#درمان-ساده-انواع-سردردهادر #طب-سنتی 🍀🌺🍀
@haram110
#سردردها-به4دسته-کلی-تقسیم-میگردد که عبارتند از:🔽
1⃣ سردردهای #صفراوی :
علائم سردرد صفراوی عبارت است از :#دردازپیشانی-و-جلوی-سر شروع می شود ـ در گرما و با عطرهای گرم تشدید می گردد ـ این سردرد کل پیشانی و چشم را فرا می گیرد ـ معمولا در #مردها👨 مشاهده می گردد. 🌿
⭕#درمان : ✳
#سرکه-انگبین (یک واحد عسل + دو واحد #عرق-بیدمشک #کاسنی + یک واحد سرکه انگور طبیعی) یا آب زرشک و اغذیه سرد ومرطوب و لطیف یا استشمام سرکه ـ
آب نارنج یا آبلیمو و... میتواند #درمان-اورژانسی✅ باشد.
ولی برای درمان اساسی باید سرکه انگبین ۴۰ روز مصرف شود و منضجات و مسهلات مخصوص و سپس با حجامت و زالو درمان قطعی است.
🌻🌻🌻🌻🌻
2⃣ سردردهای #دموی : علائم سردردهای دموی عبارت است از : #درد-از-پیشانی شروع و #کل-سر را فرا میگیرد و در #شقیقه-نبض دارد ـ با #گرماشدت می گیرد ـ #عصبانیت و #عطرهای-گرم از دیگر عوامل تشدید کننده هستند ـ #درمردان-👨 بیشتردیده می شود.
درمان ✳: #دومرحله-حجامت-عام#ماهی-یکبار سپس یک مرحله حجامت سر که دو هفته بعد از حجامت عام دوم انجام می گردد.(بهتر است حجامت عام در نیمه دوم #ماه-قمریمخصوصا روزهای ۱۷ یا ۱۹ یا ۲۱ ماه قمری انجام گردد.) اگر شدت سردردها زیاد باشد حجامت عام باید سه مرحله انجام شود سپس #حجامت سر انجام گردد.
🍃🍃🍃🍃
3⃣ سردردهای #بلغمی : علائم سردردهای بلغمی عبارت است از: درد معمولا#از-گردن-و-پشت-سر شروع میشود ـ هنگام سردی و استرس تشدید می شود ـ با بوهای گرم آرام می شود ـ بعضی مواقع همراه با حالت تهوع می باشد. در#زنان👸
معمولا بیشتر دیده می شود.
#درمان ✳: بسته به شدت سردی سر درمان بین ۴۰ تا ۱۲۰ روز طول میکشد.
۱- #حجامت-گرم کتف (بادکش) ۲۱ مرحله
۲-#ارده-با-شیره-انگور هفته ای ۵ وعده صبحانه و #معجون-سیاهدانه و عسل
۳-#استشمام-عطرگرم-شبها-موقع-خواب جلوی بینی
۴- روغن مالی با #روغن-کنجد روی ملاج سر
۵- ترک و یا کاهش سردیها مخصوصا شبانگاه
*توجه : اگر سردرد در خانمها بود استفاده شبی یک لیوان #عرق-رازیانه با عسل توصیه می شود.
💟💟💟
4⃣ سردردهای #سوداوی : علائم سردردهای سوداوی عبارت است از :
این سردرد معمولا #کل-سر را فرا می گیرد ـ معمولا به هر بهانه ای این سردرد ایجاد میگردد.( #سروصدا ـ #عصبانیت ـ #شلوغی ـ #ترافیک ـ #استرس ـ آلودگی هوا و...)سردرد شایع بین زنان و مردان👫 در عصر حاضر
: درمان سردردهای سوداوی ✳
معمولا ۴ الی ۶ ماه نیاز به درمان دارند.
۱- خوراک سرکه انگبین سوداوی شبی یک لیوان
۲- ماساژ سر پا و پنجه پا
۳- شانه زدن موها با شانه های زبر
۴- بادکش گرم کتف ۲۱ مرحله
۵- حجامت عام دو مرحله ماهی یکبار
۶- حجامت سر در ماه سوم
۷- احتمالا حجامت پشت گوش در ماه چهارم
۸-#ترک-غذاهایی-که-ایجاد-سودا میکند از جمله
( #بادمجان ـ #سوسیس و#کالباس ـ #ادویجات-تند ـ #گوشت-گوساله-و-گاو ـ #چای-سیاه-وسبز ـ #قهوه☕ نسکافه ـ #سرخ-کردنی ها ـ #سیگار ـ #قلیان و و استفاده از #داروهاى-گیاهی-ضد-سودا
بهاء ◀ صلوات🌼🌼
در طب سنتی سردردها به چهار دسته تقسیم می شوند و از همین رو درمانهای متفاوتی هم دارند. دسته اول سردردهای صفراوی است که درد از ناحیه پیشانی و جلوی سر شروع می شود و در گرما و با عطرهای گرم تشدید میشود.
این سردرد که بیشتر در مردان دیده میشود با مصرف عسل، عرق نعنا و سرکه انگور طبیعی یا آب زرشک بهبود مییابد.
دسته دیگر سردردهای دموی است و درد از پیشانی شروع و تمام سر را فرا می گیرد و در شقیقه به صورت نبض ادامه می باید. درمان این نوع سردرد نیز مانند صفراوی است.
علائم سردردهای بلغمی این است که درد معمولا از گردن و پشت سر شروع می شود و هنگام سردی و استرس تشدید میشود. این نوع سردرد با بوهای گرم آرام می شود و گاهی همراه با حالت تهوع است.
این نوع سردرد در زنان بیشتر دیده می شود گفت: درمان این نوع سردرد مصرف ارده با شیره انگور، استشمام عطر گرم به هنگام شب و مصرف رازیانه با عسل است.
سردردهای سوداوی سردرد نوع چهارم است که در این سردرد معمولا کل سر دچار درد میشود و به هر دلیلی مانند سروصدا، عصبانیت، شلوغی، ترافیک، استرس، آلودگی هوا و غیره ایجاد میشود.
واین نوع سردرد نیز در زنان و مردان شایع است،
مصرف سرکه انگبین، ماساژ سر، شانه زدن موها با شانه های درشت و مصرف نکردن غذاهایی مانند بادمجان، سوسیس و کالباس، غذاهایی با ادویه تند، قهوه و نسکافه، سرخکردنیها، سیگار و قلیان از راههای درمان این نوع سردرد است
به طور کلی مصرف نعنا، گیاه زنجبیل و کاسنی تلخ نیز برای بهبود سردرد توصیه میشود.
رعایت ممنوعات غذایی یکی ازمهم ترین اصولی است که علاوه بر پیشگیری ازیبوست درپدید نیامدن سردرد بسیار موثر است
چیزهایی مانند:
قند وشکر،لبنیات صنعتی،نوشابه،فست فود،
محصولات حاوی مواد
@haram110
﷽
🔴 #متن_شبهه
امشب #اول_ماه_رجب است هر کس ده نفر را با خبر کند تمام گناهانش بخشیده میشود.رسول خدا صلی علیه آله.
دوستان امشب هركس دعا كنه قبول ميشه چون كه امشب #ماه #خانه_خدا رو طواف ميكنه اين پيام روبه همه إرسال كن هيچ كس رو محروم نكن از اين دعا «ربى من كل ذنب واتوب الیک»امشب ماه عمود بر کعبه میشه. التماس دعا امشب تلاوت آيه29و30سوره فاطر باعث نزول بركت است. شما هم مثل من برای دوستاتون ارسال کنید.بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحِيم إِنَّ الَّذِینَ یَتْلُونَ کِتَابَ اللَّهِ وَأَقَامُوا الصَّلاةَ وَأَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَعَلانِیَةً یَرْجُونَ تِجَارَةً لَنْ تَبُورَ ﴿٢٩﴾لِیُوَفِّیَهُمْ أُجُورَهُمْ وَیَزِیدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّهُ غَفُورٌ شَکُورٌ( ۳۰)سُبحانَ الله يا فارِجَ الهَمّ وَ يا کاشِفَ الغَمّ فَرِّج هَـمّی وَ يَسّر اَمری وَ ارحِم ضَعفی وَ قِلَـّةَ حيلَتی وَ ارزُقنی حَيثَ لا اَحتَسِب يا رَبَّ العالَمين حضرت محمد(ص) فرمودند هر کسی این دعا را بین مردم پخش کند گرفتاریهایش حل شود...
فقط امشب
📣📣📣
🔵 #پاسخ_شایعه.........
1️⃣ مسئول رصدخانه دانشگاه فردوسی مشهد طواف ماه به دورِ كعبه را علمی ندانست و تكذیب كرد و گفت ماه هیچ وقت در مدارش به دور كعبه چرخش نكرده است كه بتوان اصطلاح طواف را برای آن به كار برد.
2️⃣ ماه تقریبا در هر 27/3 روز یك دور كامل به دور زمین میگردد و در طول این مدت ممكن است در تاریخهای قابل محاسبه از نقطه بالای كعبه در آسمان عبور كند که این امر منحصر به یکبار در سال نیست !
http://www.hajj.ir/14/41670
3️⃣ پیامبر اکرم (ص) می فرمایند :
پنج شب است که دعا در آنها رد نمی شود: شب اول رجب، شب نیمه شعبان، شب جمعه، شب عید فطر و شب عید قربان .
البته به شب های قدر نیز در روایات دیگر اشاره شده اما نامی از شب طواف ماه به دور کعبه در آنها نیامده است !
http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=136494
4️⃣ در خواص آیات 29 و 30 سوره فاطر تنها این مطلب یافت شد :
"هر كس این دو آیه را در 4 پارچه پنبه ای نو و پاک بنویسد و در مكان تجارت خود قرار دهد، موجب رشد تجاری او و سود فراوان می شود،" که مسلما ارتباطی به شبی خاص یا وضعیت ماه نسبت به زمین ندارد .
http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=146677
5️⃣ عبارت "سبحان الله یا فارج..." دعایی با سند مشخص نیست و ادعا در مورد انتشار آن و رفع گرفتاری منتشر کننده از طرف پیامبر اکرم (ص) نیز کذب و فاقد اعتبار است !
http://www.pasokhgoo.ir/node/66750
6️⃣ با فرض صحت برخی یا تمام موارد ، آیا فضیلت ادعا شده در انتشار آنها مربوط به یک زمان واحد است ؟!
یا چرا هیچ تاریخ و زمان مشخصی در این دست پیامها ذکر نمی شود و در بازه های زمانی مختلف منتشر می شود؟!
⭕️کپی با ذکر منبع
🆔 @haram110
🌾 امام علی (ع) :
✅ «هیچ راهی برتر از تحقیق و حقیقت جویی نیست.»✅
❤️🍃❤️
#آقایان_بخوانند
💜🌸آقایون روح خانوما درست مثل یه #گلبرگ خوشبوئه🌷🌸
حتی وقتی در حال #نوازش این گلبرگ هستید باید حواستون باشه #آسیب نبینه👉
( دقت کنید #حتی وقت نوازش )👌
خانوم از شما میپرسه #دوس داری چی بپوشم؟
یا #بهم میاد؟ 🤔
❌هیچ وقت نگید بهت نمیاد
✅بگید فلان لباس بهتره
👈بذارید خانمتون احساس کنه #بهترینه
فراموش نکنید #همسرتون فقط یکیه
با تمام وجود حواستون به روح #لطیف شون باشه
دست خانمتون رو #آروم بگیرید
خانوما #جسمشون درست مثل #پروانه اس
تحمل نداره #محکم باهاش برخورد شه
پس #اروم دستش رو بگیرید
👈 در محبتای کلامی سعی کنید
از #تشبیه استفاده کنید ولی #اغراق نکنید
❌مثلأ :
عطر جدید خریده از شما نظر میخواد
آروم #بغلش کنید و بگید بوی گل میده...
یا نظرتون رو راجع #لباسش میخواد ؛
بگید مثل #ماه شدید
✅خانوما عاشق مردای متبسم ولی محکم هستند
چقدر آخر این #ماه سخٺ و سنگین اسٺ
تمام آسمان و زمین بےقرار و غمگین اسٺ
بزرگتر ز غم مجتبے_ع و داغ رضا_ع
فراق فاطمہ س با #خاتم_النبیین_ص اسٺ
🏴 #شهادت_حضرت_پیامبر(ص)
🏴 #شهادت_امام_حسن_مجتبی(ع)
🏴 #شهادت_امام_رضا(ع)
#تسلیت_باد 🥀
حرم
* 💞﷽💞 #نمنم_عشق #فصلدوم #قسمت_سیزدهم مهسو ته ریش چندروزه اش،لباس مشکیش،لاغرشدنش،همه ی ا
* 💞﷽💞
#نمنمعشق
#فصل_دوم
#قسمت_چهاردهم
خودموتوی این اتاق لعنتی حبس کرده بودم،کارم شده بود اشک و آه و گریه...گاهی تصاویری جلوی چشمام جون میگرفت که باعث زجروآزارم بود...
دیگه هم حرفی به یاسرنزدم...میدونستم که مثل دفعه ی قبل أنگ دیوانگی بهم میزنه...
دلم میخواست یکی میبود که حرفهای دلم رو بهش بزنم...
یکی که ارومم کنه،ارامش عمیق و واقعی..
گاهی به سرم میزد خودم رو بکشم...ولی وقتی به پدرومادرم فکرمیکردم که روحشون عذاب میکشه و مهیاریکی یدونه ام که تنها میمونه...منصرف میشدم...
به پنجره ی اتاق خیره شدم...#ماه خودنمایی میکرد...
خیلی زیباوقشنگ بود...
به یادشبی افتادم که خدای یاسر رو به ماه تشبیه کردم و باهاش حرف زدم...
یادم اومد که اون شب رو با چه آرامش عمیقی خوابیدم...حتی تاچندروزبعدهم اثرات اون آرامش روداشتم...
این دین چی داره؟که یاسراینقدرارومه ولی من مثل اسفندروی آتیش...
دلم میخواست ازاین سردرگمی رهابشم...دلم ارامش میخواست...یه اعتمادقلبی...
ارامش یاسر نشأت گرفته ازایمانش بود..و من این رو به وضوح حس میکردم...
#دلمیهتغییراساسیمیخواست
یاسر
امروز توی ستادجلسه بود،رسیده بودم به قسمت سخت ماجرا..بعدازکلی حرف شنیدن ازاین واون حالابایدبرم یه گزارش کاملامفصل ارائه بدم تالاقل اینجوری راضی بشن..
هماهنگ کرده بودم تاچندنفرمحافظ برای چندساعتی که ماخونه نیستیم بیان ..
+کجامیری؟
ابرویی بالاانداختم وگفتم...
_به به مهسوووخانم...منورکردید حضرت والا...آفتاب ازکدوم وردرومده حاج خانم؟
+ناراحتی برگردم توی اتاقم..؟
_نه نه نه...خبرمیدادی چراغونی کنم خونه رو..
+لازم به چراغونی نیست،بگوکجامیری؟
_یه جلسه ی کاریه...من وامیرمیریم،به بچه هاسپردم مراقب اینجاباشن...خیالت راحت باشه..
+مراقب خودت باش یاسر...دیگه ازرانندگی میترسم...
لبخندارومی زدم و گفتم
_چشم علیاحضرت،شما جون بخواه..کیه که بده😂
+خیییلی بدی...
*
++داداش یک هفته ی دیگه اول محرمه...
_آره،خودمم توفکرش بودم..
++میخوای چکارکنی؟امسال هم روضه هاروداریم؟
_پس چی؟نذرآقاجونه ها...زمین نبایدبمونه...
+پس امروز بعدازجلسه حتما بریم صحبت کن برای موادغذایی...دیرشده ها...
_آره،حتمایادم بنداز داداش..
****
_همونجورکه گفتم ،من توی این مدت تمامی راه های ارتباطیم رو با هردوگروه قطع کرده بودم...وطبق درخواست شماهمکاران محترم،فقط ازلحاظ امنیتی شرایط رو تأمین کردم...
متاسفانه روزی که جناب سرهنگ برای من ایمیل شروع عملیات رو ارسال کردندچندساعت بعدازاون بسته ای به دست من رسید که حاوی عکسهای شخصی من و همسرم بود،وازهمه مهمتراین بود که من پی بردم که یکی از خدمتکارهام توسط آنا اجیرشده و کارهای من رو به اون اطلاع میده...
من ازاین موضوع به نفع خودم استفاده کردم وباوجود ریسک بالایی که این مساله داشت اون دخترروباتطمیع و تهدید توی تیم خودمون کشیدم و به عنوان نفوذی و منبع اطلاعاتی ازش استفاده میکنم...
یکی ازهمکارهاگفت
++ازکجامطمئنی که دوباره مارونمیفروشه و اطلاعات درست تحویلمون میده؟
_آنادخترباهوشی نیست،ولی اعتمادبنفس وادعای بالایی داره...وهمین هم نقطه ضعفشه..اون فکرمیکنه که به من داره ضربه میزنه،وتصورمیکنه که من از سلاح خودش دربرابرخودش استفاده نمیکنم...
#درچشمتودیدمغمپنهانشدهاترا
#مخفینکنآنحسنمایانشدهاترا
#محیاموسوی
لایک❤فراموش نشه😉 _ *
حرم
۲۳ ماه ربیع الاول : سالروز ورود سراسر برکت 🌹بی بی حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها)🌹 به شهر قم ال
تا کویرِ #قم سراغ از ساحتِ #دریا گرفت
آمدی و بر لبِ #ایران #تبسم پا گرفت
آمدی و شهد شد تقدیرِ شوره زارها
تا #زمین شیرینیِ نام تو را بالا گرفت
خاک پایت شد شبیه تک تکِ گل هایِ سرخ
آمدی زیر قدم های تو قلبم جا گرفت
#حضرت_معصومه ای و #چشم هایم فرش توست
با تو ایران رنگ و بویِ #حضرت_زهرا گرفت
سر به زیر و با وقاری در حریم چادرت
لذّت و شیرینیِ #حُجب و #حیا معنا گرفت
تا ابد شد خانه خورشید ، #بیت_النّور تو
#ماه از #لحن #مناجات تو نورش را گرفت
حضرت #اخت_الرضا ای کاش تأییدم کنی
دوستت دارم ، بگو چشمت مرا آیا گرفت ؟
رو زدم بر #دختر_موسی_بن_جعفر بودنت
چون همیشه بهترین را #دختر از #بابا گرفت
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
حرم
✿❀بِسْـمِـ الرَّبِ الشُّہَــداءِ وَالصِّدیـقین ✿❀ ✿رمان واقعی #زندگینامه_شهیدایوب_بلندی ✿❀قسمت ۶
✿❀بِسْـمِـ الرَّبِ الشُّہَــداءِ وَالصِّدیـقین ✿❀
✿رمان واقعی #زندگینامه_شهیدایوب_بلندی
✿❀قسمت ۷
همان حرف ها را پشت تلفن تکرار کردم و برگشتم.
مامان پرسید:
_چی شده هی میروی و هی می آیی؟؟
تکیه دادم به دیوار.
_آقای بلندی زنگ زده می خواهد #دوباره بیاید.
مامان با لبخند گفت:
_خب بگذار بیاید.
+ برای چی؟؟ اگر میخواست بیاید، پس چرا رفت؟؟
_ لابد مشکلی داشته و حالا که برگشته یعنی مشکل حل شده. من دلم روشن است. خواب دیدم شهلا. دیدم خانه تاریک بود، تو این طرف دراز کشیدی و ایوب آن طرف، #نور سفیدی مثل نور #ماه از قلب ایوب بلند شد و آمد تا قلب تو. من میدانم تو و ایوب قسمت هم هستید بگذار بیاید. آن وقت محبتش هم به دلت می نشیند
اکرم خانم صدا زد:
_شهلا خانم باز هم تلفن.
بعد خندید و گفت:
_میخواهید تا خانه تان یک سیم بکشیم تا راحت باشید؟؟
مامان لبخند زد و رفت دم در....
من هم مثل مامان به خواب اعتقاد داشتم.
#محبت_ایوب به دلم نشسته بود اما خیلی #دلخور بودم.
مامان که برگشت هنوز میخندید.
_ گفتم بیاید شاید به نتیجه رسیدید.
گفتم:
_ولی آقاجون نمی گذارد، گفت من به این دختر بِده نیستم.
ایوب قرارش را با مامان گذاشته بود.وقتی آمد من و مامان خانه بودیم، آقاجون سر کارش بود.
«رضا» مثل همیشه #منطقه بود و زهرا و شهیده مدرسه بودند.
دست ایوب به گردنش آویزان بود و از چهره اش مشخص بود که درد دارد.مامان برایش پشتی گذاشت و لحاف آورد.
ایوب پایش را دراز کرد و کاغذی از جیبش بیرون آورد.
_ مامان می شود این نسخه را برایم بگیرید؟؟ من چند جا رفتم نبود.
مامان کاغذ را گرفت.
_ پس تا شما حرف هایتان را بزنید..برگشته ام.
مامان که رفت به ایوب گفتم:
+ کار درستی نکردید.
_ می دانم ولی نمیخواستم بی گدار به آب بزنم.
با عصبانیت گفتم:
+ این بی گدار به آب زدن است؟؟ ما که حرف هایمان را صادقانه زده بودیم، شما از چی می ترسیدید؟؟
چیزی نگفت
گفتم:
_ به هر حال من فکر نمیکنم این قضیه درست بشود.
آرام گفت:
_ " می شود"
من_نه امکان ندارد، آقاجونم به خاطر کاری که کردید حتما مخالفت می کنند.
_ من می گویم میشود، میشود. مگر اینکه...
_مگر چی؟؟
_ مگه اینکه....خانم جان، یا من بمیرم یا شما...
ادامه دارد...
✿❀
✿❀بِسْـمِـ الرَّبِ الشُّہَــداءِ وَالصِّدیـقین ✿❀
✿رمان واقعی #زندگینامه_شهیدایوب_بلندی
✿❀قسمت ۱۹
نیت کرده بودیم که اگر خدا به اندازه یک تیم فوتبال هم به ما پسر داد، اول اسم همه را #محمد بگذاریم.
گفتم
_بگذاریم محمد حسین؛ به خاطر خوابم... اما تو از کجا میدانی پسر است؟
جوابم را نداد.
چند سال بعد که هدی را باردار شدم هم #میدانست فرزندمان دختر است.
مامان و آقاجون کنارم بودند، اما از این دلتنگیم برای ایوب کم نمی کرد.
روزها با گریه می نشستم شش هفت برگه امتحانی برایش می نوشتم، ولی باز هم روز به نظرم کشدار و تمام ناشدنی بود.
تلفن می زد
همین که صدایش را شنیدم، بغض گلویم راگرفت.
_"سلام ایوب"
ذوق کرد. گفت:
_ "صدایت را که می شنوم، انگار همه دنیا را به من داده اند"
زدم زیر گریه
_ کجایی ایوب؟پس کی برمیگردی؟ میدانی چند روز است از هم دوریم؟ من حساب دقیقش را دارم. دقیقا بیست و پنج روز.
حرفی نزد. صدای گریه ام را می شنید.
_ شهلا ولی دنیا خیلی کوچک تر از آن است که تو فکرش را میکنی. تو فکر میکنی من الان کجا هستم؟
با گریه گفتم:
_ "خب معلومه، تو انگلستانی، من تهران
خیلی از هم دوریم ایوب.
_ نه شهلا، مگر همان ماهی که بالای سر تو است بالای سر من نیست؟ همان خورشید، اینجا هم هست. هوا، همان هوا و زمین، همان زمین است. اگر اینطوری فکر کنی، خیالت راحت تر می شود. بیا شهلا از این به بعد سر ساعت یازده شب هر دو به #ماه نگاه کنیم. خب؟
تا یازده شب را هر به هر ضرب و زوری گذراندم....شب رفتم پشت بام و ایستادم به تماشای ماه...
حالا حتما ایوب هم خودش را رسانده بود کنار پنجره ی اتاقش توی بیمارستان و ماه را نگاه میکرد.
زمین برایم یک توپ گرد کوچک شده بود ک می توانستم با نگاه به ماه از روی آن بگذرم... و برسم به ایوبم به مَردم...
.
.
نامه اش از انگلیس رسید.
_"خب بچه دار شدنمان چشمم را روشن کرد. همسر عزیزم شرمنده که در این وضع در کنارت نیستم. تو خوب میدانی که نبودنم بی علت نیست و اینجا برای #درمان هستم. خیلی #نگران حالت هستم. من را از خودت بی خبر نگذار. امیدوارم همیشه زنده و سالم باشی و سایه ات بالای سرم باشد. گفته بودی از زایمان میترسی. نگران نباش، فقط به این فکر کن که موجودی زنده از تو متولد می شود."
بعد از دو ماه ایوب برگشت.
از ریز و درشت اتفاقاتی که برایش افتاده بود، تعریف می کرد.می گفت:
_"عادت کرده ام مثل پروانه دورم بگردی، همیشه کنارم باشی. توی بیمارستان با ان همه پرستار و امکانات راحت نبودم"
با لبخند نگاهش کردم.تکیه داد به پشتی
_ شهلا ؟.. این خانم ها موهایشان خود به خود رنگی نیست، هست؟؟؟؟؟؟
چشم هایم را ریز کردم.
+ چشمم روشن!! کدام خانم ها؟
_ خانم های اینجا و آنجا که بودم.
خنده ام گرفت.
+ نخیر مال خودشان نیست، رنگشان می کنند.
_ خب، تو چرا نمی کنی؟
+ چون خرج داره حاج آقا.
فردایش از ایوب پول گرفتم و موهایم را رنگ کردم.خیلی خوشش آمد.
گفت:
_ "قشنگ شدی، ولی نمی ارزد شهلا..."
آخر دو برابر ازش پول گرفته بودم.
چیزی نگذشت که ثبت نام کرد برود #جبهه
+ کجا ب سلامتی؟
_ میروم منطقه...
+ بااین حال و روزت؟ آخه تو چه به درد جبهه میخوری؟ با این دست های بسته.
_ سر برانکارد رو که میتونم بگیرم.
از همان #روزاول میدانستم به کسی #دل_میبندم که به چیز #باارزش_تری دل بسته است. و اگر #راهی پیدا کند تا به آن برسد نباید #مانعش بشوم.
ادامه دارد...
✿❀