#داستان
#امام_حسن_علیه_السلام
داستان این هفته: کاش پول بیشتری داشتیم
قسمت دوم
عبید الله که دست خود را سایبان چشمانش کرده بود گفت: نه... فکر نکنم کسی به ما شک کرده باشد ، هرکس سر و وضع ما را ببیند میفهمد که ما حاجی هستیم و از سفر مکه برگشته ایم .😊
اسعد و ان دو نفر مضطرب بودند اما عبید الله ارام بود. فقط دوید و شمشیر خود را از خورجین اسبش بیرون کشید، بعد ان را زیر عبایش پنهان کرد.🙃
مرد اسب سوار 🐴به انها رسید فوری از اسب پایین پرید ، جلو امد ونفس زنان سلام کرد. ان چهار نفر خوشحال و خندان جلو رفتند او خدمت کار #امام_حسن_علیه_السلام بود. همان مردی که به دستور امام از انها پذیرایی خوبی کرده بود.😌
فرستاده امام گفت: ترسیدم شما را پیدا نکنم ،اما میدانستم از این راه به مقصدتان میروید و نباید زیاد از مدینه دور شده باشید.😇
عبید الله پرسید: چه شده از امام حسن مجتبی علیه السلام پیغامی داری⁉️
فرستاده امام کیسه ایی را از روی اسبش برداشت : امام حسن علیه السلام این کیسه پول💰 را به شما هدیه داده است .😍
او کیسه را به دست عبید الله داد کیسه سنگین بود.
ان چهار نفر مات و مبهوت شدند. اسعد که دوباره بغض کرده بود گفت: نه...! نه....! مرد جوان ، ما پول داریم. هیچکدام از ما به پول احتیاج نداریم.😊
عبید الله هم حرف او را تایید کرد. ان دو نفر هم خندیدند و گفتند: برگرد و از امام حسن علیه السلام تشکر کن و بگو ما هیچکداممان در سفر کم و کسری نداریم.🌻
فرستاده امام علیه السللام که خندان😄 بود برگشت تا سوار اسبش شود و گفت: نیکی امام را برنگردانید بعد راه افتاد تا برود.
ناگهان اسعد گفت: صبر کن ،ما هم همراه شما می اییم. 😉
عبدالله و ان دو نفر هم با خوشحالی گفتند: درست میگوید ما دوباره به دیدن امام حسن علیه السلام می اییم .😍
اسعد ذوق کرد. فرستاده امام گفت: پس پشت سر من بیایید!
ان چهار نفر دوباره به مدینه رفتند و با شوق زیاد پا به خانه امام حسن علیه السلام گذاشتند . بعد هر کدامشان به حرف امدند.
_ای امام عزیز! ما به پول💰 و توشه راه نیازی نداریم
امام حسن علیه السلام🌟 مهربان تر از همیشه گفت:احسان من را برنگردانید . ای کاش دستم بیشتر باز بود . این پول برای شما کم است. 💚
فرستاده امام که دم در اتاق ایستاده بود، خندید. اما مهمانان امام پنهانی اشک شوق ریختند.😇
#پایان.
@montazer_koocholo
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
#حدیث_روز
#امام_صادق_علیه_السلام
امام صادقمیفرماید: "تهمت زدن به بیگناه از کوههای عظیم نیز سنگینتر است".
@montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷ویژه شهادت
#شهید_سپهبد_قاسم_سلیمانی
📺 #داستان
(زنگ انشا / فرمانده قلب مردم)
🇮🇷🌷#حاج_قاسم 👊🇮🇷 #قهرمان
@montazer_koocholo
#والدین_بخوانند:
🔅نماز فرزندان🔅
❇️ وقتی دیدی یک روز صبح، فرزندت خودش بیدار شد و بدون این که کسی به او بگوید، وضو گرفت و در گوشه خلوتی نماز خواند، بدان که نماز، فرزندت را گرفت، سجده شکر به جا بیاور.
مبادا از آن پس او را برای نماز خواندن تحریک کنی.🚫
جوانان این زمان، تحریک را دوست ندارند.
🔻نمیخواهد آنها را خیلی امر به معروف و نهی از منکر کنید، آنها فطرتاً در راه هستند. با اخلاق و صفات شایسته و با نیت خوب و دعای خیر در حق آنها کار کنید و آنها را به سمت کمالات ببرید. آنها را باید با نماز دوست کنید، نه اینکه فقط نمازخوان کنید.
✅ کار بعضیها، بینماز کردن مردم است. آنها با امر و نهی زیاد و مردمآزاری، جوانها را تارکالصلاة میکنند. مقدسمآبها و افراد سخت گیر کارها را خرابتر میکنند.
✨مرحوم حاج اسماعیل دولابی
#والدین_بخوانند
#روز_های_زوج
@montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کارتون #مهارت_های_زندگی
این قسمت: فردا بارون میاد
پیام اخلاقی: اهمیت به خبر درست
@montazer_koocholo
shodeam9saleh_1.mp3
4.3M
#قصــــہ_های_حــنــاجون
#قصه_شب
📚عنوان: مهمانی پیامبر(ص)🌸
🎤گوینده: خانم وزیری
ستاره های تابان🌟
حناجون مهربون امشب هم با یکی دیگه از حکایت های شیرین قرآنی اومدن پیش ما💫🔸🌸
حناجون با این حکایت ها ما رو وارد دنیایی از اطلاعات و آگاهی میکنن و اتفاقاتی رو که در گذشته های دور افتاده، داستانش رو برامون تعریف میکنن🗣 که نه تنها شنیدنش👂 شیرین و جذابه بلکه کلی چیزهای خوب خوب هم ازش یاد می گیریم🧡💚
@montazer_koocholo
#داستان
#امام_کاظم_علیه_السلام
#روز_زیارتی
#سه_شنبه
داستان این هفته:دختری بهتر از گل
قسمت اول :
جیک جیک گنجشکی🐦 اواز خواند . چند مرد ارام ارام به خانه #امام_کاظم_علیه_السلام🌟 رسیدند.
مرد پیری که بزرگتر از انها بود، خانه را نشان داد و با خوشحالی و هیجان🤩 گفت: من قبلا هم به اینجا امده ام ، خانه امام همیشه به روی مسلمانان باز است. هرکس از راه دور یا نزدیک بیاید مهمان اوست.💚
ان چند مرد دیگر هم ذوق زده شدند و اشک در چشم هایشان😢 جمع شد، اصلا باورشان نمیشد راه طولانی فارس تا مدینه را بیایند و به سلامت به انجا برسند بعد هم با امام عزیزشان دیدار کنند.😍
_کوب....کوب...کوب...
در باز شد، دل مهمانان به تاپ تاپ افتاد . پیرمرد که جلوتر بود گفت: سلام. 🤚ما از راه دور امده ایم تا امامان را زیارت کنیم😌
خدمتکار #امام_کاظم_علیه_السلام گفت: امام به مسافرت رفته اند نمیدانم کی بر میگردند.🙄
مرد ها با غصه به هم نگاه کردند از چشماهایشان معلوم بود که از هم میپرسیدند: ای وای...! حالا چه کنیم.😯
خدمت کار پرسید: با ایشان کاری داشتید⁉️
پیرمرد جواب داد: بله میخواستیم زیارتشان کنیم، و خواسته های مردم وطنمان را به ایشان بگوییم و هم چند تا سوال دینی داشتیم ولی حیف که امام نیستند جواب سوالمان را بدهند.😞
خدمت کار در فکر فرو رفت ، مرد ها میخواستند بروند که خدمت کار صدایشان زد: صبر کنید‼️
انها ایستادند او چه میخواست بگوید⁉️
#ادامه_دارد...
@montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کارتون #مهارت_های_زندگی
این قسمت: غصه لیلا
پیام اخلاقی: غلبه بر نگرانی
@montazer_koocholo
#سه_شنبه_های_امام_زمانی
#مهدی_شناسی
قسمت دوم:
🔔 راه های یاری امام.
💎 ۱: از فضایل امام زمان عج بگویید!
🌸 از این به بعد در برخی مهمانی هایتان از #امام_زمان_عج حرف بزنید.
🍀 #حدیث_قرانی: هیچ چیزی برای ابلیس دشوار تر نیست که برادر با ایمانی که با یکدیگر دیدار میکنند و یاد خدا باشند.تا جایی که گوشت سالمی به تنش نمی ماند (۱)
🔔 پیشنهاد جدی ما به شما این است که:
نکته اول : در هر مجلسی و با هرکسی وارد این بحث نشوید، مثلا کسی که کاملا با دین و دینداری مخالف است، یعنی باید بحث مهدوی را خرج کسی کنید که خریدارش باشد.😊
نکته دوم: شبهه یا اشکالی که در بحث #مهدویت وجود دارد ، بحث خوبی برای باز کردن در مجالس مهمانی #نیست حل شبهه باید توسط متخصص انجام شود.😌
#ادامه_دارد...
📚 (۱): اصول کافی، جلد اول. مکیال المکارم ص ۲۰۸
@montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هدیه امروز ما قرائت سوره #هُمزه
تقدیم به امام زمان(عج)💚
🍎🍃🍎🍃🍎
@montazer_koocholo
#چهارشنبه_های_امام_رضایی
#مثل_امام_رضا_باش
قسمت دوم: کبوتر غریب
امروز کبوتری غریب🐦 به شهر #مدینه امده بود ، بالهایش زرد بود و کله اش سفید، معلوم بود از راه دوری امده و خیلی خسته و گرسنه است.😉
او را با خود به خانه #امام_رضا_علیه_السلام🌟 بردم . از گندم های توی باغچه خورد و گفت: واقعا به این غذا نیاز داشتم ، ممنون که من گرسنه را نجات دادی .😊
بالهایم را تکان دادم و گفتم: قربان شما! نوش جان ! کاری نکردم کمک به #نیازمندان کاری است که از صاحب این خانه یاد گرفته ام. 😌
بعد از رفتار امام با نیازمندان برایش تعریف کردم:
#امام_رضا_علیه_السلام در روز #عرفه تمام اموال خود را در بین نیازمندان تقسیم کرد. 👏
و روز دیگری هم یکی از یاران امام به منزل ایشان امد؛ امام پرسید: ایا امروز به نیازمندی کمک کرده ایی؟ ⁉️
او جواب داد: نه!
امام فرمود: پس چطور انتظار داری خدا به تو کمک کند! انفاق کن هر چند کم باشد🙂
خیلی از شبها میدیدم که امام در تاریکی از خانه خارج میشود . یادم می اید ان روز ها که امام از مدینه به طوی امده بود نامه ای✉️ به پسرش #امام_جواد_علیه_السلام🌟 نوشت و به او سفارش کرد که مسیر رفت و امدش را جوری تنظیم کند که نیازمندان به او دسترسی داشته باشند و حتما مقداری پول💰 برای کمک به نیازمندان همراه داشته باشد👌
کبوتر غریب 🐦که انگار غرق حرفهای من شده بود ، قطره ایی اب از ظرف کنار باغچه نوشید و گفت:
به به! چه خاطرات قشنگی! من هم شنیده ام که مومنان واقعی همیشه سهمی از اموال خود برای نیازمندان مشخص میکنند.😇
#ادامه_دارد.
@montazer_koocholo
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
#انس_با_قران
خداوند مهربان در ایه ۱۷ سوره لقمان می فرماید
✨ وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ
✨ یعنی: دیگران را به کار نیک دعوت کن.
یک سوره است به اسم یک مرد خوب و حکیم
نام او بوده لقمان این سوره رو بخونیم
در ایه هفدهم میگه به من و شما:
دعوت بکن به نیکی همیشه دیگران
@montazer_koocholo
#داستان
#امام_جواد_علیه_السلام
#روز_زیارتی
#چهارشنبه
داستان این هفته: این قلب من است
قسمت دوم:
حسین چند قدمی که رفت ، مرد غریبه متوجه او شد ، با خوشرویی😊 نگاهش کرد و وقتی نزدیک او شد سلام 🖐کرد ، اما اوبه سلام مرد غریبه جواب نداد. فقط کنارش ایستاد و گفت: شنیده ام شیعیانت عقیده دارند که تو وزن و مقدار اب رودخانه را میدانی ایا این درست است⁉️
مرد غریبه به او لبخند زد و با مهربانی جواب داد: بگو ببینم ، ایا به نظر تو ، خداوند اینقدر قدرت دارد که چنین علمی را به یکی از افریده های خود، مثلا به یک پشه بدهد؟
برای حسین پاسخ این سوال خیلی ساده بود. اصلا نیازی به فکر کردن نداشت ، فوری گفت: البته که چنین قدرتی دارد! 🙄
مرد غریبه خوش رو تر از قبل شد و ادامه داد: بسیار خب... من نزد خدا از پشه و بسیاری از مخلوقات گرامی تر هستم..😉
حسین از حرفهای او جا خورد اما هرچه به مغز خود فشار اورد سوال دیگری به ذهنش نرسید تا ان را با طعنه و کنایه از او بپرسد🙄
دوباره به او خیره شد، مرد غریبه با همان خوشرویی و مهربانی کنارش ایستاده بود.😇
حسین برگشت و به شهر بغداد چشم دوخت . یاد دوستانش افتاد که با حرفهای دروغ و زشتشان امام را در نظرش مغرور و بد اخلاق🙃 جلوه داده بودند ، حس کرد حالا قلبش خالی از کینه و خشم شده است ، هیجان زده شد و گفت: اقا شما چقدر مهربانید!😌
بعد با عجله به سمت بغداد رفت تا به دوستانش بگوید ، در عمرش مرد به خوشرویی و مهربانی #امام_جواد_علیه_السلام ندیده است.
#پایان.