چطوری تشکر کنم؟.mp3
4.03M
📌 #رئیسجمهور_مردم
📌 #شهید_جمهور
چطوری تشکر کنم؟
هنوز یکماه از قرارگیری در پست ریاستجمهوری خودش و تسلط وزیرش بر امور خارجه نگذشته بود که دغدغهی اول سفر خارجی مردم را حل کردند. وسط بحبوحهی کرونا که هزارتایی بلکم بیشتر از کشورهای مختلف جان میگرفت. راه بستهشدهی کرببلا را برای ما جاماندهها باز کردند.
📃 متن کامل
✍🏻 سید علیمحمد حسینی | #اصفهان
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
📌#رئیسجمهور_مردم
آن پیرزن روستایی هم آمده بود
لباسهای محلیاش توجهم را جلب کرد. موقعی که پیکر شهدا را داشتند از جلوی جایگاه رد میکردند، نیروهای محافظ، برای تبرک گلها را پرت میکردند به سمت مردم. این خانم خیلی تلاش میکرد تا بتواند تبرکی از آن گلها داشته باشد. از دیگران هم راهنمایی میخواست ...
از روستایشان تنهایی آمده بود تبریز. روستایی که کیلومترها با تبریز فاصله داشت، صبح به آن زودی، کار و زندگی شلوغ روستایی را ول کرده و آمده بود برای بدرقه شهدای خدمت. میگفت: «تنها کاری که توانستم بکنم همین است. دو روز است که چشمانم بارانی ست.» بالاخره با هر مکافاتی خودش را برای تشیع رسانده بود. اسم آقای رئیسی و آل هاشم از زبانش نمیافتاد. به زبان محلی «اوخشاما» میگفت. به دستش میزد. جوری ضجه میزد که آدم فکر میکرد عزیزترین فردش را از دست داده است.
گاهی به عکس استاندار جوان نگاه میکرد و روضه حضرت علی اکبر میخواند، زیر لب زمزمه میکرد: «بالا نه نن اولسون».
مدینه دهقان
چهارشنبه | ۲ خرداد ۱۴۰۳ | #آذربایجان_شرقی #تبریز
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
📌 #رئیسجمهور_مردم
روایت بیرجند
بخش پنجاهودوم
عکاسها با دوربین حرفهایشان عکس میگرفتند؛ باب گفتوگو باز شد؛ از آداب مراسم عزاداریشان پرسیدم؛ دمامهزنی را معرفی کرد؛ عکس طبلی چوبی را نشانم داد؛ متوجه شدم همین الآن هم صدایش در محیط است و برایم توضیح داد:
«قبل خبر شهادت همه نذر و دعا میکردن، تو هیئتها جمع میشدن دمامه زنی مخصوص شهادتهاست مثلا عاشورا تاسوعا، کاروان دمامهزنی جمع میشن به صورت دستهای دمامه میزنن.
صبح دوشنبه که بیدار شدم ساعت ۷:۳۰_ ۸:۰۰ مادرم اومد تو اتاق با حالت بغض گفت نظرت چیه بریم جایی؟ یاد سانحه افتادم گفتم نکنه اتفاقی افتاده؟!
وارد هال که شدم تلوزیون همه مشکی پوش و نوار قرمز خبر فوری شهادت رئیس جمهور رو اعلام میکرد. خونه در حالت سکوت فرو رفته بود. قابل باور نبود.
دوبار ایشون رو دیدم؛ یه بار استادیوم آزادی و یه بار تو فرودگاه از کربلا برگشته بودم؛ پرواز تهران بیرجند. ایشون پرواز بعد از ما نشستن و من اون لحظه تو سالن انتظار بودم، ایشونو دیدم که از پله ها پایین میاومدن ولی اون زمان اهل مسائل سیاسی نبودم و شناختی هم از رئیس جمهور و آقای امیر عبداللهیان نداشتم. تازه شناختمشون و الان به شدت منتظرم که تهران برسم و برم مزار آقای عبداللهیان. برم برای طلب بخشش. من با اینکه اطلاعات کمی داشتم ولی تحت تاثیر صحبتهای فضای مجازی در مورد ایشون قرار گرفته بودم.»
ادامه دارد...
مطهره خرم | از #سبزوار
به قلم: زهرا سالاری
پنجشنبه | ۳ خرداد ۱۴۰۳ | ساعت ۰۸:۲۳ | #خراسان_جنوبی #بیرجند
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
راوینا | روایت مردم ایران 🇮🇷
📌 #رئیسجمهور_مردم روایت بیرجند بخش پنجاهودوم عکاسها با دوربین حرفهایشان عکس میگرفتند؛ باب گفت
📌 #رئیسجمهور_مردم
روایت بیرجند
بخش پنجاهوسوم
حرفهایش که راجع به امیر عبداللهیان و حلالیت طلبیدن از ایشان تمام شد راجع به یک سلفی گفت:
«شهید رئیسی رو دوست داشتم ولی حس قلبی و شناختی نداشتم. ما چند سال تو مشهد زندگی میکردیم. توی راهپیماییها آقای رئیسی میاومد و خیلی خونگرم بودن. کلا با یک بادیگارد میرفتن بین مردم و با همه حتی کسایی که نمیشناختن، صحبت میکردن.
دقیقا چه سال هایی بود رو یادم نیس ولی برادرم ۲۲ بهمن ۴ یا ۵ سال پیش با آقای رئیسی سلفی گرفت. ایشون با یه کارگر هم مسیر شدن و دستشون رو گرفتن.
الان که دارم سابقه کاری و تحصیلاتشونو میبینم واقعا میفهمم چه آدمی رو از دست دادیم.»
ادامه دارد...
مطهره خرم | از #سبزوار
به قلم: زهرا سالاری
پنجشنبه | ۳ خرداد ۱۴۰۳ | ساعت ۰۸:۲۳ | #خراسان_جنوبی #بیرجند
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
راوینا | روایت مردم ایران 🇮🇷
📌 #رئیسجمهور_مردم روایت بیرجند بخش پنجاهوسوم حرفهایش که راجع به امیر عبداللهیان و حلالیت طلبیدن
📌 #رئیسجمهور_مردم
روایت بیرجند
بخش پنجاهوچهارم
در ادامه خاطراتش روایت همزمانی شهادت شهید جمهور و داییاش را گفت:
« داییام (شهید محمد محمودی) با پدرم در زمان دفاع مقدس کردستان منطقه جنگی بودند. دایی ام در برف و سرمای کردستان مفقود شدند و مدتی بعد پیکرشونو آوردند. ۳۱ اردیبهشت ماه شهید شده بودند و مصادف شد با شهادت آقای رئیسی، به همین دلیل نذر کردم و بستههایی آماده کردم که هم عکس آقای رئیسی و همراهانشون باشه هم عکس دایی شهیدم.
بسته ها رو بردم گلزار شهدا، بخاطر شهید ناصری که اولین مدافع حرم ما بودند و نوجوونهایی مثل خودم اونجا زیاد رفت و آمد دارن بردم تا اونجا بین همسن و سالهای خودم پخش کنم.»
ادامه دارد...
مطهره خرم | از #سبزوار
به قلم: زهرا سالاری
پنجشنبه | ۳ خرداد ۱۴۰۳ | ساعت ۰۸:۲۳ | #خراسان_جنوبی #بیرجند
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
راوینا | روایت مردم ایران 🇮🇷
📌 #رئیسجمهور_مردم
آتشکده در سوگ
وارد حیاط آتشکده که شدم، راهم را به سمت سالن مجلس ترحیم پیش گرفتم، آقایی مقابلم ایستاد و پرسید برای چی اومدین؟
سرم را بالا گرفتم و گفتم: برای مجلس ختم رئیس جمهور. او مرا به سمت سالن هدایت کرد، وقتی وارد شدم، با نگاهای غریبی که به سمتم سرازیر بود مواجه شدم، انگار برایشان عجیب بود که من با پوشش متفاوت آنجا چه میخواهم؟ البته چون میدانستم زرتشتیها، در مراسمهای عزاداری سفید میپوشند، روسری سفیدم را سر کرده بودم، ولی باز هم چادر مشکی مرا از جمع جدا میکرد.
روی یکی از صندلیها که مقابلشان میزهای پذیرایی قرار داشت نشستم. دو موبد در بالای مجلس که مقابلشان یک میز چوبی بود و عکس رئیس جمهور، وسط گلهای رز سفید لبخند میزد، نشسته بودند، آنها به نوبت صفحاتی از "اوستا" را میخواندند. بین دعاهایی که برای آمرزش میخواندند فقط نام سیدابراهیم بن سیدحاجی و دیگر شهدای خدمت که آنها را هم با نام پدرهایشان یاد میکردند، متوجه شدم. در شمعدانهای سبز روی میز به جای شمع، چراغهایی سوسو میزد. وقتی توانستم تسلطم را بر جمع حفظ کنم، در چند صندلی آنطرفتر، زنی با پوشش مشکی توجهم را جلب کرد. از جایم بلند شدم و در کنار او نشستم، او، با لبخند از من استقبال کرد و گفت: ما رسم داریم در مراسم "پرسه" لباس سفید بپوشیم، ولی من به احترام سید که مسلمان است مشکی پوشیدم. اون خیلی خدمت میکرد، مث سید کم پیدا میشه...
پ.ن: در شهر کرمان، تحت تاثیر تبادل فرهنگی با زرتشتیها به مجلس ترحیم، "پرسه" میگویند.
نجمه خواجه
شنبه | ۵ خرداد ۱۴۰۳ | #کرمان موزه آتشکده زرتشتیها
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
📌 #رئیسجمهور_مردم
روایت مشهد
بخش سیونهم
صحن حرم بودم، خانمهای چادری و محجبه زیادی به چشم میخورد، قدش بلندتر از همه بود و چادری. مانتو شلوار و مقنعه کارمندی تنش بود، خیلی عجله داشت.
گفتم: مشهدی هستی یا مسافری؟
گفت: از مازندران دیروز ساعت ۱۸ راه افتادم، امروز ساعت ۶ صبح رسیدم که به تشییع برسم. ساعت ۱۰ شب هم بلیط برگشت دارم.
گفت: استاد دانشگاهم و این کمترین کاری بود که از دستم برمیومد.
پرسیدم: بهشون رای داده بودین!؟
گفت: با شناخت کامل رای دادم.
گفتم: دیگه مثل آقای رئیسی داریم!
گفت: الی ماشاءالله
ادامه دارد...
زهرا حقپناه | از #بجنورد
پنجشنبه | ۳ خرداد ۱۴۰۳ | ساعت ۱۲:۴۰ | #خراسان_رضوی #مشهد
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا