eitaa logo
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه پسرانه
89 دنبال‌کننده
17 عکس
289 ویدیو
1 فایل
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه کارتون جدید دوبله فارسی کامل پسرانه خنده دار فیلم سینمایی کودکانه خنده دار خارجی دوبله فارسی انیمیشن سینمایی خنده دار دوبله فارسی لیست بهترین انیمیشن های دنیا دوبله فارسی
مشاهده در ایتا
دانلود
می روان کن ساقیا، کین دم روان خواهیم کرد بهر یک جرعه میت این دم روان خواهیم کرد ،_کزین_جا_دردسر_خواهیم_برد ساغری پر کن، که عزم آن جهان خواهیم کرد کاروان عمر ازین منزل روان شد ناگهی چون روان شد کاروان، ما هم روان خواهیم کرد دامن ناز اندر آن عالم کشان خواهیم کرد از کف ساقی همت ساغری خواهیم خورد جرعه‌دان بزم خود هفت آسمان خواهیم کرد تا فتد در ساغر ما عکس روی ساغر از باده لبالب هر زمان خواهیم کرد نالهٔ مستانه نقل دوستان خواهیم کرد تا درین عالم نگردد آشکارا راز ما ناگهی رخ را ازین عالم نهان خواهیم کرد نزد زلف تحفه، خواهیم برد پیش روی جانفزایش جان فشان خواهیم کرد چون بگردانیم رو، زین عالم بی‌آبرو روی در روی نگار مهربان خواهیم کرد بر سر بازار وصلش جان ندارد قیمتی تا نظر در روی خوبش رایگان خواهیم کرد سالها در جستجویش دست و پایی می‌زدیم چون نشان دیدیم، خود را بی‌نشان خواهیم کرد هر چه ما خواهیم کردن او بخواهد غیر آن آنچه آن کند ما خود همان خواهیم کرد عراقی هیچ خواهد گفت: اناالحق، این زمان بر سر دارش ز غیرت ناگهان خواهیم کرد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/875 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
می خوردن و گرد نیکوان گردیدن به زانکه بزرق زاهدی ورزیدن پس روی بهشت کس نخواهد دیدن ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1658 ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
می خوردن و شاد بودن آیین من است فارغ بودن ز کفر و دین دین من است گفتا خرم تو کابین من است ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1593 ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
می‌ خور که فلک بهر هلاک من و تو قصدی دارد به جان پاک من و تو کاین سبزه بسی دمد ز خاک من و تو ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1652 ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
می خور که ز کثرت و قلت ببرد و اندیشه هفتاد و دو ملت ببرد یک جرعه خوری هزار علت ببرد ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1543 ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
می خواه و افشان کن، از دهر چه می‌جویی؟ این گفت سحرگه ، بلبل تو چه می‌گویی؟ ،_تا_شاهد_و_ساقی_را لب گیری و رخ بوسی، می نوشی و بویی شمشادْ خرامان کن، و آهنگ کن تا سرو بیاموزد، از قد تو تا غنچهٔ خندانت، دولت به که خواهد داد ای شاخ رعنا، از بهر که می‌رویی؟ امروز که بازارت، پرجوش خریدار است دریاب و بنه گنجی، از مایهٔ نیکویی ،_در_رهگذر_باد_است طرفِ هنری بربند، از شمعِ نکورویی آن طُرِّه که هر جَعدش، صد نافهٔ چین ارزد خوش بودی اگر بودی، بوییش ز خوش‌خویی هر مرغ به دستانی، در شاه آمد بلبل به نواسازی، به غزل‌گویی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/712 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مویت رها مکن که چنین بر هم اوفتد کآشوب حسن روی تو در عالم اوفتد گر در خیال خلق، پری‌وار بگذری فریاد در نهاد بنی آدم اوفتد افتاده تو شد ای دوست دست گیر در پای مفکنش که چنین کم اوفتد در رویت آن که تیغ نظر می‌کشد به جهل مانند من به تیر بلا محکم اوفتد مشکن که حقه راز نهان توست ترسم که راز در کف اوفتد وقتست اگر بیایی و لب بر لبم نهی چندم به جست و جوی تو دم بر دم اوفتد صبور باش بر این ریش دردناک باشد که اتفاق یکی مرهم اوفتد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/579 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مهر مهر بر جان ماست جان ما در حضرت جانان ماست درد آن ما درمان ماست بس عجب نبود که سودایی شوم کیت سودای او در شان ماست گوی زلفش در خم چوگان ماست اسب همت را چو در زین آوریم هر دو عالم گوشهٔ میدان ماست با وجود این چنین زار و نزار بر بساط معرفت جولان ماست کس چه داند آنچه در خلقان ماست؟ گر ز ما برهان طلب دارد کسی نور او در جان ما برهان ماست جنت پر انگبین و شیر و می بی‌جمال دوست شورستان ماست گرچه در صورت گدایی می‌کنیم گنج معنی در ویران ماست هاتف دولت مرا آواز داد: کین نوامی گو: ، ز آن ماست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1028 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مهتاب به نور دامن شب بشکافت می نوش دمی بهتر از این نتوان یافت اندر سر خاک یک به یک خواهد تافت ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1594 ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
منم یا رب در این دولت که روی یار می‌بینم فراز سرو سیمینش بر بار می‌بینم مگر طوبی برآمد در سرابستان جان من که بر هر شعبه‌ای مرغی شکرگفتار می‌بینم مگر دنیا سر آمد کاین چنین آزاد در جنت می بی درد می‌نوشم بی خار می‌بینم عجب دارم ز بخت و هر دم در گمان افتم که مستم یا به یا جمال یار می‌بینم زمین بوسیده‌ام بسیار و خدمت کرده تا اکنون لب معشوق می‌بوسم رخ می‌بینم چه طاعت کرده‌ام گویی که این پاداش می‌یابم چه فرمان برده‌ام گویی که این مقدار می‌بینم تویی یارا که آلود بر من تاختن کردی منم یا رب که بخت چنین بیدار می‌بینم چو خلوت با میان آمد نخواهم کاشانه تمنای بهشتم نیست چون دیدار می‌بینم کدام آلاله می‌بویم که مغزم عنبرآگین شد چه ریحان دسته بندم چون جهان می‌بینم ز گردون نعره می‌آید که اینت بوالعجب کاری که را ز روی دوست برخوردار می‌بینم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/282 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
منم که گوشهٔ میخانه خانقاهِ من است دعایِ پیرِ مغان وردِ صبحگاهِ من است نوایِ من به سحر آهِ عذرخواهِ من است ز پادشاه و گدا فارغم بحمدالله گدایِ خاکِ درِ دوست، پادشاه من است غرض ز مسجد و میخانه‌ام وصال شماست جز این خیال ندارم خدا گواهِ من است مگر به تیغ اجل خیمه بَرکَنَم ور نی رمیدن از درِ دولت نه رسم و راهِ من است فرازِ مسندِ خورشید، تکیه‌گاهِ من است گناه اگر چه نبود اختیارِ ما تو در طریقِ ادب باش، گو گناهِ من است ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/707 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
منم که شهره شهرم به ورزیدن منم که دیده نیالوده‌ام به بد دیدن که در طریقت ما کافریست رنجیدن به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات بخواست جام می و گفت عیب پوشیدن مراد ز تماشای باغ عالم چیست به دست مردم چشم از رخ تو چیدن به می پرستی از آن نقش خود زدم بر آب که تا خراب کنم نقش خود پرستیدن کشش چو نبود از آن سو چه سود کوشیدن عنان به میکده خواهیم تافت زین مجلس که وعظ بی عملان واجب است نشنیدن ز خط بیاموز مهر با رخ خوب که گرد عارض خوبان خوش است گردیدن مبوس جز لب ساقی و جام می که دست زهدفروشان خطاست بوسیدن ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/825 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
منم که دیده به دیدارِ دوست کردم باز چه شُکر گویَمَت ای کارسازِ بنده نواز که کیمیایِ مراد است، خاکِ کویِ نیاز ز مشکلاتِ طریقت عِنان مَتاب ای که مردِ راه نَیَندیشَد از نَشیب و فَراز طهارت ار نه به خونِ جگر کُنَد عاشق به قولِ مُفتیِ درست نیست نماز در این مُقامِ مجازی به جز پیاله مگیر در این سراچهٔ بازیچه، غیرِ مَباز که کِیدِ دشمنت از جان و جسم دارد باز فِکَنْد زمزمهٔ در حجاز و عراق نوایِ بانگِ غزلهایِ از ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/974 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
منم این بی تو که پروای تماشا دارم کافرم گر باغ و سر صحرا دارم بر گذرم بی تو و در ریاحین نگرم بی تو و یارا دارم که نه بر مرغان چمن شیفته‌ام که نه سودای رخ حمرا دارم بر روی تو چون مستم واله به رخ و نسرین چه تمنا دارم گر چه نبود دست من و دامن تو هر کجا پای نهی فرق سر آن جا دارم گر به مسجد روم ابروی تو محراب من است ور به آتشکده زلف تو چلیپا دارم دلم از پختن سودای وصال تو بسوخت تو من خام طمع بین که چه سودا دارم عقل مسکین به چه اندیشه فرا دست کنم دل شیدا به چه تدبیر شکیبا دارم سر من دار که چشم از همگان در دوزم دست من گیر که دست از دو جهان وادارم با توام یک از هشت بهشت اولیتر من که امروز چنینم غم فردا دارم که به معنی ز توام که به صورت نسب از آدم و حوا دارم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/324 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
من و انکارِ شراب! این چه حکایت باشد؟ غالباً این قَدَرَم عقل و کِفایت باشد ور نه مستوری ما تا به چه غایت باشد زاهد و عجب و نماز و من و مستی و نیاز تا تو را خود ز میان با که عنایت باشد زاهد ار راه به رندی نَبَرَد معذور است عشق کاریست که موقوف هدایت باشد من که شب‌ها رهِ تقوا زده‌ام با دف و چنگ این زمان سر به ره آرم چه حکایت باشد؟ پیرِ ما هر چه کُنَد عینِ عنایت باشد دوش از این غصه نَخُفتَم که رفیقی می‌گفت حافظ ار مست بُوَد جایِ شکایت باشد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1086 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
من هیچ ندانم که مرا آن‌که سرشت از اهل بهشت کرد یا دوزخ زشت این هرسه مرا نقد و تو را نسیه بهشت ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1595 ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
من همان روز که آن خال بدیدم گفتم بیم آن است بدین دانه که در دام افتم هرگز آشفته‌ی رویی نشدم یا مویی مگر اکنون که به روی تو چو موی آشفتم هیچ شک نیست که این واقعه با طاق افتد گو بدانید که من با غم رویش جفتم رنگ رویم غم پیش کسان می‌گوید فاش کرد آن که ز بیگانه همی‌بنهفتم پیش از آنم که به دیوانگی انجامد کار معرفت پند همی‌داد و نمی‌پذرفتم هر که این روی ببیند بدهد پشت گریز گر بداند که من از وی به چه پهلو خفتم آتشی بر سرم از داغ جدایی می‌رفت و آبی از دیده همی‌شد که زمین می‌سفتم عجب آن است که با زحمت چندینی خار بوی نشنیدم که چو نشکفتم پیش از این خاطر من خانه‌ی پرمشغله بود با تو پرداختمش وز همه عالم رفتم آن نیست که درخورد تو گوید سخنی آن چه در وسع در دهن آمد گفتم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/343 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
من نه آن رندم که تَرکِ شاهد و ساغر کنم محتسب داند که من این کارها کمتر کنم توبه از مِی وقتِ گُل دیوانه باشم گر کنم عشق دردانه‌ست و من غَوّاص و دریا میکده سر فروبُردم در آن جا تا کجا سر بَرکُنم لاله ساغرگیر و نرگس مست و بر ما نامِ فِسق داوری دارم بسی یا رب، که را داور کنم؟ بازکَش یک دَم عِنان ای تُرکِ شهرآشوبِ من تا ز اشک و چهره راهت پُر زر و گوهر کنم کِی نظر در فیضِ خورشیدِ بلنداختر کنم چون صبا مجموعهٔ را به آبِ لطف شست کج خوان، گر نظر بر صفحهٔ دفتر کنم عهد و پیمانِ فلک را نیست چندان اعتبار عهد با پیمانه بندم، شرط با ساغَر کُنم من که دارم در گدایی گنجِ سلطانی به دست کِی طمع در گردشِ گردونِ دون‌پَرور کنم گر چه گَردآلودِ فقرم، شرم باد از همتم گر به آبِ چشمهٔ خورشید دامن تَر کنم عاشقان را گر در آتش می‌پسندد لطفِ دوست تنگ چشمم گر نظر در چشمهٔ کوثر کنم دوش لعلش می‌داد را، ولی من نه آنم کز وی این افسانه‌ها باور کنم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/877 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
من می نه ز بهر تنگدستی نخورم یا از رسوایی و نخورم اکنون که تو بر نشستی نخورم ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1675 ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی عهد از آن به که ببندی و نپایی دوستان عیب کنندم که چرا به تو دادم باید اول به تو گفتن که چنین چرایی ای که گفتی مرو اندر پی زمانه ما کجاییم در این بحر تفکر تو کجایی آن نه خالست و زنخدان و سر زلف پریشان که اهل نظر برد که سریست خدایی پرده بردار که بیگانه این روی نبیند تو بزرگی و در آیینه کوچک ننمایی حلقه بر در نتوانم زدن از دست رقیبان این توانم که بیایم به محلت به گدایی و درویشی و انگشت نمایی و ملامت همه سهلست تحمل نکنم بار جدایی روز صحرا و سماعست و لب جوی و تماشا در همه شهر نیست که دیگر بربایی گفته بودم چو بیایی غم با تو بگویم چه بگویم که غم از برود چون تو بیایی شمع را باید از این خانه به دربردن و کشتن تا به همسایه نگوید که تو در خانه مایی آن نیست که هرگز ز کمندت بگریزد که بدانست که دربند تو که رهایی خلق گویند برو به هوای دگری ده نکنم خاصه در ایام اتابک دو هوایی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/189 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
من مست می هشیار نخواهم شد وز خواب خوش مستی بیدار نخواهم شد تا روز قیامت هم هشیار نخواهم شد تا هست ز نیک و بد در کیسهٔ من نقدی در کوی جوانمردان عیار نخواهم شد جز بر در میخانه این بار نخواهم شد از توبه و قرایی بیزار شدم، لیکن از رندی و قلاشی بیزار نخواهم شد از دوست به هر خشمی آزرده نخواهم گشت وز یار به هر زخمی افگار نخواهم شد ،_بی‌یار_نخواهم_ماند چون غم خورم او باشد غم‌خوار نخواهم شد تا او باشد بر دگری ننهم تا غم خورم او باشد غمخوار نخواهم شد چون ساختهٔ دردم در حلقه نیارامم چون سوختهٔ در نار نخواهم شد تا هست را در درگه او باری بر درگه این و آن بسیار نخواهم شد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/862 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
من که هر لحظه زار می‌گریم از غم روزگار می‌گریم کرد از من کنار، می‌گریم از غم غمگسار می‌نالم وز فراق نگار می‌گریم که: من از یار می‌گریم ماتم بخت خویش می‌دارم زان چنین سوکوار می‌گریم با چنین خنده گریهٔ تو ز چیست؟ کز تو بس فگار می‌گریم ،_گفت:_دلبری_شیرین زو شدم دور، زار می‌گریم چون حدیث او بشنید زارتر من ز پار می‌گریم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1047 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
من که باشم که بر آن خاطِر عاطِر گذرم؟ لطف‌ها می‌کنی ای خاکِ دَرَت، تاجِ سرم ؟_بگو که من این ظَن، به رقیبانِ تو هرگز نَبَرم همتم بدرقهٔ راه کن ای طایرِ قدس که دراز است رَهِ مقصد و من نوسفرم ای نسیمِ سحری بندگیِ من برسان که فراموش مکن وقتِ دعایِ سحرم خُرَّم آن روز کز این مرحله بَربَندَم بار و از سرِ کوی تو پُرسند رفیقان خبرم دیده دریا کُنَم از اشک و در او غوطه خورم پایه نظم بلند است و جهان گیر بگو تا کُنَد پادشهِ بحر دهان پُر گُهَرَم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/897 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
من که از آتشِ چون خُمِ مِی در جوشم مُهر بر لب زده، خون می‌خورم و خاموشم تو مرا بین که در این کار به جان می‌کوشم من کِی آزاد شَوَم از غمِ ؟ چون هر دَم هندویِ زلفِ بُتی حلقه کُنَد در گوشم حاشَ لِلَّه که نیَم معتقدِ طاعتِ خویش این قَدَر هست که گَه گَه قدحی می‌نوشم هست امیدم که علیرغمِ عدو روزِ جزا فیضِ عَفوَش نَنَهد بارِ گُنَه بر دوشم من چرا مُلکِ جهان را به جوی نفروشم؟ خرقه‌پوشیِ من از غایتِ دین‌داری نیست پرده‌ای بر سرِ صد عیبِ نهان می‌پوشم من که خواهم که ننوشم به جز از راوَقِ خُم چه کنم؟ گر سخنِ پیرِ مُغان نَنْیوشَم گر از این دست زَنَد مُطربِ مجلس رَهِ شعرِ بِبَرَد وقتِ سماع از هوشم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/883 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
من رنجور را یک دم نپرسد یار چتوان کرد؟ نگوید: چون شد آخر آن بیمار چتوان کرد؟ ،_دلم_از_غم_به_جان_آرد چنین است، ای مسلمانان مرا غمخوار چتوان کرد؟ ز داروخانهٔ لطفش چو دارو جان نمی‌یابد بسازم با غم دردش بنالم زار چتوان کرد؟ ،_بر_من_همین_باشد_که_جان_در_راه_او_بازم اگر آن ماه ننماید مرا رخسار چتوان کرد؟ چو از خوان وصال او ندارم جز جگر قوتی بخایم هم از بن دندان جگر ناچار چتوان کرد؟ سحرگاهان به کوی او بسی رفتم به بوی او بسی گفتم: قبولم کن، نکرد آن یار چتوان کرد؟ ز خواب این دیدهٔ بختم نشد بیدار چتوان کرد؟ مرا چون نیست از به جز تیمار و غم روزی ضرورت می‌خورم هر دم غم و تیمار چتوان کرد؟ عراقی نیک می‌خواهد که فخر عالمی باشد ولیکن یار می‌خواهد که باشد عار چتوان کرد؟ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/872 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈