eitaa logo
حدیث اشک
5.8هزار دنبال‌کننده
33 عکس
69 ویدیو
7 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
ما را همه گفتند گرفتار نگاهت لب تشنه ی بارانی انوار نگاهت احسنت بر این دولت بختی که نصیب است افتاده به ما نیز سر و کار نگاهت بخشنده تر از این نشنیدیم، ندیدیم خوب است پذیرایی رفتار نگاهت آن ذره که ناید به حسابیم ولیکن خورشید شدیم از تب بسیار نگاهت تو یوسفی و در طلبت ریخته خونِ آنقدر زلیخا سر بازار نگاهت نادیده گرفتی و ندیده نگرفتی قربان کرم خانه ی ستار نگاهت بیچاره دل ما پرما چشم تر ما کرده همه را یکسره آواره نگاهت ما دیده براهیم در این نیمه شعبان دنبال نگاهیم در این نیمه شعبان در کوچه ی ما آیینه بندانی اگر هست خیر قدم توست ، چراغانی اگر هست حتما خبر از آمدن مرد بزرگی است در کوچه ما صحبت قربانی اگر هست هجران، خبر آمدن صبح وصال است فرداش بهار است، زمستانی اگر هست گفتیم بیایی همه شیدای تو هستیم گفتی که بیارید مسلمانی اگر هست از فتنه ی ایام چه باکی چه هراسی پرچم به یَدِ یار خراسانی اگر هست نذر تو نذر حرم عمع سادات بر پیکر عشاق شما جانی اگر هست در طایفه ی ما همه جان بر کف یارند دور و بر ما لشگر سفیانی اگر هست دلداده حق بیم ز تحریم ندارد روحانیت عمامه تسلیم ندارد در جلوه رویت اَرنی ریخته محبوب  در کام تو شیرین دهنی ریخته محبوب در وصف لبت هر که چشیده است نوشته است  سرخی عقیق یمنی ریخته محبوب رویت نبوی و علوی سیرتی اقا در تو تب مکّی مَدَنی ریخته محبوب آنقدر کریمانه شدی لحظه بخشش این دست کرم را حسنی ریخته محبوب پیغمبر نازی و بدنبال تو آنقدر مجنون اویس قرنی ریخته محبوب پروانه سر راه شما بال و پرش سوخت در شمع سحر سوختنی ریخته محبوب در صبح و مسای تو حسین است شب و روز در طالع ما سینه زنی ریخته محبوب خیر العمل هر شب ما نام حسین است پس نیمه شعبان شب بین الحرمین است گفتند که ما دردسری داشته باشیم در جاده ی تو در به دری داشته باشیم با چشم گنه کار نظر بر تو محال است باید همه چشم دگری داشته باشیم تا یار که را خواهد و میلش به که باشد ای کاش که ماهم هنری داشته باشیم خوب است سحر داشتن و چشم تر اما باید به کف خود تبری داشته باشیم آقا نکند نامه ی ما با خط کوفیست آقا نکند ک ضرری داشته باشیم گفتند شب جمعه حرم میروی ای کاش همراه تو یک شب سفری داشته باشیم از علقمه باید بنویسیم بیایی  باید دهن نوحه گری داشته باشیم ای اهل حرم میر و علم دار نیامد  سقای حسین سید و سالار نیامد برگرد و بخوان روضه آب آورى اش را برگرد و بخوان روضه بى یاورى اش را برگرد و بخوان روضه شرمندگى اش را شرم دل بی تاب على اصغرى اش را پشت سر افتادن او خیمه اى افتاد از خیمه گرفتند دم حیدرى اش را وای از دل زینب چه کند بعد علمدار  محکم گره زد مقنعه و روسرى اش را با شمر سفر کردن او را چه بگوییم شرحى نبود اینهمه ناباورى اش را دیدى علم افتاد جه شد در ته گودال  با زور درآورده شد انگشترى اش را زینب بدنی دید اگر پیرهنى دید بردند زتن ارثیه مادرى اش را از بعد علمدار امان از دل زینب  در کوچه و بازار امان از دل زینب محمد جواد پرچمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
جان عالم هستی و جان ها بلاگردان توست آسمان ها و زمین در خدمت فرمان توست با وجود تو دو عالم رزق و روزی می‌خورد قطب عالم هستی و “هستی” همه مهمان توست کاش از عمرم شود کم تا شود عمرت زیاد صدهزاران مثل جان من فدای جان توست حزن و شادی جهان وابستگی دارد به تو شادی فصل بهار از چهره خندان توست ظاهراً هرچند خوشحالیم اما باطنا… قلبهامان دردمند غصه هجران توست پرتو نورت اگر‌چه می‌رسد از پشت ابر چشمم ای خورشید مشتاق رخ پنهان توست ملجأ و منجی مظلومان بی یاور تویی هرکسی مظلوم باشد دست بر دامان توست در شب میلاد تو شب زنده‌داری لازم است لیله القدری دگر در نیمه شعبان توست می‌شود تقدیر را با خواستت تغییر داد سرنوشت کل مخلوقات در دستان توست صاحب الامر، آخرین راه نجات عالم است آخرین سرچشمه آب حیات عالم است هرکسی دل‌بسته باشد بر فرج درمانده نیست منتظر مانندِ انسان ز پا افتاده نیست منتظر ها با سلاح خود عبادت می‌کنند منتظر گوشه نشین مسجد و سجاده نیست هر کسی دل‌بسته صاحب زمان باشد ولی… اهل جنگیدن نباشد عاشق و دلداده نیست باید از راه ولایت طی شود راه فرج سوی گمراهی رود هرکس که در این جاده نیست منتظر بر روی نفس شعله‌ور می‌ایستد با چنین وضعی یقیناً حفظ ایمان ساده نیست هیچ ترسی نیست از تهدیدهای دشمنان آنکسی می‌ترسد از تهدید که آماده نیست مژده، ای مظلوم ها! در دولت آقای ما… هیچ فرقی بین یک مظلوم و آقازاده نیست هرکسی مظلوم تر باشد مقامش بیشتر هرکسی نامحترم شد احترامش بیشتر می‌زند بر بام عالم پرچم اسلام را زنده خواهد کرد بین مسلمین احکام را در غیابش گرچه خیلی روزگاری بد شده با ظهورش خوب خواهد کرد این ایام را می‌رسد تا بر تمام حرف‌ها پایان دهد تا بجای حرف ها عرضه کند اقدام را با بصیرت راه باید رفت در راه فرج چون که در این راه دشمن پهن کرده دام را دشمن طماع در اندیشه ایران ماست می‌برد در گور با خود این خیال خام را ای کسی که قصد داری فتنه انگیزی کنی یاد داری سرنوشت فتنه ناکام را؟ لشکر صاحب زمان تضعیف خواهد شد اگر… هرکسی با تفرقه، دشمن کند اقوام را یاری مستضعفین در عصر غیبت واجب است پس حمایت می‌کند شیعه عراق و شام را دل نباید بست بر چیزی بجز امر فرج با امید مهدویت پاره کن برجام را گفتمان مهدویت راه حل مشکل است غیر راه مهدویت راه حل ها باطل است آرش براری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
مجذوب وصف ما را در این شبها تمنا می نویسند مجذوب وصف و وصل لیلا می نویسند من قطره ای ناچیزم اما مطمئنم آخر مرا هم پای دریا می نویسند اصلا چه بهتر که مرا هم چند سالی کلب نگهبان همین جا می نویسند ایل و تبارم را که نوکر می نویسند ایل و تبارت را که آقا می نویسند امشب برای ما کمی باران بخواهید هر آنچه می گویی همان را می نویسند این طاق نصرت ها که بالا رفته ما را پروازهای رو به بالا می نویسند جمعی شما را رب ماها می نویسند جمعی شما را جای بابا می نویسند چشم من و دست کریمت مهربانا امشب صدایت می زنم من یا ابانا موجم که دارم میل طوفانی شدن را حین شعف پاره گریبانی شدن را با سائلت بودن دگر از یاد بردم من آرزوهای سلیمانی شدن را مثل تمام کوچه ها این قلب ما هم دارد تمنای چراغانی شدن را اصلا مرا هم پای این ریسه ببندید دارم سرِ آیینه بندانی شدن را آقا به جان خاک پایت قصد کردم از نو بنا سازم مسلمانی شدن را از نیمه ی شعبان و مهمانت گرفتیم اذن دخول ماه مهمانی شدن را حتی به شوق لیله القدرش ندادیم این حال خوبِ نیمه شعبانی شدن را تو لیله القدری و خورشید زمینی تو آخرین تیر امیرالمومنینی وقتی تو اینجایی بیا معنا ندارد آقا کجا هستی کجا معنا ندارد بیماری ما غفلت از یاد نگار است دور از طبیبان هم دوا معنا ندارد من که گناهم را کمی هم کم نکردم ... در معصیت این حرفها معنا ندارد تو وعده صدق خدا هستی و اینقدر آقا بیا ... آقا نیا ... معنا ندارد ای مهربانتر از پدر مادر چه گویم بی تو رسیدن به خدا معنا ندارد باید که نوکر سوی اربابش بیاید از ما به تو لفظ بیا معنا ندارد وقتی تو از دست دلم راضی نباشی یا ربنا یا ربنا معنا ندارد نگذار بین غفلت کبری بمانیم باید میان غیبت کبری بمانیم باید فراق و سوختن باشد همیشه در به دری از مرد و زن باشد همیشه پیغمبرانه دلبری کن مثل اینکه باید اویسی در قرن باشد همیشه ... آواره ی صحرا نماییدم چه باک است مجنون اگر دور از وطن باشد همیشه ای کاش نامم عبد تو باشد همیشه ای کاش نامت رب من باشد همیشه بی یوسفش تا کی دمادم چشم یعقوب دلخوش به بوی پیرهن باشد همیشه من خواستم ذکر نمازم تادم مرگ ... یا بن الحسن یا بن الحسن باشد همیشه اصلا میان ما دو تا باید همیشه حرف حسینِ بی کفن باشد همیشه امشب سخن از جمکران جایی ندارد جز کربلا این دل تمنایی ندارد  محمد جواد پرچمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
چشم در راهم مهدیا! بوی ظهورت بر دل و جان می رسد انتظارِ سینه سوزت کی به پایان می رسد؟ کوچه های شهر را با اشک می شویم هنوز چشم در راهم، که آن جانانه جانان می رسد کوچه های شهرِ ما بوی غریبی می دهد کی گلِ زیبای نرگس از گلستان می رسد گر چه می سوزد صدایم در شرارِ بی کسی بر شبِ دلگیرِ ما آن نورِ تابان می رسد گر چه ماییم و غبارِ سال و ماهِ انتظار بر کویرِ سینه ی ما بوی باران می رسد سینه ای داریم از سوزِ فراقش سوخته آن چراغ آرزو ماهِ شبستان می رسد می رسد آن کو دلش آینه ی رازِ خداست با لبی سرشار از آوای قرآن می رسد صبرِ ما آخر رسید، حجت ابن العسکری انتظارت در کدامین جمعه پایان می رسد؟ هستی محرابی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
دمی که سیر وجودم الی السما می شد تمام صفحه ی شعرم پر از خدا می شد گمان کنم خبر از یار می رسد امشب که باب فیض الهی به سینه وا می شد به زخم کهنه ی چشم انتظارها دیگر نگاه مرحمت دلبری دوا می شد چه جلوه ای شده بر ظرف کوچک قلبم که بند بند وجودم زهم جدا می شد کنار سفره ی زیباترین مسافر عرش دلم ز پنجه ی تنگ قفس رها می شد به هر نسیم که در زلف یار می پیچد به هر کرشمه گره ها زکار وا می شد در این زمانه که مردم همه غریبه شدند در این سکوت کسی با من آشنا می شد چه بیقرار دلم میل سامرا کرده خدا به حضرت نرگس پسر عطا کرده حریم کوچک سرداب ، عرش اعلا شد نگار آمد و لبخندها شکوفا شد سلام من به کسی که ز کاخ رم آمد به ریسمان محبت اسیر آقا شد خدا چه بخت بلندی به او عطا فرمود ز راه دور رسید و عروس زهرا شد عروس خانه غریب و امام خانه غریب چقدر شادی این خانواده زیبا شد نشسته یک پدری در کنار گهواره ترنم لب او نغمه های لالا شد شهادتین به لبهای او چه دیدن داشت در ابتدا جلواتش شبیه عیسی شد همه ذخیره ی حق در میان گهواره است عصا بدست نگهبان خانه موسی شد صدا صدای رسول خداست می آید طنین یارب او مثل پور لیلا شد ستاره ی سحر خانواده سر زده است خلاصه ی همه ی اهل بیت آمده است دل شکسته بداند قرار یعنی چه ؟ خبر نیامدن از تکسوار یعنی چه ؟ نگاه حضرت یعقوب می کند تفسیر تمام عمر غم انتظار یعنی چه ؟ بدست باد سحر بوی پیرهن آید نسیم صبح بداند بهار یعنی چه ؟ فقط ز خون شهیدان به جلوه می آید به تیری از مژه طعم شکار یعنی چه ؟ ندیده عاشق رویت شدم که فاش کنم اسیری دل و گیسوی یار یعنی چه ؟ کسی که طعم وصالت چشیده می داند نگاه مرحمت سفره دار یعنی چه ؟ بگفت سید بحرالعلوم کی دانید بغل گرفتن قد نگار یعنی چه دگر برای وصالت بهانه میگیرم اگر که دیر بیایی زغصه میمیرم ز درد دوریت ای دوست شکوه ها دارم خوشم اگرچه غریبم ولی تو را دارم تمام سوز دل من زناله های شماست ز درد هجر تو سوزی در این صدا دارم گدایی در این خانه آرزوی من است زنام توست اگر زره ای بها دارم الا امیر سحر ای مسافر زهرا امید وصل ترا بین هر دعا دارم بیا و نامه ی اعمال من مرور نکن که بر جبین عرق شرم از شما دارم به کام خویش چشیدم غم جدایی را امید رحمتی از یار آشنا دارم بیا میان قنوتت مرا ز یاد مبر که احتیاج شدیدی بر این دعا دارم به آه نیمه شب تو قسم عنایت توست اگر زبان مناجات با خدا دارم قرار ما همه تنگ غروب صحن حسین هوای بوسه ای از خاک کربلا دارم چه می شود به نگاهی دلم تکان بدهی چه می شود شب نیمه رخی نشان بدهی رسیدی و دل ما غرق نور کردی تو کلیم گشتی و جلوه به طور کردی تو قسم به خون روی دستمال اشک تو برای روضه دلم را جسور کردی تو شبانه روز شده اشک تو شبیه به خون ز بس مصیبت کوچه مرور کردی تو همان زمان که لگد خورد مادرت زهرا ز کو چه های مدینه عبور کردی تو در آن دمی که به هم خورد گیسوان حسین دل شکسته مادر صبور کردی تو لبان تشنه ی زینب به خون حنجر خورد زمان بوسه کنارش ظهور کردی تو پی سری که بهم ریخته است ترکیب اش لسان عمه ی خود را شکور کردی تو میان کوفه شبی کنج خانه ی خولی چه گریه ها که کنار تنور کردی تو تمام حاجتم این است با دلی پر درد ترا به حق اسیری عمه ات برگرد  قاسم نعمتی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
نیکو پسر فاطمه آمد برخیز که مستان همه در جوش و خروشند خوبان همگی در شعف و آینه پوشند شیخان همگی دست به دامان پیاله این جام به صد مسجد و منبر نفروشند آواز جلی میرسد از کوه و در و دشت عالم همه در حالت مستی و به گوشند جایی که کند مرغ جلی نغمه و آواز مرغان غزلخوان همگی لال و خموشند از واقعه ای ژرف خبر داده منادی اهل دو سرا جمله به گوشند و به هوشند خوش باش که بر طاق فلک قائمه آمد تبریک که نیکو پسر فاطمه آمد آن عید که گفنند بزرگ است همین است شوری به دل جمله ی مخلوق زمین است تنها نه زمین ولوله در عرش معلاست عالم مثَلِ یک صدف اودرّ ثمین است بلبل به غزلخوانی و قمری به ترانه از بودِ همین بوده و تا هست چنین است آن ساقی صاحب نظر میکده ی حسن هر کس که نشان خواست بگویید همین است شوریست به پا در دل جن و ملک و انس این زمزمه در روی لب اهل یمین اسث خوش باش که بر طاق فلک قائمه آمد تبریک که نیکو پسر فاطمه آمد مجنون شده آوارهء صحرا ز خیالش لیلا شده مجنون و گرفتار جمالش انجم همگی مات چنین نور الهی چشمان قمر خیره به ابروی هلالش فطرس به طواف رخ او بال گشوده جبریل شدش سایه فکن با پر و بالش حسنش همه جا شهرهء عام است ولیکن چشمی نبرد ره به بلندای کمالش این راه نجات است و جز این نیست، بگیرید ای گمشدگان دست به کنج پر شالش خوش باش که بر طاق فلک قائمه آمد تبریک که نیکو پسر فاطمه آمد آمد به جهان نور دل حضرت زهرا آمد که شود نوح همه عترت طاها آمد که شود فخر همه عالم و آدم آمد که شود نور دل مادر و بابا آمد که زند تکیه به دیوارهء کعبه آمد که سرور آورد از عرش معلا آمد که بگیرد به کفش تیغ عدالت با اذن و مدد از علی عالی اعلا آمد به تسلای دل مادر سادات بر کعبه زند پرچم شاه شهدا را خوش باش که بر طاق فلک قائمه آمد تبریک که نیکو پسر فاطمه آمد  داریوش جعفری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
تنها دلیل خلقت زیباترین بهانه برای سرودنی تنها دلیل خلقت بود و نبودنی با تو شروع میشود این بار شعرمن زیرا فقط تویی تو هوادار شعر من گلواژه ی تمام غزل ها قصیده ها سبک جدید گویش و طراح ایده ها پایان خواب های دروغین به دست توست جان دوباره دادن بر دین به دست توست میخوانمت به نام خودت آسمان عشق سوگندمیخورم به تویعنی به جان عشق از سختی تمامی دوران دلم گرفت از این همه گناه فراوان دلم گرفت ازاین همه دورویی وبی مهری و نفاق از قحطی و نبودن ایمان دلم گرفت نوری که بی تو جلوه کند تار می شود حتی بهشت بی تو همان نار می شود بی سمت وسوترازهمه ی بادهای شهر حرف رسیدن تو چه تکرار می شود این روزها بدون تو شب جلوه میکنند این آسمان بدون تو آوار می شود باید بیایی از سفر ای سایه ی سپید خورشید از نبودن تو تار می شود دنیا مرابه غیرتو مشغول کرده ست در غرب ضدِّ آمدنت کار می شود تو نیستی و این همه بغض ترک ترک دارد به روی سینه تلمبار می شود پس زودتر بیا ز سفر ای صبور من آخر شکست پای ظهورت غرور من برگرد تا که آینه ها بی تو نشکنند آیینه ها حکایت جان و دل منند برگرد تا که خنده شودگریه های ما پیش خدا رود نفس ” ای خدای ما ` برگرد ای طراوت سرسبز باغ ها پایان بده به عمر دراز فراق ها برگرد اصل مطلب و خاطر نشان عشق سوگند میخورم به تویعنی به جان عشق ما هر چه می کنیم که آدم نمیشویم بر خیمه گاه سبز تو محرم نمیشویم تقصیر ماست این همه دوری و انتظار ما حق مان همیشه خزان است نه بهار ما عاشقیم و هیچ دعایی نمی کنیم ما فکر می کنیم ریایی نمی کنیم ما بیخودی به نام تو سوگند میخوریم وقتی که از گناه و جهالت همه پُریم ما که لیاقت تو و عشقت نداشتیم بیخود به روی نام خود”عاشق”گذاشتیم محمدحسن بیات لو لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
وقتی غزل به عشقِ تو آغاز می شود بال وُ پَـرِ پـریدنِ من باز می شود وا می شود زبانِ قلم می شود غزل دارد غَزل نوشته اَم اِعجاز می شود هیچم ولی همین که تو را می زنم صدا عرشِ خدا اسیرِ همین ساز می شود لطفِ خـداست نوکـری آلِ فاطمه پس صوتِ دلخراشِ من آواز می شود این نابَلَد همین که به مضمونِ تو رسید استادِ فَـنُّ و قافـیه پَرداز می شود تو آمدی وُ سامـره شد سُـرِّ مَن رَایٰ دارد زمان زمانه یِ پرواز می شود آقا مرا مسـافرِ سردابِتـان کنید با یک نگاه زائرِ چِشمانِتان کنید جان می دهم برایِ همین لحظه یِ وصال بیداری اَم کـنارِ تو شیرین تر از خیال حس می کنم کنارِ تواَم پایِ پرچَـمَت بیخودکه نیست اینهمه احساس وُ شور وُ حال یاایـُّهاَ العَـزیز به کامَـم عسل بریز آقا بِدِه جـوابِ مرا پیش از سوال کِی می شود که سر بِگُذارم به پایِ تو پس کِی به این گدایِ حرم می دهی مَجال زیباترین سروده یِ شبهایِ شعـرِ ما اِی کاش اِتصّـال شود ختمِ اِنفِـصال باران که می زند به خودم می دهم اُمید آمـد نویدِ آمـدَنَت با همـین رِوال باران زد وُ هـوایِ دلم روبه راه شد خورشید مستِ دیدنِ این قُرصِ ماه شد ای قرصِ ماهِ فاطمه قَدری سخن بگو عجـِّل علیٰ ظهورِکَ یابن الحـسن بگو روزِ کـمالِ دینِ خـداوند آمده از دلبرِ زمیـن وُ زمان یارِ من بگو از آرزویِ تَک تَکِ خـدمـتگزارها از آخرین ولی وُ یَلِ بُت شِکن بگو از مهربانی نَبـی وُ هیـبَتِ عـلی از مادر وُ دعایِ حسین وُ حسن بگو از لحظه هایِ راز وُ نیاز وُ عبادَتَش از علمِ باقری وُ صداقت…. سخن بگو از کَـظمِ غِیـظِ کاظمی وُ رأفـتِ رضا از جود وُ از هدایت وُ از حُسنِ ظَن بگو آمد چکـیده یِ همه یِ خلقَـتِ خدا هفت آسمان نشسته سرِ راهِ سامرا دارد دوباره می رسد از سامرا خبر داده به لطفِ حق شجـرِ سامرا ثَمر دور از دو چشمِ توطئه وُ فتنه وُ نِفاق دارد عروسِ فاطمه بَر دامَنَش پسر از رویِ انتظارِ ظهورش چقدر خوب…. تشخیص داده می شود اِنگار خیر وُ شر یا جامِعُ الائمـّه….وَ یا کاشف الکروب اِی نور چشم فاطمه مهدیِ منتَـظَر نادِ علی بگـو وُ به دادِ دلم برس یا فارِسَ الحِجاز…. علمـدارِ دادگر هر کس خدا برایِ خودش انتخاب کرد بی سر به شوقِ دیدنِ تو می دَوَد به سَر آقا اگـر اِشاره کنی می دَهَـم سَرَم مُردَن به عشقِ توست همان نذرِ مادرم آقـا تمـامِ ایل وُ تَـبارم فدایِ تو یک عمر گفته اَم که بمیرم برایِ تو قرآن بخوان کمی دلِ داوود را بِبَر رویایِ اهـلِ عـرش شده ربَّنـایِ تو یوسف هزار بار صدا زد که جانِ من… قـربانِ یک نگاهِ تو وُ رونَـمایِ تو تو آمدی شبیهِ عمو سفره وا کُنی حاتم شود گدایِ تو در سَرسَرایِ تو یک سالِ دیگر از تو شدم دور دلبرم این مبتـلایِ تو شده درد وُ بلایِ تو آقا بیا وُ حـالِ مرا رو به راه کن تا عاشقانه پَر بزنم در هـوایِ تو عالَم به شوقِ آمَدَنت ندبه خوانِ توست چشم انتظارِ تو حـرمِ عمّه جانِ توست حسین ایمانی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
قرار عاشقی برای خاک پای دوست سربه درد میخورد برای عاشقی فقط جگر به درد میخورد سوی کریم آمدن بدون پر نمیشود بده پری که در هوات پر بدرد میخورد شکستن دل مرا به گردنت بگیر زود که وقت درد دل دوچشم تر به درد میخورد کمی زخون دل برای من هنوز مانده است قبول کن کم مرا اگر به درد میخورد به جمکران که میروم به عرش هم رسیده ام برای سیرتا خدا سفر به درد میخورد شب آمد و تب وصال روی جان ما نشست زمان به انتظار صاحب الزمان ما نشست شبی که قدر را به هم طرازیش کشیده است شبی که جبرئیل هم به سامرا رسیده است شب است و تا اذان صبح پلک هم نمیزنیم قرار عاشقی ما حوالی سپیده است بنا شده که غرب را به زیر دین خود برد اگر امام ما زنی ز روم برگزیده است به مادر پیمبران کشیده مادرت اگر کسی دراو نشانه های مادری ندیده است نُریدُ أن نَمُنّ خواندی و همه خبر شدند خدا تورا برای یک قیامت آفریده است تو از مسیح برتری مسیح هم گدای توست اگر که مرده زنده میکند به اقتدای توست بنای جلوه کن شبی برایمان اگرکه شد سری بزن به ما میان جمکران اگر که شد رسالت پیمبرانه وعده ظهور توست ببخش جان به وعده پیمبران اگرکه شد شبیه مرعشی عقیق خویش را به ما بده فقیر را به تخت سلطنت رسان اگرکه شد میان راه گم شدم که سید احمدم کنی  بیا دوباره راه را بده نشان اگرکه شد به حج رسیده ام که باتو محرم حرم شوم قرار ما غروب، زیرسایبان اگر که شد اگرچه راه بسته شد منا بدست آمده ثواب حج ز انتظار ما بدست آمده اگرچه با گناه باخدا شدن نمیشود نگو به بی پناه ها گدا شدن نمیشود نخواه تا به خانه کسی به جزشما رویم نخواه چون فقیر جز شما شدن نمیشود زمین که میخوریم با دمت بلند میشویم به جز تو هیچکس عصای پاشدن نمیشود تو لطف کرده ای که ما سریع جاگرفته ایم وگرنه بین خیمه ی تو جا شدن نمیشود دوبار گریه کردنت به صبح و شب نشانه ایست که داغدار غیر کربلا شدن نمیشود به اعتبار حرف تو به عشق خو گرفته ایم شب ولادت است و روضه عمو گرفته ایم عمو نگو بگو پرنده ای که پر شکسته شد کنار نخل رفت و شاخه با ثمر شکسته شد عمود یک تجسم خجالت از رباب بود زشرم مشک پاره بود اگر که سرشکسته شد چقدر استخوان او به ضرب تیرها شکست چقدر تیر رفت و بین چشم تر شکسته شد سری به روی خاک رفت و روی دامنی رسید و بغض مادری ز دیدن پسر شکسته ... لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
بهار آمده امشب نام تو دوان کرده به پایت قدمم را یاد تو روان کرده دوباره قلمم را با چشم کرم کاش که بسیار ببینی ناچیزی این عرض ارادات کمم را هرچند که از برکت میلاد تو شادم پنهان نتوانم کنم انگار غمم را گفتند که یار آمده، بایست که امشب پیدا کنم و سجده بر آرم صنمم را با اینکه قسم خورده ام از باده ننوشم واجب شده تا بشکنم امشب قسمم را گل در بر و می در کف و معشوق به کام است در مجلس ما ماه رخ دوست تمام است ای آمدنت مژده میلاد سحرها خورشیدی و نور است پیامت به قمرها ای جان جهان جان دو عالم به فدایت باید که بیفتند به پاهای تو سرها قنداقه ات از عرش زمین آمد و دیدند انقدر ملک آمده بسته است گذرها قرآن خدایی تو و در حال نزولی پس شب شب قدر است به فتوای خبرها دیگر گره ی کار کسی بسته نماند باز است به شکرانه ی نامت همه درها دنیای خزان دیده! بهار آمده امشب عطر قدم حضرت یار آمده امشب در حال و هوای شب بارانی هر سال گرم است سر من به چراغانی هر سال در کوچه خیابان دلم ریسه کشیدم دعوت کنمت تا که به مهمانی هرسال با شبنم اشکم سر راهت گل نرگس گل کاشته ام من به گلستانی هر سال پاداش غزل های من این است بیایی یک مرتبه در جشن غزلخوانی هر سال هم خنده به لب دارم و هم اشک به چشمم حالا منم و بی سر و سامانی هرسال می خندم و با دیده ای از عاطفه جاری می خوانمت ای حضرت باران بهاری آزاد کن این روح زبان بسته ی تن را تا بال ببخشی غزل خسته ی من را بگذار که باز از تو بگوییم و بخوانیم بگذار به وصف تو برانیم سخن را بارانی و بر راه تو چشمان کویر است زینت بده با سرو قد خویش چمن را ای سامره دلتنگ مناجات شب تو مرهم شوی ای کاش دل تنگ وطن را خون از غم هجر تو دل سنگ عقیق است ای نصر من الله! تو دریاب یمن را ای نصر من الله! که فتح تو قریب است برگرد که در غیبت تو شیعه غریب است چندیست که قلب همگان بی ضربان است با تو نفس باد صبا مشک فشان است در حنجره ات داد علی اکبر لیلاست برگرد موذن! که دگر وقت اذان است بنگر به تمنای وصال تو یگانه اشک غمت از هر مژه چون سیل، روان است ای خسرو خوبان تو به فکر همه هستی هرچند گدای تو فقط در پی نان است زخم است دوتا پلک تو از گریه به جدت گرچه سبب اشک تو یک قد کمان است ای خسرو خوبان نظری سوی گدا کن ... لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا صاحب الزمان(عج) امشب خدا از مصطفی تصویرسازی می کند بار دگر با نام حیدر عشقبازی می کند بر عالمی با شاهکارش سرفرازی می کند خواهد موذن آورد صوتش حجازی می کند در خَلق و خُلق و منطقش چون مصطفی آرد پدید یک یا علی گفت و علیِ دیگری را آفرید الله اکبر گفت حق خاکِ گِلش را آب داد یک بار دیگر موج زلف مصطفی را تاب داد یا از یَم جودش به ثارالله دُرّ ناب داد بهتر بگویم بر حسینش گوهری نایاب داد شبه نبی، نامش علی ،جودش حسن ،زهرا نسب فخر جوانان جهان، پور حسین شاه عرب جبریل با خیل ملک از عرش اعلا آمده ست همراه تبریک خداوند تعالی آمده ست تهلیل گو تسبیح گو در بیت مولا آمده ست مه پاره ای بیند که از دامان لیلا آمده ست شاید که وحی آرد بر او پندارد او پیغمبر است جبریل حیران مانده احمد یا علی اکبر است تفسیر قران می کند با وضحیِ روی او و الیل میخواند حسین با طُرّهء گیسوی او بوسه زند بر روی ماه و مصحف نیکوی او مدهوش گردد از شمیم یاس و عطر و بوی او شکّر سخن شیرین دهن نامی جلی را میبرَد بعد از محمد در اذان نام علی را میبرَد در آسمان ماه است این و اندر زمین شاه است این شهزاده ای با مکنت و با شوکت و جاه است این بر خَلق عالم چون امامان هادی راه است این شیخ و فقیه و عالم و هم آیت الله است این با معجزات احمدی هر لحظه موسایی کند با هر دم جانپرورش هر دم مسیحایی کند طفل دبستان تو ای، شیر شکر آمیخته صدها هزاران مجتهد هر عالم و فرهیخته بر مقدم تو آسمان بی حد ستاره ریخته بر بیت لیلا و حسین خورشید و مه آویخته بار دگر در آسمانها و زمین غوغا شده آمد علیِ اکبر و مولای ما بابا شده آن سبزپوش هاشمی سربند زهرا بر جبین آمد برون از خیمه گه رخصت گرفت از شاه دین فرمود گامی در برم زن ای جوان نازنین هو یا علی گو ای علی وانگه نشین بر صدر زین باید تمام دشت با نام علی آذین شود با یا علی گفتن دهان و کام تو شیرین شود شهزاده ی فرخ لقا در صولت پیغمبری خُودش به سر ، جوشن به تن در دست تیغ حیدری با قامتی محشر علی، خواهد نماید، محشری هنگامه ها بر پا کند در هیبت جنگاوری در کف چو رقصد تیغ او مستی کند خیل ملَک جبریل بانگ لافتی خواهد بخواند در فلک یک لافتی الا علی لا سَیف الّایی دگر باید بخواند جبرئیل در مدح مولایی دگر کی مادر گیتی چو تو زاید دلارایی دگر باید حسین دیگری آید و لیلایی دگر وصف تو را در آسمان ها می نماید جبرئیل ... لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
مولای من به چشم روشنی شام تار منتظرم به صبح -آن قسم آشکار- منتظرم بیا که عید بیاید به خانه‌ی دل ما حضور سبز تو را ای بهار منتظرم اگرچه دیر شده با گذشت اینهمه سال به حکم مطلق پروردگار منتظرم تورا نخواستم آنگونه‌ای که باید خواست شبیه مردم اهل شعار منتظرم زمانه می‌گذرد نا امید ؛ اما من به رغم خستگی روزگار – منتظرم هنوز آمدنت آرزوی عقربه هاست به دیرپایی این انتظار منتظرم تو را ندارم و از هرکسی ندارترم کجاست آن کرم بی‌شمار ؟ منتظرم میان روضه هوای مدینه پیچیده به خاک چادر آن بی مزار منتظرم  محمد حسن بیات‌لو لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
حضرت عشق کی میاید که انتخاب شوم نوکرت میشود حساب شوم من دعاام به یمن آمینت کاش یکبار مستجاب شوم صدقه واجبم شبی باید بین راه تو فی الرقاب* شوم کاش یکبار محض دیدارت از لبان شما خطاب شوم پسر بوتراب میخواهم زیر پاهای تو توراب شوم سوختن از فراق تو کافیست از گناهم اگر عقاب شوم آخرین منجی زمین برگرد حاجتم شد فقط همین برگرد بهترین حاصل دعای همه تویی تنها گره گشای همه کاش بودی شبی میان قنوت خواهش بعد ربنای همه `یا اَبانَالرَئُوف” استغفار میکنی روز و شب برای همه دست اعمال ماست این غیبت میکشی غم شما به پای همه مامریضیم و غافل از اینکه تویی یابن الحسن دوای همه کاش میشد برای امر فرج بکنم من دعای به جای همه آخرین منجی زمین برگرد حاجتم شد فقط همین برگرد بی شما دائماً گرفتارم خسته از زندگی شدم زارم بی تو ای که ندیده میخری ام جنس بی مشتری بازارم سنگی از پیش پای تو نشده با دعا بر ظهور بردارم پرده انداخته روی چشمم معصیت باز فکر دیدارم نرسیده اگر به تو نفعم نرسد برتو کاش آزارم دوستت دارم و گناهم چیست ای گل فاطمه اگر خوارم آخرین منجی زمین برگرد حاجتم شد فقط همین برگرد  محمد داوری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
بهار آمد بهار آمد و عطری به هر دیار زدند به جای‌جای زمین نقشی از بهار زدند فرا رسیدن نوروز و موکب گل را به نغمه جارچیان بهار جار زدند... به هر کجای در آید نسیم، عطرافشان مگر که بر نَفَسش بوی زُلف یار زدند به روی جامۀ سبزی که بر تنش کردند هزار برگ به پیراهن چنار زدند هزارها عَلَم سرخ و زرد و آبیِ گل به این نوید به گلزار و کوهسار زدند... شکوه موکب میلاد حضرت مهدی‌ست که بر زمین و زمان این همه نگار زدند رسید مهدی موعود کز ولادت او به فرق عشق و وفا تاج افتخار زدند... عصارۀ همه گل‌های احمدی مهدی‌ست گُلِ همیشه بهار محمدی مهدی‌ست طلایه‌دار سحرگاه نور می‌آید امير قافلۀ شوق و شور می‌آید... گشوده پنجرۀ نور بر زمین و زمان امام نور که در سال نور می‌آید امام يازدهم را به شادی و تبريک مَلَک ز هر طرفی در حضور می‌آید به منزل دل ویران ما بُوَد نزدیک طنین قافله کز راه دور می‌آید ز شوق تابش این آفتاب آزادی ز ذرّه ذرّه سرود سرور می‌آید پس از سه روز سفر در عوالم ملکوت ز ميهمانی ربِّ غفور می‌آید ز غیب یافته اَلواح مهدویّت را کَلیم عالَم رَجَعت ز طور می‌آید... بود کريم و همين بس کرامتش که مدام از او عنايت و از ما قصور می‌آید عصارۀ همه گل‌های احمدی مهدی‌ست گُلِ همیشه بهار محمدی مهدی‌ست نظام‌بخش جهان و جهانِ جان مهدی‌ست امام منتقم و صاحب‌الزمان مهدی‌ست کسی که عدل علی را به معنی اعلی برای نوع بشر آرَد ارمغان مهدی‌ست کسی که با کلماتش به ظاهر و باطن کتاب حُسن خدا راست ترجمان مهدی‌ست کسی که رجعت والای صالحان زمین برای یاری او می‌شود عیان مهدی‌ست کسی که فیض نگاه ولایتش امروز نگاهدار زمین است و آسمان مهدی‌ست وجود او همه لطف است و غیبتش همه لطف کمال لطف خدا بر جهانیان مهدی‌ست... کسی که زمزمۀ عاشقانه‌اش آرد نزول بارش رحمت به انس و جان مهدی‌ست... عصارۀ همه گل‌های احمدی مهدی‌ست گُلِ همیشه بهار محمدی مهدی‌ست... سید رضا مؤید لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
موعودِ خدا اگر خورشید علیَ الظاهر چراغِ روشنی دارد میانِ سینه اش امّا غمِ ناگفتنی دارد اگر هر موجِ دریا سر به پای صخره میکوبد اگر باد از دلِ دنیا غباری را نمی روبد اگر دست از سرِ عالم، زمستان برنمی‌دارد اگر باران به روی صورتِ خلقت نمی بارد اگر بویِ بهار از هفت سین بیرون نمی آید اگر اخبار فتح از شاخه ی زیتون نمی آید اگر چرخِ فلک دیگر به نفع ما نمی چرخد اساساً چرخِ خوشبختی در این دنیا نمی چرخد اگر زور و زر و تزویر جایی دست و پا کرده اگر تبعیض، مردم را چنین از هم جدا کرده زمین خواری اگر عادت شده در بینِ نا اهلان اگر مخفی شده گرگی میانِ خرقه ی ایمان ‌دلیل این تناقض ها و صدها نابسامانی همین که منجیِ عالم تو پیدایی و پنهانی تو جانانِ رسول الله و موعودِ خداوندی که زخمِ کهنه ی دل را به یک لبخند میبندی عدالتخواهی از نسلِ امیرالمؤمنینی تو عدالت گسترِ هفت آسمان ها و زمینی تو امیدِ آخرِ مستضعفان و سائلان هستی تو پشتیبانِ گرمِ مردمانِ بی زبان هستی زمانی که انا المَهدی به لب آهسته می‌آیی شبیه نیمه ی ماهی که خو کرده به زیبایی بیا تَر کن لب خشکیده ی امواج دریا را بیا پُر کن دو دستِ خالی و محتاج دنیا را بیا و با نفس هایت دو عالم را بهاری کن بیا و جای اجداد غریبت شهریاری کن بیا آقا ببین دلشوره های عاشقانت را دخیل زائران در جای جایِ جمکرانت را بیا از بامِ کعبه خطبه کن شرح قیام‌َات را بیا که مادرت در بینِ کوچه برده نامت را بیا که عمه جانت از صمیمِ دل دعا کرده تو را مضطر میانِ خیلِ نامحرم صدا کرده بیا ای منتقم،خون حسینت بر زمین مانده بیا که سر به روی نیزه و پیکر زمین مانده میلاد فریدنیا لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
گل نرجس باز هم عرض ادب ذکر الفبای قلم می‌دود شور محبت به سراپای قلم ای خوشا حس من و وسعت رویای قلم می‌نشیند غزلی تازه به لب‌های قلم که جهان تشنه‌ی حق بود خوش‌آمد مهدی نور حق شمس فلق بود خوش آمد مهدی شاخه‌ی سبز ولایت به ثمر آمده است به تماشای رُخَش قرص قمر آمده است دوره‌ی زمزمه‌ی خوف به‌سر آمده است چهره‌ی مهدوی از پرده به‌در آمده است می‌تراود به فلک بوی گل از مجلس نور صلوات آمد و شد نذر گل نرگس نور عرش را یکسره آذین به صفا بست خدا پر جبریل امین کرد جنون را زیبا همه شادند که روشن ز جمالش همه‌جا حسنِ عسکری آقای جهان شد بابا بنویسید زمین باز تجلا دارد کودک دست حسن جلوه‌ی طاها دارد آمد آن گل که گلستان به جمالش مبهوت آمد آن حق که دو دنیا ز جلالش مبهوت آمد آن نور که ایمان به کمالش مبهوت آمد آن عشق که چشم از خط و خالش مبهوت مهدی فاطمه موعود خدا نور نجات به جمالش به جلالش به کمالش صلوات سامرا چشم تو روشن که پر از نور شدی مهو نورانیت چشمه‌ی منظور شدی غرق لبخند و سرور و غزل و شور شدی به مبارک سحری عاشق و مسرور شدی سامرا آمدن عید مبارک بادت مهدی آمد که شود باز شب میلادت بیرق شیعه بلند است که باران بارید قطره قطره شرف از وسعت ایمان بارید ابر بر خاطره‌ی دشت پریشان بارید اشک بر جان هراسان بیابان بارید اهل بیت آینه‌بندان و غزل‌خوان که ز نور پسر نرجس و فرزند حسن کرد ظهور ای سلام احدیت به تو یا مهدی جان همه‌ی شوق نبوت به تو یا مهدی جان رونق شعر ولایت به تو یا مهدی جان شادی و مهر و محبت به تو یا مهدی جان منتظر بود بشر تا هدف ابراز شود دری از روضه‌ی جنت به رخش باز شود ای خوش آن لطف که از جانب ایزد باشد مست گرداند و بی‌وقفه و ممتد باشد مهرورزی کند و سخت زبانزد باشد مثل زهرا و علی مثل محمد باشد جلوه کرد آن گل نرگس که جلایی دارد پای تا سر به خدا رنگ خدایی دارد شکر بی‌حد که خدا فاصله‌ها را برداشت عرش را زمزمه‌ی غیبت کبرا برداشت خاک را رایحه‌ی یوسف زهرا برداشت آخرین میوه شد از باغ تجلا برداشت دلبر و آیت و آیینه‌ی معبود آمد حجت حضرت حق مهدی موعود آمد عاشقان خوشه‌ی انگور به تاک افتاده هر که سرمست نشد، سخت هلاک افتاده چون در آیینه هوای رخ پاک افتاده از نگاه تر ما اشک به خاک افتاده دست‌ها غرق ق ... لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
سرت سلامت سر کویت اگر قرار من است خنده های تو نوبهار من است به جنون‌ آمده قلم امشب کلمه..واژه در حصار من است دست های دلم پر از خالیست عشق تو بین کوله بار است پی تو در به در به هر سویم آری این نیز روزگار من است زنده ام بی تو...خاک بر سرمن دفتر شعر سوگوار من است هرکجایی همیشه قلبت شاد هرکجایی سرت سلامت باد حال و روز دلم زمستان است ابر چشمم همیشه باران است رو سیاهم ولی مرا دریاب به خدا نوکرت پشیمان است به مسیح دم تو محتاجم چاره کن حال من پریشان است نیمی از قصه نیمه ی رمضان نیمه ی بعد نیمه شعبان است دائما روز و‌شب خودت آقا بر لبت ذکر یا حسن جان است هرکجایی همیشه قلبت شاد هرکجایی سرت سلامت باد سایه ات هست بر سرم آقا مثل تو نیست در کرم آقا گر بمیرم به غیر خانه ی تو عرض حاجت نمی برم آقا از تو فرمان و از همه عالم چشم آقا..نوکرم آقا بوده مهر تو از همان اول در رگ و شیر مادرم آقا میرسد روز خنده ی زهرا ای پناه همه حرم آقا هرکجایی همیشه قلبت شاد هرکجایی سرت سلامت باد تو حسينى و يا كه تكرارش جلوه اى از نگاه خَمّارش بين سجاده ات دعايم كن بيش از اينها شوم گرفتارش دستِ من نيست بى قرارىِ من چه كنم؟دلبرى شده كارش تو خودت مستِ ساقى اش هستى اى فداى تو و علمدارش ماهمه گیر لطف اربابیم همه درگیر لطف بسیارش هرکجایی همیشه قلبت شاد هرکجایی سرت سلامت باد از فراقت عجيب مى سوزم وقت اَمّّن يُجيب مى سوزم آتش از تو وجود دل با من امر كن عنقريب مى سوزم حرف آتش شده،به جان خودت ياد شيب الخضيب مى سوزم تا زمانی که جان به تن دارم از غم بوى سيب مى سوزم خواب دیدم که در رکاب شما من شبیه حبیب می سوزم هرکجایی همیشه قلبت شاد هرکجایی سرت سلامت باد  آرمان صائمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
سرت سلامت سر کویت اگر قرار من است خنده های تو نوبهار من است به جنون‌ آمده قلم امشب کلمه..واژه در حصار من است دست های دلم پر از خالیست عشق تو بین کوله بار است پی تو در به در به هر سویم آری این نیز روزگار من است زنده ام بی تو...خاک بر سرمن دفتر شعر سوگوار من است هرکجایی همیشه قلبت شاد هرکجایی سرت سلامت باد حال و روز دلم زمستان است ابر چشمم همیشه باران است رو سیاهم ولی مرا دریاب به خدا نوکرت پشیمان است به مسیح دم تو محتاجم چاره کن حال من پریشان است نیمی از قصه نیمه ی رمضان نیمه ی بعد نیمه شعبان است دائما روز و‌شب خودت آقا بر لبت ذکر یا حسن جان است هرکجایی همیشه قلبت شاد هرکجایی سرت سلامت باد سایه ات هست بر سرم آقا مثل تو نیست در کرم آقا گر بمیرم به غیر خانه ی تو عرض حاجت نمی برم آقا از تو فرمان و از همه عالم چشم آقا..نوکرم آقا بوده مهر تو از همان اول در رگ و شیر مادرم آقا میرسد روز خنده ی زهرا ای پناه همه حرم آقا هرکجایی همیشه قلبت شاد هرکجایی سرت سلامت باد تو حسينى و يا كه تكرارش جلوه اى از نگاه خَمّارش بين سجاده ات دعايم كن بيش از اينها شوم گرفتارش دستِ من نيست بى قرارىِ من چه كنم؟دلبرى شده كارش تو خودت مستِ ساقى اش هستى اى فداى تو و علمدارش ماهمه گیر لطف اربابیم همه درگیر لطف بسیارش هرکجایی همیشه قلبت شاد هرکجایی سرت سلامت باد از فراقت عجيب مى سوزم وقت اَمّّن يُجيب مى سوزم آتش از تو وجود دل با من امر كن عنقريب مى سوزم حرف آتش شده،به جان خودت ياد شيب الخضيب مى سوزم تا زمانی که جان به تن دارم از غم بوى سيب مى سوزم خواب دیدم که در رکاب شما من شبیه حبیب می سوزم هرکجایی همیشه قلبت شاد هرکجایی سرت سلامت باد  آرمان صائمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا مهدی اول به محضرِ تو ، سلام عرض میکنم از واژه های علمِ علی قرض میکنم خود را گدای کوی شما فرض میکنم آنگه ردیف و قافیه را نقض میکنم ای التیامِ خونِ شهیدان، خوش آمدی ای آخرین طلیعه ی دوران، خوش آمدی ای کاش بگذرد نَفَحاتَت از این دیار ما را بکُش به غمزه ی ابرویِ ذواالفقار
مستیم و عاشقیم و خماریم و بی قرار” 

حَیَّ عَلََی الاِقامه ی شعری به وصفِ یار 

شعری که گفته ام ، بخدا قابلی نداشت  

بیچاره آن کسی که برایت دلی نداشت 

ای ماه چارده ، ز شبت شعر میچکد  

از ذکر هایِ رویِ لبت شعر میچکد 

از کیسه های پُر رُطَبَت شعر میچکد 

از جاده ی سه شنبه شبت ، شعر میچکد 

وقتش رسیده حالِ خوشی معنوی کنیم  

شبهای جمعه ، شوقِ تو را مثنوی کنیم 

تلخ است کام و لعل محبّان، عسل تویی 

در شعرهای خط خطیِ من غزل تویی 

تلمیح و استعاره، مجاز و بدل تویی 

حَیَّ عَلَی القَصیده که خیرِالعمل تویی 

این ظلمتِ معادله را غرقِ نور کن 

حتی اگر طَرید و وحیدی، ظهور کن 

عشقِ تو را میانِ دل خود نشانده ایم  

رویِ زبان بجز سخن از تو نرانده ایم 

دانی چرا به حسرتِ روی تو مانده ایم؟ 

در کربلا، دعایِ فرج را نخوانده ایم 

غرقیم در میانِ غم و غصّه و بلا 

ما را اسیر کن وَ ببر سمت کربلا 

در کربلا به حالِ دعا زار و خسته ایم 

در انتظارِ روزِ ظهورت نشسته ایم 

دل را بجز به بندِ دخیلت نبسته ایم 

هرچند در برابر تو سرشکسته ایم، 

ما قول میدهیم که مطلوب میشویم 

ما را به جمکران ببری، خوب میشویم 

از کربلا مرا بِکِشان سویِ جمکران  

هِی هِق هِق شبانه و هِی اشکِ بی امان 

من داد میزنم بخدا رو به آسمان، 

عَجِّل عَلی ظُهُورِکَ یا صاحِبَ الزَّمان 

شعر از جمالِ رویِ تو گفتن، که ساده نیست 

ای وای بر کسی که دلش بین جاده نیست 

ما رو سیاه ها، به تو مایل نبوده ایم 

ما ارزشی به عشقِ تو قائل نبوده ایم 

ما را ببخش ، پیشِ تو قابل نبوده ایم 

در دعوت از ظهور تو یکدل نبوده ایم 

خواندیم صفحه ای ز سرودِ حیات را 

درعصرهای جمعه، دعای سمات را 

شب تا سحر به حال محبان گریستی  

اصلاً خودت بگو که کجایی و چیستی  

ای آخرین ستاره ی زهرا تو کیستی؟  

دارد تمام میشود این شعر و نیستی... 

ظلم و ستم، در آخرِ عالم شکار توست  

یک 
یا علی” بگو که جهان بی قرار توست ای اشتیاقِ عارف و آگاه ، میرسی در بین شب به منزله ی ماه ، میرسی یک روز میرسد که تو از راه میرسی ... لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
شب برکات شب قدر است و شب بارش خیر و برکات آمده ماه جبینی که بُوَد جلوهء ذات آمده تا که شود ساحل کشتیِ نجات به قدم های پر از میمنت او صلوات آمد و بر همهء خَلق سرآمد گردید پسرِفاطمه هم نامِ محمد گردید آمده آنکه بُوَد آینهء رویِ نبی مثل او نیست درخشنده به عالم نَسَبی خاندانم همه قربان چنین اُمّ و اَبی (چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی) آن شبِ قدر که از عرش تنزّل می کرد به روی دامنِ پاکیزه زنی گل می کرد جلوهء رَبّ جلیل آمده امشب به ظهور آمد و سامره شد با قدمش وادی طور چشم شیطان صفتان کور شد از تابش نور قل هو الله احد ، چشم بَد از رویش دور حُسن او از همهء نیک رُخان بُرده سَبَق بر روی بازوی او نقش شده جاءَ الحَق اشکِ شوقِ پدری می چکد از چشم ترش می زند بوسه به رخسارهء هم چون قمرش صدقه می دهد امشب به گدایانِ درش کاشکی جانب ما نیز بیفتد نظرش بشنو ای سوخته بالی که به کُنجِ قفسی دستِ خالی نرود از درِ این خانه کسی مهر مهدیست که جاری بُوَد اندر رگ و پوست دشمنش دشمن و با دوست او باشم دوست (به جهان خُرّم از آنم که جهان خُرّم از اوست) (آن سفرکرده که صد قافله دل همره اوست) (هرکجا هست خدایا به سلامت دارش) لایقم کن که شوم منتظرِ دیدارش او بیاید همه جا امن و امان خواهد شد این جهنّم کده گلزار جنان خواهد شد او بیاید همهء عِلم بیان خواهد شد (نفس باد صبا مُشک فشان خواهد شد) عالم پیر جوان می شود ان شاء الله حضرت نور عیان می شود ان شاء الله کوکب دُرّی و رَخشنده تر از هر ماه است گرچه مهدیست ولی هادیِ هر گمراه است به خدا سینهء او مَخزنِ سِرّ الله است از پریشانیِ دلسوختگان آگاه است در جهانی که پُر از قیل و پُر از قال بُوَد انتظارِ فرجش افضلِ اعمال بُوَد بارِ هجران به روی دوش کشیدن سخت است گلی از باغچهء وَصل نچیدن سخت است پی محبوب دویدن...نرسیدن سخت است همه را دیدن و روی تو ندیدن سخت است در جوانی ز غمِ دوری تو پیر شدیم دیده بر راه نشستیم و زمینگیر شدیم یک کبوتر وسطِ لانه صدایش می زد مادرش پُشتِ درِ خانه صدایش می زد بینِ آتش پَرِ پروانه صدایش می زد از غم و طعنهء بیگانه صدایش می زد صبر کن فاطمه یک روز کسی می آید (مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید) شب عید است ولی افضل اعمال ؛ حسین ذکر روز و شب تو در همه احوال ؛ حسین ب ... لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
خورشید عالم آمدند از بهشت بدرقه اش مادر آفتاب می آمد مادر آفتاب مابینِ هاله ای از حجاب می آمد مادر آب بود و آینه بود مادر آسمان و اخترها مادری که به پاش خم میشد قامت التماس هاجرها مادری که میان رویایش آخرین نوعروس زهرا شد چه عروسی که حوریان گفتند سحری دست بوس زهرا شد چه عروسی که چینِ دامانش از پر جبرئیل، زیباتر چه عروسی وقار چشمانش از تماشای نیل، زیباتر آمدند از بهشت بدرقه اش دسته دسته فرشته های خدا دیده میشد کنار هر قدمش درسماوات، جای پای خدا مینوشتند روی تاج گُلش مادرماه، مادر خورشید میشد از چشمهای او فهمید سایه اش هست بر سر خورشید از دعای بلند او دیدند سامرا را به روی رحلِ بهشت نذر کردند دایه های جنان که شود وقت وضع حملِ بهشت نمِ باران زد و دعا که گرفت نور هم مست بود و بی حس بود همچو قرآن که زینت عرش است کودکی روی دست نرگس بود کودکی که به دستِ موجِ لبش صد هزاران عصای موسی بود پسری که ذبیح او یحیی نفس او مسیحِ عیسی بود او که دارد میان مُشت خودش محکمات قضاوت داوود آنکسی که همیشه خواهد بود مُهر نامش کتیبهء لب هود آمد آن یوسفی که می گفتند چشم یعقوب را کِشد در بند آنکه میگفت حضرت ایوب از نگاهش نمیشود دل کند آمد آنکه به مدح او گفتند آیه ها ما خلقت الانسان را آمد آنکه ز خاک پاهایش آفریده خدا سلیمان را آمد آنکه عبادتش کردند هرچه عبد و عبید و معبود است آنکه از دوری اش عذاب شدند هرچه فرعون، هرچه نمرود است آمد آنکس که شعلهء عشقش آتشی زد به قلب ابراهیم آنکه دادند وعدهء او را سیزده نورِ واجب التعظیم همره خضر، همدم یونس همدل نوح، وارث آدم آمد آنکس که سجده اش کردند انبیا قبل حضرت خاتم طاق نصرت برای استقبال تا زمین با ستاره ها بستند هم گُل اشک، هم گُل صلوات روی طاق مناره ها بستند دید در بزم آسمانی ها شاهدی از زمین شواهد را چشمها که پر از مکاشفه شد مست دیدند چشم مسجد را ملکی آمد و پیاله گرفت شربتی خورد و گفت عجب شهدی است ناگهان وحی آمد از بالا لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
نگار من دل پریشانم، نگار دل پریشانم کجاست یوسف خیمه نشینم، ماه کنعانم کجاست آیه ی مستور در تفسیر قرآنم کجاست در پس این ابرها،خورشید پنهانم کجاست آی مردم، تک سواری را که میخوانم کجاست من فدای آن کسی که در کنارم هست و نیست روز و شب دنبال من، دنبال کارم هست و نیست سالهای سال را چشم انتظارم هست و نیست بیقرارم چون فقط او بیقرارم هست و نیست غمگسارم، مهربانم،جان جانانم کجاست مانده ام با این شب یلدای طولانی شده اینهمه امروز یا فردای طولانی شده اینهمه جنگ و جدل دعوای طولانی شده اینهمه کشتار و این صف های طولانی شده شد جهان تسخیر موران، پس سلیمانم کجاست زخم تر شد زخم های دردناک ما چقدر ضجه آقا متانا و نراک ما چقدر ؟ شرحه شرحه سینه های چاک چاک ما چقدر ؟ داغِ اجسادِ شهید بی پلاک ما چقدر ؟ گریه های بی ریا، سوز شهیدانم کجاست از می آلوده دنیا شدم مست و ندید من گنه کردم ولی چشمان خود بست و ندید دید که این بی حیا با دیگران هست و ندید توبه های من شکست او عهد نشکست و ندید آنکه او راپیر کرده عهد و پیمانم کجاست نوکر بیچاره این خانه را یادش نرفت شد خریدار من و بیعانه را یادش نرفت مادرش جاروکش ویرانه را یادش نرفت روضه خوان دختری دردانه را یادش نرفت گفت باباجان نمی‌دانی که دندانم کجاست ؟ دختر زهراست رخسارش به زهرا می رود هر کجا که می رود با قامتی تا می رود بیت الاحزان که ندارد پس کجاها می رود آخرش پیش سر بابا ز دنیا می رود من دلم این روزها اصلاً نمیدانم کجاست این مصیبتها همه بعد پیمبر شد شروع از دم دیوار ، از پهلوی مادر شد شروع داغ ما از میخ های داغ ، از در شد شروع بستن دست اسیر از دست حیدر شد شروع فاطمه آمد به هوش و گفت علی جانم کجاست خواست بردارد علی نعلین پایش رانشد خواست بر دوشش نگهدارد عبایش را نشد خواست زهرا نشنود سوز صدایش را نشد خواست در کوچه نبیند دستهایش را نشد تا غلافی خورد زهرا گفت: سلمانم کجاست رضا دین پرور لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
دلبر من غیر از تو را زبان من املا نمی کند جزگفتن از تو را قلم انشا نمی کند شاعر تو را نوشته و حاشا نمی کند جز در سرودن از تو زبان وا نمی کند جز نام دلربای تو بر لب نمی رود هر کس نگفته از تو حسینی نمی شود آدم ابوالبشر شده اما حسین نیست از او خلیل سر شده اما حسین نیست موسی پیامبر شده اما حسین نیست عیسی به عرش بر شده اما حسین نیست در جان محمد است که با او برابر است آری حسین بوده که جان پیمبر است گیرم پیمبر است که فرقی نمی کنند همتای حیدر است که فرقی نمی کنند زهرای اطهر است که فرقی نمی کنند مثل برادر است که فرقی نمی کنند فرقی نمی کنند و مرا شور در سر است آخر حسین فاطمه یک چیز دیگر است بین حسین و شیعه صمیمیت است و بس همراهی حسین به سنخیت است و بس شیعه به یک مرام و به یک نیت است و بس اسلام بی حسین مسیحیت است و بس اسلام ما که ثبت شده با شهادتین کامل نمی شود مگر از ذکر یا حسین در دین ما خدا یکی و مصطفی یکی است احمد یکی است پس به یقین مرتضی یکی است حیدر یکی و حضرت خیرالنسا یکی است زهرا یکی است پس حسن مجتبی یکی است این جمع بی حسین که معنا نمی گرفت یعنی اگر نبود کسا پا نمی گرفت غیر از خدا نبود و حسین آفریده شد ارض و سما نبود و حسین آفریده شد جز کربلا نبود و حسین آفریده شد قالو بلی نبود و حسین آفریده شد قالو بلای ما به الست از حسین بود اصلا هرآنچه بوده و هست از حسین بود بی اشک ، خاکِ خلقتمان گِل نمی شود تنها مجسمه است دل و دل نمی شود دل بی حسین این همه قابل نمی شود انسان بی حسین که کامل نمی شود غیر از حسین را به دل خویش حک نکن ما از اضافه ی گل اوییم ، شک نکن تاریکم و حسین چراغ هدایت است وقتی حسین هست به کشتی چه حاجت است درس من از حسین همین یک عبارت است عزت برای شیعه ی او در شهادت است ما شیعه ایم و پای ستم را شکسته ایم در سایه ی سیوف خذینی نشسته ایم ای معنی نهفته ی در هل اتی حسین ان الذین آمنوی سوره ها حسین تنها خدا برای تو شد خونبها حسین ماییم و حسرت حرم کربلا حسین از ما بگیر این همه درد فراق را اما نگیر از دل ما اشتیاق را  محسن ناصحی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا مهدی هرچه که داریم از اعتبار کریم است شُکرِ خدا کارِ ما کنارِ کریم است هرچه به ما می‌دهند از اول خلقت محض گُلِ روی روزگارِ کریم است روزی ما شُکرِ حق به دست کسی نیست تا که در این خانه سفره‌دارِ کریم است ما نه فقط جبرئیل هم سرِ هر صبح منتظرِ سیبِ آبدارِ کریم است گر لبِ ما سرخ شد از خونِ جگر نیست روزی ما شاخه‌ی انارِ کریم است تا جگری سوخت از آن سرمه کشیدیم دیده‌ی عشاق وام‌دارِ کریم است جلوه نما بنگرم جمالِ علی را تا که ببینم علی و آلِ علی را وارث قدوسی قداست زهرا صاحب سجاده‌ی سیادت زهرا ثانیه‌ها جمعه‌ها زمان طلوع است تکیه به کعبه بزن به ساحت زهرا قسمتِ پیر و جوان ما که نگردید کاش شود دیدن تو قسمت زهرا دیده‌ی دلدادگان به فتح تو مانده است تا برسد دست ما به تربت زهرا زُلف بر افشان که پنج آینه بینیم محشر کبری نما قیامت زهرا خانه‌ی عشاق را که سیل غمت برد بر سر ما مانده لیک منتِ زهرا عاشقی ما تویی جمال محمد عشق محمد بس است و آل محمد چشم به دیدار توست شاه خراسان تا که بیایی شبی به گوشه‌ی ایوان کیستی ای آتش وجود پیمبر کیستی ای مرتضی را همه‌ی جان گوش به فرمان توست تمامی گیتی تا که بباری دوباره حضرت باران گفت که خدمت کند – حجت صادق-* گر تو بیایی توراست خادم و دربان حیرت محضیم از این حدیث از آن شأن بیت فؤاد آورم زِ خطه‌ی کرمان** `گر مُتِمَسِک شود به ذِیلِ تو ابلیس باز مقرب شود به درگه رحمان” سوی تو ما حاملِ سلامِ رضائیم لشکر ایرانیِ امام رضائیم غیرتِ حیدر تبارِ فاطمه برگرد ختم کن این انتظارِ فاطمه ، برگرد صبح ظهور تو روز گرم تقاص است بارِ دگر بر مزارِ فاطمه برگرد لشکر تو لشکرِ علی و حسین است حضرتِ دُل دُل سوارِ فاطمه برگرد یک طرفت اکبر است و یک طرف عباس با دو دمِ ذوالفقارِ فاطمه برگرد میمنه و میسره‌ها باز بپاشند با دو یلِ تیغدارِ فاطمه برگرد زود بیا و جگر شیعه خنک کن ای همه ، دارو ندار فاطمه برگرد پیش تو باید که دید قامت عباس بر سر دوش تو هست رایت عباس راه تو جمع شهادت است و شهود است راه خدایی است که آغوش گشوده است لطف تو آری کرامت حسنین است خشم تو باری عذاب قوم ثمود است راه تو روشن تر از طلألؤِ خورشید وسعتِ تا ... لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
آیه‌ی موعود سلام می‌نویسیم که دلدار بخواند ما را کاشکی نامه‌رسانی برساند ما را چه بگوییم که اعدام صدا آزاد است می‌نویسیم، قلم منتقم فریاد است بسم‌ربّ‌الْقلم؛ ای آیه‌ی موعود سلام! از لبِ تشنه‌لبان می‌چکد «ای رود سلام!» اگر از حال دل بی‌خبران جویایی اگر از بغضِ نگاهِ نگران جویایی ... غصه‌ای نیست، به جز غربتِ جان‌فرسایت نیست غم؛ جز غمِ هجرانِ جوان‌فرسایت چشم‌مان کور شد از بسکه ندیدیم تو را گوش‌مان کر شده از بس نشنیدیم تو را دل‌مان گوشه‌ای از بی‌خبری‌ها پوسید لب‌مان نامِ تو را جای قدومت بوسید چه بگوییم، نگفته همه را می‌دانی نامه‌ای را که نوشته نشده می‌خوانی الغرض؛ بی سپری در دلِ دشمن سخت است تکیه بر دوستیِ باد سپردن سخت است گرگ‌های دِهِ ما میش، نه؛ چوپان شده‌اند دُزدهامان جلوی قافله پنهان شده‌اند آنکه اجدادِ تو را تا به پیمبر کشته روضه در روضه خودش را سرِ منبر کشته لشکرِ بی‌خبران از خبرت می‌گویند دشمنانِ پدرت؛ از پدرت می‌گویند گرچه خود دشمن عَدل‌اند، ولی می‌گویند عمروعاصان سخن از عدلِ علی می‌گویند شمرکیشانِ زمان دورِ سرت می‌گردند کوفیان؛ دور و برِ نامه‌برت می‌گردند جمعه‌ی وصل، در آوار زمان پیر شده روز موعود بیا؛ آمدنت دیر شده کاش تا خیمه‌‌ی سبزت قدمی پل بزنیم پیش چشمان ترت حرفِ تغزّل بزنیم ... پادشاها! چقدَر دردِ نداری سخت است بین آبادی خود؛ بی کس و کاری سخت است اشک، شد دانه‌ی تسبیح و زمین را پُر کرد با چنین سیلِ غمی لحظه‌شماری سخت است وسط لشکری از دشمنِ باران دیده ابر باشی ولی از ترس، نباری سخت است از سرِ «منتظِرآبادِ ظهورت» بروی دل به صحرای غریبی بسپاری سخت است در زمینی که به عشقت شده نرگس‌کاری مثلِ هر جمعه؛ گُلِ اشک بکاری سخت است گوشه‌ی شهرِ چراغان شده از میلادت سر به دیوار غریبی بگذاری سخت است گر چه حرف از تو دروغی‌ست، که در تکرار است بینِ ما بی عملان مردِ عمل بسیار است جاده‌ی چشمِ نگاهِ نگران مرطوب است یوسف از راه بیا؛ شهر پر از یعقوب است جانِ «عَجّل فَرج»؛ ای روح دعا منتظریم «منتَظَر» با دلِ‌مان راه بیا منتظریم!  رضا قاسمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹