eitaa logo
🌟کانال منتظران کوچک⚘
1.7هزار دنبال‌کننده
679 عکس
1.9هزار ویدیو
29 فایل
گاهی بهش فکـــر کنیم... یک نفر سالهاست منتظر ماست؛ تا بهش خبـــر بدیم که ما آماده ایم ؛ که برگرده.. که بیاد.. 🍃اللــهم عجــل لولیکــــ الفــرج🍃 🌹تعجیل در #ظهور مولا #صلوات کانال ویژه محبان حضرت: @Akharin_khorshid313 تبادل: @tabadolmahdavi
مشاهده در ایتا
دانلود
داستان این هفته: کاش پول بیشتری داشتیم قسمت دوم عبید الله که دست خود را سایبان چشمانش کرده بود گفت: نه... فکر نکنم کسی به ما شک کرده باشد ، هرکس سر و وضع ما را ببیند میفهمد که ما حاجی هستیم و از سفر مکه برگشته ایم .😊 اسعد و ان دو نفر مضطرب بودند اما عبید الله ارام بود. فقط دوید و شمشیر خود را از خورجین اسبش بیرون کشید، بعد ان را زیر عبایش پنهان کرد.🙃 مرد اسب سوار 🐴به انها رسید فوری از اسب پایین پرید ، جلو امد ونفس زنان سلام کرد. ان چهار نفر خوشحال و خندان جلو رفتند او خدمت کار بود. همان مردی که به دستور امام از انها پذیرایی خوبی کرده بود.😌 فرستاده امام گفت: ترسیدم شما را پیدا نکنم ،اما میدانستم از این راه به مقصدتان میروید و نباید زیاد از مدینه دور شده باشید.😇 عبید الله پرسید: چه شده از امام حسن مجتبی علیه السلام پیغامی داری⁉️ فرستاده امام کیسه ایی را از روی اسبش برداشت : امام حسن علیه السلام این کیسه پول💰 را به شما هدیه داده است .😍 او کیسه را به دست عبید الله داد کیسه سنگین بود. ان چهار نفر مات و مبهوت شدند. اسعد که دوباره بغض کرده بود گفت: نه...! نه....! مرد جوان ، ما پول داریم. هیچکدام از ما به پول احتیاج نداریم.😊 عبید الله هم حرف او را تایید کرد. ان دو نفر هم خندیدند و گفتند: برگرد و از امام حسن علیه السلام تشکر کن و بگو ما هیچکداممان در سفر کم و کسری نداریم.🌻 فرستاده امام علیه السللام که خندان😄 بود برگشت تا سوار اسبش شود و گفت: نیکی امام را برنگردانید بعد راه افتاد تا برود. ناگهان اسعد گفت: صبر کن ،ما هم همراه شما می اییم. 😉 عبدالله و ان دو نفر هم با خوشحالی گفتند: درست میگوید ما دوباره به دیدن امام حسن علیه السلام می اییم .😍 اسعد ذوق کرد. فرستاده امام گفت: پس پشت سر من بیایید! ان چهار نفر دوباره به مدینه رفتند و با شوق زیاد پا به خانه امام حسن علیه السلام گذاشتند . بعد هر کدامشان به حرف امدند. _ای امام عزیز! ما به پول💰 و توشه راه نیازی نداریم امام حسن علیه السلام🌟 مهربان تر از همیشه گفت:احسان من را برنگردانید . ای کاش دستم بیشتر باز بود . این پول برای شما کم است. 💚 فرستاده امام که دم در اتاق ایستاده بود، خندید. اما مهمانان امام پنهانی اشک شوق ریختند.😇 . @montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 امام صادق‌می‌فرماید: "تهمت زدن به بی‌گناه از کوه‌های عظیم نیز سنگین‌تر است‌". @montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
: 🔅نماز فرزندان🔅 ❇️ وقتی دیدی یک روز صبح، فرزندت خودش بیدار شد و بدون این که کسی به او بگوید، وضو گرفت و در گوشه خلوتی نماز خواند، بدان که نماز، فرزندت را گرفت، سجده شکر به جا بیاور. مبادا از آن پس او را برای نماز خواندن تحریک کنی.🚫 جوانان این زمان، تحریک را دوست ندارند. 🔻نمی‌خواهد آن‌ها را خیلی امر به معروف و نهی از منکر کنید، آن‌ها فطرتاً در راه هستند. با اخلاق و صفات شایسته و با نیت خوب و دعای خیر در حق آن‌ها کار کنید و آن‌ها را به سمت کمالات ببرید. آن‌ها را باید با نماز دوست کنید، نه این‌که فقط نمازخوان کنید. ✅ کار بعضی‌ها، بی‌نماز کردن مردم است. آن‌ها با امر و نهی زیاد و مردم‌آزاری، جوان‌ها را تارک‌الصلاة می‌کنند. مقدس‌مآب‌ها و افراد سخت گیر کارها را خراب‌تر می‌کنند. ✨مرحوم حاج اسماعیل دولابی ‌ @montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
shodeam9saleh_1.mp3
4.3M
📚عنوان: مهمانی پیامبر(ص)🌸 🎤گوینده: خانم وزیری ستاره های تابان🌟 حناجون مهربون امشب هم با یکی دیگه از حکایت های شیرین قرآنی اومدن پیش ما💫🔸🌸 حناجون با این حکایت ها ما رو وارد دنیایی از اطلاعات و آگاهی میکنن و اتفاقاتی رو که در گذشته های دور افتاده، داستانش رو برامون تعریف میکنن🗣 که نه تنها شنیدنش👂 شیرین و جذابه بلکه کلی چیزهای خوب خوب هم ازش یاد می گیریم🧡💚 @montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داستان این هفته:دختری بهتر از گل قسمت اول : جیک جیک گنجشکی🐦 اواز خواند . چند مرد ارام ارام به خانه 🌟 رسیدند. مرد پیری که بزرگتر از انها بود، خانه را نشان داد و با خوشحالی و هیجان🤩 گفت: من قبلا هم به اینجا امده ام ، خانه امام همیشه به روی مسلمانان باز است. هرکس از راه دور یا نزدیک بیاید مهمان اوست.💚 ان چند مرد دیگر هم ذوق زده شدند و اشک در چشم هایشان😢 جمع شد، اصلا باورشان نمیشد راه طولانی فارس تا مدینه را بیایند و به سلامت به انجا برسند بعد هم با امام عزیزشان دیدار کنند.😍 _کوب....کوب...کوب... در باز شد، دل مهمانان به تاپ تاپ افتاد . پیرمرد که جلوتر بود گفت: سلام. 🤚ما از راه دور امده ایم تا امامان را زیارت کنیم😌 خدمتکار گفت: امام به مسافرت رفته اند نمیدانم کی بر میگردند.🙄 مرد ها با غصه به هم نگاه کردند از چشماهایشان معلوم بود که از هم میپرسیدند: ای وای...! حالا چه کنیم.😯 خدمت کار پرسید: با ایشان کاری داشتید⁉️ پیرمرد جواب داد: بله میخواستیم زیارتشان کنیم، و خواسته های مردم وطنمان را به ایشان بگوییم و هم چند تا سوال دینی داشتیم ولی حیف که امام نیستند جواب سوالمان را بدهند.😞 خدمت کار در فکر فرو رفت ، مرد ها میخواستند بروند که خدمت کار صدایشان زد: صبر کنید‼️ انها ایستادند او چه میخواست بگوید⁉️ ... @montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قسمت دوم: 🔔 راه های یاری امام. 💎 ۱: از فضایل امام زمان عج بگویید! 🌸 از این به بعد در برخی مهمانی هایتان از حرف بزنید. 🍀 : هیچ چیزی برای ابلیس دشوار تر نیست که برادر با ایمانی که با یکدیگر دیدار میکنند و یاد خدا باشند.تا جایی که گوشت سالمی به تنش نمی ماند (۱) 🔔 پیشنهاد جدی ما به شما این است که: نکته اول : در هر مجلسی و با هرکسی وارد این بحث نشوید، مثلا کسی که کاملا با دین و دینداری مخالف است، یعنی باید بحث مهدوی را خرج کسی کنید که خریدارش باشد.😊 نکته دوم: شبهه یا اشکالی که در بحث وجود دارد ، بحث خوبی برای باز کردن در مجالس مهمانی حل شبهه باید توسط متخصص انجام شود.😌 ... 📚 (۱): اصول کافی، جلد اول. مکیال المکارم ص ۲۰۸ @montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قسمت دوم: کبوتر غریب امروز کبوتری غریب🐦 به شهر امده بود ، بالهایش زرد بود و کله اش سفید، معلوم بود از راه دوری امده و خیلی خسته و گرسنه است.😉 او را با خود به خانه 🌟 بردم . از گندم های توی باغچه خورد و گفت: واقعا به این غذا نیاز داشتم ، ممنون که من گرسنه را نجات دادی .😊 بالهایم را تکان دادم و گفتم: قربان شما! نوش جان ! کاری نکردم کمک به کاری است که از صاحب این خانه یاد گرفته ام. 😌 بعد از رفتار امام با نیازمندان برایش تعریف کردم: در روز تمام اموال خود را در بین نیازمندان تقسیم کرد. 👏 و روز دیگری هم یکی از یاران امام به منزل ایشان امد؛ امام پرسید: ایا امروز به نیازمندی کمک کرده ایی؟ ⁉️ او جواب داد: نه! امام فرمود: پس چطور انتظار داری خدا به تو کمک کند! انفاق کن هر چند کم باشد🙂 خیلی از شبها میدیدم که امام در تاریکی از خانه خارج‌ میشود . یادم می اید ان روز ها که امام از مدینه به طوی امده بود نامه ای✉️ به پسرش 🌟 نوشت و به او سفارش کرد که مسیر رفت و امدش را جوری تنظیم کند که نیازمندان به او دسترسی داشته باشند و حتما مقداری پول💰 برای کمک به نیازمندان همراه داشته باشد‌👌 کبوتر غریب 🐦که انگار غرق حرفهای من شده بود ، قطره ایی اب از ظرف کنار باغچه نوشید و گفت: به به! چه خاطرات قشنگی! من هم شنیده ام که مومنان واقعی همیشه سهمی از اموال خود برای نیازمندان مشخص میکنند.😇 . @montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 خداوند مهربان در ایه ۱۷ سوره لقمان می فرماید ✨ وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ یعنی: دیگران را به کار نیک دعوت کن. یک سوره است به اسم یک مرد خوب و حکیم نام او بوده لقمان این سوره رو بخونیم در ایه هفدهم میگه به من و شما: دعوت بکن به نیکی همیشه دیگران @montazer_koocholo
داستان این هفته: این قلب من است قسمت دوم: حسین چند قدمی که رفت ، مرد غریبه متوجه او شد ، با خوشرویی😊 نگاهش کرد و وقتی نزدیک او شد سلام 🖐کرد ، اما اوبه سلام مرد غریبه جواب نداد. فقط کنارش ایستاد و گفت: شنیده ام شیعیانت عقیده دارند که تو وزن و مقدار اب رودخانه را میدانی ایا این درست است⁉️ مرد غریبه به او لبخند زد و با مهربانی جواب داد: بگو ببینم ، ایا به نظر تو ، خداوند اینقدر قدرت دارد که چنین علمی را به یکی از افریده های خود، مثلا به یک پشه بدهد؟ برای حسین پاسخ این سوال خیلی ساده بود. اصلا نیازی به فکر کردن نداشت ، فوری گفت: البته که چنین قدرتی دارد! 🙄 مرد غریبه خوش رو تر از قبل شد و ادامه داد: بسیار خب... من نزد خدا از پشه و بسیاری از مخلوقات گرامی تر هستم..😉 حسین از حرفهای او جا خورد اما هرچه به مغز خود فشار اورد سوال دیگری به ذهنش نرسید تا ان را با طعنه و کنایه از او بپرسد🙄 دوباره به او خیره شد، مرد غریبه با همان خوشرویی و مهربانی کنارش ایستاده بود.😇 حسین برگشت و به شهر بغداد چشم دوخت . یاد دوستانش افتاد که با حرفهای دروغ و زشتشان امام را در نظرش مغرور و بد اخلاق🙃 جلوه داده بودند ، حس کرد حالا قلبش خالی از کینه و خشم شده است ، هیجان زده شد و گفت: اقا شما چقدر مهربانید!😌 بعد با عجله به سمت بغداد رفت تا به دوستانش بگوید ، در عمرش مرد به خوشرویی و مهربانی ندیده است. .