eitaa logo
اشعار اهل‌بیت علیهم‌السلام
198 دنبال‌کننده
11 عکس
2 ویدیو
0 فایل
ا ﷽ ا اگر شعر خوبی روزیتون شد و ازش خوشتون اومد به این شناسه بفرستید: @abes80
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام‌الله‌علیه آموخت تا که عطر ز شیشه فرار را آموختم فرار ز یاران به یار را دل می‌کشید ناز من و درد و بار را کاموختم کشیدن ناز نگار را پس می‌کشم به وزن و قوافی خمار را گیرم که کرد خواب رفیقان مرا کسل گیرم که گشت باده ز خشکی ما خجل گیرم که رفت پای طرب تا کمر به گل ناخن به زلف یار رسانم به فتح دل مطرب اگر کلافه نوازد سه تار را باید که تر شود ز لب من شراب خشک باید رسد به شبنم من آفتاب خشک دل رنجه شد ز زهد دوات و کتاب خشک از عاشقان سلام تر از تو جواب خشک از ما مکن دریغ لب آبدار را شد پایمال خال و خطت آبروی چشم از باده شد تهی و پر از خون سبوی چشم شد صرف نحوه نگهت گفت‌وگوی چشم گفتی بسوز در غم من، ای به روی چشم تا می‌درم لباس بپا کن شرار را با خود مگو که گیسوی مستانه ریخته بخت سیاه ماست بر آن شانه ریخته خون دل است آنچه به پیمانه ریخته از بس که در طواف تو پروانه ریخته یاران گذاشتند، همه کسب و کار را خاکی که تاک از آن نتراوید خاک نیست تاکی که سر نرفت زدیوار تاک نیست آن سر که پاک گشت ز عشق تو پاک نیست در سلک ما ملائکه گشتن ملاک نیست آدم فقط کشید ز عشق تو بار را ما سائل توایم و اگر مست کرده‌ایم انگشتر عقیق تو را دست کرده‌ایم ما عیش خود چنان چه شد و هست کرده‌ایم بیت تو را اجاره دربست کرده‌ایم ساکن شدیم این دِلَکِ بی قرار را بازار حُسن داغ نمودی برای که؟ چون جز تو نیست پس تو شدستی خدای که؟ آخر نویسم این همه عشوه به پای که؟ ما بهتریم جان علی یا ملائکه؟ ما را بچسب نه ملک بال‌دار را این دست‌پاچگی ز سر اتفاق نیست هول وصال کم ز نهیب فراق نیست شرح بسیط وصل به بسط و رواق نیست اصلاً مزار انور تو در عراق نیست معنی کجا به کار ببندد مزار را دلچسب شد فراق تو با  دام چشم تو خال تو مُهر کرده به احکام چشم تو زین تیغ کج که هست به بادام چشم تو ختم به خیر باد سرانجام چشم تو بادا ز خلق تا که در آری دمار را با قل هو اللَهَ است برابر علی مدد یا مرتضاست شانه به شانه یا صمد هستند مرتضی و خدا هر دو معتمد جوشانده‌ای ز نسخه عیساست این سند گر دم کنند خون دم ذوالفقار را ای آفتاب روز غدیرت شراب‌ساز ای ذرّه های خاک درت آفتاب‌ساز ای دست‌های عبد تو عالیجناب ساز شد خارهای خشک بیابان گلاب ساز کردی ز بس جلیس گُل روت خار را ظهر است بر جهاز شتر آفتاب کن خود را ببین به صفحه آب و ثواب کن این برکه را به عکسی از آن رخ شراب کن از بین جمع یک دو ذبیح انتخاب کن پر لاله کن به خون شهیدان بهار را غم شد بدل به یمن جمال تو بر نشاط پرداخت قبض برق تو یک دوره انبساط افتاد تشت ما ز سر بام بر حیاط من غیر دل نمانده برایم در این بساط آسی بکش که باز ببازم قمار را مَن لی یَکونُ حَسبْ، یکونُ لدهره حَسْب با این حساب هر چه که دل خواست کرد کسب چسبیده است تیغ تو بر منکر نچسب از انتهای معرکه بی‌زین گُریزد اسب دنبال اگر کنی سر میدان سوار را در معرکه چو تیغ کجت گشت سر فروش تیغ تو خورد خون و خداوند گفت نوش مرد قتال هستی و در زهد سخت‌کوش تیر از نماز نافله‌ات می‌رود ز هوش ناز طبیب می‌کشد این تیر زار را تیغت به آبروی خودش آب دیده شد زلفت به پیچ و تاب خودش تاب دیده شد رویت هزار مرتبه در خواب دیده شد هر دفعه لیک چهره اصحاب دیده شد کو دیده‌ای که حمل کند آن وقار را کس نیست این چنین اسد بی‌بدل که تو کس نیست این چنین همه علم و عمل که تو کس نیست این چنین همه زهر و عسل که تو احمد نرفت بر سر دوش تو بلکه تو رفتی به شانه احمد مَکّی تبار را بیدار و خواب کیست بجز مرتضی علی شرّ و صواب کیست بجز مرتضی علی آب و شراب کیست بجز مرتضی علی عالیجناب کیست بجز مرتضی علی این هفت تخت و نه فلک بی‌قرار را از خاک کشتگان تو باید سبو دمد مست است از نیام تو عمر بن عبدود در عهد تو رطوبت مِی، زد به هر بلد خورشید مست کرد و دو دور اضافه زد دادی ز بس به دست پیاله‌مدار را مردان طواف جز سر حیدر نمی‌کنند سجده به غیر خادم قنبر نمی‌کنند قومی چو ما مراوده زین در نمی‌کنند خورشید و مه ملاحظه‌ات گر نمی‌کنند بر من ببخش گردش لیل و نهار را دل همچو صید از نفس افتاده می‌تپد از شوق منزل تو دل جاده می‌تپد تسبیح می‌تپد گِل سجاده می‌تپد او رفته است و باز دل ِساده می‌تپد از سادگان مگیر قرار و مدار را دانی که من نفس به چه منوال می‌زنم چون مرغ نیم‌کشته پر و بال می‌زنم هر شب به طرز وصل تو صد فال می‌زنم بیمم مده ز هجر که تب‌خال می‌زنم با زخم لب چه سان بمکم خال یار را قومی به زنگ خفت و دل از ینجلی نخفت فولاد آبدیده چو شد صیقلی نخفت مه خفت، مهر خفت، ولیکن علی نخفت طغیانم از الست به صدها بلی نخفت با لای لای خویش بخوابان غبار را
امشب بر آن سرم که جنون را ادب کنم بر چهره تو صبح و به روی تو شب کنم لب‌لب‌کنان به یاد لبت باز تب کنم شیرانه سر تصرف ری تا حلب کنم وز آه خود کشم به بخارا بخار را افتد اگر انااللَهَ ای دوست بر درخت ذوق لبت کلیم تراشد ز هر درخت چون می‌شود ز نار تو زیر و زبر درخت هر چیز هست، نیست ز من خوب‌تر درخت در من بدم دوباره برقصان شرار را خونین‌دلان به سلطنتش بی‌شمار شد این سلطه در مکاشفه تاج انار شد راضی نشد به عرش و به دل‌ها سوار شد این‌گونه شد که حضرت پروردگار شد سجده کنید حضرت پروردگار را تا ظلم شعله گشت نهان بین ضعف خس افتاد ذَنبِ جذبه تو گردن قفس با این‌همه ز مدح تو کو راهه پیش و پس مداح ِ مست، یک تنه یک لشگر است و بس بی‌خود نیافت بلبل نام هزار را آن که به خرج خویش مرا دار می زند تکیه به نخل میثم تمّار می زند تنها نه این که جار تو عمّار می‌زند از بس که مستجار تو را جار می‌زند خواندیم مَستِ جار همین مُستجار را از من دلیل عشق نپرسید کز سرم شمشیر می‌تراود و نشتر ز پیکرم پیر این چنین خوش است که من هست در برم فرمود: من دو سال ز ایزد جوان‌ترم از صید او مپرس زمان شکار را با خود شدی میان نمازت چو روبرو بر خویش سجده کردی و با خویش گفت‌وگو تاج تو انّماست، نگین تو تنفقوا چل حلقه نیز اگر به رکوعش دهد عدو نازل نمی‌شود ملکی این نثار را دل تاب ندارد که بر هم زنی قرار با من چنان مباش که با خلق روزگار اصلاً که گفته بود در آری ز من دمار صدپاره شد دلم ز حسادت چنان انار دادی چو بر گدای مدینه انار را وقتی که خضر می‌چکد از آن دهان تر هر کس که بیش از تو برد بوسه سبزتر زلفت سماع داد به چشم و دل و جگر مطرب اگر دچار تو گردد سر گذر قرآن به کف به زلف تو بندد سه تار را از عشق چاره نیست وصال تو نوبتی‌ست مُردن برای عشق ِتو حکم حکومتی ست آتش در آب می‌نگرم این چه حکمتی‌ست رخسار آتشین تو از بس که غیرتی ست آیینه آب می‌کند آیینه‌دار را یا رب کجاست حیدر کرار من کجاست ویران شدم به عشق ِتو، معمار من کجاست با من ندارباش بگو دار من کجاست آن نخل آرزوی ثمردار من کجاست در کربلا بکار برایم تو دار را احمد تو را ز خلق الی ربنا شمرد وقتی نبی شمرد یقیناً خدا شمرد خود را علی شمرد و گهی مرتضی شمرد جبریل یک شبه به چهل جا تورا شمرد ای نازم این فرشته حیدرشمار را زلفت سیاه گشت و شد ختم روزگار خرما ز لب بگیر و غبار از جبین یار تا صبح، سینه چاک زند مست و بی‌قرار خورشید را بگو که شود زرد و داغدار پس فاتحه بخوان و بدم روزگار را یک دست آفتاب و دو جین ماه می‌خرم یک خرقه از حراجی الله می‌خرم صدها قدم غبار از این راه می‌خرم از روی عمد خرقه کوتاه می‌خرم با پلک جای خرقه بروبم غبار را یک دست آفتاب و هزاران دو جین بهار یک دست ماه و بهاران هزار بار یک دست خرقه انجم پولک بر آن مزار یک دست جام باده و یک دست زلف یار وقت است تر کنم به سبو زلف یار را بی پرده گوشه‌ای بدنم را به خون بکش کم‌کم مرا به شعله عشقی فزون بکش تیغی به رویم از غم بی‌چند و چون بکش بنشین و دفعتاً جگرم را برون بکش چون ذوالفقار خویش مرقصان شکار را ذکر علی علی به دو عالم شراب بست راه نگاه بر همه بیدار و خواب بست در کربلا علی دگر ره به باب بست بیچاره مادرش چه امیدی به آب بست یا رب مریز تو دل امّیدوار را اصغر، به آب رفت و به تیری شکار شد پس تارهای صوتی او تار تار شد زلفش بنفشه زار بُد و لاله‌زار شد تن پیش شاه ماند و سرش نی‌سوار شد پر کرد نیزه حجم سر شیرخوار را» https://eitaa.com/joinchat/723189809C8387980250
سلام‌الله‌علیه نبی مشاهده فرمود پرده ای که به گوشش زِ پشت پرده بر آمد تکلّمی فَرح افزا صدای شیر خدا از پس حجاب به عینه درآمد از لب معجز بیان حضرت مولا پس از معاودت از محضر جلال پیمبر نزول کرد زِ مِعراج شد به منزل و مأوا علی الصّباح شه اولیا به خواجهء عالم خبر زِ قصّهء معراج داد و گفت هنیئاً به هر مقام و حجابی رسیده بود گذشته زِ هر چه سیر نموده قدم نهاد به هر جا حدیث پرده و نقل صدا نمود سراسر حجاب پرده زِ اسرار کشف کرد سراپا به حیرتم که شنید از کجا هنوز رَسولش خبر نداده به تفصیل یا اشاره و ایما بلی نبیّ و ولی نور واحدند که هر یک جدا به عالم ظاهر زِ هم یکند به معنیٰ حدیث لحمک لحمی گواه شاهد مطلب به صدق جسمک جسمی دلیل و مقصد و دعوا دو صورتند زِ یک نور نورشان به حقیقت زِ نور حضرت عزّت ظُهور کرده تَجلّا علیست نفس پیمبر وَلیَِّ حضرت داور شفیع عرصهء محشر وَلیَِّ و والی و والا کلید گنج سعادت درِ خزانهء رحمت مقیم صدر سراپردهء ولایت عظمیٰ اَخ الرسول و زَوجُ البتولِ والَدِ السبطَین اَب الائمّه امام الوریٰ علی اَسد الله علی ست سطح حیات بقا و نقطهء توحید علی ست قطب نجات و فلاح آیهء کبرا صفات حقّ مثل ذُوالجلال مظهر بی چون ضمیر قول خدا جلّ شأنه و تعالی و اِنّهُ لَعَلیُّ حکیم حصر بنامش به ضمن آیهء امّ الکتاب لفظ لدینا سراج انور و به در و منیر و نور هدایت صراط اقوم و منهاج شرع اَنور بِیضا کتاب محکم و منزل به مجملی نه مفصّل بنام اوست مسجّل به فضل او شده طُغرا روان روح ولیَِّ نَعم وسیله ی هستی نظام عالم و اندازهء شریعت غرّا گهی به صورت ظاهر گهی به عالم باطن نه آشکار و نه پنهان نه در حضور و نه اِخفا مثال روح مجرّد بسان جسم مصوّر نهان به باطن اشیا عیان زِ عکس مرایا بُود به تحت ثریٰ گاهی از نزول مقامش بُود گهی زِ صعودش مکان به اوج ثریّا به انبیا همه سرور به اولیا همه برتر به اوصیا همه مِهتر به اصفیا همه مولا شجاع عرصهء صولت دلیر بزم شجاعت نهنگ بهر صلابت هژبر پیشهء هیجا به عزم رزم چو گیرد به دست تیغ دو پیکر شود زِ هیئت تیغش دو نیمه پیکر جوزا به گاه پویه چو راند فَرس به عرصه میدان سمند اَشهب گردون به پویه گردد و پویا به رزمگاه چو پیچد عنان زِ گردش جولان فلک بماند حیران سپهر واله و شیدا شعاع شعلهء شمشیر تیز زِ آتش قهرش شرار هستی کفّار برق خرمن اعدا بروز جنگ برد چنگ چون به تیغ برد رنگ زِ روی خصمش افتد زِ بیم لرزه بر اعضا اَجل به پهنهء رزمش کند شتاب به هرسو فتد به خون تن اعدا نگون به شکل مُقوّا قدر به درگه او بنده وار گوش به فرمان قضا غلام درش انتظار صورت فتویٰ چه نسبتی است شها مُمکنات را به وجودات کنند فیض زِ جود تو مُمکنات تمنّا توئی معلم جبریل قبل از آنکه نبودی وجود آدم و نوح و خلیل و موسی و عیسی به فوق عرش سماوات امر تو جاری به تحت صخره و اعماق ارض حُکم مُجرا ملک به آدم خاکی نمود سجده زِ آدم غرض تو بودی و ای ملتجی به ذات توانا دم تو بود که عیسی دمید روح به قالب نمود مردهء صد ساله را زِ یمن تو احیا تویی که عکس جمالت نموده جلوه زِ یوسف عنان صبر به یک ره زِ دست داد زُلیخا مکن زبان آوری که همچو توئی را چه نسبت است به مداحی شهنشه بَطحا اگر نه لطف خفیّ تو بود شامل حالم شدی چگونه میسّر که مدحتت کنم اِنشا به یک اشاره ات از دل هزار عُقده گشاید به یک توجهت آسان شود هزار معمّا به یک تعرّضت اِبلیس شد رجیم زِ درگه به یک تفضّلت اِدریس شد به جنبهء دریا چه باک غرق گناهیم چو حُبّ توست پناهم دگر پناه نخواهم به غیر حصن تولّا به هر دو کون امیدم بود به فضل عطایت زِ هول حشر نترسم و ما اَخافُ فَتُرجیٰ https://eitaa.com/joinchat/723189809C8387980250
سلام‌الله‌علیها کرده خدا بهشت را خلق برای فاطمه بوی بهشت نشنوی جز به ضای فاطمه منطق لال من کجا مدح و ثنای وی کجا؟ گفته خدای لم یزل مدح و ثنای فاطمه خلقت کائنات را پنج نفر که علّتند کیست میان پنج تن رکن سوای فاطمه؟ جمله به نام فاطمه کرده خدا معرفی معتبر است این سخن قول خدای فاطمه فاطمه است و باب او فاطمه است و شوهرش فاطمه است و آل او آلعبای فاطمه از رخ تابناک او منفعل است آفتاب منفعلم بگویم از شرم و حیای فاطمه معنی لفظ کوثر است امّ شُبیر و شَبر است طاهره و مطهّره کنیه برای فاطمه دختر ختم انبیا همسر شاه اولیاء چشم امید ماسوا سوی عطای فاطمه عصمت و عفت و حیا از ید قدرت خدا دوخته جامه ایست بر قدّ رسای فاطمه گر خود او نمی شدی جزء عوالم جهان کون و مکان نمی شدی جزء بهای فاطمه عقل بسیط کی کند درک جلال و شوکتش سجده برند قدسیان بر کف پای فاطمه عرض صراط می شود پهن تر از درازیش وصل شود اگر بدو تار ردای فاطمه گفته نبی ابطحی علت غائی جهان جان من و جهانیان جمله فدای فاطمه جسم من است فاطمه روح من است فاطمه باعث رنجشم بود رنج و اذای فاطمه مهر خداست مهر او قهر خداست قهر او علت لطف لم یزل لطف و رضای فاطمه گر بتو خود نکند عنایتی کی بُوَدَت لیاقتی بهر رثای فاطمه یافته است از او بها رفعت و عزت و شرف قدر شرافتش شده درد و بلای فاطمه صورت حور او کجا سیلی ملحدی کجا؟ گشته کبود صورت ماه لقای فاطمه https://eitaa.com/joinchat/723189809C8387980250
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها ای شنیـده ز دَمت ختم رسل بوی خدا دیده در ماه رخت چشم علی روی خدا چشمِ چشمِ حقـی و بـازوی بازوی خدا منطقت وحی و زبان تو سخن‌گوی خدا سینـه‌ات مخـزن اسـرارِ هـوالهوی خدا خـلقتت آینـۀ خُلـق خــدا، خوی خدا سوَرِ، کوثـر و یاسین محمّد، رویت لیلۀ القدر خدا، سایه‌ای از گیسویت مصطفـی شیفتـۀ وجهۀ ربانی تو نورهـا هاله‌ای از طلعت نورانی تو ملک و جن و بشـر گرم ثناخوانی تو آسمان گوشه‌ای از سفرۀ مهمانی تو روح جبریـل امین مرغ گلستانی تو وحی پرواز کنـد وقت سخن‌رانی تو نگـه نافـذ چشم تو مسیحای علی است راز هر موی تو یک لیلۀ احیای علی است خالـق عزّوجـلّ مــدح تــو را می‌گوید پــدر از بـاغ جنـان عطر تو را می‌بوید کوثر از اشک سحرگاه تـو رخ می‌شوید عصمت از چار طرف راه تـو را می‌پوید خلد، خـاک در سلمـان تـو را می‌بوید از قدم‌‌هــای کنیـز تــو ملک می‌روید بـال جبریـل امیـن فرش ره زائر توست دو جهان گمشده در تربت بی‌حائر توست دفتـر مـدح تـو قـرآن رسول الله است مهـر تــو پایـۀ ایمـان رسول الله است دامنت بـاغ دو ریحـان رسول الله است سینۀ پـاک تـو رضوان رسول الله است صـورتت سـورۀ فرقـان رسول الله است جان تو جان علی، جان رسول الله است برتـر از دانـش و ادارک و ثنـای همه‌ای تو همان فاطمه‌ای فاطمه‌ای فاطمه‌ای" طایـر قلـۀ عـرشی و زمیــن منزل توست عقـل کـل زائر کاشانۀ خشت و گل توست ناقه‌ات رفـرف و آغـوش خدا محمل توست وسعت باغ جنان گوشه‌ای از محفل توست تو در آغوش خدایـی و خدا در دل توست تـا ابـد ذریّـۀ ختـم رسـل، حاصل توست کوثـر رحمتـی و ساقی تو دست علی است بودِ تو، بود علی، هستیِ تو هست علی است پدرانـم همــه خــاک قــدم دو پسرت پسرانـم همــه تـا روزِ جـزا خاک درت پدرت گفت: به قربان تو دختـر، پدرت! مـادرت عصمـتِ ذاتِ احــدِ دادگـرت دخترت زینب کبراست- حسینِ دگرت تو: صدف، نسلِ علی تا صف محشر: گهرت نور و فرقانی و طاهایی و یاسین علی مهر تو دین علی، مشی تو آئین علی جز تو یا فاطمه بر ختم رسل کوثر کیست؟ بضعــه و مـام دو ریحـانۀ پیغمبر کیست؟ دختـری را که پدر گفته به او مادر، کیست؟ با علی همدم و هم پایه و هم سنگر کیست؟ حامـی دست خـدا، دخت پدرپرور کیست؟ بین دشمن تک و تنها سپر حیدر، کیست؟ تو سراپا علی استی و علی زهرایی است نـه علی، بلکه خدای ازلی زهرایی است نوح تـوحیـد در امـواج خطر کیست؟- تویی روح مابیــن دو پهلوی پــدر کیست؟- تویی اُمِّ دیــن، اُمِّ کتـاب، اُمِّ بشــر کیست؟- تویی مطلع‌الفجرِ دو شمس و دو قمر کیست؟- تویی بهتریـن یـار علـی در پس در، کیست؟- تویی به علـی بازو و شمشیـر و سپر کیست؟- تویی بهتـرین یـار علـی یار علی یار علی! تا صف حشر به هر عصر، طرفدار علی! هـر کــه از قبـر نهـان تـو نشانی می‌خواست گفتمش در دل تو، در دل من، در دل ماست بس کـه پیداست، به چشم دگران ناپیداست نه مدینــه، همـه‌جا تربــتِ پــاکِ زهراست فاش گویم: حـرمِ فاطمـه، آغــوش خداست حال می‌پرسم: آنجا که خدا نیست، کجاست؟ چــارْ دیوارِ بهشت دل ما حائر توست تو همان وجه خدایی و خدا زائر توست تو کجا؟ این همه رنج و غم و آزار کجا؟ تـو کجـا؟ نالـه بین در و دیوار کجا؟ بضعـۀ احمد و دود و شــرر نار کجا؟ روی حـور و ستمِ دیـوِ ستمکار کجا؟ مخزن سرِّ حق و صدْمۀ مسمار کجا؟ گل بی‌خار؟ کجا نیشِ سرِ خار کجا؟ از در سوختــۀ خانه تو معلوم است به خدایی خداوند، علی مظلوم است شـده نزدیـک بـه آتش بکشـم دنیا را گوییــا می‌نگـرم ایــن ستـمِ عظما را کـه فلانی بـه فلان گفـت: بزَن زهرا را آن که سوزانـد بـه آتش، حرمِ طاها را کشت بـا کشتـن نامـوس خدا، مولا را زد چو بر باب ولایت به جسارت، پا را لگدی زد به در و سوخت روان همه را کشت یـک سوم سادات بنی فاطمه را نـه فقـط دسـت عـدو بیت تـو را آتش زد دست شیطان به همه هست خدا آتش زد بــه دل سوختـه اهـل ولا آتش زد به خدا بر حرمِ کـرب و بلا آتش زد تا صفِ حشر به قلب شهدا آتش زد بال جبریل امین را ز جفـا آتش زد زین شرر تا صف محشر دل عالم سوزد پای این آتش دل، سینۀ «میثم» سوزد https://eitaa.com/joinchat/723189809C8387980250
حتى اگر نبخشد, این چشم تر می ارزد این دور هم نشینى, وقت سحر می ارزد جاى گدا نشستن در خانه ى کرم نیست هروقت می نشیند در پشت در می ارزد گریه م گرفت و دیدم دست مرا گرفتند پیش کریم خیلى خون جگر می ارزد منکه توقع قرب از هیچکس ندارم اصلا همینکه هستم این دوروبر می ارزد چون طفل خانه برگشت او را بغل بگیرند پس گم شدن براى مهر پدر می ارزد هر طور می پسندى بشکن دل گدا را هرچه شکسته تر شد دل بیشتر می ارزد فرموده اند روزه یعنى على, یقینا کار علیست والله روزه اگر می ارزد چون سنگ ریزه ما را بین نجف بینداز ریگ نجف به قدر صد کوه زر می ارزد یک یاعلى بجاى العفو پاکمان کرد این یاعلى براى ما آنقدر می ارزد هر چه خراب کردم دیدم درست کردى ویرانه بودن من از این نظر می ارزد گر تو نمی پسندى تغییر ده قضا را از کوى نیکنامان یک آن گذر می ارزد حداقل به کار حسین که میاییم اینبار را ضرر کن, ما را بخر…می ارزد https://eitaa.com/joinchat/723189809C8387980250
سلام‌الله‌علیه رفته صبر از کفم این حال نمی‌فهمم چیست عمق این فاجعه صد سال نمی‌فهمم چیست در سرم هست از او طرح سری خون‌آلود من که نقاشی و تمثال نمی‌فهمم چیست درکم از اوست همین‌قدر که شد ذبح عظیم باقی روضه گودال نمی‌فهمم چیست کشتن تشنه‌ زخمی عمل سختی نیست بر سرش این‌همه‌جنجال نمی‌فهمم چیست سر کجا رفته و انگشتر و انگشت کجاست؟ بسمل کنده‌ پر و بال نمی‌فهمم چیست نحر این سر که خودش جایزه دارد دیگر غارت خیمه و اموال نمی‌فهمم چیست زره و خود و سپر باز هم ارزش دارد غارت چادر اطفال نمی‌فهمم چیست بین گودال و شلوغیش تنش خرد شده نعل‌آوردن و پامال نمی‌فهمم چیست https://eitaa.com/joinchat/723189809C8387980250
سلام‌الله‌علیه نمانده شیر برای رباب عزیز دلم تو را به جان عزیزت بخواب عزیز دلم تو رو به قبله ای از تشنگی و می‌گردد برای تو جگر آب، آب عزیز دلم هنوز راه نیفتاده ای مبارز من مکن برای شهادت شتاب عزیز دلم بگو برای سه شعبه میان این همه یل! چرا گلوی تو شد انتخاب عزیز دلم نگو که می شود آخر محاسن بابا به خون حلق ظریفت خضاب عزیز دلم دعای آب نشد مستجاب حیف اما دعای حرمله شد مستجاب عزیز دلم https://eitaa.com/joinchat/723189809C8387980250
سلام‌الله‌علیه روزی شعار کُلِ جهان می شود علی طبق حدیث امام زمان می شود علی وقتی که اشهدش بشود مرز شیعگی باور کنید کُلِ اذان می شود علی آدم اگر که فرض شود دین برای آن تن می شود پیمبر و جان می شود علی در عالم مثال اگر رود شیعه را سرچشمه شد نبی جریان می شود علی زهرا اگر حقیقت شب های قدر شد در بین ماه ها رمضان می شود علی ای خوش به حال آنکه به هنگام عقد خویش در سفره اش کلیدِ زبان می شود علی ذکر حسین آخر مجلس که می شود دقت کنی دهان به دهان می شود علی ذکر تمام گریه کنان می شود حسین ذکر تمام سینه زنان می شود علی با کوله بار نان و رطب ها هنوز هم هر شب برای ما نگران می شود علی https://eitaa.com/joinchat/723189809C8387980250
سلام‌الله‌علیهم سلام‌الله‌علیه آنانکه عابدند به وقت اذان خوشند آنانکه زاهدند به یک تکه نان خوشند از هر دو تا نگار یکی ناز می‌کند عشاق روزگار، یکی در میان خوشند نانی که می‌پزند به همسایه میرسد این خانواده با خوشی دیگران خوشند این سفره دارها که شدم میهمانشان بعد ازبیا، برو ست، ولی با بمان خوشند ما می‌خوریم و اهل کرم شکر میکنند با این حساب بیشتر از میهمان خوشند جانی بگیر و در عوضش هیچ هم نده عشاق با معامله‌های گران خوشند با اخم خویش راه فرار مرا ببند صیاد اگر علی ست همه با کمان خوشند https://eitaa.com/joinchat/723189809C8387980250
صلی‌الله‌علیه‌وآله سلام‌الله‌علیه لب نگار که باشد رطب حرام بود زمان واجبمان مستحب حرام بود فقیه نیستم اما به تجربه دیدم بدون عشق ؛ مناجات شب حرام بود اگر که هست طبیبم طبیب دوّاری به من معالجه ی در مطب حرام بود بر آنکه دشمن اولاد توست نیست عجب که نطفه اش نسب اندر نسب حرام بود تو مرد ظرف شناسی و مهر اولادت عجم که هست برای عرب حرام بود تو را در کمال نوشتند یا رسول الله بزرگ آل نوشتند یا رسول الله تو آفریده شدی و سرآمدت گفتند هزار مرتبه اَحسن به ایزدت گفتند تو را به سمت زمین با نسیم آوردند تو آمدی و ملائک خوش آمدت گفتند نشان دهنده ی معصومیِ قبیله توست اگر که قّبه ی خضرا به گنبدت گفتند تمام آل عبا «کُلنا محمّد» بود تو عین نوری و در رفت و آمدت گفتند اگر چه یک نفری، جمع چهارده نفری تو را محمّد و آل محمّدت گفتند شب ولادتت ای یار می کنم خیرات نثار مقدم خیر تو چهارده صلوات برای خُلق تو باید کنند تحسینت نشد مشاهده شصت و سه سال نفرینت از آن طرف تو اگر نور آخرین هستی نوشته اند از این سو تو را نخستینت هزار و سیصد و هشتاد و چندمین سال است شدیم کوچه نشینت ، شدیم مسکینت شدیم ریزه خور سفره های سیّدی ات گدای سفره ی هر سال چهارده سینت تو آمدی که علی را فقط ببینی و بس نداده اند به جز دیده ی خدا بینت یتیم مکه ای اما بزرگ دنیایی اگر چه خاک نشینی ، همیشه بالایی مرا اویس شدن در هوای تو کافی ست اگر چه باز ندیدم ، دعای تو کافی ست همین که بوی تو را در مدینه حس کردم لبم رسید به خاک سرای تو کافی ست چه حاجتی به پسر داری ای بزرگ قریش همین که فاطمه داری برای تو کافی ست همین که اوّل هر صبح پیش زهرایی برای روشنی لحظه های تو کافی ست تو آن پیمبر دنباله داری و بعدت اگر علی تو باشد به جای تو کافی ست قسم به اشهد ان لااله الا الله تو آمدی که بگویی علی ولی الله تو آمدی و ترحّم شدند دخترها چقدر صاحب دختر شدند مادرها تو آمدی و رعیّت شکوه عبد گرفت بدین طریق چه آقا شدند نوکرها خدای خوب به جای خدای چوب نشست و با اذان تو بالا گرفت باورها بگو : مدینه ی علمی ، علی در آن است بگو : که واجب عینی ست حرمت درها بریز شیره پیغمبری به کام حسین که از حسین بیاید علی اکبرها زمان گذشت زمان ظهور دیگر شد حسین منی انا من حسین اکبر شد هزار حضرت مریم کنیز مادر توست تو را بس است همین که بتول ، دختر توست به دختران فلان و فلان نیازی نیست اگر خدیجه والا مقام همسر توست علی و فاطمه دو رحمت خداوندی برای عالم دنیا و صبح محشر توست به یک عروج تو جبریل از نفس افتاد خبر نداشت که این تازه اوج یک پَر توست به عرش رفتی و ماندی در آن تقّرب محض خدا برابر تو یا علی برابر توست تو با علی جریان ساز شیعه اید اما شناسنامه ی شیعه به نام جعفر توست همیشه شکر چنین نعمتی روی لب ماست که جعفر بن محمد رئیس مذهب ماست https://eitaa.com/joinchat/723189809C8387980250
سلام‌الله‌علیه روی چشمان نسیم راه دارد می‌رود، اصل صراط‌المستقیم آه! تنها مانده است سوره‌ای شش‌آیه در دستان قرآن کریم باز شد دست حسین سیب سرخی رفت در آغوش جنات‌النعیم حرمله آمد، رباب فاستعذ بالله خواند از شرّ شیطان رجیم کودک است و کوچک است از بیان مقتل او، کاش می‌شد بگذریم گریه‌کن‌های حسین! روضه شد آغاز؛ بسم الله الرحمن الرحیم تیر را بیرون کشید تیر... نه؛ اصلاً سه تا شمشیر را بیرون کشید اوّلش سر را گرفت بعد از آن بابا به سرعت زیر حنجر را گرفت جاذبه بر عکس شد آسمان آمد زمین و خون اصغر را گرفت خم شد از سر، شانه‌اش اصغر این‌گونه مدال ذبح اکبر را گرفت از تنش چیزی نماند تیر در یک‌لحظه، باهم روح و پیکر را گرفت با سه‌شعبه هم‌زمان جان اصغر، جان بابا، جان مادر را گرفت هر چه می‌شد گریه کرد حرمله خندید؛ امّا تیر با خود گریه کرد هم‌زمان برخورد کرد تیر هم با حنجر و هم با دهان برخورد کرد مبدأش شد مقصدش از کمان برخاست و با قدّ کمان برخورد کرد با حساب قامتش با گلو این تیر بدتر از سنان برخورد کرد کربلا خود کوچه شد تیر هم مانند سیلی، ناگهان برخورد کرد وقت تشییع علی دست بابا با سه تکّه استخوان برخورد کرد https://eitaa.com/joinchat/723189809C8387980250
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه تشنه به جزء کرانه‌ی دریا، کجا رود بنده به غیر خانه‌ی مولا، کجا رود رانده شده است از همه‌جا، بینوا شده یا ربّ بگو که عبد تو حالا کجا رود در را به روی این دل غم‌دیده باز کن باید صدای ناله‌ی من تا کجا رود؟ جزء درگه تو، پای ارادت کجا نهم جزء دامن توّ، دست تمنّا کجا رود باید قدم گرفت پی ردّ پای دوست مجنون سوال کرد که لیلا کجا رود خلوت‌نشین دردم و شب‌زنده‌دار اشک دل جزء حرم به نیّت احیا کجا رود آقای طوس گفته فقط «گریه بر حسین» جزء کربلا، بگو که دل ما کجا رود ای خفته خوش به بستر خون،‌ دیده باز کن بی تو بگو که زینب کبری کجا رود؟ جا مانده است کودک او پشت خیمه‌ها حالا رباب با غم لالا... کجا رود؟ https://eitaa.com/joinchat/723189809C8387980250
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها باز یل آمده است معنی حیّ علی خیرالعمل آمده است او غزال حرم است تا قصیده بشود مثل غزل آمده است نوجوان است ولی ادبش گفت که از روز ازل آمده است شاخه شمشاد حسین در حقیقت، سفر ماه عسل آمده است شتر سرخ کجاست پسر صف‌شکن جنگ جمل آمده است هدفش ازرق بود در پی کشتن این حداقل آمده است به خدا با رزمش طرز جنگیدن سقّا به مثل آمده است یک نفر جنگیده نعره‌ی حیدری از چند محل آمده است لشکر از خواب پرید بی‌مهابا همه گفتند «اجل آمده است» همه در حیرت او عمّه زینب چه نقابی زده بر صورت او سپرش را برداشت آمد عمامه‌ی سبز پدرش را برداشت حرز یا فاطمه داشت یا علی گفت و تمام هنرش را برداشت از عمو بوسه گرفت خاطرش جمع که بار سفرش را برداشت گریه می‌کرد ولی دیگر از دوش عمو نیز سرش را برداشت از همه دل می‌کند تا که از مادر خود هم نظرش را برداشت چون نهال است تنش از چه رو، مرد حرامی تبرش را برداشت وای از این رفتن او زرهی نیست که اندازه شود بر تن او خیمه غوغا شده است نامه‌ی رفتنش انگار که امضا شده است ای عمو زود بیا نوجوانی وسط معرکه تنها شده است نجمه چشمش روشن چقدر قاسم او خوش قدّ‌وبالا شده است زیر و رو شد بدنت چقدر نیزه که از روی تنت پا شده است تو که قاسم بودی ز چه تقسیم شدی؛ جسم تو منها شده است بد کشیدند تو را قدت انگار که اندازه‌ی سقّا شده است وای از این هلهله‌ها سر عمّامه‌ات انگار که دعوا شده است نوه‌ی فاطمه‌ای چند تا کوچه برای زدنت وا شده است چه گریزی زده‌ای سینه‌ات مقتلی از روضه‌ی زهرا شده است میخ در نیست ولی نیزه هر قدر که می‌شد به تنت جا شده است https://eitaa.com/joinchat/723189809C8387980250
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه خدیجه بذل کند مال و حق دهد کفنش حسین جان دهد و می‌برند پیرهنش بلی که پنج کفن را به شش نفر ندهند حسین می‌گذرد بهر مادر از کفنش https://eitaa.com/joinchat/723189809C8387980250
سلام‌الله‌علیه ما را در اوج دل نگرانی نگاه کن بر این بهار رو به خزانی نگاه کن امشب غریبه نیست میان من و شما قدری به نوکرت خودمانی نگاه کن مثل خدا که در رمضان خوب می‌خرد آقا تو هم به ما رمضانی نگاه کن این دل برای آمدنت زیر و رو شده این دل شده است خانه تکانی، نگاه کن بد کرده‌ام اگر که جوانی نموده‌ام جرم مرا به دید جوانی نگاه کن عجل علی ظهورک یابن الحسن، بیا حیف است پشت ابر بمانی، نگاه کن نیمی ز عمر، در هوس کربلا گذشت نیمی دگر به مرثیه خوانی، نگاه کن عباس چون علی است، جبینش شکافته زینب چو فاطمه است، کمانی نگاه کن https://eitaa.com/joinchat/723189809C8387980250
سلام‌الله‌علیه یا بن خیر النساء خداحافظ در پناهِ خدا ، خداحافظ تو هنوزم مرا نبوسیدی پدر تشنه ها خداحافظ دست کم می شود مرا ببری مرد بی انتها خداحافظ خواهشی قبل بُردنم دارم التماس دعا خداحافظ بی قراری ، قرار می خواهی من نمردم ، که یار می خواهی پر پرواز و بالِ پروازی انتهای زمان آغازی چه کنم یار کوچکت باشم چه کنم تا دلت شود راضی اکبرت رفت با عمو، چه شود؟ یک نگاهی به من بیندازی هر چه باشم منم علی هستم از چه با بی کسیت میسازی ؟ تو مرا با خودت ببر بابا جان عمّه قسم، نمی بازی یاد دارم مرا بغل کردی گفتی ای یار آخرم نازی سخنانت عجیب غوغا کرد بند قنداقه ی مرا وا کرد روی دستانِ باب، من رفتم با سرم باشتاب، من رفتم خیمه پرسید بر نمی گردی ؟ مگر اینکه به خواب، من رفتم مشک سقاییِ عمویم کو ؟ تا کنم پُر ز آب، من رفتم چه کنم واقعاً پدر تنهاست عذر خواهم رباب، من رفتم پشتِ سرهای ما چه میریزی اشک غم جای آب، من رفتم گر چه بی شیر، زاده ی شیرم می روم انتقام می گیرم وقت آن شد خودی نشان بدهم ناتوانم تو را توان بدهم در میان قنوت دستانت چون علی اکبرت، اذان بدهم دوست دارم کنار پیکر تو با لبی خشک و تشنه جان بدهم یا ز سر نیزه چون سرت با سر به سر عمه سایبان بدهم یا همین که رباب لا لا گفت با سرم نیزه را تکان بدهم تا ز حلقم سپیده پیدا شد حرمله با سه شعبه اش پا شد یک سه شعبه مرا ز عمه گرفت خنده را بی حیا، ز عمه گرفت در هیاهوی دست و پا زدنم بی سر و بی صدا ز عمه گرفت تیر پایان به جمله داد و مرا در هوا بی هوا ز عمه گرفت چه بلایی سر رباب آمد چه غمی عمه را ز عمه گرفت تن من دست خاک، سر را هم سر این نیزه ها ز عمه گفت اصغرت بال و پر در آورده از سر نیزه سر در آورده نیزه دارم همین که راه افتاد موی من شانه شد به پنجه ی باد مادرم مات خنده ام شده بود از تماشام، گریه سر می داد درِ دروازه را که رد کردیم دور و اطراف شهر سنگ آباد سنگشان بی هوا به سر می خورد سرم از روی نیزه می افتاد همسفرها به من نمی گویید سنّ شش ماهگی مبارک باد ؟ سدّ برخورد سنگ و سر نشدم بی بدن بودنم، اجازه نداد حال که تکلیف من مشخص شد اصغر از محضرت مرخص شد https://eitaa.com/joinchat/723189809C8387980250
سلام‌الله‌علیها شکست اینجا ظفر گل میکند هنگام احسانش ز پا افتادن اینجا نشئه جهد است تاوانش امید اینجا به شکل یاس آید یاس چون امید گریزان از خود و پیوند با تمکین امکانش کدامین غافل از این آستان حاجت نمی خواهد که با تیغ عداوت لب نهم بر روی شریانش به کوهی بار خود انداختم کز شدت احسان ملائک آب می ریزند بر دستان مهمانش به بحری آشنا گشتم که موجش موج تمجید است به ناوی پا نهادم کز کرامت هست سکانش به درگاهی رساندم ناله واغربتایم را که می بخشند با یک ناله شهری بر غریبانش قطار فیض او را خواجه لولاک در پیش است زهی آن زن که ختمی مرتبت باشد شتربانش زهی بانوی عقل کل زهی بانوی آب و گل که باریده ست یاسی همچو زهرا در گلستانش اجاق کور را یارای صحبت نیست با خورشید حمیرا را بگو آتش بگیرد از دل و جانش ز قربانگاه ذی الحجه بسی مستغنی ام حاجی که در ماه مبارک می روم هرساله قربانش به روز واقعه با وصله ناجور کارش نیست نمی آید به محشر هر کسی کرده ست عصیانش زهی آن زن که مریم دست بوس خادمش بوده است زهی آن زن که عیسی کرده خدمت بر غلامانش تحیرخانه تحقیق هم خط است هم نقطه که هم تصویر دارد هم ندارد بدو و پایانش نمیدانم کدامین عصمت دولت فزای است او که چندین ماه زهرا بوده است از لطف مهمانش سخن از هیچ ممکن نیست جایز در حضور او که امکان نیز پنهان میشود در نور امکانش ز کفو عقل کل جز عقل کل چیزی نمی جوشد کدامین جهل سنجیده ست با تشویش نسوانش به جنت نیز از اقبال همدوش محمد اوست چه میفهمند مردان و زنان از رتبه شانش https://eitaa.com/joinchat/723189809C8387980250
سلام‌الله‌علیه هر کوچه و هر خانه‌ای از عطر، چو باغی‌ست در سینهٔ هر اهل دل و دلشده داغی‌ست آویخته بر سر درِ هر خانه چراغی‌ست بر هر لبی از موعد و موعود، سراغی‌ست از شوق، همه رو به سوی میکده دارند یاری ز سفر، سوی وطن آمده دارند کی یار سفر کردهٔ ما از سفر آید بعد از شبِ دیجورِ محبان، سحر آید از باب صفا، قبلهٔ ما کی به در آید بی‌بال و پران را پر و بالی دگر آید کی پرده گشاید ز رخ آن روی گشاده کز رخ کند از اسب، دو صد شاه، پیاده ای عطر بهشت از رخ تو ای گل نرگس ای روشنی محفل و ای رونق مجلس ای راز غمت درس مدرّس به مدارس تو منعم کل هستی و ما فرقهٔ مفلِس جز تو، به زمان نیست کسی مصلح و صاحب یا مهدیِ بِن عسکری ای حاضر غائب! تو در پی خود، قافله در قافله داری در سلسلهٔ زلف، دو صد سلسله داری با آن‌که خود از منتظرانت گله داری سوگند به آن اشک که در نافله داری با یک نگه خود مس ما را تو طلا کن آن چشم که روی تو ببیند تو عطا کن ای گمشدهٔ مردم عالم به کجایی؟ کی از مه رخسارهٔ خود پرده گشایی؟ ما ریزه‌خوریم و تو ولی‌نعمت مایی هر جمعه همه چشم به راهیم بیایی یک پرتو از آن چاردهم لمعه نیامد بیش از ده و یک قرن شد، آن جمعه نیامد... بشکسته ببین سنگ گنه بال و پر از ما کس نیست در این قافله، وامانده‌تر از ما ما بی‌خبریم از تو و تو باخبر از ما ما منتظِر و خونْ دلت ای منتظَر از ما ما شب‌زده‌ایم و تو همان صبح سپیدی تنها تو پناهی، تو نویدی، تو امیدی عشق ابدی و ازلی با تو بیاید شادی ز جهان رفته، ولی با تو بیاید آرامش بین‌المللی با تو بیاید ای عِدلِ علی! عَدلِ علی با تو بیاید عمری‌ست که در بوتهٔ عشقت به‌گدازیم هر کس به کسی نازد و ما هم به تو نازیم هرچند که ما بهره‌ور از فیض حضوریم داریم حضور تو و مشتاق ظهوریم نزدیک تو بر مایی و ماییم که دوریم با دیدهٔ آلوده چه بینیم؟ که کوریم در کوه و بیابان ز چه رو دربدری تو؟ هم منتظِر مایی و هم منتظَری تو... https://eitaa.com/joinchat/723189809C8387980250
سلام‌الله‌علیهم سلام‌الله‌علیها آفریدند آفرینش را برای پنج تن پس همه هستند خلق ماجرای پنج تن مثل جبرائیل تا عرش بالا میروم آن زمان هایی که می افتم به پای پنج تن نذر اهل بیت، اهل بیت باید ذبح کرد بچه های ما فدای بچه های پنج تن استجابت در قسم دادن به نام فاطمه ست پس بدون او نمیگیرد دعای پنج تن فاطمه در عین وحدت گاه کثرت میشود میرسد از جانب یک تن صدای پنج تن یک بدن که طاقت روح وسیعش را نداشت لاجرم تکثیر شد در جای جای پنج تن هم رضای پنج تن یعنی رضای فاطمه هم رضای فاطمه یعنی رضایِ پنج تن ما در این دنیا و آن دنیا یکی از این دو ایم یا غلام پنج تن یا که گدایِ پنج تن https://eitaa.com/joinchat/723189809C8387980250
سلام‌الله‌علیه تا که با آب مرا زاده ی زهرا نوشید کائنات از غم او رخت عزا می پوشید همره سوده ی الماس هلاهل شده ام تا که مامور به هم ریختن دل شده ام جعده با آب مرا خوب نوازش داده به زنی پست تر از خویش سفارش داده گر رسد قطره ای از من به دل دریاها در دم از بین رود نسل همه ماهی ها رفتم از حنجره پائین و رسیدم به جگر قصیدم این بود بپاشم جگرش را یک‌سر دیدم از قبل پر از خون شده و پاشیده ولی انگار که زهر دگری نوشیده چقدر طعنه، شماتت، اثر زخم زبان این همه غم به دل خویش نموده است نهان قطره قطره تن او آب چون آن شمع شده چقدر زخم زبان دور دلش جمع شده گفتم ای لخته جگر از چه ز هم پاشیدی تو مگر زهر جفای دگری نوشیدی جگر آمد به زبان گفت که ای زهر جفا صحنه ای باعث این است که پاشیده مرا من به فرزند جگر گوشه ی زهرا جگرم دست بی رحم لعینی که مرا زد شررم بی هوا در بر او مادر او را می زد از روی پوشیه ناموس خدا را می زد تو مرا آب کن ای زهر که بیهوده شدم بشنو از حنجره اش گفت که آسوده شدم https://eitaa.com/joinchat/723189809C8387980250
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه احساس عبّاس انفاس آل‌الله و خیرالناس، عبّاس معیار ارباب در مکتب کرب‌وبلا، مقیاس عبّاس در دین ارباب توحید علی‌اکبر و اخالص، عبّاس در اوج روضه تلفیق بوی سیب و بوی یاس، عبّاس مثل رقیّه ذکر تمام بچه‌ها «عبّاس عبّاس» هم مو کشیدند هم گوش را با طرّه‌ی گیسو کشیدند اَبری شده شطّ بس که کمانِ تیر از هر سو کشیدند از تیر هاشان بالای چشم ماه، یک ابرو کشیدند فوّاره زد اشک وقتی‌که تیر از چشم این آهو کشیدند لشکر نشسته تیری به مشک مرد آب‌آور نشسته یک جا به حنجر یک جا سه‌شعبه روی چشم تر نشسته شش‌ماهه خواب است در انتظارش، مادر اصغر نشسته فعلاً رقیّه در خیمه‌ها با زیور و معجر نشسته فعلاً ندیده این سیل تیری را که بر پیکر نشسته فعلاً ندیده سر را که از پهلوی روی خنجر نشسته بازو جدا شد آخر سر این ابرو از آن ابرو جدا شد گیسو بلند است پس نیزه خیلی سخت از گیسو جدا شد تنها نه بازو انگار پاهایش هم از زانو جدا شد https://eitaa.com/joinchat/723189809C8387980250
یک قطره اشکِ شَرمِ مرا "یَم" حساب کرد کوثر حساب کرد و زمزم حساب کرد آهِ یکى گرفت، به پاى همه نوشت ما با هم آمدیم، که با هم حساب کرد با این خدا هر آنکه طرف شد ضرر نکرد یک دم صدا زدیم، دَمادَم حساب کرد کارم اگر نداشت پس اینجا چه می کنم منّت سَرَم گذاشت مرا هم حساب کرد معلوم بود آبرویم را نمی برد از اولش گناهِ مرا کَم حساب کرد اول بنا نداشت حسابم کند ولى وقتى که دید فاطمه دارم، حساب کرد ما را اگر خدا نخرد، میخَرَد على باید به روى شاهِ دو عالم حساب کرد این گریه قابلیّت غفران نداشت که… پس روى گریه هاى مُحرّم حساب کرد فرمود "بالحسین" بگو، گفتم و خرید یعنى مرا دومرتبه آدم حساب کرد چیزى نمانده بود که بیرونمان کنند ممنون حیدریم که دَرهَم حساب کرد https://eitaa.com/joinchat/723189809C8387980250
دست من را ول نکن، دنیا خرابم می کند در هیاهو، زیر دست و پا خرابم می کند بین هیئت، وقت روضه گرم تسبیح توام دور از گرمای تو، سرما خرابم می کند غیبت و تهمت شده کارم حواسم نیست که آخرش این حرف ها، یکجا خرابم می کند جرم هایم را که تو می بخشی و خط می زنی آه، پیش چشم تو امّا خرابم می کند اشک هایم را بگیر و معصیت ها را ببخش شرم این بار گنه، فردا خرابم می کند دل پریشانم از اینکه معصیت های زیاد پیش چشم حضرت زهرا خرابم می کند دست من را بین دست مهدی زهرا گذار هرکسی غیر از خود آقا خرابم می کند قصه ی لب تشنگی و آب، آبم می کند روضه ی بی دستیِ سقا خرابم می کند های هایِ گریه ی جانسوز آقایم حسین بر سر نعش گل لیلا خرابم می کند https://eitaa.com/joinchat/723189809C8387980250
سلام‌الله‌علیه روسیاه آمده ام گرچه سرم پایین است منم آن بد که به بخشیده شدن خوشبین است منِ آلوده کجا دعوتِ این ماه کجا چه قَدَر سفره ی مهمانیتان رنگین است میزبان هرچه دلم خواست مهیا کرده نَنِشینم سر این سفره اگر توهین است کارِ صد توبه کُند قطره ی اشکِ روضه هرکه اینجا بِرسد پاک شود، تامین است جان به قربانِ لبانِ تو ذبیح العطشان دمِ افطار فقط زمزمه ی ما این است دردمند هستم و دنبالِ دوا آمده ام دیدنِ کرب و بلا دردِ مرا تسکین است هر کسی گفته حسین لطفِ حسن بوده و بس هر کسی شد حسنی آخرتش تضمین است مجتبا بس به گدا جود و کرم می ورزد بی سبب نیست درِ خانه پُر از مسکین است قاسم بن الحسنی باش جز این نیست تو را مجتبا کرده دعا نجمه لبش آمین است   باده را از عسلِ نابِ شما پُر کردم مرگ در راهت عمو جان چه قَدَر شیرین است نعل ها می بَرد هر یک زِ تنِ من سهمی سُمِّ مرکب چه قَدَر محکم و بد سنگین استزیرِ پا مانده ام و زنده تنم خاک شده اِی عمو زود خودت را برسان، تدفین است! چه ملالیست که اوضاعِ تنم بد باشد خوب این است که زانوی عمو بالین است https://eitaa.com/joinchat/723189809C8387980250