eitaa logo
پرتو اشراق
752 دنبال‌کننده
24.8هزار عکس
13.1هزار ویدیو
56 فایل
🔮 کانال جامع با مطالب متنوع 🏮شاید جواب سئوال شما اینجا باشد! 📮ارتباط با مدیر: @omidsafaei 📲 کپی برداری مطالب جهت نشر معارف اهل بیت(ع) موجب خوشحالی است! 🔰 کانال سروش پلاس: 🆔 sapp.ir/partoweshraq
مشاهده در ایتا
دانلود
⚜️ فرق و عبّاسی در مناظره با هارون عباسی 📚 مرحوم و و دیگر بزرگان در کتابهای مختلف حکایت کرده اند: 🌹حضرت ابوالحسن، (علیهما السلام) در جمع بعضی از اصحاب خاصّ، فرمود: 🏰 روزی هارون الرّشید مرا احضار کرد و چون بر او وارد شدم سلام کردم، وی پس از آن که جواب سلام مرا داد؛ گفت: ❓آیا ممکن است دو خلیفه از مردم مالیات دریافت نمایند؟! 🌹 گفتم: مواظب باش و تقوای الهی را رعایت نما، مبادا سخن بی محتوای دشمنان ما را بپذیری، اگر صلاح می دانی حدیثی از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بخوانم! 👑 هارون گفت: مانعی نیست! 🌹 اظهار داشتم: پدرم از پدران بزرگوارش، از جدّم رسول خدا (صلوات اللّه علیهم) نقل فرمود: 🔅همانا چنانچه بدن خویشان با یکدیگر تماس پیدا کنند، تحریک و آرامش به وجود می آورد؛ بنابراین دستت را در دست من قرار ده! 🤝🏻 و سپس جلو رفتم و دست مرا گرفت و کنار خود نشانید و گفت: 👑 دیگر وحشتی نداشته باش، راست گفتی و نیز جدّت راست گفته است، سکون و آرامش پیدا کردم و دوستی تو در دلم جای گرفت، اکنون سئوال هایی را مطرح می کنم که کسی پاسخ آن ها را نمی داند، چنانچه جواب صحیحی دادی، تو را آزاد می گذارم و پس از این، سخن هیچ کسی را بر علیه تو اهمیّت نمی دهم. 🌹 گفتم: آنچه می خواهی سئوال کن، اگر در امان بودم پاسخ می گویم. 👑 هارون اظهار داشت: چناچه راست گفتی و جواب از روی تقیّه نبود در امان خواهی بود. و سپس گفت: ❓به چه دلیلی شما بر ما ترجیح داده شده اید؛ و بر ما برتری دارید؟ و حال آن که ما و شما از نسل هستیم و پسر عمو خواهیم بود؟ 🌹 در پاسخ گفتم: به جهت آن است که و از یک پدر و مادر بوده اند؛ ولی ، مادرش غیر از مادر آن دو نفر بود و فقط از جهت پدر یکی هستند. ❓سپس گفت: چگونه به خود اجازه می دهید که مردم شما را پسران حضرت رسول نامند و حال آن که شماها فرزندان (علیه السلام) هستید و انسان از ناحیه پدر به اجداد خود منسوب می شود و مادر نقشی ندارد؟ 🌹در جواب هارون چنین اظهار داشتم: ❓چنانچه (صلی الله علیه و آله) زنده گردد و دختر تو را برای خود خواستگاری نماید، آیا قبول می کنی؟ 👑 پاسخ داد: بلی!! 🌹گفتم: ولی چنانچه از من خواستگاری نماید، نمی پذیرم! 👑 هارون گفت: چرا؟ 🌹 جواب دادم: چون من توسّط او (از ) متولّد شده ام، لیکن تو از دیگری به دنیا آمده ای. 👑 پس از آن، هارون الرّشید پرسید: چگونه خود را ذرّیّه رسول اللَّه می نامید؛ و حال آن که ذراری شخص به وسیله مرد شناخته می شود و شماها فرزندان دختر رسول اللَّه می باشید؟ 👌🏻از او خواستم تا از جواب این سئوال مرا معذور دارد، ولی او نپذیرفت و اصرار ورزید تا پاسخ گویم؛ و نیز افزود: 👑 شما فرزندان علیّ ابن ابی طالب (علیه السلام) هستید؛ چرا خودتان را رئیس و رهبر مسلمین و ذراری رسول اللَّه - صلوات اللّه علیه - معرّفی می کنید؟! 🌹در جواب گفتم: به خدا پناه می برم از شرّ شیطان، خداوند (علیه السلام) را از ذرّیّه حضرت ابراهیم و داود و موسی و سلیمان (علیهم السلام) معرّفی کرده است، اکنون بگو که عیسی کیست؟ 👑 هارون پاسخ داد: عیسی پدر نداشت. 🌹گفتم: بنابراین از طریق مادرش، از ذراری انبیاء (علیهم السلام) قرار گرفته است. و همچنین ما نیز از طرف مادر ذرّیّه پیغمبر خدا می باشیم، آیا کفایت می کنی یا بیفزایم؟ 👑 گفت: توضیح بیشتری بده؟ 🌹 گفتم: آن هنگامی که رسول خدا (صلوات اللّه علیه) خواست با نصاری مباهله نماید، اظهار داشت: 🔅فقط پسران و زنان و خودمان باشیم و درباره یکدیگر نفرین نمائیم؛ و تنها امام حسن، حسین، علیّ و زهراء (علیهم السلام) را همراه برد؛ پس همانطور که امام حسن و حسین را فرزند خود نامید، ما هم فرزند و ذرّیّه او هستیم. 👑 در پایان، هارون الرّشید مرا تحسین کرد و گفت: مشکلات و خواسته های خود را مطرح نما که برآورده خواهد شد! 🌹 گفتم: اوّلین خواسته من این است که اجازه دهی پسر عمویت به حرم جدّش، کنار اهل عیالش باز گردد؟ 👑 در جواب اظهار داشت: بررسی کنیم!! 🕎 در ادامه گفته شده است که هارون دستور داد تا حضرت را نزد - یهودی - محبوس (زندان) نمایند!! 📚 عیون أخبار الرّضا (علیه السلام)، ج ۱، ص ۸۱. 📗 اختصاص شیخ مفید، ص ۵۴، س ۱۹. 📚 بحارالأنوار، ج ۴۸، ص ۱۲۱، ح ۱، و ص ۱۲۵، ح ۲. 📚 مدینة المعاجز، ج ۶، ص ۴۲۷، ح ۲۰۸۰. 📚 أعیان الشّیعة، ج ۲، ص ۸. 📚 ینابیع المودّة، ج ۳، ص ۱۱۷. 📘 چهل داستان و چهل حدیث از (علیه السلام)، عبدالله صالحی‏. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔 eitaa.com/partoweshraq ▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
🌹 طبابت کودکی درد آشنا، برای پیری کهن سال 🕋 بعد از آن که جدّ رسول خدا (صلّی اللّه علیه و آله) از دنیا رفت و نگهداری آن حضرت به عمویش واگذار گردید، پس از چند روزی، (ص) به چشم درد مبتلا شد و پزشکان از درمان آن ناتوان گشتند، ناراحتی تمام وجود عمویش را فرا گرفته بود، عدّه ای پیشنهاد دادند تا حضرت را نزد راهب نصرانی به نام برده تا با دعای او درد چشم حضرت بر طرف گردد. ☝🏻ابوطالب پیشنهاد آن ها را برای برادرزاده اش حضرت رسول (صلّی اللّه علیه و آله) بازگو کرد. 🌹 حضرت اظهار نمود: از طرف من مانعی نیست، آنچه مصلحت می دانی عمل کن. 🐪 به همین جهت ابوطالب، حضرت را طبق تشریفات خاصّی سوار بر شتر نمود و با هم به سمت جایگاه راهب نصرانی حرکت کردند. ⛪ موقعی که نزدیک راهب رسیدند، اجازه ورود خواستند و حبیب راهب به ایشان اجازه داد، وقتی وارد شدند تا لحظاتی هیچ گونه صحبت و سخنی مطرح نگردید. ✋🏻 سپس ابوطالب شروع به سخن نمود و اظهار داشت: 🔅برادرزاده ام محمّد بن عبداللَّه (صلّی اللّه علیه و آله) مدّتی است که به چشم درد مبتلا گردیده و پزشکان از درمان آن عاجز مانده اند؛ لذا نزد شما آمده ایم تا به درگاه خداوند دعا کنی و چشمان او سالم گردد. 👳🏽‍♂️ حبیب راهب پس از شنیدن سخنان ابوطالب، به حضرت رسول خطاب کرد و گفت: بلند شو و نزدیک بیا. 🌹 حضرت با این که در سنین کودکی بود، خطاب به راهب کرد و فرمود: 🔅تو از جای خود حرکت کن و نزد من بیا!! ✋🏻 ابوطالب حضرت را مخاطب قرار داد و عرضه داشت: از این سخن و برخورد تعجّب می کنم زیرا که شما مریض هستی! 🌹 حضرت رسول در جواب فرمود: 🔅خیر، چنین نیست، بلکه حبیب راهب مریض است و باید او نزد من آید. 👳🏽‍♂️ حبیب با شنیدن چنین سخنی از آن خردسال در غضب شد و گفت: ای پسر! ناراحتی و مریضی من در چیست؟ 🌹 حضرت فرمود: پوست بدن تو مبتلا به مرض پیسی می باشد و سی سال است که مرتّب برای شفا و بهبودی آن به درگاه خدا دعا می کنی ولیکن اثری نبخشیده است. 👳🏽‍♂️ حبیب با حالت تعجّب گفت: این موضوع را کسی غیر از من و غیر از خدا نمی دانسته است، در این سنین کودکی چگونه از آن آگاه شده ای؟! 🌹حضرت در پاسخ به او، فرمود: 🔅در خواب دیده ام. 👳🏽‍♂️ حبیب با حالت تواضع گفت: پس بر من بزرگواری نما و برایم دعا کن تا خدا مرا شفا و عافیت دهد. ✨ بعد از آن، حضرت پارچه ای را که روی پیشانی و چشم های خود بسته بود، باز کرد و نوری عظیم از چهره مبارکش ظاهر گشت که تمامی فضا را روشنائی بخشید؛ و عدّه ای از مردم که در آن مجلس حضور داشتند متوجّه تمام صحبت ها و جریانات شدند. 🌹 حضرت فرمود: 🔅ای حبیب! پیراهنت را بالا بزن تا افراد حاضر بدنت را نگاه کنند و آنچه را گفتم تصدیق نمایند. 👳🏽‍♂️ هنگامی که حبیب پیراهن خود را بالا زد، حاضران ناراحتی پوستی او را دیدند که به اندازه یک درهم مرض پیسی و کنار آن مقدار مختصری سیاهی روی پوست بدنش وجود دارد. 🤲🏻 در این لحظه حضرت دست به دعا برداشت و چون دعایش پایان یافت، دست مبارک خود را بر بدن حبیب کشید و با اذن خداوند، شفا یافت؛ سپس عموی خود را مخاطب قرار داد و فرمود: 🔅اگر تاکنون می خواستم خدا مرا شفا دهد، دعا می کردم و شفا می یافتم و اینجا نمی آمدم؛ ولی اکنون دعا می کنم و شفای چشم خود را از خدای متعال مسئلت می نمایم؛ و چون دست به دعا بلند نمود و دعا کرد، بلافاصله ناراحتی چشم او برطرف شد و اثری از آن باقی نماند. 📗 فضائل شاذان بن جبرئیل قمّی، ص ۴۸، ح ۶۶. 📚 بحارالأنوار، ج ۱۵، ص ۳۸۲، س ۷. 📕 چهل داستان و چهل حدیث از حضرت رسول خدا (صلّی اللّه علیه و آله)، عبداللّه صالحی‏ 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔 eitaa.com/partoweshraq ▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
🌹 آنچه را که درباره باید بدانیم! 🌟 نشانه شگفت انگیز ولادت پدر پیامبر اسلام (ص) 🔆 عبدالله کوچکترین فرزند پدر خویش بود. او و ابوطالب و زبیر و عبدالکعبه و عاتکه و امیمه و بره، فرزندان بودند. مادرشان فاطمه نام داشت و دختر عمرو بن عائذ بن عمران بن مخزوم بود. (۱) 🕎 روزی که عبدالله به دنیا آمد، تمامی دانشمندان در شام از تولد او آگاه شدند؛ زیرا در نزد آنان جامه ای سفید و پشمین موجود بود که به خون علیهما السلام آغشته شده بود. 📚 اینان در کتابهای خود خوانده بودند: 🔅هرگاه مشاهده کردید از جامه سفید خون می چکد، بدانید که پدر حضرت محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله) در آن لحظه متولد گردیده است. 🕋 چون چنین دیدند، همگی به مکه معظمه آمدند تا عبدالله را به قتل برسانند. خداوند شر آنان را از سر او کوتاه کرد و جملگی به سرزمین خود بازگشتند. هرگاه کسی از مکه مکرمه بر آنان فرود می آمد، از او درباره عبدالله پرسش می کردند و پاسخ آنان چنین بود: 🔅ما او را بسان نوری درخشان در قریش ترک کردیم. 🕎 دانشمندان یهود می گفتند: آن نور و درخشندگی از آن عبدالله نیست بلکه از (صلی الله علیه و آله) می باشد. (۲) 🌹 وقتی عبدالله بزرگ شد، از زیباترین جوانان قریش بود و زنان قریش شیفته او بودند. ماجرای یوسف با همسر عزیز مصر در مورد عبدالله و زنان قریش تکرار شد! (۳) 🗡️ روزی عبدالله به شکار رفته بود. نود نفر از دانشمندان یهود شام، با شمشیرهای زهر آلود قصد جان او کردند. 🏹 وهب بن عبد مناف - پدر رضوان الله علیها - نیز به شکار آمده بود. او می گوید: 👳🏻‍♂️ زمانی که دیدم یهودیان عبدالله را - که تنها بود - محاصره کردند، پیش آمدم تا او را یاری دهم. مردانی را سوار بر اسبان سفید دیدم که بسان مردمان زمین نبودند. آنان بر یهودیان تاختند و آنها را از عبدالله دور ساخته فراری دادند. وهب چون این صحنه را مشاهده کرد، شیفته عبدالله گردید و با خود چنین گفت: 💭 همسری شایسته تر از او برای دخترم آمنه پیدا نمی شود. این در زمانی بود که بزرگان قریش از آمنه خواستگاری کرده بودند و آمنه خودداری نموده به پدر می گفت: پدر! هنوز هنگام ازدواج من فرا نرسیده است! 👳🏻‍♂️🧕🏻 وهب نزد همسرش آمد و آنچه را از عبدالله دیده بود برای او نقل کرد و افزود: او زیباترین مرد قریش و دارای نسب نیکویی است؛ من شوهری جز او برای دخترم آمنه نمی پسندم. نزد او برو و دخترم را بدو پیشنهاد کن. مادر آمنه بیرون آمده نزد رفت و دختر خویش را بر او عرضه نمود. ⚜️ عبدالمطلب گفت: تاکنون همسری غیر از او - که شایسته و سزاوار فرزندم باشد - به من پیشنهاد نشده است. 💎 عبدالله او را به همسری پذیرفت. پس از آن زنی در قریش نبود که بیمار نشود! ⚜️ عبدالله بن عباس از پدرش عباس نقل می کند که: 💞 شبی که عبدالله با آمنه ازدواج کرد، دویست زن از بنی مخزوم و عبد شمس و عبد مناف را شمارش کردیم که از غصه از دست دادن عبدالله مرده بودند!! 💐 روزی که عبدالله با آمنه ازدواج کرد سی ساله بود. برخی گفته اند که بیست و پنج سال داشت. و گروهی نیز هفده ساله گفته اند. آمنه خواهر و برادری نداشت و بدین جهت پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) دایی و خاله نداشت. 🌴 عبدالمطلب فرزند خود عبدالله را به مدینه فرستاد تا برای خانواده خرما خریداری کند. 🏴 عبدالله در مدینه درگذشت. و نیز گفته اند که عبدالله در شام بود. با کاروان قریش به مدینه آمد. بر اثر بیماری در همانجا در سن بیست و پنج سالگی درگذشت و در خانه نابغه جعدی به خاک سپرده شد. (بیست و هشت سال نیز گفته اند.) او قبل از تولد رسول خدا صلی الله علیه و آله بدرود حیات گفت.(۴) 📚 پی نوشت ها: ۱. در نسخه متن عمرو آمده است که نادرست می نماید. (رک. اعلام الوری، ۱۵، الکامل ۱: ۵۶۶، جمهرة النسب ۲۹ ۲. کنز الفوائد، فصل فی ذکر مولد سیدنا رسول الله صلی الله علیه و آله... و گنجینه معارف شیعه امامیه (ترجمه کنز الفوائد ۱: ۱۹۲ ۳. همان ۴. الکامل ۱: ۵۴۸ 📕 توتیای دیدگان زندگانی خاتم پیامبران (ص)، حاج شیخ عباس قمی (رض) 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
🌹 دانستنیهای شیرین از دوران شیرخوارگی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) 🌠 (ص) متولد گردید و بزرگترین پیمبران الهی پا به عرصۀ وجود نهاد، خبر ولادت این نوزاد مبارک به گوش جدّ بزرگوارش عبدالمطلب رسید و او خود را برای دیدار مولود جدید به خانۀ آمنه رسانید. 🏴 که میان فرزندانش «عبدالله» را بیش از دیگران دوست می داشت و با مرگ او دچار اندوه فراوانی گردیده بود با دیدن فرزند عبدالله چهره اش باز و دیدگانش روشن گردید، و فروغ تازه ای در چشمان وی پدیدار گشت. 🌸 (سلام الله علیها) داستان ولادت نوزاد و شگفتی هایی را که در وقت تولد مشاهده کرده بود برای عبدالمطلب نقل کرد، و با شنیدن سخنان امنه ساعت به ساعت چهرۀ عبدالمطلب بازتر و خوشحال تر می گردید. ⚜️ مراسم نامگذاری: 📚 در اینکه مراسم نامگذاری آن حضرت و همچنین انتخاب نام «محمد» برای آن بزرگوار را چگونه و چه کسی انجام داد در تواریخ اختلاف است و بیشتر گویند: 👌🏻این نام را خود عبدالطملب برای او انتخاب نمود و چون از وی پرسیدند: ❓چرا این نام را برای مولود خود انتخاب کردی با اینکه چنین نامی در میان اسامی پدرانت سابقه نداشته؟ در جواب گفت: 🌹 »می خواستم در آسمان پیش خداوند و در زمین نزد مردم محمود و ستوده باشد». 🌌 برخی هم گویند: مادرش آمنه در خواب مأمور شد تا این نام را روی فرزند خود بگذارد. 🗓️ و در نقلی هم آمده که مراسم نامگذاری را در روز هفتم ولادت، عبدالمطلب انجام داد و در همان روز عبدالمطلب شتری را ذبح کرد و بزرگان قریش را اطعام نمود. 🌺 دوران شیرخوارگی: 🕋 جناب عبدالمطلب (ع) از ولادت نوزاد جدید بسیار خورسند گردید و او را برداشته به درون کعبه آورد و مراسم شکرگزاری را به جای آورد و سپس در صدد برامد تا دایه ای برای شیر دادن وی فراهم کند، و بدین منظور چندی آن حضرت را به ثوبیه - که آزاد کردۀ ابولهب بود - سپردند و او نیز نوزادی به نام مسروح داشت که رسول خدا (ص) را از شیر وی شیر داد و پیش از آن نیز حمزه عموی رسول خدا را شیر داده بود و از این رو حمزه برادر رضاعی آن حضرت نیز محسوب می شد. 🔅و این ثوبیه اباسلمه شوهر ام حبیبه را نیز شیر داده بود و او نیز برادر رضاعی حضرت محسوب می شد و رسول خدا (ص) تا این زن زنده بود احترام او را رعایت می کرد و از او به نیکی یاد می فرمود و با اینکه چند روزی بیشتر آن حضرت را شیر نداده بود پیوسته تا زنده بود مورد لطف و نوازش قرار می داد و چون در سال هفتم هچری از دنیا رفت رسول خدا در جستجوی فرزندش مسروح برآمد تا وی را نیز مورد محبت قرار دهد ولی به آن حضرت خبر دادند که مسروح پیش از مادرش از دنیا رفته است. 🔅و برخی معتقدند که روزهای نخست، مادرش امنه آن حضرت را شیر می داد و چون مدتی گذشت ثوبیه او را شیر داد و به هر صورت دوران شیر دادن ثوبیه بدان حضرت چند روزی بیشتر طول نکشید و سپس حلیمۀ سعدیه دختر ابو ذؤیب که کنیه اش «امّ کبشه» و از قبیلۀ بنی سعد بود آن حضرت را شیر داد و به دایگی او مشغول گردید. ⏳دوران شیرخوارگی پیامبر در خطبه قاصعه: 📗 در كتاب شريف نهج البلاغه در خطبة قاصعه اميرالمؤمنين (ع) فرموده است: 🔅«از روزي كه پيغمبر (ص) از شير گرفته شد خداي تعالي بزرگترين فرشتة خود را همنشين او گردانيد كه در شب و روز او را به سوي راه بزرگواري و اخلاقهاي نيكوي جهان وادار كند و ببرد...». (۱) 📚 پی نوشت: ۱. خطبه ۱۹۲ نهج البلاغه که به خطبه «قاصعه» نامیده شده است؛ (اين خطبه را «قاصعه» يعنى تحقير كننده ناميدند كه در آن ارزش هاى جاهلى را كوچك و خوار شمرد و از طولانى ‏ترين سخنرانى ‏هاى امام است كه در سال ۴۰ هجرى در حاليكه سوار بر اسب بود ايراد فرمود). 📙 منبع: سید هاشم محلاتی، زندگانی حضرت محمد (ص)، ص ۵۸ - ۶۰. 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
🏳 🌷 | بخش اول 🦋 ام ایمن کنیز مادر پیامبر بود و بعد از وفات او سرپرستی و نگهداری پیامبر(ص) را به عهده داشت. او از سبقت گیرندگان در ایمان به رسول خدا(ص) بود و در برخی از غزوات سپاه اسلام را یاری کرد. (ص) او را را یکی از زنان اهل بهشت خوانده اند. محبت او به خاندان پیامبر(ص) و دفاع از حقوق ایشان در مقابل ظالمان از ویژگی های برجسته این بانوی شجاع است. 🌸 نام و نسب ام ایمن؛ 🔅نام او ، دختر ثعلبة بن‌ عمر است.[۱] ابن‌ اثیر جزری در اسدالغابه وی را اهل حبشه می‌داند. [۲] او کنیز عبدالله بن‌ عبدالمطلب و بنا به قولی کنیز آمنه مادر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بود که به پیامبر رسیده بود.[۳] 🌺 دایه پیامبر (صلی الله علیه و آله): 🔅وقتی آمنه مادر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) رحلت کرد. سرپرستی و نگهداری پیامبر (صلی الله علیه و آله) با ام ایمن بود و از آنجایی که کتب آسمانی پیش از اسلام نام پیامبر (صلی الله علیه و آله) را به مردم بشارت داده بودند و اهل کتاب خصوصاً ، نسبت‌ به نام او حساس بودند، در ایامی که ام‌ایمن سرپرستی پیامبر را به عهده داشت همواره به او سفارش می‌کرد: 🔅«بارکة لاتغفلی عن ابنی فان اهل الکتاب یزعمون ان ابنی نبی هذه الامة‌».[۴] 🔅«ای ام ایمن مبادا از فرزند من غفلت کنی. چرا که اهل کتاب معتقدند این فرزند همان پیامبر این امت است». 🕎 لذا با توجه به سفارشات عبدالمطلب، ام ایمن بسیار مراقب و هوشیار بود تا اهل کتاب، خصوصا یهود به پیامبر آسیبی نرسانند. 🌷 همسر و فرزندان: 📚 ابن‌ سعد در طبقات [۵] می‌گوید: زمانی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) با خدیجه ازدواج کرد ام‌ایمن را آزاد کرد و شخصی به نام عبید خزرجی با او ازدواج کرد و فرزندی به نام «ایمن‌» از او متولد شد و از آن پس، «برکه‌» با کنیه «ام ایمن‌» معروف گشت. 🔅فرزندش ایمن از خواص شیعیان امیرالمؤمنین (علیه السلام) در زمان حیات پیامبر بود و در غزوه حنین جزء آن ده نفری بود که فرار نکرد و در کنار رسول خدا باقی ماند و مقاومت کرد و در همان غزوه نیز به فیض عظمای شهادت نائل گشت.[۶] 🌳 رسول خدا (صلی الله علیه و آله)، ام ایمن را بانویی بهشتی می‌دانست، لذا فرمود: 🔅«هر کس می‌خواهد با ازدواج زنی از اهل بهشت‌ خوشحال شود، ام‌ایمن را تزویج کند». 💞 به این ترتیب پس از وفات عبید خزرجی، زید بن‌ حارثه با ام ایمن ازدواج کرد و «اسامه‌» از او متولد شد. [۷] و «اسامة بن‌ زید» همان جوانی است که پیامبر در اواخر عمر خویش او را به فرماندهی سپاه اسلام منصوب کرد. 🌼 ایمان به رسول خدا(ص): 🔅ام ایمن از جمله کسانی است که در ایمان به رسول الله (ص) بر دیگران سبقت گرفتند. 📚 ابن‌اثیر جزری در اسدالغابة می‌گوید: 🔅ام‌ایمن آزاد شده رسول خدا و از اولین گروندگان به پیامبر (صلی الله علیه و آله) بود و جزء معدود کسانی بود که از ابتدای ظهور با پیامبر و در کنار او برای رضای خدا و پیامبرش عمری با عزت و افتخار سپری کرد، اگر چه پیامبر او را آزاد کرده بود اما جذبه پیامبر و محبت‌ خاندان او باعث‌ شد که او تا پایان عمرش در این خانه نور و هدایت‌ باقی بماند. 🌷 جهاد در کنار مردان؛ ⚔️ ام ایمن در جنگ‌های مختلفی مانند احد، حنین و خیبر حضور داشت و به آبرسانی و مداوای مجروحان جنگی می‌پرداخت.[۸] او وقتی در جنگ احد عده‌ای از مسلمانان فرار کردند سخت ناراحت‌ شد، مشتی خاک برداشت و به صورت آنها ریخت و فریاد زد: 👈🏻 «وای بر شما چرا فرار می‌کنید، شما زن هستید بروید پشت چرخ نخ ریسی که مخصوص زنها است‌، بنشینید!» [۹] 📚 پی نوشت ها؛ ۱. همان،ص ۱۷۹، چاپ بیروت. ۲. چشمه در بستر، ص ۲۶۸. ۳. طبقات، ج ۸، ص ۱۷۹، چاپ بیروت. ۴. سفینة البحار، ج ۲، ص‌ ۷۳۶. ۵. اعیان الشیعه، ج ۲، ص‌ ۲۲۷ ۶. طبقات ابن‌سعد، ج ۸، ص‌ ۱۷۹. ۷.طبقات، ج ۸، ص‌ ۱۷۹. ۸. اعلام النساء، ج ۱،ص ۱۰۷ و اعلام المغازی، ج ۱، ص ۲۵۰. ۹. شرح نهج‌البلاغه ابن‌ابی‌الحدید، ج ۳، ص ۳۹۰ و المغازی، ج ۱، ص۲۷۸. 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq