eitaa logo
ققنوس
1.5هزار دنبال‌کننده
274 عکس
106 ویدیو
4 فایل
گاه‌نوشته‌های رحیم حسین‌آبفروش... نقدها و‌ نظرات‌تان به‌روی چشم: @qqoqnoos
مشاهده در ایتا
دانلود
یادداشت‌هایی درباره چهل‌ودومین جشنواره فیلم فجر؛ ۱۴۰۲ (یادداشت یکم) «زندگی من آدمی‌زادی نیست!» تا امروز سه فیلم ، و را دیده‌ام... فیلم‌دیدن در جشنواره به سال‌ها پیش باز می‌گردد، به گمانم دانش‌آموز دوره راهنمایی بودم... اوایل دهه هفتاد بود... خاطره گنگی از آن روز برایم مانده... پدرم مرد شریفی بود... مرد عجیبی بود... و البته شدیداً پدر بود! مقتدر و باجبروت... بِهِت رو نمی‌داد! اما عجیب دل نازکی داشت... سراپا احساس... آن روز جزو معدود سفرهای دونفره پدرپسری بود... از قزوین با اتوبوس راهی تهران شدیم، این دونفره سفررفتن خیلی حال می‌داد... حیف که زیاد تکرار نشد... مطمئن نیستم، اما به گمانم مقصد بود... از آن روز خیلی چیزی یادم نمانده است...‌ جز این‌که در همان سال‌های دور، وضعیت پوشش و حجاب و سبک رفتاری افراد حاضر در فضای بیرونی محل نمایش فیلم، برایم به‌قدری عجیب و متفاوت بود که تا مدت‌ها ذهن دوران نوجوانی‌ام را درگیر کرده بود که این جماعت از کجا آمده بودند و این‌جا کجا بود! پیرامون برخی از بازیگرانی که آن روز نمی‌شناختم‌شان جماعتی حلقه زده بودند و با هیجان و اشتیاق سؤال و جواب می‌کردند، جمعی دیگر که قیافه‌های متفاوتی با آدم‌های بیرون سینما داشتند و احتمالا از اهالی سینما، کمی باکلاس‌تر مشغول گفت‌و‌گو بودند و... همهمه‌ای به پا بود... آن روز به گمانم دوسه فیلم دیدیم، البته دیدن که چه عرض کنم، پدر دید و من در بهترین حالت، از نیمه فیلم به خواب عمیق فرو رفته بودم... بعد از اتمام هر فیلم، از لابه‌لای همین جمعیت پراکنده در راه‌روها و راه‌پله‌های شلوغ سینما خارج می‌شدیم و دوری می‌زدیم و چیزی می‌خوردیم و فیلم بعدی... 💠💠💠 باز هم بارها پیش آمد که همراهش به سینما بروم، اما جشنواره نه! پدر رسماً فیلم‌باز بود، اخبار جشنواره را دنبال می‌کرد، تحلیل فیلم‌ها را می‌خواند و گاه با آب‌وتاب و تعصب درباره فیلم‌ها نظر می‌داد... وقت‌هایم خیلی تنگ است، این جمله‌ام مثَل شده که «زندگی من آدمی‌زادی نیست!» اما با این حال دوست داشتم و اصرار که فیلم‌های جشنواره را ببینم، نمی‌دانم تا آخر جشنواره چند فیلم را بتوانم لابه‌لای همین اوضاع ببینم، اما تا امروز سه فیلم ، و را دیده‌ام... 💠💠💠 نه فیلم از بیست‌ودو فیلم سودای سیمرغ را از قبل نشان کرده بودم که حتماً ببینم و این سه جزوشان نبود! ۱. «آسمان غرب»، چون تهیه‌کننده‌اش بود ۲. «آغوش باز»، چون کارگردانش بود ۳. «احمد»، چون درباره شهید بود ۴. «پرویزخان»، چون تهیه‌کننده‌اش بود ۵. «شور عاشقی»، چون درباره واقعه بود ۶. «صبح اعدام»، چون کارگردانش بود و درباره شهید ۷. «قلب رقه»، چون درباره بود ۸. «مجنون»، چون درباره شهید بود ۹. «معجزه پروین»، چون درباره بود و کارگردانش و تهیه‌کننده‌اش 💠💠💠 مدت‌ها بود علی‌رغم اشتیاق به دیدن فیلم‌های جشنواره، شرایطش برای مثل منی فراهم نمی‌شد، از طرفی هم فضای عمومی حاکم بر کاخ جشنواره و سینماهای اکران فیلم‌ها، مانده‌ذوقم را هم کور می‌کرد... اکران رسمی فیلم‌های امسال در انگیزه‌ام را مضاعف کرد... که نتیجه‌اش تا به حال شده این سه فیلم که به شرط توفیق برای‌شان خواهم نوشت... توقع داشتم در این فرصت طلایی، سرچشمه مملو باشد از اهالی رسانه و قلم، از جنس بچه‌های دغدغه‌مند و اهل‌درد... فکرمی‌کردم حداقل صدنفر دست‌به‌قلم آمده‌اند که اقلاً از چهل‌تای‌شان بیست یادداشت درمی‌آید که شاید ده‌تایش، جشنواره فیلم را به روایت بازنمایی کنند... اما هرچه چشم چرخاندم، تنهاتر شدم... ادامه دارد... @qoqnoos2
ققنوس
یادداشت‌هایی درباره چهل‌ودومین جشنواره فیلم فجر؛ ۱۴۰۲ (یادداشت یکم) «زندگی من آدمی‌زادی نیست!» تا ا
یادداشت‌هایی درباره چهل‌ودومین جشنواره فیلم فجر؛ ۱۴۰۲ «نبودنت؛ بومی سیاه و کثیف» (یادداشت دوم/۱از۲) تا از قم بزنیم بیرون و برسیم به ، به نرسیدیم... وارد ورودی که شدیم، آستین‌ها را بالا زده بود، آماده برای وضو... اذان، قشنگ، وسط نوبت دوم پخش فیلم‌هاست... چنددقیقه‌ای بیش‌تر به ساعت ۱۷:۳۰ نمانده، مستقیم می‌رویم به سمت محل نمایش فیلم... شد اولین فیلم جشنواره که به تماشا نشستیم، فیلمی به تهیه‌کنندگی و کارگردانی ... همسر که چندی پیش ویدئویی از او همراه با تعداد دیگری از بازیگران منتشر شده بود و سروصدایی هم به پا کرد... البته کلمه «سابق»، داخل کمانک کنار اسم سهیلا گلستانی مقابل عنوان «همسر» در ویکی‌پدیا، در امتداد این نسبت تردید ایجاد می‌کند... «تقدیم به پدرم»؛ اولین چیزی است که روی پرده نقش می‌بندد... مرحوم پدر ، فرصت زیادی برای جلوه‌گری در سینما پیدا نکرد... سال ۷۳، در سن ۴۱ سالگی، در از دنیا رفت... فیلم با پخش تصاویری از قایق‌های معلق در امواج و جنازه‌هایی که از آب بیرون کشیده می‌شوند شروع می‌شود... برایت سؤال می‌شود که فیلم درباره چیست؟ سقوط هواپیمای ایرانی ۶۵۵؟ خانم می‌گوید از اسم فیلم احتمال می‌دادم و توقع داشتم درباره باشد! اما زهی خیال باطل! صحنه بعدی تصویری از بالاست که جماعتی در حال گفت‌و‌گو هستند و در این بین چندباری گنگ و مبهم حرف از می‌زنند... این‌جا هوش زنانه به کارش می‌آید و سریع می‌گوید: «درباره است» زنی از جمع جدا می‌شود و در امتداد ردی از خون، میان برف‌ها قدم برمی‌دارد... است... نقش اول فیلم... ... خانم می‌گوید: «هنوز این‌ها بازی می‌کنند؟ چه رویی دارند؟ هرچی خواستند به نظام گفتند، حالا هم...» راست می‌گفت، آخرین موردی که در یادم مانده، واکنش به قصاص قاتلان شهید مظلوم بود... تصویر جمله را استوری کرده بود: «به مامان چیزی نگو!» و نوشته بود: «به مامان چی گفتن؟ بمیرم براتون برای خودتون برای مامان‌هاتون 🖤» 💠💠💠 «نبودنت» «When you where not here» روی پرده نقش می‌بندد و بدون عنوان‌بندی می‌رود به «۵سال بعد» و ماه‌ها را از «آبان» شمارش می‌کند و قصه را می‌برد جلو... پنهانی برگشته، ! همسر ، پدر ... که پنج‌سال پیش، سیاوش را با خودش برده و برنگردانده... - تا حالا کجا بودی؟ کجا بودی این همه سال؟ من خیلی منتظر بودم، همه جا رو گشتم... داری منو می‌ترسونی، چی شده؟ سیاوش کجاست؟ - خوبه، داشتیم می‌رفتیم، قایق‌مون چپ کرد... - خب الان کجاست؟ - می‌گم خوبه - چرا این شکلی شدی؟ یک‌شب پیدایش می‌شود و همان یک‌شب هم کافی است برای بارورکردن ! هم زن جوان همسایه است که خوانده می‌شود... زنی شدیداً سیگاری، نافرم بزک‌کرده،... و در یک کلمه خراب، اما ظاهراً مهربان! شاید هم خاله به همان معنای چاله‌میدونی!... آن‌قدر که نگران ارتباط با است... عادلی که پروانه می‌گوید خودم بزرگش کردم... الحق که هم خوب در این نقش فرورفته و با آن خو گرفته! شخصیت ، هم برای کثیف‌ترکردن بوم سیاهی که ترسیم می‌کند لازم است، هم برای تکمیل جنبه جاذبه‌های جنسی فیلم تا در صورت مجوز نمایش عمومی، شاید بتواند برای گول‌زدن مخاطب با دو تریلر و پوستر متفاوت، در کنار نام‌های و ، سهمی از گیشه را هم تأمین یا تضمین نماید! ، اوستای سلمانی، که را در نبود زیر پر و بال گرفته، منتظر است رابطه پدر و مادر عادل به پایان برسد تا او هم به برسد...، مادر عادل... حیف که در این نقش حیف شده است... مادر هم بعد از رفتن و برنگشتن، فرزندش دچار افسردگی و بیماری شده... با همسری که در تلاش است اوضاع را کمی سامان دهد، ولی نمی‌تواند... ادامه دارد... @qoqnoos2
ققنوس
یادداشت‌هایی درباره چهل‌ودومین جشنواره فیلم فجر؛ ۱۴۰۲ «نبودنت؛ بومی سیاه و کثیف» (یادداشت دوم/۱از۲)
یادداشت‌هایی درباره چهل‌ودومین جشنواره فیلم فجر؛ ۱۴۰۲ «نبودنت؛ بومی سیاه و کثیف» (یادداشت دوم/۲از۲) داستانِ ضمنی حال‌وهوای و نوجوانان هم‌سن‌وسالش هم زمینه این تابلوی سیاه را کاملاً غبارآلود و سیاه‌تر می‌کند... یک لجن‌مالی کامل... از رپ‌پارتی در خرابه‌ها، تا ضبط موزیک‌ویدئوی رپ و انتشار توسط شاخ‌های اینستاگرامی تا بازخوانی آهنگ‌ها برای مادرش، مرضیه تا القای این دروغ که با یک ویدئو، یک میلیون فالور برای جذب می‌شود و یک‌شبه به یک اینفلوئنسر تبدیل می‌شود... در این تصویرپردازی کثیف، حتی به بچه ده‌دوازده‌ساله هم رحم نمی‌کند، او را هم در همین رپ‌گروپ قرار می‌دهد تا برای مادربزرگش چیزی بنویسد و برای دخترپسرهای چندین‌سال از خودش بزرگ‌ترِ گروه بخواند و اجرا کند... از پردازش صحنه خودکشی با جزئیات و ظرائفش تا صحنه خون‌ریزی بارداری تا ماجرای کورتاژ بچه یک‌شبه‌رسیده تا صحنه بی‌ربط لاک‌زدن دختر فلجی که حضورش در فیلم کارکردی جز کریه‌ترکردن این تابلوی کثیف ندارد تا سیگارکشیدن‌های مکرر ... تا دست‌مالی‌های مکرری که سال‌هاست در رساله توضیح‌المسائل سینمای ایران حلال شمرده شده، همه و همه دست به دست هم می‌داد تا یکی از حال‌به‌هم‌زن‌ترین فیلم‌های عمرم را ببینم... آن‌قدر کثیف و افتضاح که حتی دست‌وپازدن فیلم‌نامه برای نمایش شرافت‌مندی هم، راه به جایی نمی‌برد و از سیاهی فیلم نمی‌کاهد؛ یاد تعبیر درباره سینمای مخملباف می‌افتم: «وقتی كه به سینمای می‌روی باید قبول كنی كه یک‌ساعت‌ونیم از زندگی‌ات را در یک فضای آكنده از بدخلقی، عصبانیت، ظاهرگرایی، تردید، نیهیلیسم مزمن بدخیم، سیاه‌اندیشی، سرگردانی و عوام‌فریبی سركنی...» ! کجا هستی که ببینی هنوز بعد از سال‌ها هستند فیلم‌سازانی که «...معضلات درونی خودش را فیلم می‌كنند و مردم را می‌نشانند تا بیماری فكری و عصبی آن‌ها را به تماشا بنشینند...» «فقر و نقص عضو و جبر محیط و بی‌رحمی و خشونت در فیلم... در هیئت معضلاتی فلسفی و لاینحل...» لازمه داستان‌سرایی این فیلم‌هاست... «اشكال كار این‌جاست كه وقتی كسی به این‌جا می‌رسد باز هم هیچ چیز مانع از آن نیست كه امكانات سینما در اختیارش قرار بگیرد و فیلم بسازد، فیلم اكران عمومی پیدا كند... و البته باید به آزادی احترام گذاشت حتی اگر به ساختن فیلم‌هایی چون «عروسی خوبان» و «نبودنت»... منجر شود!» @qoqnoos2
ققنوس
یادداشت‌هایی درباره چهل‌ودومین جشنواره فیلم فجر؛ ۱۴۰۲ «نبودنت؛ بومی سیاه و کثیف» (یادداشت دوم/۲از۲)
یادداشت‌هایی درباره چهل‌ودومین جشنواره فیلم فجر؛ ۱۴۰۲ «بهشت تبهکاران؛ جهنم پلان‌های آشفته!» (یادداشت سوم/۱از۳) بین دو فیلم و ، نماز مغرب و عشاء را می‌خوانم و فرصتی می‌شود تا سری به بزنم... دارد تلفنی، با فردی صحبت می‌کند که گویی متخصص صوت است، از این‌که فیلم‌ها فاقد فناوری دالبی هستند گلایه می‌کند و می‌گوید این همه خرج کردیم برای تجهیز محل نمایش به دالبی، اما تا این‌جا فایده زیادی نداشته... تلفنش که تمام می‌شود توضیح می‌دهد فرد پشت خط، دالبی مجموعه را نصب کرده و در کارش خبره است... صوت خیلی از مجموعه‌های مهم را هم او پشتیبانی می‌کند... ظاهراً چند فیلم از جشنواره را برده‌اند، آقا دیده‌اند... و نکاتی هم گفته‌اند و... که چون نقل رسمی نیست، اسم فیلم‌ها و... را نمی‌آورم... 💠💠💠 گپ کوتاهی می‌زنیم، از کیفیت پایین فنی آثار در کلیت جشنواره، انتقاد دارد... از دو فیلم اثر و کار می‌گوید که مملو از صحنه‌های زننده و چندش‌آور هستند، از کشیدن و استنشاق ماری‌جوانا و گُل و هروئین تا بالاکشیدن زهرماری و... تا ردوبدل‌شدن سخیف‌ترین الفاظ و عبارات... تأکید می‌کند درباره حریم حجاب و پوشش حرفی نمی‌زنم چون اصلاً حریمی نمانده... می‌گوید فقط عباراتی در حد خفه‌شو، گم‌شو، بی‌شعور و عوضی و امثال این‌ها بیش از صدبار در دو فیلم تکرار شده‌اند... باقی فحش‌ها و الفاظ رکیک هم که بماند! درباره سطح نجابت این دو فیلم، همین بس که می‌گفت دیدن‌شان همراه خانواده که هیچ، حتی فقط همراه همسر، مایه خجالت و شرمگینی است! البته شاید هم زیادی خجالتی و نجیب است... درباره فیلم هم که قرار است ببینم، می‌گوید: «فیلم شل ساخته شده!» ابتدا فکرکردم منظورش این است که فیلم حریم تقیدات دینی و عرفی را نگه نداشته، اما توضیح می‌دهد که خیلی کند و خسته‌کننده و‌ یکنواخت ساخته شده... گاهی یک صحنه و گاه حتی یک نما(پلان)، کل سکانس را گرفته و منجر به سکانس‌پلان‌های کش‌دار و ممِلّ شده... «ظاهر» ساخته و تهیه‌کنندگی «کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان» است... فیلم اول کارگردانی که پیش از این با یک سریال تلویزیونی () و یک فیلم تلویزیونی () هنوز نامی در میان نام‌ها نیافته است... 💠💠💠 منتظر فیلم «ظاهر» هستیم که بر صفحه نمایش، نقش می‌بندد، یک لحظه احتمال می‌دهم تبلیغات باشد، اما در جشنواره که تبلیغات نداشتیم! نام «بنیاد سینمایی فارابی» و «جوزان فیلم»، شرکت خانوادگی جوزانی‌ها هم به‌عنوان صاحبان محصول، پشت‌بندش می‌آید و فیلم شروع می‌شود... بله! برنامه پخش تغییر کرده و البته مخاطب هم خبری نداشته... من که با توضیحات درباره «ظاهر» خوشحال شدم فیلم تغییر کرده! 💠💠💠 «کشوری که دادگستری مستقل ندارد، «بهشت تبهکاران» است» فیلم با این جمله شروع می‌شود... و به حضور و افتخار می‌کند... در ابتدا و انتهای فیلم اشاره‌ای به واقعی‌بودن قصه نمی‌شود، اما ظاهراً یک قصه واقعی دست‌مایه اصلی فیلم‌نامه قرار گرفته... در سکانس اول یک قتل در تهران اتفاق می‌افتد، فیلم به دو بخش کلی تقسیم می‌شود؛ شش‌ماه قبل از این سکانس و حدود یک‌ماه بعد از آن... قصه فیلم برمی‌گردد به نیمه دوم سال ۱۳۲۸ تا شهریور ۱۳۲۹... همان سالی که در پایان آن، صنعت نفت ملی می‌شود... وارد دفتر می‌شود، صدای گلوله‌ای می‌آید، اول پژمان بازغی که گلوله خورده و سپس آرمان اسلحه دردست از اتاق خارج می‌شود... جماعتی می‌ریزند و آرمان را زیر مشت و لگد می‌گیرند... فیلم برمی‌گردد به شش‌ماه قبل، آبادان و قصه را تا همان سکانس ابتدایی ادامه می‌دهد... ادامه دارد... @qoqnoos2
ققنوس
یادداشت‌هایی درباره چهل‌ودومین جشنواره فیلم فجر؛ ۱۴۰۲ «بهشت تبهکاران؛ جهنم پلان‌های آشفته!» (یادداشت
یادداشت‌هایی درباره چهل‌ودومین جشنواره فیلم فجر؛ ۱۴۰۲ «بهشت تبهکاران؛ جهنم پلان‌های آشفته!» (یادداشت سوم/۲از۳) ، در نقش ، همراه جمع دیگری از کارگران کمپانی نفت، دانشجویان و روزنامه‌نگاران محلی، در قالب جنبش کارگری برای ملی‌شدن صنعت نفت مشغول فعالیت هستند... معشوقه معلق فیلم است که هنوز تکلیفش بین ، با بازی و با بازی و یا شاید دیگران، مشخص نیست! ، نماینده دانشجویان و کارگران کمپانی نفت می‌شود و هم نماینده کارگران صابون‌پزخانه... خوبی کار این است که از دختر خودش مایه می‌گذارد! هم این‌گونه بود... این وسط هم در نقش به داستان اضافه می‌شود و نقش نسخه دهه سی یک «پرستو» را ایفا می‌کند... بانوی قرمزپوشی که نسبت را با تغییر می‌دهد! حجابِ بی‌حجاب ، بورژوای بزک‌کرده یا تاپاله، به قول ! با کلاه و احتمالاً کلاه‌گیس و سیگارکشیدن‌های پرعشوه مکرر او با چوب سیگار، یا برای تفاوت‌گذاشتن بین نسخه سینمایی و تلویزیونی فیلم است یا برای نهایتِ استفاده از فرصت‌هایی که در سینما هست و در تلویزیون نیست! 💠💠💠 اشتباهات ریزودرشت فنی و محتوایی فیلم آن‌قدر هست که بتواند به‌عنوان یک مورد مطالعاتی خوب برای کلاس‌های کارگردانی مورد استفاده قرار بگیرد و زحمت استاد را برای مراجعه به فیلم‌های متعدد کم‌تر کند!: - که علاوه بر روزنامه‌نگاری مترجم فرانسه هم هست، در حال ترجمه داستانی از آرتور شنیتسلر، نویسنده اتریشی آلمانی است! - اول ماه مه، روز کارگر، یازدهم اردیبهشت است، در میتینگ سیاسی دانشجویان و کارگران در دانشگاه آبادان، جماعت یادشان رفته که اردیبهشتِ آبادان چنان گرم است که گاهی همین تک‌پوش و شلوار را هم به سختی تحمل می‌کنند! - نقش‌های سرگردان و پرنام‌ونشانی که به فیلم اضافه می‌شوند، از برادر توده‌ای فراری ، تا و و حتی ، منتقد سینمایی و... که با فرغون به فیلم اضافه می‌شوند... تا و جماعتی که بازیگر تماشاخانه هستند علاوه بر حضور افتخاری و نه تنها نتوانسته‌اند بر قوام فیلم بیفزایند، بلکه شما را با مجموعه نماهای پراکنده و آشفته‌ای مواجه می‌کند که انسجام لازم را پیدا نکرده‌اند... - حجم اسامی چهره‌های واقعی و خیالی که در فیلم ریخته شده است، به‌قدری زیاد و پراکنده و غیرمنسجم و بدون پرداخت است که این آشفتگی را دوچندان می‌کند؛ ، مدیر تماشاخانه تهران، سردبیر تهران مصور و نماینده مجلس؛ ، نویسنده پاورقی «من جاسوس شوروی بودم» در «تهران مصور»؛ ، صاحب روزنامه «شاهد»، وکیل، مؤسس «حزب زحمت‌کشان ایران»، نماینده مجلس؛ ، صاحب و مدیر مجله «ترقی»، وکیل، نویسنده، پدر «گلی ترقی»؛ ، حقوق‌دان، وکیل و نماینده مجلس؛ ، نماینده مجلس و‌ جانشین احمد دهقان در «تهران مصور»؛ آیت‌الله ، از علمای به‌نام آن دوره؛ ، سرتیپ دوره پهلوی که بعد از کودتای ۲۸ مرداد درجه سرلشگری گرفت و بعد هم با درجه سپهبدی فرمانده نیروی هوایی شاهنشاهی شد؛ حضرت اجل! ، رییس ستاد ارتش آن روز که بعدتر نخست‌وزیر شد و...؛ سروان ، افسر سیاسی زندان قصر، دائی شکوه؛ این‌ها تعدادی بود که رسیدم و ثبت کردم و چه بسا بیش از این اسامی را درهم، ریخته است وسط فیلم‌نامه! ادامه دارد... @qoqnoos2
ققنوس
یادداشت‌هایی درباره چهل‌ودومین جشنواره فیلم فجر؛ ۱۴۰۲ «بهشت تبهکاران؛ جهنم پلان‌های آشفته!» (یادداشت
یادداشت‌هایی درباره چهل‌ودومین جشنواره فیلم فجر؛ ۱۴۰۲ «بهشت تبهکاران؛ جهنم پلان‌های آشفته!» (یادداشت سوم/۳از۳) سیگارکشیدن‌های مکرر شخصیت اول فیلم و نیز شخصیت‌های دیگر از زن و مرد، از تا ... مشروب‌خوردن شخصیت‌های مختلف از متصدی هتل اروپا تا باز هم و... دست‌مالی‌های مکرر و عبور از حدود شرعی استعمال الفاظ رکیک و فحش‌های چاله‌میدانی... و تکرار صحنه‌های این‌چنینی در فیلم‌های مختلف جشنواره، نمی‌دانم حکایت از حرکتی هماهنگ است یا نه، توهم توطئه نباید داشت، حالِ عمومی این جماعت همین است، حرکتِ هماهنگ هست، اما نه آگاهانه، ناخودآگاه این‌گونه است... 💠💠💠 اجازه حضور امثال و بسیاری دیگر از این دست و یا اجازه تکرار پخش آثاری که قبل‌تر، این افراد بازی کرده‌اند و بعد هر کدام به نحوی دهن‌کجی کرده‌اند و یا لگدی زده‌اند و... مانند در یوسف پیامبر، در دلنوازان و... می‌تواند رویکرد قابل تأملی باشد و آن این‌که توقع مردم از بازیگر و بازیگری باید تنظیم و تعدیل شود، او لزوماً یک اندیشمند، متفکر، صاحب‌نظر و‌ کارشناس نیست، او لزوماً الگوی خوب و‌ مناسبی برای مردم، به‌ویژه جوانان نیست، او شغلی دارد و‌ وظیفه‌ای که باید خوب انجام دهد، او باید بازی کند، نقشش را خوب دربیاورد، او باید تو را سرگرم کند و حالا که این وظیفه را به خوبی انجام می‌دهد، کاری با سایر نقش‌های او نداریم، یعنی نباید اعتباری به سایر نقش‌های فرعی، جعلی و تحمیلی بدهیم... فارغ از رد یا قبول، این رویکرد می‌تواند قابل تأمل و‌ بحث و گفت‌وگو باشد... هرچند حضور در این فیلم، آورده‌ای برای ندارد، با گریم خنده‌دار و بازی تصنعی، در نقش مادر احمد دهقان... 💠💠💠 نکته جالب توجه و قابل تأمل دیگر، پرهیز شدید فیلم از هرگونه انتساب و رنگ‌گرفتن از عناصر هویت دینی است... هیچ نماد و نمودی از دین و مذهب را در فیلم نمی‌بینی... به طوری که می‌توانی فضای اتفاقات فیلم را در تگزاس، پاریس یا لندن تصور کنی... یک فضای سکولار با تمام لوازمش! حتی تمام ارجاعات و نشانه‌ها بر این طبل می‌کوبند، از تا تا اول ، روز جهانی کارگر، از ، به جای تظاهرات تا تپانچه روسی تا شاه‌نشینِ تا روابط انسانی و‌ اجتماعی بینافردی تا هر آن‌چه که در میزانسن فیلم جای گرفته... در نهایت فیلم با صدای آهنگین به پایان می‌رسد: «هرگز ندیده بودم چشم تو را چنین ای مام رنج‌ها، ای میهنم... مثل اسیر جنگی یک عمر این‌گونه زیستی...» 💠💠💠 باید بگویم اگر «بهشت تبهکاران» فیلمی تاریخی است، هر قسمت ده حلقه فیلم تاریخی است! @qoqnoos2
ققنوس
یادداشت‌هایی درباره چهل‌ودومین جشنواره فیلم فجر؛ ۱۴۰۲ «بهشت تبهکاران؛ جهنم پلان‌های آشفته!» (یادداشت
یادداشت‌هایی درباره چهل‌ودومین جشنواره فیلم فجر؛ ۱۴۰۲ (یادداشت چهارم) «یک فیلم به رنگ آبی روشن» «آبی روشن» فیلمی است به رنگ آبی روشن... کارگردان فیلم، را خیلی نمی‌شناسم، حالا یا ، چه فرقی می‌کند؟ مهم این است هر آن‌که عهده‌دار قاب در سینمای ایران بوده، فرد نجیب و سالمی بوده... پشت آن سیبیل‌ها و موهای فرفر پرپشت، روح بزرگ و بلندی خانه گزیده که می‌تواند آرامشش را به شما نیز هدیه دهد... یک‌دهه‌شصتی کاربلد که پس از حدود یک‌دهه هم‌راهی و هم‌کاری با اساتیدی مانند و وقتی سال گذشته(۱۴۰۱) دست به اولین کارش زد، برای نگارش فیلم‌نامهٔ ، سیمرغ بلورین بهترین فیلم‌نامه را گرفت و برای کارگردانی همین فیلم دیپلم افتخار بهترین کارگردانی فیلم اول را... سال ۹۳ دستیار مجید مجیدی بود در ، سال ۹۷ برای رضا میرکریمی در بازی کرد، سال ۹۸ بازیگر بود، باز هم برای مجید مجیدی و سال ۱۴۰۱ با ، اولین فیلم خودش را در جشنواره تجربه کرد و امسال هم با ... اولین کار مشترک سازمان هنری‌رسانه‌ای و بنیاد سینمایی است... امید که به مصداق تعاونوا علی البر، چنین مشارکت‌هایی بیش‌تر باد... 💠💠💠 پر است از نماد و نمادِ آبی روشن هم فیروزه است... و‌ فیروزه نماد ارادت ایرانیان است به ساحت سلطان خراسان... آبی_روشن اگرچه سیمرغ بلورینی از جشنواره نگرفت، اما سیمرغ باید از روی نگین فیروزه‌اش برمی‌خاست... فیلمی است به رنگ فیروزه‌ای، آرام و آرامش‌بخش، سرشار از صحنه‌های سالم و گوارا، قاب‌های باز و باشکوه... آبی روشن در همه اجزای فیلم گسترده شده، از معدن فیروزه تا نگین فیروزه انگشتر ، از آبی روشن لباس نوزاد و پیراهن و روسری تا آبی روشن عطری که احتمالاً کول‌واتر باشد! تا رنگ آسمان و دریا... رنگ‌ها و نمادها در هم آمیخته شده‌اند و را خلق کرده‌اند... نمادها هم در سرتاسر فیلم گسترده‌اند، از قهوه‌خانه‌داری که دنبال شکار آهو است تا آهوی گرفتار در بند و چاقوی رسیده به تا ویار و تمشک‌های جنگلی، از رضایت گرفتن تا پرچم امام رضا(ع)، تا امام‌زاده حمزه که از فرزندان امام رضا(ع) است و... 💠💠💠 در تصویرپردازی‌ها هم نجابت به خرج می‌دهد، وقاحت ندارد، دریدگی نمی‌کند... حتی در خانه حریم مردانه و زنانه را رعایت می‌کند... در عین حال به قدر کفایت و نمک داستان، طنازی‌های ریز و سالمی دارد که گاه صدای خنده مخاطب را هم بالا می‌برد... حتی ریزه‌کاری‌هایی مثل چشمک‌زدن و خنده دختربچه‌های قاتل و مقتول به هم، بر حلاوت تماشای آن می‌افزاید... 💠💠💠 بازی خوب ، در نقش حاج یونس و ، در نقش ایوب را هم نباید نادیده گرفت... نکته جذاب دیگر فیلم آهنگ‌سازی است... فرزند مرحوم استاد مداح پیش‌کسوت یزد که از آخرین میراث‌داران نوحه‌های اصیل و سنتی یزد بود... این‌که گزیده‌کار است و مراقب حفظ حرمت و احترام نام و نشان خانوادگی و هنر آهنگ‌سازی خود را هرکجا خارج نمی‌کند، از مزایای ویژه‌ای است که حکایت از اصالت خاستگاه و اعتبار تبار دارد... 💠💠💠 اگرچه یک اتفاق ویژه در سینمای ایران نیست و هرچند شاهد یک فیلم پرهیجان یا دارای جاذبه‌های معمول حادثه‌ای، معمایی، کمدی یا شهوانی نیستیم، اما با فیلم سالم و صادقی مواجه هستی که با خیال آسوده می‌توانی دست خانواده را بگیری و در سینما قدری آرامش بنوشی! شاید جا داشته باشد مجموعه‌های امام رضایی کشور، از حضرت رضا(ع) یا (ع) یا بنیاد کرامت تا تا هر کجایی که نسبت و انتسابی به حضرت رضا(ع) دارند، بیایند پای کار، برای بهتر و بیش‌تر دیده‌شدن یک فیلم سالم و امام رضایی، یک فیلم به رنگ ! ادامه دارد... @qoqnoos2
ققنوس
یادداشت‌هایی درباره چهل‌ودومین جشنواره فیلم فجر؛ ۱۴۰۲ (یادداشت چهارم) «یک فیلم به رنگ آبی روشن» «آب
«صددام وحشی‌تر از صدام» یادداشت‌هایی درباره چهل‌وسومین جشنواره فیلم فجر؛ ۱۴۰۳ (یادداشت اول) با خودم فکر می‌کردم باید بر مدار مدارا و وفاق، بنا را بر جذب حداکثری گذاشت و تا می‌شود تیغ نقد را صیقل نداد... می‌گفتم همین دوسال پیش بود که جماعت می‌خواستند از اصل ریشه جشنواره خشکانده شود، مثلاً تحریمش کردند، خودشان را به ناز گذاشتند، هزار بازی درآورند و چه و چه... همین‌که حالا فیلم ساخته‌اند و در جشنواره شرکت کرده‌اند، احترام کنیم و ملاحظه‌شان را داشته باشیم... اما وقتی زنگی مست، بی‌رحمانه شمشیر کشیده است و تا می‌تواند زخم بر زخم تن رنج‌دیده و دردکشیده فرهنگ این مرزوبوم، افزون می‌کند، چرا باید تیغ نقد را در نیام نگه داشت؟! احترام چه کسی و ملاحظه چه چیزی را نگه داشت؟! ▫️▫️▫️ در ، صدام، بهانه است تا بار دیگر به ایران حمله شود! یک‌بار به مرزهای خاکی این کشور و این بار به مرزهای فرهنگی، هویتی و معنایی او... این‌بار مسأله، اصلاً دین و شرع و شریعت نیست، مسأله فقط رقص و موسیقی و آرایش و‌ پوشش بازیگران نیست که این‌ها را چندسالی می‌شود پاس کرده‌ایم! مسأله خلط فصل‌های انسان و حیوان است... التقاط مرزهای انسانیت و حیوانیت... و البته نویسنده فیلم‌نامه، برای بروز چنین خصائص حیوانی، حیوان خوبی را بهانه کرده‌است! صدام را! ▫️▫️▫️ فیلم به طرز عجیبی وحشی است؛ به شکل وحشیانه‌ای به هر آن‌چه از حیا و نجابت و عفت و پاکی است، حمله می‌کند... افسارگسیخته و عنان‌پاره‌کرده در تلاش است عبور از هر خط قرمزی را تجربه کند... تا جایی که خون و کف قاطی کرده و از لب‌ولوچه‌اش سرازیر می‌شود... انبوهی از شوخی‌های مبتذل جنسی، در انواع مختلف کلامی، تصویری، محتوایی، فیزیکی و... شوخی‌هایی که حتی می‌ترسم بیان‌شان از باب نمونه هم فضای این کلمات را متعفن کند! از تماس‌های بدنی مکرر و ممتد با قاب کلوزاپ تا کلوزاپِ مکرر آرایش‌کردن بازیگر زن فیلم... از صدای کش‌دار ماچ تا اثر دراماتیک ماتیک بر سر و صورت رضا عطاران... از سیگارکشیدن‌های مکرر و‌ عمیق تا شوخی و بازی با تریاک و بافور... ▫️▫️▫️ در تلاقی با ، هر آن‌چه در اعماق وجود داشته‌اند، بالا آورده‌اند بر روی پرده سینما... هرچه در کوزه بوده، برون تراویده! قهوه‌ای کرده‌اند پرده نقره‌ای را... بعید می‌دانم خالق چنین اثری، سر سفره خانواده نشسته باشد یا طعم آن را چشیده باشد... یا بعید می‌دانم اگر یک مازوخیست یا سادیست جنسی یا یک پارافیلیا به فن سینما دست می‌یافت و می‌خواست فیلمی بسازد، می‌توانست چیزی بدتر از این دربیاورد! فیلمی بر مدار اسافل اعضای فرزندان آدم... ▫️▫️▫️ اگرچه به قول حضرت حافظ «عیبِ مِی جمله چو گفتی، هنرش نیز بگو» چه کنم که مِی‌اش هم گندیده است! می‌توانم بگویم عنوان‌بندی فیلم، حرفه‌ای بود، گریم ، در نقش صلاح، بدل صدام، خیلی خوب از کار درآمده بود... مطلق بازی از بُعد حرفه‌ای، قابل قبول بود تا جایی که آرزو می‌کردی کاش این استعداد در مسیر دیگری به کار گرفته شده بود! و نیز بازی ، در نقش حلیمه رسن، مثلاً بهترین مأمور بعث در خاورمیانه، در برابر بازی بی‌نمک و کم‌مزه ، در نقش ثریا مسرور به چشم می‌آمد... بماند که در نیمه دوم فیلم، اطناب ممل قصه فیلم، چشمان مخاطب را به ساعت گوشی‌ها رهنمون می‌کرد... ▫️ در کل دیدن این فیلم را نامناسب برای بچه‌ها و مایه شرم در کنار خانواده‌ها می‌دانم! ادامه دارد... ▫️@qoqnoos2
ققنوس
«صددام وحشی‌تر از صدام» یادداشت‌هایی درباره چهل‌وسومین جشنواره فیلم فجر؛ ۱۴۰۳ (یادداشت اول) با خودم
«هور، قشنگ‌ترین جا برای عروسی» یادداشت‌هایی درباره چهل‌وسومین جشنواره فیلم فجر؛ ۱۴۰۳ (یادداشت دوم) گمنامی عجب متاع گرانی است، دُرّ نایابی است که شایسته هر بی‌سروپایی نیست... آن‌که باید ببیند، می‌بیند و آن‌جا که...، آن‌وقت که...، آن‌گونه که باید، پرده‌ها را کنار می‌زند... و ماندگارت می‌کند... آری، جاودانگی اجر گمنامی است! تقدیر الهی آن است که سال‌ها، چه در ایام حیات زمینی و چه بعد از آن، در اوج گمنامی باشد... سال ۶۷ به شهادت برسد، ۲۲سال ندانند شهید است یا اسیر... سال۸۹، پیکرش را پیدا و تدفین کنند...، آن‌وقت ۱۴ سال بعد در جشنواره فجر ۱۴۰۳، دو فیلم به نام او متبرک شوند... یکی و دیگری ... ، روایت مردانه را بر عهده دارد و روایت مادرانه را... ▫️▫️▫️ ، طوفانی آغاز می‌شود... همان ابتدای فیلم، سکانسی عاشورایی از کربلای فکه را به نمایش می‌گذارد... صحنه‌هایی که شاید تاکنون کم‌تر با این حجم از آتش و انفجار بر پرده سینما دیده باشید... سکانسی که با فرونشستن ترکشی گداخته و سرخ‌شده در کنار صورت به پایان می‌رسد... در همان ابتدا صداگذاری فوق‌العاده‌اش را به رخ می‌کشد، به‌ویژه آن‌جا که گرفتگی گوش در اثر انفجارهای مکرر، به ناگاه و هم‌زمان با صدای فیلم در تمام تالار، باز می‌شود... هرچند این شگفتانه در صداگذاری و جلوه‌های ویژه با همین کم‌وکیف در طول فیلم ادامه پیدا نمی‌کند... ▫️▫️▫️ اسفند، فاصله میان دو اسفند است... از اسفند۶۱ در فکه جنوبی تا اسفند۶۲ در مجنون... از والفجر مقدماتی تا خیبر... اسفند با فتح جزایر پایان می‌یابد... جزایری که تا ماه آخر جنگ در دست ایران بود (همان‌جا که جاری می‌شود)... نکته جالب فیلم این است که همه موقعیت‌ها را با اهواز می‌سنجد: - فکه جنوبی؛ ۱۰۰کیلومتری اهواز - شط‌علی، ساحل هورالهویزه؛ ۱۲۰کیلومتری اهواز - شوشتر، سازه‌های آبی؛ ۱۱۰کیلومتری اهواز - روستای رُفَیِّع؛ ۱۱۰کیلومتری اهواز - دشت جفیر، محل جدید قرارگاه نصرت؛ ۸۰کیلومتری اهواز - و... همه را با اهواز می‌سنجد یا شاید هم با ستاد فرماندهی در قرارگاه تاکتیکی جنوب(پادگان گلف) در اهواز... ▫️▫️▫️ این جنگ، جنگ صدام بود با هر دو ملت ایران و‌ عراق... روایت ظریف و صحیح طرفین جنگ و تأکید بر وحدت عرب و عجم، برادری دو ملت ایران و عراق و‌ حضور استراتژیک و نقش تعیین‌کننده فرماندهی مانند در این بین از نکات قابل تحسین فیلم است... ▫️ پرداختن به زندگی مردم بومی هور و آداب و رسوم آن‌ها که اوجش را در صحنه عروسی در هور می‌توانیم ببینیم، از صحنه‌های زیبایی است که در فیلم خلق شده... «هور، قشنگ‌ترین جا برای عروسی است...» ▫️ نشان‌دادن گوشه‌ای از سختی‌ها و غم و غصه راه‌اندازی «قرارگاه سری نصرت» که یکی از محرمانه‌ترین پرونده‌های جنگ ایران و عراق بود، کار دشواری بود که تا حد قابل قبولی محقق شده است... ▫️ رساندن فریادهای ، از درازنای دهه شصت تا به امروز، بر سر مسؤولان احمق در جمهوری اسلامی، از اتفاقات خوبی است که امیدوارم به گوش آنان که باید، برسد... ▫️▫️▫️ گریم چهره را می‌شد بهتر درآورند، چه این‌که پیش از این، در فیلم‌های دیگری از جمله «ایستاده در غبار» این اتفاق به خوبی افتاده بود... به‌ویژه با توجه به چهار دوره حضور او در انتخابات ریاست جمهوری، چهره او برای عموم مردم ایران، کاملاً شناخته‌شده است... البته نتیجه زحمات طراح گریم، در بینی خودش را نشان داده بود، اما همین‌که یک نفر در دو فیلم بتواند هم نقش را بازی کند و هم نقش را خودش از معجزات است! آخر چه نسبتی میان این دو چهره دیده‌اند؟! انتخاب بازیگر نقش حسن باقری در «ایستاده در غبار»، برای نیروی اطلاعات عملیاتی که نیروی حسن بوده، در بازه زمانی بعد از شهادت حسن باقری، انتخاب هوشمندانه‌ای بود که تداعی‌کننده امتداد حضور معنوی او در جنگ بود... ▫️▫️▫️ اگرچه یک شگفتی به حساب نمی‌آید، نسبتاً کند است و سرعت و هیجان یک فیلم جنگی را هم ندارد، اما در مجموع فیلمی است که به قدر کافی نکات مثبت برای پرداختن و دیده‌شدن دارد... حقیقتش، قبل از دیدن فیلم، وقتی در برنامه هفت، گفت‌وگوی با بهروز افخمی را می‌دیدم باورم نمی‌شد بتواند چنین فیلمی از کار دربیاورد... ادامه دارد... ▫️@qoqnoos2
ققنوس
«هور، قشنگ‌ترین جا برای عروسی» یادداشت‌هایی درباره چهل‌وسومین جشنواره فیلم فجر؛ ۱۴۰۳ (یادداشت دوم)
«روزی که اشک هور جاری شد...» یادداشت‌هایی درباره چهل‌وسومین جشنواره فیلم فجر؛ ۱۴۰۳ (یادداشت سوم) ... روایتی است از زندگی ... فیلم دیگر جشنواره امسال درباره علی هاشمی که گویا نسخه سینمایی سریال تلویزیونی «قرارگاه سری نصرت» باشد... ▫️▫️▫️ فیلم در دو مقطع زمانی رفت‌وبرگشت می‌کند... بین ۴تیر۶۷ در جزایر مجنون تا ۲۷اردیبهشت۸۹ در اهواز بین نیزارهای هور در سال ۶۷ و نمک‌زارهای هور در دهه ۹۰. ۴تیر۶۷، ۲۳روز قبل از پایان جنگ، روزی که در غم از دست‌دادن جاری شد، شاخصِ زمان گشته و قصه فیلم صفحات قبل و بعد این تاریخ را ورق می‌زند...، اگرچه صفحات قبل از این تاریخ، قطورتر و پرحجم‌تر هستند... از یک‌سو روایت مقاومت و ایستادگی پسری در جزایر مجنون و از سوی دیگر روایت انتظار و دل‌دادگی مادری در گوشه خانه‌ای ساده... دو روایت در دو زمان مختلف، به موازات هم پیش می‌روند و فیلم در این دو بازه رفت‌وآمد می‌کند... در نقش «بَدران»، مسلمان‌شده دست ، راوی فیلم است؛ بَدران سال‌ها بعد از شهادت علی، در جزیره که حالا شوره‌زاری شده، دنبال گم‌شده‌اش می‌گردد، دنبال گذشته‌اش... و در این بین گنجینه‌ای از آثار و وسایل همراه شهداء دست‌وپا کرده‌است... تا آن‌که بالاخره به پیکر علی می‌رسد... و در این مسیر دائماً به گذشته سفر می‌کند... به روزهایی که به واسطه علی، پایش به این وادی باز شد، روزهایی که پای درس عرفان عملی علی، به وادی جنون پا گذاشت و با مجنون رفیق شد تا روزی که علی را از دست داد... و در همین لابه‌لا، فیلم به خانه سوت‌وکور علی سر می‌زند و حال مادر علی را روایت می‌کند... روایت انتظار... انتظاری که در ۲۷اردیبهشت۸۹، با شناسایی پیکر مطهر به پایان می‌رسد... ▫️▫️▫️ صحنه‌های عملیات خیبر و فتح جزایر و در ادامه تثبیت آن‌ها تا مقاومت روزهای آخر جنگ و ازدست‌دادن جزایر و در نهایت شهادت غریبانه علی هاشمی، بخش مهمی از است... صحنه‌های حمله ناجوانمردانه و بمباران شیمیایی و پرپرشدن بچه‌ها... به قول رضا برجی، صدام می‌خواست نفَس بسیجی‌های خمینی را بگیرد... هنوز صدای علی هاشمی در هور می‌پیچد: «امروز روز مقاومته... آخرین نفری که از این جزیره بیرون می‌ره، منم...» و البته همین هم شد... هم سال ۶۷ و هم ۲۲سال بعد، آخرین نفری که از جزیره بیرون آمد، علی بود... دعای علی درگیر شد: «اللَّهمَّ اجْعَلْنی فی دِرْعکَ الحَصینَةِ الَّتی تَجعَلُ فیها مَن تُرید...» ▫️▫️▫️ بازی خوب بخش مهمی از بار فیلم را بر عهده گرفته بود، هرچند مورد توجه هیأت داوران قرار نگرفت... فیلم را که می‌دیدم ضمن تحسین بازی او در نقش مادر شهید، با خودم برای عاقبت‌به‌خیری‌اش دعا می‌کردم که به فردا نرسیده، در نشست خبری فیلم، همه چیز را شست و برد... ▫️▫️▫️ دست‌وپازدن سینماگران ما برای عبور از حدود و محدودیت‌های شریعت به بهانه تلاش برای واقع‌نمایی در سینما، از آن چالش‌هایی است که در طول این سال‌ها راه به جایی نبرده است؛ مانند ویروسی فراگیر، فرقی هم بین فیلم‌ها قائل نیست! این درد بی‌درمان دامان تمام فیلم‌ها را گرفته، حتی اگر مدعی جنگ و‌ انقلاب باشند یا با سرمایه نهادهای انقلابی ساخته شده باشند! و باید بدانیم سینمای ما مؤمن نخواهد گشت، جز با ایمان‌آوردن سینماگران ما... صحنه خون گرفتن از مادر شهید علی هاشمی و نشان‌دادن دست او تا بالای آرنج بدون هیچ حجت شرعی که قبل‌تر هم در «از کرخه تا راین» نسخه هما روستایش را دیده بودیم، قطعاً چیزی بر فیلم نخواهد افزود، جز این‌که عنایت شهید را از کار کم‌تر کند، اگر البته اعتقادی به این حرف‌ها داشته باشیم... یا صحنه پایانی در کنار هور، و بوسیدن دست و سر علی هاشمی و مادرش و... ▫️▫️▫️ در نهایت باید گفت که پیش از این با فیلم‌های «۲۳نفر» و «یدو» خاطرات خوبی خلق کرده بود، کار را برای خودش سخت و توقع مخاطبان را از خود بالا برده است، بسیار بالاتر از آن‌چه در «اشک هور» دیدیم... ▫️▫️▫️ اما این‌که بعد از مدت‌ها در یک جشنواره، دو فیلم از یک شهید روی پرده می‌رود و یک‌سو نام «سیمافیلم» و «سازمان سینمایی سوره» نقش می‌بندد و دیگرسو نام «سازمان هنری رسانه‌ای اوج» و «بنیاد سینمایی فارابی» محل تأمل است، یا از کار هم خبر دارند که می‌شود موازی‌کاری یا بی‌خبرند که می‌شود ناهماهنگی و در این وانفسا، هر دو مایه تأسف... ادامه دارد... ▫️@qoqnoos2
ققنوس
«روزی که اشک هور جاری شد...» یادداشت‌هایی درباره چهل‌وسومین جشنواره فیلم فجر؛ ۱۴۰۳ (یادداشت سوم) #
«موسی، کلیم‌الله؛ مهدوی‌ترین فیلم سینمای‌ما» یادداشت‌هایی درباره چهل‌وسومین جشنواره فیلم فجر؛ ۱۴۰۳ (یادداشت چهارم) بی‌تردید باشکوه‌ترین فیلم امسال جشنواره، «موسی، کلیم‌الله» بود، یک سروگردن بالاتر از فیلم‌های دیگر... ▫️ فیلم با صحنه‌های شکنجه بردگان عبرانی آغاز می‌شود و جهانی پر از ظلم و درد و رنج را به تصویر می‌کشد... مردمی که به ستوه آمده‌اند و در محل «وداع با یوسف» برای آمدن «منجی» دعا می‌کنند و طلب فرج دارند... ▫️▫️ از این‌سو صحنه‌های خواب آشفته فرعون، قاب‌های شگفت‌انگیزی را خلق کرده است... همین چند سکانس اول کافی بود تا چهار سیمرغ «طراحی صحنه»، «طراحی لباس»، «چهره‌پردازی» و «دستاورد فنی» را از آن خود کند! ▫️▫️ ، از یک‌سو در نقش آنوبیس، مُعبِّر خواب دربار فرعون و بزرگ شیطان‌پرستان، و از دیگرسو در نقش پیر و بزرگ قوم مؤمنین، در دو نقش متضاد، شاه‌کار دوران بازیگری خودش را به نمایش گذاشته است؛ بازی فوق‌العاده‌ای که سیمرغ پنجم را برای «موسی» شکار کرد! ▫️ آنوبیس را در مصر باستان خدای مرگ و مردگان گفته‌اند، خدای تدفین... از خدایان کهن که در قدیمی‌ترین کتیبه‌ها از او به‌عنوان نگاهبان مردگان یاد شده... گفته‌اند او کسی بود که شیوه «مومیایی‌کردن» مردگان را ابداع کرد... آنوبیس تولد «ویران‌گر شوم» را پیش‌بینی می‌کند، «ویران‌گرتر از یوسف کنعانی»، تولد «منجی» بردگان عبرانی را... در مقابل پیر قوم هم با طلوع ستاره‌ای درخشان، تولد منجی را بشارت می‌دهد... ▫️▫️▫️ ، به خوبی از پسِ نقش یوکابِد مادر موسی و همسر عمران برآمده بود که به نظر بسیاری شایسته نه فقط نامزدی، بلکه دریافت سیمرغ بود. هم نقش عمران، پدر موسی، کاتب دربار را داشت که در برابر بازی درخشان فرهاد آییش و بهنام تشکر، کم‌تر فرصت جلوه‌گری پیدا کرد. ▫️▫️▫️ فرعون و اذنابش هر کاری می‌کنند تا «موسیِ‌منجی» به دنیا نیاید، اما «ویران‌گر شوم» در زِهدان مادرش آرام می‌گیرد... در شب طلوع ستاره‌ای که بشارت منجی است، کوه گوشن، محل زندگی بردگان عبرانی را محاصره می‌کنند، مردان را از زنان جدا می‌کنند، اما غافل از آن‌که «چه فرخنده شبی است امشب!»؛ تگرگ و طوفان، سرباز دستگاه الهی است، روزی بلا می‌شود و مایه مجازات و عقوبت اقوام و روزی هم مایه رحمت الهی بر مستضعفان، باعث شکست سیاست فرعونیان و زمینه‌ساز تولد موسیِ‌منجی... فرعون و فرعونیان هر کاری می‌کنند... ابتدا می‌خواهند تمام زنان گوشِنی را از دم تیغ بگذرانند، بعد پیشنهاد کشتن تمام نوزادان پسر داده می‌شود، قابله‌های دربار تمام زنان را معاینه می‌کنند، زنان باردار را مشخص می‌کنند، وضع‌حمل را خودشان انجام می‌دهند تا نوزادان پسر را سربه‌نیست کنند... نوزادان پسر را در توبره می‌اندازند، توبره‌ها را در نیل... اما عاقبت به دست «فوعه»، قابله دربار موسی به دنیا می‌آید و در آغوش آسیه بانوی دربار آرام می‌گیرد! ▫️▫️▫️ شاید «موسی،کلیم‌الله» مهدوی‌ترین فیلم سینمای ما باشد، تا به امروز... جای‌جای فیلم، انتظار منجی را فریاد می‌زند، خط سیر انتظار را در درازنای تاریخ دنبال می‌کند، از یعقوب و یوسف تا موسی و مهدی... اما هنرمندانه و لطیف، گل‌درشت و سخیف فریاد نمی‌کند، خارج نمی‌زند! از درد و داغ انتظار تا بشارت فرج... ستاره دنباله‌دار درخشان، نشانه ولادت منجی است، جوشش دوباره چشمه خشکیده یوسف نبی، در میدان گوشن، نشانه فرج است... که خود فرج است...، دعاها و نجوای بردگان و بندگان... جایی حواست نیست، اما از زبان سبطیان، داری فرازهای ندبه را زمزمه می‌کنی... أین... أین... کجایی؟ کجایی؟ و در آخر با «نور پنج تن» است که پایان می‌یابد... ▫️▫️▫️ شاید یکی از بخش‌های فیلم که می‌تواند مورد نقد جدی قرار بگیرد، صحنه‌های متعدد زایمان زنان سبطی باشد... امری که نمی‌دانم واقعاً چه‌قدر ضرورت داشت تا این حد و به این شکل و با این کیفیت و از این زاویه به آن پرداخته شود... همین صحنه‌ها کفایت می‌کند برای این‌که فیلم رده‌بندی سنی جدی داشته باشد، بماند که صحنه شکنجه‌ها و نیز خواب آشفته فرعون و... هم برای کودکان مناسب نیست... ▫️▫️▫️ «موسی» روایت ایمان یوکابد و فداکاری فوعه است... «ای مادر موسی! او را رها کن... ما او را به تو باز خواهیم گرداند... او از رسولان خواهد بود، رهایش کن!» ادامه دارد... ▫️@qoqnoos2