجا شویم گفت: والی از کجا در خانه‌ی خَمّار نیست گفت: تا داروغه را گوئیم، در مسجد بخواب گفت: مسجد خوابگاه مردم بدکار نیست گفت: دیناری بده پنهان و خود را وارهان گفت: کار شرع، کار درهم و دینار نیست گفت: از بهر غرامت، جامه‌ات بیرون کنم گفت: پوسیدست، جز نقشی ز پود و تار نیست گفت: آگه نیستی کز سر در افتادت کلاه گفت: در سر عقل باید، بی کلاهی عار نیست گفت: می بسیار خوردی، زان چنین بیخود شدی گفت: ای بیهوده‌گو، حرف کم و بسیار نیست گفت: باید حد زند هشیارمردم، مست را گفت: هشیاری بیار، اینجا کسی هشیار نیست @golchine_sher
به گوش من فقط از پرده‌ی حجاز بخوان بخوان غریبه‌ی غمگین نی‌نواز! بخوان شبانه هم‌قدم چاوشان شهر خدا به گوش خلق شباهنگ پیشواز بخوان تو را به سرِّ الف لام میم، به یس فقط به خلوت شب آیه‌های راز بخوان اذان بگو که شبستان قیام خواهد کرد بخوان دعای سحر، عاشقانه باز بخوان نماز صبح دوبیتی، نماز ظهر غزل همیشه پشت سر شاعران نماز بخوان @golchine_sher
عید آمده با بهار قرآن ،به به با شور و نشاط اهل ایمان، به به مهمان خداوند شدن در دو بهار بر سفره افطار شهیدان، به به @golchine_sher
امیدی بر جماعت نیست، می‌خواهم رها باشم اگر بی انتها هم نیستم بی ابتدا باشم چه می شد بین مردم رد شوی آرام و نامرئی که مدتهاست میخواهم فقط یک شب خدا باشم اگر یک بار دیگر فرصتی باشد که تا دنیا - بیایم دوست دارم تا قیامت در کما باشم خیابانها پر از دلدار و معشوقان سر در گم ولی کو آنکه پیشش میتوانم بی ریا باشم؟ کسی باید بیاید مثل من باشد، خودم باشد که با او جای لفظ مضحک من یا تو، ما باشم یکی باشد که بعد از سالها نزدیک او بودن به غافلگیر کردنهای نابش آشنا باشم دلم یک دوست میخواهد که اوقاتی که دلتنگم بگوید خانه را ول کن بگو من کی، کجا باشم؟ @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
همیشه عشق را در تو فرایندی جدا دیدم  و در هر پیچ و خم از تار گیسویت خدا دیدم نه دور از تو توانم هست و نه با تو توانم بود رها خود را شبیه ذره وقتی در هوا دیدم مرا دوری و مهجوری چنان آزرده دل کرده ست که از روز ازل خود را هم آغوش بلا دیدم نه ایوبم نه موسایم نه صحرایم  نه دریایم ولی در  ناتوانی خویش را هم چون عصا دیدم درون آسمان قلب من امشب چه غوغایی ست تو را چون اختر سعدی به تعبیری هما دیدم چه یاحق یاحقی دارد به شب ها مرغ آمینت برای درد دل کردن تو را تا آشنا دیدم تمام حسّ و حالم را درون شعر می ریزم چون این چنگ غزل را با نوایم هم نوا دیدم @golchine_sher
سفره ات را باز کردی باب احسان باز شد عشق جاری شد دعاهای سحر آغاز شد ربنا را پر نمودی در قنوت اشک ها قلب نامحرم رسید و محرم هر راز شد بال و پر دادی و راه آسمان ها را نشان رفت شعبان و شروع موسم پرواز شد بنده ای که تازیانه از گناهان خورده بود با همان دست کریمت وقت غفران ناز شد گریه کردم گریه بر حال خرابم روز و شب گریه کردم که به حال زار من اعجاز شد بین هر ناله که صبح و شام هر جا می زدم گریه بر آقای افتاده به خون ممتاز شد رزق اشکم را حسین داده به دستان دلم روضه با اشک مناجات اینچنین دمساز شد من بمیرم بر غم آن داغ مانده بر زمین بر غم آن معجری که بین غارت باز شد @golchine_sher
به سوی توست اگر این نگاه، دستِ خودم نیست صبوری از دلِ تنگم مخواه! دستِ خودم نیست مخوان به گوشِ منِ دل‌سپرده پند! که این عشق اگر درست، اگر اشتباه، دستِ خودم نیست همین که پلک گشودی به ناز، پر زد و دیدم دلی که دستِ خودم بود، آه، دستِ خودم نیست مرا ببخش که می‌خواهمت اگرچه بعیدی که من پلنگم و مهرم به ماه، دستِ خودم نیست برای از تو نوشتن، رديف شد کلماتم که اختیارِ غزل، هیچ‌گاه دستِ خودم نیست @golchine_sher
با پشیمانی و با عفوِ اساسی آمده باز کن آغوش خود را؛ عبدِ عاصی آمده باز کن آغوش خود را "یا رَجاءالمُذنبین" سائلِ بی سرپناه و آس و پاسی آمده رفته از یادش! فراموشی گرفته سالهاست اهلِ نسیان است و غرقِ بی حواسی آمده شُکرِ نعمت رفته از یادش، حواسش نیست که با اجابت رفته و با ناسپاسی آمده دردِ عصیان بیقرارش کرده! حالش را ببین... تا شود بخشیده با چه التماسی آمده دعوتش کردی به مهمانی که درمانش کنی در دلِ شیطان عجب هول و هراسی آمده رختِ تقوا بر تنِ خوبان دلش را برده است گوشه ای کِز کرده! با کهنه-لباسی آمده دوست دارد از صمیم جان، عزیزانِ تو را بندهٔ ناقابلِ گوهرشناسی آمده میشناسد مادرسادات را... یارب نگو: پشتِ "در" امشب گدایِ ناشناسی آمده جانِ آن مادر ببخش این بندهٔ آلوده را حال که با توبهٔ ناب و اساسی آمده! @golchine_sher
بهار در رمضان آمد و بهاران شد گل محمدی آمد گلاب ارزان شد تبسم ملکوت و ترنم شبنم‌ شکوفه های اجابت نصیب باران شد @golchine_sher
من که تسبيح نبودم ، تو مرا چرخاندی مشت بر مهره ی تنهايی من پيچاندی مهر دستان تو دنبال دعايی می گشت بارها دور زدی ذهن مرا گرداندی ذکرها گفتی و بر گفته خود خنديدی از همين نغمه ی تاريک مرا ترساندی بر لبت نام خدا بود،خدا شاهد ماست بر لبت نام خدا بود و مرا رقصاندی! دست ويرانگر تو عادت چرخيدن داشت عادتت را به غلط چرخه ی ايمان خواندی قلب صد پاره من مهره ی صد دانه نبود تو ولی گشتی و اين گمشده را لرزاندی جمع کن، رشته ايمان دلم پاره شده است من که تسبيح نبودم، تو چرا چرخاندی؟ @golchine_sher
هدایت شده از گلچین شعر
اعضای محترم کانال که اشعار کانال رو بدون نام میفرستند تو گروه ها و کانالها حتما نام شاعر رو هم بنویسند بدون نام شاعر ما راضی به کپی کردن نیستیم و اشکال شرعی دارد 🌷🌷 @golchine_sher @robaiiyat_takbait
شب رفت و سپاه نور می‌سازد صبح بر لشکر سرد  و تیره   می‌تازد صبح از قله ی مهر و آشتی سر زده است هرگز به سپاه شب  نمی بازد صبح @golchine_sher
دعای روز دوم ماه رمضان بده توفیقِ روزانه قرائت نصیبم کن ز درگاهت شفاعت تو که یار همیشه مهربانی بده یاری مرا در این عبادت @golchine_sher
بی وفایــی پیش چشم این اهالی خوب نیست التماست می کنم این بی خیالی خوب نیست خنده های رفتنت در کوچـــه ها ویــران گرند گریه های ماندنم در این حوالی خوب نیست مادرم می گفت:شاید یک غروبی آمدی انتظار سرنوشت احتمالی خوب نیست بی تو مشغــول تمـــام ِ خاطرات رفته ام ای تمام هستی ام خوداشتغالی خوب نیست کـــــوزه ای هستم کـــه با درد ترک خو کرده ام جابه جایی های این ظرف سفالی خوب نیست چون رمیدن های آهـــو نازهایت جالب است دشت چشمم را نکن حالی به حالی خوب نیست بعد از این حال من و این کوچــه و این باغ گل از نبودت مثل این گلهای قالی خوب نیست @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
موشک کاغذی بلند شد و پدرم را به اشتباه انداخت پدرم داد زد: هواپيما بمب روی قرارگاه انداخت پدر از روی صندلی افتاد پا شد و گفت يا علی، افتاد سقف با بمب اوّلی افتاد او به بالا سرش نگاه انداخت تانک از روی صندلی رد شد شيشۀ عينکم ترک برداشت يک نفر اسلحه به دستم داد طرفم چفيه و کلاه انداخت خاکريز از اتاق خواب گذشت من و او سينه‌خيز می‌رفتيم او به‌جز عکس خانوادگی‌اش هرچه برداشت بين راه انداخت :: به خودم تا که آمدم ديدم پدرم روی دست‌هايم بود يک نفر دوربين به دست آمد آخرين عکس را سياه انداخت موشک آرام روی تخت افتاد زنی از بين چند دست لباس يونيفرم پلنگی او را توی ايوان جلوی ماه انداخت @golchine_sher
کاش بارانی ببارد، قلبها را تر کند بگذرد از هفت بند ما، صدا را تر کند قطره قطره، رقص گیرد روی چتر لحظه‌ها رشته رشته، مویرگهای هوا را تر کند بشکند در هم طلسم کهنه‌ی این باغ را شاخه‌های خشک و بی‌بارِ دعا را تر کند مثل توفان بزرگ نوح، در صبحی شگفت سرزمین سینه‌ها تا ناکجا را تر کند چترهاتان را ببندید ای به ساحل مانده‌ها شاید این باران که می‌بارد، شما را تر کند @golchine_sher
عمری است که اشک و آه آوردم من در بــقــچـــــهٔ دل گناه آوردم من نگذار که در بحر خطا غرق شوم بـر کــشـــتـی تــو پناه‌ آوردم من! @golchine_sher