📌 #لبنان
بیروت، ایستاده در غبار - ۱۴
بخش دوم
از حملههای ایران و حزبالله، احساسات متناقضی بهشان دست میدهد: "میترسیم اما خوشحال میشویم."
ترسشان از پاسخ احتمالی رژیم بود. سرجمع حالشان اما خوب بود: "تا رزمندهها میجنگند، خدا با ماست."
دخترِ یکی دو سالهی بانمکی توی بغلِ مادرش، ز غوغای جهان فارغ، به رویم لبخند میزند و روزم را میسازد.
با خانوادهی مصطفی و صالح خداحافظی میکنیم و توی کوچهها چرخ میزنیم. چند تا مرد کاملسن نشستهاند کنار کافهای زیبا. مخ یکیشان را میزنیم که با هم گپ بزنیم.
معین، مردِ ۶۱ سالهی سرپایی است. پخته حرف میزند و صریح.
توی ۱۹ سالگی، سربازهای اسرائیلی به اسارتش بردهاند و یکسال و نیم، توی یکی از زندانهای رژیم، سختترین روزهای زندگیش را گذرانده؛ شکنجه و آیندهای نامعلوم.
از طریق صلیب سرخ برای خانوادهاش نامه میفرستاده و کلی دستساخته از آن روزها برای خودش نگه داشته. این همهی چیزی است که حاضر است درباره اسارتش بگوید؛ گویا حرف زدن در اینباره، ناراحتش میکند.
معین میگوید ما آدمهای جنگیم؛ این، جنگِ اولمان که نیست. میگوید هیچوقت توی این سالها، وسط ناآرامیها خانهاش را رها نکرده؛ حتی حالا که به قول خودش، شهر حالت نظامی به خود گرفته.
پسرش همراهش مانده و بقیه خانواده رفتهاند یک جای امنتر. زیرِ خانهی مرد، زیرزمینی هست که در و همسایه از آن به عنوان پناهگاه استفاده میکنند.
مرد میگوید، ایستادگی، پیروزی است اما این ایستادگی مقدماتی دارد که یکی از مهمترینهاش، پشتیبانی سیاسی و دیپلماتیک جمهوری اسلامی از مقاومت است. میگوید نمیخواهیم ایران به جای ما بجنگد اما پشتیبانی میخواهیم.
میپرسیم کدام جنگ از جنگهای لبنان، برایتان سختتر بود؟ میگوید این جنگ متفاوتتر است، چون تکنولوژیک است اما خب، رزمنده، رزمنده میماند و فرمانده، جایگزینِ فرماندهی شهید میشود.
ادامه دارد...
محسن حسنزاده | راوی اعزامی راوینا
@targap
دوشنبه | ۲۳ مهر ۱۴۰۳ | #لبنان #صور
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلــه | ایتــا | اینستا
راوینا | روایت مردم ایران 🇮🇷
ایستاده در غبار - ۱۴ بخش سوم روایت محسن حسنزاده | لبنان
📌 #لبنان
بیروت، ایستاده در غبار - ۱۴
بخش سوم
میپرسم بچههای لبنان را مستعد میبیند که فرداروزی جلوی جنگ تکنولوژیکِ متجاوزان بایستند؟ لحظهای فکر میکند: "زمان میخواهد..." و بعد ادامه میدهد که دشمن، همین حالاش، برتریش توی هواست و هواپیماها. روی زمین، اتفاق دیگری میافتد.
اینها را میگوید و فکری میشود: "یک مواخذه!"
میخواهیم که مواخذهاش را بگوید.
- چرا وقتی مراکز مربوط به ایران را، آدمهای مهم ایران را میزنند، جواب اینقدر دیر است، اینقدر ناهمسطح است؟ وانگهی، ایران و روسیه اگر کمک کنند، باید اهداف حمله را دقیقتر کنیم.
معتقد است اگر حزبالله همین حملات چند روز اخیرش را چند روز دیگر ادامه بدهد، طرف اسرائیلی میگوید خب بس است، بیایید مذاکره کنیم!
مثلی دارند اینها که میگویند نتانیاهو رفته بالای درخت و حالا دنبالِ نردبان میگردد که بیاید پایین.
چیزهایی که توی فضای مجازی مینویسند و میگویند را خوانده و شنیده؛ این که ایران سر مذاکره با آمریکا پشت سیدحسن را خالی کرده و موضع ایران و موضع سیدحسن، سر اجرای قطعنامهها یکی نبوده و الخ.
باور نمیکند که سیدحسن شهید شده باشد؛ حجتش؟ میگوید رزمندهها وقتی توی میدانِ رزم، ماشه میچکانند، هنوز میگویند لبیک یا نصرالله! طوری که انگار سید هنوز زنده است.
به قیافهاش نمیخورد این حرفها اما آدم دوست دارد یک بوس لبنانی برایش بفرستد (آدمهای بیروت، توی خیابانها لبهایشان را غنچه میکنند و برای هم از راه نسبتا دور، ماچ میفرستند؛ محضِ ابرازِ ارادت)
با هم عکس میگیریم و میرویم کمی جلوتر، کنار یک کافه. جوانها برایمان قهوه میآورند.
میخواهند که منتظرِ یکی از مامورها بمانیم. مامورها با ماشین میآیند و مشایعتمان میکنند تا یک رستوران، که دیگر غذا نمیدهد دست خلقالله.
ادامه دارد...
محسن حسنزاده | راوی اعزامی راوینا
@targap
دوشنبه | ۲۳ مهر ۱۴۰۳ | #لبنان #صور
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلــه | ایتــا | اینستا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ایستاده در غبار - ۱۴
بخش چهارم
روایت محسن حسنزاده | لبنان
راوینا | روایت مردم ایران 🇮🇷
ایستاده در غبار - ۱۴ بخش چهارم روایت محسن حسنزاده | لبنان
📌 #لبنان
بیروت، ایستاده در غبار - ۱۴
بخش چهارم
کنار استخرِ خالیِ رستوران، سکویی مشرف به مدیترانه هست که هفتهشتدهتا خبرنگار از شبکههای مختلف، دوربینهایشان را گذاشتهاند آنجا محض این که لحظهی اصابت موشکی را ثبت کنند. صحنهی غریبی است؛ انتظار برای ثبت لحظهی مرگِ انسان، و بلکه انسانیت.
برخورد مامورها خیلی امنیتی است. تا فیها خالدونِ اطلاعاتمان را توی سیستمهایشان ثبت میکنند و سر آخر هم نمیگذارند برویم جلوتر، یا عکسی از انفجارها بگیریم.
مسئولِ امنیتیها، دارد قلیانش را چاق میکند و همزمان به رئیسش زنگ میزند. رئیسش میآید. زنگ میزند به میثمنامی که بیاید ما را ببیند. میثم دلاوری؛ خبرنگار صداوسیما.
راستش، تصورم از خبرنگارِ سیما توی منطقه، یک چیزِ دیگر بود اما میثم دلاوری، جدیجدی دغدغهی انسانها را داشت و دلش میسوخت از این همه کشتارِ شیعه.
ماجرای روزی را میگوید که یک خانواده در مرجعیون، وسط بمبارانها جایی توی خیابانی پناه گرفته بودند اما پهپادها خانواده را زدند؛ هفتهشتنفر شهید شدند که دو تا مادر و یک بچه بینشان بود.
پیکرها پنج شش ساعت مانده بود روی زمین. پیکر که نه، تکهپارههای تنِ آدمیزاد. کسی جرات نمیکرد که برود و پارههای پیکرِ شهدا را جمع کند. و همه اینها جلوی چشم خبرنگارها اتفاق میافتد.
با چند تا پزشک حرف زده. میگویند این روزها ما بعد از هر اصابت، یک مجروح تحویل نمیگیریم، خانواده تحویل میگیریم.
میثم دلاوری، اینها را که میگوید، دستش ناخودآگاه مشت میشود. میگوید بروید ارتفاعات مشرف به ضاحیه. از آنجا میبینید که ضاحیه توی یک گودال است و آنجا بهتر میفهمید که گودالِ قتلگاه یعنی چه.
میگوید با همین اهالیِ شهیددادهی ضاحیه اگر حرف بزنید، میشنوید که میگویند حال ما هرچه خراب است، باز نمیتوانیم حالِ مردم غزه را که در محاصرهاند درک کنیم.
حرفهایمان که تمام میشود، دور جدیدی از بمبارانها شروع میشود؛ صدای جنگندهها، به آسمان رفتن دود از نقطهای در مناطق مسکونی و شکستِ دیوار صوتی.
صور، شهرِ امام موسی، این روزها حالِ خوشی ندارد؛ همه امیدوارند که رزمندهها بلندتر فریاد بزنند: لبیک یا نصرالله!
محسن حسنزاده | راوی اعزامی راوینا
@targap
دوشنبه | ۲۳ مهر ۱۴۰۳ | #لبنان #صور
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلــه | ایتــا | اینستا
📌 #سید_حسن_نصرالله
انتظارهای تلخ
پنجشنبه ۶ مهرماه ۱۴۰۳، حدود ساعت ۶:۳۰ عصر است. طبق معمولِ این چند روز تلوزیون خانه روی شبکه خبر است. اخبار میگوید اسرائیل ۴ ساختمان چند طبقه را به طرز فجیعی بمباران کرده. میگوید از نوع جدیدی از بمبهایی که ساخته آمریکاست و هر کدام حدود یک تن وزن دارند برای بمباران استفاده کرده. میگوید گویا در این ساختمانها به دنبال هدفی خاص بوده. با شنیدن این خبر استرس تمام وجودم را فرا میگیرد. گوشی را برمیدارم، طبق معمول به صفحات اینستا سر میزنم که اخبار تکمیلی و بعضاً واقعیتر را از آنجا ببینم و بخوانم. منتظر میمانم تا فیلترشکن وصل شود. صفحات را یک به یک بالا و پایین میکنم. خبری را که به دنبالش به اینستا آمده بودم را میبینم. با خودم میگویم ممکن نیست. باز هم به جستوجو در صفحات میپردازم تا صحت و سقم خبر را پیدا کنم، اما باز هم اخبار تکراری. تنها چیز امیدوارکننده این بود که صفحات کارشناسان نوشته بودند چون خبر از سوی حزبالله تأیید یا رد نشده همچنان امیدواریم که خبر کذب باشد. من هم طبق معمول امیدوار به معجزه خدا بودم درست مثل شبی که امیدوار بودم معجزهای شود و آقای رئیسی و همراهانش از سانحه سقوط بالگرد جان سالم به در ببرند. با شنیدن این خبر توان انجام هر کاری از من گرفته شد. یک چشمم به شبکه خبر و یک چشمم به اینستا بود. به زهرا خواهرم زنگ زدم گفتم دعا کن خبر دروغ باشد. انتظارم ۷ ساعته شده، حدود ساعت ۱ شب بود که علی لاریجانی و مسئولین دیگری روی خط شبکه خبر آمدند و صحبتهایی کردند، صحبتهایی که بوی تأیید همان خبر شوم را میداد. حزبالله هم که هنوز در این باره هیچ بیانیهای نداده بود. به اینستا باز میگردم، استوریهای یکی از کارشناسان سیاسی منطقه را میخوانم که نوشته بود با توجه به اینکه حزبالله در تأیید یا رد خبر تاکنون بیانیه نداده و همچنین آمدن افرادی مثل علی لاریجانی روی خط شبکه خبر و نوع حرفهایی که میزنند احتمال اینکه خبر درست باشد زیاد است. اما من همچنان نمیخواهم باور کنم، همچنان نور امید را در دلم روشن نگه میدارم. تا ساعت ۳ شب بیدار بودم و اخبار را چک میکردم، دلم نمیخواست بخوابم اما از شدت سردرد پناه بردم به خواب. ساعت 8 صبح بیدار شدم، سریع به اینستا سر زدم ببینم خبر جدیدی در این خصوص آمده یا نه که خداراشکر همان خبرهای دیشب را دیدم و چیز جدیدی منتشر نشده بود جز همان استوریهایی که نوشته بودند دعا کنید خبر کذب باشد، دعا کنید برای سلامتی سید مقاومت. استوریها دلم را میلرزاند اما من همچنان امیدوار بودم. این تشویش و اضطراب توام با امید ادامه اشت تا حدود ساعت ۴ عصر که دیدم و شنیدم آنچه را نمیخواستم تا الآن باور کنم. خبر تأیید شد. حزبالله بیانیه داد.
سید حسن نصرالله بعد از عمری مجاهدت در دفاع از آرمانهای مقاومت و قدس شریف به شهادت رسید.
زهره دهقانی
جمعه | ۲۰ مهر ۱۴۰۳ | #فارس #شیراز
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلــه | ایتــا | اینستا
راوینا | روایت مردم ایران 🇮🇷
همدرد روایت فاطمه سادات سیدرضایی |کرمان
📌 #فلسطین
همدرد
با آهی که از نهادش بلند شد، دستی به سر قنداقههایی که زیر موشک جا خوش کرده بودند کشید.
کمی قدش را خم کرد تا غربتشان را با بوسهای تسلا دهد اما انگار پشیمان شد.
آرام پشت سرش قرارگرفتم.
امضایش تمام شده بود و در دریای دل نوشتههای طومار غرق بود.
همینکه سرش را بالا گرفت چهره به چهره شدیم.
خطوطی که روی صورتش نشسته بود کار محک زدن سن و سالش را سختتر میکرد.
دنبال کلمهای بودم تا درباره تراکت تحریم کالاهای اسرائیلی بگویم که؛ دستانش را با چادرش بالا آورد، اشکهایی که با چاشنی سوز سینه، بر روی گونههای ماتم زدهاش نقش بسته بود را پاک کرد. خیالش که از مرتب بودن روسری مشکیاش راحت شد.
نگاهش را به من دوخت و بغچه دلش را این گونه باز کرد:
«خانم درد از دست دادن بچه رو من میفهمم،
درد توپ و موشک و تیر رو من میفهمم
درد مریضی و آوارگی رو من میفهمم
خدا لعنتت کنه اسرائیل که هرجا شرِّ وظلمِ همون جایی...
خدا از رو زمین نیست و نابودت کنه...
منم که میفهمم مادرای فلسطینی و لبنانی چی میکشن
خانم دوتا پسرامو توی جنگ دادم رفت
همین اسرائیل و آمریکا باعثشن
یه دخترمم کرونا ازم گرفت
باعث و بانی اینم همینهاین
خدا ریشهشون بخشکونه
چقدر اشک بریزم
چقدر دعا کنم
تا حالا بچّا خودم حالا هم میبا درد غم بقیه مردم بخورم
ای خدا کی نابود میشه»
تراکت توی دستم ماند و آن مادر دیگر مجالی برای حرف زدن نداد و رفت.
دلا بسوز که سوز تو کارها بکند...
پ.ن: امضای طومار حمایت از جبهه مقاومت
فاطمه سادات سیدرضایی
یکشنبه | ۲۲ مهر ۱۴۰۳ | #کرمان
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلــه | ایتــا | اینستا
📌 #فلسطین
ننجان
دست نتیجهاش را گرفته بود و با کمک عصا سعی داشت خودش را به خطبههای نمازجمعه برساند.
آرام و عصا زنان رو به درهای شبستان در حرکت بود.
صدایم را توی سرم انداختم و داد زدم: "خانمها طومار حمایت از جبهه مقاومت رو امضا نمیکنید؟"
ایستاد و با فاصله برگشت!
اصلا روی سخنم با ایشان نبود، آخر اصلا توقع نداشتم با این شرایط مسیرش را عوض کند و پای امضای طومار بیاید.
اما بعد از یک نگاه به سمت غرفه آمد. همانقدر آرام و در عین حال پرشتاب!
استامپ سبز رنگ را جلویش گذاشتم تا انگشت بزند اما گفت: امضا میکنم.
ماژیک را به دستش دادم، امضا زد.
بدون هیچ حرف و لبخندی .اما لبهایش نرم نرمک میجنبید. چه واگویه میکرد و زمزمهاش چه بود خدا میداند!
شاید لبهایش جبهه مقاومت را مهمان صلواتهایی به نذر فتح، کرده بود.
یا شاید با تمام غضب زیر لب لعن و نفرین بر غده سرطانی منطقه میفرستاد.
شاید هم قربات صدقهی قدو قامت سربازان مقاومت میرفت.
یاهم دعا برای سلامتی آقا میکرد!
با طمانینه امضایش را زد و در آخر سرش را برد عقب و یک نگاه به امضایش انداخت. انگار راضی بود.
با لبخند دست دراز کردم تا ماژیک را از دستش بگیرم.
گفت: "پسرم هم بزنه"
رو کرد به پسرک و گفت: "ننجان ایجو امضا بِکُن" و با دست زیر امضای خودش را نشان داد.
طاهره سلطانینژاد
جمعه | ۲۰ مهر ۱۴۰۳ | #کرمان مصلی نمازجمعه
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلــه | ایتــا | اینستا
🔖 #راوینا_نوشت
💬 با ویرِشتهای راوینا! همراه شوید...
🟦 راوینا را در ویراستی دنبال کنید:
🔗 virasty.com/ravina_ir
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلــه | ایتــا | ویراستی | اینستا
از آغاز نور بود .mp3
11.56M
📌 #عملیات_انتقام
🎧 #آوای_راوینا
🎵 از آغاز نور بود
با صدای: لیلا محمدی
رعنا مرادی
چهارشنبه | ۱۱ مهر ۱۴۰۳ | #لرستان #خرمآباد
حوزه هنری انقلاب اسلامی استان لرستان
@artlorestanir
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلــه | ایتــا | ویراستی | شنوتو | اینستا
📌 #لبنان
مسیحیان و حزبالله
جلوههای مسیحیت در لبنان بسیار جدی است. جلوی درِ خیلی از خانهها و فروشگاهها یا روی دیوار دکههای متعلق به مسیحیان مجسمه یا تصاویری از شمایل حضرت مسیح یا حضرت مریم یا قدیسها دیده میشود. مسیحیان لبنان اغلب مارونی هستند (و اقلیتی هم ارتدوکس)
جمع کل مسیحیان حدود ۳۰ درصد جمعیت لبنان را تشکیل میدهند. ۳۰ درصد اهل تسنن و کمی بیشتر از ۳۰ درصد هم شیعیان اند. درصدی هم دروزی و اسماعیلی و علوی.
در سالهای گذشته مسیحیان درکنار حزبالله بودهاند. در جنایات اخیر رژیم صهیونیستی علیه حزب الله هم شاهد بیانیه جریان ملی آزاد مسیحی (به رهبری میشل عون، رئیس جمهور سابق و جبران باسیل) در حمایت حزبالله بودیم.
احترام و حمایت مسیحیان نسبت به حزبالله در سالهای مبارزه با داعش اوج گرفت. بسیاری از مسیحیان لبنان بر این باورند که اگر حزبالله نبود آنها همانند جمعی از مسیحیان سوریه توسط داعش نابود میشدند.
حزبالله هم مستمراً نشان داده بود که در مرام آنها احترام به همه مذاهب و اقوام لبنانی یک اصل است. به طور مثال حزبالله کمی بعد از به قتل رسیدن پدر «ژاک هامل» توسط داعش، از ارتفاعات عرسال با ارسال پیامی به زبان فرانسه به روح او ادای احترام کرد. «ژاک هامل»، اسقف فرانسوی بود که در سال ۲۰۱۶ طی حمله داعش به کلیسای شهرک «سنت اتین دو رووره» سر بریده شد.
در بخشی از پیام حزبالله آمده بود: «پدر ژاک هامل؛ شعله وجودت هیچ گاه خاموش نخواهد شد و تا ابد با یاد و خاطره تو زندگی خواهیم کرد. نترس و نگران نباش که از برادران مسیحیمان حمایت و دفاع خواهیم کرد. سلام و درود بر تو. برادرانت در حزب الله».
وحید یامینپور
@yaminpour
پنجشنبه | ۱۹ مهر ۱۴۰۳ | #لبنان #بیروت
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلــه | ایتــا | اینستا