#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
چه کسی دیده که خورشید زمین گیر شود
چشمه زندگی از زندگیش سیر شود
یک نفس آید و صد درد به همراه آید
گاه از روزنهای سیل سرازیر شود
آه طفلان همه آن است اجل زود رسد
آه مادر همه آن است اجل دیر شود
یک نفر آه کشد چند نفر گریه کنند
آینه چون شکند آینه تکثیر شود
ریسمان دید به دست علی از پا افتاد
گاهی از واقعه ای تلخ، جوان، پیر شود
بین دیوار و در از درد به خود می پیچید
گر که پهلو شکند، درد فراگیر شود
آتش از چار طرف حلقه به دورش می زد
وای اسیری که در این شعله به زنجیر شود
میخی ای وای به در بود ولی کاش نبود
تا که با هر نفس فاطمه درگیر شود
هر چه کرد از وسط شعله نشد برخیزد
شعله می خواست که پروانه زمین گیر شود
یا علی گفت و به پا خاست و در کوچه دوید
زخمهایش نتوانست عنان گیر شود
دست انداخت که جان دو جهان را نبرند
یک غلاف آمد و نگذاشت جهان گیر شود
#موسی_علیمرادی
@poem_ahl
#مناجات_با_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#گریز_امام_حسین سلاماللهعلیه
اگر چه غرق خطا هستم و اگر چه بدم
بجز تو سنگ کسی را به سینه ام نزدم
سرم به سنگ نخورده است، سر به راهم کن
سر مرا بطلب تا نخورده بر لحدم
سوال اگر که بپرسی از اعتقاداتم
فقط محبت ذریهی تو را بلدم
دم نماز رسیدم دم در خانه
که از قنوت نماز تو پُر شود سبدم
ولی علیست، ولی بوده ای ولی علی
حدیث قدسی لولاک بهترین سندم
گدای لقمهی نان علی من الازلم
فقیر پشت در خانه ات الی الابدم
اگر تراب قدوم ابوتراب شوم
سپرده ای که کنند از پل صراط ردم
به جز تو هیچکسی نیست شافع برزخ
به لطفِ مِهرِ تو خوب است برزخ جسدم
زمان قحطی اشک آتشم دوچندان است
ببین برای تباکی چقدر در صددم
به سادگی نه که از پشت درب شعله وری
رسیده از تو به من ذکر یا علی مددم
میان روضهی احراق باب و کوچهی تنگ
مرا ببخش که محکم به صورتم نزدم
مسیر خانه به مسجد شده پُر از لاله
مشخص است اذیّت شدی قدم به قدم
کنار جعبهی خیاطی تو گریهکنِ
حصیر کهنهی اهداییِ بنی اسدم
#گروه_یامظلوم
@poem_ahl
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#زبان_حال_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#گریز_امام_حسین سلاماللهعلیه
آن بانویی که داشت مواسات با علی
افتاده بود خسته و میگفت یاعلی
افتاده بود دربِ شکسته به روی او
با ناله گفت حرف دل خویش با علی
شش ماهه اَم، فدای سرت ای امام من
افتاده ام به پای تو دیگر ز پا علی
یا فضۀُ خُذینیِ او چون شنیده شد
دیگر نگفت یاریِ زهرا بیا علی
زهرا چگونه دستِ ترا بسته بنگرد
با اینکه هست، دست تو دست خدا علی
تا زنده ام، مقابلشان قد عَلَم کنم
تنها نمیگذارمَت ای مقتدا علی
یک عمر تو، سپر به پیمبر شدی، کنون
زهرا شود ترا سپر هر بلا علی
مُزد رسالتِ پدر این بس که اُمتَش
تنها گذاشت بعدِ پیمبر ترا علی
انصار با مهاجر اگر هم قسم شوند
من یک تنه به عهدِ تو سازم وفا علی
من دامنت رها نکنم روز بی کسی
حتی اگر به شعله زنم دست و پا علی
با اینکه زیر ضرب لگد پهلویم شکست
هرگز نیفتد از لب من ذکرِ یاعلی
با قنفذ و مغیره بگو بازویم که هیچ
جانم فدای جان تو یا مرتضی علی
از کربلای کوچه دهم کوفه را نشان
پیداست راه فاطمه تا کربلا علی
#محمود_ژولیده
@poem_ahl
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#گریز_امام_علی سلاماللهعلیه
#گریز_حضرت_محسن سلاماللهعلیه
#گریز_امام_حسین سلاماللهعلیه
با ضرب پا افتاد گل، گلزار خونی شد
در بی هوا پرتاب شد، دیوار خونی شد
خیلی نمی دانم چه پیش آمد ولی ناگاه
گل غرقِ خون شد، تیزیِ مسمار خونی شد
وقتی دو دستش بسته شد با ریسمان صبر
چشم پر آب حیدر کرار خونی شد
از بس فشار آمد به بار شیشه ی آن گل
روی سپید غنچه اش انگار خونی شد
بالقوه محسن یک حسین و یک حسن بوده
بالفعل در راه علی، آن یار خونی شد
تا سِرّ مُستودع فدا شد فضه راهی شد
بال و پر آن مَحرم اسرار خونی شد
در کربلا جسم حسین آن قدر زخمی بود
هم پیرهن، هم شال، هم دستار خونی شد
از بس که با کینه به جسمش نیزه را جا کرد
حتی لباس و دستِ نیزه دار خونی شد
#محمدجواد_شیرازی
@poem_ahl
#مرثیه_امام_کاظم سلاماللهعلیه
#گریز_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
اشک های ستاره ها میریخت
کهکشان هم به گریه افتاده
از نحیفیِ پیکر خورشید
آسمان هم به گریه افتاده
جسم او ذره ذره آب شده
تازیانه چه کرده با بدنش!؟
این که افتاده گوشهی زندان
پیرْهنخالی است یا بدنش!؟
حجم بال و پرش پُر از زخم است
جای سالم نمانده در پَرِ او
قفسش بس که کوچک و تنگ است
هی به دیوار میخورد سرِ او
درد تا مغز استخوان میرفت
بازویش را اگر تکان میداد
میتوانست شب بخوابد اگر
درد پهلو کمی امان میداد
وای از آن دم که آرزو باشد
لحظهای آه حسرتی بکشی
غل و زنجیر فرصتی ندهند
نفسی هم به راحتی بکشی
دمِ «عجِّل وفاتی» لب او
زنده کرده است داغ زهرا را
ظاهراً عادت نگهبانهاست
بی جهت میزدند آقا را
آه! با هر تنفسش میشُد
حس کنی دردِ در جِناغش را
بشکند دست سِندی نامرد...
خُرد کرد استخوان ساقش را
با هزاران عذاب جان داد و
با هزاران عذاب تشییع شد
روی یک تخته پارهای کوچک
بدن آفتاب تشییع شد
باز هم جای شکر آن باقی است
مصحفاش را بهم نریخت کسی
طرح لبهای نازنینش را
با نوک پا بهم نریخت کسی
لحظهی جان سُپردن او را
خواهرش روی تل نمیدیده
با عصا هیچ نامسلمانی
به سر و صورتش نکوبیده
احدی در پی غنیمت نیست
پیرهن از تنش کسی نَکِشید
بعد جان دادنش خدارا شُکر
مرکبی روی پیکرش ندوید
#بردیا_محمدی
@poem_ahl
#مدح_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
عرش زیر پای او مثل حصیر افتاده است
رونق عشق است در دستانش از بس ساده است
نه فلک در گردش است از گردش دستاس او
اینکه دستش بر سر دنیاست فوق العاده است
بعد پیغمبر چه بیعتها که نشکستند خلق
نان به نرخ روز خوردن سفرهاش آماده است
روی دستانش ورم دارد به پهلو جای زخم
باز هم با هر مشقت بر سر سجاده است
هرکسی این روزها حال و هوایش روضهایست
خوش بحالش، عشق زهرا کار دستش داده است
با غم و اندوه و تب هر روز خلوت میکند
یک دل سیر اشک می ریزد، عبادت میکند
خسته از زخم زبانها، بیتالاحزان ساخته
از غمش هر روز با پیغمبر شکایت میکند
تا مبادا خدشهای بر دین کسی وارد کند
جان خود را هم شده، خرج ولایت میکند
یادشان رفته است این نامردها او کوثر است؟؟
هر کسی از راه میآید جسارت میکند
هرچه باران بر زمین میبارد از اندوه اوست
غربتش را با جهان با اشک قسمت میکند
جان محض است او و حتی روح سربارش شده
لاجرم روح از تن او رفع زحمت میکند
روضه اما میرسد با چشمهای تر به در
وای از آن وقتی که زهرا میرسد آخر به در
طاقتش در پشت در هر بار کمتر میشود
دشمنان هربار میکوبند محکمتر به در
یاس تا پرپر شود آیا لگد کافی نبود؟
کاش میکردند فکر شعله را از سر به در
خواست تا از سینهاش در را جدا سازد ولی
آه، قنفذ با لگد زد ضربهای دیگر به در
فاطمه رفت و علی یک عمر حسرت خورد که
کاش میکوبید یک مسمار کوچکتر به در
بر مداری گیج میگردد جهان تا روز حشر
در هوای مدفن زهراست دنیا در به در
#نوید_اسماعیل_زاده
@poem_ahl
#مدح_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#گریز_امام_زمان سلاماللهعلیه
گل شمّهای از آیهی تطهیر تو باشد
گر آینه در آینه تکثیر تو باشد
خود کیستی ای سورهی کوثر که حسینت
تا کربوبلا رفت که تفسیر تو باشد
بر سفرهی نان و نمکت دست علی هم
برداشت نمک را که نمکگیر تو باشد
اکسیر کنیز تو طلا کرد مِسم را
خود فضّه طلاگشتهی اکسیر تو باشد
در آب به تصویر کسی زل زده عباس
عشقش فقط این است که تصویر تو باشد
ای دستِ پر از پینه ز چرخاندن دستاس
عالم همه در گردش تقدیر تو باشد
در خوابِ شهیدان جهان یکّهسواریست
کِی میرسد از راه که تعبیر تو باشد
#مهدی_جهاندار
@poem_ahl
#مناجات_با_امام_زمان سلاماللهعلیه
#گریز_امام_علی سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
تصویر هجرِ دلدار، از چشم تر نرفته
در ساغرِ دلم جز، خونِ جگر نرفته
یوسف رسید و یعقوب، هر روز گریه می کرد
داغ پسر هنوز از، ذهنِ پدر نرفته
درکِ حضورت ای نور، در ترکِ خوابِ صبح است
پس باخت داده هر کس، سویِ سحر نرفته
اشکِ دم سحرگاه، از واجباتِ وصل است
هرگز کسی به معراج، بی بال و پر نرفته
مال مرا بگیرید، حال مرا نگیرید
آن دل که با تو خوش بود، دنبال زر نرفته
پیری به پای معشوق، تضمین هر جوانیست
عاشق شکسته امّا، عمرش هدر نرفته
بختی سیاه دارم، کوهی گناه دارم
از دست من چگونه، صبر تو سر نرفته؟!
ترک ثواب کردم، خیلی خراب کردم
دریاب این گدا را، تا سمت شر نرفته
بیچاره ی غمت را، چاره به جز نجف نیست
بیچاره تر کسی که، رفت و دگر نرفته
اطراف صحن حیدر، دنبالِ استخوانم
کلب سرای بابا، جز این گذر نرفته
ما بی تو نا نداریم، برگرد..، جانِ زهرا
این خستگی کماکان، از تن به در نرفته
حسی عجیب دارد، دفنی غریب دارد
زهرا بدون حیدر، هرگز سفر نرفته
هنگام غسل، شب شد، حیدر که جان به لب شد...
این زخمها که تازه است، حتّی اثر نرفته
دادِ علی بلند است، بغضش به آه بند است
چون فکر کرد با خود، میخ اینقَدَر نرفته!
#بردیا_محمدی
@poem_ahl
#مناجات_با_امام_حسین سلاماللهعلیه
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
رحمت بر آنکه با تو من را آشنا کرد
اسم تو را بردم مرا زهرا دعا کرد
هرکس به یک نوعی به درد روضه ات خورد
کشتی تو بر آب افتاد و چه ها کرد
حر ریاحی با تو شد حر حسینی
در محضر تو میتوان مس را طلا کرد
ماه خدا یک شعبه اش ماه حسین است
خیلی جوان در ماتمت رو به خدا کرد
در دسته سینه زنی یادم نرفته
بابای من آمد مرا وقف شما کرد
جانم به این آقا که هر چه توبه کردم
بی معطلی بر روی من آغوش وا کرد
سوگند بر زهرا که محتاج کسی نیست
دستی که بار روضه ات را جابه جا کرد
یابن الشبیبی گفت و دلها زیر و رو شد
اینحرف سلطان، روضه ها را کربلا کرد
لعنت بر آنکس که سرت را ذبح کرد و
لعنت بر آنکس که تو را عریان رها کرد
#سید_پوریا_هاشمی
@poem_ahl
#مناجات_با_خدا عزّوجلّ
#گریز_امام_حسین سلاماللهعلیه
#گریز_امام_زمان سلاماللهعلیه
یا رب اگرچه قهر تو باشد سزای ما
پاسخ بده دوباره به یا ربنای ما
تنبیه کن که گریه ما را در آوری
جوری بزن بلند شود ناله های ما
ما دست از صدا زدنت پس نمیکشیم
حتی بدت بیاید اگر از صدای ما
یارب! چه حیف از تو که ما بندهات شدیم
اما چه خوب شد که تو هستی خدای ما
ما توبه میکنیم و به تو قول میدهیم
اصلا ولی حساب نکن بر وفای ما
کوچک شمردهایم گناه کبیره را
چون عفو تو بزرگتر است از خطای ما
هرگز به پای عفو تو جرمی نمیرسد
هرچه گناه هم بنویسند پای ما
ما مدعی شدیم جهنم نمیرویم
راضی نشو خراب شود ادعای ما
روزی که دوستان همه با ما غریبهاند
تنها امید ما تویی ای آشنای ما
یارب! اگر که آل علی را نداشتیم
نزد تو مستجاب نمیشد دعای ما
ماندم چه حکمت است مهیا نمیشود
اسبابِ رفتنِ سفر کربلای ما
ما کم گذاشتیم برای تو یا حسین
اما نشد تو کم بگذاری برای ما
خدمتگزار خوب نبودیم یا حسین
خدمتگزار خوب نیاری به جای ما
یا رب به حق فاطمه با مژدهی ظهور
پایان بده به غصهی بیانتهای ما
#آرش_براری
@poem_ahl
#مناجات_با_امام_علی سلاماللهعلیه
#گریز_امام_حسین سلاماللهعلیه
#نجف
«سحرگهان به حریمت چو میهمان گشتم
به پیشگاهِ تو نزدیکتر شدم آقا»*
مرا میان حرم جبرئیل آورده
ببین که با چه کسی همسفر شدم آقا
صدایِ ساعتِ صحنِ تو تا به گوشم خورد
برای سجده به تو باخبر شدم آقا
ملاکِ خضر شدن شبنشینی نجف است
خوشم که در حرمَت مستقر شدم آقا
غُبارِ مرقد تو توتیای چشم من است
به شوق خاک دَرَت، رفتگر شدم آقا
پَرِ مرا دمِ ایوانطلا به بند بکش...
چِقَدر عاشق این کوهِ زر شدم آقا!
عجیب طرحِ ضریحت شگفتانگیز است
یکی دو بوسه زدم تشنهتر شدم آقا
گدای کوی تو تحت حمایت زهراست
فقیر سفرهی خَیرُ البَشَر شدم آقا
سر مرا به روی زانوی خودت بگذار
همان دقیقه که من محتضر شدم آقا
میان قبر فقط داد می زنم: حــیدر!
تو هم خیال مکن لال و کر شدم آقا
تمام عمر به عشق تو زندگی کردم
اگر به پات نمیرم هدر شدم آقا
به یاد تشنگی شاه بیکفن، مُردم
حسین گفتم و غرق شرر شدم آقا
چه تشنهای! که تنش زیر سُمّ مرکب رفت
به جنگ پهلوی او نیزهای مُوَرَّب رفت
* #حاج_منصور_ارضی
#بردیا_محمدی
@poem_ahl
#زبان_حال_حضرت_رباب سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_علی_اصغر سلاماللهعلیه
#گریز_حضرت_محسن سلاماللهعلیه
#گریز_حضرت_علی_اکبر سلاماللهعلیه
#گریز_حضرت_عباس سلاماللهعلیه
روی دستان پدر بیتابیِ ما را ببین
لااقل از آن بلندی رنگِ دریا را ببین
رازقِ دنیا به مشتی بی سر و پا رو زده
آب شد آب از خجالت؛ کار دنیا را ببین
این طرف خشکیده لبهای تمام بچهها
اسبهاشان نیز سیرابند، آنجا را ببین
تیر خوردی جای شیر و مادرت شرمنده شد
بدتر از حال دل من، حال بابا را ببین
خون حلقت جوهر و تیر سه شعبه شد قلم
ثبت شد داغت؛ بساطِ مُهر و امضا را ببین
میروی پیش کسی که هیچ کس او را ندید
جای ما هم محسنِ امّابیها را ببین
تا که دیدم روی نی رفتی به خود گفتم رباب
اصغرت شد مثل اکبر؛ قد و بالا را ببین
نیزهات را برد تا پیش عمویت نیزهدار
خواست سیرابت کند؛ چشمان سقا را ببین!
بر سرت دارند قیمت میگذارند آن طرف
پای خود ای رونق بازار، دعوا را ببین
چشم خود را باز کن ای شیرخوار غیرتی
آه، ای مَردَم! کنارم بی حیاها را ببین
#رضا_قاسمی
@poem_ahl