eitaa logo
اشعار اهل‌بیت علیهم‌السلام
205 دنبال‌کننده
11 عکس
2 ویدیو
0 فایل
ا ﷽ ا اگر شعر خوبی روزیتون شد و ازش خوشتون اومد به این شناسه بفرستید: @abes80
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها حرم امن تو کافی‌ست هراسان شده را مثل شَه، راه بده آهوی گریان شده را دل سپردیم به آن معجزه‌ی چشمانت تا که آباد کنی خانه‌ی ویران شده را مهر تو باعث خاموشی آتشدان است خارج از دست خلیل‌َست، گلستان شده را گندم ری به تنور کرمت پخته شود! از تو داریم پس این مزرعه نان شده را هرچه شد خرج حرم ارزش او بیشتر است از طلا حرف نزن، نقره ایوان شده را به در خانه تو بسته و وابسته شدیم چه نیازی است به جنت سگ دربان شده را گر قرار است جبین‌ش به قدومت نرسد کافرش بیش نخوانیم مسلمان شده را در محله خبر لطف تو بهتر پیچید پخش کردند اگر قصه مهمان شده را شدنی نیست کرم داشته باشی، اما دستگیری نکنی دست به دامان شده را پنجره ساخته‌ای دور ضریح کرمت تا ببندند به آن زلف پریشان شده را ما فقط ظاهری از اوج تو را می‌بینیم گذری نیست به معراج تو حیران شده را جلوه‌ای کردی و زهرای پر از جذبه تو تا قم آورد دل شاه خراسان شده را @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها نشسته ام بنویسم حرم، حرم، بانو چه خوب شد که دوباره کبوترم، بانو نشسته ام بنویسم مرا به قم ببری دو هفته ای شده اصلا نمی­پرم، بانو نشسته ام بنویسم مرا رها نکنی که بی تو راه به جایی نمی­برم، بانو مسیح نیز مریضی مرا علاج نکرد ولی به لطف تو امروز بهترم، بانو امام زاده ی موسی بن جعفری، خانم غلام­زاده ی موسی بن جعفرم، بانو سلام بانوی خیرات، بانوی برکات هزار بار بر این خیر مقدمت صلوات به شرط آنکه فدایت شوند سر دادند به شرط آنکه برایت شوند، پَر دادند شفیعه ی همه، مدیون چادرت هستیم به لطف توست به ما سایه ای اگر دادند تمام حاجت خود را نوشتم و بعدا حساب کردم و دیدم که بیشتر دادند قدم گذاشتی و یک نفس زدی و سپس به علم حوزه ی علمیه ها اثر دادند چهار امام کمال تو را بیان کردند چهار امام جلال تو را خبر دادند چهار امام نوشتند احترام تو را شکوه نام تو را،جلوه ی مقام تو را بلند عرش خدا هم ردیف شانه ی تو بهشت باغچه ای در حیاط خانه ی تو قدم به سمت مدینه زدم نفهمیدم چطور شد که رسیدم به آستانه ی تو من و تو هر دو به دنبال یک هدف هستیم تویی روانه ی مشهد منم روانه ی تو حریمت آینه، ایوانت آینه، آری چقدر آینه در آینه است خانه ی تو شبیه فاطمه، همسایه آبرویش را گرفت شب به شب از گریه ی شبانه ی تو بخوان نماز شبت را که استفاده کنیم و پخش کن رطبت را که استفاده کنیم کریمه! سفره ی نان را بدست تو دادند همیشه روزی مان را بدست تو دادند چگونه دل نگران قیامتم باشم دل منِ نگران را بدست تو دادند کلید قفل حرم را بدست ما دادند کلید قفل جنان را بدست تو دادند قلمروی تو خلاصه نمی­شود در قم همه زمین و زمان را به دست تو دادند نجات مردم قم دست "میرزای قمی" است نجات هر دو جهان را بدست تو دادند نگاه ما همه بر آفتاب محشر توست دخیل ما همه بر رشته ی معجر توست نکرده است کسی غیر حق تماشایت ز بس که خالق تو آفریده بالایت تو ازدواج نکردی به خاطر اینکه نبود هیچ کسی هم طراز و همتایت کنار جلوه ی تو می­شود خدا را دید تو کوه طوری و بابای توست موسایت تمام مردم دنیا به پات می­میرند فقط همینکه بگوید: فدات بابایت تویی که این همه باشد عطای امروزت خودت بگو که چقدر است عطای فردایت یگانه دختر موسی بگیر دست مرا شفیع جنت کبری بگیر دست مرا تو آن همیشه کرم، من همیشه نوکر تو مرا بزرگ نوشته است ذره پرور تو کنیز بود اگر مادرت، کنیز تو بود هزار حضرت مریم کنیز مادر تو تو آنقدر عظمت داشتی که از مادر فقط امام رضا می­شود برادر تو و از میان پسرهای موسی جعفر فقط امام رضا بود سایه ی سر تو خدا کند که نگیرد به چوبِ ناقه سرت خدا کند که نگیرد به سنگ معجر تو خدا کند که اینجا پرت به در نخورد شبیه مادر زینب، سرت به در نخورد @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه وقتی که روح عاشقان وابسته تن نیست در مرگ فیضی هست که در زنده بودن نیست من دیدمت با دل! بقیه را نمیدانم هرجا که دل باشد جواب یار هم‌ لَن نیست با شمعدان روضه قبرم را مزین کن تا کس نگوید خانه عشاق روشن نیست یک زحمتی دارم! خودت بر قبر من بنویس... چیزی به غیر از دوری تو قاتل من نیست! دامن مکش بگذار دستم بند تو باشد جز تو امیدی بر من آلوده دامن نیست باهم دوباره روضه میگیریم در محشر گیرم برای من مجال روضه فعلا نیست من بیشتر از نیزه سنگ و چوب میبینم نه نه کبودی تن تو جای آهن نیست خیز و بگو با زینب از گودال برخیزد شمر آمده اینجا دگر جای نشستن نیست @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه پیش پای من اگر چه راه غیر از چاه نیست شکر، اما دستم از دامان تو کوتاه نیست از زمانی که پیاده تا حریمت آمدم تازه دیدم تا بهشت آنقدر ها هم راه نیست گنبدت خورشید تابانی است در شبهای شهر آنقدر که در غزلها صحبتی از ماه نیست آفتاب لطف را تابانده ای بر عام و خاص خواه زائر بی گناه است آسمانش خواه نیست گاه و بی گاه آمدن یا گاه گاهی آمدن هیچکس نشنیده از دربان اینجا "شاه نیست" پنجره فولاد تو طوری گره وا میکند که ضریحت نیز از غمهای ما آگاه نیست اشک های شوق بر مژگان جارو شاهد است هیچ کاری در حرم همراه با اکراه نیست در زیارت نامه هایت مهربانی جاری است هیچ یک اما به خوبی امین الله نیست @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه کرامت هست آن جایی که سائل می شود پیدا اگر چه دست و پا گم می شود، دل می شود پیدا گره از مشهد و قم وا نگشته بر نخواهد گشت برادر خواهری اینگونه مشکل می شود پیدا ز هر دلشوره ای دل را به دریای تو باید زد که قدر اشک از امواج ساحل می شود پیدا دل ایران ز لطف سایه ی خورشید مشهد گرم و قم همشیره اش چون ماه کامل می شود پیدا دو دلبر از جناب حضرت موسی بن جعفر چون حسین و زینبی حیدر شمایل می شود پیدا بدون زهر هم معصومه ی دور از رضا می مرد مثالش زینب کبری، دلایل می شود پیدا @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها در کارِ عشق دوری و هجران به ما رسید یوسف که رفت غُصّه ی کنعان به ما رسید ما سال ها پای وصالت گریستیم یعقوب وار دیده ی گریان به ما رسید با زلفِ خویش زلفِ دلم را گِره بده شاید هوای زلفِ پریشان به ما رسید باید کویر می شدم و خشک می شدم کردی دعا و این همه باران به ما رسید یک لحظه چشم از دلِ بی تاب برندار دور از تو غم, به سرعتِ طوفان به ما رسید از ما همیشه دردسر ما به تو رسید از تو همیشه رحمت و احسان به ما رسید دل های ما کنارِ شما آبرو گرفت آقا چقدراز کرَمَت نان به ما رسید ما بابِ میل تو نشدیم عاقبت ولی لطف تو هر دقیقه و هر آن به ما رسید خوب است وقت روضه تو ما را خبر کنی شاید نوای آن دلِ سوزان به ما رسید یکبار هم از نیابت ما کربلا برو توفیق هر چه هست ز جانان به ما رسید کارِ تو و دعایِ تو و رحمتِ تو بود حبِّ رقیه ای شدن آسان به ما رسید @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه چه می خواهد لب تشنه به غیر از لطف بارانی چه می خواهد شکسته دل به غیر از چشم گریانی شب طولانی و تسبیح و سجاده چه می چسبد بهار زود هنگامند، شب های زمستانی توکل بر توسل کن توسل بر توکل کن در این دنیای حیرانی در این دریای طوفانی اگر تا شام می خندی اگر تا صبح می خوابی تو از مردن چه می فهمی تو از برزخ چه می دانی اگر آشفته ات کردند یعنی لایق وصلی به او نزدیک تر هستی زمانی که پریشانی نیاز مستمندان را بنه بر دیده ی منت مباد آنکه بگیرد دامنت را آه انسانی خلاصه بار باید بست یا امروز یا فردا مده از کف مجال این دو روزی را که مهمانی من و پروانه در آغوش هم تا صبح می سوزیم که با این سوختن روشن شود کنج شبستانی مرا هر وقت می دیدی گریبان پاره می دیدی از اول نیز می آمد به من پاره گریبانی به دامان تو دست انداختم شاید که این دفعه بگیرد دامنت دستی از این آلوده دامانی به جز تو جور عاشق را کسی گردن نمی گیرد خطایش را زلیخا کرد یوسف گشت زندانی اگر چه گریه ی هجران، شکسته می کند ما را ولی از آب پیشانی است بهتر چین پیشانی به لطف گریه کار طفل بهتر راه می افتد چه بهتر بیشتر از دیگران ما را بگریانی دگر فرقی ندارد جمعه و شنبه فقط برگرد گرفتاریم ما از دست این هجران طولانی پشیمان می شود آن که برای تو نمی میرد «چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی» در باغ شهادت را به آه نیمه شب وا کن اگر خون جگر خوردی تو هم جزو شهیدانی خبر داری که تو رفتی، به کوچه گردی افتادم به من از تو فقط هجران رسید آن هم چه هجرانی همه با دامن آتش گرفته رو به گودالند عجب شام غریبانی عجب شام غریبانی سر پیراهن تو گریه ی ما را در آوردند میان این همه کشته چرا تنها تو عریانی؟ @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه تا خدایی خدا! در دل و‌جان است حسین ما پناهنده به اوییم امان است حسین یک حسین گفتم و غم‌ها همه از یادم رفت همه دلخوشی ما ز جهان است حسین بیشتر از خود ما غصه ما را خورده شکر دارد پدر سینه زنان است حسین تا براین سینه زدی بار گناهت را شست بیشتر سینه بزن!خانه تکان است حسین او‌صدا کرده که امشب همه اینجا هستیم مردی اش بیشتر از حد بیان است حسین وارد روضه شدی محضر زهرا هستی روضه هایش بخدا عین جنان است حسین @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها گلی که از بوی او، زنده دل ماسواست زیور گلزار قدس، در حرم کبریاست هم‌نفس مصطفی هم‌قدم مرتضاست دختر شمس‌الضحی، همسر بدرالدجاست ماه شب چهارده، مدار هشت و چهار یهودیان را بگو، بتول عذراست این ز دوده‌ی ماد ماد، دختر الیاست این مسیحیان را بگو، مریم کبراست این یا که مهین دختر، فارقلیطا ست این مام شبیر و شبر نادره‌ی روزگار طایر قدسی پرید، شبی از آن آشیان دانه‌ی عصمت بچید، ز شاخسار جنان جهان جان بازگشت، هم‌ره جان جهان یافت اگر مصطفی، نشانه‌ی بی‌نشان گرفت خاتم نگین ز دست پروردگار درخت خلقت بداد، میوه‌ی امید را کفو نبوت بزاد، سوره‌ی توحید را به مال فانی خرید، دولت جاوید را که مه در آغوش مهر، کشید خورشید را دگر "وحیدی" بس است همین یکی از هزار.. @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه قرار بود به ما فیضی از سحر بدهی به قدر بال مگس اشک مختصر بدهی ضمانتی است برای سلوک اهل سحر اگر زمان مناجات چشم تر بدهی میان شعله نشستن عروج پروانه است مرا تو عاقبت از پای شمع..،پر بدهی وصال عاشق و معشوق دردسر دارد به دست و پات می افتم که دردسر بدهی کجای شهرِ نفس گیر ندبه می خوانی؟ بناست گاه‌گداری به ما خبر بدهی نشسته ام سر این کوچه..،گریه می خواهم نشسته ام که به من اشک بیشتر بدهی دل شکسته ی عُشّاق را ندیده بخر چه می شود اگر این مرتبه ضرر بدهی من آه می کشم آنقَدر تا که پاک شوم اگر به آه جگر سوز من اثر بدهی قسم به حضرت زهرا درست خواهم شد به این خراب‌ترین مُهلتی اگر بدهی شناسنامه ی من را بگیر از من تا برای کرببلایی شدن،"گُذر" بدهی به حقِ پاره‌جگرهای تشنه‌کام اُحُد ببخش تا که به من فرصتی دگر بدهی ندید حمزه‌ی خود را..،چگونه مُثلِه شد! چطور خواهر مظلومه را خبر بدهی امان ز قلب عقیله..،چه دید در گودال تنی بدون سر و نیزه‌خورده و پامال @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه در دلِ خیمه گلِ یاسمنی داشت حسین کودکِ تشنه ی شیرین سخنی داشت حسین زیر پا بود ولی بیشتر از هر چیزی به حرم واهمه ی بد دهنی داشت حسین پسرِ مادرِ آب است كه از فرط عطش خشك تر از لبِ صحرا دهنى داشت حسين نعل ها سخت روی سینه ی او کوبیدند ته گودال خودش سینه زنی داشت حسین ساربان زود خودش را ته گودال رساند يادش آمد كه عقيق يمنى داشت حسين دید خواهر تن عریان برادر را، گفت خواست میدان برود پیرُهنی داشت حسین کاش مانند برادر حرمی داشت حسن کاش مانند برادر کفنی داشت حسین سر به زانوی حسینش حسن آخر جان داد کاش بالای سر خود حسنی داشت حسین هر دو نورند و تفاوت سرِ همسر دارند بد زنی داشت حسن، شیر زنی داشت حسین @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه او وجودش همه نور و نفس ما ظلمت محض زده‌ام می زِ سبویش همه‌اش رحمت محض ما فقیریم همه محضر او چون طفلی که بَرَش نیست پشیزی همه‌اش حیرت محض فَرّ و جاهش به زبان نیست توان، گفتن، لیک خودش از حُسن عطا کرده به ما جرئت محض سر سپردن به سرایش همه دم شیرین است گرچه بینا نَبُوَد دیده بر آن حشمت محض سر ما خاک قدمهاش چه خوش جرئتی است خلوت دم به دم شاه و دمی صحبت محض بوسه بر خاک قدومش هدف عمر من است بوسه و خواهش عذر و طلب فرصت محض دست ها چون به ضریحش برسد شیرین است قلب عشاق بود مملوِ از حاجت محض حرمش مأمن سرگشته ‌ی ناچیزی اَست که نباشد و نبودست به جز زحمت محض @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه به دنیا آمدی حاجی شوند آری فقیران هم اگر پرواز تهران-مشهدت حتی گران باشد به دنیا آمدی تا بعد هر برگشتن از مشهد درون خانه زینت‌بخش چای‌ام، زعفران باشد به دنیا آمدی مادربزرگ من شفا گیرد که دست پیرها بر دامن مردی جوان باشد به دنیا آمدی سبک خراسانی پدید آمد که طبع شاعر آیینی‌ات با تو روان باشد خیالات من است اینها، وگرنه شان تو این نیست به دنیا آمدی تا چشمه حکمت روان باشد به دنیا آمدی تا نسخه طب الرضای تو دوای دردهای بی مداوای جهان باشد به دنیا آمدی تا شیعه اثنی عشر با تو پس از تو برترین فرقه میان این و آن باشد به دنیا آمدی تا یک علی هم سهم ما گردد به دنیا آمدی تا یک نجف در خاک‌مان باشد! به دنیا آمدی تا قرن‌ها از بعد دعبل هم یکی از جلوه های معجزات تو «حسان» باشد @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه هر که یک دفعه سر این سفره مهمان می شود مور هم باشد اگر؛ روزی سلیمان می شود سر به زیر انداختن ذاتش توسل کردن است دردهای این حرم ناگفته درمان می شود این کریمان لطفشان هر چند آماده‌ست، لیک نام مادر که وسط باشد دو چندان می شود ما پدر را خواستیم و از پسر خیرش رسید در رجب ها کاظمین ما خراسان می شود ظاهراً عین امامی، باطناً پیغمبری هر که می بیند تو را، از تو مسلمان می شود نسل موساییِ تو طبع مسیحا داشتند یک نفر از آن همه پیر جماران می شود این دلِ ما سینه ی ما، نه بگو اصلاً بهشت هر کجا موسی ابن جعفر نیست زندان می شود نیستم آهو ولی سگ هم به دردی می خورد لااقل یک گوشه از صحنت نگهبان می شود @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه وقتی که قال در حرمت حال می شود دست دعا به شانه ی من بال می شود   در این همه مریض یکی را شفا مده تقصیر توست این همه جنجال می شود   بر راه زائران تو کردیم گریه ها این آبروی ماست که پامال می شود   از توبه در حریم تو ما هم ملک شدیم آدم در این محیط سبک بال می شود   این نامه نیست بر پر و بال کبوتران خون دل است سوی تو ارسال می شود   آباد شد کسی که ز گریه خراب شد خوشحال آنکه پیش تو بد حال می شود   هر کس نمی رسد به در آفتاب او معنی اگر چه نیز بود کال می شود @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه من ندیدم که کریمی به کرم فکر کند به «چه مقدار به زائر بدهم» فکر کند از شما خواستن عشق است ضرر خواهد کرد هر که در وقت گدایی به رقم فکر کند بهتر این است که زائر اگر آمد به حرم دو قدم عشق بورزد، سه قدم فکر کند به کف صحن به گنبد به غم گوهرشاد زیر این قبه به هستی به عدم فکر کند به دو گلدسته دو تا ساق به دوش گنبد به رواقی که شده پیش تو خم فکر کند به چرا سال گذشته دو سه بار و امسال- فقط این بار...به این قسمت کم فکر کند به خودش...نه به کسانی که به یادش آمد چون که در آینه کاری حرم فکر کند موقع دست به سینه شدن و عرض سلام کربلایی شده هرکس به علم فکر کند چون که از باب جواد تو کسی داخل شد خنده دار است که دیگر به قسم فکر کند دیر وقتی ست که تا در حرمت دم بدهد جای دم حضرت عیسی به دو دم فکر کند بهترین نوع زیارت شده اینکه امشب- هم کسی گریه کند پبش تو هم فکر کند @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه روضه در دیده‌ی من آب بقا ریخته است که در این کاسه‌ی دل، خون خدا ریخته است توتیا هر ملک از روضه‌ی داغَت ببَرَد بس که در بزم تو خاکستر ما ریخته است اشک خود می‌خورم و نازطبیبان نکشم در قنوت نظرم روضه شفا ریخته است چادر مادر تو اشک مرا می‌گیرد اشک از دیده بر این عرش خدا ریخته است من نمک‌گیر توأم، روز ولادتْ پدرم در دهان، تربتی از کرببلا ریخته است کربلا خاک شفا دارد اگر، حق دارد پاره‌های بدنت در همه جا ریخته است گنج پیدا شده گویا ته گودال بلا لشکری بر سر یک جسم چرا ریخته است @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه کاری به دشت لاله و گلشن ندارم آواره ام، جز روضه ات مأمن ندارم من دوستت دارم، بخوان از اشک هایم از روسیاهی جرأت گفتن ندارم این لطف زهرا مادرت بوده و گرنه ظرفیت این عشق را قطعا ندارم پیش خدای خود به یاد نوکرت باش تو آبرو داری و اما من ندارم دردسرت هستم ولی از خود مرانم من که کسی را غیر تو اصلا ندارم بر من به نورانیت "جون" ات نظر کن حالا که پیشت چهره ای روشن ندارم از آن شبی که آمدم کرب و بلایت میلی به جنت، یک سر سوزن ندارم درس بزرگی را من از عابس گرفتم مجنون که باشم حاجت جوشن ندارم عریان شدم تا که بدانی با تو هستم حالا ببین مثل تو پیراهن ندارم دیشب برایت تا سحر روضه گرفتم من را ببخش امروز اگر شیون ندارم تنها خودت تا روز آخر صاحبم باش زنجیرِ غیر از عشق بر گردن ندارم @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سیاهی غمت از این دل سیاه نرفت به‌خاطر غم تو از گلویم آه نرفت به جرم عشق مرا پیش یار دار زدند سر کسی به روی دار بی‌گناه نرفت میان راه وصالش رود به بیراهه هر آنکه در دل شب زیر نور ماه نرفت خودت دو قطره ز چشمان من بکش بیرون که سطل گریه ی چشمم درون چاه نرفت به زائران شما غبطه می‌خورد فردا به سمت کرب و بلا هر کسی که راه نرفت پیاده رفتم و پای پیاده برگشتم در اربعین حسینی سرم کلاه نرفت فقیر آمدم و پادشاه برگشتم کسی بدون عنایت ز بارگاه نرفت دروغ روضه بخوانید... مادرش غش کرد به روی پیکر عریان او سپاه نرفت به فاطمه برسانید که خیالش جمع خدانکرده سنان در دهان شاه نرفت عزیزکرده‌اش از آب علقمه نوشید و شمر لعنتی آخر به قتلگاه نرفت @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه داده به ما به دست خودش چشمِ تَر حسین بالاترین عبادت ما گریه بر حسین تو با خودت اگر دل پر درد آوری آن‌که تو را به روضه کند مفتخر حسین مانند نام نامیِ الله از ازل نامی که هست تا به اَبَد مستمر حسین ما بنده‌ایم و بنده‌ی دربند بهتر است این‌سان به ما نگاه کند بیشتر حسین ایمان کامل است به ایام بندگی وقتی ز ما قبول کند جان و سر حسین حجّی که با امام به‌جا آوری قبول ورنَه تو در طواف ولی دربدر حسین امسال بار نوکریِ خویش را ببند شاید رهت نداد به سال دگر حسین چشم از تو بر ندارم و غفلت نمی‌کنم ورنه تمام نوکری‌ام درد سر حسین ما ریزه‌خوار سفره‌ی ارباب بی‌سریم با تو شود غلامی ما معتبر حسین کم کاری است هر که نشد زائر حرم این اربعین تو کرب و بلایم ببر حسین @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه هوای اربعین دارد دل بیچاره‌ام یارا نگاهی کن نگاهی کن دل بیچاره‌ی ما را نمی‌دانم دوباره می‌رسم تا کربلا یا نه کنم جاری به لب آقا قسم بر جان زهرا را همین حالا ببر ما را بهشت کربلای خود چه تضمینی‌ست تا بینم طلوع صبح فردا را نیم لایق نیم قابل ولی آقا قبولم کن که چون قطره در آن وادی ببینم صحن دریا را بده اذنی که تا هستم در این دنیا دراین دنیا ببینم من دوباره کربلا آن شور و غوغا را غرض این بود یا مولا نگاهی سویم اندازی وگرنه از قدیم احسان نمودی بی‌سر و پا را @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها از نحسی گناه بهایم عوض شده حال دعا و سوز و نوایم عوض شده خیلی دعا برای ظهورت نکرده ام یادت نبوده ام که دعایم عوض شده یک روز غرق شهوت و یک روز مست جاه معلوم می شود که خدایم عوض شده چشمی که خشک شد به امامش نمی رسد حالات چشمِ عقده گشایم عوض شده دیشب دعام کردی و بی خود نبوده که از صبح زود، حال و هوایم عوض شده تو رحمتی و با نظرت سوی نامه ام با فعل خیر، جرم و خطایم عوض شده آلوده ام قبول ولی بی پناه نه اصلا مگر امام رضایم عوض شده؟! خیبر شکن مقابل زهرا نشست و گفت: در بستری و حال سرایم‌ عوض شده زهرا تمام قوّت جان منی، بخند با گریه ات زمانه برایم عوض شده دیشب عبام را رویت انداختم ولی دیدم سحر که رنگ عبایم عوض شده @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه گر سؤالی کنند ربِ تو کيست يا بپرسند از حساب و کتاب بحر جانم به جوش می آيد میدهم با تمام شوق جواب: يار بی دستی‌ام امام رضاست همه ی هستی‌ام امام رضاست وقت مردن اگر تو می آيی به گل روی تو می خندم در صف حشر با خطی از نور می نويسم به روی سربندم يار بی دستی‌ام امام رضاست همه ی هستی‌ام امام رضاست غير شور تو نيست در سر من وه چه خوش اختريست اختر من کربلا هست بهشت روی زمين مشهد توست بهشت ديگر من طفل بودم ترانه ی خوابم اينچنين خوانده است مادر من يار بی دستی‌ام امام رضاست همه ی هستی‌ام امام رضاست @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه دریا به چشم گریه کنانت چو شبنم است یعنی که هرچه گریه برایت کنم کم است شکر خدا که با همه ناقابلیمان اشکی برای عرض ارادت فراهم است دیوار کعبه گشت سیه پوش داغ تو یعنی تمام سال خدا هم محرم است زهرا به دست سینه زنت آب می دهد هر کس که هست با تو در این خیمه مَحرم است بگذار تا نفس بزنم در عزای تو این آرزوی هر شب عیسی بن مریم است یک گوشه از تمامی شش گوشه ات حسین دارالشفای درد غریبان عالم است بانی روضه هات خدا بود، خود نوشت هر کس که شد به عشق تو دیوانه، آدم است @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه وقتی طبیعت فارغ از قال و مقالم بود بال ملائک در عزایت دستمالم بود پیش از شروع اشک عالم گریه می‌ کردم یادم نمی‌ آید دقیقاً چند سالم بود من خود درخت روشنی بودم در آن ایام چندان که این خورشید چون یک سیب کالم بود اندازه ی بال مگس تا گریه‌ ام آمد دیدم که سیمرغ بهشتی زیر بالم بود چندین هزاران سال پیش از خلقت انگور باده‌ خوری و مِی‌ کشی جزء کمالم بود من قبل از این عالم تو را در نور می‌ دیدم لاهوت یا ناسوت، شاید هم ‌مثالم بود @poem_ahl