eitaa logo
امتداد حکمت قرآنی و فلسفه الهی
1.4هزار دنبال‌کننده
564 عکس
153 ویدیو
28 فایل
حکمت قرآنی در اندیشه فیلسوفان انقلاب اسلامی: امام خمینی علامه طباطبایی شهیدان مطهری، بهشتی، صدر آیات علامه جعفری، مصباح یزدی، جوادی آملی و امام خامنه ای
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📌طرح «تحول علوم انسانی» اگر طرحی بی زمان و مکان باشد به نتیجه نمی‌رسد. 🔹ذات «علوم انسانی» با زمان و مکان گره خورده است چرا که موضوع آن انسان انضمامی مسئله‌داری است که در متن جامعه‌ای مشخص با فرهنگ و تاریخ مخصوص به خود زندگی می‌کند و متناسب با تاریخ و فرهنگ خود، با بحران‌ها و پرسش‌هایی روبرو است. این انسان به علوم انسانی پناه برده تا بتواند بحران‌های خویش را فهم کند و به پرسش‌های خود پاسخ مناسب بدهد. 🔸بنابراین طرح تحول علوم انسانی زمانی کارگر می‌شود که نسبتی با زمان و مکان داشته باشد. بر این اساس لازم است تا متناسب با فرهنگ و مسایل هر منطقه و استان از استان‌های ایران، مدرسه‌ و مکتب علوم انسانی تأسیس شود تا اندیشه ورزان و عالمان و دانشجویان و طلاب بومی آن منطقه و استان در هر کجا که به تحصیل و تدریس اشتغال دارند متناسب با بحران‌ها و مسائل منطقه‌ی خویش بیاندیشند و تولید علم کنند. 🔹این پیشنهاد می‌تواند وضعیت نظریه‌ها و طرح‌های تحول علوم انسانی را از کلی بودن، مجرد بودن و ذهنی بودن خارج کند و به واقعیت زندگی و میدان کنش‌گری وارد سازد. ✍ سید مهدی موسوی یکشنبه ۲۳ دی ۱۴۰۳ •┈┈••✾••┈┈• ❇️ https://eitaa.com/hekmat121/2317
📌 تبیین «کثرت» در حکمت متعالیه ⏹بخش اول: ❇️ مقدمه: 🔹 بی‌راه نیست اگر گفته شود که تاریخ حکمت و فلسفه تاریخ تبیین «کثرت» و «وحدت» و فهم عمیق رابطه میان آنها بوده در جهت انتظام به زندگی بوده است. چرا که در ساختار ذهنی انسان، همواره چگونگی بازگردان امور متکثر به امر واحد یک دغدغه اساسی بوده است و بر همین اساس نظم و تربیت به وجود آمده است. بشر همواره تلاش کرده است تا میان پدیده‌های پیرامون خود، نظم و تربیتی بنا کند و به امور معنا، جهت و انتظام ببخشد. بدین جهت، با مطالعه دقیق واقعیت‌ها و کشف روابط آشکار و پنهان میان آنها، «مقولات» را اعتبار کرده است تا براساس آن بهتر بتواند اشیا را تعریف کند و به قضایای کلی و قوانین عمومی دست پیدا کند و از این طریق به «علم»ی برسد که بتواند واقعیت‌ها را توصیف و تبیین و پیش‌بینی کند. ❇️ کثرت در عالم سنت 🔸 همه دوران‌ها، حکیمان و فیلسوفان در تلاش برای بازگرداندن امور متکثر به امر واحد بودند. بخصوص در دوران پیشامدرن که نحوه‌ی زیست آدمی همسو با نظم طبیعت بود و انسان خود را تافته‌ی جدا بافته از موجودات هستی نمی‌پنداشت. ادیان در متن عمومی جامعه حضور داشتند و انسانها را متوجه میدأ و معاد می‌کردند. در چنین زمانه‌ای، که لایه‌های طبیعت چندان آشکار نشده بود و انسان را به طور کامل به خود مشغول نکرده بود، کشف ربط امور متکثر به امر واحد یک رویه‌ی فلسفی و مذهبی رایج بود و فیلسوفان بدان می‌نگریستند. برخی وحدت را در مبدأ، برخی در غایت، برخی در مُثُل و برخی در جوهر می‌یافتند. ❇️ کثرت در جهان مدرن 🔹 اما در دوران مدرن، موقف تاریخی و معنای زندگی، هویت جدیدی به خود گرفت، در این موقف، امر واحد یا انکار شد و یا از حوزه عمومی به نهان‌خانه‌ی عواطف و احساسات رانده شد و یا در متن خود امور متکثر، امر واحدی اعتبار شد. توضیح اینکه در دوران جدید، آنچه برای بشر غربی مهم تلقی شد مسئله زندگی و بهره‌مندی از منابع طبیعت در چارچوب سیاست و برنامه‌ریزی دقیق بود که تداعی‌گر معنای «بهشت» در این کره خاکی است. در این جهان معنایی، امر دینی نیز هویتی این جهانی پیدا کرد و نگاه‌ها از توجه به مبدا و معاد به معیشت و سیاست معطوف شد. طبیعت معیشت و سیاست نیز «تکثر» و «تمایز» هست. از این رو، امور متکثر در دستور کار فلاسفه و دانشمندان قرار گرفت و تلاش کردند تا بتوانند تبیینی از این امور ارائه دهند که موجب بیشتر انتظام زندگی، بهره‌مندی حداکثری از طبیعت، کنترل بیشتر پدیده‌ها و سرپرستی قدرت‌مند اوضاع باشد. از‌این‌رو، فلسفه غرب، فلسفه معطوف به تکثر و تمایز است. «وحدت» در این فلسفه، نه یک امر حقیقی و در مبدأ یا مُثُل و یا جوهر اشیاء بلکه در ذهن فاعل شناسا (سوژه) جایگاه دارد و این انسان شناسا است که وحدت را می‌آفریند و به آموز متکثر در زندگی، معنا، جهت و نظم می‌دهد. 🔸 اما در حکمت متعالیه به تفسیر متفکران انقلاب اسلامی طرح دیگری برای فهم وحدت و کثرت بیان شده است. مباحث «تشکیک وجود»، «اتحاد علم و عالم و معلوم»، «حرکت جوهری»، «فطرت»، «اعتباریات» و «مسئولیت» از جمله بنیان‌های این طرح فلسفی و عقلانیت اجتماعی برای فهم حقیقتِ وحدت و کثرت و چگونگی نظام‌بخشی به زندگی و بیان بنیان‌های فکری نظریه «مردم‌سالاری دینی» و «نظام انقلابی» است. 🔹امتداد فلسفه و حکمت دقیقا ناظر به تبیین کثرت و جنبه‌های سیاسی و اقتصادی زندگی انسان است. 🔸 در مجموع چند نوع کثرت وجود دارد که لازم است به تبیین آنها از منظر حکمت متعالیه پرداخت: ✔️کثرت در هستی ✔️کثرت در ادراکات ✔️کثرت در تاریخ و فرهنگ ✔️کثرت در جامعه ✔️کثرت در سیاست 🛑 ادامه دارد... ✍ سید مهدی موسوی یکشنبه ۲۳ دی ۱۴۰۳ •┈┈••✾••┈┈• ❇️ https://eitaa.com/hekmat121/2318
📌 تبیین «کثرت» در حکمت متعالیه بخش دوم: 🔹 برخی از افراد دغدغه‌مند اما کم اطلاع از حکمت متعالیه و فلسفه اسلامی، اظهار داشته‌اند که حکمت متعالیه توان تبیین «کثرت» را ندارد و به همین جهت مانع پیشرفت جامعه است. مهمترین شاهد بحث خود را هم مخالفت حکیمان متأله با ایده «پلورالیسم دینی» در دهه ۷۰ می‌دانند. به اعتقاد اینها، نقد پلورالیسم و کثرت گرایی دینی که توسط سروش و شبستری در دهه ۷۰ مطرح شد به جهت کثرت ستیزی و ناتوانی در فهم و تبیین کثرتهاست. 🔸در حالی که این سخن ناصوابی است. هم مدعا غلط است و شاهد آن نامربوط است. شاهد آن نامربوط است چون مسئله پلورالیسم دینی یک مسئله دین شناختی و مربوط به سعادت و رستگاری دینداران است و اصلا ربطی به مقوله «کثرت» از منظر هستی‌شناختی ندارد و مخالفت با این فرضیه، مخصوص حکیمان حکمت متعالیه نبود بلکه عموم دینداران جهان و صاحبان فکر و نظر دینی با گرایشهای مختلف فکری و فلسفی با آن مخالفت کرده‌اند. ❇️ روایت وحدتی از حکمت متعالیه 🔹 اما درباره اصل مدعا باید گفت که این تحلیل از ناتبیینی «کثرت» در حکمت متعالیه، برآمده از تفسیرهای موجود صرفا عرفانی و باطنی از آن در رسانه‌های عمومی است که عموما تحت تأثیر متفکران غربی همچون گنون، شوؤان، هایدگر و کربن به وجود آمده است. عموم نویسندگان داخلی متأثر از چنین متفکرانی، چون که نگاه‌های انتقادی به تجدد و تکثر متجددانه دارند در پی یافتن طرحی برای تبیین «وحدت» در برابر تکثر و تجددی بودند که موجب ایجاد بحران معنا و نهیلیسم شده بود، لذا تلاش کردند تا جنبه‌های «وحدت بینی» و «باطنی‌گری» حکمت و عرفان اسلامی را برجسته کنند تا بتوانند هیمنه‌ی «ظاهربینانه» و «تکثرگرایانه» تجدد را به چالش بکشانند. از این‌رو، نزد اینان ابعاد «وحدت وجودی» حکمت متعالیه برجسته شد و ابعاد تکثرگرایی و «تشکیک وجود» و لوازم آن به حاشیه دارنده شد. همچنان که ابونؤاس می‌گوید: فَقُل لِمَن يَدَّعي في العِلمِ فَلسَفَةً حَفِظتَ شَيئاً وَغابَت عَنكَ أَشياءُ «این را به کسانی که ادعا می کنند در مورد علم، فلسفه دان هستند، بگویید چیزی را حفظ کردی و چیزهایی از تو پنهان شده است» ❇️ روایت جمعی از حکمت متعالیه حکمت متعالیه مانند هر دستگاه فلسفی دیگری از پویایی و نشاط درونی برخوردار است و روایت‌ها و تفسیرهای مختلفی از آن ارائه شده است و نباید این دستگاه فلسفی را به موسس آن یعنی صدرالمتألهین شیرازی فروکاست بلکه بعد از ملاصدرا ابعاد و لوازم زیادی از قوانین و اصول بنیادین حکمت متعالیه آشکار شده است که شاید برای خود ملاصدرا به این وضوح و دقت نبود. شارحان و مفسران بزرگی همچون ملاهادی سبزواری، آقاعلی مدرس، امام خمینی،علامه طباطبایی، شهیدمطهری، و بزرگان دیگر هرکدام در تعمیق وگسترش آن کوشیده‌اند. 🔸 اما اگر به آثار فلسفی متفکران انقلاب اسلامی و تفسیر آنها از حکمت متعالیه همچون آیت‌الله شاه‌آبادی، امام خمینی، علامه طباطبایی، شهیدمطهری، شهیدبهشتی، آیت‌الله خامنه‌ای و دیگران خوب مراجعه شود، مشاهده می‌شود که «وحدت» و «کثرت» هر دو به رسمیت شناخته شده است. در این روایت، شاه‌کار فلسفی صدرالمتالهین شیرازی در حکمت متعالیه، ایجاد بنیان فلسفی جمع سالم و فلسفی میان وحدت و‌ کثرت است. بر همین اساس، مسئله زندگی، سیاست و اقتصاد برای آنها برجسته شده است و باب گفتگو و تعامل به فلاسفه و متفکران جدید را گشوده‌اند و در نباشند تا تبیینی واقعی (رئالیستی) از زندگی انسان و گستره‌ی آن ارائه کنند به نحوی که به تشکیل حکومت، تنظیم اقتصاد، پردازش جامعه و تمدن‌سازی منتهی شود. از این‌رو، در دل فلسفه هستی و تبیین حقایق، امر متکثر و حقیقت، حرکت، صیرورت و شدن زندگی این جهان را توصیف می‌کند و زمینه‌ی بیان بایسته‌های تغییر و تحول طبیعت و زندگی را فراهم می‌کند. به تعبیر دیگر، حکمت متعالیه، فلسفه عملی و فلسفه صیرورت و برنامه‌ی شدن متناسب با هستی‌شناسی وجودی خود ارائه داده‌اند و متفکن انقلاب اسلامی با بسط و گسترش آن، زمینه‌ساز تحول اجتماعی و انقلاب اسلامی و فعال سازی علوم اسلامی بخصوص دانش فقه برای تبیین ساختار نظام اسلامی در قالب قانون اساسی شده‌اند. 🔹 در واقع حکمت متعالیه بر دو پایه «اصالت وجود» و «تشکیک وجود» بنیان طرح نوئی در تبیین وحدت و کثرت و توصیف دقیق رابطه میان آن دو را بنا نهاده است که براساس آن امکان جمع میان وحدت با کثرت و جمع سالم کثرات با هم در عین حفظ جنبه کثرت و تعیّن و تشخیص را دارد که نتیجه آن امکان تبیین «چگونگی کثرت در ادراکات» و همچنین تولید عقلانیتِ جمع دوگانه‌های به ظاهر متباین همچون عقل با ایمان، دنیا با آخرت، سیاست با شریعت، معیشت با معنویت، آزادی با عدالت است. 🛑 ادامه دارد... ✍ سید مهدی موسوی دوشنبه ۲۴ دی ۱۴۰۳ •┈┈••✾••┈┈• ❇️ https://eitaa.com/hekmat121/2319
📌 تبیین «کثرت» در حکمت متعالیه ⏹بخش سوم: الف: کثرت در هستی ❇️ حکمت مشاء 🔹 حرکت فلسفی در فلسفه مشاء از کثرت‌ها به سمت وحدت است. توضیح اینکه، فلسفه مشا با مطالعه موجودات ممکن الوجود و دسته‌بندی آنها در مقولات ده گانه، یک گام رادر حرکت فلسفی طی می‌کند. در مرحله‌ی دیگر چگونگی نسبت اعراض با جواهر بحث می‌شود و نشان می‌د که اعراض امور متکثر و متباینی هستند که بواسطه جوهر وحدت می‌پذیرند و جوهر به عنوان اساس ممکن الوجودها معرفی می‌شود. در مرحله سوم با ترتب رتبی جواهر، به تبیین مبدأ اصلی جواهر یعنی واجب پرداخته می‌شود که عنصر وحدت بخش همه جواهر و نسبت اصلی میان همه ممکنات، مخلوق بودن آنها و نسبت وجودی با مبدأ و واجب است. اما در مجموع میان ممکنات تباین وجودی برقرار است. ❇️ حکمت متعالیه 🔸 اما در حرکت فلسفی حکمت متعالیه، توجه اولیه به جبهه وحدت است. قبل از هرچیزی، «وجود» به عنوان مهمترین و اولی‌ترین وصف واقعیت، مورد تحلیل واقع می‌شود و از این طریق، واقعیت به نحو کلی آشکار می‌شود. این اصل مهم که از آن به «اصالت وجود» یاد می‌شود نشانگر این اندیشه است که همه‌ی هستی را وجود شکل می‌دهد و همه‌ی اموری که هستند بهره‌ای از وجود دارند اما هر کدام به اعتبار درجه و رتبه‌ای که دارند از «ماهیت» برخوردارند ماهیتی که نشانه‌ی کثرت و تمایز است. در این نگرش غیر از واجب الوجود که هستی محض است و هیچ ترکیب و محدودیتی در او راه ندارد، بقیه موجودات دارای ماهیت هستند که نشانگر مرتبه وجودی آنها است. از این اندیشه با عنوان «تشکیک وجود» یاد می‌شود. 🔹اگرچه همه موجودات نسبت به واجب الوجود، وجودرابط هستند وپرتوی از شعاع وجودی او هستند وهیچ استقلالی ندارند، اما زمانی که در نسبت با هم مطالعه و مقایسه می‌شوند دارای سلسله مراتب و درجات مختلف طولی و عرضی هستند. در این مقایسه و مطالعه که بر اساس نحوه‌ی تحقق وجود و تعیّنات وجودی و ماهیت اشیاء انجام می‌گیرد، «تکثر» امر واقعی است و عوالم و وجودی متکثر و تمایز و تشخیص نوعی و فردی فهم می‌شود. بر این اساس عالم بر سه مرتبه هست: ۱. عالم عقل ۲. عالم مثال ۳. عالم طبیعت 🔸 ویژگی اصلی عالم ماده، حرکت جوهری و صیرورت وجودی است. یعنی آن به آن در حال حرکت، شدن و تکامل است و هیچ‌توقف و سکونی در آن راه ندارد. 🔹 انسان که عضوی از موجودات عالم ماده و طبیعت هست نیز از این حکم کلی خارج نیست او هم لحظه به لحظه در حال حرکت و تحول جوهری است. اما نکته مهم این است که انسان چون دارای نفس ناطقه و قوه عقل، آگاهی و اراده است دو نوع حرکت دارد: ۱. حرکت جوهری طبیعی در حوزه جسم و جسمانیت؛ ۲. حرکت جوهری ارادی در حوزه نفس ناطقه و اجتماعیات. 🔸 زندگی انسان محصول آن حرکت جوهری ارادی است که بنیان آن را تحولات آگاهی انسان و نحوه‌ی آرمان‌های او می‌سازد. انسان با ادراکات و معلومات خود اتحاد وجودی می‌یابد و از این طریق عقل و‌ جان او به دست خودش ساخته می‌شود. 🔹انسان به واسطه عقل و آگاهی، اراده و عزم، زندگی می‌کند و برای رسیدن به کمالات و مطلوب‌ها حرکت و تلاش می‌کند. چرا که انسان در فطرت و سرشت خود «میل به کمال مطلق و تنفر از نقص» را می‌یابد و بر آن اساس موجودی کمال طلب است و به همین جهت همواره در حال حرکت به سمت کمال و کنار گذاشتن محدودیت‌ها و نواقص است. 🔸اما حرکت انسان در زندگی، برخلاف دیگر موجودات، بر پایه‌ی «قانون» و «قاعده» است. به تعبیر دیگر، انسان موجود «معنایاب» و «اعتبارساز» است و متناسب با نیازها و برای کسب منفعت‌های ملائم با طبع خود و رفع ضررها و دردها و همچنین جلب مصلحت‌ها و دفع مفسده‌ها، «اعتبارسازی» می‌کند. اعتبارسازی انسان محصول فطرت ابداع و میل به نوآوری و خلاقیت است که در سرشت کمال جوی انسان نهادینه شده است. 🔹اعتبارات انسانی دو گونه است یا برخواسته از فطرت مشترک انسانی و نیازهای طبیعی است که فرافرهنگی است. اما بخش اعظم اعتبارات انسانی، متناسب با محیط زندگی و مناسبات تاریخی، فرهنگی و اجتماعی او وضع می‌شود که طبیعتا متکثر، متفاوت و متمایز هستند. همین عامل ایجاد فرهنگ‌ها و تمدن‌های مختلف درتاریخ بشریت بوده است که هر کدام، امکان جدیدی را برای زیستن وصیرورت انسان بوجود آورده است. 🔸 تاریخ وفرهنگ انسانی به مثابه محصول ظهورات عقل و فعلیت آگاهی‌ها، اعتبارات وفعالیت‌های انسانی است که در آنها هم می‌توان جنبه‌های مشترک فطری وعقلانی رایافت و هم می‌توان تنوع‌ها، تکثرها، تفاوت‌ها و تعارض‌های را مشاهده کرد. تاریخ و فرهنگ فرصتی برای ظهور مستمر انسان و انکشاف حقایق الهی و امکان‌های زیستن است. این مطلب می‌تواند بنیانی برای فلسفه تاریخ و فهم چرایی وحدت و تکثر جوامع و تمدنها باشد. 🛑 ادامه دارد ... ✍ سید مهدی موسوی دوشنبه ۲۴ دی ۱۴۰۳ •┈┈••✾••┈┈• ❇️ https://eitaa.com/hekmat121/2320
📌 تبیین «کثرت» در حکمت متعالیه بخش چهارم: ❇️ از عقل عملی تا مردم‌سالاری دینی 🔹 یکی از نتایج مهم حکمت متعالیه به روایت متفکران انقلاب اسلامی، توجه به عقل عملی، عقلانیت اجتماعی و مردم‌سالاری دینی در عرصه سیاست و اجتماع است. 🔸در این نظریه و براساس نظریه حرکت جوهری، هر انسانی یک حیوان بالفعل به دنیا می‌آید که به تدریج در متن زندگی اجتماعی و در ارتباط با دیگران فطرت انسانی او شکوفا می‌شود و برای رسیدن به کمالات بیشتر، حرکت می‌کند و ارتباطات او شکل می‌گیرد. از این رو، انسان به تدریج از یک موجود منفعل به یک کنشگر فعال و خلاق تبدیل می‌شود که با علم و عمل می‌تواند خود را بسازد و نحوه‌ی وجود خویش و شخصیت تمایزبخش فردی خود را انتخاب کند. این انتخاب آثار تکوینی و وجودی خاصی را به همراه می‌آورد. از سویی، مجموعه‌ای از امکان‌ها را برای زندگی بهتر انسان فراهم می‌کند اما مجموعه‌ای از امکان‌ها را مخفی می‌کند به نحوی که کنشکر به صورت عادی اصلا به آنها التفات ندارد مگر انکه، جرقه‌ای زده شود و یا با بحران و مسیله لاینحلی روبرو شود که در آن صورت، مجبور به اندیشه و رصد امکان‌های می‌پردازد. 🔹انسانها با جعل اعتباریات و ساخت معنایی اشیاء، به زندگی خود معنا، جهت و نظم می‌دهند و بر همین اساس، با دیگران ارتباط برقرار می‌کند و در این روابط نوع اعتبارات انسانی عمیق‌تر و گسترده‌تر و عمومی‌تر می‌شود. در واقع عمومیت فرهنگ و اعتبارات انسانی، محصول بیناذهنی شدن آگاهی‌ها و اتحاد وجودی علم و عالم و معلوم است. 🔸 از آنجا که انسان‌ها فطرت کمال طلبی، آزادی‌خواهی، تنوع‌طلبی و ابداع و خلاقیت دارند، همواره در درون یک فرهنگ و جامعه‌ی مشترک نیز دارای تمایز نگرشی و شخصیتی هستند و به هیچ وجه امکان از بین بردن تفاوت‌ها و تمایرها و یک دست‌سازی افراد وجود ندارد و به صلاح هم نیست چون به رکود و توقف و ایستایی می‌انجامد. چرا که تفاوت‌ها و اختلافات، زمینه‌ساز آشکار شدن جنبه‌های مختلفی از حقیقت و ظهور امکان های جدیدی از زندگی و موجب ایجاد اعتبارات و ساختارهای بدیع برای زندگی بهتر است. هرچند به جهت میل طبیعت مادی انسان به استخدام گری دیگران، می‌تواند زمینه‌ساز ظلم و استبداد و بهره‌کشی هم بشود. اما نمی‌توان با تفاوت‌ها و تمایزها درافتاد و به حذف آنها اندیشید بلکه می‌بایست به هدایت و راهبری تفاوت‌ها و تمایزها توجه داشت و تلاش کرد با رشد عقلانیت در جامعه و تبیین منافع مشترک و مصالح عمومی، همه‌ی ظرفیت‌ها را برای رسیدن به منافع مشترک بسیج کرد(ولایت و همبستگی اجتماعی). 🔹 همبستگی اجتماعی و بسیج ظرفیت‌ها و افراد مختلف در جهت منافع مشترک، در گرو، ۱. رشد عقل عملی و عقلانیت اجتماعی و ۲. شکوفایی اراده‌ها و مشارکت حداکثری مردم در تصمیم‌گیری‌ها و اقدامات اجتماعی است. 🔹 عقل نظری و شناخت هستی‌های کلی و‌کشف قوانین حاکم بر طبیعت اگر چه در زندگی لازم و‌مؤثر است اما کافی نیست بلکه انسان برای تدبیر زندگی، نیازمند فعال سازی «عقل عملی» است عقلی که ناظر به کنش‌های انسان و موقعیت او در نسبت با دیگر موجودات است. عقلی که به منافع و مصالح حیات انسان توجه دارد تا امکان های جدید زندگی کردن را آشکار کند. بنابراین عقل عملی سازنده‌ی عقلانیت اجتماعی و تبیین‌گر اصولی است که راهبر زندگی و تتظیم‌گر تصمیمات و اقدامات اجتماعی در جهت ۱. «رشد» و ۲. تقویت همبستگی اجتماعی و ۳. عقلانیت اعتبارات و ساختارها است. از جمله مهمترین این اصول موارد زیر است: ۱. حفاظت، تعمیق و گسترش وحدت و وفاق و اعتماد عمومی براساس منافع مشترک و مصلحت عمومی؛ ۲. فراهم کردن زمینه‌ی همفکری، نقد، تضارب آراء و آزاد اندیشی حداکثری میان آحاد اهل جامعه و بهره‌مندی از مشورت و نظرات مردم به تناسب مسایل جامعه بر پایه سه اصل آزادی، اخلاق و منطق. پرهیز از دوگانه «تقدیس» و «تخریب» افراد و جریان‌ها. ۳. شناخت دقیق ارزش همه‌ی سرمایه‌های مادی و معنوی (همچون: وقت، عمر، میراث تاریخی و فرهنگی و مذهبی، نسل جوان، زنان، منابع طبیعی) و کسب قدرت بهره‌مندی حداکثری از سرمایه‌ها در جهت «رشد جامع اجتماعی»؛ ۴. مرزگذاری دقیق با دیگران در عین برقراری ارتباط مبتنی بر منافع و مصالح؛ ۵. مسئولیت‌پذیری اجتماعی و ارزش شدن کار، تلاش، کوشش، انجام وظیفه، خدمت؛ ۶. قانون‌پذیری و مرجعیت قانون در تمامی امور اجتماعی؛ ۷. پذیرش سنت «تحول»، بازسازی مداوم خود و انعطاف‌پذیری در برابر شرایط مختلف براساس حکمت، عزت و مصلحت؛ ۸. «پیرایه‌زدایی»، «توهم‌زدایی» مداوم معرفت، «شکستن بت‌های جاهلیت» و اجتهادمستمر شبکه‌ای نظام‌مند بر پایه محکمات (نظام اندیشه) درمسیر عقلانی شدن معرفت‌ها، اعتبارات وساختارها. 🛑 ادامه دارد... ✍ سید مهدی موسوی دوشنبه ۲۴ دی ۱۴۰۳ •┈┈••✾••┈┈• ❇️ https://eitaa.com/hekmat121/2321
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📌 تبیین «کثرت» در حکمت متعالیه ⏹بخش پنجم: ❇️ فرایند کثرت در ادراکات از جمله ظرفیت‌های مهم حکمت متعالیه تبیین کثرت در ادراکات است که اساس آن را صدرالمتألهین بیان کرده است اما توسط فیلسوفان بعدی و بخصوص علامه طباطبایی و شهید مطهری در کتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم» آن را صورت‌بندی علمی کرده‌اند. کتابی که استاد مطهری در بیان ویژگی آن نوشته‌اند: «هدف اصلی این کتاب به وجود آوردن یک سیستم فلسفی عالی بر اساس استفاده از زحمات گرانمایه هزار ساله فلاسفه اسلامی و از ثمره تحقیقات وسیع و عظیم دانشمندان مغرب زمین و از به کار بردن قوه ابداع و ابتکار است، و لهذا در این سلسله مقالات، هم مسائلی که در فلسفه قدیم نقش عمده را دارد و هم مسائلی که در فلسفه جدید حائز اهمیت است طرح می‌شود و در ضمن قسمتهایی می‌رسد که نه در فلسفه اسلامی و نه در فلسفه اروپایی سابقه ندارد.»(اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 2، ص12) حکمت متعالیه نگاه تحویلی‌انگارانه ظاهربینانه و پوزیتویستی را رد می‌کند نگاهی که معتقد است «کثرت ادراکات تابع کثرت مدرکات است و اینکه ما ادراکات و تصورات زیادی در ذهن خود داریم معلول آن است که اشیاء زیادی در ماوراء ذهن ما وجود دارد و چون آن اشیاء واقعی خارجی، کثیر و متعددند و هم آنها هستند که در اثر برخورد ویژه با قوای ادراک کننده، ادراکات را تولید می‌کنند، قهراً و جبراً منشأ پیدایش ادراکات کثیره می‌شوند» (اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 2، ص15) بلکه از منظر حکمای حکمت متعالیه در یک تقسیم بندی اولیه که معرفت به دو قسم کلی تصوری و تصدیقی تقسیم می‌شود؛ کثرت در معرفت‌ها و ادراکات تصوری دو گونه است: ۱. کثرت برآمده از کثرت مدرکات و موجودات خارجی که محصول جنبه انفعالی نفس است و کاملا جزئی است. ۲. کثرت برآمده از فعالیت و خلاقیت و مداخله ذهن است که محصول جنبه فعال و خلاق نفس است. بنابراین تمام تصورات عقلی و حتی بدیهیات، اموری کلی و ذهنی و انتزاعی است که عقل از معانی حسی آنها را انتزاع می‌کند که خود دوگونه‌اند: معقولات اولیه و معقولات ثانیه. این مفاهیم کلی که بنیان فکر بشری است مسبوق به ادراکات جزییه است که با خلاقیت ذهن انتزاع و اعتبار می‌شود. طبق این مبنا بدیهیات اولیه عقل، امور فطری و ذاتی و پیشینی نیستند آنچنان که عقلیون اروپا می‌گویند بلکه تمام بدیهیات عقلی پس از پیدایش صور محسوسه بر ذهن و بواسطه مداخله ذهن حاصل می‌شود. استاد مطهری در این زمینه می‌نویسد: «حسیون پنداشته‌اند کار عقل منحصر است به تجرید و تعمیم و تجزیه و ترکیب صورتهای محسوسه است. اما قوه مدرکه انسان یک فعالیت دیگر نیز انجام می‌دهد ... که «نوعی خاص از انتزاع» و «اعتبار» است. همین «اعتبار» یا «انتزاع» است که بدیهیات اولیه تصوریه منطق و غالب مفاهیم عامه فلسفه را برای ذهن بشر به وجود آورده است و این رشته مفاهیم انتزاعی از آن جهت «مفاهیم عامه» خوانده می‌شوند که کلی‏ترین و عمومی‏ترین تصوراتی است که عارض ذهن بشر شده و کلی‏تر از این تصورات ممکن نیست، از قبیل تصور وجود و عدم و وحدت و کثرت و وجوب و امکان و امثال اینها. این مفاهیم عامه ... از لحاظ پیدا شدن برای ذهن مؤخرند از مفاهیم خاصه و بالاخص از محسوسات خارجیه و از این لحاظ در درجه دوم واقعند (معقولات ثانیه) ولی از لحاظ منطقی «بدیهی اوّلی» می‌باشند؛ یعنی از لحاظ فلسفی و روان‏شناسی در درجه دوم‏اند و از لحاظ منطقی در درجه اول.» (استاد مطهری، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 2، ص25، با اندکی تصرف) آنچه گفته شد مربوط به تصورات بود اما درباب ادراکات تصدیقی و گزاره‌های حاکی از واقعیت باید گفت که چون محور تصدیقات «حکم» است و حکم در خارج وجود ندارد، تصدیقات کاملا محصول جنبه فعلیت و خلاقیت ذهن آیت و هرگز نمی‌توان ادعا کرد که حکم از مجرای حواس وارد ذهن شده است. چرا که حکم در خارج وجود ندارد بلکه معلول فعالیت و قضاوت ذهن در میان تصوراتی است که نزد نفس حضور دارد که از راه حواس با غیر آن حاصل شده است. نکته مهم این است که وضعیت تصدیقات متفاوت از تصورات است و نباید میان آنها خلط کرد، در تصورات گفته شد که تصورات تجربی مقدم بر تصورات ذهنی و اعتباری است اما «تصدیقات تجربی مؤخر است از یک سلسله تصدیقات غیر تجربی [است]. اگر آن تصدیقات غیر تجربی را از ذهن بگیریم محال و ممتنع است که ذهن از راه تجربه به تصدیقی نائل شود، و تمام تصدیقات تجربی متکی است به اصولی که از غیر راه تجربه، ذهن آنها را تصدیق کرده است و به عبارت دیگر اگر آن تصدیقات ما قبل تجربه را از ذهن بگیریم بشر هیچ گونه علمی به هیچ چیزی، چه در مسائل طبیعی و چه در مسائل غیرطبیعی، نمی‌تواند داشته باشد و کاخ علم و معلومات بشر یکباره ویران می‌شود؛ یعنی تردید یا انکار آن اصول غیرتجربی مساوی با سوفسطائی‏گری است.»(اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 2، ص32) •┈┈••✾••┈┈• ❇️ https://eitaa.com/hekmat121/2325
📌شبیه رقیب شدنپرسش: در روابط انسانی فراوان دیده‌ام که انسان شبیه کسی می‌شود که دشمن اوست. آیا می‌توان به این قاعده کلی دست یافت: «ضدیت با هرچیزی، باعث شباهت انسان به آن چیز می‌شود»؟ ❇️پاسخ: این نتیجه‌گیری کلی از شواهد تجربی صحیح نیست و چراکه باید جوانب مختلف یک پدیده ملاحظه شود. اما اجمالا چند نکته عرض می‌شود. ۱. تاثیرپذیری غیر از شبیه شدن است. انسان با مطالعه آثار و اندیشه‌های یک متفکر و یا نویسنده و یا کنشگر اجتماعی و سیاسی از او متأثر می‌شود چرا که اولا هیچ فکر و اندیشه و کنش‌گری بطلان محض نیست، بلکه از ظرفیت‌ها و نقاط مثبتی برخوردار است و ثانیا: انسان عاقل و متفکر در مطالعه انتقادی و سلبی به جنبه‌های مثبت و ظرفیت‌ها طرف مقابل می‌نگرد و از آن بهره‌مند می‌شود. بنابراین هر نقد و انتقادی، موجب ظرفیت‌شناسی جریان‌ها و کنش‌گران می‌شود. ۲. آشکار شدن جنبه‌های مشترک، شبیه شدن نیست. در نگاه انتقادی و سلبی حتما باید ابتدا وجوه مشترک و مورد توافق شناسایی شود تا بر آن اساس امکان نقد اندیشه‌ها و شخصیت‌ها فراهم شود و الا اگر هیچ‌گونه ارتباط و اشتراکی نباشد که نقد صورت نمی‌پذیرد. بنابراین هر نقد و انتقادی موجب انکشاف عناصر مشترک و مورد توافق می‌شود که به معنای شبیه شدن نیست بلکه کشف حقیقت است. ۳. آنکه نظام فکری دارد شبیه دیگری نمی‌شود انسانها دو دسته هستند: ۱. انسانهای دارای نظام فکری و مجهز به ساختار اندیشگی و محاسباتی، ۲. انسانهای فاقد نظام فکری و دستگاه محاسباتی دقیق. انسانهای دارای نظام فکری و مجهز به دستگاه محاسباتی از پیش تعیین شده، در مواجه با مخالفان و رقبای فکری و اجتماعی، کاملا فعالانه و خلاقانه اقدام می‌کنند و قبل از ورد به نقد و انتقاد، اصول و ضوابط فکر و روش انتقاد خود را تعیین کرده است و دیگری را ذیل نظام فکری و چارچوب نظری خود فهم می‌کند و بر اساس نظام و دستگاه پیشینی خود، با دیگری مرزبندی دقیق برقرار می‌کند و پس از آن به نقد و انتقاد و یا مخالفت و دشمنی می‌پردازد. به تعبیر دیگر چنین فردی ابتدا همینه‌ی جریان رقیب و مخالف را می‌شکند و سپس آن را در ذیل نظام فکری خود نقد و هضم می‌کند. چنین فردی هیچ‌گاه جذب اندیشه رقیب نمی‌شود و شبیه رقیب و دشمن خود نمی‌شود. انسانی که به میراث تمدنی و تاریخی خود علم دقیق دارد و به پشتوانه‌ی همه علوم و معارف مستقر در تاریخ و تمدن خود از یک نظام فکری و دستگاه محاسباتی قوی برخوردار باشد هیچگاه در موضع انفعال قرار نمی‌گیرد و هیچ‌گاه هضم در دیگری و شبیه به آن نمی‌شود حتی اگر صدها گزاره‌ی علمی و ده‌ها قاعده رفتاری را هم از رقیب استفاده کند چون اول آنها را در چارچوب فکری خود می‌ریزد و بازسازی اجتهادی می‌کند و سپس از آنها بهره‌مند می‌شود. چنین فردی اصلا رویکرد اضطراراندیشی و اکل میته‌ای ندارد که ناخودآگاه در آنها هضم شود. ۴. آنکه نظام فکری ندارد شبیه دیگری می‌شود انسانی که دارای نظام فکری و دستگاه محاسباتی دقیق و از پیش تعیین شده نیست در مواجهه با اندیشه‌ها و جریان‌ها کاملا روحیه‌ی پذیرندگی و انفعالی دارد و حتی اگر با هدف نقد و انتقاد یا تخریب و دشمنی هم به دیگری روبرو شود از آن متأثر می‌شود و شبیه به آن می‌شود. چون تحت هیمنه و ساختار فکری و ظرفیت‌های او قرار می‌گیرد و چنین می‌پندارد که برای دشمنی لازم است که به دارایی‌ها و ظرفیت‌های او مجهز شد و از آنها علیه خود آنها استفاده کرد در حالی که نمی‌داند همین نگاه معلول ضعف و هضم شدن در دیگری است. ❇️یک نمونه: و شبیه غرب شدن امروزه در داخل کشور ما جریان‌ها و کنش‌گرانی هستند که براساس نگرش‌هایی همچون ، ، احساس می‌کنند که باید با تمدن غرب ستیز کنند و این رویکرد تضاد و ستیز آنها را به جایی رسانده که بر این اعتقادند که برای رقابت و دشمنی با غرب حتما باید از باب ، ابزار و تکنولوژی آنها را بگیریم و یا ریاضی و تکنولوژی اسلامی تولید کنیم تا بتوانیم با غرب بجنگیم. این جریانات از سر تضاد و ستیز با غرب ناخواسته هم منطق قدرت و بنیان معرفتی اراده‌گرایانه‌ی غرب را پذیرفته‌اند و هم به دنبال اسلامی‌سازی ظرفیت‌های تمدنی غرب همچون فلسفه شدن، فناوری وتکنولوژی برای کنترل، سرپرستی و تنظیم‌گری سیاست هستند. اینان اگرچه ظاهر غرب ستیزانه دارند اما باطن کاملا غربی دارند چون پیش از آن مبتنی برمعارف اصیل اسلامی و با تکیه بر همه ظرفیت‌های علوم و تمدن اسلامی نتوانسته‌اند یک نظام فلسفی و فقاهتی قدرتمندی را تهیه کنند که به اعتبار و پشتوانه‌ی آن بتوانند با با تمدن غرب روبرو شوند و آنرا در یک چارچوب فلسفی والهیاتی مستقل و اصیل به چالش بکشند. بحث‌هایی هم که به اسم فلسفه، روش، ... استفاده می‌کنند کاملا برگرفته از رقیب است هرچند این نسبت را انکار کنند. ✍ سید مهدی موسوی چهارشنبه ۲۶ دی ۱۴۰۳ https://eitaa.com/hekmat121/2326
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📌 تبیین «کثرت» در حکمت متعالیه ⏹بخش ششم: ❇️ تقسیم ادراکات به حقیقی و اعتباری از دیگر نوآوری های حکمت متعالیه تقسیم ادراکات انسان به ادراک حقیقی و ادراک اعتباری است. ادراک حقیقی ناظر به واقعیت‌های مستقل از آگاهی و اراده انسان است و مطابَق آن خارج از طرف اجتماع است و با فرض وجود و عدم انسانِ اجتماعی همچنان به وجود موصوفند و نبود انسان در واقعیت داشتن آنها مؤثر نیست و آن واقعیت‌ها با اختلاف محیط زندگی و تربیت و تاریخ و فرهنگ اختلاف پیدا نمی‌کند. اما دسته دوم ادراکات انسان، ادراکاتی است که مطابَق آنها در ظرف اجتماع است و هدف آنها کسب منافع و مصالح و دفع مضار و مفاسد است. این دسته از ادراکات نیز به دو دسته اعتباریات قبل از اجتماع و اعتباریات بعد از اجتماع تقسیم می‌شود که هر کدام اقسام متنوع و متکثری دارد. انسان براساس ادراکات اعتباری به خلق جهان معنایی و ساخت نظامات و ساختارهای اجتماعی می‌پردازد و براین اساس، زندگی خود را سامان و انتظام می‌بخشد. از این حیث، انسان کاملا موجود فعال و خلاق است و واقعیت‌های اجتماعی را به وجود می‌آورد. ❇️جمع بندی بنابراین در حکمت متعالیه مسئله کثرت در ادراکات و معرفت، امری پذیرفته شده است و تلاش گسترده‌ای برای تبیین ماهیت اداراکات متکثر، انواع آن وچگونگی پیدایش آنها صورت گرفته است که درکمتر دستگاه فلسفی، مشاهده می‌شود. مفاهیم هم یک نوع کثرت ازلحاظ بساطت وترکّب دارد، هم از حیث کلیت و جزئیت وهم از لحاظ حقیقت و اعتبار متفاوت ومتنوع هستند. تصدیقات نیز انواع مختلفی دارد که برخی از رابطه حقیقی گزارش می‌دهد وبرخی رابطه‌ای را ایجاد می‌کند. براین اساس، معرفت انسان درعین وحدت ازتکثر وسلسله مراتب برخوردار است که از آن می‌توان با عنوان «نظام معرفت تشکیکی» یاد کرد. در این نظام معرفتی، هر کدام از آگاهی‌ها و دانش‌ها ناظر به لایه و یا ساحتی از واقعیت ویا حیات انسانی است که اگر به درستی حیثیت صدق و یا جعل آن درک شود امکان جمع سالم میان ها در قالب یک منظومه و شبکه‌ی معرفتی منسجم و متکامل وجود دارد که از محکمات وهسته‌ی محکم و مشترک معنادهنده، جهت دهنده ونظم دهنده به سایر معرفت ها برخوردار است(نظام اندیشه). بنابراین ذهن انسان در فهم حقایق کاملا پویا و فعال است. یعنی انسان در فرایند شناخت هم جهان را کشف می‌کند و هم آنرا خلق می‌کند. رابطه‌ای متقابل میان ذهن و جهان برقرار است که درک آن بسیار دقیق و حساس است. ❇️ چند نکته تکمیلی در تبیین کثرت در ادراکات باید به چند نکته توجه کرد: ۱. تدریجی بودن حصول معرفت در حکمت متعالیه، نفس آدمی در ابتدای خلقت، خالی از هرگونه معرفتی است اما بواسطه حرکت جوهری به تدریج قوای ادراکی و بخصوص قوه عقلی و ادراک کلیات در او فعال می‌شود و به شناخت پدیده‌ها می‌پردازد و درک لایه‌های عمیق‌تر و روابط غیر آشکار برای او ممکن می‌شود. این موجب می‌شود که انسان در هر دوره عمر خود از دوره پیشین کاملتر و رشدیافته‌تر بشود. این اختصاص به فرد انسانی ندارد بلکه تاریخ بشریت نیز چنین است که به واسطه دست‌یابی انسانها به معرفت در هر دوره‌ی تاریخی، برای او افق‌های جدیدتری گشوده شود و حقایق بیشتری آشکار شود و میزان بهره‌مندی او از منابع و سرمایه‌های درونی و طبیعی بیشتر شود. ۲. دخیل بودن علل زمینه‌ساز (معد) در کثرت ادراکات کثرت در ادراکات از سویی محصول فطرت حقیقت‌جویی و قوه ابداع و ابتکار و خلاقیت نفس آدمی است اما فعال شدن این فطرت و قوه، نیازمند محرک‌ها و عوامل بیرونی است. از این‌رو، عوامل غیر معرفتی در فرایند دست‌یابی به معرفت های جدید کاملا مؤثر و زمینه‌ساز هستند. هرچقدر شوق او بیشتر برانگیخته شود و یا احساس نگرانی و نفرت از یک پدیده در نفس آدمی بیشتر شود، توجه نفس و حرکت انسان بیشتر خواهد شد. همچنین هرچقدر میزان ارتباطات انسان به پدیده‌ها و سایر ملت‌ها و فرهنگ‌ها بیشتر باشد افق‌های جدیدتری از علم و معرفت برای او‌ گشوده می‌شود. براین اساس می‌توان گفت، ذهن انسان در فهم حقایق، متأثر از اجتماع و جهان معنایی است که در آن زیست می‌کند و به همین جهت متناسب با امکان‌ها و ظرفیت‌های موجود در فرهنگ و زیست جهان خود، از پویایی و خلاقیت برخوردار است. از ابن‌رو، هیچ فاعل شناسایی بدون تاریخ و فرهنگ وجود ندارد و دانش تماما با واسطه‌ی تجربه اجتماعی و بهره‌مندی از تجارب دیگران و ارتباطات انسانی حاصل می‌شود. اما این نکته را باید توجه کرد که با تغییر علل معد و زمینه‌ساز و همچون اوضاع، شرایط و احتیاجات، عقل و اصول عقلانی کشف شده تغییر نمی‌کنند هر چند ممکن است در موقعیت‌های دیکر، ابعاد جدیدی از واقعیت کشف شود و بر گستره و عمق عقل و اصول عقلانی بیافزاید. 🛑 ادامه دارد... ✍ سید مهدی موسوی چهارشنبه ۲۶ دی ۱۴۰۳ •┈┈••✾••┈┈• ❇️ https://eitaa.com/hekmat121/2328
📌 تبیین «کثرت» در حکمت متعالیه ⏹بخش هفتم: استاد مطهری مینویسد: «کامل‏ترین و جامع‏ترین نظریه «تکامل تدریجی عقل و معقولات» نظریه محکم و برهانی صدرالمتألهین است که از طرفی نفس را در آغاز امری مادی و جسمانی می‌داند که به تدریج کمال جوهری حاصل می‌کند و به مرتبه حس و خیال و سپس به مرتبه عقل می‌رسد و از طرف دیگر عقل و عاقل و معقول را متحد می‌داند. مطابق این نظریه نه نفس در آغاز جوهری است مستقل از بدن و نه ادراکات عقلانی نقشها و عوارض و اوصافی است برای نفس. مطابق این نظریه پیدایش تدریجی معقولات عین تکوّن تدریجی کمالی عقل و عاقله است. بنابراین عقل و ادراکات عقلانی به تدریج تکوّن پیدا می‌کند و از اول ساختمان پرداخته و کاملی ندارد. (استاد مطهری، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج ۲، ص۱۵۲) ۳. شبکه‌ای بودن گسترش معرفت گذشت که براساس حکمت متعالیه معرفت‌ها و ادراکات تصوری انسان لزوما تناظر یک به یک با واقعیت خارجی ندارد و همچنین یک سلسله تصدیقات غیرتجربی بر تصدیقات تجربی مقدم است لذا ادراک و معرفت آدمی یک شبکه و نظام به هم پیوسته است نه مجموعه‌ای از تک مفاهیم و تک گزاره‌های معرفتی که به صورت جز به جز با واقعیت عینی مطابق باشد و تناظر یک به یک برقرار شود که موجب تقلیل‌گرایی و تحویلی‌انگاری معرفت شود. ۴. واقع گرایی انتقادی براساس دستگاه فکری حکمت متعالیه، ساختار ادراکی انسان ناظر به واقعیت است و همواره «واقعیت» را طلب می‌کند اما آنچه به دست می‌آورد «علم» است. از این‌رو، همواره امکان خطا در دانش‌ها و همچنین محدودیت کشف وقایع وجود دارد. بعلاوه اینکه، انسان موجودی ساختارساز هم هست و عموما دانش‌ها و پدیده‌ها را به ملکات نفسانی، عادتهای رفتاری، ساختارها و نظامات اجتماعی تبدیل می‌کند تا راحت‌تر بتواند در زندگی از آنها بهره‌مند بشود و همین موجب متصلب شدن (ایدیولوژیک شدن) معرفت‌ها می‌شود و همین متصلب شدن معرفت موجب ندیدند محدودیت‌های آن و تقلیل‌گرایی معرفت و تحویلی‌انگاری دانش‌ها می‌شود که مانع فهم بیشتر حقیقت و کشف عمیق‌تر واقعیت‌ها می‌شود از این‌رو، آگاهی و دانشی که یک روز، رهایی‌بخش و افق‌گشا بود در زمانه‌ی دیگری آگاهی کاذب می‌شود و مانع حرکت و صیرورت می‌شود. بنابراین نظام دانشی بشر همواره نیاز به تفکر انتقادی، اجتهاد مستمر و بازسازی مداوم اندیشه‌ها و نظریه‌ها دارد. نقد فرهنگ عمومی و جریان‌های مختلف فکری، فرهنگی و اجتماعی یک ارزش متعالی است و برای واقع نمایی و کشف واقعیت از هرگونه «تقدیس» و «تخریب» دوری گزید. ۵. خروج از اضطرار اندیشی یکی از آثار و نتایج دستگاه معرفت‌شناختی حکمت متعالیه خروج از اضطرار اندیشی است. اضطرار به معنای احتیاج، ناچاری، ناگزیری و درماندگی است و به معنای اندیشه‌ورزی در دوران درماندگی و ناچاری و ضرورت است و نه در دوران گشایش و رحمت و حرکت. اضطرار اندیشی، نگرشی تقلیل گرایانه به معرفت دارد و رسیدن به یقین و حقیقت را در هیچ سطح از سطوح ممکن نمی‌داند. از این‌رو، نگاهی تاریک به جهان دارد و زمانه‌ی امروز را دوران عسرت آخرالزمانی و گرفتار به مکر زمانه می‌خواند. راه‌یابی انسان به واقعیت را اگر ناممکن نداند خیلی هم ممکن و سهل‌الوصول نمی‌داند. اضطرار اندیشان مبتنی بر نگرش‌های همچون ، و ، انسان را در محاصره اقتدار اراده‌های برتر می‌داند که به جبر ساختارها و طبقات اجتماعی می‌انجامد. به نظر اضطرار اندیشان، انسانها در نسبت با حقیقت، چاره‌ای جز حیرت ندارند و سخن از رسیدن به یقین و حقیقت، افسانه‌ای برآمده از اقتدارها و اراده‌های برتر است. اما برمبنای حکمت متعالیه، دست‌یابی به حقیقت ممکن است و در هر دوره‌ای از مراحل تکاملی عقل، لایه‌های و‌ سطوحی از واقعیات آشکار می‌شود که امکان اثبات عینی بودن آن وجود دارد، اما روشن است که واقعیت به همین سطح و لایه‌ی آشکار شده محدود نیست و ابعاد و لایه‌های دیگر آن در انتظار انکشاف است که بر اثر رشد و بلوغ اجتماعی و گسترش روابط انسانی در چارچوب شبکه‌های معرفتی،ابعاد جدیدتری از واقعیت آشکار و بر عمق و گستره حقایق افزوده می‌شود و مبتنی بر آن، اعتبارات انسانی تکامل می‌یابد و الگوهای جدیدتری از کنش و ساختارهای اجتماعی توسط انسانها ساخته و پرداخته می‌شود. بر این اساس، هیچ‌گاه علم و دانش به پایان نمی‌رسد. هیچ‌گاه زندگی انسان در این جهان، متوقف نمی‌شود، هیچ‌گاه بدون فراهم شدن زمینه‌ها، تحول بزرگی در زندگی بشر رقم نمی‌خورد. هیچ‌گاه باطل از آن جهت که باطل است بر مناسبات انسانی و معادلات اجتماعی سیطره نمی‌یابد مگر آنکه بر سطحی از واقعیت و ابعادی از حقیقت تکیه زند و از این طریق دیگران را با خود همراه سازد. 🛑 ادامه دارد... ✍ سید مهدی موسوی چهارشنبه ۲۶ دی ۱۴۰۳ •┈┈••✾••┈┈• ❇️ https://eitaa.com/hekmat121/2329