eitaa logo
پرتو اشراق
742 دنبال‌کننده
24.7هزار عکس
13.1هزار ویدیو
56 فایل
🔮 کانال جامع با مطالب متنوع 🏮شاید جواب سئوال شما اینجا باشد! 📮ارتباط با مدیر: @omidsafaei 📲 کپی برداری مطالب جهت نشر معارف اهل بیت(ع) موجب خوشحالی است! 🔰 کانال سروش پلاس: 🆔 sapp.ir/partoweshraq
مشاهده در ایتا
دانلود
🌴 سجده درخت!! 🎪 به نقل از پدرش گفت: که در حضور گروهی از قریش برای این که شایستگی (صلی الله علیه و آله) را به آنان نشان دهد، به ایشان گفت: ✋🏻ای پسر برادرم! آیا خداوند تو را فرستاده است؟ 🌹فرمود: آری. ☝🏻ابوطالب گفت: همانا انبیا، و کارهای خارق العاده ای دارند. پس یک معجزه به ما نشان بده! 🌹رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: 🔅آن درخت را صدا بزن و بگو که می گوید، به اذن خدا جلو بیا. 👈🏻 ابوطالب آن درخت را صدا زد! 🌴 درخت جلو آمد و سجده کرد. سپس به درخت دستور داد تا برگردد. درخت برگشت!! ✋🏻 ابوطالب گفت: شهادت می دهم که به درستی تو راستگو هستی. سپس به پسرش (علیه السلام) گفت: 🔅پسرم، همراه پسر عمویت باش و از او جدا نشو. 📚 بحارالأنوار، ج ٣۵، ص ١١۵، روایت ۵٣، باب ٣. 👥 آورده‌اند که (ع) را پرسیدند: پیش از پیامبر ما(ص) آخرین کس از جانشینان پیامبران که بود! ⚜ گفت: پدرم (جناب ابوطالب) 📙 برگردید به ضیاءالعالمین از شیخ ابوالحسن شریف فتونى. 🌹 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
🤲🏻 اوّلین نماز در هفت سالگی 🌷 روایتی از اولین 👌🏻یکی از راویان و اصحاب امیرالمومنین، (علیه السلام) حکایت کند: 🌴 روزی حضرت صلوات اللّه علیه را در مسجد دیدم که بر بالای منبر نشسته است و در حالی که مشغول صحبت و سخنرانی بود، تبسّمی نمود به طوری که دندان هایش نمایان گشت، و در ادامه سخنانش فرمود: 🏜️ من در سنین هفت سالگی، با (صلّی اللّه علیه و آله) در بیابان مشغول چوپانی بودیم، چون موقع نماز شد، نماز را دو نفری به جماعت خواندیم، وارد شد و اظهار داشت: 👳🏻‍♂️ چه می کنید؟ 🌹 رسول خدا (صلّی اللّه علیه و آله) در جواب چنین اظهار نمود: 🔅خدای سبحان را عبادت و پرستش می کنیم، تو هم اسلام بیاور و با ما نماز بخوان؛ و خداوند متعال را پرستش نما. 🌷سپس حضرت امیر (علیه السلام) در ادامه داستان افزود: 🔅خداوندا! من نمی شناسم بنده ای از امّت پیغمبرت را که قبل از من، همراه پیغمبرت نماز خوانده باشد، چون از سنّ هفت سالگی با او خوانده ام. 📚 و در روایتی دیگر وارد شده است که امام (علیه السلام) فرمود: 🤲🏻 پیش از آن که کسی با حضرت رسول نماز بخواند، من سه سال همراه آن حضرت نماز می خواندم. 📚 ترجمه امام علیّ بن ابی طالب از ابن عساکر، ج ۱، ص ۶۰ و ۶۴. 📗چهل داستان و چهل حدیث از أمیرالمؤمنین علی (علیه السلام)، عبداللّه صالحی‏ 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔 eitaa.com/partoweshraq ▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
⚜️ فرق و عبّاسی در مناظره با هارون عباسی 📚 مرحوم و و دیگر بزرگان در کتابهای مختلف حکایت کرده اند: 🌹حضرت ابوالحسن، (علیهما السلام) در جمع بعضی از اصحاب خاصّ، فرمود: 🏰 روزی هارون الرّشید مرا احضار کرد و چون بر او وارد شدم سلام کردم، وی پس از آن که جواب سلام مرا داد؛ گفت: ❓آیا ممکن است دو خلیفه از مردم مالیات دریافت نمایند؟! 🌹 گفتم: مواظب باش و تقوای الهی را رعایت نما، مبادا سخن بی محتوای دشمنان ما را بپذیری، اگر صلاح می دانی حدیثی از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بخوانم! 👑 هارون گفت: مانعی نیست! 🌹 اظهار داشتم: پدرم از پدران بزرگوارش، از جدّم رسول خدا (صلوات اللّه علیهم) نقل فرمود: 🔅همانا چنانچه بدن خویشان با یکدیگر تماس پیدا کنند، تحریک و آرامش به وجود می آورد؛ بنابراین دستت را در دست من قرار ده! 🤝🏻 و سپس جلو رفتم و دست مرا گرفت و کنار خود نشانید و گفت: 👑 دیگر وحشتی نداشته باش، راست گفتی و نیز جدّت راست گفته است، سکون و آرامش پیدا کردم و دوستی تو در دلم جای گرفت، اکنون سئوال هایی را مطرح می کنم که کسی پاسخ آن ها را نمی داند، چنانچه جواب صحیحی دادی، تو را آزاد می گذارم و پس از این، سخن هیچ کسی را بر علیه تو اهمیّت نمی دهم. 🌹 گفتم: آنچه می خواهی سئوال کن، اگر در امان بودم پاسخ می گویم. 👑 هارون اظهار داشت: چناچه راست گفتی و جواب از روی تقیّه نبود در امان خواهی بود. و سپس گفت: ❓به چه دلیلی شما بر ما ترجیح داده شده اید؛ و بر ما برتری دارید؟ و حال آن که ما و شما از نسل هستیم و پسر عمو خواهیم بود؟ 🌹 در پاسخ گفتم: به جهت آن است که و از یک پدر و مادر بوده اند؛ ولی ، مادرش غیر از مادر آن دو نفر بود و فقط از جهت پدر یکی هستند. ❓سپس گفت: چگونه به خود اجازه می دهید که مردم شما را پسران حضرت رسول نامند و حال آن که شماها فرزندان (علیه السلام) هستید و انسان از ناحیه پدر به اجداد خود منسوب می شود و مادر نقشی ندارد؟ 🌹در جواب هارون چنین اظهار داشتم: ❓چنانچه (صلی الله علیه و آله) زنده گردد و دختر تو را برای خود خواستگاری نماید، آیا قبول می کنی؟ 👑 پاسخ داد: بلی!! 🌹گفتم: ولی چنانچه از من خواستگاری نماید، نمی پذیرم! 👑 هارون گفت: چرا؟ 🌹 جواب دادم: چون من توسّط او (از ) متولّد شده ام، لیکن تو از دیگری به دنیا آمده ای. 👑 پس از آن، هارون الرّشید پرسید: چگونه خود را ذرّیّه رسول اللَّه می نامید؛ و حال آن که ذراری شخص به وسیله مرد شناخته می شود و شماها فرزندان دختر رسول اللَّه می باشید؟ 👌🏻از او خواستم تا از جواب این سئوال مرا معذور دارد، ولی او نپذیرفت و اصرار ورزید تا پاسخ گویم؛ و نیز افزود: 👑 شما فرزندان علیّ ابن ابی طالب (علیه السلام) هستید؛ چرا خودتان را رئیس و رهبر مسلمین و ذراری رسول اللَّه - صلوات اللّه علیه - معرّفی می کنید؟! 🌹در جواب گفتم: به خدا پناه می برم از شرّ شیطان، خداوند (علیه السلام) را از ذرّیّه حضرت ابراهیم و داود و موسی و سلیمان (علیهم السلام) معرّفی کرده است، اکنون بگو که عیسی کیست؟ 👑 هارون پاسخ داد: عیسی پدر نداشت. 🌹گفتم: بنابراین از طریق مادرش، از ذراری انبیاء (علیهم السلام) قرار گرفته است. و همچنین ما نیز از طرف مادر ذرّیّه پیغمبر خدا می باشیم، آیا کفایت می کنی یا بیفزایم؟ 👑 گفت: توضیح بیشتری بده؟ 🌹 گفتم: آن هنگامی که رسول خدا (صلوات اللّه علیه) خواست با نصاری مباهله نماید، اظهار داشت: 🔅فقط پسران و زنان و خودمان باشیم و درباره یکدیگر نفرین نمائیم؛ و تنها امام حسن، حسین، علیّ و زهراء (علیهم السلام) را همراه برد؛ پس همانطور که امام حسن و حسین را فرزند خود نامید، ما هم فرزند و ذرّیّه او هستیم. 👑 در پایان، هارون الرّشید مرا تحسین کرد و گفت: مشکلات و خواسته های خود را مطرح نما که برآورده خواهد شد! 🌹 گفتم: اوّلین خواسته من این است که اجازه دهی پسر عمویت به حرم جدّش، کنار اهل عیالش باز گردد؟ 👑 در جواب اظهار داشت: بررسی کنیم!! 🕎 در ادامه گفته شده است که هارون دستور داد تا حضرت را نزد - یهودی - محبوس (زندان) نمایند!! 📚 عیون أخبار الرّضا (علیه السلام)، ج ۱، ص ۸۱. 📗 اختصاص شیخ مفید، ص ۵۴، س ۱۹. 📚 بحارالأنوار، ج ۴۸، ص ۱۲۱، ح ۱، و ص ۱۲۵، ح ۲. 📚 مدینة المعاجز، ج ۶، ص ۴۲۷، ح ۲۰۸۰. 📚 أعیان الشّیعة، ج ۲، ص ۸. 📚 ینابیع المودّة، ج ۳، ص ۱۱۷. 📘 چهل داستان و چهل حدیث از (علیه السلام)، عبدالله صالحی‏. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔 eitaa.com/partoweshraq ▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
💞 خودم را به ازدواج محمد (صلی الله علیه و آله) در آوردم!! ⚜️ امام صادق (علیه السلام) فرمود: هنگامی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خواست با خدیجه (علیها السلام) ازدواج کند عمویش با اهل بیت خود و جمعی از قریش نزد عموی خدیجه بنام رفتند، آنگاه ابوطالب سخن آغاز کرد و خطبه ای به این مضمون خواند: ✋🏻«حمد و سپاس مخصوص خداوندی است که پروردگار کعبه است و ما را از ابراهیم و ذریه اسماعیل (علیهما السلام) قرار داد و ما در حرم امن جای داد، و ما را حاکم مردم ساخت و به ما در این شهری که در آن سکونت داریم برکت داده است، پس بدانید پسر برادرم محمد را با هیچ یک از قریش نمی سنجند بلکه بر آنها برتری دارد و مقام هیچ مردی را با او قیاس نمی نمایند بلکه مقام آن حضرت بالاتر است، او در فضائل انسانی همتائی ندارد هر چند دارای ثروت اندک است ولی مال و ثروت عطائی است از جانب خداوند، که آن را به اندازه نیاز مقدر نموده و همچون سایه ای است که زایل می شود. 🔅 به خدیجه علاقه مند است چنانچه خدیجه به آن حضرت علاقه مند می باشد، ما حضور تو برای خواستگاری خدیجه برای محمد با رضایت و تمایل خودش آمده ایم و هر قدر مهریه بخواهد من از مال خودم می پردازیم، خواه نقد و خواه نسیه، من به پروردگار کعبه سوگند یاد می کنم که محمد دارای مقام عظیم و موقعیتی ارجمند، و بهره ای گسترده و دینی شایع و رأی و تدبیری کامل است، و سپس سکوت کرد». ✝️ آنگاه ورقه بن نوفل عموی حضرت خدیجه (علیها السلام) که از کشیش ها و علمای بزرگ بود سخن گفت، ولی در سخن گفتنش لکنت زبان پیدا کرد و نتوانست جواب ابوطالب را به طور نیکو بدهد!! 🌹 (علیها السلام) به عمویش گفت: ای عمو! هر چند تو در سخن گفتن در این مقام از من مقدم تر هستی، اما اختیار بیش از من در این مورد نداری، آنگاه گفت: 🔅«ای محمد من خود را به ازدواج تو در آوردم و مهریه آن بر عهده من از مال خودم باشد! به عمویت ابوطالب بگو برای ولیمه ازدواج شتری قربانی کند و به مردم غذا بدهد، و هر وقت که می خواهی نزد من بیا!» ✋🏻ابوطالب به حاضران گفت: 🔅ای گروه حضار شاهد باشید که خدیجه خود را به محمد تزویج کرد و مهریه را خودش ضامن شد. 👤 یکی از مردم قریش گفت: عجب است که مهریه را زنان برای مردان ضامن می شوند! ☝🏻ابوطالب در جوابش فرمود: 🔅«اگر شوهران دیگر مثل برادرزاده من باشند با گران ترین قیمت ها و بلندترین مهریه ها او را خواستگاری خواهند کرد، و اگر مانند شما باشند زنان مهریه سنگین از شما طلب می کنند». 🐪 آنگاه ابوطالب شتری قربانی کرد(۱) و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نزد حضرت خدیجه (علیها السلام) رفت. (۲). 📚 پی نوشت: ۱. خطبه عقد توسط ابوطالب خوانده شد به کتاب زندگانی حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) ج ۱، ص ۹۷ رجوع شود. ۲. کحل البصر، ص ۱۱۷. 📕 قصص الرسول یا داستانهایی از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، قاسم میرخلف زاده 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔 eitaa.com/partoweshraq ▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
🌹 طبابت کودکی درد آشنا، برای پیری کهن سال 🕋 بعد از آن که جدّ رسول خدا (صلّی اللّه علیه و آله) از دنیا رفت و نگهداری آن حضرت به عمویش واگذار گردید، پس از چند روزی، (ص) به چشم درد مبتلا شد و پزشکان از درمان آن ناتوان گشتند، ناراحتی تمام وجود عمویش را فرا گرفته بود، عدّه ای پیشنهاد دادند تا حضرت را نزد راهب نصرانی به نام برده تا با دعای او درد چشم حضرت بر طرف گردد. ☝🏻ابوطالب پیشنهاد آن ها را برای برادرزاده اش حضرت رسول (صلّی اللّه علیه و آله) بازگو کرد. 🌹 حضرت اظهار نمود: از طرف من مانعی نیست، آنچه مصلحت می دانی عمل کن. 🐪 به همین جهت ابوطالب، حضرت را طبق تشریفات خاصّی سوار بر شتر نمود و با هم به سمت جایگاه راهب نصرانی حرکت کردند. ⛪ موقعی که نزدیک راهب رسیدند، اجازه ورود خواستند و حبیب راهب به ایشان اجازه داد، وقتی وارد شدند تا لحظاتی هیچ گونه صحبت و سخنی مطرح نگردید. ✋🏻 سپس ابوطالب شروع به سخن نمود و اظهار داشت: 🔅برادرزاده ام محمّد بن عبداللَّه (صلّی اللّه علیه و آله) مدّتی است که به چشم درد مبتلا گردیده و پزشکان از درمان آن عاجز مانده اند؛ لذا نزد شما آمده ایم تا به درگاه خداوند دعا کنی و چشمان او سالم گردد. 👳🏽‍♂️ حبیب راهب پس از شنیدن سخنان ابوطالب، به حضرت رسول خطاب کرد و گفت: بلند شو و نزدیک بیا. 🌹 حضرت با این که در سنین کودکی بود، خطاب به راهب کرد و فرمود: 🔅تو از جای خود حرکت کن و نزد من بیا!! ✋🏻 ابوطالب حضرت را مخاطب قرار داد و عرضه داشت: از این سخن و برخورد تعجّب می کنم زیرا که شما مریض هستی! 🌹 حضرت رسول در جواب فرمود: 🔅خیر، چنین نیست، بلکه حبیب راهب مریض است و باید او نزد من آید. 👳🏽‍♂️ حبیب با شنیدن چنین سخنی از آن خردسال در غضب شد و گفت: ای پسر! ناراحتی و مریضی من در چیست؟ 🌹 حضرت فرمود: پوست بدن تو مبتلا به مرض پیسی می باشد و سی سال است که مرتّب برای شفا و بهبودی آن به درگاه خدا دعا می کنی ولیکن اثری نبخشیده است. 👳🏽‍♂️ حبیب با حالت تعجّب گفت: این موضوع را کسی غیر از من و غیر از خدا نمی دانسته است، در این سنین کودکی چگونه از آن آگاه شده ای؟! 🌹حضرت در پاسخ به او، فرمود: 🔅در خواب دیده ام. 👳🏽‍♂️ حبیب با حالت تواضع گفت: پس بر من بزرگواری نما و برایم دعا کن تا خدا مرا شفا و عافیت دهد. ✨ بعد از آن، حضرت پارچه ای را که روی پیشانی و چشم های خود بسته بود، باز کرد و نوری عظیم از چهره مبارکش ظاهر گشت که تمامی فضا را روشنائی بخشید؛ و عدّه ای از مردم که در آن مجلس حضور داشتند متوجّه تمام صحبت ها و جریانات شدند. 🌹 حضرت فرمود: 🔅ای حبیب! پیراهنت را بالا بزن تا افراد حاضر بدنت را نگاه کنند و آنچه را گفتم تصدیق نمایند. 👳🏽‍♂️ هنگامی که حبیب پیراهن خود را بالا زد، حاضران ناراحتی پوستی او را دیدند که به اندازه یک درهم مرض پیسی و کنار آن مقدار مختصری سیاهی روی پوست بدنش وجود دارد. 🤲🏻 در این لحظه حضرت دست به دعا برداشت و چون دعایش پایان یافت، دست مبارک خود را بر بدن حبیب کشید و با اذن خداوند، شفا یافت؛ سپس عموی خود را مخاطب قرار داد و فرمود: 🔅اگر تاکنون می خواستم خدا مرا شفا دهد، دعا می کردم و شفا می یافتم و اینجا نمی آمدم؛ ولی اکنون دعا می کنم و شفای چشم خود را از خدای متعال مسئلت می نمایم؛ و چون دست به دعا بلند نمود و دعا کرد، بلافاصله ناراحتی چشم او برطرف شد و اثری از آن باقی نماند. 📗 فضائل شاذان بن جبرئیل قمّی، ص ۴۸، ح ۶۶. 📚 بحارالأنوار، ج ۱۵، ص ۳۸۲، س ۷. 📕 چهل داستان و چهل حدیث از حضرت رسول خدا (صلّی اللّه علیه و آله)، عبداللّه صالحی‏ 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔 eitaa.com/partoweshraq ▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
✊🏻 دفاع قهرمانانه ابوطالب از محمد(ص) 🕋 (آغاز سالهای پیامبر (ص) بود، مشرکان با شدیدترین برخورد، در برابر پیامبر(ص) صف کشیده بودند و مانع دعوت و گسترش اسلام می شدند). 🐪 روزی (ص) که لباس نو در تن داشت، کنار (طبق معول برای عبادت و دعوت) آمد، مشرکان کینه توز، شکمبه شتری را برداشته و به طرف آن حضرت افکندند، و همین موجب آلوده شدن لباس پیامبر(ص) گردید، پیامبر (ص) با ناراحتی شدید نزد عمویش ابوطالب آمد و گفت: ▪️«یا عم کیف تری حسبی فیکم: ای عمو! حسب (ارزش و موقعیت)؛ ▪️مرا در نزد خود چگونه می بینی؟» ✋🏻 : ای برادرزاده مگر چه شده است؟ 👌🏻پیامبر (ص) ماجرای گستاخی مشرکان را برای ابوطالب، بازگو کرد. 🗡️ ابوطالب، برادرش (ع) را طلبید، و شمشیر به دست گرفت، و به حمزه (ع) فرمود: شکمبه را بردار. 👥👤 آنگاه همراه حمزه و ابوطالب (سه نفری) نزد مشرکان که در کنار کعبه بودند، رفتند، و مشرکان ابوطالب را که آثار خشم از چهره اش آشکار بود، دیدند، ابوطالب به حمزه(ع) گفت: 👈🏻 شکمبه را بر سبیل همه این مشرکان بمال! 👤 حمزه با کمال دلاوری، این دستور را اجرا کرد، و سبیل همه آنها را آلوده نمود، آنگاه ابوطالب متوجه پیامبر(ص)، شد و گفت: ▪️«یا ابن اخی هذا حسبک فینا»: ▪️ای برادرزاده! این است موقعیت تو در نزد ما (۱) 📚 پی نوشت: ۱. همان، حدیث ۳۰، ص ۴۴۹ - ج ۱- ابوطالب هنگام بعثت، ۷۵ سال داشت، و در سال ۹ یا ۱۰ بعثت در سن حدود ۸۵ سالگی از دنیا رفت، بنابراین دوران مبارزات و قهرمانی های او در دفاع از پیامبر(ص)، در سنین پیری بوده است). 📗 داستانهای اسلامی از اصول کافی جلد اول، محمد محمدی اشتهاردی‏ 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 sapp.ir/partoweshraq
🌷 چهار خصلت خدا پسند (علیه السلام) 🕯️به مناسبت ۶ جمادی الاول سالروز شهادت 🦋 جعفر فرزند ، پسر عموی پیامبر (صلی الله علیه و آله) و برادر (علیه السلام) است. مادرش فاطمه دختر اسد است که پیامبر (صلی الله علیه و آله) او را مادر خود خوانده است. 🕋 جعفر بیست سال پیش از (سال بیستم عام الفیل) در مکه به دنیا آمد. او سومین فرزند خانواده بود. کنیه اش ابوعبدالله بود ولی به دلیل مهربانی زیاد به ضعفا و بینوایان به ابوالمساکین (پدر بینوایان) معروف شد. 🦋 آن حضرت بعد از شهادت و از دست دادن دو دست در راه خدا به «طیار» و «ذوالجناحین» ملقب گردید. 🏜️ جعفر بر اثر قحطی و خشکسالی مکه و ناداری پدرش نزد عمویش عباس بزرگ شد. او تا بعثت رسول خدا صلی الله علیه و آله در خانه عموی خود زندگی کرد. [۱] 🌷 جعفر در میان خود را از فرهنگ شوم جاهلی مصون داشت و مورد ستایش خداوند و پیامبرش (صلی الله علیه و آله) قرار گرفت. ⚜️ امام باقر (علیه السلام) در این باره می فرماید: 🌹 رسول خدا از طریق وحی الهی دریافت که خداوند چهار خصلت نیکوی جعفر را ارج می نهد. جعفر را فراخواند و پرسید: ❓آن چهار خویی که خدا بر آنها اعتبار می نهد و موجب خشنودی او شده است چیست؟ 🌷جعفر گفت: یا رسول الله اگر خدا به شما خبر نمی داد هرگز آنها را آشکار نمی کردم؛ 🔆 هرگز میگساری نکرده ام زیرا دانستم عقل را تباه می کند. 🔆 هیچگاه دروغ بر لب نیاورده ام زیرا فهمیدم دروغ از ارزش آدمی می کاهد. 🔆 ابداً قصد زنا نکرده ام چرا که بیم داشتم آنچه درباره دیگران روا می دارم درباره من نیز انجام پذیرد. 🔆 به هیچ روی بت نپرستیده ام زیرا بت موجودی بی سود و بی زیان است. 🌹 آنگاه پیامبر به نشانه تحسین دست بر شانه جعفر نهاد و فرمود: 🔅«به راستی سزاوار است خداوند تو را دو بال ارزانی دارد تا با فرشتگان در بهشت پرواز کنی». [۲] 📚 پی نوشت ها: ۱. تاریخ پیامبر اسلام، عبدالمحمد آیتی، ص ۷۵. ۲. بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۲۲، ص ۲۷۲، سرداران صدر اسلام، ج ۳، ص ۱۳ و ۱۴. 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
🦋 سخنی که به ابوطالب نیرو داد! 🌹 بدون آنكه اهمیتی به پیشامدها بدهد با سرسختی عجیبی در مقابل قریش مقاومت می كرد و راه خویش را به سوی هدفهایی كه داشت طی می كرد؛ از تحقیر و اهانت به بت ها و كوتاه خواندن عقل بت پرستان و نسبت گمراهی و ضلالت دادن به پدران و اجداد آنها دریغ نمی كرد. 🕋🌴 اكابر به تنگ آمدند، مطلب را با در میان گذاشتند و از او خواهش كردند یا شخصا جلو برادرزاده اش را بگیرد یا آنكه بگذارد قریش مستقیماً از جلو او بیرون آیند. 🦋 ابوطالب با زبان نرم هر طور بود قریش را ساكت كرد. تا كار تدریجا بالا گرفت و برای قرشیان دیگر قابل تحمل نبود. 🌴 در هر خانه ای سخن از (صلی اللّه علیه و آله) بود و هر دو نفر كه به هم می رسیدند، با نگرانی و ناراحتی سخنان و رفتار او را و اینكه از گوشه و كنار یكی یكی و یا گروه گروه به پیروان او ملحق می شوند ذكر می كردند. جای معطلی نبود. همه متفق القول شدند كه هر طور هست باید این غائله كوتاه شود. تصمیم گرفتند بار دیگر با ابوطالب در این موضوع صحبت كنند و این مرتبه جدی تر و مصمم تر با او سخن بگویند. 👥👥 رؤسا و اكابر قریش نزد ابوطالب آمدند و گفتند: ⚔️ «ما از تو خواهش كردیم كه جلو برادرزاده ات را بگیری و نگرفتی. ما به خاطر پیرمردی و احترام تو قبل از آنكه مطلب را با تو در میان بگذاریم متعرض او نشدیم، ولی دیگر تحمل نخواهیم كرد كه او برخدایان ما عیب بگیرد و بر عقلهای ما بخندد و به پدران ما نسبت ضلالت و گمراهی بدهد. این دفعه برای اتمام حجت آمده ایم، اگر جلو برادرزاده ات را نگیری ما دیگر بیش از این رعایت احترام و پیرمردی تو را نمی كنیم و با تو و او هر دو وارد جنگ می شویم تا یك طرف از پا درآید». 🦋 این اولتیماتوم صریح، ابوطالب را بسی ناراحت كرد. هیچ وقت تا آن روز همچو سخنان درشتی از قریش نشنیده بود. معلوم بود كه ابوطالب تاب مقاومت و مبارزه ی با قریش را ندارد و اگر بنا شود كار به جای خطرناك بكشد، خودش و برادرزاده اش و همه ی فامیل و بستگانش تباه خواهند شد. 👌🏻این بود كه كسی نزد رسول اكرم فرستاد و موضوع را با او در میان گذاشت و گفت: «حالا كه كار به اینجا كشیده، سكوت كن كه من و تو هر دو در خطر هستیم». 🌹رسول اكرم احساس كرد اولتیماتوم قریش در ابوطالب تأثیر كرده؛ در جواب ابوطالب جمله ای گفت كه همه ی سخنان قریش را از یاد ابوطالب برد، فرمود: ▪️«عمو جان! همین قدر بگویم كه اگر خورشید را در دست راست من و ماه را در دست چپ من بگذارند كه دست از دعوت و فعالیت خود بردارم هرگز برنخواهم داشت، تا خداوند دین خود را آشكار كند یا آنكه خودم جان بر سر این كار بگذارم». 🌹 این جمله را گفت و اشك هایش ریخت و از پیش ابوطالب حركت كرد. چند قدمی بیشتر نرفته بود كه به دستور ابوطالب برگشت! 🦋 ابوطالب گفت: «حالا كه این طور است، پس هر طور كه خودت می دانی عمل كن. به خدا قسم تا آخرین نفس از تو دفاع خواهم كرد». [۱] 📚 پی نوشت: ۱. سیره ی ابن هشام، ج ۱، ص ۲۶۵. 📚 منبع: ، شهید مطهری، جلد اول. 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
🗡 نمونه ای از دفاع جناب ابوطالب از پيامبر اسلام (ص) 🌘 به مناسبت ۲۶ سالروز وفات حضرت ابوطالب علیه السلام 🌹 عبدالمطلب به زندگى رسول خدا (صلى الله عليه وآله) اهميت فراوانى مى داد و در راه حفاظت از حيات پيامبر (صلى الله عليه وآله) تا آنجا مى كوشيد كه از فدا كردن خود و اولاد و ساير بستگانش ابايى نداشت. 🕋 بزرگان و سرشناسان قريش (يعنى عتبه و شيبه فرزندان ربيعه و اُبىّ بن خلف و أبوجهل و عاص بن وائل و مطعم و طعيمه فرزندان عدى و منبه و نبيه فرزندان حجاج و أخنس بن شريق ثقفى) با سخن گفتند و پيشنهاد دادند كه ابوطالب رسول خدا (صلى الله عليه وآله) را به آنها بدهد و در عوض آنها عمّارة بن وليد مخزومى را تحويل او دهند!! 🌷 ابوطالب برآشفت و گفت: ⁉️ شگفتا، برادرزاده ام را به شما بدهم تا بكشيد و فرزندتان را بگيرم تا او را بپرورم؟! 👥👤 سران قريش گفتند: ظاهراً براى ما عاقبت خوشى ندارد كه اينگونه محمّد را بكشيم! 🌌 اتّفاقاً چون شب فرا رسيد، ابوطالب، رسول خدا (صلى الله عليه وآله) را نيافت و ترسيد كه او را ترور كرده باشند لذا جوانان دلير بنى عبد مناف و بنى زهره و غيره را فراهم آورد و امر كرد تا هر يك شمشيرى با خود بردارند و همراه او به جستجوى رسول خدا (صلى الله عليه وآله) بپردازند. ⏳چيزى نگذشت كه پيامبر (صلى الله عليه وآله) را ديد و گفت: برادرزاده كجا بودى؟ آيا سالمى؟! 🌹 پيامبر فرمود: آرى بحمدالله! 🌄 صبح فرا رسيد و ابوطالب همراه همان دليران به سراغ مجالس قريش رفت و گفت: ☝️🏻به من چنين و چنان خبر داده اند. به خدا قسم اگر خراشى بر او وارد كنيد يك تن از شما را زنده نخواهم گذاشت! 👥👤 سران قريش عذرخواهى كرده و گفتند: تو آقا و سرور ما و بهترين ما در ميان ما هستى. (۱) 📚 تاريخ نويسان آورده اند: ⛺️ ابوطالب در طول مدّت اقامت در شعب، هر شب از رسول خدا (صلى الله عليه وآله) مى خواست تا در بستر خود بخوابد تا اگر كسى سوء قصدى نسبت به پيامبر دارد مكان او را شناسايى كند آنگاه وقتى مردم به خواب مى رفتند به يكى از فرزندان يا برادرزادگان يا عموزادگان خود امر مى كرد تا جاى خود را با پيامبر عوض كند و در بستر رسول خدا بخوابد و از رسول خدا هم مى خواست تا در بستر ديگرى استراحت كند. آنان در تمام سه سال پيوسته چنين مى كردند. (۲) 🏴 پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) هنگام وفات ابوطالب (عليه السلام) فرمود: ▪️«اى عمو پيوند خويشاوندى را نيكو پاس داشتى، خدايت جزاى خير دهاد. هر آينه سرپرستى كردى و تحت تكفّل قرار دادى مرا هنگامى كه كودك بودم و تقويت و يارى كردى مرا هنگامى كه باليدم». 🌹سپس روى مبارك با مردم كرد و فرمود: ▪️«به خدا قسم شفاعتى براى عمويم خواهم كرد كه جن و انس از آن به شگفت آيند». (۳) 👥 و زمانى از رسول خدا (صلى الله عليه وآله) درباره ابوطالب سؤال شد و آن حضرت فرمود: ▪️«براى او همه گونه خير از پروردگارم اميد دارم». (۴) 💚 آرى چنين بود ابوطالب... هماره پاسدار حضرت رسول و مدافع او تا آنگاه كه پس از محاصره شعب به لقاى پروردگارش شتافت. او مسلمانى مجاهد در راه خدا بود كه زندگى افراد قبيله اش را براى حفظ و بقاى رسول خدا (صلى الله عليه وآله) به مسلخ عشق برده بود. 📚 پی نوشت ها: ۱- انساب الأشراف، بلاذرى، ج ۲، ص ۳۱. ۲- عيون الأثر، ابن سيدالنّاس، ج ۱، ص ۱۶۶ و السيرة النّبوية، ابن كثير، ج ۲، ص ۴۴. ۳ - الحجة على الذّاهب، ص ۶۷، الدّرجات الرّفيعه، ۱۶۱. ۴ - شرح نهج البلاغه، ج ۳، ص ۳۱۱، الدّرجات الرّفيعه، ص ۴۹، اسنى المطالب، ص ۲۴. 📗 داستان زندگى پيامبر (صلى الله عليه وآله)، نجاح الطائى 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq