روضه امام سجاد علیهالسلام
روزی که پیکرم را بر روی ناقه بستند در یک لحظه جدایی قلب مرا شکستند
آنجا غریب و تنها بودم میان اعدا دیدم که عمه ام را به تازیانه بستند
من اینچنین جدایی هرگز ندیده بودم همه نعش و عزدار هر دو به خون نشستند
امام سجاد طفل صغیر می دید گریه می کرد ، آب می آوردند وضو بگیرد گریه می کرد ، اگر اسیری می دید احترامش می کرد ، اگر می دید گوسفندی را ذبح می کنند گریه می کرد ، می فرمود : آبش دادید یا نه ؟ آری آقا ، ما مسلمانیم با گریه می فرمود :عده ای هم در کربلا می گفتند ما مسلمانیم ولی بابای من لب تشنه کشتند .
هر وقت یاد شهر شام می افتاد گریه می کرد . آقا چرا اینقدر گریه می کنی ؟ ( آقا شرح می داد ) می فرمود : اول صبح بود وارد شهر شام شدیم ما را عصر رساندند به مجلس یزید ، آقا خیلی راه نیست چرا اینطور ؟
فرمود : ما را سر هر کوچه و بازار نگ می داشتند تا این مردم ما را نظاره کنند ما را از محله یهودیان بردند آن ها به ما سنگ می زدند عزیزان پیغمبر را وارد مجلس نا محرم کردند ، ما را خرابه های شام جای دادند
تو این خرابه یکی از خواهران من آنقدر گریه کرد ، سراغ بابا را گرفت خواهر چشم انتظار من با لبان تشنه و شکم گرسنه جان داد .
لاله سرخ شهادت تن تب دار من است چشمه فیض خدا چشم گهر بار من است
حافظ خون و پیام شهدای ره دین لب گویای من و دیده خونبار من است
داغ یک دشت شهید و غم یک خیل اسیر این همه بار گران بر تن تب دار من است
دشمنم بسته به زنجیر و ولی غافل از آن که بر انداختن ریشه او کار من است
پای در سلسله و دست به دامان وصال دشمن از بی خردی در پی آزار من است
پرچم نهضت خونین شهیدان امروز گر چه بر دوش من و عمه افکار من است
صبر را بین که در این مرحله از وادی عشق
سخت بیمارم وا و باز پرستار من است
خواهر کوچک من همچو گلی پرپر شد اشک طفلان ز غمش شمع شب تار من است
ازغم اکبر و اصغر جگرم می سوزد آه از این غم که خداوند خبر دار من است
#منبرک_فاطمی
دو جا امام چهارم داشت جان می داد یک جا در مجلس شام آن موقعی که حضرت سخنرانی کردند، یزید ملعون خواست امام را بکشد، زینب (سلام الله علیها) خود را سپر قرار داد، گفت: اول من را باید بکشید ... .
یکی جایی هم وقتی آقا را از کنار کشته ها عبور می دادند، زینب نهیب زد به حضرت، ای بقیه الماضی ! چرا چنین می کنید، شما تنها جا مانده اید ... . امام فرمود مگر این بدن، بدن بقیه الله نیست، پاره پاره است ... .
شاید هم یک جای دیگر هم آقا همین حال شدند، وقتی دستاشون را باز کردند، به بدن رقیه نماز بخوانند از بس بدن سبک شده، آقا چطور جان دادن خواهر را دید؟ .. . .
و سیعلمون الذین ظلموا ایَّ منقلب ینقلبون
از خرابه می گذشتم، منزلم آمد بیاد دست و پا گم کرده ای دیدم دلم آمد به یاد
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
#زشت_ترینها برای #انسان
#امام_حسین علیه السلام:
💎 قالَ: فَما أقبَحُ شَيءٍ ؟
قالَ: الفِسقُ فِي الشَّيخِ قَبيحٌ،
وَ الحِدَّةُ فِي السُّلطانِ قَبيحَةٌ،
وَ الكَذِبُ في ذِي الحَسَبِ #قَبيحٌ،
وَ البُخلُ في ذِي الغِنى،
وَ الحِرصُ فِي #العالِمِ،
💧 شخصی از امام حسین علیه السلام سوال کرد که:
#زشت_ترين #چيز، چيست؟
حضرت فرمودند:
👈 #فسق و فُجورِ در #پيرمرد،
👈 #خشم در #سلطان،
👈 #دروغ در #انسانِ_بزرگ،
👈 #بخل در توانمند مالی،
👈 #حرص در #عالم،
📚 بحار الأنوار، ج ۳۶ ص ۳۸۴ ح ۵
#عاشورا
در #عاشورای_حسینی!
#زینبی میشناسم که در معرکه #عشق شاهد #ذبح هجده نفر از بستگان درجه یک بود و گفت:
«جز زیبایی ندیدم»
و #قاسمی که گفت:
«مرگ برایم از #عسل شیرینتر است!».
#حسینی میشناسم که :
نه با مُلک ری فریفته شد
و نه از غلاف #شمشیر هراسناک،
پس بدانید که مبنای #رفتار آدمی فقط #پاداش و #تهدید نیست!
در « #انتخاب» ۷۲ نفری را می شناسم که :
از درایت خویش بهترین «انتخاب» عالم را به نام خویش ثبت کردند.
#ابوالفضلی میشناسم که :
پا بر « #نیازهای_زیستی » گذاشت
و جرعهای #آب ننوشید
و « #نیازهای_امنیتی » خویش را نادیده گرفت
و #امان_نامه را پس زد تا #مصداقی شود برای «افراد خودشکوفا»!
در #مهارت «نه گفتن» آقایی می شناسم که :
زیر سُم اسبان رفت اما بر #بیعت_ظلم،گفت : «نه» .
در« #خانواده_مطلوب»
« #خانواده_منسجم » یک ابرمردی را می شناسم که :
#خانواده اش :
از مدینه تا #کربلا
از شیرخواره تا بزرگسال
از #عروس و #داماد تا پیرمرد و پیرزن
پا به پا تا جولانگاه #ذبح پیش آمدند.
ای #آفتاب آهسته تر بر#قتله_گاهش پابنه
ترسم صدای پای تو از #خواب بیدارش کند
پیراهنی از #برگ_گل من ساختم بهر تنش
ازبس لطیف است این #بدن ترسم که آزارش کند.
#صداقت
#راستگویی
روزی ﻣﺮﺩی، مشغول #ﻫﯿﺰﻡ_شکنی ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ #ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﺑﻮد،
که ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ #ﺗﺒﺮ از #دست ضعیفش ﺑﻪ ﺩﺍﺧﻞ ﺁﺏ ﺍﻓﺘﺎﺩ❗️
به شدت #ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺷﺪ.
ﺩﺭ ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻈﻪ #ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺍﯼ از #آب ﺑﯿﺮﻭﻥ آﻣﺪ و ﺑﻪ ﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ:
ﭼﺮﺍ اینقدر ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﯽ؟
ﻣﺮﺩ ﻗﻀﯿﻪ ﺭﻭ ﮔﻔﺖ:
ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺑﻪ ﺩﺍﺧﻞ آﺏ ﺭﻓﺖ ﻭ یک ﺗﺒﺮ #مسی آﻭﺭﺩ و ﮔﻔﺖ:
ﺍﯾﻨﻪ؟
ﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ: ﻧﻪ!
ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺑﺎ یک ﺗﺒﺮ #ﻧﻘﺮﻩ ﺍﯼ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﮔﻔﺖ: ﺍﯾﻨﻪ؟
ﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ: ﻧﻪ!!
ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺭﻓﺖ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺑﺎ یک ﺗﺒﺮ #ﻃﻼﯾﯽ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﮔﻔﺖ: ﺍﯾﻨﻪ
ﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ: ﻧﻪ!
ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺭﻓﺖ ﻭ همان ﺗﺒﺮ #آهنی ﻣﺮﺩ را آﻭﺭﺩ،
ﻣﺮﺩ #ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺷﺪ و گفت :همینه
ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺍﺯ #ﺻﺪﺍﻗﺖ ﻣﺮﺩ #ﺧﻮﺷﺶ آﻣﺪ،
ﻭ ﻫﺮﺳﻪ ﺗﺒﺮ را همراه تبر اصلی به او ﺩﺍﺩ!
ﭼﻨﺪﯼ از این واقعه گذشت،
اینبار مرد ﺑﺎ ﺯﻧﺶ ﺑﻪ ﮐﻨﺎﺭ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ رفتند❗️
مرد مشغول هیزم شکنی بود ، که،
ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ پای #ﺯﻧﺶ لغزید و ﺑﻪ ﺩﺍﺧﻞ آﺏ ﺍﻓﺘﺎﺩ،
ﻣﺮﺩ بسیار ﻏﻤﮕﯿﻦ ﺷﺪ.
همان ﻓﺮﺷﺘﻪ آﻣﺪ ﻭ ﻋﻠﺖ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﯽ ﻣﺮﺩ ﺭا ﭘﺮﺳﯿﺪ؟
ﻣﺮﺩ ﺟﺮﯾﺎﻥ را ﺑﺮﺍیش ﺗﻮﺿﯿﺢ ﺩﺍﺩ.
ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺑﺎ ملکه زیبایی 2024 ﺑﺮﮔﺸﺖ❗️
و میخواﺳﺖ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ هم ﻣﺮﺩ رو #ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ کنه
و ﮔﻔﺖ: ﺍﯾﻦ ﻫﻤﺴﺮته؟
مرد ﮔﻔﺖ: آﺭﻩ
#ﻓﺮﺷﺘﻪ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺷﺪ و ﮔﻔﺖ:
ﭼﺮﺍ #ﺩﺭﻭﻍ ﻣﯿﮕﯽ؟
مرد ﮔﻔﺖ:
ﺍﮔﻪ ﺑﺎﺯ ﺑﺎ تو #ﺻﺎﺩﻕ ﺑﻮﺩﻡ، ﻫﺮﺳﻪ ﺯﻥ رو ﺑﻪ ﻣﻦ میدادی❗️
ﻭ ﻣﻦ ﺍﺯ ﭘﺲ ﻣﺨﺎﺭجشون ﺑﺮ ﻧﻤﯽآﻣﺪﻡ‼️
ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺍﺯ صداقت و ﻓﮑﺮ ﺍﻗﺘﺼﺎﺩﯼ ﻣﺮﺩ ﺧﻮﺷﺶ آﻣﺪ .
پس ﺑﻪ ﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ: #آفرین!
تو کی هستی که اینقدر صادق و راستگویی؟؟؟
ﻣﺮﺩ گفت: یک #انسان_عاقل
#خواب مقبل کاشانی و مرثیهخوانی مقبل و محتشم
#مقبل_کاشانی می گوید :
«یک سال #زوار زیادی، از #اصفهان برای زیارت #عاشورا عازم #کربلا شدند.
من از لحاظ مالی فقیر بودم.
به یکی از دوستانم گفتم :
میترسم بمیرم و آرزوی #زیارت_سیدالشهداء در دلم بماند.
دلش به حال من سوخت و من را هم راهی کربلا کرد.
نزدیک گلپایگان راهزنان، شبانه به کاروان حمله کرده و دارو ندار همه را غارت کردند.
برهنه و عریان وارد گلپایگان شدیم.
بعضی قرض کردند و رفتند ولی من همانجا ماندم.
نه وسیله رفتن داشتم و نه دل برگشتن. تا آنکه #ماه_محرم شد. حسینیهای در آنجا بود که شبها شیعیان در آن عزاداری میکردند.
من هم در حسینیه ماندم و شب و روز گریه میکردم. تا اینکه شب عاشورا شد، #اشعاری را که سروده بودم خواندم.
مردم به شدت #گریه میکردند و حسابی غوغا شد.
همان شب خواب دیدم مشرف شدم به کربلا و وارد صحن شدم.
اذن دخول گرفتم که وارد حرم شوم. کسی مانعم شد. با دست اشاره کرد که برگرد، الان وقت #زیارت کردن تو نیست.
گفتم بنا نبود حرم جناب #اباعبدالله الحسین (ع) مانعی داشته باشد.
گفت: ای #مقبل در این لحظه، حضرت #زهرا (س) و مادرش #خدیجه کبری (س) و مریم و حوا و آسیه و جمعی از حورالعین، با جمعی از انبیاء به زیارت آمدهاند.
کمی صبر کن،
گفتم تو کیستی؟
گفت :من از #فرشتههای حول حرم مطهر هستم که دائم برای زوار #استغفار میکنم.
پس در این لحظه دست مرا گرفت و در میان صحن میگرداند. جمعی را در صحن مقدس میدیدم که شباهت به اهل دنیا نداشتند. تا اینکه رسیدیم به موضعی که در آنجا محفلی بود آراسته، و جمعی موقر با خضوع و خشوع نشسته بودند،
آن ملک پرسید: آیا اینها رامیشناسی؟
گفتم نه،
گفت اینها حضرات #انبیاء هستند، که به زیارت حضرت سیدالشهداء (ع) آمدهاند.
آنکه در صدر مجلس نشسته، حضرت #آدم ابوالبشر است و آنکه در طرف راست او نشسته، حضرت #نوح است. در طرف چپش حضرت #ابراهیم و آن یکی #شیث است. پیامبران دیگر، ادریس، هود و صالح و #اسماعیل و اسحاق و داود و #سلیمان و کلیم الله و روح الله هستند.
در این لحظه دیدم بزرگواری از حرم بیرون آمده، در حالتی که دو نفر زیر بغلهای او را گرفته بودند. پس همه انبیاء برخاستند و احترام گذاشتند. آن بزرگوار رفت و در صدر مجلس نشست. بعد از لحظهای سر بلند کرد و فرمود: #محتشم را بیاورید.
پرسیدم این بزرگوار کیست؟
گفت خاتم الانبیاء #محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلم است. لحظاتی نگذشت که #محتشم را آوردند. او مردی خوش سیما و کوتاه قد بود و عمامه ژولیده بر سر داشت. وارد که شد، تعظیم کرد و ایستاد. حضرت رسول اکرم (ص) فرمودند: ای محتشم امشب #شب_عاشوراء است، پیامبران برای زیارت فرزندم #حسین (ع) آمدهاند و میخواهند عزاداری کنند، برو بالای #منبر و از #اشعار دلسوز خود بخوان تا ما بگرییم.
به امر پیامبر اکرم (ص) منبری گذاشتند، و محتشم رفت در پله اول آن ایستاد، پیامبر(ص) اشاره کرد بالاتر برو، و در پله دوم ایستاد فرمود بالاتر برو تا آنکه در پله نهم منبر ایستاد حضرت فرمودند بخوان.
حواسم را جمع کردم ببینم محتشم کدام بند #مرثیه را میخواند که از همه دلسوزتر است، شروع کرد به خواندن این بند:
#کشتی شکست خورده طوفان کربلا
در خاک و خون فتاده به میدان #کربلا
گر چشم روزگار بر او فاش میگریست
#خون میگذشت از سر ایوان کربلا
از #آب هم مضایقه کردند کوفیان
خوش داشتند حرمت #مهمان کربلا
محتشم عرض کرد: یا رسول الله
بودند دیو و دد همه سیراب و میمکید
#خاتم ز قحط آب، #سلیمان کربلا
صدای پیامبر (ص) به ناله بلند شد و رو به انبیاء کردند و فرمودند:
ببینید امت من با فرزند من چه کردهاند.آبی را که خدا بر سگها و گرگها و کفٌار #مباح کرده، امت من، بر اولاد من #حرام کردهاند.
پس محتشم شروع کرد به این مرثیه:
روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار
#خورشید سر برهنه برآمد ز کوهسار
موجی به جنبش آمد و برخاست کوه کوه
ابری به بارش آمد و بگریست زارزار
چون محتشم به این شعر رسید پیامبران همه بر سر میزدند، محتشم رو به پیامبران کرده و گفت:
جمعی که پاس محملشان بود #جبرئیل
گشتند بیعماری و محمل شترسوار
پیامبر (ص) فرمود: بلی این جزای من بود، که دختران مرا در کوچه و بازار مثل اهل زنگبار بگردانند.
محتشم سکوت کرد و ایستاد که پیامبر (ص) او را مرخص فرماید و از منبر به زیر آید.
پیامبر اکرم (ص) فرمودند: محتشم هنوز دل ما از گریه خالی نشده است بخوان.
محتشم شوقی پیدا کرد و به هیجان آمده که پیامبر (ص) میل دارد از اشعار او بگرید.
#عمامه را از سر برداشت و بر زمین زد و با دستش اشاره کرد به طرف قبر سیدالشهداء (ع) و عرض کرد:
یا رسول الله منتظری من بخوانم و بشنوی؟ اینجا نظر کن ...
این #کشته فتاده به هامون #حسین توست
وین صید #دست و پا زده در خون حسین توست
خاموش #محتشم که دل سنگ #آب شد
مرغ هوا و ماهی دریا کباب شد
فرشتهای صدا زد، محتشم پیامبر غش کرد، در این هنگام محتشم از منبر پایین آمد.
وقتی رسول خدا (ص) به هوش آمد، ردای مبارک خود را به عنوان #خلعت به او عطاء فرمود.
مقبل میگوید با خود گفتم: خاک بر سرت، ای بیقابلیت، این همه #شعر و مرثیه گفتهای، حالا معلوم شد که پسند نشده. تو حاضر بودی و پیامبر (ص) اعتنا نفرمود به تو. محتشم را احضار فرمود و اشعارش را خواند و پیامبران گریه کردند و خلعت هدیه گرفت.
خودم را خیلی سرزنش کردم.
راضی بودم که #زمین دهان باز کند و من در زمین فرو بروم.
خواستم زودتر از صحن بیرون بروم که مبادا آشنایی مرا ببیند و #خجالت بکشم.
چون روانه شدم، و نزدیک درب صحن رسیدم، دیدم #حوریه سیاه پوش، از حرم بیرون آمد و دوان دوان رفت خدمت پیامبر (ص) و عرض کرد یا رسول الله (ص) دخترت #فاطمه (س) میگوید:
چرا #دل_مقبل را شکستی، او هم برای فرزندم #حسین مرثیه گفته است.
شعری که حضرت #زهرا(س) از شنیدنش غش کرد
در این هنگام فرمود #مقبل بیا، دخترم فاطمه (س) میل دارد تو هم #اشعار خود را بخوانی.
مقبل میگوید از خوشحالی چیزی نمانده بود که جانم از بدنم برود. آمدم #تعظیم کردم و رفتم بالای #منبر. در پله اول ایستادم، حضرت نفرمود بالاتر برو فرمود بخوان.
فهمیدم میان من و محتشم، چقدر فرق است. با خود خیال میکردم که در مقابل آن مرثیههای دلسوز و پر گریه محتشم چه بخوانم. یادم آمد که واقعه #شهادت را از همه بهتر به نظم آوردهام سه #شعر خواندم و عرض کردم یا رسول الله:
روایت است که چون تنگ شد بر او میدان
فتاده از #حرکت #ذوالجناح از جولان
نه ذوالجناح دگر تاب #استقامت داشت
نه سیدالشهداء بر جدال طاقت داشت
هوا ز باد مخالف چو قیرگون گردید
عزیز فاطمه از #اسب سرنگون گردید
بلند مرتبه شاهی ز صدر #زین افتاد
اگر غلط نکنم عرش بر #زمین افتاد
وقتی این شعر را خواندم، صدای شیون بلند شد، و پیامبر اکرم (ص) بر سر میزد و میگفت وا ولداه، که یک مرتبه حوریهای صدا زد، مقبل بس است. #فاطمه_زهرا (س) روی #قبر_حسین (ع) غش کرد.
مقبل میگوید از منبر فرود آمدم در دلم گذشت کاش مرا هم خلعتی مرحمت میکردند، که پیش آشنایان، و پیش محتشم سرافراز میشدم.
ناگهان دیدم از حرم مطهر، جوانی بیسر، و با بدن پاره پاره، بیرون آمد، و از حلقوم بریده فرمود: مقبل دلت نشکند، خلعت تو را هم خودم میدهم.
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
#امام_سجاد علیه السلام
در باره روز شهادت امام اختلاف است ، ولی مشهور این است که روز ۲۵ محرم روز #شهادت حضرت بوده است، چنانکه در باره سال شهادت او نیز اختلاف وجود دارد.
#لمس #حجر_الاسود
و قسمتی از #اشعار_فرزدق
از ويژگىهاى امام زين العابدين علیه السلام #محبوبيت فوق العاده او در ميان مردم عصر خود بود،
از راغب و ابن جوزى نقل شده است كه گفته اند:
روزى امام علیه السلام نزد عمر بن #عبد_العزيز [خليفه أموى] رفته بود ـ پس از اينكه از نزد او برخاست و بيرون رفت، عمر بن عبد العزيز به اطرافيان خود گفت:
شريفترين مردم كيست؟
گفتند: «شما»،
او گفت: هرگز چنين نيست، #شريفترين مردم، اين مردى است كه چند لحظه پيش برخاست و بيرون رفت، كسى كه مردم دوست دارند از او باشند و او دوست ندارد از كسى باشد. )بحارالانوار، ج 46، ص 3 – 4(.
آن چه سخن عمر بن عبد العزيز را تأييد می كند داستان استلام حجر الاسود از سوى امام علیه السلام در حضور #هشام بن عبد الملك است:
#هشام_بن_عبدالملك در زمان حيات عبد الملك يا در زمان وليد به #حج رفت و در اثر ازدحام جمعيت نتوانست #حجرالاسود را لمس كند، براى او منبرى در جانب #زمزم نصب كردند و او بر روى #منبر نشست و به مردم نگاه می كرد و در اطراف او گروهى از اعيان اهل شام گرد آمده بودند، او در آن حال بود كه زين العابدين[علیه السلام] به حرم داخل شد، آنگاه كه به نزديك حجرالاسود رسيد، مردم براى او جا باز كردند، تا اينكه او حجر را لمس كرد،
اهل شام به هشام گفتند
«او كيست؟»
هشام ـ از ترس اين كه اهل شام به زين العابدين علاقمند شوند ـ گفت: «من او را نمی شناسم»،
#فرزدق [در آنجا حاضر بود] گفت: «من او را می شناسم»، سپس [بالبداهه و بدون اينكه از پيش در اين باره چيزى آماده كرده باشد] اين اشعار را سرود:
(هَذَا الَّذى تَعْرِفُ الْبَطْحاءُ وَطْاَتَهُ
وَ الْبَيْتُ يَعْرِفُهُ وَ الْحِلُّ وَ الْحَرَمُ
هذا اِبْنُ خَيْرِ عِبادِ اللّهِ كُلِّهِمُ
هَذَا التَّقِىُّ النَّقِىُ الطّاهِرُ الْعَلَمُ
اِذا رَأَتْهُ قُرَيْشٌ قالَ قائِلُها
اِلى مَكارِمِ هذا يَنْتَهِى الْكَرَمُ
يَنْمى اِلى ذَرْوَةِ الْعِزِّ الَّتى قَصُرَتْ
عَنْ نَيْلِها عُرْبُ اْلاِسْلامِ وَ الْعَجم
هذَا ابْنُ فاطِمَةَ اِنْ كُنْتَ جاهِلَهُ
بِجَدِّهِ اَنْبِياءُ اللّهِ قَدْ خُتِمُوا
فَلَيْسَ قَوْلُكَ هذا بِضائِرَةٍ
اَلْعَرَبُ تَعْرِفُ مَنْ أَنْكَرْتَ وَ الْعَجَمُ
مِنْ مَعْشَرٍ حُبُّهُمْ دينٌ وَ بُغْضُهُمْ
كُفْرٌ وَ قُرْبُهُمْ مُنْجٍ وَ مُعْتَصَمُ
لايَسْتَطيعُ جَوادٌ بُعْدَ غايَتِهِمْ
وَ لا يُدانيهِمْ قَوْمٌ وَ إنْ كَرَمُوا.
او كسى است كه سر #زمين بطحا جاى گام او را می شناسد
و خانه خدا و حلّ و حرم او را می شناسد
او پسر بهترين بندگان خدا، از همه بهتر آنان است
او پارساى تميز پاك و پرچم #هدايت است
آنگاه كه قريش او را می بينند گويندهاش می گويد
بزرگوارى به بزرگواریهاى او پايان می پذيرد
او پسر #فاطمه است اگر او را نمی شناسى
پيامبران خدا با پيامبرى جدّ او پايان پذيرفتند
اين سخن تو او را زيان نی رساند
كسى كه تو او را نمی شناسى عرب و عجم او را می شناسد
او از دودمانى است كه دوستى آنان #دين و كينه با آنان #كفر است،
و نزديك شدن به آنان سبب #نجات و مصون ماندن از #آتش است
هيچ بخشندهاى به پايان بخشش آنان نمی رسد
و هيچ قومى به بزرگى آنان نزديك نمی شود اگر چه بزرگوار باشند
آنگاه كه #هشام اين #اشعار را از #فرزدق شنيد خشمگين شد و فرزدق را در عسفان - ميان راه مكّه و مدينه - زندانى كرد، زين العابدين فرمان داد دوازده هزار درهم براى او فرستادند و فرمود: «معذورم بدار، اگر نزد ما بيش از اين مقدار بود آن را به تو می رسانديم»،
فرزدق در پاسخ گفت:
«من او [امام زين العابدين علیه السلام] را براى خدا ستودم، نه به خاطر بخشش و عطا»
امام زين العابدين[علیه السلام] فرمود: «خداوند به تو پاداش بدهد، ولى ما از خاندانى هستيم كه اگر چيزى را بخشيديم آن را پس نمی گيريم»، از اينرو فرزدق آن هديه را پذيرفت.
(الصواعق المحرقه، ص 200ـ 201
تذكرة الخواص، چاپ تهران، ص 329 - 330؛
جواهر العقدين، القسم الثانى، ج 1، ص 338 - 342؛
الفصول المهمه، ص 193 – 194(.
💠 #امام_سجّاد علیهالسلام فرمودند:
💎 أَشَدُّ سَاعَاتِ اِبْنِ آدَمَ ثَلاَثُ سَاعَاتٍ:
۱) اَلسَّاعَةُ اَلَّتِي يُعَايِنُ فِيهَا مَلَكَ اَلْمَوْتِ،
۲) و َاَلسَّاعَةُ اَلَّتِي يَقُومُ فِيهَا مِنْ قَبْرِهِ،
۳) وَ اَلسَّاعَةُ اَلَّتِي يَقِفُ فِيهَا بَيْنَ يَدَيِ اَللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فَإِمَّا إِلَى اَلْجَنَّةِ وَ إِمَّا إِلَى اَلنَّارِ ثُمَّ قَالَ: وَاَللَّهِ إِنَّ اَلْقَبْرَ لَرَوْضَةٌ مِنْ رِيَاضِ اَلْجَنَّةِ أَوْ حُفْرَةٌ مِنْ حُفَرِ اَلنَّارِ،
💧سخت ترين اوقات #انسان سه #ساعت است:
۱) هنگامى كه #ملك_الموت را مىبيند.
۲) هنگامى كه از #گور برخيزد.
۳) هنگامى كه در پيشگاه خداوند متعال مىايستد، یا به سمت #بهشت و یا به سمت آتش #جهنم، کشانده می شوید.
سپس فرمودند: به خدا قسم #قبر آدمی یا #باغی از بهشت و یا گودالی از جهنم است.
📚 الخصال، ج ۱، ص ۱۱۹
«من غریبم»
#امام_سجاد ع در مدینه از مسیری عبور میکردند که مردی را دیدند که صدا میزند:
▪️ ایّهَا النّاس اَنا الغریبُ فَارْحَمُونی
▪️ای مردم! من غریبم؛ به من رحم کنید!
امام سجاد ع او را صدا زد و فرمود:
تو #غریبی؟
گفت: بله.
حضرت فرمود:
▪️ اذا عَطشْتَ فهَل تَسقِی الماء؟
▪️اگر #تشنه شوی به تو #آب می دهند؟
گفت: بله.
▫️حضرت فرمود:
▪️ اذا فاجٰاکَ الموتُ هَل تُدفَن بلا کفنٍ؟
▪️اگر در اینجا ناگهان بمیری، این مردم تو را #کفن میکنند؟
گفت: الله اکبر؛ چرا نکنند؟!
من بین مسلمانان هستم.
▫️ گریه راه گلوی امام سجاد ع را بست و فرمود:
▪️ اذاً لَستَ بِغَریبٍ؛
الغَریبُ هُوَ الحَسین علیهالسلام
ثَمّ وَجَّهَ نَحوَ الکربلا و قال:
▪️پس تو #غریب نیستی؛ همانا غریب، #حسین «ع» است،
🔹پس حضرت توجه کردند به سمت کربلا و فرمود:
یا اَسَفاه علیکَ یابنَ رسول الله!
تَبقَی ثلاثةِ اَیّامٍ عاریاً علی رَمضاءِ کربلاء
▪️هزار افسوس بر تو باید خورد
▫️ای پسر رسول خدا؛
که سه شبانه روز عریان بر روی ریگ و رمل بیابان #کربلا افتادی بودی.
🔹سيرة الأئمة الاثني عشر (ع) ج2، ص۱۱۵
▪️چه بد #امتی هستید
♦️هنگام سخنرانی #امام_سجاد علیه السلام در #شام ، یکی از دانشمندان #یهودی که در آن مجلس حضور داشت از #یزید پرسید:
♦️"این جوان که سخنرانی می کند کیست؟"
یزید پاسخ داد:
"علی بن الحسین"
♦️یهودی گفت:
"#حسین کیست؟"
یزید در جواب گفت:
"پسر #علی بن ابی طالب است."
♦️عالم یهودی گفت:
"مادر حسین کیست؟"
یزید گفت:
#"فاطمه ، دختر محمّد."
♦️یهودی گفت:
"این حسین ، پسر دختر پیامبر شما است و شما او را به همین زودی کشتید؟
به خدا سوگند كه اگر پیامبر ما حضرت #موسی ، در میان ما فرزندى مىگذاشت، ما گمان مىكردیم كه او را تا سر حد پرستش باید احترام كنیم.
ولی شما دیروز پیامبرتان از #دنیا رفت و امروز بر فرزند او شوریده و او را از دم شمشیر گذراندید؟!
واى بر شما! چه بد امتی هستید!"
📚بحارالانوار، جلد 45، صفحه 139
📚حياة الامام الحسين ، جلد 3 ، صفحه 395
#تواضع و #تقوا و چگونگی #عمل
عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عليهما السلام، قَالَ:
«لَا حَسَبَ لِقُرَشِيٍّ وَ لَا لِعَرَبِيٍّ إِلَّا بِتَوَاضُعٍ،
وَ لَا كَرَمَ إِلَّا بِتَقْوى،
وَ لَا عَمَلَ إِلَّا بِالنِّيَّةِ،
وَ لَا عِبَادَةَ إِلَّا بِالتَّفَقُّهِ،
أَلَا وَ إِنَّ أَبْغَضَ النَّاسِ إِلَى اللَّهِ مَنْ يَقْتَدِي بِسُنَّةِ إِمَامٍ وَ لَا يَقْتَدِي بِأَعْمَالِهِ»..
[الکافی (دار الحدیث) ج 15 ص 535 ح 313].
#امام_سجاد علیه السلام :
«قريشى و عرب را #افتخارى نيست مگر به #فروتنى ، و#تواضع
و هيچ #كرامت و بزرگواری نيست مگر به #تقوا
و #عمل پذیرفته نمیشود مگر با #نیت،
و #عبادت پذیرفته نمیشود مگر با #تفقه،
و آگاه باشید که #مبغوض_ترین مردم نزد خدا که از سنت پیشوایی پیروی میکند ولی به #اعمال او عمل نمی کند».
❤️ قالی دلسوخته در بزم عزا ❤️
سوخت یک قالیچه در بزم عزا
یافت #قیمت ، رفت قیمت تا فضا
هر کسی می گفت : این مال من است
این مناسب با دل و حال من است
عاقبت نو تاجری ، آن را خرید
تا به دست آرد دل شاه شهید
رفت با گل ، یاد از اکبر نمود
روی جای سوخته ، پرپر نمود
هر کسی آمد به یاد او گریست
گفت : قدر عالی اش ، دانی که چیست ؟
یک بهشت از سوی جنت آفرین
آفرین بر همتت ، صد آفرین
قالی بی ارزش و ارجت ، بلی
قدر گیرد با حسین ابن علی
سوز دل چون با #حسین آمیختند
آتشی بر جان قالی ریختند
گوشه ی قالی چنان آتش گرفت
هر که آن را دید ، قلبش غش گرفت
مردمان را #چشم_گریان می کند
آنچه ضرب سینه با جان می کند
با #سلیمان گو که این قالی استی
قالیت در پیش این گو چیستی ؟
#قالی دل سوخته ، بزم عزا
می برد دلدادگان را تا فضا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
#امام_سجاد علیه السلام
گاهی گمان نمی کنی ولی خوب میشود
گاهی نمیشود، که نمیشود، که نمیشود...🌸🍃
گاهی بساط عیش خودش جور میشود
گاهی دگر تهیه به دستور میشود...🌸🍃
گه جور میشود خود ان بی مقدمه
گه با دو صد مقدمه ناجور میشود...🌸🍃
گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است
گاهی نگفته قرعه به نام تو میشود...🌸🍃
گاهی گدای گدایی و بخت با تو یار نیست
گاهی تمام شهر گدای تو میشود...🌸🍃
گاهی برای خنده دلم تنگ میشود
گاهی دلم تراشه ای از سنگ میشود...🌸🍃
گاهی تمام این آبی آسمان ما
یکباره تیره گشته و بی رنگ میشود...🌸🍃
گاهی نفس به تیزی شمشیر میشود
از هرچه زندگیست دلت سیر میشود...🌸🍃
گویی به خواب بود،جوانی مان گذشت
گاهی چه زود فرصتمان دیر میشود...🌸🍃
💞💞💞💞💞💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 ویدئو + نماهنگ حاج #صادق_آهنگران
الحمدللهربالعالمین
کانالنشرخوبیها🌹
@nashrekhobyhakashan
گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه
https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
طلاب_شاهد_و_ایثارگر
https://eitaa.com/joinchat/3675849495C3905e4b076
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ فیلم که زمستان65
در آستانه عملیات کربلای4 ضبط شده، تعدادی از نیروهای واحد تخریب لشکر8نجفاشرف، به معرفی خودشان میپردازند.
این افراد، به ترتیب خودشان را در فیلم معرفی میکنند:
(نام نامشخص) امامیپور از اصفهان، ناصر حاجبابایی از نجفآباد،
مصطفی پورمحمدی از نجفآباد،
(نام و نامخانوادگی نامشخص) از کاشان،
محمدرضا مصلحی از کاشان،
حسین قاسمزاده از کاشان،
رمضان جعفری از مبارکه،
فتحالله دهخدا از لنجانسفلی، سیدکاظم موسوی از نجفآباد،
بهروز لامعلی از قزوین،
سید (نام، نامشخص) موسوی از قزوین،
محسن دهخدا از لنجانسفلی، احمدرضا شمس از خمینیشهر، عباس شکرایی (نامخانوادگی را شک داریم) از خمینیشهر،
سیدمجتبی موسوی از قزوین،
مسلم (نام را شک داریم) مردانی از نجفآباد،
مصطفی شاطریان از بیدگل کاشان، علیرضا نصیران از نجفآباد،
قنبر یوسفی از خمینیشهر،
داود (نامخانوادگی نامشخص) از کاشان.🌹
الحمدللهربالعالمین
کانالنشرخوبیها🌹
@nashrekhobyhakashan
گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه
https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
طلاب_شاهد_و_ایثارگر
https://eitaa.com/joinchat/3675849495C3905e4b076
بسماللهالرحمنالرحیم
السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام
سلام علیکم
#عامل_پیشرفت_جامعه
#مشکلاتی که در #جامعه هست سه جور است :
۱ - #مشکلات_جسمانی
۲ - #مشکلات_عصبی
۳ - #مشکلات_عاطفی
۱ - مشکلات جسمانی :
مثل : #کمر_درد
و زانو درد
و ضعیف شدن #مهره های گردن به خاطره #کار زیاد کردن
۲ - مشکلات عصبی :
مشکلات عصبی ناشی میشود از :
#استرس ها و #رفتار های تهاجمی
و بُرُوز علائم خستگی
۳ - مشکلات عاطفی :
مثل : #احساس_نگرانی
و #اضطراب از #آینده
و #نارضایتی از #کسب و کار
و #افسردگی از #گذشته
در #جامعه همه ما :
به جای کلمه 《 نمیتوانم 》
باید بگویم 《 میتوانم 》
و به جای 《 #واکنش نشان دادن 》 #دست بزنیم به
《 #خلاقیت و #سازندگی 》
و به جای اینکه بگوییم
《 #دیگران_مسئولند 》
باید بگوییم
《 همه ما مسئولیم 》
همه ما بدون استثناء در انجام #وظایف و کارها یمان باید #پا پیش نهیم تا جامعه #پیشرفت کند
الحمدللهربالعالمین
کانالنشرخوبیها🌹
@nashrekhobyhakashan
گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه
https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
طلاب_شاهد_و_ایثارگر
https://eitaa.com/joinchat/3675849495C3905e4b076
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اشارۀ رهبر انقلاب همراه با مزاح به حضور رئیسجمهور منتخب در دیدار نمایندگان مجلس
بسماللهالرحمنالرحیم
سلام علیکم
السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام
ما باید #زمان را به چهارعرصه #تقسیم کنیم :
۱- #عبادت،
۲- #معیشت،
۳- #معاشرت
۴- #لذت
در مورد زمان #مناجات وعبادت باید گفت که :
اگر ما این زمان را از دست بدهیم یعنی نمازها را سر وقت خودش نخوانیم و نظم خاص خودش را اجرا نکنیم، #زندگی ما لنگ خواهد بود.
وقتی که ما در زندگی دچار #مشگل میشویم چند علت دارد من جمله :
۱- بر قرار نشدن #ارتباط ما با جهان هستی
۲- دریافت نکردن انرژی های روحی و #معنوی
از وقت های مناجات وعبادت، یکی سحرگاه است که روی آن تاکید ویژه ای شده است.
کسانی که #استغفار سحرگاهی دارند مورد ستایش پروردگار هستند.
دو وقت #وقت_عبادت است :
۱- قبل از #طلوع_خورشید
۲- قبل از #غروب خورشید
که عبادت قبل از غروب خورشید( غروب آفتاب تا زمان اذان مغرب )در میان ما جا نیفتاده است. آیات زیادی در این مورد وجود دارد. این زمان وقت ارتباط با هستی است. به این #زمان ها تاکید ویژه ای شده است :
۱- زمان در #سحرگاه
۲- زمان بین الطلوعین
۳- زمان قبل از #اذان مغرب
۴- زمان #نمازهای اول وقت
بافضیلت ترین #اعمال شما نماز #اول_وقت است .
امام #زمان(ع) می فرماید :
هیچ چیز مثل نماز بینی #شیطان را به خاک نمی مالد.
شیطان می خواهد به رهروان #راه_امامت لطمه بزند.
بخاطر همین شیطان بیشترین دستبرد را به زمان های حساس ما می زند.
الحمدللهربالعالمین
کانالنشرخوبیها🌹
@nashrekhobyhakashan
#نشر_خوبیها_محمدمهدی