eitaa logo
راوینا | روایت مردم ایران 🇮🇷
2.6هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
265 ویدیو
3 فایل
🇮🇷 روایت مردم ایران از پیکرهٔ حوزه هنری انقلاب اسلامی 🖋 هنر خوب دیدن و خوب نوشتن وابسته به نویسندگان مردمی 🌱 خرمشهرهای پیش‌رو، آوینی‌ها می‌خواهد... ✉️ نظرات، انتقادات، پیشنهادات و ارسال روایت: ˹ @ravina_ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
📌 عروسک‌ها و آدم‌ها وارد مدرسه که شدیم، عروسک‌هایی که دست چند تا از بچه‌ها بود توجهمان را جلب کرد. مادری گفت: «بهم گفتن عروسکی که دارن دست و پا نداره.» گفتم: «اتفاقاً بهتر. همین برای نمایشمون خوبه. بیشتر به بچه‌های غزه شبیهه.» لبخند تلخی نشست روی لب‌های روزه‌دارمان. با دخترم و خواهر شیرخواره‌اش سریع برگشتیم خانه تا عروسکی برداریم و با پارچه‌ای سفید شبیه شهدای نوزاد غزه‌اش کنیم... ادامه روایت در مجله راوینا زهره راد پنج‌شنبه | ۷ فروردین ۱۴۰۴ | ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir مجلـه | بلـــه | ایتـــا | دیگررسانه‌ها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 لبخند حضرت معصومه به وقت افطار؛ آن قدری از زمان افطار در حرم مطهر بانوجان، فاطمه‌معصومه سلام‌الله‌علیها، گذشته که صف‌های جلو تقریباً غذایشان تمام شده و عقب‌ترها هنوز در حال خوردن هستند. غیر از افرادی مثل من که به هردلیل برای رفتن عجله دارند. به بازکردن روزه با همان سوپ و بسته نان و پنیر و خرما بسنده کرده و با ظرف غذا بلند شده‌اند تا بروند. اما من وقتی به صف‌های جلو رسیدم با دیدن منظره روبرویم ناخوادگاه متوقف شدم. فراموشم شد عجله دارم. دلم می‌خواست ساعت‌ها بایستم و فقط نگاه کنم... ادامه روایت در مجله راوینا... زهرا ملکی پنج‌شنبه | ۷ فروردین ۱۴۰۴ | روایت قم @revayat_qom ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir مجلـه | بلـــه | ایتـــا | دیگررسانه‌ها
📌 سردار قدس امسال کیست؟ در تب و تاب عید دیدنی‌ها بودیم. گوشه چشمی هم داشتیم به آخرین جمعه ماه رمضان که یادمان نرود. دست خودمان که نیست، دو مأموریت در یک زمان کار سختی است. هم تا سحر بیدار باشی و هم مهمان شوی و هم مهمانداری کنی. دلخوشیم به تعطیلات نوروزی دیگر، گاهی چشم‌هایمان نُه صبح را نمی‌بیند شاید می‌بیند و ما نمی‌بینمش. امشب از مهمانی افطاری برگشته بودیم و ... ادامه روایت در مجله راوینا سارا رحیمی جمعه | ۸ فروردین ۱۴۰۴ | ساعت ۰۳:۰۰ | راوی راه؛ روایت خراسان شمالی eitaa.com/raviraah ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir مجلـه | بلـــه | ایتـــا | دیگررسانه‌ها
📌 سحری روز قدس طبق معمول شب‌های ماه مبارک تا سحر بیدار بودم و هنوز در شعف حظّ حضور شب گذشته در مهدیه رشت سیر می‌کردم و به دیدارهایی که پر از لطف و صفا بود. به قابلمه سر زدم که ببینم پلو دم کشیده یا نه؛ یاد مقلوبه افتادم. یعنی چند روزی بود در ذهنم رفت‌وآمد داشت و دوست داشتم امتحانش کنم. انگشت نم‌دارم را که به دیواره قابلمه زدم و جیلیزویلیز دیگ درآمد فهمیدم وقتش شده و زیر دیگ را خاموش کردم. فکرم مشغول مقلوبه و روز قدس بود که به ذهنم زد فن مقلوبه را اجرا کنم و تا قبل از پیاده‌روی به پیشواز لعنت بر اسرائیل بروم. یعنی با دو پیمانه برنج هم قبوله این مقلوبه؟ این دیگ کوچک دونفره کجا و جنایت‌های اسرائیل از خدا بی‌خبر کجا! باید حتما به قول گیلکها یک "تیان" بزرگ پلو بار بگذارم با مخلفاتش تا مقلوبه مقبول گردد! یعنی با همین دو پیمانه پلوی سفید بدون بادمجان و مرغ و گوشت و بقیه ترکیباتش مقبول نمی‌افتد این مقلوبه!؟ بسم الله گفتم و به نفرت درونی و قلبی‌ام فکر کردم که اندازه یک کوه کینه و نفرت ترشح می‌کند به این نکبت تاریخ که الهی از نقشه جغرافیا که سهل است؛ از صحنه روزگار وربیفتد به زودی. به حقّ خون کودکان و دختران و مظلومان غزّه و فلسطین. الهی آمین. دیگ دونفره نُقلی را توی بشقاب پلوخوری برگرداندم و از ته دل بلند گفتم: «مرگ بر اسرائیل!» طاهره مشایخ جمعه | ۸ فرودین ۱۴۰۴ | پس از باران؛ روایت‌های گیلان eitaa.com/pas_az_baran ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir مجلـه | بلـــه | ایتـــا | دیگررسانه‌ها
📌 همه در کنارِ هم به هرطرف نگاه می‌کنم، مملو از جمعیت است. دقت‌م را می‌برم بالا، می‌توانم بگویم هر کسی با هر ملیت و فرهنگی آمده تا مشتی بر دهانِ ظالمان بزند. با شناختی که از شهر قم دارم، می‌دانم که طلبه‌هایی از سراسر جهان می‌آیند اینجا و در محضر بانو فاطمه معصومه سلام الله علیها مشغول درس و بحث می‌شوند... ادامه روایت در مجله راوینا خاطره عارفه اصغری به روایت مائده اصغری eitaa.com/gomnamradio جمعه | ۸ فروردین ۱۴۰۴ | ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir مجلـه | بلـــه | ایتـــا | دیگررسانه‌ها
📌 📌 علی العهد انگار در خانه‌ی ما عهدی نانوشته است که بعد از راهپیمایی، بچه‌ها را به پارک و گردش ببریم تا آن روز برایشان خاطره‌انگیز باشد. الحق که صبح هم وقتی بیدارشان کردم، خوشحال و خندان بودند. بعد از دادن صبحانه، سربند و پرچم‌هایشان را در کیفم انداختم. از آب و نانشان که نمی‌شود غافل شد! فاطمه‌یاس عادت دارد به‌محض بسته شدن درِ ماشین، صدایش برای خوراکی بلند شود. من هم یاد گرفته‌ام! قبل از خروج از خانه حسابی به شکمش می‌رسم تا در ماشین بهانه نگیرد. بعد از پارک کردن ماشین پشت پارک شهر، دوباره به سمت خیل عظیم جمعیت رفتیم. ماشاءالله به این جمعیت! مردم در ماه رمضان امسال کولاک کردند. صدای مهدی بود که تازه حواسم را، که پرتِ عکس و فیلم گرفتن از محمدعلی بود، به خودش آورد. از بعد از سحر بیدار بودم. می‌خواستم کلیدی بسازم با این جمله‌ی آقا که فرمودند: "فلسطین، کلید رمزآلود فرج است." برای همین، متن کوتاهی نوشتم تا محمدعلی آن را بخواند. آخر، مدرسه‌شان پویشی راه انداخته بود و من هم که با ذوق کودکانه فیلم را ارسال کردم، اما حتی در گروه مدرسه هم بارگذاری نشد. نگاهی به جمعیت کردم. ما تقریباً جزو نفرات اول... ادامه در مجله راوینا صدیقه خادمی جمعه | ۸ فروردین ۱۴۰۴ | ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir مجلـه | بلـــه | ایتـــا | دیگررسانه‌ها