یا ابالفضل
چشــم هایش جلوه ی روزِ قیامت داشته
تا خدا هم رفته از بس قدّ و قامت داشته
آمـده یــک روز بعد از روزِ مــیلادِ حسیــن
ماه بر خورشیدِ خود خیلی ارادت داشــته
این قیاسِ چهره اش با ماه بی انصافی است
ماه هم بر چهره ی ماهش حِســادت داشته
ابروانش ابـرِ رحمــت ، چشم هایش آسمان
گونه هایی سُرخ از جنسِ نجابــت داشــته
” حاتمِ طایی ” گدایِ خانه زادش بوده است
معدنِ جود و سخا از بس سِخــاوت داشته
خوش به حالِ ” مالکِ اشتر ” سعادتمند شد
چون که با عبّاس فرزندش رفاقــت داشته
سـاقی و سـرلشکـر و سـالار و سـردارِ سـپاه
این پسر خیلی به یاسین هم شباهت داشته
می توان فهمید از جنگاوری هایش که او
گــاه گاهــی با خودِ حیدر رقابــت داشته
پهلوانــان و مشـاهیرِ شجاعت گفته اند :
در شجاعت حضرتِ عبّاس شُهرت داشته
صــورِ اسرافیــل دارد نعره هایش در نَبَرد
آن قَدَر که در رجزهایــش ابُهّــت داشــته
می توان از جایگـاهِ خیمــه اش فهمید که
رویِ نامـوسِ حَرَم بسیــار غیـرت داشــته
تشنه ی جنگ است امّا کودکــان تشنـه ترند
هر کسی یک جور از عبّاس حاجــت داشته
در میانِ التمـــاسِ مَــشـــک ها و اشـــک ها
کودکِ شش ماهه کمتر صبر و طاقت داشته
رفت تــا دریــا کُــند دشـــتِ پُر از تشویش را
دشت هم از دشتِ لب هایش شکایت داشته
دل به دریــا زد ولی هرگــز به دریــا رو نَزَد
ساقی از مَشکِ پُر از خالی خجالــت داشــته
آه ... حتّی تـــیرها را هم در آغوشش گرفت
سرزمینِ سینه اش از بس که وسعت داشته
دست اش افتاده ولی از پا نیفتاده هنــوز
مَشک را با سینه اش تحتِ حمایــت داشته
در هیــاهــویِ هُجــومِ تــــیرها و نیزه هـا
تیــرهایِ حــرملـه انگـــار سبقــت داشــته
دست ها را داد امّا دست با دشـمــن نداد
دشمنی که دست خطّی از خیانــت داشته
رویِ خاک افتاد امّا هیچکس سمتش نرفت
آنقَدَر که ماهِ در خون خفته شوکت داشته
کــاملا پیــداسـت از شــرمِ نگــاهِ واژه ها
شــاه بیتِ کربلا شــوقِ شهــادت داشــته
یا بنیّه... این صدایِ کیســت سردارِ غریب
این غریبِ آشنا با تو چه نسبــت داشته ؟
خوش به حالِ چشم هایت در میانِ خون ندید
مادری را که نگاهــش بــویِ غُربــت داشــته
اشــک هــایــت مــوج می زد آبــرویِ آب را
اشــک هایت مثلِ مرواریــد قیمــت داشــته
دشـــت را لبریـــز کرده غنچــه های پیکــرت
دسته گُل را پیشِ هم چیدن مشقّت داشــته
قُرصِ ماهت طاقتِ یلــدا نشینی را نداشت
ش ...
#ابراهیم_زمانی #شعر_شعر_میلاد_سقای_دشت_کربلا #شعر_میلاد_حضرت_ابالفضل #شعر_میلاد_حضرت_ابالفضل_العباس #شعر_میلاد_حضرت_قمر_بنی_هاشم
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا سیدالساجدین
گفتند که در جاه و جلالت جبروت است
دیدیم که در ماهِ جمالت ملکوت است
سوگند که در باغِ بهشتی که نباشی
آدم همهی عمر به دنبال هبوط است
تو جامع ابعاد کمالات خدایی
یک دست به شمشیری و یک دست قنوت است
آن خانه که قرآن نشنیده است خراب است
آن دل که نخوانده است صحیفه برهوت است
آشفتگیِ روحِ مرا بُرد نسیمت
صد شُکر که روی سرما سایهی توت است
دیدیم در آئینهی تو جانِ علی را
در طاق دو اَبروی تو ایوانِ علی را
میخواست خدا ما همه از ایلِ تو باشیم
یعنی که نوشتند که فامیل تو باشیم
یک بار نگاه از تو و یک بال هم از ما
تا فطرسِ تو ، حضرت جبریل تو باشیم
بگذار که ما عین دعاهای تو گردیدم
بگذار که در چشمهی تنزیل تو باشیم
آیات تو دلبازتر از هرچه زَبور است
ای کاش که همسُفرهی ترتیل تو باشیم
تا نوح تر از صالح و موسی و مسیحا
یعقوب تر از یوسف و حِزقیل تو باشیم
اَبروی تو محراب و دو چشمت ثقلین است
قربان لبت که شرفالشمس حسین است
بر باد مده عقلِ مرا خانهات آباد
فریاد از این جلوه و آن جاذبه فریاد
گفتیم نشان از سرِ راه تو بگیرد
آنقدر که جبریل پرید از نفس اُفتاد
زهرا گرهاش را زده از اولِ خلقت
هر دل که گره خورده به سجادهی سجاد
سجادهی ما را بتکان تا که بریزند
این خیلِ خیالیِ خدایانِ پری زاد
سجادهی ما را بتکان تا بتکانی
دلهای غم آلودهی آشفته به هر باد
بگذار که در سایهی اوقات تو باشیم
ای کاش سرِ راه مناجات تو باشیم
تا صبحِ سرا پردهی اشراق رسیدند
آنان که سحر از میِ این چشمه چشیدند
صد پنجره وا شد به تماشای خدا تا...
از خط ابوحمزهی تو نور دمیدند
نام تو که بردیم همان لحظهی اول
بر این دل بیچارهی ما دست کشیدند
چشمان تو چون چشمِ ترِ زینب کبراست
جز عشق نگفتند بجز عشق ندیدند
گفتیم حدیثی و تو گفتی که هلاکاند
آنانکه نفسهای حکیمی نچشیدند*
`همت طلب از باطن پیرانِ سحرخیز
زیرا که یکی را زِ دو عالم طلبیدند”**
بر دوشِ خَمَت کیسهی نان است بمیرم
سهم تو ولی زخمِ زبان است بمیرم
یکبار بگو با تنِ بیمار چه کردی
ای مرد در آن خیمهی تبدار چه کردی
آن لحظه که اُفتاد سرت خیمهی آتش
با خواهر در شعله گرفتار چه کردی
وقتی که غُلِ جامعه پیچید دو دستت
با آنهمه آزار در انظار چه کردی
یک مرد تو و قافله ای بانوی بی یار
در کشمکش کوچه و ب ...
#بقیع #حسن_لطفی #شعر_میلاد_امام_چهارم #شعر_میلاد_امام_سجاد #شعر_میلاد_حضرت_امام_زین_العابدین
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
قطره ای اشک بهنگام سحر میریزم
واژه ها را همه در پای قمر میریزم
چه کسی واژه به تقدیس صنوبر دارد
غزلی پیشکش این دو برادر دارد
مکه از یومن قدوم تو موحد شده است
حیدری باز به عالم متولد شده است
کعبه شوری دگر انگار که بر سر دارد
شاید اینبار به عشق تو ترک بر دارد
پای جبریل امین پله شود محضرتو
وچه زیباست اگر کعبه شود منبر تو
درس عاشق شدن و رسم ادب می دانی
لک لبیک حسین بر لب خود می خوانی
روی گلبرگ گل یاس لطافت می ریخت
اشک بر گونه تو وقت طوافت می ریخت
کعبه عشق حسین است و امام ادبی
ای که در درس وفا شهره میان عربی
لشکری منهدم از چرخش چشمان تو بود
عبدود های عرب پشه ی میدان تو بود
" ای که در جنگ زمین را به زمان دوخته ای
مشق شمشیر زنی را ز که آموخته ای "
در نجابت زده ای پس همه بوذر ها را
غضبت ریخت به هم مالک اشتر ها را
جنگ صفین تو در خاطره ها می ماند
لرزه در کالبد حنجره ها می ماند
کاش آن خاطره در علقمه قسمت می شد
با کمی چرخش تیغ تو قیامت می شد
فرض بر آن که تواز علقمه برگردی
مشک ها را همه از آب لبالب کردی
آخرین بیت دوچشمان من از غم تر بود
روضه انگار به کام قلمم خوشتر بود
#مجید_قاسمی
#شعر_ولادت_حضرت_ابوالفضل
@hadithashk
بر مشام خاکیان بخشیده جان بوی حسین
شد گلستان کل عالم از گل روی حسین
ماه شعبان را رسول الله خوانده ماه خود
چون نمایان می شود در آن مه روی حسین
دست ِ خالی ، دست ِپر ، افلاکیان و خاکیان
هر که را دیدیم راهی می شود سوی حسین
جبرئیل از آسمان با سر می آید تا زمین
مست ِ مست ِ مست ِ مست از نام دلجوی حسین
آی دنیا ، این حسابش فرق دارد با همه
وای بر تو گر شود کم ، یک سر ِ موی حسین
می کند بر اهل باطل ، خواب را زین پس حرام
زور بازوی علی و زور بازوی حسین
دارد از کار جهان کم کم گره وا می شود
سرور آزادگان تشریف فرما می شود
کرده غوغا مهربانی ِ بدون منتی
هر چه طوفان بود را برده نسیم رحمتی
آمده باب نجات ِ کل دوران ها حسین
میکشد شیطان ز دل امشب چه آه حسرتی
آمده آن کس که دارد مهربانی های او
قدّ ِ سنّ ِ حضرت حوا و آدم قدمتی
هر که هستی ، هر چه هستی همره فطرس بیا
ای گنهکاران نباشد بهتر از این فرصتی
کوری چشم تمام ابتران رو سیاه
فاطمه آورده بهر دوش بابا زینتی
کفر آنهایی که می دانید بالا آمده
یا علی گویید بابای علی ها آمده
آیه والفجر در آغوش کوثر ، دیدنی است
دومین شیر ِ ولی الله ِ اکبر دیدنی است
آسمان جانم حسن ، جانم حسن دارد به لب
شوق دیدار ِ برادر با برادر دیدنی است
عرش و فرش امشب همه هستند سرتا پای چشم
بس که آقازاده ی زهرا و حیدر دیدنی است
اینکه روز اولش کرده شفاعت این چنین
دستگیری هاش در فردای محشر دیدنی است
آن که او را جور دیگر دوست می دارد خدا
لیلی ِ تا روز محشر بی برابر دیدنی است
شیر مردی که شود در کل عالم غیرتش
رمز ماندگاری ِ دین پیمبر، دیدنی است
آی اسلام ِ محمد ، بیمه هستی با حسین
ماندگاری ِ تو را با خون زَنَد امضا حسین
در زمین و آسمان یکتاست، ای جانم حسین
مهربانی های او غوغاست ، ای جانم حسین
می خرد دَرهم ، سوا کردن نباشد عادتش
بس که مثل مادرش زهراست ، ای جانم حسین
هر که با او در بیفتد را خدا خوارش کند
پرچم ارباب ما بالاست ای جانم حسین
هر چه بد کردیم ما ، او خوب بود ، او خوب بود
بیشتر از ما به فکر ماست ای جانم حسین
شک ندارم قاتلش را هم شفاعت می کند
آی مردم او دلش دریاست ، ای جانم حسین
داد سر اما به ذلت زندگی را سر نکرد
بچه شیر حضرت مولاست ای جانم حسین
ما رایت ِ زینب کبری به عالم یاد داد
زندگی با او فقط زیباست ، ای جانم حسین
آبرو خواهی اگر هم در زمین ، هم آسمان
با حسین بن علی بن ابیطالب بمان
خانه کعبه به زیر منت ِ کرببلاست
عزت اسلام هم از عزت کرببلاست
هر که گوید روزگار معجزه گردیده سر
بی خبر از کیمیای تربت کرببلاست
اربعین به اربعین عالم همه در حیرت از
سفره داری های اعلی حضرت کرببلاست
هر که در این زندگی یک جور دارد حسرتی
شکر حق که در دل ما حسرت کرببلاست
ما اگر که ای خدا روزی بهشتی هم شویم
بینمان حتی در آنجا صحبت کرببلاست
السلام ای شهر رویایی ما ، ای کربلا
آه از حال خوشت ، ای کربلا ای کربلا
ای تمام اعتقادم ، دوستت دارم حسین
حضرت باب المرادم ، دوستت دارم حسین
هم در این عالم ، هم آن عالم ، تو تنها می رسی
وقت تنهایی به دادم ، دوستت دارم حسین
روسیاه و کوچک و بی دست و پا هستم ولی
پای تو من ایستادم، دوستت دارم حسین
هر چه هستم ، هر چه آمد بر سرم در روزگار
دل به غیر تو ندادم، دوستت دارم حسین
زیر خنجر ، غرق خون ، لب تشنه ، زخمی ، آه آه
باز هم بودی به یادم دوستت دارم حسین
رفت عمر و جان ندادم از غمت واویلتا
جان عباست ببخش این سخت جانی ِ مرا
#شعر_میلاد_امام_حسین
#محمد_حسین_رحیمیان
@hadithashk
باد در عرش که پیچید خبر شکل گرفت
از پر و بال ملک فرش گذر شکل گرفت
نور خورشید به شب خورد..،سحر شکل گرفت
آسمان پرده برانداخت..،قمر شکل گرفت
ماه از جلوه ی گیراش چه حظی می برد
علی از فرط تماشاش چه حظی می بُرد
نخل پر برکت توحید ثمردار شده
نسل تابنده ی خورشید،قمردار شده
کهکشان های خداوند خبردارشده
پدر خاکیِ افلاک پسردار شده
صورتش هودج نور است..،پدر می بوسد
دست آبور خود را چِقَدَر می بوسد
ابرویش جلوهی ربّ است اُبُهَت دارد
زلف او آیه ی نوری است که حرمت دارد
چشم او ابر بهاری است که رحمت دارد
نام او جامِ طهوری است که شربت دارد
صاحب شهد شکرریزِ سبو می آید
چِقَدَر نام اباالفضل به او می آید
گونه ی آینه بر دوده ی آهش خیره
چشم فانوس به پیچ و خم راهش خیره
برکه ی آب به رخساره ی ماهش خیره
پلک باران به تماشای نگاهش خیره
آسمان خیره به چشمان تر این ماه است
چشم او چشمه ی توحیدی آل الله است
رشته ی وصلت عُشاق،نخ دامن او
رختی از جنس پر و بال ملک بر تن او
دَرِ جنّات عَدَن،دُکمه ی پیراهن او
ساقه ی طاقِ فلک بازوی شیر افکن او
غرشش غرش طوفانیِ شاه عرب است
پسر شیر خدا،شیر نباشد عجب است
هرکه در زندگی اش غصه ی بسیاری داشت
اگر از خانه ی مولا طلب یاری داشت
بی گمان با پسرش نیز سر و کاری داشت
سیزده ساله چه رزم علوی واری داشت
سیزده ساله یلِ با جَنَم حیدر شد
وارث بر حق تیغ دو دم حیدر شد
دست عباس به دامان امام حسن است
سند قلب اباالفضل به نام حسن است
سالیانی است که درگیر مرام حسن است
گرچه ساقی است ولی تشنه ی جام حسن است
چِقَدَر خصلت دلدار به دلبر رفته
کرم حضرت ساقی به برادر رفته
ساحل امن یقین بود که دریا را ساخت
شانه اش بود که زُلف شب یلدا را ساخت
کوهی از غیرتِ حساس به زهرا را ساخت
دامن اُمِّ بَنین حضرت سقا را ساخت
گیسویش را به سر زلفِ حسینِ خود دوخت
کاشف الکرب شدن را به اباالفضل آموخت
آفریده شده عباس برای زینب
سینه ی او سپر دفع بلای زینب
جان عشاق اباالفضل،فدای زینب
ما گدایانِ حسینیم،گدای زینب
همگی بنده ی عشقیم به عباس قسم
پاسبانان دمشقیم به عباس قسم
سیل اشکیم به دنبال نمِ دریایش
دست ما را برسانید به اعطینایش
این که خوانده است حسین بن علی آقایش
ارمنی های محلّه اند علمکِش هایش
هرکه را جَذبه ی این عشق به زنجیرش کرد
نمک سفره ی عباس نمک گیرش کرد
کاش ما را به ردای کرمش وصل کنند
مثل وصله به نخِ شال غمش وصل کنند
مثل پَر،کنج ستون علمش وصل کنند
دست ما را به ضریح حرمش وصل کنند
تا که آب و گِلمان خرج عزایش باشد
تنمان تکه ای از صحن و سرایش باشد
آبرو داده به سرچشمه،به دریا،دستش
از زمین پُل زده تا عرش مُعَلّی،دستش
مرده را زنده کند همچو مسیحا،دستش
چقدر مُعجزه ها خلق شده با دستش
آن که از خاک درش کور شفا می گیرد
با همان دستِ قلم دست مرا می گیرد
سرو سبز علویّات برومند شده
شانه ی او به بلندای دماوند شده
چهره اش بانی پیدایش لبخند شده
خطبه خوان حرم امن خداوند شده
مکه را شیفته ی عشقِ امام خود کرد
کعبه را بنده ی اعجاز کلام خود کرد
آیه ی نور به پیشانی او مکتوب است
با وجودش بخدا وضع حرم مطلوب است
بین اطفال حسین بن علی،محبوب است
سر دوشش چقدر حال رقیه خوب است
طفل از ذوق تماشای عمو پر می زد
هر زمان بوسه به دست علی اصغر می زد
آه!از لحظه ی شومی که بلا نازل شد
بین مهتاب و حرم ظلمت شب حائل شد
اشک افلاک فرو ریخت زمین ها گِل شد
کار برگشتن سقا به حرم مشکل شد
دامن شیر به سرپنجه ی کفتار گرفت
ناگهان تیغ به بازوی علمدار گرفت
رود فریاد زد ای اهل حرم..،دریا سوخت
مطمئناً جگر تشنه ی دخترها سوخت
وسط معرکه ی جنگ دل بابا سوخت
آخرین مشک که افتاد زمین..،سقّا سوخت
چقدر بعد علمدارِ حرم هق هق کرد
بنویسید رباب از غم اصغر دق کرد
#بردیا_محمدی
#شعر_ولادت_حضرت_ابوالفضل
@hadithashk
بزن جرعه از جام شور آفرین
بنوش از می و ساغری آتشین
ز یمن قدوم گل فاطمه
مدینه شده همچو خلد برین
بگو بر خلائق رسید از جنان
نگاری، مهی، بنده ای مهجبین
چو رخسار او دید روز نخست
خداگفت آنجا به خود آفرین
ز جنات حُسن رخ انورش
هزاران گل رازقی خوشه چین
شعاع عبودیتش کائنات
محیط دلش بیشتر از زمین
جلالش دو صد چشمهء آفتاب
سر پیچ گیسوش حبل المتین
شده فرش راه عبورش ز عرش
پر و بال زیبای روح الامین
کنار زلالی چشم ترش
نشستند دلهای خلوت نشین
نوشتند بر روی انگشترش
دعا و مناجات ها را نگین
به کویش سلیمان و حاتم فقیر
زر خاک پایش طلا آفرین
رواق نگاهش تمام آینه
حریم دلش عین عین الیقین
دعای قنوتش به احرام عشق
مفاتیح و قرآن اهل یقین
سحرها، سر سجده اشکش روان
نمایان چوگل، پینه اش بر جبین
جهنم ز هجران او شعله ور
جنان با حضورش قرارِِ مکین
خدا می وزد از نفسهای او
ولای خدا با ولایش عجین
نوشتم به سجاده ء قلب خود
سلامُُ علی سید الساجدین
#میلاد_امام_سجاد
#رضا_دین_پرور
@hadithashk
از مادر و پدر چقدر مهربان تری
دورت بگردم این همه در فکر نوکری
کج میروم ولی ، تو به رویم نمیزنی
من مطمئنم آبرویم را نمیبری
ای منحصر به فرد ترین پادشاه خلق
نوکر برای سود و زیانش نمیخری
پیش تو خوش گذشته به ما اینقدر که حال
قلاده وا کنی نروم جای دیگری
مردم برای آخر سالی ، پی سفر
من هم به فکر اینکه مرا کربلا بَری
من زیر خرج زندگی ام مانده ام حسین
ما بچه رعیتیم و تو اما توانگری
امشب حواله شد به دلم روضه ی وداع
وقتی ز خیمه رفته ای آن بار آخری
آهسته تر برو همه ی هستی حرم
پای برهنه آمده از خیمه خواهری
پیراهنی که مادرتان دوخته بپوش
عالم فدای این همه احساس مادری
دستور فاطمه است ببوسد گلوت را
افتاده این وظیفه سنگین به خواهری
او بوسه داده گودی زیر گلوت را
بوسه زدی به صورتش از زیر روسری
نگذشت ساعتی که به نیزه شکاف خورد
جای وصال بوسه ی خواهربرادری
تقصیر شمر بود گلوی تو پاره شد
تقصیر خولی است اگر سوخت معجری
با حوصله بریده سرت را به روی خاک
احوال ما شده پس از آن خاک بر سری
#شعر_مناجات_سیدالشهدا
#علیرضا_وفایی_خیال
@hadithashk
همین که نام قشنگت به روی لب گل کرد
دوباره شعر من از آسمان تنزل کرد
چگونه از تو نوشتن مرا تحیُر داد
اجاق طبع مرا نام نامی ات گر داد
به نام مادر ایشان توسلی کردم
دوباره مثل همیشه توکلی کردم
نوشتم اول صفحه به نام خیر الناس
به نام نامی زیبای حضرت عباس
کسی که از کف دست تو آب مینوشد
قسم به اسم شریفت شراب مینوشد
به اذن حضرت زهرا همیشه سقایی
تو ماه چارده ای نه، تو ماه زهرایی
امید حیدر کرار بودی و هستی
الی الابد تو علمدار بودی و هستی
تو قبله ی سر سجاده ی دعاهایی
تو آن شمایل زیبای ماوراهایی
تو آن نوید امید دل همه هستی
تو آن نسیم بهشتی علقمه هستی
به شان و رتبه کسی با شما برابر نیست
شبیه تو به خدا در جهان برادر نیست
ز برتران دو عالم تو برتری عباس
تو سیدالشهدا را برادری عباس
تو نور دیده عرشی، بلند والایی
تو حسرت شهدا در بهشت بالایی
تو وحشت دل قوم امیه ای عباس
عموی اصغر و عشق رقیه ای عباس
تو مهر ساز تمامیِ مهربان هایی
تو غیرت همه ی آذری زبان هایی
غلام حلقه بگوش اند عالمی، ما هم
اسیر عشق تو هستند ارمنی ها هم
علم کش علم تو هزار میکائیل
ندیده است به آقایی تو جبرائیل
قسم به سرخی وقت غروب عاشورا
علم کشان شب و ظهر روز تاسوعا...
همیشه بیمه ی دست بریده ات هستند
چقدر اهل محل دل به پرچمت بستند
بزرگی تو به عالم همیشه شد اثبات
برای توبه کند واسطه تو را هر لات
َچقدر طفل مریض آمد و شفا دادی
چقدر خرج سفر های کربلا دادی
چقدر نذر برای تو کرده این عالم
چقدر عاشقت هستند این بنی آدم
چه عرض میکنم اصلا؟ شما که آگاهی
برای نذری تو جنگ میشود گاهی!!!
همیشه روز نهم میشود فراوانی
گدا و شاه برای تو میشود بانی
تویی که بر سر کوی خود علقمه داری
چگونه این همه جا در دل همه داری؟
بدون گریه مگر میشود برایت خواند!
رسیده وقت سحر میشود برایت خواند؟
دوباره از سر عشق و نیاز میخوانم
دو جمله روضه تلخ از ریاض میخوانم
نوشته است که وقتی علم زمین افتاد
نگاه زینب کبری به شاه دین افتاد
چگونه میشود این روضه را تجسم کرد
امام تشنه لبان دست و پای خود گم کرد
به دور اهل حرم مثل باد میچرخید
شبیه مار گزیده به خویش میپیچید
شهی که خاک رهش بود گوهر و الماس
به روی خاک نشست و صدا زد ای عباس
بیا و حال حرم را خودت تماشا کن
بدون دست، گره از جبین من وا کن
ببین که طفل سه ساله به لرزه افتاده
به سمت اهل حرم چشم هرزه افتاده
#شعر_ولادت_حضرت_ابوالفضل
#حسین_زارع_زاده
@hadithashk
سیمرغ در غبارِ خودش ایستاده است
خورشید در مدارِ خودش ایستاده است
غرق ادب تمامِ جهان کوچک و بزرگ
هر قُله در دیارِ خودش ایستاده است
در بینِ سینههاست نفسها که دیدهاند
آری علی کنارِ خودش ایستاده است
رزم آوری رسیده که امروز عَبدو وَد
مبهوت بر مزارِ خودش ایستاده است
میدان به احترام امیرش بلند شد
از هیبتِ سوار خودش ایستاده است
شیرافکنِ قبیلهی آلِ علی است یا...
شیری به بیشهزارِ خودش ایستاده است
هرکس که دید گفت یقینا که مرتضی...
با تیغِ ذوالفقارِ خودش ایستاده است
او امتدادِ قلعهتکانیِ مرتضاست
عباس خاطراتِ جوانیِ مرتضاست
سمت بهشت جاده نبود و تو آمدی
مستی حریفِ باده نبود و تو آمدی
تو از نژاد حیدری و فرق میکنی
چون تو امیرزاده نبود و تو آمدی
سوگند میخورند تمامیِ آبها
دریای ایستاده نبود و تو آمدی
پیش از تو ای مدار تمامیِ کیشها
این قدر عشق ساده نبود و تو آمدی
بر خاک آستانه ماهی تمام عمر
خورشید سر نهاده نبود و تو آمدی
قبل از تو دل به هیچ جمالی ندادهایم
این عشقِ بی اراده نبود و تو آمدی
این خانواده داشت هر آن چیز غیرِ تو
شوری به خانواده نبود و تو آمدی
تو آمدی و از تو علی بوسه چین شده است
از این به بعد فاطمه امالبنین شده است
گفتم که جرعهای زنم از آبشارِ تو
لکنت زبان گرفتهام اما کنار تو
الکن کَن است آنکه که از هیبت تو گفت
بیچاره خشک ، پیش تو شد شد شکارِ تو
سَرسَرخوشم نـ نـ نذرِ توام تا ابد ابد
هر هر نفس زِزندهام از از بهار تو
از از ازل شده شدهام مبتلای تو
دل دل دلم شده شده دل دل دچار تو
من من غلاغلام د در درگه توام
من من کجا کجا و شـ شهـ شهریار تو
الـ الکنم مـ مدح تو گفـ گفتنم خطاست
بگشا گره گره زِ من شرمسار تو
این بار هم زبان مرا باز میکنی
تا از تو گویم از طپش چشمهسار تو
بابالحسین باب دلی بو الفضائلی
ای شکل مرتضی چقدر خوش شمایلی
از آن زمان که فیض سحر آفریدهاند
از جلوههای روی قمر آفریدهاند
شیرانِ بیشههای شجاعت نوشتهاند
از خاکِ مقدم تو جگر آفریدهاند
در پیش بچههای علی خاک زادهای
بالای کعبه سایهی سر آفریندهاند
دورِ سرِ حسین و حسن چرخ میزنی
از ابتدا به دوشِ تو پَر آفریدهاند
امالبنین گرفته تو را نذر کرده است
بهر حسین چشم نظر آفریدهاند
جمع است جمع خاطرِ زهرا از این به بعد
زینب برای توست سپر آفریدهاند
میخواستند تا که بریزیم زیرِ پات
بر روی شانهی همه سر آفریدهاند
جز گِردِ تو عشیرهی زهرا نمیرود
زینب جز از رکابِ او بالا نمیرود
من دلخوشم همیشه ولی با شما خوشم
تنها به زیرِ سایهی ایوانطلا خوشم
در پشت در نیامدهام گیرم و روم
من با همین گداییِ بی انتها خوشم
از بینِ در که نه...، درِ این خانه باز کن
من سائلم به دیدنِ روی شما خوشم
تا سُرمه کردهایم به تربت دو چشم خویش
از بین هرچه هست به این خاکِ پا خوشم
گیرم که هیچ چیز نگیرم نمیروم
تاجر نیَم ، به خاطرِ این اعتنا خوشم
چیزی نداشتم که گذارم برای قبر...
تنها به لطفِ مرحمت مرتضی خوشم
باب الحوائجیِ تو ما را جریح کرد
من با بهشت نه به شبِ کربلا خوشم
عمری گدای گریه کن این حوالیام
دستم بگیر ساقی بی دست ، خالیام
ای نیزهزار زخمِ جگر را چه میکنی
با این سهشعبه دیدهی تر را چه میکنی
با من بگو که دست خودت را چه کردهای
با من مگو که درد کمر را چه میکنی
گیرم تو را به خیمه برم پیشِ دختران
این زخمهای تیغ و تبر را چه میکنی
قدری بهم نریز رسیده است مادرم
من هیچ گریههای پدر را چه میکنی
بر روی نیزه هم بِروی بی تعادلی
در بینِ راه سنگِ گذر را چه میکنی
ای غیرتی به خاطر زینب نگاه کن
دور حرم هزار نفر را چه میکنی
دیگر کسی برای حرم بردنم نبود
ای تکیه گاه ، وقتِ زمین خوردنم نبود
#حسن_لطفی
#شعر_ولادت_حضرت_ابوالفضل
@hadithashk
یا سید الساجدین ع
ناگهان بانگِ هَل اَتیٰ پیچید
در دل صورها، صدا پیچید
صوت شیرین ربَّنا پیچید
عطر سجاده ی خدا پیچید
مُرشد اهل دین! سلامٌ علیک
سَیِّدُ السّاجدین! سلامٌ علیک
نغمه ی چَنگ و ضَربِ دف آمد
موسمِ شادی و شعف آمد
مِی عُشّاق از نجف آمد
دادِ کعبه از آن طرف آمد:
گوشها! بشنوید فریادم
عاشقِ سینهچاکِ سجادم
ماه، نِعمَ الْبَدَل* گرفت تو را
حُسن، ضربُ المثل گرفت تو را
شعر، بیتُ الغزل گرفت تو را
تا پدرجان بغل گرفت تو را
شب میلاد..،کربلا رفتی
بین آغوشِ عشقِ ما رفتی
ما ذبیحِ نگاهِ دلداریم
بخدا سرسپرده ی یاریم
دار بر دوش،مثلِ تَمّاریم
با علیها چه عالمی داریم
شَرَفُ الشَّمس مشرقینی تو
دومین حیدر حسینی تو
عشق تزریق کرده در جانت
تا پدر کرده بوسهبارانت
عمه می گفت:ای به قربانت...
...به عمویت کشیده چشمانت
چشمه ای، رو به جو نخواهی زد
با ابالفضل مو نخواهی زد
فرشِ پشتِ درِ تو از پرِ ماست
بامِ تو لانه ی کبوترِ ماست
خانهات سرپناهِ آخرِ ماست
مادرت آبرویِ کشورِ ماست
با تو ما نیز جزءِ این ایلیم
عجمی زاده ایم..،فامیلیم
هر که در کویِ وحدتِ تو دوید
از همه غیر رَبِّ خویش بُرید
بال هرکه عروج را فهمید
از صحیفه به صحن عرش رسید
مَلَک وحی اگر جلیل شده
با دعایِ تو جبرئیل شده
قَطره ی نطقِ تو خودش دریاست
واژه هایت عجیب،بیهمتاست
منبرت بانیِ تحولهاست
خطبه ات مُهرِ ثبتِ عاشوراست
از تو داریم نوحه و دم را
از تو داریم این محرم را
غمِ من را حضور تو کم کرد
عشق را بین سینه ام دم کرد
گنبدت را دلم مُجَسَّم کرد
حَرَمت را درست خواهم کرد
در بقیعت به پا کنم..،علنی!
اوّلین چایخانه ی حسنی
کاشیاش پُر لَعاب خواهد شد
دل زُوّار آب خواهد شد
آب حوضش شراب خواهد شد
صحنها،انقلاب خواهد شد
کنج هر صحن،انجمن داری
تا خودِ صبح،سینهزن داری
در حرم عطر ناب خواهم ریخت
مثل مشهد،گلاب خواهم ریخت
مشک بر دوش..،آب خواهم ریخت
یادِ طفلِ رباب خواهم ریخت
سهم جسمِ ضریح تو..،تب نیست
بیحیا دور عمه زینب نیست
*بهترین جایگزین
#بردیا_محمدی
#شعر_ولادت_حضرت_امام_سجاد
@hadithashk
کیستی ای که چنین بویِ علی را داری
روی چشمان خود اَبرویِ علی را داری
پرده مَنداز کمی مانده تو را سجده کنیم
بسکه در خویش سر و روی علی را داری
در قنوتِ تو رسیدیم و مسلمان گشتیم
واژه واژه اثرِ هویِ علی را داری
بینِ سجادهی تو عشق نفَس میگیرد
شاخهای از گلِ شببوی علی را داری
هر سرِ موی مرا با تو هزاران کار است*
که تو عطرِ سرِ گیسوی علی را داری
نخِ تسبیحِ تو ما را به خداوند رساند
ای که در قُرب هیاهویِ علی را داری
کاش یکبار به خیبر بروی تا گویند
چشمِ بد دور که بازوی علی را داری
ما در این معجزه تصویرِ علی را دیدم
آمدی و همه تکثیرِ علی را دیدیم
اِذن اگر بود به شمشیر نشان میدادی
دشت را با دَمِ تکبیر تکان میدادی
اِذن اگر بود علی را به اُحد میدیدند
وقت تفریح به میدان هیجان میدادی
یا حسن میشدی و قلبِ جمل میلرزید
بر رگِ خشکِ شجاعت ضربان میدادی
اِذن اگر بود به هنگامِ علمداریِ خویش
با دَمِ تیغ چه حالی به یَلان میدادی
تو بنا نیست بجنگی که ببینند که بر...
...ملکالموت در این معرکه جان میدادی
تا رسد بر تو و تا رَدِ تو را گُم نکند
صبر میکردی و بر مرگ امان میدادی
گرچه تیغی نزدی جامعالاضدادِ زمین
درسِ مردی و شرافت به جهان میدادی
در مناجاتِ تو شمشیرِ علی را دیدیم
با تو الطافِ نفسگیرِ علی را دیدیم
من که از خاکِ خراباتِ توام بسمالله
سائلِ کوچهی خیراتِ توام بسمالله
که ابوحمزه شوم تا سحرت درک کنم
آمدم بر سرِ میقات توام بسمالله
یا سعید ابن جُبَیرَت بشوم داد زنم
جرعهای تشنهی آیاتِ توام بسمالله
روزیِ ماتَ سعیدا عاشَ سعیداً با توست
چشم بر زلفِ عنایات توام بسمالله
گرچه پنهان زِ همه خادمِ حجاج شدی
کعبهای رو به ملاقاتّ توام بسمالله
که مرا اهل فیوضاتِ خداوند کنی
سالها پایِ مناجات توام بسمالله
مُصحفِ فاطمه را مُصحفِ تو معنی کرد
با صحیفه همه شب مات توام بسمالله
خط به خط پیش تو تعبیرِ علی را دیدیم
سالها اشکِ سرازیرِ علی را دیدیم
سحرِ فاطمه ما را به سحر برگردان
سمتِ سجادهی خود بارِ دگر برگردان
چشمِ شوریدهی ما را تو به دریا برسان
چشمِ خود را سوی ما نیم نظر برگردان
خاکِ ما خوده تَرَک حضرت باران دریاب
نخلِ خشکیدهی ما را به ثمر برگردان
یک نفَس آه بکش تا که بسوزیم از آه
باز این سوزِ جگر را به جگر برگردان
از درِ خیمه صدایت چقدر بیجان است
ای خداوندِ قضا زود قَدَر برگردان
عمه میگفت که رحمی ، پسرِ سعد ببین
او که اُفتاده زمین تیغ و تبر برگردان
گفت با شمر سنان بوسه به حنجر زدهاند
پیکرش را تو بیا سمتِ دگر برگردان
آه بیمارِ حرم اینهمه از حال نرو
با عصا خاطرِ زهرا سویِ گودال نرو
#حسن_لطفی
#شعر_ولادت_حضرت_امام_سجاد
@hadithashk
قلبِ پدر
خورشیدی و میان قمرها نشاندنت
مهتابی و به چشم سحرها نشاندنت
نام تو میبرم جگرم داغ میشود
تو آتشی به روی جگرها نشاندنت
جانِ حسین جانِ علی جانِ مصطفی
تو جانی و به قلبِ پدرها نشاندنت
حک کردهاند نام تو را فاتحانِ رزم
حکاکها به تیغ و سپرها نشاندنت
هرجا که رد شدی همهاش سجدهگاه شد
هرجا که آمدی روی سرها نشاندنت
ای چشم روشنیِ علی چشمِ فاطمه
تو نوری و میان نظرها نشاندنت
گفتند یاعلی و خدا جان درست کرد
اصلا نجف برای تو ایوان درست کرد
ای از همه به معنیِ اکبر شبیه تر
از هرچه گفتهام به پیمبر شبیه تر
ای شیوهی کریمی تو مجتبی سرشت
ای برکتت به حضرت کوثر شبیه تر
اللهاکبر از رجزِ مرتضاییات
ای ضربهات به ضربهی حیدر شبیه تر
شمشیر کش به هیبت مولا که میشوی
از هرکسی به دیدهی قنبر شبیه تر
با دستمال زردِ نبردِ علی بیا
ای جنگِ تو به صحنهی محشر شبیه تر
طوری به روی دست تکاندی سپاه را
باشد به کندن درِ خیبر شبیه تر
انگار کعبه خورده تَرَک حیدر آمده
یعنی علی به شکل علی اکبر آمده
جانم به دستهای گدایان گرفتنت
با زُلفِ خویش جمع پریشان گرفتنت
قبل از مدینه خانهی تو دیده میشود
ای جانِ من به شیوهی مهمان گرفتنت
وقت اذان ملاحظه کن که بعید نیست
از هر صفی علی دو سه قربان گرفتنت
وقت اذان مقابل بابا خدات گفت :
قربان از حسین چنین جان گرفتنت
برگشتهای به خیمه ببوسی لبِ حسین
قربانِ بوسه از لب سوزان گرفتنت
این بیت را برای عمویت نوشتهام
جانم فدای مَشک به دندان گرفتنت
لیلا که مُرد با لب پُر خون صدا زدی
آمد دلت که پیش پدر دست و پازدی...
حسن لطفی
#حسن_لطفی #شعر_ولادت_ابن_الحسین #شعر_ولادت_اهل_بیت #شعر_ولادت_حضرت_علی_ابن_الحسین #شعر_ولادت_حضرت_علی_اکبر
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
نیک سیرت
بلند بالا و نیک سیرت چنان پیمبر علی اکبر
به خَلق و خُلق و به صوت و منطق نبی دیگر علی اکبر
رسول صورت بتول عصمت علی شجاعت حسن سخاوت
حسین هیبت چو بوالفضائل یل دلاور علی اکبر
به کربلا تا که زائر آید همیشه پایین پاست مقصد
که از وجود تو شد ضریح حسین ششدر علی اکبر!
ستارهی بی بدیل لیلا برای شادی دلیل لیلا
علیک قولاً ثقیل لیلا عزیز مادر علی اکبر!
لبت چو میلی به تاک دارد درخت خانه چه باک دارد
اراده ای کن ز نخل انگور میزند سر علی اکبر!
چه دارم از تو برای گفتن حدیث حسن تو ورد دشمن
((ولی))نبودی ولی نداری کم از برادر علی اکبر!
به صبح و ظهر و به عصر و مغرب حسین امام و تویی مکبر
پس از شمایان نماز هم میشود مکدر علی اکبر!
خیام آل علیست بستان که هر کدام از شما بزرگان
یکیست نخل و یکیست سرو و تویی صنوبر علی اکبر!
چه گویم از شرح اربا اربا که دیده ام در تمام صحرا
علی اکبر علی اکبر علی اکبر علی اکبر
سید محمد حسین حسینی
#سید_محمد_حسین_حسینی #شعر_ولادت_ابن_الحسین #شعر_ولادت_اهل_بیت #شعر_ولادت_حضرت_علی_ابن_الحسین #شعر_ولادت_حضرت_علی_اکبر
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
وقتی که طبع من بدمد صور شعر را
در واژ ه ها به عشق تومحشر شود به پا
تا اینکه جایی از غزلت جایشان شود
هر واژه ای به سمت خدا دست بر دعا
در بین حرف ها به تمنای وصف تو
با عین و لام و یا بشود کعبه ای بنا
باید خدا خودش بنویسد ز وصف تو
یا این قلم به دست من و شعر از خدا
شاعر چه زود خسته شد و بر ورق نوشت
بی انتهایی و غزلت نیست کار ما
باید برای شعر شما جبرییل شد
حتما به وحی های الهی دخیل شد
آهوی طبع من به هوایت رمیده است
آوارگی عشق تورا برگزیده است
ابروی تو دوبیتی چشمت رباعی است
نامت غزل بلندی قدت قصیده است
باران شناسنامه دست کریم تو
مهر شناسنامه چشمت سپیده است
عباس و تو دوشعله عشقید ودیده ای
در آسمان دو قرص قمر را ندیده است
جاداشت تا ترک بخورد کعبه باز هم
وقتی شنید حیدر لیلا رسیده است
با خلق توخدا به نبوت اشاره کرد
با قامتت به روز قیامت اشاره کرد
باعشق تو تمام دلم عشق میکند
تا مینویسم از تو قلم عشق میکند
نه اینکه ما فقط به تو دلداده ایم بس
با عشق تو خدای تو هم عشق میکند
هم تو کریم و هم پدر و هم قبیله ات
بر خانواده ی تو کرم عشق میکند
وقتی به پیش چشم پدر راه میروی
بر قامتت قدم به قدم عشق میکند
وقتی کنارحضرت عباس میرسی
از این سپاه چشم حرم عشق میکند
قلب پدر از عشق تو تسخیر می شود
روحش به چشمهای تو زنجیر می شود
صاحب نفس شدی مسیحای دیگری
اصلا خودت بگو که علی یا پیمبری
می بینمت تورا به بلندای بالها
از تاق عرش یک سرگردن تو سرتری
با این قداستی که تو داری مساجدی
باید بنا شود به رهی گر تو بگذری
بر آسمان اگر که نگاهت گذر کند
خورشید را به نور خود از روی میبری
آقا مگر که عاشق تو میشود نبود
لیلای زاده هستی و استاد دلبری
تصویر رفتن تو سر آغاز عاطفه است
معنای اوج قله پرواز عاطفه است
پر بود چشمهای حسین از محبتت
پربود چشمهای ترت از نجابتت
وقتی قدم به صحنه میدان گذاشتی
مومن شدند چندنفر بر نبوتت
اما تمام دشت به یک بار نیزه شد
وقتی شنید از رجز تو اصالتت
جاداشت از فلک برسد صوت لافتی
هنگام رقص تیغ تو در شان قدرتت
معراج تو میان حرایی زنیزه است
چیزی نمانده شبه پیمبر به بعثتت
بابا به پیش پیکر تو محتضر شود
در بین یک عبا بدنت مختضر شود
موسی ...
#روز_جوان #شعر_اهل_بیت #شعر_ولادت_ابن_الحسین #شعر_ولادت_حضرت_علی_اکبر #شعر_ولادت_علی_ابن_الحسین #موسی_علیمردانی
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
کریم بن کریم
ملائکه همه از خاک سر درآوردند
زمینیان ز شعف ، بال و پر درآوردند
ز نور حیدر و زهرا ، پسر درآوردند
ز دشمنان و حسودان پدر درآوردند
دوباره اسم علی گشته ورد هر دهنی
رسیده بر دل یعقوب ، بوی پیرهنی
خبر دهید به عالم : حسین ، بابا شد
ببین چه فیض عظیمی نصیب لیلا شد
جمال روی پیمبر دوباره پیدا شد
و با قدوم علی خوش به حال دنیا شد
به چشم های حسود مدینه لعنت باد
به مردهای یهود مدینه لعنت باد
جوانی ام همه نذر جوانی اش باشد
نگاه من به دل آسمانی اش باشد
امید من به همین میزبانی اش باشد
دلم که خوش به دل و دلستانی اش باشد
مدینه مشعل اکرام ، میشود روشن
علی اکبر و ارثی که میبرد ز حَسَن
کریم بن کریم است ، سفره دار است او
جهان چو برکه ی ناچیز و آبشار است او
نبی ، علی و حسن ، فاطمی تبار است او
به فصل زرد خزان دلم بهار است او
علی به خاک زمین ، مثل آفتاب جلی است
علی شبیه پیمبر ، علی شبیه علی است
علی به وقت نبردش شبیه عباس است
به وقتِ جود ، لطیف است ، مثل الماس است
ز نسل فاطمیون است ، غنچه ی یاس است
علی به حضرت زهرا عجیب حساس است
علی علی به لبم مزه ی شکر دارد
چقدر نام علی بر دلم اثر دارد
رشادت از سر مژگان او سرازیر است
به معرکه بزند ، غرّشش چنان شیر است
برای دشمن حیدر چو تیغ شمشیر است
دلم به زلفِ علی اکبر ، از ازل گیر است
بکش به روی دلم تیغ را ، تباهم کن
بیا خودت ببَر و خوب سر به راهم کن
گره فتاده به کارم ، ببین گرفتارم
جوانم و دو سه تا آرزو به دل دارم
یکی وصال حرم ، بارگاه دلدارم
یکی سپردن جانم به ساحت یارم
همیشه یار قدیمی ما تویی آقا
رفیق خوب و صمیمی ما تویی آقا
پوریا باقری
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
#پوریا_باقری #شعر_آیینی #شعر_مذهبی #شعر_ولادت_ابن_الحسین #شعر_ولادت_اهل_بیت #شعر_ولادت_حضرت_علی_اکبر
شب رحمت ، شب احسان اباعبدالله
باز عالم شده حیران اباعبدالله
عرض تبریک به طه و به یاسین امشب
آمده قاری قرآن اباعبدالله
چه مبارک سحری ! قسمت عالم شده است
دستگیری ِ حسن جان ِ اباعبدالله
عرض تبریک به عباس ِعلمدار آمد
شیر جنگاور گُردان اباعبدالله
آسمان و قمرش سجده کنانند امشب
پیش این شمع شبستان اباعبدالله
حضرت خسرو دین ! نغمه ی شیرین آمد
چشم بد دور ، علی جان ِ نخستین آمد
کیست این بانی ِ الطاف ِ نهانی کردن
عادتش مثل حسن خیر رسانی کردن
طیب الله به این رحمت پیغمبری اش
کار او گشته محبت به جهانی کردن
ما نخواهیم از او غیر خودش را که خطاست
از کریمان طلب لقمه ی نانی کردن
زندگی چیست به جز لحظه ی شیرینی که
به فدای سر و جانش ، سر و جانی کردن
شهدا روز قیامت همگی می گویند
این جوان داد به ما یاد جوانی کردن
با سر و جان سوی این حضرت ِ جان باید رفت
"زیر شمشیر غمش رقص کنان باید رفت"
حرکات و سکنات تو تجلای نبی
با تو یک شهر نشسته به تماشای نبی
چشم بد دور که تو آمدی و بار دگر
همه دیدند نشسته است علی ، جای نبی
تو فقط راه برو سرو خرامان حسین
تا مدینه بکند یاد ز زهرای نبی
شهد ِ دیدار دوباره ز پیمبر کردن
نوش جان ِ علی ِ عالی ِ اعلای ِ نبی
ای مسلمان ِ تماشای تو نصرانی ها
فیض روح القدست فیض مسیحای نبی
پسر ِ باب نجاتی و خودت باب نجات
بر تو و این همه فیض و برکاتت صلوات
آفریدند تو را تا که قیامت بکنی
چون پدر بر دل عشاق حکومت بکنی
حسرتی مانده میان دل عالم که نشد
تا بر آن چند صباحی تو امامت بکنی
از کرامات اباالفضل همین ما را بس
که تو زیر علمش مشقِ رشادت بکنی
قصد کردی چو پدر دست بگیری زهمه
تا قیامت به بد و خوب محبت بکنی
آی شهزاده ترین قصد نمودی انگار
به پدر بیشتر از "جَون" تو خدمت بکنی
گرچه بر کون و مکان ، سید و مولا بودی
بیشتر از همه تو ، نوکر بابا بودی
ای که فرموده علی تا ابد همتایت نیست
زینت دوش حسین ، روی زمین جایت نیست
زودتر از همه عازم شده ای چون که تو را
بیش از این طاقت ِ تنهایی ِ بابایت نیست
اف به دنیا که برای پدر بی تابت
جای یک بوسه میان همه اعضایت نیست
عطش و نیزه و شمشیر چه کردند حتی
رمق آه کشیدن روی لب هایت نیست
آه یعقوب حرم ! دل بکن از یوسف خود
محرمی دور و بر زینب کبرایت نیست
یک تنه لشکر ارباب ، شده لشکر ها
ام لیلا شده آه ام ِ علی اکبر ها
#محمد_حسین_رحیمیان
#شعر_ولادت_حضرت_علی_اکبر
@hadithashk
طنین عشق به مافوق کهکشان می رفت
صدای شورِ بشر تا به لامکان می رفت
نفس نفس پر و بال فرشتگان می رفت
خبر به دست ملائک به آسمان می رفت
تمام عرش ز شوق شنیدش پا شد
خبر رسید به بالا..،حسین بابا شد
به رودخانه تمنای وصل دریا داد
به جبرئیل کمی فرصت تماشا داد
به دست مریم اربابمان،مسیحا داد
خدا ودیعه ی خود را به ام لیلا داد
عروس فاطمه با یک گُلَش بهار آورد
برای دلبر کُون و مکان نگار آورد
گلاب های جهان مست عطر شببویند
هزار شانهبهسر لابهلای گیسویند
تمام بیشه به دنبال ناز آهویند
به شیرزاده به غیر از علی چه می گویند؟!
حسین در بغل خویش لایلایش کرد
برای بار نخستین علی صدایش کرد
ستاره تا که نگاهی به قرص ماه انداخت
نماز بندگی عرش را به راه انداخت
هزار یوسف دلداده را به چاه انداخت
تمام آینه ها را به اشتباه انداخت
دو تیغ ابروی اکبر به مرتضی رفته
چِقَدر خُلقاً و خَلقاً به مصطفی رفته
خبر دهید به خُم ها شراب ناب آمد
به چشمهسار بگوئید روح آب آمد
به گوش شب برسانید آفتاب آمد
کریم زاده ای از نسل بوتراب آمد
نبی که نیست ولیکن نبوتش علنی است
اصول تربیت او حسینی و حسنی است
از آن زمان که گِلم را به عشق اَفشُردند
مرا به دست کسی غیر یار نسپردند
تمام شهر ز خوانش طعام می بُردند
هزار جُون سر سفره اش نمک خوردند
فقیرهای درش گرم سروری هستند
غلام های حسین از دم اکبری هستند
به آفتاب بگو خلوتی اجاره کند
به ذره گر نظر لطف،ماهپاره کند
اگر به خاک سر کوی خود اشاره کند
به آسمان رود و عرش را نظاره کند
هنوز برکه ی ما عکس ماه را دارد
گدای پشت درش حکم شاه را دارد
شکوه کوه حرا شانه های شهزاده
عبای سبز محمد عبای شهزاده
قیامتی است نماز عشای شهزاده
بلال ها همه مات صدای شهزاده
علی به کنگره ی شهر تا اذان می گفت
حسینِ فاطمه در هر فراز..،جان می گفت
نسیم با سر زلفش همیشه درگیر است
غلاف آهنی اش جایگاه شمشیر است
لب تشهدی اش پرتگاه تکبیر است
درست مثل اباالفضل این پسر،شیر است
همیشه شانه به شانه کنار عباس است
به نام حضرت زهرا چقدر حساس است
عقاب از نفس کرکسی نمی ترسد
و باغ یاس ز خار و خَسی نمی ترسد
رقیه در بغلش از کسی نمی ترسد
ز درد و غصه و دلواپسی نمی ترسد
رشید اهل حرم،رهبر سپاه حسین
پناه فاطمیات است جانپناه حسین
بنا بر این شده مثل عمو علم بزند
تمام لشکر کفار را بهم بزند
و قبل از آنکه دمِ رفتن از حرم بزند
کمی برای پدر جانِ خود قدم بزند
چِقَدر با قد و بالاش عشق می کرده
حسین وقت تماشاش عشق می کرده
مخدّرات برایش نقاب آوردند
برای نور جبینش حجاب آوردند
حنای سرخ به قصد خضاب آوردند
برای باز شکاری عقاب آوردند
تمام خیمه در این لحظه اضطراب گرفت
پدر برای علیاکبرش رکاب گرفت
دلاورانه به کشتار خصم تیغ گشود
به ضربه ای سر و دست از عدوی پست ربود
به کوری همه ی آن حرامیان حسود
حسین با رجز او به وجد آمده بود
شبیه صاعقه بر فرق کفر می بارد
علی علیِ علیاکبر آفرین دارد
چه می شود که کسی ناگهان کمین بخورد
چه می شود که پری تیرِ سهمگین بخورد
چه می شود اگر ابروی ماه چین بخورد
خدا نیاورد این مصطفی زمین بخورد...
قد بزرگ عشیره دم حرم تا شد
خبر رسید که شهزاده ارباًاربا شد
لهوفِ ماه گرفتار پنجه ی شب شد
ورق ورق همه ی دشت از او لبالب شد
رشید خیمه لگدمال سم مرکب شد
چگونه پیکر او در عبا مرتب شد؟!
نپرس اینکه چه آمد به روز اکبر او
هنوز مثل معماست شکل پیکر او
#بردیا_محمدی
#شعر_ولادت_حضرت_علی_اکبر
@hadithashk
شد بسته بر هر ماه در عالم
چشمان اخترهای بعد از تو
جز بام تو هرگز نگردد باز
بال کبوترهای بعد از تو
تا آسمانها راه داری تو
نامت بلند و قامتت بالا
سر در گریبانند در پیش ات
سرو و صنوبرهای بعد از تو
آری دلم گرم است بر مهر ات
مهری که تو بر سینه ام دادی
آری ندارد هیچ مفهومی
سرمای آذر های بعد از تو
تو درس مکتب خانه ها گشتی
تو مرجع هر عالم دینی
اکبر شناسی گشته تا امروز
عنوان منبرهای بعد از تو
تو اشبه الناسی به پیغمبر
کافر مسلمان میکند لحن ات
آری ادا هرگز نشد صوت
الله اکبرهای بعد از تو
چشم تو مصباح الهدی باشد
در هر دم ات خفته است صد عیسی
مشق تو را دارند رهبرها
در پای دفترهای بعد از تو
بابای تو زیب همه عالم
تو زینت بابای خود بودی
بازار زیورها شکست ، اما
بازار زیورهای بعد از تو
در قحط آب و قحطی غیرت
لب را به روی لعل تو بگذاشت
با اشک مستی کرد و معنا شد
مفهوم ساغرهای بعد از تو
فریاد زد امداد کن زینب
من ناتوانم پیش این پیکر
در ناتوانی ها چه باید کرد
با جسم اکبرهای بعد از تو
زینب برایت روضه میخواند
روضه برای غارت خیمه
زینب دلش آشوب میگیرد
آشوب معجرهای بعد از تو
وقتی به روی نیزه ها رفتی
یک کاروان گریان تو بودند
هم دیده ی سرهای قبل از تو
هم دیده ی سرهای بعد از تو
#داریوش_جعفری
#شعر_ولادت_حضرت_علی_اکبر
@hadirhashk
جان تازه به تن خسته و بی تاب تویی
ما همه خاک ترین و گهر ناب تویی
چهره ات داد گواهی خود مهتاب تویی
نو رسیده ؛ پسر حضرت ارباب تویی
نفس و هستی آرام دل و جان حسین
جان ِ عالم به فدای لب خندان حسین
آمدی روز کنی نیمه شب دنیا را
بنِشانی سر جا هیمنه ی دریا را
بکشانی پی خود دلشدهی شیدا را
خنده آورده ای امروز لب لیلا را
در این خانه کرم روی کرم بار شده
همه جا پخش شده شاه پسردار شده
پای تو سرو قدی نیست مگر افتاده
دلبری نیست که با دیدن تو دل داده
در حصار تو که ماندیم شدیم آزاده
مات و مبهوت صدای تو موذن زاده
ای به قد قامت تو نماز قامت بسته
به قد و قامت ِ تو کار قیامت بسته
از بزرگیت به هر کوچه و برزن گفتند
به تو با آن قد و بالات تهمتن گفتند
به پیمبر شدنت خَلقاً و خُلقاً گفتند
بخدا مدح تورا دوست و دشمن گفتند
هیچکس لایق آن نیست شود بالا دست
تا زمانی که در این خاک علی اکبر هست
پدرت خیره شده بَه چه نگاهی داری؟
با همان تیغه ی ابروت سپاهی داری
فنّ مخصوص خود توست سلاحی داری
غیر حفظ حرم عشق گناهی داری !؟
به هم آمیخته ای میمنه تا میسره را
وا کن از صفحه پیشانی بابا گره را
#محمدحسن_بیات_لو
#شعر_ولادت_حضرت_علی_اکبر
@hadithashk
امشب مدینه نفحه ی پیغمبری گرفت
یا شهرِ عشق جلوه ی زیبا تری گرفت
یا باغبان به بَر گل نیلوفری گرفت
یوسف رسید و دوروبرش مشتری گرفت
یعقوبِ اِیل، یوسفِ ثانی مبارکت
اربابِ عشق، دلبرِ جانی مبارکت
تکبیر می کشند ملائک به هر طرف
اهلِ سما دوباره رسیدند صف به صف
آمد حسینِ دیگری از دامنِ صدف
این است رونماییِ شاهنشَه نجف
این مرتضاست، فاطمه، یا که پیمبر است
نه؛ این علی اکبر و از نسلِ حیدر است
خَلقاً شبیه حضرت طاهاست این پسر
خُلقاً مثالِ سیدِ بطهاست این پسر
رویش تمامْ جلوه ی مولاست این پسر
خویش، بگوی حضرت زهراست این پسر
هم زینب است و هم حسن و هم حسین اوست
بر زینب و حسین و حسن نورِ عین، اوست
میلاد او خدا به حسینش هدیه داد
به به، به مادرش که چنین گلْ پسر بِزاد
که قلب فاطمه ست از این نو رسیده شاد
بر او درود و تهنیتِ هر فرشته باد..
فرزندِ ارشدِ شَهِ کرب و بلاست این..
آری عصایِ پیریِ خون خداست این..
او در کلاس حیدرِ کرار قد کشید
در لشکرِ عموش، حسن وار قد کشید
شیرِ حسین بوده که، سردار قد کشید
او پا به پای میر و علمدار قد کشید
عالم مريدِ فنِ نَبرد و بیان اوست
داود محوِ نغمه و صوتِ اذان اوست
او در جوانی اش همه شور و شهامت است
اوجِ شکوه و عزت و اوجِ درایت است
روحِ نماز و طاعت و روحِ عبادت است
او بی نقاب جلوه ی روز قیامت است
در کربلا مطیعِ کلامِ حسین بود
زيباترين شهيدِ قيامِ حسین بود
ابن الحسین، یک نظرش بَس برایمان
کافیست روزِ حَشر کند یک صدایمان
یا این که امشبی بِکُند او دعایمان
امضا کند براتِ نجف - کربلایمان
ای«ملتمس»جز او نَطلب حاجتی زِ غیر
خواهی اگر شوی به جهان عاقبت بخیر
#مجتبی_دسترنج_ملتمس
#شعر_ولادت_حضرت_علی_اکبر
@hadithashk
من شدم بی کس، شدم تنها بفریادم برس
خسته ام از بازی دنیا بفریادم برس
آمده شیطان زمین گیرم کند با لشکرش
تا نیفتادم هنوز از پا بفریادم برس
با گناهانم خودم قبر خودم را می کنم
در سرازیری قبر اینجا بفریادم برس
هیچ چیزی بدتر از شرمندگی پیش تو نیست
یا بسوزانم همین جا یا بفریادم برس
حق همیشه با تو بوده ؛ آنکه بد بوده منم
زود حساب از من بکش اما بفریادم برس
عاقبت یک روز یک جایی به دردت میخورم
گرچه حالا من شدم رسوا بفریادم برس
پیش زهرا آبرویم میرود کاری بکن
روز محشر نه، همین حالا بفریادم برس
هرشب جمعه فقط کارم به دست ساقی است
جان من قربان این آقا بفریادم برس
یا جوانی کردن من را همین امشب ببخش
یا بحق اکبر لیلا بفریادم برس
گفت: بابا من که گفتم اربا" اربا میشوی
بر سر نعشت شده دعوا بفریادم برس
میکشم زانو و میخندد به اشکم یک سپاه
ای عصای پیری بابا بفریادم برس
#مناجات_با_خدا
#حضرت_علی_اکبر
#رضا_دین_پرور
@hadithashk
بلند مرتبه بود و بلند بالا بود
امامزاده ی آقا چقدر آقا بود
کدام واژه تواناست وصف دریا را
که آنچه بود به اکبر شبیه ، دریا بود
پیمبر است ؟ نه. آیا امام ؟نه ، هردو
که نیم حیدر و یک نیمه نیز طاها بود
همیشه بر سر دیدار او جدل می شد
برای دیدن رویش همیشه غوغا بود
علیّ اکبر لیلاست این ، که مجنون هم
برای دیدن او در صف تماشا بود
علیّ اکبر زهراست این که یوسف هم
به عشق نوکریش خسته از زلیخا بود
برای بردن نامش وضو بگیر ای شعر
قلم بایست که وصفش نه حدّ املا بود
برای گفتن أن علی ولی الله
بگو کدام مؤذّن چنین توانا بود
عصای دست حسین است این پسر اما
شکسته دیدمش آنجا که عشق تنها بود
کدام گرگ ؟ چگونه درید یوسف را ؟
که تکّه تکّه ی او در تمام صحرا بود
حسین بود و عبایی پُر از علی اکبر
حسین بود و عصایی که إرباً إربا بود
#شعر_ولادت_حضرت_علی_اکبر
#محسن_ناصحی
@hadithashk
با تو فقیرهایِ غنی میشویم علی
مجذوب خاتمی یمنی میشویم علی
ما را نکرد مست ، شراب کسی فقط...
...مستِ فَمَنْ یَمُتْ یَرَنِی میشویم علی
قربان کُنیهات که به نامِ حسن زدند
یعنی فقط ابالحسنی میشویم علی
از خاکِ تو سرشته شدیم و به این حساب...
با هم برادرانِ تنی میشویم علی
تو از شرابِ حضرتِ حق خوردهای و ما
بد مستِ بادهای دهنی میشویم علی
وقتی که اکبراست امیرِ سپاه تو
روزِ ظهور آمدنی میشویم علی
آنکه علیاست معجزهی ابتدای او
اللهاکبر است فقط انتهایِ او
حیران توست چشم محمد شناسها
ای فاطمه نگاه ، خداوند یاسها
از آتشی که هست به بامت رسیدهاند
از شهرهایِ دور همهی آس و پاسها
جز تو حسین هیچکسی را ندیده است
یعنی نمیرسند به گَردت قیاسها
ای رفته بر جمالِ حسن ، کوچه را مبند
پَرت است دائما به تو هرجا حواسها
هربار پیشِ عمهی خود مدتی بمان
قدری نگاه کن به همین التماسها
تو مرتضایِ دومی و تیغ اگر کشی
پیشِ تو میدوند همه عمر و عاصها
ما عاشقیم قسمتِ ما بی ارادگی است
پس با حسین نسبت ما خانوادگی است*
لیلا نشسته است اگر در مقابلت
مجنون دویده است به دنبالِ محملت
لازم نبود اینهمه لشگر کشی کنی
گیسو نریخته دلِ باباست منزلت
دریا مُرکب است و درختان قلم ولی
تنها شمردهاند نَمی از خصائلت
عباس رفته مِجمرِ اسفند آورَد
از بسکه ریخته همه جا از فضائلت
آدم بهانه بود اگر سجده کردهاند
جبریل دیده بود کمی از شمایلت
امالبنین به بازوی تو وانیکاد بست
وقتی که ذوالفقارِ علی شد حمایلت
ای دومین علی هنرت را نشان بده
بر آلِ فاطمه جگرت را نشان بده
میدان محاطِ صولتِ پروردگاریات
دشتِ نبرد نعرهزن از تیغداریات
آنکه به سر نداشت هوایِ علی گُریخت
جانم فدایِ سر زدن و سر شماریات
کس را ندیدهایم از این خیلِ صد سپاه
در گردنش نمانده خط یادگاریات
عباس با حسین و خدا خیره گشتهاند
باد است و یال و منظرهی تکسواریات
سُم میزند به سنگ ، زمین داغ میشود
عقاب شیهه میکشد اسب شکاریات
پیچیده مدحِ رزم تو در کاخِ شام ، پس
تا شام رفتهاست سپاهِ فراریات*
یک خیمه است منتظرت بی خبر مرو
میدان که میروی کمی آرامتر برو
آبی نداشت ، روی زبانت زبان گذاشت
رفتی و دست بر جگرش ناگهان گذاشت
زانو نمیکشید بیاید کنار تو
از خیرِ جان گذشت و قدم نیمهجان گذاشت
تیغی نمیگذاشت که بابا بخوانیاش
سر خم نمود گوش به روی دهان گذاشت
هرکس که تیغ داشت به دورِ تو حلقه زد
هرکس که تیر داشت میانِ کمان گذاشت
هرکس که دور بود خودش را به تو رساند
هرکس رسید نیزهی خود را نشان گذاشت
جایی نماند تا که گذارند زخمّ نو
قومی رسید زخم روی استخوان گذاشت
ای داغِ مانده بر دلِ بابا بلند شو
یا لااقل به خاطرّ لیلا بلند شو.....
اشاره به حدیث:أَللّهُمَّ لَقِّنِی إِخْوانِی
*اشاره به مدح معاویه
#شعر_ولادت_حضرت_علی_اکبر
#حسن_لطفی
@hadithashk
آن شب که از جام لبت انگور می ریخت
در پیش پاهای تو کوه طور می ریخت
از چهرهء مشکل گشایت نور می ریخت
لیلا تمام غصه ها را دور می ریخت
اشک دو چشمت عمه را بی تاب می کرد
زهرا تو را تقدیم بر ارباب می کرد
اسرار قرآن در تجلّی تو گُم بود
اشک تو تفسیر "سَقاهُم رَبُّهُم" بود
تصویر حج در برکه ای نزدیک خُم بود
عشق حسین و خواهش روز دهم بود
از خاک پای تو طلا می آفریدند
از ذکر لبهایت دعا می آفریدند
این قدّ و بالا قدّ و بالای حسین است
این نور سیما نور سیمای حسین است
لبخندهای تو مسیحای حسین است
نام قشنگت نام بابای حسین است
تو آمدی هرچه گدا آقا شد امشب
تو آمدی آقای ما بابا شد امشب
یک طیف در دنیا سعادت می پسندند
یک قوم تسبیح و عبادت می پسندند
یک عده مجنونند ارادت می پسندند
ما را گدای خانه زادت می پسندند
لیلاترین لیلای عالم دلبری کن
حیدر که بودی یاعلی، پیغمبری کن
الله، اسم اکبرش را در تو دیده
حیدر روی پیغمبرش را در تو دیده
زهرا جلال حیدرش را در تو دیده
زینب حیای مادرش را در تو دیده
یکبار علی اکبر نوشتم پنج تن شد
خواندم ترا ابن الحسین، ابن الحسن شد
از عرش می گیرم سراغ یاربت را
تشنه شدم توحیدِ اذکار لبت را
تقدیس خواهم کرد کار هر شبت را
آنجا که می گیری رکاب زینبت را
زهرا به تو اجر عبادت داده اکبر
این کار را عباس یادت داده اکبر
میخواستم پیدا کنم شور و شعف را
گم کرده ام در بین مضمون ها هدف را
دیوانه ام برهم زدم هر وعده صف را
دیدم به عشق چشم تو خواب نجف را
گرچه نخوردم باده اما مستِ مستم
این چشم مست تو چه کاری داده دستم
عمامه بسته بر سرِ اکبر، ابالفضل
دارد روی لب یکسره اکبر، ابالفضل
در کربلا بال و پرِ اکبر، ابالفضل
از میمنه تا میسره اکبر، ابالفضل
اسم شب عباس و اکبر یاعلی بود
در اصل، در کرببلا سقا علی بود
بیگانه رفت از کوی تو دردآشنا نه
من می روم از عالم از پیش شما نه
درمان کن امراض دلم را با دوا نه
سال هزار و چند شد، بی کربلا نه
پایین پا بر عاشقانت جا ندادند
سهمیهء شش گوشهء ما را ندادند
آمد حسین و گفت نایی که نداری
ممنونم از دست جدایی که نداری
زانو کشانم پیش پایی که نداری
من ماندم و این تکه هایی که نداری
افتادنت در بین صحرا دردسر داشت
ای کاش میشد بوسه از کام تو برداشت
افتادی و بی معطلی آتش گرفتم
بابا در این مستاصلی آتش گرفتم
دیدم تو را هرجا علی آتش گرفتم
عمه کنار من ولی آتش گرفتم
مرگ من و داغ تو با هم بود اینجا
صد تا عبا هم داشتم کم بود اینجا
#شعر_ولادت_حضرت_علی_اکبر
#رضا_دین_پرور
@hafithashk
قرار عاشقی
برای خاک پای دوست سربه درد میخورد
برای عاشقی فقط جگر به درد میخورد
سوی کریم آمدن بدون پر نمیشود
بده پری که در هوات پر بدرد میخورد
شکستن دل مرا به گردنت بگیر زود
که وقت درد دل دوچشم تر به درد میخورد
کمی زخون دل برای من هنوز مانده است
قبول کن کم مرا اگر به درد میخورد
به جمکران که میروم به عرش هم رسیده ام
برای سیرتا خدا سفر به درد میخورد
شب آمد و تب وصال روی جان ما نشست
زمان به انتظار صاحب الزمان ما نشست
شبی که قدر را به هم طرازیش کشیده است
شبی که جبرئیل هم به سامرا رسیده است
شب است و تا اذان صبح پلک هم نمیزنیم
قرار عاشقی ما حوالی سپیده است
بنا شده که غرب را به زیر دین خود برد
اگر امام ما زنی ز روم برگزیده است
به مادر پیمبران کشیده مادرت اگر
کسی دراو نشانه های مادری ندیده است
نُریدُ أن نَمُنّ خواندی و همه خبر شدند
خدا تورا برای یک قیامت آفریده است
تو از مسیح برتری مسیح هم گدای توست
اگر که مرده زنده میکند به اقتدای توست
بنای جلوه کن شبی برایمان اگرکه شد
سری بزن به ما میان جمکران اگر که شد
رسالت پیمبرانه وعده ظهور توست
ببخش جان به وعده پیمبران اگرکه شد
شبیه مرعشی عقیق خویش را به ما بده
فقیر را به تخت سلطنت رسان اگرکه شد
میان راه گم شدم که سید احمدم کنی
بیا دوباره راه را بده نشان اگرکه شد
به حج رسیده ام که باتو محرم حرم شوم
قرار ما غروب، زیرسایبان اگر که شد
اگرچه راه بسته شد منا بدست آمده
ثواب حج ز انتظار ما بدست آمده
اگرچه با گناه باخدا شدن نمیشود
نگو به بی پناه ها گدا شدن نمیشود
نخواه تا به خانه کسی به جزشما رویم
نخواه چون فقیر جز شما شدن نمیشود
زمین که میخوریم با دمت بلند میشویم
به جز تو هیچکس عصای پاشدن نمیشود
تو لطف کرده ای که ما سریع جاگرفته ایم
وگرنه بین خیمه ی تو جا شدن نمیشود
دوبار گریه کردنت به صبح و شب نشانه ایست
که داغدار غیر کربلا شدن نمیشود
به اعتبار حرف تو به عشق خو گرفته ایم
شب ولادت است و روضه عمو گرفته ایم
عمو نگو بگو پرنده ای که پر شکسته شد
کنار نخل رفت و شاخه با ثمر شکسته شد
عمود یک تجسم خجالت از رباب بود
زشرم مشک پاره بود اگر که سرشکسته شد
چقدر استخوان او به ضرب تیرها شکست
چقدر تیر رفت و بین چشم تر شکسته شد
سری به روی خاک رفت و روی دامنی رسید
و بغض مادری ز دیدن پسر شکسته ...
#جمکران #شعر_مناجات_امام_زمان #شعر_ولادت_امام_زمان #صاحب_الزمان #گل_نرگس
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹