eitaa logo
حدیث اشک
6هزار دنبال‌کننده
34 عکس
70 ویدیو
7 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
كاروان برگشت کاروان برگشت با جانى که در پیکر نبود کاروان برگشت و آن را سایه اى بر سر نبود روزها رفتند و زینب، زینب سابق نشد هرکه خواهر بود، بعد از کربلا خواهر نبود ماذنه از گفتن الله اکبر شرم داشت چون نشانى از اذان با لحن پیغمبر نبود ام لیلا نیمه شب از خواب پا شد، آب خواست یک نفر آمد، دریغ! اما على اکبر نبود گوئیا تا چند سال از شرم زین العابدین نعل تازه در دکان هیچ اهنگر نبود غالبا نزد رباب، ام البنین خاموش بود با خودش مى گفت کاش عباسم آب آور نبود کودکان شیرخواره، شیر را پس مى زدند در مدینه هیچکس گویى دگر مادر نبود کودکى را دید روى دامن مادر، رباب گفت با زینب : کمى شکل على اصغر نبود؟ این شنیدم که سکینه گفت با ام البنین : دیدمش در خواب، در انگشتش انگشتر نبود با روان بانوان، این قوم بازى کرده اند آنچه از این عده غارت شد، فقط معجر نبود کاروان یک روز با خود دخترى دردانه داشت کاروان برگشت اما دخترک دیگر نبود پیمان طالبى لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
مى رسد بانوى باران مى رسد بانوى باران، شرف الشمس حیا حضرت صبر، علمدار وفا، روح دعا مى رسد مظهر غم، عالمه ى عالمه ها مى رسد سنگ صبور همه ى فاطمه ها اینکه ارث از نفس غیرت مادر دارد داغ هفتاد و دو آلاله ى پرپر دارد شکوه ها از غم ایام اسارت دارد قد خمیده است ولى باز ابهت دارد   بر لبش در همه جا موعظه اى غرّا بود نایب شیر خدا، نائبه الزهرا بود گرچه دلخسته از این مردم گمراه شده یک تنه مظهرى از `نصر من الله” شده وسعت سینه ى او وسعت دنیایى نیست هر چه دیده است به جز نیکى و زیبایى نیست ذلت و زندگى زینب کبرى !!!؟ هرگز    او جوان داده ولى معجر خود را هرگز بر لبش ذکر رضى الله، ولى سیر شده قدر صد سال شکسته شده و پیر شده باز هم در دل خود داغ پیمبر دارد جگرى سوخته از ماتم اکبر دارد قطعه قطعه شدن پیکر او را دیده پاره هاى تن او روى عبایى چیده چه غریبانه پریشان اباالفضل  شده دست او دیده و گریان اباالفضل شده دیده او رنگ و روى دختر در خیمه پرید نیزه اى آمد و چشمان علمدار درید   فکر تاثیر یکى قطره ى آب است هنوز از همه بیشتر او فکر رباب است هنوز دیده که تیر رسیده است به مقصد بخورد گوش تا گوش على اصغر او را ببُرد با سرِ بر روى نیزه سفرى کرد به شام طعنه ها می شنود جای ادب، جاى سلام   نیش دشنام نشسته به دل محزونش چوبه ى محمل و پیشانى غرق خونش گذر از کوچه ى پر بغض یهودی ها واى صورت انسیه و موج کبودی ها واى   پر و بالش به خدا لحظه ى پرواز شکست   سنگى آمد ز لب بام سرش باز شکست غصه ى شام چه بر قلب صبورش آورد؟ صدقه ... واى! چه بر روز غرورش آورد خاطراتش دل او را بدهد باز عذاب خیزران، بغض یزید، طشت طلا، بزم شراب رضا تاجیک لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
مدینه سلام آمدم از سفر، مدینه سلام خسته و خون جگر مدینه سلام با شکوه و جلال رفتم من دیده ای با چه حال رفتم من وقت رفتن غرورِ من دیدی آن شکوهِ عبورِ من دیدی محملم پرده داشت یادت هست؟ جای دستی نداشت یادت هست ثروت عالمین بود مرا دلبری چون حسین بود مرا دستِ عباس پرده دارم بود علی اکبرم کنارم بود هر زنی یک نفر مُلازم داشت نجمه مه پاره ای چو قاسم داشت کاروان آیه های کوثر داشت روی دامان رباب اصغر داشت حال بنگر غریب و سرگشته کاروان را چنین که برگشته با غمِ عالمین آمده ام کن نظر بی حسین آمده ام ای مدینه خمیده برگشتم زار و محنت کشیده بر گشتم با رسولِ خدا سخن دارم بر سرِ دست پیرهن دارم دل من شاکی است یا جدّاه چادرم خاکی است یا جدّاه سو ندارد ز گریه چشمانم پینه بسته ببین به دستانم خاطرت هست ناله ها کردم دست بر سر تو را صدا کردم از حرم سویِ او دویدم من هر چه نادیدنی ست دیدم من من غروبی پر از بلا دیدم شاه را زیر دست و پا دیدم آن چه را کس ندیده من دیدم صحنۀ دست و پا زدن دیدم خنجری کُند و حنجری دیدم تَه گودال پیکری دیدم آه جَدّاه امان ز صوتِ حزین جملۀ آخرم به اُمّ بنین پسرت تکیه گاه زینب بود مرد بود و سپاه زینب بود پسر تو ز زین اسب افتاد ضربه هایِ عمود کار دستش داد او زمین خورده و بلند نشد سرِ او روی نیزه بند نشد بعد عباس قلبم آزُردند تا زمین خورد ، معجرم بُردند  قاسم نعمتی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
عاقبت مادر رسیدم به آغوش مدینه عاقبت مادر رسیدم من اگر چه قد کمان و مو سپیدم،روسفیدم من تو میدانی چه آمد بر سرم، ای مادر خسته هر آنچه از مدینه تا مدینه بود، دیدم من مپرس از من، چرا پس کاروانت بی حسین آمد که دیدم ذبح اعظم را به گودال و خمیدم من چه اوضاعی، چه احوالی، چه طوفانی، چه گودالی غباری آمد و دیگر حسینم را ندیدم من خدا میخواست او را کشته، من را دربدر بیند به امر حق بلا و داغ را بر جان خریدم من دمی که اسب بی صاحب به خیمه غرقِ خون آمد ز خود بیخود شدم مادر، گریبان می دریدم من چه گویم مادر مظلومه، بهتر که ندیدی تو چه جوری از حرم تا قتلگه را میدویدم من دو دستم را که زیر نعش او بُردم، به او گفتم: نه از حق نا امیدم من، نه از تو دل بریدم من به او گفتم برادر جان؛ صبوری میکنم اما دعایم کن، که خود راه اسارت برگزیدم من منم اُم المصائب دخترِ اُم اَبیهایم چهل منزل همه بارِ ولایت را کشیدم من قسم بر آن مصیبتهای سنگینِ تو در کوچه مصیباتِ تُرا، از شام تا کوفه چشیدم من به ناموسِ علی هم شام، هم کوفه، جسارت شد جواب یاحسینم، حرفهای بَد شنیدم من مکرر معجر پاره، مکرر گوش و گوشواره مکرر چادر خاکی، خود از نزدیک دیدم من چگویم یا رسول الله، شرم از درد دل دارم از آن چشمانِ هیزی که هزاران خار چیدم من در آن مجلس که بیگانه یتیمت را کنیرک خواند فقط با حربه نفرین، نفسهایش بریدم من قسم بر پرچم عباس، فاتح آمدم مادر قسم بر چادر خاکی علمدار رشیدم من بنام نامیِ حیدر سخن آغاز چون کردم سپاهِ کوفه را با خطبه ام از هم دریدم من دوباره بعد دهها سال شد نام علی زنده پیام کربلا دادم، سفیر هر شهیدم من خرابه رفتم اما دینِ حق آباد شد تا حشر به این فتح و ظفر با دختری کوچک رسیدم من ز کلُ یومٍ عاشورا هزاران اربعین خیزد و دشمن نا امید اما ز دل غرق امیدم من محمود ژولیده لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
گریه عشاق صبا تو که سحر از کوی ما گذر داری.. خبر ز گریه عشاق در سحر داری به گردن تو فتاده همیشه زحمت من ببر سلام مرا تا بقیع پیش حسن بگو که ای شه بی کس گدای دربه دری... پیام داده به این استان به خون جگری که قبر خاکی تو گرچه آتش دلهاست غریب ماندن تو باطنا به گردن ماست.. مگر نه اینکه تو در قلب ها حرم داری به قلب سینه زنان گنبد و علم داری مگر قرار نشد کمتر اشتباه کنم برای خاطر عشق تو کم گناه کنیم بکاء ما همه تبدیل برتباکی شد مزار تو به دل شیعه نیز خاکی شد به جای تو سوی آتش شتاب کردم من به سهم خود حرمت را خراب کردم من کریم هستی و عالم به تو بدهکارند تو بی حرم شدی اما همه حرم دارند حرم نداری نه!تو حرم نخواسته ای ز روزگار خودت غیر غم نخواسته ای بقیع سینه زن روضه های افلاکی ست بقیع روضه مکشوف چادر خاکیست گلاب یعنی تو اضطراب یعنی تو و بعد فاطمه خانه خراب یعنی تو زحلقه تو همان کودکی نگین افتاد همینکه مادرتان پشت در زمین افتاد به باغ عاطفه ها بی امان شرر میرفت بروی شاخه گلی پای چهل نفر‌ میرفت به کینه دلشان هیچ دست رد نزدند دگر به هیچ زنی اینچنین لگد نزدند سید پوریا هاشمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
لحظه های آخر لحظه های آخرش بود و به حیدر خیره شد اشک از چشمش چکید و کنج بستر خیره شد... تا که عزراییل وارد شد برای قبض روح بر علی(ع) و فاطمه(س) با حال مضطر خیره شد خوب میدانست بعدش فتنه بر پا می شود دود و آتش را تصوّر کرد و بر «در» خیره شد دست هایش را گرفت و سخت بر سینه فشرد آیه هایی خواند و بر بازوی کوثر خیره شد روضه از عمق نگاهش داشت جریان میگرفت پلک زد با ناتوانی؛ سمتِ دیگر خیره شد آن طرف سر را به زانو داشت غمگین؛ مجتبی(ع) بر غمش زل زد! به اندوهِ برادر خیره شد طاقتِ بیتابی و اشک حسینش(ع) را نداشت از نفس افتاد تا چشمش به حنجر خیره شد ¤ رفت تا جایی که زینب(س) بغض کرد از کربلا- تا سرِ بازارِ شهر شام؛ بر «سر» خیره شد دل ندارم! روضه کاش اینجا به پایان می رسید وای از وقتی که بر «سر» چشم دختر خیره شد!  مرضیه عاطفی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
جبین روضه درحسینیه ی جبین روضه است خط به خط گریه، چین به چین روضه است آسمان گریه کرده بالأخره هرشبی راکه در زمین روضه است به کجا می روی؟در عالم اگر؛ خبری هست در همین روضه است سند ادعای من محشر که بفهمی تمام دین روضه است هدیه ی ما به ساکنان بهشت باز در روز واپسین روضه است درمیان اهالی گریه اولین روضه آخرین روضه است اینکه بعد از غدیر،پیغمبر ازعلی گفت و گفت، این روضه است زهر کم کم براو اثر می کرد زردی چهره هم یقین روضه است *لفظِ اِرْجِع فاِنَّه یَهْجُر تا قلم خواست بدترین روضه است با گریزش شکستن دندان وسط کوچه اولین روضه است با دلیل شهادت زهرا لفظ پیغمبر امین روضه است شتر سرخ درجمل فتنه است اسب اما بدون زین روضه است   روضه ازاین به بعد رفت به دشت روضه دنبال خواهرش می گشت روضه شد عاطفی دمی که حسین یک قدم رفت یک قدم برگشت باغدیر و کریم و بزم شراب روضه می زد گریز هی بر تشت کاش بودم پس از دوماه عزا پشت باب الجواد، ساعت هشت  مهدی رحیمی زمستان لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
پیغمبر رحمت مهمان که دعوت می کند پیغمبر اکرم بر او محبت می کند پیغمبر اکرم ما هم که اینجاییم مهمانان او هستیم حتما عنایت می کند پیغمبر اکرم حاجت بخواه از محضر پیغمبر رحمت قطعا اجابت می کند پیغمبر اکرم از خوبی اش باید بگویم چهارده قرن است دارد هدایت می کند پیغمبر اکرم چون بر حسینش گریه کردیم از ثواب خود تقدیم امت می کند پیغمبر اکرم با دست خود مزد تمام سینه زن ها را   امشب کرامت می کند پیغمبر اکرم دست از کتاب و اهل بیت اش بر نمیداریم وقتی وصیت می کند پیغمبر اکرم با `کُلُّنا واحد” که فرمودند پس محشر ما را شفاعت می کند پیغمبر اکرم با اینکه دوریم از مدینه این دل زائر قصد زیارت می کند پیغمبر اکرم ! سیلی به زهرایش زدن مزد رسالت بود ؟؟؟ فردا شکایت می کند پیغمبر اکرم با فاطمه بعد از رسول الله بد کردند بال و پر پروانه را عمدا لگد کردند هیزم فراهم می شود بعد از رسول الله آتش مجسم می شود بعد از رسول الله روزی صحن پاک چشم مادر سادات باران نم نم می شود بعد از رسول الله مانند ماهی که قدش عمری هلالی شد زهرا قدش خم می شود بعد از رسول الله حتی بلای جان زهرای عزادارش مسمار در هم می شود بعد از رسول الله تا بشکند دستی که احمد بوسه زد بر آن قنفذ مصمم می شود بعد از رسول الله خورشید روی حضرت حوریه تاریک از سیلی محکم می شود بعد از رسول الله دیگر به خود این خانه روی خوش نمی بیند دل ها پر از غم می شود بعد از رسول الله مثل مدینه کربلا هم می شود بلوا قحطی آدم می شود بعد از رسول الله پنجاه و اندی سال شام هر شب زینب اندوه و ماتم می شود بعد از رسول الله مقتل ببیند زینت دوش پیمبر را هی از تنش کم می شود بعد از رسول الله سرتابه پایش را محمد بوسه باران کرد افسوس درهم می شود بعد از رسول الله بین دو نهر آب نحرش می کنند آخر دنیا جهنم می شود بعد از رسول الله بعد از رسول الله دلهامان مکدر شد در روضه های روضه خوانها حرف معجر شد  علیرضا خاکساری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
والا پیامبر والاتر از هر آنچه که والا پیامبر ساحل علیست حضرت دریا پیامبر آغوش امن آمنه را چون بهشت کرد وقتی که پا گذاشت به دنیا پیامبر قد می کشید رو به افق های دور دست در دامن حلیمه وصحرا پیامبر مثل مسیح بود که تابید وجلوه کرد در چشمهای خیس«بحیرا»پیامبر شد جایگاه آمد ورفت فرشتگان رونق گرفت غار حرا با پیامبر «اقرا بسم ربک» را جبرئیل گفت وقتی که بود غرق تماشا پیامبر بعد از چهل بهار به بعثت رسیده بود بشکوه وعاشقانه وزیبا پیامبر این مرد برگزید ترین مرد عالم است خاتم نبوده هیچ کس الا پیامبر لبریز از تصور معراج جبرئیل مبهوت در «دنی
 فتدلی
» پیامبر تنها پناه مردم محروم از بهشت تنها امید آدم وحوا پیامبر با لطف بیکرانه ی احمد در آسمان موسی پیامبر شد وعیسی پیامبر جاریست نام اعظم پیغمبر خدا در خطبه های روشن صدها پیامبر با دوستان همیشه مروت نموده است با دشمنان همیشه مدارا پیامبر روز غدیر خم شد وبا امر کردگار بالا گرفت دست خدا را پیامبر آیینه تمام نمای خدا علی ست تنها کسی که بوده سراپا پیامبر در آیه ی مباهله ترسیم کرده است شرح زلال انفسنا را پیامبر....  احمد علوی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
وصیت‌های آخر حرف از وصیت‌های آخر می‌زنی بابا از پیش زهرایت کجا پر می‌زنی بابا این لحظه‌ها یاد گذشته کرده‌ای انگار حرف از وصیت‌های مادر می‌زنی بابا دل‌شوره داری، از نگاهت خوب می‌فهمم داری گریزی به غمِ در می‌زنی بابا زهرای تو پشت و پناه حیدر تنهاست هرچند حرف از زخم بستر می‌زنی بابا یک روز می‌بینی مرا بین در و دیوار یک روز می‌آیی به من سر می‌زنی بابا گفتی که خیلی زود می‌آیم کنار تو پس لحظه‌ها را می‌شمارد یادگار تو محمد بختیاری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
افتاده ای در بسترت دیدی دلم از هرچه میترسید دیدم افتاده ای در بسترت سرو رشیدم هرروز دیدم دیده ی بارانی ات را دیدم شکاف کهنه ی پیشانی ات را از راه رفتن کل پایت پینه بسته ناگفته ها را گفت دندان شکسته در مکه درگیر بلای کوچه بودی زخمی سنگ بچه های کوچه بودی `تبت یدا” خار بیابان بود و پایت یک لحظه اما درنمی آمد صدایت حالا من و تو خلوتی داریم باهم دیگر نگاهت را نگیری از نگاهم بابا بگو‌ پیشم دوباره مینشینی قدری بمان پیشم که محسن را ببینی! تو هستی و اینجا شکوهم مستدام است حیدر میان هرگذر با احترام‌ است با بودنت زهرا رخش چون قرص ماه است آرامش این خانه ی ساده به‌راه است آتش ندیده دامنم الحمدلله خونی نشد پیراهنم الحمدلله هرگز ندیده روی زهرا را غریبه آرام‌ میکوبد در مارا غریبه بی تو اگر حمله‌ کنند اینها به خانه زهرای تو میماند و صدتازیانه آتش میوفتد روی در پشت درم من با پهلویم سنگر برای حیدرم من سیلی میاید سمت من ای وای بابا بدخواب میگردد حسن ای وای بابا پیشم‌ بمان تا قتل زهرا را نبینی بی تو صدایم میشود فضه خذینی.. سید پوریا هاشمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
ذکر خیر تو ذکر خیر تو رسیدست به هر انجمنی به همه گفته‌ ام از خلق‌ عظیمت علنی `اَبَوا هذه الامه‌” به دلم‌ قاب شده شدم از روز ازل هم‌ نجفی هم‌ مدنی من ندیده شده ام عاشق تو! یادم کن عجمی هستم و شاگرد اویس قرنی لافتی مال علی بود ولی گفت علی نیست‌ مانند پیمبر به خدا صف شکنی برو به خانه زهرا که خدا هم آنجاست بروی جمع بینداز کسای یمنی همه دیدند به زهرا چقدر حساسی خم شدی بوسه به آن دست مبارک بزنی میرسی آخر معراج‌ دوباره به علی میروی پیش خدا با علی ات هم سخنی مثل هرروز حسین آمده در آغوشت بازهم‌ خیره به آن حنجره و پیرهنی حسن امشب ز غمت‌ بر سر و بر سینه زده تو خودت سینه زن ذکر حسن یا حسنی!  سید پوریا هاشمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
رحمةٌ لِلعالمین به جز او از کسی حق در همه ادیان نخواهد گفت خدا غیر از محمد در جوابی «جان» نخواهد گفت بهشتی بود رخسارش که بویش تا قرن میرفت چه ها دیده اویس از او که از رضوان نخواهد گفت در اقیانوس مِهر رحمهٌ لِلعالمین دیگر کسی از چشمه‌های رحمت باران نخواهد گفت به «اِنّی مِثلُکُم» قانع نشو ، دنبال معنا باش بشر یعنی فقط پیکر ، ز روح و جان نخواهد گفت «اگر انسان به ما گویی ، به او الله میگویم» اگر چه پیش او ما را کسی انسان نخواهد گفت برای منکرش «فَأتُوا بِعَشرِ سورِ» میخوانم که یک‌ آیه شبیه آیه‌ی قران نخواهد گفت اگر پیکار شیرش را ببیند چشم خندق ها به شیری غیر حیدر عبدود سلطان نخواهد گفت رسولی که به جز وحی خدا چیزی نمیگوید یقیناً لحظه‌های آخرش هذیان نخواهد گفت کنار بسترش اما ، زبانی زهر میریزد شهیدش کرد حرفی که خود شیطان نخواهد گفت  عماد بهرامی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
باید برای دل ز تو فرصت بگیرم باید برایش ساعتی خلوت بگیرم دیشب برای بار چندم داشت اصرار با گریه از تو قول یک صحبت بگیرم بیچاره کردم این دل وامانده ام را دادش درآمد بس که من عزلت بگیرم درد فراق و درد عشق و درد یارم این درد ها را میکشم قیمت بگیرم من زیر بار این نصیحت ها نرفتم کمتر ز چشمان خودم زحمت بگیرم قسمت اگر این شد نبینم روی دلبر یک روز خاکی بر سر قسمت بگیرم می آییم اما برنمیگردم ز کویت من از اویس مصطفی عبرت بگیرم یوسف خریدن نه تو را یک بار دیدن ما را بس است و میروم نوبت بگیرم آقا هوای دوریت بی طاقتم کرد باید دوباره روضه غربت بگیرم زینب کمک کردن به تو روی دلش ماند باید زچشمم گریه ی حسرت بگیرم مجید سلیمانپور لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
خاتم پیغمبران از بس نبی به شخص علی التفات داشت حتی در احتضار هم از این صفات داشت خود چشمۀ حیات ولی تشنۀ علی است گویی از او ارادۀ آب حیات داشت بوی علی شفای غم و درد مصطفاست ورنه رسول ، پیش از اینها وفات داشت سینه به سینه اش دَم آخر نهاد و گفت: هر کس که حیدریست در عالم نجات داشت هذیان نداشت خاتم پیغمبران به لب ذکر علی در آن قلم و آن دوات داشت محراب را چو غیرِ علی دید در نماز او را به غِیظ بر حذر از آن صلات داشت محراب را به شأنِ علی دیده بود و بس آن رهبری که وقت رکوعش زکات داشت چون گفت راز خود درِ گوشی بفاطمه زهرای خسته ، خنده ز شوق ممات داشت آغوش می گشود برای دو نور عین از بس به بوسۀ حسنین التفات داشت با هر نظر حبیب خدا داشت نکته ای امّا نگاه زینب کبری نکات داشت تا آخرین نفس نگران حسین بود گاهی گریز روضۀ آب فرات داشت در روزهای آخر عمرش ، بقیع را آگاه از مصائب بعد از وفات داشت تازه غم و مصائب زهرا شروع شد آنکه به زیر سایه تمام کُرات داشت فرمود : دخترم ، بخدا می برم پناه زان فتنه گر که نقشۀ سیلی برات داشت تو بازوی علی و علی بازوی خداست از بازوی شکستۀ تو دین ثبات داشت محمود ژولیده لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
رحمت اللعالمین فلک امشب نشان داده ست روی دیگر خود را که پس می گیرد از خلق جهان، پیغمبر خود را محمد آخرین برگ نبوت بود از این دفتر خدا می بندد از این لحظه دیگر دفتر خود را فلک می ریزد امشب بر سر خود خاک عالم را ملک بر اشک چشمش می کشد بال و پر خود را یکی اناالیه راجعون روی لبش جاری ست یکی با گریه می گیرد سر زانو سر خود را تمام عمر رو به قبله بود و حال می خواهد بچرخاند به سمت قبله، حتی بستر خود را بزرگان گرد او هستند و می چرخد سرش سمتی که تنها و به تنهایی ببیند حیدر خود را علی ماند و فلانی با فلانی رفت، پیغمبر به دوش این و آن نگذاشت حتی پیکر خود را محمد حسین ملکیان لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
بال جبرئیل یک ذره از نگاه علی آفتاب شد انگور بوسه زد به ضریح و شراب شد مارا ز خاک پای علی آفریده اند پس با همین حساب علی بوتراب شد سجاده ی نماز شبش بال جبرئیل گل بود و اشکهای دو چشمش گلاب شد هر حاجتی که پیش خداوند برده ام گفتم خدا به حق علی مستجاب شد باید غلام قنبر او شد که از ازل هر کس غلام او شده عالیجناب شد گفتیم یاعلی و شعف آفریده شد با خنده هاش دُرّ نجف آفریده شد ما در تو دیده ایم صفات امیر را طی کرده ایم با تو تمام مسیر را با لطف فاطمه ست به عالم علم نمود علامه ی امینی اگر الغدیر را باید اضافه کرد به القابت ای علی جای امیر ، لفظ امیرِ کبیر را آنکه سروده تو اسدالله غالبی تشبیه کرده است به چشم تو شیر را این جذبه ی نگاه تو مارا گرفته است یعنی اسیر کرده نگاهت ، اسیر را یا قاهر العدو و یا والی الولی یا مظهر العجایب و یا مرتضی علی جایی که آب هست تیمم مجاز نیست وقتی امام هست خلیفه نیاز نیست سوگند میخورم به تمام مقدسات بی حُبِّ او نماز شما هم نماز نیست مبهوتم از زیارت ایوان طلای تو کعبه گمان کنم نجف است و حجاز نیست بر سردر بهشت نوشتند یاعلی یعنی به جز لوای تو در اهتزاز نیست اصلاً قیام کرده قیامت برای تو آنجا که غیر حُبّ علی چاره ساز نیست حتما علی کنار خدا ایستاده است حتما علی بخاطر ما ایستاده است هوهوی ذوالفقار علی اسم اعظم است حیدر خودش تجلی آیات محکم است حیدر بشر نبود اگر چه خدا نبود اما برای بنده خدای مجسم است آیینه ی تمام نمای خدا علیست هر چه نوشته اند ز اوصاف او کم است گفتیم‌ یا علی و شنیدیم فاطمه زهراست جان حیدر و او جان فاطمه ست ساقی علی ، پیاله علی ، باده هم علی امشب بساط مستی ما هم فراهم است با یاعلی ، علی و علی مست میشویم ما می نخورده ایم ولی مست میشویم حیدر اگر نبود صفایی نداشتیم شبهای جمعه حال دعایی نداشتیم بیچاره میشدیم اگر روز اربعین راه نجف به کرببلایی نداشتیم پابند صحن حضرت زهرا شدیم که وابستگی به هیچ کجایی نداشتیم یادش بخیر جز دم لبیک یاحسین در کاروان خسته صدایی نداشتیم دلتنگ لحظه های زیارت که میشویم ای وای اگر امام رضایی نداشتیم عمریست ما گدای همین خانواده ایم مدیون بچه های همین خانواده ایم لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یادم نرفته برگشته ام کرب و بلا دور و بر تو پیچیده عطر لاله های پرپر تو جان می دهم هر روز بعد رفتن تو توکشته ی صبری حسین یا خواهرتو یادم نرفته راس تو منزل به منزل دست از سر من برنمی دارد سرتو باشد، پسرها را به دورت جمع کردی تنها زیادی بود اینجا دختر تو هردید دارد بازدیدی پس به پا خیز تا جای آن بوسه که روی حنجر تو... آن روز که پیراهن کهنه گرفتی ایکاش دستم مانده بود انگشتر تو من می روم اما دلم در علقمه ماند زینب فدای ساقی آب آور تو مهدی شریفی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
آقای جهان فکر غزلی بودم و نزدیک اَذان شد شعری به لبم آمد جاری به زبان شد سنگی که تو کردی نظرش دُرِّ گِران شد `هرکس که گدای تو شد آقای جهان شد” سرچشمه ی جوشانی و خود آب حیاتی مولایی و شایسته ی ختم صلواتی در خلقت هستی اَثر ناب خدایی از روز اَزل آمدی انگشت نمایی در شعر سرآغاز کلام شعرایی سقّای بهشتی و یَل آل عبایی در وصف شما واژه به اندازه نداریم در عرش به قدر تو هم آوازه نداریم اَنفاس مسیحا به نگاه تو شفا شد جبریل به تدریس شما پیک خدا شد میزان مسلمانی ما حُبِّ شما شد از برکت نور تو جهان نیز بنا شد اَلقاب تو اَسما اِلهی ست علی جان سرچشمه ی عِلم تو خدایی ست علی جان شیر نر میدانی و شمشیر تو بُرّان پشت سرت آمد مَلَکُ الموت به میدان دشمن شده از قدرت بازوی تو حیران در وصف شما آمده هر سوره ی قرآن یا فاطمه گفتی و شدی فاتح خیبر زیبنده ی نام اَسَدُاللّه ایی و حیدر هر ضربه ی شمشیر شما عِین عبادت هستند محِبّان تو در اوج سعادت دارند ملائک همگی بر تو اِرادت اِثبات وِلای تو شد اَهداف رسالت غیر از تو کسی محرم اَسرار نبی نیست در قافله ی عشق همانند علی نیست باید که به پای تو گرفتار بمانیم در حسرت دیدار تو بیمار بمانیم با ذکر علی حیدر کرّار بمانیم گر لطف کنی با نظرت یار بمانیم آزاد شویم از قل و زنجیر و اَسیری مارا به غلامی اگر آقا بپذیری  سید علی حسینی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
وقتی خدا دو لوح و قلم را درست کرد نوری میان عرش معلی درست کرد با نور فاطمه به جهان جان دمید و بعد مارا گدای “اُم اَبیها” درست کرد ما را شبیه خلقت بی انتهای خود از خاک پای حضرت زهرا درست کرد از اشک های مادر ما آب آفرید با گریه های فاطمه دریا درست کرد از تار و پود چادر مادر نخی گرفت حَبلُ المَتین برای گداها درست کرد اصلاً دلیل خلقت دنیاست ، فاطمه نور خدا و زهره ی زهراست ، فاطمه بانوی آب و آینه ، بانوی آفتاب ای قطره های اشکِ نمازِ شبت گلاب لبخند میزنی و نبی فکر میکند این خنده ی خداست نشسته میان قاب هم کوثر خدایی و هم بَضعَهُ الرَّسول هم ذوالفقار و ذکر قیام ابوتراب رزق تمام عالم از این خانه می رسد حاجات اهل عالم از این خانه مستجاب من هر نفس که بی تو کشیدم گناه بود هر لحظه که به یاد تو بودم شده ثواب ای چادر تو ، سایه ی روی سر همه یا فاطمه ، فقط تو شدی مادر همه حق را کنار سفره ی مولا شناختیم از وصله های چادر زهرا شناختیم با قطره های اشک به کوثر رسیده ایم مادر تورا شبیه به دریا شناختیم در روضه ی تو ، “مَنْ عَرَفَ نَفْسَه” دیده ایم خود را شناختیم ، تورا تا شناختیم ما بنده ی “فَقَدْ عَرَفَ رَبَه” نیستیم با مهرِ مادریِ تو اما شناختیم زهرا چقدر زحمت مارا کشیده است تا اینکه بین روضه خدا را شناختیم مارا نوشته اند مسلمان فاطمه ایمان ماست ، بسته به ایمان فاطمه حق را علم علیست ، علمدار فاطمه ست بانوی استقامت و ایثار فاطمه ست در خانه ای که واژه ی برخواستن علیست ذکر قیام حیدر کرار فاطمه ست تسبیح فاطمه صد و ده بار یا علی ست تسبیح مرتضی صد و ده بار فاطمه ست اصلاً علی ست فاطمه و فاطمه علی ست در پشت در علی ست ، نه! انگار فاطمه است آن بانوی رشیده که از حال می رود در سجده هاش ، با تن تب دار فاطمه ست مقتل نوشته بود تورا بی هوا زدند مقتل بگو که مادر ما را چرا زدند؟ آتش به روی قامت در بود و یک نفر آری هجوم چند نفر بود و یک نفر قرآن به روی نیزه که نه ، زیر دست و پاست کوچه پر از اراذلِ شر بود و یک نفر سینه سپر نموده فدای ولی شود این هجمه ها به سمت سپر بود و یک نفر فرصت نکرده است علی را صدا کند موج بلا و اوج خطر بود و یک نفر زهرا نشسته بود به دامان خویشتن فضه گواه داغ پسر بود و یک نفر پروانه سوخت و وسط شعله ها نشست آیینه ی تمام نمای خدا شکست احمد ایرانی نسب
وای مادرم خواست خاموش کُنَد دور و بَرَش را که نشد پشتِ در جمع کُنَد بال و پَرَش را که نشد در آتش زده شد ضربدرِ ضربه‌ی پا خواست تا دفع کُنَد ضربِ دَرَش را که نشد تاکه در خورد به او دادِ علی در آمد هرچه او کرد نفهمد اثرش را که نشد آتش ، جمعیت ، داد ، در ، دود ، علی خواست از اینهمه گیرد خبرش را که نشد خم شده تا نرسد بر پسرش زخمی تیز تا به گهواره ببیند پسرش را که نشد تاکه فهمید کشیدند علی را بُردند رفت با دست بگیرد کمرش را که نشد تا به مسجد برسد آنقدری راه نبود رفت... بستند مسیرِ گذرش را که نشد قنفذ آمد نگذارد برسد تا مسجد تا مغیره شکند بال و پَرَش را – که نشد گرچه او رد شد و تا خانه علی را آورد... خواست پنهان بکند زخمّ سرش را که نشد حسن لطفی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
با ضرب پا با ضرب پا افتاد گل، گلزار خونی شد در بی هوا پرتاب شد، دیوار خونی شد خیلی نمی دانم چه پیش آمد ولی ناگاه گل غرقِ خون شد، تیزیِ مسمار خونی شد وقتی دو دستش بسته شد با ریسمان صبر چشم پر آب حیدر کرار خونی شد از بس فشار آمد به بار شیشه ی آن گل روی سپید غنچه اش انگار خونی شد بالقوه محسن یک حسین و یک حسن بوده بالفعل در راه علی، آن یار خونی شد تا سِرّ مُستودع فدا شد فضه راهی شد بال و پر آن مَحرم اسرار خونی شد در کربلا جسم حسین آن قدر زخمی بود هم پیرهن، هم شال، هم دستار خونی شد از بس که با کینه به جسمش نیزه را جا کرد حتی لباس و دستِ نیزه دار خونی شد محمد جواد شیرازی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
مرهم آتشِ قلبم گفتم این اشک که مرهم بشود حیف نشد مرهم آتشِ قلبم بشود حیف نشد مادرم گفت نگو ، سوختم از خاموشی زینب ای کاش که مَحرم بشود....حیف نشد فدک و خانه‌ی امن و جگری بی آتش گفتم ای کاش که با هم بشود حیف نشد رفته بودیم بیاییم مگر مادرمان ذره‌ای راحت از این غم بشود حیف نشد هرچه کردم به کناری بروند و برویم راهی از کوچه فراهم بشود حیف نشد خواستم چادرِ مادر نخورَد خاک که خورد جایِ او قامتِ من خم بشود حیف نشد خواستم نشکند آنروز غرورم که شکست مانع آنهمه ماتم بشود حیف نشد کوچه‌اش سنگ و دلش سنگ و دو دستش سنگین خواستم ضربت او کم بشود حیف نشد  حسن لطفی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
قبول کن قبول کن تو مرا تا که مستجاب شوم دوباره گریه کنِ مادرت حساب شوم مرا خرابِ خودت کن، خرابِ غیر نکن ز محضرت بروم هر کجا، خراب شوم به هر دری که زدم قبل تو جواب شدم به هر دری بزنم بعد تو جواب شوم خودت کشیدی ام از چاه معصیت بیرون نخواستی که زمینگیرِ منجلاب شوم بیا که سوختم از درد دوری ات عمری بگو چقدر، بگو تا به کی عذاب شوم؟ به برکت نظرت، در عزای فاطمیه... دوباره نوکر این خانه انتخاب شوم زمان روضه ی سخت بتول، چون اسپند میان شعله ی آتش پر التهاب شوم چه عاشقی است که با درد، فاطمه می گفت: فدای غربت و اشکِ ابوتراب شوم برای اینکه نبندند دست حیدر را به خون سینه ی خود پشت در، خضاب شوم سریع فضه بپوشان رخ کبودم را علی خجل بشود، از خجالت آب شوم حسین تشنه نمانَد، حسین را دریاب فدای تشنگی اش زیر آفتاب شوم محمد جواد شیرازی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
طفل بی‌گناه در کوچه سد کردند راه مادرم را کشتند طفل بی‌گناه مادرم را گرچه برای ادعای خود سند داشت رد کرده‌اند اما گواه مادرم را با ناله‌هایش شهر یاد حق می‌افتاد طاقت نیاوردند آه مادرم را پشت سر حیدر زمین افتاد زهرا بردند چون پشت و پناه مادرم را دلگیرم این شب‌ها هوای گریه دارم پوشانده ابری روی ماه مادرم را با چشم‌ها منظور خود را می‌رساند زیر نظر دارم نگاه مادرم را هروقت بابا می‌رود از خانه بیرون باید ببیند قتلگاه مادرم را  آرش براری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹