eitaa logo
الهام انیمیشن
93 دنبال‌کننده
27 عکس
387 ویدیو
1 فایل
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه کارتون جدید دوبله فارسی کامل پسرانه خنده دار فیلم سینمایی کودکانه خنده دار خارجی دوبله فارسی انیمیشن سینمایی خنده دار دوبله فارسی لیست بهترین انیمیشن های دنیا دوبله فارسی
مشاهده در ایتا
دانلود
نگارا، گر چه از ما برشکستی ز جانت بنده‌ام، هر جا که هستی ،_چون_رخ_نمودی شکستی پشت من، چون برشکستی چرا پیوستی، ای جان، با من؟ چو آخر دست، از من می‌گسستی ز نیش لب چرا جانم بخستی؟ ز بهر کشتنم صد حیله کردی چو خونم ریختی فارغ نشستی اگر چه یافتی از کشتنم رنج ز محنت‌های من، باری، برستی ،_به_طنز_آنگاه_گویی: عراقی، از کف من نیک جستی! ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/989 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
نگارا، کی بود کامیدواری بیابد بر در وصل تو باری؟ به کام رسد امیدواری بده کام مگذار جانا که دشمن‌کام گردد دوستداری ندارد جز غم تو غمگساری چنان خو کرد با غم، که گویی بجز غم خوردن او را نیست کاری بیا، ای یار و را یاریی کن که بیچاره ندارد جز تو یاری ،_کاندر_فراقت ندارم از تو جز غم یادگاری چه خوش باشد که جان من برآید ز محنت وارهم یک باره، باری عراقی را ز غم جان بر لب آمد چه می‌خواهد غمت از فگاری؟ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/976 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
نگارا، جسمت از جان آفریدند ز کفر زلفت ایمان آفریدند ؟ تو را خوبی دو چندان آفریدند ز باغ عارضت یک گل بچیدند بهشت جاودان زان آفریدند وزان خاک آب حیوان آفریدند غمت خون ریخت وزان خون لعل و آفریدند سراپایم فدایت باد و جان هم که سر تا پایت را جان آفریدند ؟ که صد دیوت نگهبان آفریدند دمادم چند نوشم درد دردت؟ مرا خود مست و حیران آفریدند ز تو را دمی هست کزان دم روی انسان آفریدند ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/848 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
نگارا، بی‌تو برگ جان که دارد؟ دل شاد و لب خندان که دارد؟ وگرنه طاقت هجران که دارد؟ غم ار ندهد جگر بر خوان وصلت دل درویش را مهمان که دارد؟ بجز یوسف سر زندان که دارد؟ مرا با تو خوش آید خلد، ورنه غم حور و سر رضوان که دارد؟ همه کس می کند دعوی ولی با درد بی درمان که دارد ؟ چه انصاف است؟ چندین جان که دارد؟ مرا گویند: فردا روز وصل است وگرنه طاقت هجران که دارد؟ نشان می‌جویی، ببین تا چشم خون افشان که دارد؟ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/883 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
نگارا، بی تو برگ جان که دارد؟ سر کفر و غم ایمان که دارد؟ غمت را هر شبی مهمان که دارد؟ دل من با خیالت دوش می‌گفت: که این درد مرا درمان که دارد؟ :_ز_من_پرس که من با تو بگویم: کان که دارد؟ مرا گفتی که: فردا روز وصل است امید زیستن چندان که دارد؟ دلم در بند زلف توست ور نه سر سودای بی‌پایان که دارد؟ عراقی را چنین حیران که دارد؟ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/882 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
نگارا، بی‌تو برگ جان ندارم سر کفر و غم ایمان ندارم وگرنه طاقت هجران ندارم مرا گفتی که: فردا روز وصل است امید زیستن چندان ندارم ،_ورنه سر سودای بی‌پایان ندارم نیاید جز خیالت در من بخر یوسف، سر زندان ندارم غمت هر لحظه جان می‌خواهد از من چه انصاف است؟ چندین جان ندارم که: این درد تو را درمان ندارم لب شیرین تو گفتا: ز من پرس که من با تو بگویم کان ندارم وگر لطف خیال تو باشد عراقی را چنین حیران ندارم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1067 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
نگارا، از وصال خود مرا تا کی جدا داری؟ چو شادم می‌توانی داشت، غمگینم چرا داری؟ ؟_که_هر_لحظه_دلم_از_غم_به_جان_آری چه غم خواری؟ که هر ساعت تنم را در بلا داری به کام دشمنم داری و گویی: دوست می‌دارم چگونه دوستی باشد، که جانم در عنا داری؟ ؟_تا_چه_اجر_آرم_من_مسکین_بجای_تو که گر گردم هلاک از غم من مسکین، روا داری بکن رحمی که مسکینم، ببخشایم که غمگینم بمیرم گر چنین، دانم مرا از خود جدا داری مرا گویی: مشو غمگین، که خوش دارم تو را روزی چو می‌گردم هلاک از غم تو آنگه خوش مرا داری! ؟_که_در_هر_کو میان خاک و خون غلتان چو او صد مبتلا داری ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/975 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
نگارا وقت آن آمد که با مهر پیوندی که ما را بیش از این طاقت نمانده‌ست آرزومندی غریب از مطبوعت که روی از بندگان پوشی بدیع از طبع موزونت که در بر دوستان بندی تو خرسند و شکیبایی چنینت در خیال آید که ما را همچنین باشد شکیبایی و خرسندی نگفتی بی‌وفا یارا که از ما نگسلی هرگز مگر در چنین بودت که با ما نپیوندی زهی آسایش و رحمت نظر را کش تو منظوری زهی بخشایش و دولت پدر را کش تو فرزندی شکار آن گه توان کشتن که محکم در کمند آید چو بیخ مهر بنشاندم درخت وصل برکندی نمودی چند بار از که حافظ عهد و پیمانم کنونت بازدانستم که عهد و سوگندی مرا پیش در خلوت فراغت بود و جمعیت تو در جمع آمدی و مجموعان پراکندی گرت جان در قدم ریزم هنوزت عذر می‌خواهم که از من خدمتی چنان که بپسندی ترش بنشین و تیزی کن که ما را تلخ ننماید چه می‌گویی چنین که شوری در من افکندی شکایت گفتن مگر باد است نزدیکت که او چون رعد می‌نالد تو همچون برق می‌خندی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/156 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
نگارا از سر کویت گذر کردن توان؟ نتوان به خوبی در همه عالم نظر کردن توان؟ نتوان ز ملک خویش سلطان را بدر کردن توان؟ نتوان مرا این دوستی با تو قضای آسمانی بود قضای آسمانی را دگر کردن توان؟ نتوان از آن معنی رقیبان را خبر کردن توان؟ نتوان چو چشم مست خونریزت ز مژگان ناوک اندازد بجز جان پیش تیر تو سپر کردن توان؟ نتوان گرفتم خود که بگریزم ز دام زلف ز تیر غمزهٔ مستت حذر کردن توان؟ نتوان ،_که_خون_من_همی_ریزد ز خون بی‌گناه او را حذر کردن توان؟ نتوان بگو با غمزهٔ شوخت، که رسوای جهانم کرد: به پیران سر را سمر کردن توان؟ نتوان ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1023 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
نکته‌ای بگویم خال آن مه رو ببین عقل و جان را بسته زنجیر آن گیسو ببین گفت چشم و غنج آن آهو ببین حلقه زلفش تماشاخانه باد صباست جان صد صاحب آن جا بسته یک مو ببین عابدان آفتاب از ما غافلند ای ملامتگو خدا را رو مبین آن رو ببین زلف دزدش صبا را بند بر گردن نهاد با هواداران ره رو حیله هندو ببین کس ندیده‌ست و نبیند مثلش از هر سو ببین حافظ ار در گوشه محراب می‌نالد رواست ای نصیحتگو خدا را آن خم ابرو ببین از مراد شاه منصور ای فلک سر برمتاب تیزی شمشیر بنگر قوت بازو ببین ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/814 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
نقدها را بُوَد آیا که عَیاری گیرند؟ تا همه صومعه داران پیِ کاری گیرند بِگُذارَند و خَمِ طُرِّهٔ گیرند خوش گرفتند حریفان سرِ زلفِ ساقی گر فَلَکْشان بِگُذارَد که قراری گیرند قُوِّتِ بازویِ پرهیز به خوبان مفروش که در این خیل حِصاری به سواری گیرند یا رب این بَچِّهٔ تُرکان چه به خون که به تیرِ مُژه، هر لحظه شکاری گیرند خاصه رقصی که در آن دستِ نگاری گیرند حافظ اَبنایِ زمان را غمِ مسکینان نیست زین میان گر بتوان بِه که کناری گیرند ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1056 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
نقدِ صوفی نه همه صافیِ بی‌غَش باشد ای بسا خرقه که مُستوجبِ آتش باشد شامگاهش نگران باش که سرخوش باشد خوش بُوَد گر مَحَکِ تجربه آید به میان تا سِیَه روی شود هر که در او غَش باشد خَطِّ ساقی گر از این گونه زند نقش بر آب ای بسا رُخ که به خونابه مُنَقَّش باشد ناز پروردِ تَنَعُّم نَبَرَد راه به دوست عاشقی رندانِ بلاکش باشد ؟_باده_بخور حیف باشد دانا که مُشَوَّش باشد دلق و سجادهٔ بِبَرَد باده فروش گر شرابش ز کفِ ساقی مَه وَش باشد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1085 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈