﷽
-----
روزهای عاشورا -وقتِ آن نفس گرفتنهای بین روضهها- به این فکر میکنم که در تمام یک سال گذشته برای چه چیزهای کم ارزشی تقلا کردهام، دست و پا زدهام، در جنگ و اصطکاک بودهام
از چه چیزهای کوچک و بی اهمیتی رنجیدهام
در چه موقعیت های سادهای کم آوردهام
بر سر چه موضوعات حقیری مجادله کردهام و لابد رنجاندهام؛
روزهای عاشورا به این فکر میکنم که باید خودم را خیلی بزرگتر کنم
روزهای عاشورا عاطفهام وسعت میگیرد؛ حس میکنم یک دنیا آدم را دوست دارم،
حس میکنم در آن قلب بزرگ شده از بزرگترین رنج و حادثه، همه عالَم جا میشود!
فکر میکنم چرا دوست نداشته باشم؟
و اگر دوست نداشته باشم مگر میشود بتوانم کاری بکنم؟
روزهای عاشورا برمیگردم و ارزشهایم را مرور میکنم
برای چه بجنگم، برای چه صبر کنم، برای چه اشک بریزم، برای چه بیتاب شوم، برای چه حرف بزنم، برای چه ساکت بمانم، برای چه فریاد بکشم، برای چه از دوستداشتنیترینهایم بگذرم، برای چه سینهام تنگ شود…
- مرور میکنم و میبینم بزرگترین ارزشم، نصرت است، نصرت حق؛ یاری رساندن به حقیقت و معنا
و هر یک از ارزشهای کوچکترم ممکن است روزی، جایی فدای این اَبَرارزش شوند. -
روزهای عاشورا از حس قدرت و شکستناپذیری مملو میشوم
از حس نگاه به یک عظمت بیپایان
از حس مغروقه شدن در یک ابهت بیکران
از حس "باید بزرگتر شوم"
از حس "حقیر بودن سنگینترین درد است"
از حس "این غبار ناچیز را از دامنت نتکانی، آنقدر نگاهش کن تا برسد به روزی که به بالینش بیایی"
روزهای عاشورا به این فکر میکنم که باید خیلی بزرگتر شوم،
خیلی...
#عاشورا
#کل_یوم_عاشورا_و_کل_أرض_کربلا
#ارزش #ابرارزش
#مادرم_باافتخار
#من_شنیدم_سر_عشاق_به_زانوی_شماست #و_از_آن_روز_سرم_میل_بریدن_دارد
#مرا_به_خیمه_شما_راهی_هست؟
#کربلا #امام_حسین #زینب_کبری #هفتادوتن #امیری_حسین_و_نعم_الامیر
#جنگ #محبت #الحب_لله #الحب_فی_الله #البغض_فی_الله
🖋هـجرٺــــ
بله https://ble.im/hejrat_kon
ایتا @hejrat_kon
اینستاگرام @dr.mother8
#نشر_فقط_بامنبع
﷽
--------
جنگآوری و تنومندیِ او زبانزد است
زینب که نگاهش میکند، دلش قُرص میشود
عباس یکتنه، لشکرِ حسین است
علمدار است
سپهدار است
.
.
اصحاب که یک به یک برزمین میافتند، نوبت به بنی هاشم میرسد
عباس چشم دوخته به لبان مولا
همه اذن میگیرند و میروند و بر...نمیگردند
حسین میماند و عباس
و حملهها و ولولهها
"اذنِ میدان بده پایان دهم این غائله را!"
حسین نگاهی به برادر تنومندش میکند، نگاهی به خیمهها
"العطش، العطش... "
.
"برادرم! عطشِ زنان و کودکان را دریاب... مَشک را بردار و آب بیاور..."
.
.
سی و پنج سال برای جنگاوری امروز آماده شده باشی!
نزد حیدر کرّار فنون رزم آموخته باشی
سالها دوشادوش حسن و حسین علیهماالسلام تمرین جنگاوری کرده باشی
همراه علی علیهالسلام شمشیر زده باشی و درس پس داده باشی
ناگهان امیر و امامت بگوید برادرم، برو آب بیاور!
جز عباس چه کسی میتواند این فرمان را بشنود و حتی لحظهای در ذهن نیاورد: من با تمام توانمندیهایم و قدرت و جنگاوری ام، بروم دنبال آب؟!
همانگونه که وقتی مولا فرمود یمین لشکر با تو، گفت چشم
وقتی فرمود حفاظت از خیام با تو، گفت چشم
حال گفته سِقایت حرم با تو...
بیدرنگ میرود!
و در همین راه شهید میشود...
در راه #امر_ولی...
طبق #وظیفه...
با #تسلیم
أَشْهَدُ لَکَ بِالتَّسْلِیمِ
نه فقط تسلیم ظاهری بلکه تسلیم قلبی
یعنی لحظه ای "در دل" هم، چون و چرا نکردن
.
#تاسوعا برای من
درس #وظیفه_گرایی و #ولایت_پذیری است
#تسلیم_کامل در مقابل #امام و #ولی
(درکنار #ادب؛ که وه که چه مقامیست...)
.
#مادری ، امروز - بی ولی و امّا- برای من پذیرفته و چشم گفتنی و محترم است؛
#مادری_بخشی_از_جهاد_من_است
.
✍ هـجرتــــــ
بله و ایتا @hejrat_kon
روبیکا @dr_mother8_hejrat
#محرم #کربلا #کربلا_بستر_تربیت #مادرم_باافتخار #مادری_رشد_است
#مادر #عشق #فطرت #ابالفضل_العباس
پینوشت:
۱. قمربنی هاشم علیهالسلام این ادب، وظیفه گرایی، ولایتپذیری، تسلیم و اطاعت از امام را
در خانه، از #مادرش آموخت...
"هرکه بهشتی میشود، پایهی بهشتی شدنش از مادر است "
۲. «والله ان قطعتموا یمیني انّي احامي ابداً عن ديني»
زیر دِین نمیمانند؛
جبران میکنند...
━━━━━━━ ⟡ ━━━━━━━
کاروان حسین علیه السلام جایی نزدیک نینوا بار را زمین گذاشت. وقت نماز بود. اذان گفتند و نماز اقامه شد.
بعد از نماز امام رو به حُرّ بن یزید ریاحی و یارانش فرمود:
«ما اهل بیت علیهم السلام بر ولایت بر شما سزاوارتریم تا کسانی که ادعای حقی دارند که متعلق به آنان نیست و رفتارشان با شما به عدالت نیست. اما اگر شما ما را نمیخواهید و گفتارتان با نامههایتان یکی نیست، من از همین جا برخواهم گشت!»
حر گفت: «من از این نامهها خبری ندارم.»
امام امر فرمود دو خورجین نامه را نشانش دهند.
حر گفت: «ما از نویسندگان نامه نبودیم. من مأمور شدم راه را بر شما ببندم و شما را به کوفه و نزد عبیدالله بن زیاد برسانم»
امام اما به یاران و زنان و کودکان فرمود سوار شوند تا برگردند.
حر و لشکرش در مقابل حسین علیه السلام قرار گرفتند و مانع شدند.
حسین علیه السلام فرمود: «ثَکَلَتکَ امُّک! #مادرت به عزایت بنشیند! چه میخواهی؟!»
حر خشمگین گفت: «هرکس دیگری به من اینگونه میگفت، پاسخش را میدادم. اما به خدا قسم که نام #مادر شما را جز به نیکی نمیتوانم ببرم»
حر اجازه بازگشت به امام نداد.
و کاروان امام در جهتی دیگر، کمی راه پیمود تا به منطقهای به نام کربلاء رسید.
حسین علیه السلام فرمود «اعوذ بالله من الکرب و البلاء»
و فرود آمد.
━━━━━━━ ⟡ ━━━━━━━
لشکر عمر سعد مقابل اباعبدالله الحسین صف کشیده،
دستور آغاز جنگ صادر شده،
اما حسین گویی انتظار کسی را میکشد!
هنوز لشکرش کامل نشده، یک نفر هست که هنوز نیامده...
دقایقی میگذرد،
و مردی از دور آشکار میگردد.
کسی که #بازگشته است...
دست بر سر گذاشته و شرمسارانه از حسین نیز بازگشت میخواهد: «یابن رسول الله هل لي مِن تَوبه؟»
حسین میفرماید: «تاب الله علیک، ارفع رأسک!»
حرّ! حالا که اینجایی، سرت را بالا بگیر. کسی که با حسین است سربلند است!
━━━━━━━ ⟡ ━━━━━━━
حر مرد جنگی است؛
در جنگ تن به تن کسی حریف او نیست.
آنقدر از دشمن به هلاکت میرساند که پیاده نظام عمر سعد یکجا به او حمله میکنند و حر را از پا در میآورند.
حسین علیه السلام خود را به بالین حر میرساند.
خون جاری است، رمقی باقی است،
لحظههای آخر است.
زیر دِین نمیمانند.
جبران میکنند.
حسین علیه السلام سر حر را به دامن میگیرد و میفرماید:
«أنت الحرّ کما سمّتْکَ امّک»
تو آزاده هستی همانطور که #مادرت تو را اینگونه نامید.
━━━━━━━ ⟡ ━━━━━━━
جناب حر
دیدید؟
اگر یک جا حسین علیه السلام فرمود «ثکلتک امک» ، آخر کار طوری شما را پذیرفت که بفرماید «کما سمتک امک».
اگر یک جا، کلمه #مادر شما را برآشفت و سپس به خودداری و ادب واداشت، آخرین لحظات زندگیتان با تکریم مادرتان توسط امام آذین یافت.
جناب حرّ
«مادر» اسم رمز بود؟ مگر نه؟
مقام «مادر» واسطه شد؟ مگر نه؟
مادرش فاطمه بنت رسول شما را خرید؟ مگر نه؟
━━━━━━━ ⟡ ━━━━━━━
رسم است که یکی از شبهای ابتدای محرم،
روضه حر را میخوانند.
و من گمان میکنم این شب،
شب توسل به مقام مادر حسین است؛
عنایت مادر، ما را خریدنی خواهدکرد…
✍ هـجرتــــــــــــ
بله و ایتا @hejrat_kon
اینستاگرام @dr.mother8
#نشربامنبع #شب_اصحاب #حر #محرم #کربلا
پینوشت:
ثکلتک امک نفرین نیست؛ بلکه اصطلاحی است در سرزنش و عتاب مخاطب از کاری.
واقعا نمیدانم!
چطور نمیمیریم؟
چطور از مجلس روضه حسین علیهالسلام زنده بیرون میآییم؟
ما که وقتی یک نادان منفور از آن سر دنیا با متن و کلمات، به رهبرمان -سیدی از خاندان پیغمبر، نایب اماممان- جسارت و او را تهدید میکند،
اینطور برآشفته میشويم، خون در رگهایمان به غُل زدن میفتد و دلمان میخواهد هرکاری که میتوانیم بکنیم،
چطور روضه امام را، نوه پیغمبر را، پسر فاطمه را، میشنویم و زنده از مجلس بیرون میآییم؟
به خدا نمیدانم چطور میشود تاب آورد از اسب به زمین افتادن مولا را
تنهای تنها ماندن ولی را
نشستن دشمن بر سینه میوه دل رسول را
سنگ و چوب زدن بر بدن و سر و صورت پسر فاطمه را
جسارت به حریم آل الله را
آتش زدن خیمه آل فاطمه را
به اسارت بردن زنان و دختران حرم اهل بیت را...
به خدا نمیفهمم چطور زنده میمانیم وقتی روضهخوان میگوید که امام ما، امام ما، ولیّ خدا، تنها و غریب با بدنی مجروح در گودال به خاک افتاد و نفسش در سینه زیر قدم نجس اشقی الاشقیاء به شماره افتاد در حالی که با گوشه چشم، خیمهها را میپایید و نگران حرمت حرم خدا بود، آنگاه ملعون محاسن مولای ما را در دست گرفت و... 😭
قطع و یقین همان است که گفتهاند!
که خدا پرده میاندازد...
که ما درست نفهمیم چه شد
دقیق نبینیم صحنهها را
عمیق متوجه نشویم درد را
وگرنه ما
با این غیرت
با این عاطفه
با این فهم از حرمت آل الله و اولیاء خدا
باید هر محرم از این مصیبتها جان میدادیم...
و آااه از دل پسر حسین، یوسف زهرا...
که همه را میبیند... بی پرده...
و همین است که میفرماید:
فَلَأَنْدُبَنَّكَ صَباحاً وَمَساءً
وَ لَأَبْكِيَنَّ لَكَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً
حَسْرَةً عَلَيْك وَ تَأَسُّفاً عَلى ما دَهاكَ،
وَ تَلَهُّفاً حَتَّى أَمُوتَ بِلَوْعَةِ الْمُصابِ وَ غُصَّةِ الْإِكْتِيابِ
هر صبح و شام بر تو ناله و زارى و شيون مى كنم،
و به جاى اشك، برايت خون مى گريم؛
از حسرتى كه بر تو مى خورم،
و تأسّفى كه بر رنج تو دارم.
و در سوز و گداز مىمانم تا زمانى كه از اين مصيبت و غصّه و اندوه بميرم...
✍ هـجرتــــــ
بله و ایتا @hejrat_kon
روبیکا @dr_mother8_hejrat
#نشربامنبع
#روضه #کربلا #محرم #غیرت #غیرت_دینی #ولی_خدا #نایب_الامام #زیارت_ناحیه_مقدسه
پینوشت:
درود خدا بر مراجع شیعه که به یاوهگوییهای سردمداران استکبار درباره زعیم شیعیان، ولی امر مسلمین جهان، پاسخ داده و آنان را محارب خواندند.
❁ـ﷽ـ❁
حسین، پیاده، در حالی که کودکانش اطرافش بودند، به خیمه #او آمد.
چرا؟
چون پیش از این امام، حَجّاج بن مسروق را فرستاده بود که او، عُبِیدالله بن حر جُعفی، را دعوت کند تا با حسین و یارانش همراه شود.
اما عبیدالله نپذیرفته بود!
دست رد به فرستاده شخصی امام زده بود!
نه تنها دست رد زده بود بلکه گفته بود: مایل نیستم که او مرا ببیند و من او را ببینم!
با این حال
حسین
کشتی نجات
رحمة للعالمین
شخصاً
خودش به خیمه عبیدالله رفت تا باز هم از او بخواهد که به لشکر حق بپوندد!
(آاااه 😭 کدام گروه از مردمان جهان، چنین #امام کریم وسیع مهربانی دارند؟😭)
امام به او فرمود: تو را چه شده که مرا یاری نمیکنی؟
و عبیدالله #توجیهاتی آورد.
و در آخر گفت:
این یاران من و اسب سواری من که زین شده و آماده سواری است تقدیم به شما! به خدا قسم هر وقت سوار این اسب شده ام هر چه خواسته ام به آن رسیده ام، و هر کس در طلب من بود به من نرسید.
امام فرمود:
من به یاران تو و اسب تو احتیاجی ندارم!
[من چیز دیگری از تو خواستم که آن را از امام خود دریغ کردی، هرچیز دیگری از تو به کار راه حق نمیآید]
من هم نصیحتی به تو می کنم. یا ابنَ حر! برو جایی که صدای استغاثه ما را نشنوی! بدان که هر کس ناله و استغاثه ما را بشنود و ما را یاری نکند، قسم به خداوند که روز قیامت او را از رو بر آتش دوزخ می افکند.
حسین این را فرمود و رفت.
و عبیدالله از کربلا جا ماند؛
از #معیت امام، از #تبعیت از ولیّ خدا،
از انجام کار درست در زمان درست،
از پیوستن به بزرگترین سعادت عالم...
━━━━━━━ ⟡ ━━━━━━━
نایبالامام، ولی امر مسلمین جهان، فرمود:
"ایران را و اسلام را، این مسئله [پیری جمعیت] تهدید میکند"
"نگذاریم جمعیّت کاهش پیدا کند، موالید را افزایش بدهیم"
"من اصرار میکنم که حتماً بایستی تکثیر نسل بشود، خانوادهها باید فرزنددار بشوند، فرزندهای بیشتری"
و ما،
#توجیهات را ردیف کردیم:
بچه که... نه دست و پا گیر است اما عوضش دانشگاه/حوزه میروم و جهاد علمی میکنم!
بچه که.... نه مردم چه میگويند اما عوضش کار اقتصادی میکنم!
بچه که... نه از نظر مالی به ما فشار میآید اما عوضش کار فرهنگی میکنم!
بچه که... نه تربیتش سخت است اما عوضش ....
بچه که ... نه جسم و اندامم به هم میریزد اما عوضش...
بچه که نه خانواده مخالف است اما عوضش...
بچه که نه همین دو تا بس است اما عوضش...
بچه که نه از ما گذشته اما عوضش...
بچه که نه اما عوضش...
عوضش؟!
عبیدالله "عوضش" اسبش را به امام تعارف زد، امام نپذیرفت!
#امر و خواسته امام مشخص و واضح بود...
بعضی چیزها جایگزین ندارند!
"فرزندآوری"، جایگزین دیگری ندارد! عوضش ندارد! به خودی خود حیاتی است!
نه مدرک علمی ما، نه تلاش اقتصادی ما، نه کار فرهنگی ما، نه هیچ چیز دیگری،
برای ایران، برای اسلام، برای شیعه جایگزین نیروی انسانی جوان نمیشود.
نیروی انسانیِ جوانِ چند سالِ دیگرِ کشور، صرفاً و منحصراً وابسته به فرزندآوری امروز ماست؛
بی هیچ #توجیه و بهانهای!
"یکی از خطراتی که وقتی انسان درست به عمق آن فکر میکند، تن او میلرزد، این مسئله جمعیت است"
نایبالامام فرمود!
✍ هـجرتــــــ
بله و ایتا @hejrat_kon
روبیکا @dr_mother8_hejrat
#نشربامنبع #محرم #کربلا #درس_های_عاشورا #امر_امام #اطاعت #بی_چون_و_چرا #معیت #فرزندآوری #جمعیت #فرزند_بیشتر #توجیه #او_نباشیم #جا_نمانیم #یاری_ولی_خدا #یاری_دین_خدا #جهاد_ما
❁ـ﷽ـ❁
در روز عاشورا
دو جا، دو نفر،
در لحظهای سنگین
متحیر شدند،
ماندند که چه کنند!
نفر اول قمر بنی هاشم بود.
وقتی که علمدار، تنهاییِ برادر را دید، نزد حسین علیهالسلام رفت و اذن میدان و جهاد گرفت.
اباعبدالله گریه شدیدی کرد و فرمود: برادر تو علمدار منی! اگر تو هم بروی، همه سپاه من از هم میپاشد!
لختی بعد به فرمان برادر، از شدت عطش کودکان حرم، مشک به دست گرفت و برای آبآوری راهی فرات شد. از چهار هزار نفر پیاده و سواره دشمن گذشت، مشک را آب کرد و راه خیمهها را پی گرفت. اما از همه طرف دوره شد.
ابالفضل العباس با آنان جنگید تا اینکه نوفل دست راست حضرت را قطع کرد.
عباس عليهالسلام مشک را با دست چپ گرفت.
نوفل دست چپ را نیز قطع کرد.
ساقی کربلا مشک را به دندان گرفت.
ناگهان تیری آمد و به مشک اصابت کرد و همه آب بر زمین ریخت.
اینجا "فَوَقف العباسُ مُتحیراً"
علمدار کربلا، پسر حیدر، یل امالبنین، متحیر ایستاد!
چه کند؟!
برگردد؟ برود؟
همه اطفال حرم، تشنه و بیتاب، چشم انتظار عمویند! به امید جرعهای آبند! با دست خالی کجا برود؟!
البته که تحیر عباس دیری نپایید و عمود آهنین.....
نفر دوم خود اباعبدالله الحسین است!
آنجا که روبروی قوم، طفل شیرخواره عطشان را بر روی دست گرفته بود و با آنان سخن میگفت، حرف میزد؛ باشد که یک نفر هم از این شقاوت ابدی برگردد...
میان لشکر هم خب ولوله افتاد. برخی به لعن و نفرین يکديگر، برخی به شماتت یکدیگر مشغول شدند.
عمر بن سعد که این را دید، به حرمله دستور داد کاری کند که این منقلب شدن لشکر تمام شود.
آن ملعون هم تیرانداز ماهری بود. نمیدانم چطور به ذهن خبیثش رسید زیر گلو را نشانه بگیرد! آخر گلوی یک بچه ۶ ماهه؟! مگر چقدر است؟ تیر تو آنجا جا هم نمیشود که 😭
اما زد.
میان حرفهای پدر بود که پسر را زد!
حسین علیهالسلام همچنان مشغول اتمام حجت و هدایت و دلسوزی برای آن قوم بود که زد!
پدر، پسرِ مذبوحِ مِنَ الاُذنِ الي الاذن را پایین آورد.
غرق خون، آرام گرفته، بی عطش، بدون تلظی...
حسین علیهالسلام گریه کرد. از آسمان ندا آمد که "دَعهُ يا حُسَينُ! فَإِنَّ لَهُ مُرضِعاً فِي الجَنَّةِ"
رهایش کن حسین، او اکنون در بهشت شیر مینوشد...
بعد از این، همان موقف تحیر دوم است.
حالا حسین علیهالسلام باید کودک را به خیمه برگرداند.
اما متحیر است!
چه کند؟!
چطور برود؟
به مادرش، به خواهرهایش، چه بگوید؟؟
۶ ماهه بیجان را چطور تحویل بدهد؟ به چه کسی تحویل بدهد؟!
لذا
یک قدم میرود،
یک قدم برمیگردد 😭
گمانم دل سنگهای بیابان کربلا هم اینجا به حال حسین آب شد😭
الا لَعنة الله علی القَوم الظالمین
و سَیعلَمُ الّذین ظَلموا أَی مُنقَلَبٍ ینقَلِبونَ
✍ هـجرتــــــ
بله و ایتا @hejrat_kon
#روضه #محرم #متحیراً #کربلا #عاشورا #علمدار #رضیع_العطشان #باب_الحوائج