eitaa logo
مِشْکات
99 دنبال‌کننده
878 عکس
186 ویدیو
4 فایل
#کشکولی_معنوی_و_متنوع: #دوره_کامل_قصه_های_قرآن_از_آغاز_خلقت_تا_رحلت_خاتم_انبیاء #داستان_های_واقعی_عاشقانه_جذاب #سلسله_مباحث_مهدویت_مهدی_شناسی #تفسیر_یک_دقیقه_ای_قران_کریم #حکایت_ضرب_المثل_هاب_فارسی و..
مشاهده در ایتا
دانلود
مِشْکات
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 🌴داستان های قرانی🌴 🌷 ادامه #قسمت ۱۰۵🌷 #یهودبنی_قریضه و انزل الذین ظاهروهم من اهل الکتا
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 🌴 🌴 🔹 ١٠٦🔹 🌴 🌴 لقد رضی الله عن المومنین اذ یبایعونک تحت الشجرة فعلم ما فی قلوبهم فانزل السکینه علیهم و اثابهم فیحا قریبا. (سوره فتح: 18) (ص) به عزم زیارت و انجام به اتفاق گروهی از مسلمین که تعداد آنان بالغ بر 1520 تن به شمار می آمد، از خیمه بیرون زد و در احرام بست. با آنکه میان مسلمین و ، روابط حسنه ای برقرار نبود، ولی انتظار نمی رفت که مشرکین مکه در ماه حرام (ذی قعده) که مورد احترام قاطبه عرب است، از ورود مسلمانان به مکه، آن هم فقط به منظور عبادت، مانع شوند. ولی چون به منزل رسیدند، پیام تهدیدآمیزی از قریش توسط بدیل بن ورقاء، به رسول اکرم(ص) رسید.  🔹قریش در این پیام جنگجویانه خود صریحاً یادآور شده بودند که به هیچ قیمت اجازه نخواهند داد احدی از مسلمین به خاک مکه قدم بگذارند.  این پیام نگرانی شدیدی در میان مسلمانان به وجود آورد. رسول اکرم(ص) را مأمور کرد که به مکه رود و با رجال قریش تماس بگیرد و به آنها بفهماند که مقصود از این سفر، لشکرکشی و جنگ نیست، و ما فقط برای زیارت کعبه آمده ایم و در صورت امکان، موافقت آنان را برای ورود مسلمین جلب کند، عمر به نام اینکه مردی ضعیف است و قبیله او هم قبیله ای گمنام و ذلیل هستند، از انجام مأموریت عذر خواست.  عثمان بن عفان مأموریت یافت و با ده تن از مسلمانان برای انجام مذاکره به مکه رفت. قریش به جای احترام از نمایندگان پیغمبر، آنها را توقیف کردند و در خارج انتشار دادند که فرستادگان محمد، کشته شدند.  این خبر، هیجانی عظیم و غیر قابل توصیف در مسلمانان ایجاد نمود و رسول اکرم(ص) سوگند یاد کرد که از قریش انتقام بگیرد. 🔹سپس در همان نقطه زیر درختی نشست و مسلمانان با آن حضرت بیعت کردند که در این راه تا پای جان ایستادگی کنند.  سپس رسول خدا(ص) دستور داد هر چه می توانند از افراد قریش به اسارت بگیرند. در همان شب پنجاه نفر از قریشیان به وسیله مسلمین اسیر شدند.  اسیر شدن پنجاه نفر از قریش، در بی اندازه مهم تلقی شده و قریشیان بخاطر نجات این گروه موافقت کردند که مسلمانان بازداشت شده را آزاد نمایند.  سپس سهیل بن عمرو و حفص بن احنف را فرستادند که با رسول اکرم(ص) درباره امضاء قرارداد صلح مذاکره کنند. این دو تن به عنوان نماینده قریش به پیشگاه رسول الله(ص) باز یافتند.  سهیل که از بت پرستان متعصب و نادان مکه بود، به رسم جاهلیت سلام کرد و گفت: من از جانب قریش مأموریت دارم با شما پیمان عدم تعرض یا قرارداد صلح امضاء کنم.  🔹به دستور رسول خدا(ص)، امیرالمومنین(ع)، قلم به دست گرفت و بر روی صحیفه ای چنین نوشت:    سهیل که چشمانش به این نام مقدس افتاد گفت: ما، و نمی شناسیم. باید این قرارداد بر طبق روش جاهلیت با جمله "بسمک اللهم" آغاز شود. با این پیشنهاد موافقت شد و به جای: جمله "بسمک اللهم" نوشته شد. (علیه السلام) را با این جمله آغاز کرد :  🔹 هذا ما اصلح محمد رسول الله و الملاء من قریش...  سهیل داد کشید که: با جمله رسول الله مخالفیم، این تازه اول حرف است! اگر ما را رسول الله می دانستیم دیگر اختلافات و نزاعی نبود. این کلمه را حذف کنید...!  صوفی https://eitaa.com/m_rajabi57
مِشْکات
🌴🌴🌴 #داستانهای_قرانی #قسمت ۱۰۷ #پیمان_عدم_تعرض لقد رضی الله عن المومنین اذیبایعونک تحت الشجره../فت
۱۰۸ لقدرضی الله عن المومنین الذین یبایعونک تحت الشجرة...فتح۶۰ ...🔸️6_مسلمانان برای اجرای مراسم دینی خود آزادند و بدون آنکه مورد تحقیر و آزار قرار گیرند، حق دارند نماز بخوانند و رسماً با آئین اسلام زندگی کنند.  🔸7 - بن عبدالله و یارانش از انجام در این سال محروم خواهند شد. ولی در سال آینده می توانند بدون کوچکترین تعرضی از طرف ، به مکه آیند و حج خود را بجا آورند. به شرط آنکه: بیش از سه روز (روزهای ترویه و عرفه و قربان) در مکه نمانند و هنگام ورود به مکه، سلاح های جنگی با خود نداشته باشند و تنها هر کس حق دارد یک شمشیر با خود داشته باشد.  به این ترتیب به امضاء رسید و (ص) به مسلمانان دستور داد در همان جا قربانیان خود را ذبح کنند و سر بتراشند و آماده بازگشت به شوند.  🔹قبول این فرمان برای مسلمانان، بی اندازه ناگوار بود. زیرا آنها فکر می کردند که این قرارداد صددرصد به نفع مشرکین مکه تنظیم گشته و منافع مسلمین در نظر گرفته نشده است، بلکه آن را نوعی شکست تلقی می کردند. ولی چون دیدند که رسول اکرم(ص) دارد سر می تراشد و شتران خود را دستور داده نحر کنند، ناچار اطاعت کردند و جامه های احرام را از تن درآوردند.  🔹نارضایتی مسلمین از به حدی بود که مطابق نقل فاضل حنبلی که در جمع بین الصحیحین می نویسد:  قال : ما شککت فی نبوة محمد قط الا یوم الحدیبیه  گفت: هرگز در شک نکردم، مگر در روز (صلح میان قریش و اسلام) که سخت در پیامبری محمد به شک افتادم. 🔹باری رسول خدا(ص) مسلمانان را دلداری داد و آنان را به عنایت خداوند دلگرم فرمود و به سوی مدینه بازگشتند. ولی پس از گذشتن مدتی دریافتند که تمام مواد به نفع مسلمانان بوده است. زیرا این قرار داد آرامشی برای مسلمانان به وجود آورد. چون از جانب قریش در امان بودند و رسول خدا(ص) از این فرصت استفاده کرد و در انتشار کوشید. زهری، مطابق نقل تاریخ اسلام می گوید: در اسلام پیش از آن، فتحی بدین بزرگی رخ نداده بود. وقتی صلح واقع شد و جنگ و نزاع میان قریش و مسلمانان از بین رفت و مردم از یکدیگر اطمینان یافتند، با فراغت با همدیگر رفت و آمد می کردند و هرکس اندک شعوری داشت و با مبادی اسلام آشنا می شد، اسلام می آورد و در ظرف دو سال پس از قرارداد حدیبیه، عده کسانی که اسلام آوردند، از همه کسانی که در ظرف سالهای پیش اسلام آورده بودند، بیشتر بود... صوفی https://eitaa.com/m_rajabi57 🌴🌴🌴🌴🌴
مِشْکات
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 🔹 #داستانهای_قرانی 🔹 ♻️ #قسمت۱۲۲ ♻️ 💟 #انفاق_درحال_رکوع 💟 انما ولیکم الله و رسوله و
🌴 🌴 🔹 ۱۲۳🔹 🔴 🔴 . اذا جاء نصر الله و الفتح و رایت الناس یدخلون فی دین الله افواجاً (سوره نصر: 1) 🖍️پیمان صلح که در سال هفتم هجرت بین (ص) و نماینده به امضاء رسید بر مبنای عدم تعرض طرفین نسبت به یکدیگر بسته شده بود. در آن عهدنامه تصریح شده بود که نه از طرف مسلمانان نسبت به قریش و وابستگان قریش تعرضی واقع شود و نه از جانب قریش نسبت به مسلمین و هم پیمانان مسلمین تجاوزی انجام گیرد. دو قبیله در اراضی مکه سکونت داشتند، که نام یکی خزاعه و هم پیمان رسول خدا بود و دیگری طایفه کنانه که تحت الحمایه قریش قرار داشت. 🖍️یک روز مردی از طایفه کنانه، اشعاری در هجو پیغمبر اسلام سروده و در مجلسی می خواند. یکی از افراد طایفه خزاعه که وابسته به مسلمانان بود، جلو رفت و به آن شاعر اعتراض کرد. ولی شاعر گوش به اعتراض وی نداد و همچنان به خواندن اشعار خود پرداخت. جوان خزاعی که سخت خشمگین شده بود، به وی حمله کرد و با مشت گره کرده خود، دهان و بینی او را درهم شکست. طایفه کنانه از این اهانتی که با شاعر آنها شده بود، برآشفتند ولی چون قدرت حمله به طایفه خزاعه را در خود نمی دیدند، محرمانه به مکه رفتند و از قریش استمداد کردند. رجال قریش هم با اینکه پیمان عدم تعرض داشتند، به آنها کمک مالی کردند و علاوه بر آن جمعی از سرگشان و فتنه جویان قریش مانند سهیل عمرو، عکرمة بن ابی جهل، حویطب بن عبدالعزی، صفوان امیه و مکرزبن حنص با لباس ناشناس و صورتهای بسته به قبیله کنانه رفتند و داوطلبانه با عده ای از افراد آن قبیله، به طایفه خزاعه حمله بردند و بیست تن از خزاعه را به قتل رساندند و سپس به مکه برگشتند و امیدوار بودند که این خیانت برای همیشه پنهان بماند. 🖍️ که از دیگران سیاستمدارتر بود، سخت مضطرب شد و گفت بدون تردید این خبر بن محمد خواهد رسید و او هم قطعاً خون بنی خزاعه را ناچیز نخواهد شمرد و ساکت نخواهد نشست. مصلحت این است که من به مدینه بروم و با محمد گفتگو نمایم و پیش از اینکه او از ماجرای اخیر مطلع شود به هر ترتیبی شده پیمان را تمدید کنم. ابوسفیان به دنبال این تصمیم، به سوی رهسپار شد. ولی پیش از آنکه به مدینه برسد، بزرگان طایفه خزاعه به حضور رسول اکرم(ص) رسیدند و عمروبن سالم که رهبری آنان را به عهده داشت، شرح پیمان شکنی قریش و حمله بنی خزاعه و قتل و غارت ایشان را به عرض رسانید. رسول اکرم(ص) قول مساعدت به وی داد. به فاصله کوتاهی، یک هیئت دیگر از قبیله خزاعه به همراهی بدیل بن ورقا خدمت پیغمبر اکرم(ص) رسیدند و عهد شکنی قریش و قتل و غارت خزاعه را به استحضار رساندند. رسول خدا(ص) فرمودند: خدا یاری ام نکند اگر از یاری خزاعه دست بکشم. از آن طرف ابوسفیان هم به مدینه وارد شد و ابتدا به خانه دخترش ام حبیبه که همسر رسول خدا(ص) بود رفت. روی خوشی از دخترش ندید و مورد تحقیر واقع شد. نزد و رفت که آنها با پیغمبر اسلام صحبت کنند ، حاضر نشدند. به (ع) و پناه برد ولی هیچ یک پناهش ندادند. خودش به حضور رفت. ولی آن حضرت رو از سخنش برگرداند و از مجلس خارج گردید. چون ابوسفیان از فعالیتها و تلاشهای خود نتیجه نگرفت، مدینه را ترک گفت و به مکه بازگشت. 🖍️پس از رفتن ابوسفیان، پیغمبر اکرم(ص) به مسلمانان دستور داد خود را برای سفری آماده کنند. هیچ کس از تصمیم رسول الله مطلع نبود و احدی نمی دانست که آن حضرت به کدام سمت خواهد رفت. ولی در عین حال که هدفت و مقصد، بر هیچ کس معلوم نبود، احتمال قوی می رفت که مقصود حمله به مکه باشد. حاطب بن ابی بلهقه که از اصحاب رسول خدا(ص) بود، روی همین احتمال نامه ای به مکیان نوشت و آنها را در جریان کار گذاشت. نامه را به وسیله کنیزکی ارسال داشت. پیغمبر اکرم(ص)، علی(ع) را احضار کرد و چند نفر را با او همراه نمود و فرمود بروید در سرزمین خاخ. در داخل باغی، زنی را می بینید که حامل نامه ای است برای سران قریش. نامه را از او بگیرید و خودش را رها کنید. 🖍️علی(ع) به اتفاق همراهانش به همان نشانی آمدند و به باغ رسیدند و کنیزک را یافتند. ولی او جداً موضوع نامه را انکار کرد. اثاث او را بررسی کردند، نیافتند. علی(ع) گفت بخدا قسم که پیغمبر اسلام دروغ نگفته، شمشیر کشید و به آن زن گفت: نامه را بده وگرنه باید سرت را در اینجا بگذاری. کنیزک که قاطعیت و خشم علی را دید، دست برد و از میان گیسوان بافته خود نامه را بیرون آورد و تسلیم نمود... .. صوفی https://eitaa.com/m_rajabi57