eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
7.2هزار دنبال‌کننده
528 عکس
4 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
ای نام تو در عرش طلاکوب بیا ای دل شده از فراقت آشوب بیا در حق شما گر چه همه بد کردیم ای خوبتر از خوبتر از خوب بیا @raziolhossein
سحر سوم ماه رمضان هم رد شد وقت افطار خدایا به رقیه العفو @raziolhossein
دوباره عطر مناجات در فضا پیچید کنار سفره ی افطار ، ربنا پیچید رسید مژده که هان عید اولیای خداست حواله ی ازلی را برای ما پیچید فرشته های خدا بال نور گستردند و در بسیط زمین و زمان صدا پیچید صدا صدای خدا بود : بنده ام برگرد بیا اگر چه گناهت به دست و پا پیچید چه میزبان رئوفی که لحظه ی اول برای خستگی ام نسخه ی شفا پیچید دوباره زمزمه ی " جوشن " و " ابوحمزه" میان بغض گلوگیر ناله ها پیچید چقدر جاذبه ی " افتتاح" سنگین است دل رمیده ی من سمت التجا پیچید غزل به یاد خرابه نشین شام افتاد سه ساله ای که نفس را به نینوا پیچید 🆔 @raziolhossein
باز کن اغوشت ای غفار، من برگشته ام سربه زیرو بی کس وبی یار،من برگشته ام دل به هرکس غیر تو دادم غرورم راشکست زخمی از بی مهری وآزار ، من برگشته ام ای رفیق ِ روزهایِ سخت دستم رابگیر کن نظر خورده گره در کار، من برگشته ام پیشِ این وآن بیا ودستِ من را رو مکن آبروداری کن ای ستار، من برگشته ام یادُرُستم کن همین امشب ویا مرگم رسان خسته ام از این همه تکرار ،من برگشته ام بارها و بارها  شرمندة آقا  شدم بازهم با لطفِ او این بار، من برگشته ام تا زمین خوردم بلندم کرد آقای نجف در پناهِ حیدرِ کرار، من برگشته ام مادرِ آئینه ها قلبِ مرا تطهیر کرد بادعایِ مادری غمخوار ،من برگشته ام بالبانِ تشنه هر مغرب دلم کرب وبلاست با سلامی لحظة افطار، من برگشته ام اربعین زینب صدا زد : کو علمدارِ حرم از میانِ کوچه وبازار ،من برگشته ام بعد از آن مجلس سکینه قهر کرده با همه گفت عمو : از مجلس اغیار، من برگشته ام مادری باسینة پُر شیر روضه خوان شده ای علی بایک دلِ غمدار، من برگشته ام مادری در پیش چشمم کودکش را شیر داد باامیدِ لحظه ای دیدار ،من برگشته ام @raziolhossein
وَ إن أدْخَلْتَنِی النّارَ أَعْلَمْتُ أهْلَها انّی اُحِبُّکَ گر سر طلبی تو ، ترک سر خواهم کرد من بنده ام از تو کی حذر خواهم کرد گر داخل دوزخم کنی ، آنجا را از آتش عشق خود خبر خواهم کرد @raziolhossein
شور سحر ندارم  چشمان تر ندارم در گیر و دار نفسم  از تو خبر ندارم بیدار کن دلم را   چشمان غافلم را تطهیر کن گلم را حرفی دگر ندارم افتاده ام به پایت هی میزنم صدایت من در مقابل تو دیگر سپر ندارم مثل کویر داغم خشکیده برگ و باغم اینها دلیلش این است که چشم تر ندارم مهمان شدم به خانت مابین دوستانت شرمنده ام که چیزی جز دردسر ندارم بوی گناه دارم روی سیاه دارم در پیشگاه عفوت زین بیشتر ندارم جرمم فزون ز اختر دیده ببند و بگذر هر چند از گذارت خیلی گذر ندارم بر لب رسیده جانم دنبال آسمانم بر سر چه خاک ریزم که بال و پر ندارم حسن صفات زهراست راه نجات زهراست جز درب خانه او دیگر مفر ندارم نامش همیشه هر جا تا عرش برده دل را جز تا بهشت حسنش میل سفر ندارم خاکی شده است رویش آتش دویده سویش از خاک چادرش دست یک لحظه بر ندارم ...... دنیا کشیده میشد عقبا کشیده میشد وقتی که بر روی خاک زهرا کشیده میشد زهراست جان احمد نام و نشان احمد در اصل بر روی خاک طاها کشیده میشد دیدند ضربه خورده است بسیار لطمه خورده است با آن‌همه جراحت اما کشیده میشد زهرا که رفت از حال دستش میان جنجال از گوشه ی عبای مولا کشیده میشد این بدترین خبر بود فرزند پشت در بود مادر شکسته بود و   بابا‌‌ کشیده میشد @raziolhossein
تا ببینم رحمت پروردگار خویش را می‌شمارم باز جرم بی‌شمار خویش را روز و شب فرقی ندارد پیش من چون با گناه تیره کردم آسمان روزگار خویش را هر زمستان رفت، آمد یک زمستان دگر چون به دست خود خزان کردم بهار خویش را از همان روز ازل باید خدایی می‌شدم در حریم یار می‌جُستم دیار خویش را هیچ‌کس مانند تو خیر و صلاحم را نخواست کاش دستت می‌سپردم اختیار خویش را کاش دست مهربانت سایه‌بان من شود تا بپوشانم خطای آشکار خویش را صحبت از عفو و بزرگی و کرامت می‌شود تا به سمت تو می‌اندازم گذار خویش را تو یقیناً می‌شناسی خوب‌تر از من مرا من نمی‌دانم صلاح کاروبار خویش را عهد می‌بندم نباشم غافل از اعمال خود باز یادم می‌رود قول و قرار خویش را کاش می‌فهمیدم این آلوده‌دل من نیستم حال که عمری کشیدم انتظار خویش را بس که سر زد از من رسوا خطا و اشتباه عاقبت از دست دادم اعتبار خویش را پیله کرده نفس امّاره به جسم و روح من کاش روزی بشکنم قفل حصار خویش را آبرو بخشیدی و من آبرو بردم فقط در میان خلق کم کردم عیار خویش را خواب غفلت آمد و خود را به چشمم عرضه کرد در عوض دادم دل شب‌زنده‌دار خویش را چندقطره اشک و دست خالی و چشمان تر... با خودم آورده‌ام داروندار خویش را بین زندان گناهان یاد تو افتاده‌ام؛ تا مگر پیدا کنم راه فرار خویش را "یا الهَ العالَمین إِغفِر ذُنوبی بِالحُسِین" هرچه باشم روی لب دارم شعار خویش را .... ای که با لب‌های تشنه قتل صبرت کرده‌اند... زینب از کف داده بعد از تو قرار خویش را @raziolhossein
غروب بود که  "حَیِّ عَلی"رسید به ما خوش آمدیدِ خدا از سما رسید به ما چه خوب شد رفقا!دور دور ما شده است! دعا کنید،که اذن دعا رسید به ما دوباره گوشه ی این خانه جایمان دادند دراین شلوغی میخانه جا رسید به ما غریبه دور و بر ما زیاد بود اما طراوت نفسی آشنا رسید به ما دوباره شوق گرفتیم بنده اش باشیم گرفته بود دل ما صفا رسید به ما کجاست دست گدایان کریم آمده است کریم آمد و دست عطا رسید به ما به جای ثروت دنیا نجف به ما دادند خوشا به طالع ما خاک پا رسید به ما حساب سی شبه ی ما فقط به دست علیست فقط به عشق علی اِهدِنا رسید به ما علی مراقب ما بود و هست و خواهد بود همیشه و همه جا این بها رسید به ما برای سفره افطار هم حواسش بود کمی هم از رطب مرتضی رسید به ما شروع ماه مبارک صدا زدیم حسین شروع ماه خدا کربلا رسید به ما عیار روزه ما گریه بر حسین باشد هزار خیر در این گریه ها رسید به ما به روزه ی رمضان روضه ی عطش دادند غم لبان عزیز خدا رسید به ما همان لبی که حرامی لگد به رویش زد درآن میان خبر از نیزه ها رسید به ما سپاه شام صدا زد که پیرهن اینجاست! سپاه کوفه صدا زد عبا رسید به ما! @raziolhossein
آورده ام به ساحت بخشش گناه را لطفت مباد رد کند این رو سیاه را جان لازم است یا دل یا سر بگو کدام با هر چه هست میخرم آن یک نگاه را صحبت اگر ز عفو خطا با نگاه توست بر خط کنم به نامه‌ی پُر خط سپاه را بعد از خطا روانه شدم سوی کوی تو کتمان کنم چگونه صواب گناه را گاهی گناه باعث غفران دائم است جا دارد اینکه خیر کنم اشتباه را با سوختن خوشم به حضورت چنین اگر بر سینه‌ی جگر بکشم سیخ آه را لا گفته ام بیا به صداقت قبول کن فرمانروای کشور دل کن اله را آنسان که میکشی ز دل روز شام تار بیرون کش از میان دلم حب جاه را لطفی که با تجلی توحید روشن ات جبران کنم سیاهی عمر تباه را اصلا هلال ماه مبارک یدالله است در هر سحر گرفته دلم دست ماه را در پیشگاه عفو تو با نامه ای سیاه شایسته است یاد کنم کوه و کاه را لطفی بزرگ کرده ای آن دم که ناگهان روزی من کنی سفری دلبخواه را با یک شعاع نور که از کربلا رسد روشن کنی برای دلم راه و چاه را جان رشد میکند به تکاپوی پلک من با اشک روضه آب دهم این گیاه را اینسان که گریه میکنم از ماتم حسین یک روز جان دهم خبر قتلگاه را بیرون زدم ز خیمه نه ، از خویش آمدم مانند شیر جنگ جمل پیش آمدم افسانه نیست غیرت پروانه...سوختم در راه عشق جان گران را فروختم فریاد میزنم که عمو را رها کنید افتاده روی خاک گلو را رها کنید خورده است سنگ رجم به کعبه ؟ خدای من شمشیر آب دیده و قبله ؟ خدای من بر اقتدا ی کفر  که صف می‌زنید وای با گریه های فاطمه کف می‌زنید وای من ارث حضرت حسنم شیر بیشه ام با عشق دوست خورده گره عمق ریشه ام دست و گلو شده سپر کارزار من شمشیرها عقب بکشید از نگار من آه ای عمو ببین که نماندم رسیده ام خود را به سمت پیکر پاکت کشیده ام مولا ببخش صحبت من تکه تکه است از خیمه تا کنار تو تن تو دویده ام دستم اگر شکست فدای سر شما من ارث مادرم که به اینجا رسیده ام آغوش گرم کرببلا سهم من شده است از بین لاله های تو من برگزیده ام حالا شریک داغ امام حسن شدم بابای من هرآنچه که دیده است دیده ام بابای من به کوچه شده مو سفید و من رویم سفید گشته شکوه سپیده ام @raziolhossein
به این طریق خدایی کسی کجا بکند که ما خطا بنماییم او عطا بکند نه بندگی نه رفاقت نه عاشقی کردیم برای کار نکرده چه لطف ها بکند همیشه بر همه باریده و ندیدم من برای رحمت خود خوب و بد سوا بکند در انتظار گدا نیست تا که در بزند به هر کجا که گدا هست سفره وا بکند برای آن که به معراج بنده راببرد میان  کرببلا عرش را بنا بکند تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن که قبل بندگی ات او به تو عطا بکند منی که همت توبه  ندیده ام در خویش مگر خدا زگناهان مرا جدا بکند مگر به حق علی و به حق آل علی به این امید نگاهی به سوی ما بکند چه فرق میکند آن کس که معرفت دارد علی علی بکند یا خدا خدا بکند چه می شود که بمیرم کنارشش گوشه عجب خیال خوشی کرده ام خدا بکند @raziolhossein
نوری به شب تار گناهم دادی کوهی به ازای پر کاهم دادی من آه نبود در بساطم اما تو در عوضش به روضه راهم دادی @raziolhossein
   سلام بـرنـورجمـال کبـریا سلام برجلــوهٔ انـوارهُدیٰ سلام بـــرادامــهٔ آل عبــٰا سلام برآیهٔ تسلیــم‌ورضـا سلام برتجلی‌عشق وصفا آقـازاده ی امـــام مجتبیٰ آنکه‌رجزمیخواندباصوت‌جلی اِنّیٖ اَنَاالقــٰاسِمْ مِن نَسلِ عَلی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ سلام برقاسم وبرسیـادتش سلام برقاسم وبر نِجـابتش سلام برقاسم وبرشجاعتش سلام برقاسم وبر اصالتش سلام برقاسم و نورِرٰایتش به رٰایَتَش نوشته،دستِ‌ازلی اِنّیٖ اَنَاالقـاسـم،مِن نَسلِ‌عَلی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ای نفست روح‌وریحان حسن روشنیِ چشـــمِ گـریان حسن جان حسینی وجـانـان حسن وصفِ تــو آیات قـرآن حسن یوسفِ بِـین فـرزنـدان حسن جاریه‌ازدستت احسان‌حسن تـوپســرشیــری،یاشیــریَلی؟ اِنّی اَنَا القاسم مِنْ نَسلِ عَلی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ شیرجوان،نوه ی شیرکردگار ندیده مانندت ،چشم روزگار به کربلا زحسن مانده یادگار پدرکنـد به وجـود تـوافتخار زدی به معرکه با تیغ ذوالفقار همهمــهٔ لشگـــر  بانگ الفــرار رجز بخوان پسروالی الولی... اِنّی اَنَا القاسم مِنْ نَسلِ عَلی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ای پسـرشاهِ عـالی دَرَجات ای نوهٔ‌حیدر،حیدری‌صفات وارث حُسنیّ‌و،جمعِ حسنات ای همه جایارِ،کشتی‌نجات ازلب ثارالله برتو صلــوات علی‌ِّاکبــرگفت‌جانم بفدات بگو که مَنْ‌مِثلیٖ،یامَنْ‌مَثَلی؟ اِنّی‌اَنَاالقاسم مِنْ نَسلِ عَلی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ زدی به لشگری‌چنان تیراجل به ضربه‌های‌بی‌نظیروبی‌بَدَل اَزْرَقِ شامیُّ وپسرهاهمه یَل تکرارشدواقعه ی جنگ جمل بنازم این جُملهٔ بی مِثل ومَثَل اَلمُوتْ عِندیٖ اَحلیٰ مِنَ العسل طوفان کردی بااین ذکر جلی اِنّی اَنَا القاسم مِنْ نَسلِ عَلی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ به نورسیمای،قاسم اَلسَّلام به روی زیبای،قاسم‌اَلسَّلام به قــدّوبالای،قاسم اَلسَّلام به‌چشم‌شهلای،قاسم‌اَلسَّلام به عزم والای،قاسم اَلسَّلام به رزم غوغای،قاسم‌اَلسَّلام ای جانم،چه‌ شاهزاده،چه‌یلی اِنّی اَنَا القاسم مِنْ نَسلِ عَلی ـ‌ـ‌ـ‌ــــ‌ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ من نــوه‌ی پیمبـَـــرِمُـؤتمنم عـزیـزکرده‌ی حسین‌وحسنم خـون ابـوتـراب جاری‌‌به‌ تنم نعره‌ی یازهرا،گشته جوشنم آمده‌ام صولت خصم بشکنم گــردن یل های عــرب‌ رابزنم ازرقِ شامی...؛تـوکه حدِّاَقَلی اِنّی اَنَا القـاسم مِنْ نَسلِ عَلی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ @raziolhossein
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ جبــریل درخانه ی خیرالنسا دسته گل آورده زعرش خدا خبـــربـده بـه سائل بی نــوا پــدرشــده کـــــریم آل عبــا ولیمــه می‌دهد همـه شهررا جـودوکـرم چنین کنداقتضا نــورعلی نــورعلی نــور،یا... بــروی دستهــای ، شیـرخدا دوباره مجتبی رسیــده آیا؟ ماهِ مدینه تاسحر می شود مَحــو دراین شمـایل دلـربا آقــا زاده آمـــده، مـــرحبـــا یاقاسم بن الحسن المجتبی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ نــورخدای ذوالمنــن راببین سبط رســول مؤتمن راببین به روی دست حسن بن علی آینـــه ی حُسنِ حسن راببین به سیــدشبــاب اهل بهشت تبسّــــــــمِ پدرشـدن راببین شبنمِ‌اشکِ شوقِ‌چشمانِ‌‌اَبر به‌ روی برگِ یاسمن راببین به گوش‌اواذان بگویاحسین ولــذّت عمـــوشـدن را ببین امام مجتبی به خنده گوید زینب جان دوباره من راببین سخت،دلِ پـدرشــده مبتلا یاقٰاسِم بنِ الحَسَنِ الْمُجتَبیٰ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ به حُسنِ‌رحمــانی‌قاسم،سلام به نــور پیشــانی قاسم،سلام نوررخش‌حسرت‌خورشیدوماه به وجـه نـــورانی قاسم،سلام قلبش،بیتُ الحَسَنِ‌ والحُسَین به قلــب ربـّــٰانی قاسم،سلام حُسنش،حُسنِ‌ حَسَنِ بن علی به حُسنِ یزدانیِ قاسم،سلام عَلَم گرفت روزطَف‌روی‌دوش به عَلَـم گَـردانی قاسم،سلام اِنْ تُنْـکِـرونیٖ فَاَنَابنُ‌الْحَـسَن به رزم طـوفانی قاسم،سلام سلام ای جلــوه ی بی انتها یاقاسم بن ‌الحسن المجتبی ــــ‌ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ‌ لطف توچون پدرتمـام،قاسم مرحمتت عَلَی‌الـــدوام،قاسم جـودبه ارث بردی وکـــرامت مِنْ آبـائِکَ الکِـــــــــرام،قاسم ماه صیــام حُسنِ مَطْلـــعِ تو مُحـــرَّمت حُسنِ خِتام،قاسم حریم توست مسجدالحرامم قسـم به مسجدالحرام،قاسم حضــرت عباس علیـه‌السلام کنـــدبه پـای توقیـــام،قاسم هرشب‌جمعه‌حجت‌بن‌الحسن دهـد به تـربتت  سلام،قاسم چـه کــرده‌ای بادل آل عبـــا؟ یاقاسِــم بنِ الحسنِ المُجتبیٰ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ای‌همه‌عالم‌زتودرهای‌وهو وارث‌حُسنِ‌حَسَنی‌موبه‌مو نقاب‌بردارزصورت‌که ماه دارد ،دیــــدنِ تــورا آرزو خشنـودمیشود زدیدار تو بنشین پیش پدرت روبرو بزن به قلب‌لشگردشمن و اِنّیٖ اَنَالقــاسمِ جانانه گو رزم تو رزم حسن بن‌علی دشمن از تیـغ تو بی آبرو ای به فنارفته ز شمشیرتو ازرق شامی و پسرهای او ای نوه ی حضرت خیبرگشا یاقاسِم بنِ الحسنِ المُجتبیٰ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ دل توگشت مبتلای حسین درسرتوحال‌وهوای حسین وگشتـه ای نیـابتـاً ازحسن هم سفــرکــرببـلای حسین چقدرگریه کردی ازغصه‌ی غریبی و سوزصدای‌حسین بی زره ازحرم وداع کردی‌و پشت سرتوگریه های ‌حسین مروکه نوعروس گریان‌توست ببین که افتـاده به پای‌حسین این قدردست‌وپانزن،خودت‌را بگذاریک لحظه به جای‌حسین پانکش از درد به روی زمین سخت‌است‌این‌صحنه‌برای‌حسین چـادرنــوعــروس آتش گرفت همینکه‌سوخت‌خیمه‌های‌حسین ســر تورفت بـرروی نیـــزه ها یاقـاسِـــمِ بنِ الحسنِ‌المُجتَبیٰ @raziolhossein
دَر آمده با رزم تو از دشمن آه ازرق شده مغلوب تو با نیم نگاه تکرار حسن بودی و میگفت حسین: لا حول ولا قوة الا باالله.. @raziolhossein
آنچنانکه درصدف، دُرّ و گهر ارزنده است ناله های بنده ات وقت سحر ارزنده است درهم و برهم خریدی تا بفهمانی به من بندهء بدکار تو هم اینقدر ارزنده است بدتر از حُرّ پشیمانم ولی زخم سرم مثل زخم فطرس بی بال و پر ارزنده است پیش چشم این و آن بشکن شبی ظرف مرا عاشقی وقتی که دارد دردسر ارزنده است کاهلی این گدا از لطف صاحبخانه است دست خالی آمدم چون بیشتر ارزنده است گر بدانم آخرش مادر به دادم می رسد... هرچه هم بیرون بمانم، پشت در ارزنده است خواهش محتاج را زهرا به چشمش می کشد پیش حیدر التماس رهگذر ارزنده است جان به لب آمد هزاران بار و گفتم یاعلی در نجف جانم بگیری، این سفر ارزنده است تا مُحرّم، روزی شش گوشهء من را بده تا نمُردم یک حرم من را ببر ارزنده است هرسحر گفتم حسین و گریه کردم با حسن بردن اسم حسن از هر نظر ارزنده است قاسم آمد پیش ارباب و صدا زد ای عمو مادرم گفته برو! این چشم تر ارزنده است آبرویم ریخت پیش فاطمه ردّم نکن دستخط مجتبایت را بخر ارزنده است مثل اکبر قد کشید اندازه عباس شد پیش داغ اعظمش درد کمر ارزنده است @raziolhossein
″ لا تمکر بی″ به نام دلجوی حسین بگذر ز خطایم به گل روی حسین ″ من أین لی النجاة ″ جز کرببلا ″ من أین لی الخیر ″ به جز کوی حسین @raziolhossein
تمام عمر بدی کردم و پشیمانم اِله من همه دم ذکر توبه می‌خوانم تویی تویی که غفوری،بیا ندیده بگیر مرا ببخش و به پهلوی خویش بنشانم گناه چشم مرا خشک کرده صد افسوس مرا بلا بده و لحظه ای بگریانم همین که یاد تو باشم همیشه آبادم وگرکه باتو نباشم هماره ویرانم تمام عمر گنه کردم و تو می‌دانی تمام عمر تو بخشیده ای و می‌دانم فقط نه در رمضان بلکه در تمامیِ سال قسم به تو، به سرِ سفره‌ی تو مهمانم همین که موقع افطار آب می‌نوشم به یادِ خشکیِ لبهای شاه عطشانم دم غروب لباسِ حسین را بردند دم غروب شدو یاد جسم عریانم منی که سوختم از داغِ سیّدالشهدا بیا ز لطف در آتش دگر مسوزانم @raziolhossein
. یارضیع‌الحسین تکلیف نشد روزه به "طفل" و به "مسافر" ای "طفل مسافر" تو چرا آب نخوردی؟ @raziolhossein
. تکلیف نشد روزه به "طفل" و به "مسافر" ای "طفل مسافر" تو چرا آب نخوردی... @raziolhossein
تب تنهایی من بود که تاب از تو گرفت فکر نوشیدن یک جرعه ی آب از تو گرفت به جمال حسنی دست درازی کردند تازه داماد حرم نیزه نقاب از تو گرفت هرکسی از پدرم از پدرت بغضی داشت انتقامی عوض آن دو جناب از تو گرفت پدر تو شتر مادرشان را پِی کرد کینه ی جنگ جمل خُرده حساب از تو گرفت تا به حالا نشده بود جوابم ندهی من صدایت زدم و سنگ جواب از تو گرفت بوی خونِ بدنت کرب و بلا را بر داشت گل نیلوفری ام نعل گلاب از تو گرفت ورمِ پلکِ لگد خورده دو چشمت را بست ورنه فکر حرم آرامش و خواب از تو گرفت گریه ی تازه عروست وسط صدتا مرد گریه ها در وسط بزم شراب از تو گرفت @raziolhossein
یا عالیُ بحقّ علی و یا فاطرُ بحقّ فاطمه ... کو خالق و معبود و حق الّا ، الله کو رشته ی اتصال ما با الله مائیم و همین ذکر مناجات امشب یا حیدر و یا فاطمه و یا الله @raziolhossein
شب احلى من العسل آمد شب گل گفتن و غزل آمد شب شادی شب برات رسید وقت حَیّ على الصلات رسيد روزه داران حضور دیدار است بشتابید وقت افطار است دم افطار سفره گستردند رطبی از مدینه آوردنــــــد رطب از کوچه بنی هاشم خوشمزه مثل خنده قاسم سفره دار مدینه مسرور است که به دامان او گل نور است قاسمش را سپید جامه کند تا به گوشش اذان اقامه کند بسکه قاسم قشنگ و ناز و گل است بر لبش ان یکاد و چار قل است دامن نجمه گل به بار آورد گلی از باغ ذوالفقار آورد غنچه ای از شکوفه زار حسن شاهد حسن و اقتدار حسن نفس یــاس بــا نـســیـم آمــد پسر حضرت کـریـم آمــد درِ گوشش چه حرفهایی گفت نینوایی و کربلایی گفت گفت با لحن و شور لالایی : قاسمم تو امید بابایی سیزده سال دیگر ای پسرم می شوی تشنه پرپر ای پسرم کربلا عرصه ی حضور شود صحنه ی غیرت و شعور شود جای بابا طلایه داری کن بر عمویت حسین یاری کن هیچ بی اذن او نفس نکشی پا ز میدان رزم پس نکشی در هیاهوی تن به تن بابا حیدری باش مثل من بابا در رگ‌ و ریشه ات علی جاری است خون تو قطره قطره بیداری است زنده کن نام و یاد بابا را مست کن جرعه جرعه دریا را @raziolhossein
پرچمت دست تکان داد به هم ريخت مرا عشق تو خانه ات آباد به هم ريخت مرا با وجودي که عنايات تو بسيار ولي صحبت از آهو و صياد به هم ريخت مرا تو رئوفي و رئوفي و رئوفي و رئوف صفتت داد زدم داد به هم ريخت مرا ديدن گنبد نوراني تو در يک آن وسط صحن گوهرشاد به هم ريخت مرا حرمت بيشتر از قبل گرفتارم کرد اين جنوني که شده حاد به هم ريخت مرا چقدر بوي شفا ميدهد اين صحن و سرا بوسه بر پنجره فولاد به هم ريخت مرا روضه ي يابن شبيب تو مرا آتش زد يک تن و آن همه جلاد به هم ريخت مرا روضه خوان گفت که با ديدن گودال از تل خواهرش از نفس افتاد به هم ريخت مرا... @raziolhossein
توبه ام توبه نشد هر چه که همت کردم من به ستاری تو سخت جسارت کردم هر چه تو دوست شدی با من الوده ولی بی حیاتر شده با نفس رفاقت کردم رمضان است و دل از خواب نکندم افسوس مثل هر سال من از لطف تو غفلت کردم من از این فلسفه روزه از این فیض عظیم به همین تشنگی ساده قناعت کردم روزه هم چشم مرا باز نکرده،نکند عادتم بود اگر هرچه عبادت کردم هر چه هستم سر دیوانگی ام میمانم روزه ام را فقط افطار به تربت کردم خواستم از عطش روزه بگویم اما از لب تشنه اش احساس خجالت کردم روزه ام روضه شد و روضه مرا میکشدم یاد ان تشنه لب کرببلا میکشدم @raziolhossein
یا رب مرا آواره جز این در مگردان دیگر گدای خانه‌ای دیگر مگردان غیر علی من‌که کس و کاری ندارم هرگز اسیرِ کَس، به‌جز حیدر مگردان تنها امیدم اینکه زهرا مادرم هست یا رب مرا شرمنده‌ی مادر مگردان دیوانه‌ی عشق حسینم کن خدایا امّا مرا درمانده در محشر مگردان گاهی غم دنیا دلم سوزاند امّا جز داغ زینب دیده ام را تر مگردان از روی تل دخت علی با گریه می‌گفت ای بی ادب گلچین! گلم پرپر مگردان تازه رسیده مادرم در بین گودال در پیش مادر، یوسفش را برمگردان @raziolhossein