eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.6هزار عکس
6.8هزار ویدیو
206 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
1_17231484.mp3
2.83M
🎼 #مداحی_شهدایی 🔸 آی شهدا دلای ما تنگہ براتون #هستی_ما_ولایته_آرزومون_شهادته 🎤🎤مجتبی رمضانی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
امین ابهـت و #غـرور خاصے داشت و واقعاً هر ڪس بیرون از خانه او را مےدید، تصور مے‌‌ڪرد آدم بسیار #جدی
آخر شب #خوردنـے‌های مختلف می‌آوردیمـ و تا نیمه‌هاے شبــ فیلم و سریال و... نگاه مے‌ڪردیم🖥🎥 همان زمان‌ها هم با خودم مے‌گفتم چقدر به من #خوش مے‌گـذرد، و چقدر زندگے خـــــوبے دارم😍 واقعا هم همین‌طور بود. من با داشتن امین💞 خوشبخـتـ ‌تریـن زن دنـیـا بودم خودش با #محبتش مرا به اسـارت خودش درآورده بـود😌❤️ واقعا سیاسـت داشت در مهربانیـش..😌💖 به نقل از همسر #شهید_امین_کریمی🌷 #شهید_مدافع_حرم 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
آخر شب #خوردنـے‌های مختلف می‌آوردیمـ و تا نیمه‌هاے شبــ فیلم و سریال و... نگاه مے‌ڪردیم🖥🎥 همان زمان
2⃣1⃣9⃣ 🌷 💠 خواب خواهر شهید 🍃🌹اولین شب تولدم بعد از امین، دلم گرفت. امین در تمام لحظات و شرایط زندگی کنارم بود نبودش را در کنارم احساس می کردم. 🍃🌹با بغض و گریه بر سر رفتم و گفتم: من همیشه به دیدارت می آیم ولی تو سراغی از مریضت نمی گیری. تا شب موقع خواب کردم. 🍃🌹آن شب با چهره ای و شاد به خوابم آمد. صورتم را . من گلایه می کردم ولی امین مثل می خندید. دستم را گرفت و دو سنگ بر دستم گذاشت. 🍃🌹کف دستم را محکم فشار داد و گفت: این هم کادوی تولد امسال. صبح وقتی بیدار شدم دنبال سنگ ها گشتم ولی نبود. فقط یک قشنگ بود...... 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🔺 #قتلگاه_فکه پراست ازحرف هاےناگفته پراست ازمناجات هاے #عاشقانه❣ 🔻 #فکــــه پراست ازپاهاےجامانده #سرهاےپریده💔 🔻 #فکــه پر است ازغیرت👌 #مردانگی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔸مرخصی هم که می‌آمد، کم می‌دیدیمش. ولی در همان #وقت_کم، سعی می‌کرد تمام نبودن‌هایش را جبران کند☺️.
🌿عبدالحسین، اول در سبزی فروشے کار مے کرد و مدتے هم در شیر فروشے بود. اما از آنجا بیرون آمد!... 💨مے‌گفت: سبزے‌فروش تحویل مردم مے‌دهد و شیر‌فروش آب شیر مے‌کند و مےفروشد!... 💢خیلی‌ها به او گفتند که اگر این کارها را نکنے نمے‌کنے! و او هم مے‌گفت: نمےخواهم رشد کنم... 🔅یک روز صبح از خانه بیرون رفت. و شب که برگشت، متر و کمے وسایل خریده بود صبح رفت براے کار . 🔹وقتی آمد خیلے خوشحال بود! ده تومان گرفته بود! به بچه که مے‌داد، مے‌گفت: از صبح تا الان کشیده ام! بخور! . بالاخره هم بنّا شد. 🌷 📚کتاب خاکهاے نرم کوشک 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
تازه میخواست #ازدواج کنه به #شوخی بهش گفتم: خیلی دیر جمبیدی، تا بخوای ازدواج کنی ان شاالله بچه دار ب
💠لباس گرم ❄️زمستان بود. جایی که بودند هوا به شدت #سرد بود و برف زیادی می بارید🌨. خیلی سرمایی بود. کلی لباس #گرم با خودش برد. از کلاه و شال گرفته تا جوراب و کاپشن. اما توی تمام #عکس هایی که برایم می فرستاد، لباس درست و حسابی تنش نبود.😳 می پرسیدم: چرا خوب لباس نمی پوشی؟ خدای نکرده #سرما می خوری.😪 جواب می داد: می پوشم. حواسم هست.😊 ❄️مرخصی که آمد، گفت برایم #لباس_گرم بگذار. هر چقدر که می توانی. پرسیدم: پس آن لباس هایی که با خودت بردی چه؟ گفت: بچه هایی رو دیدم که #پدرانشون رو در #جنگ از دست داده بودند و توی برف و سرما ❄️ کار می کردند آن هم بدون لباس گرم😔. همه لباس های گرمم را به آن ها دادم. دلم #طاقت نیاورد من احساس سرما نکنم ولی اون ها از سرما #بلرزند...😭 #طلبه_شهید_مدافع_حرم #شهید_محمد_پورهنگ🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💠لباس گرم ❄️زمستان بود. جایی که بودند هوا به شدت #سرد بود و برف زیادی می بارید🌨. خیلی سرمایی بود. ک
3⃣1⃣9⃣ 🌷 💠 شهدای مدافع حرم در فتنه 88 کجا بودند⁉️ ✍جمعیت زیادی روبرومون ایستاده بود. تعدادشون خیلی بیشتر از ما بود. بعضی هاشون دیده بودند و آماده هر اقدامی بودند. 🌷بچه های ما حسابی شده بودند. بعضی هاشون عقب تر از ما بودند و هنوز به ما نرسیده بودند. 🌷من و حاج محمد و برادر خانمش روبروی جمعیت ایستاده بودیم. اوج درگیری های بود. 🌷حاج محمد گفت: باید یه کاری کرد. انگار که به ذهنش رسیده باشه، با تمام توان و صدایی که داشت فریاد زد: ! 🌷جمعیت روبرو حسابی کردند و شروع کردند به عقب نشینی. حسابی شده بودند. بچه های خودمون هم از عقب رسیدند و تونستیم همه رو کنیم. اون روز خود (ع) بهمون مدد کرد... راوی: دوست شهید 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌺🍃🌺 روزهای اول پیروزی انقلاب ؛ هرکس چیزی داشت مثل طلا و پول .. برای #جبهه می‌داد، من به علی گفتم : پســرم من چیزی ندارم بدهم، فورا گفت: من را که داری، مرا بده... راوی : #مادر_شهید #شهید_غلامعلی_پیچک🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ 💠💠 #پیامبران و #مهدویت(22) #حضرت_موسی 🔹با بازگشت به جریان شب بعثت حضرت موسی علیه السّلام قرآ
❣﷽❣ 💠💠 و (23) 4⃣ علیه السّلام در ⏪ اینک موسی علیه السّلام با رسالتی الهی، مجهز به معجزات خداوندی و همراهی و مشارکت برادرش هارون علیه السّلام وارد مصر شده و به دربار فرعون برای دعوت او به دین خدا می رود. ⏪ابتدا گفتگویی میان آنها در می گیرد که به بیان قرآن کریم توان محاکمه موسی علیه السّلام و مجازات او را به دلیل قتل آن مرد قبطی از فرعون سلب کرده و او را در برابر افکار عمومی قرار می دهد. ⏪ لذا فرعون برای مقابله او به یک عملیات نمایشی و در عین حال گسترده دست می زند، مشابه اقدامی که نمرود برای مقابله با ابراهیم و مشارکت دادن توده ناآگاه مردم در مقابله با او انجام داد. این بار و به عنوان ابزار شیطان که در آن زمان بسیار گسترش یافته بود به کمک او می آید. ⏪ داستان فراخوانی گسترده ساحران از سراسر مصر و دعوت مردم برای تماشای شکست موسی علیه السّلام از ساحران، با ایمان عجیب و باورنکردنی سحره به ضد خود تبدیل شده و سبب تقویت دعوت و حضور موسی علیه السّلام در مصر می شود. ⏪ ایمان ساحران دربار فرعون در همین ملاقات کوتاه چندان محکم می شود که در برابر تهدیدهای غلاظ و شداد فرعون خم به ابرو نیاورده و سرانجام در این راه به شهادت می رسند. ⏪ در این مقطع نیز دوباره موضوع هارون علیه السّلام و جایگاه و نقش او را در رسالت موسی علیه السّلام شاهد هستیم. هنگامی که ساحران به سجده افتاده و درصدد بیان ایمان محکم خود برمی آیند، این ایمان را به خدای موسی و هارون ابراز داشته و کمال آن را با همراه نمودن هر دو بیان می نمایند. حتی در بیان این جریان در سوره مبارکه طه از آنجا که این سوره در پی معرفی شخصیت هارون علیه السّلام و ولایت و شراکت او در رسالت موسای کلیم علیه السّلام است، نام هارون پیش از نام موسی علیه السّلام قرار می گیرد. این مساله به عظمت شخصیت هارون علیه السّلام و از طریق آن عظمت شخصیت علیه السّلام اشاره دارد. 🔻🔻🔻 . . . 🌤اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج🌤 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
4_5969617521936958878.mp3
8.12M
#سفر_پرماجرا ۲ ✍تـــو؛ اهلِ زمیــن نیستی! خانه ای داری، فراتر از خاک خانه ای از جنسِ خُــ✨ـدا... چهار منزل، تا خانه ات، راه باقی ست، بشناس و عبـــور کن👆👆 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🍂🍂🍁🍂🍂🍁🍂🍂 🔰چند روز مانده بود تا عملیات #بدر، جایی که بودیم از همه #جلوتر بود. 🔰هیچ کس جلوتر از ما ن
✨✨🌸✨✨🌸🌸✨✨🌸✨✨ 🌾اولین روز عملیات #خیبر بود، از قسمت جنوبی #جزیره ، با یک #ماشین داشتم بر می گشتم عقب. 🌾 توی راه دیدم یک ماشین با چراغ #روشن داشت می آمد، این طور راه رفتن توی آن جاده، آن هم روز #اول عملیات، یعنی #خودکشی. 🌾جلوی ماشین راگرفتم، راننده آقا #مهدی بود، بهش #گفتم « چرا این جوری می ری؟ می زننت ها.» 🌾 گفت: « می خوام به بچه ها #روحیه بدم، عراقی ها رو هم #بترسونم، می خوام یه کاری کنم او نا #فکر کنن نیروهامون خیلی زیاده.»  #شهید_مهدی_باکری🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 ویدئوکلیپ زیبای "چشم انتظار یار" 🌸 تقدیم به بهار دلها،حضرت مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
"هرکس که با خیال #شهادت به سر بَرد بوی #بهشت از نفسش می ‌توان شنید . . . " 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
💠▫️روزی شخصی خدمت حضرت علی(ع) میرود و میگوید یا امیر بنده به علت مشغله زیاد نمیتوانم همه دعاها را بخوانم،چه کنم؟ ♥️•☜حضرت علی(ع) فرمودند:↯ 💠▫️خلاصه تمام ادعیه را به تو میگویم ، هر صبح که بخوانی گویی تمام دعاها را خواندی ❶ (الحمدلله علی کل نعمه) 📝⇦خدایا شکرت برای هر نعمتی که به من دادی ❷ (و اسئل لله من کل خیر) 📝⇦واز خداوند میخواهم هر خیر و خوبی را ❸ (و استغفر الله من کل ذنب) 📝⇦خدایا مرا ببخش برای تمام گناهانم ❹ (واعوذ بالله من کل شر) 📝⇦خدایا به تو پناه می برم از همه بدی ها 📚بحار الانوار ، ج۹۱ 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💠وقتی همه چیز برای #رفتن مهیا شده بود! ارتباط قلبی ام را با #کوثر قطع کردم در سفر بعد از آن می گفت
💠 روایت روزهای فتنه از زبان یک # ♨️محمودرضا آرشيوى از كليپ هاى مربوط به اغتشاشات #٨٨ را ريخته بود روى يك #ممورى و با خودش آورده بود تبريز. قرار شد محتوياتش را ببينم و بدون كپى كردن به او پس بدهم. ♨️فلش ممورى را كه مى داد گفت: فقط بعضى هايش قابل ديدن نيست زياد. گفتم: چطور؟ گفت: صحنه هاى #دارد. ♨️گفتم: نمى بينم بيا بگير. گفت: چرا؟ گفتم: قبلا خودم چند تا ديده ام؛ اعصابم از ديدن #گرى شان خورد مى شود. گفت: وحشى گرى نديده اى. ♨️بعد تعريف كرد: يكبار در سعادت آباد، يك دسته از اينها را كه #راه انداخته بودند با بچه هاى بسيج از خيابان هدايت كرديم داخل يكى از كوچه ها، اما وقتى دنبالشان وارد كوچه شديم يكهو انگار #شدند. ♨️وسط كوچه بوديم كه ديديم از بالاى يكى از ساختمانهاى نيمه كاره، #سيمانى مى آيد روى سرمان. رفته بودند روى طبقات آن ساختمان و بلوك پرتاب مى كردند. ♨️وقتى ديدند ما ديديمشان يك عده شان آمدند پايين كه فرار كنند. يكى از بچه ها كه جلوتر از ما بود افتاد وسط اينها. تا بقيه بچه ها بجنبند و بروند # با #پشتش را از بالا تا پايين شكافتند. به روایت برادر شهید #Ÿ 🌷🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷شهید نظرزاده 🌷
✨ #خلبانی_متعهد ✨ 🔰شهید شیرودی در سال #1351 وارد دوره مقدماتی آموزش #خلبانی شد و پس از مدتی برای گذ
🌸نامه شهید شیرودی🌸 🔰از: خلبان علی‌اکبر شیرودی 🔰به: پایگاه هوانیروز کرمانشاه 🔰موضوع: گزارش 🔰اینجانب که #خلبان پایگاه هوانیروز #کرمانشاه می‌باشم و تاکنون برای ا#حیای اسلام و #حفظ مملکت اسلامی در کلیه #جنگها شرکت نمود‌ه‌ام، منظوری جز پیروزی #اسلام نداشته و به دستور #رهبر عزیزم به جنگ رفته ام. 🔰لذا تقاضا دارم #درجه تشویقی که به اینجانب داده‌اند، پس گرفته و مرا به درجه #ستوان‌یار سومی که #قبلاً بوده‌ام برگردانید. در صورت امکان امر به رسیدگی این #درخواست بفرمائید. باتقدیم احترامات نظامی خلبان علی‌اکبر شیرودی تاریخ: 9/7/1359 #شهید_علی_اکبر_شیرودی🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌸نامه شهید شیرودی🌸 🔰از: خلبان علی‌اکبر شیرودی 🔰به: پایگاه هوانیروز کرمانشاه 🔰موضوع: گزارش 🔰اینجا
4⃣1⃣9⃣ 🌷 یه وانت گلوله🚛 در بهار 🌸1358 خبری می‌رسد که عده‌ای ضد انقلاب 💂در ارتفاعات « » در غرب تجمع کرده‌اند 👥و قصد حمله به را دارند.  تیم آتشی مرکب از سه فروند هیلکوپتر کبری🚁 و یک فروند هیلکوپتر نجات به سمت منطقه موردنظر حرکتی می‌کنند. تیم آتش را کشوری به عهده داشت. در حین عملیات ناگهان صدای می‌آید که «آخ ، آخ» همه هراسان از اینکه شیرودی را زدند، می خواستند منطقه را ترک کنند که صدای خنده😁 شیرودی همه را میخکوب می‌کند. او در جواب سوالات خلبانان👮 می گوید: «هیچی نشده، ناراحت نباشید، یه گلوله خورد بالای سرم و افتاد توی لباسم👕. خیلی داغه 😱نمی‌تونم راحت بشینم.» عملیات با انبار مهمات🎆 و اشرار به پایان رسید. در بازگشت شهید کشوری به شیرودی می گوید: «راستی حالت چطوره، اون گلوله چی شد🤔.»  شیرودی می گوید: «فکر کنم دیگه شده باشه.» کشوری می گوید: «پیدایش کند، خوبیه» که شیرودی با خنده می گوید: «اگه می خواستم را که به طرفم شلیک شده برای یادگاری جمع کنم، تا الان حداقل یه وانت 🚛گلوله باید داشته باشم.» 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
میگفت: حضرت آقا یا نماینده ایشان امر کنند که برو #رفتگر محله باش نظام به جارو کردن نیاز دارد من میر
#فتنه_۸۸ تصویر شهید مهدی نوروزی معروف به شیر سامرا در جریانات فتنه ۸۸ 🌹 #شهدا_به_صحنه_آمدند ... 🍃 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴اینجا سوریه یا عراق نیست! اینجا تهران است؛ جماعت داعشی صفت، بسیجی را در ظهر عاشورای ۸۸ زنده زنده آتش ‌زدند! #نه_دی 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷شهید نظرزاده 🌷
❌مسؤلین با دقت بخوانند❌ #شهید_دکتر_چمران: توی کوچه پیرمردی رو #دیدم که روی زمین سرد خوابیده بود...
🌼🌼🍃🍃🌼🌼🍃🍃🌼🌼 🔹داشت را برای .پور، فرمانده جدید، توضیح می داد. 🔹مثل همیشه راست بود روی خاک ریز. هم همراهشان بود. 🔹سه نفر بودند؛ سه تا رفت طرفشان. اولی متری. دومی متری و پشت پای ، روی خاکریز. 🔹دیدم هرسه نفرشان افتادند. پریدیم بالای ریز، ترکش خمپاره خورده بود به ی حدادی، مقدم پور و دکتر. 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷شهید نظرزاده 🌷
✫⇠#اینک_شوڪران ✫⇠ #خاطرات_شهید_منوچهر_مدق به روایت همسر( فرشته ملکی ) 1⃣ #قسمت_اول ✨✨ﻫﺮﭼﻪ ﯾﮏ دﺧﺘﺮ
﴾﷽﴿ 📚 ✫⇠ به روایت همسر( فرشته ملکی ) 2⃣ ✨ﻫﺮ روز ﭼﺎدر را ﺗﺎ ﻣﯽ ﮐﺮدم ﻣﯽ ﮔﺬاﺷﺘﻢ ﺗﻪ ﮐﯿﻔﻢ وﮐﺘﺎﺑﻬﺎﯾﻢ را ﻣﯽ ﭼﯿﺪم روﯾﺶ. از ﺧﺎﻧﻪ ﮐﻪ ﻣﯽ آﻣﺪم ﺑﯿﺮون ﺳﺮم ﻣﯿﮑﺮدم ﺗﺎ وﻗﺘﯽ ﺑﺮ ﻣﯿﮕﺸﺘﻢ.آن ﺳﺎﻟﻬﺎ ﭼﺎدر ﯾﮏ ﻣﻮﺿﻊ ﺳﯿﺎﺳﯽ ﺑﻮد. ﺧﺎﻧﻮاده ام از ﺳﯿﺎﺳﯽ ﺷﺪن ﺧﻮﺷﺸﺎن ﻧﻤﯽآﻣﺪ.اﻣﺎ ﻣﻦ اﻧﻘﻼﺑﯽ ﺷﺪه ﺑﻮدم، ﻣﯽ داﻧﺴﺘﻢ اﯾﻦ رژﯾﻢ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺮود. در ﭘﺸﺘﯽ ﻣﺪرﺳﻪ مان روبروی دﺑﯿﺮﺳﺘﺎن ﭘﺴﺮاﻧﻪ ﺑﺎز ﻣﯽ ﺷﺪ. از آن در ﺑﺎ ﭼﻨﺪ ﺗﺎ از ﭘﺴﺮﻫﺎ اﻋﻼﻣﯿﻪ و ﻧﻮار اﻣﺎم ردو ﺑﺪل ﻣﯽ ﮐﺮدﯾﻢ.ﺳﺮاﯾﺪار ﻣﺪرﺳﻪ ﻫﻢ ﮐﻤﮑﻤﺎن ﻣﯽ ﮐﺮد.ﯾﺎدم ﻫﺴﺖ اوﻟﯿﻦ ﺑﺎر ﮐﻪ ﻧﻮار اﻣﺎم را ﮔﻮش دادم ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻣﺤﻮ ﺻﺪاش ﺷﺪم ﺗﺎ ﺣﺮفهایش.اﻣﺎم ﻣﺜﻞ ﺧﻮدﻣﺎن ﺑﻮد. ﻟﻬﺠﻪ اﻣﺎم ﮐﻠﻤﺎت ﻋﺎﻣﯿﺎﻧﻪ و ﺣﺮﻓﻬﺎی ﺧﻮدﻣﺎﻧﯿﺶ. ﻣﯽ ﻓﻬﻤﯿﺪم ﺣﺮف ﻫﺎﯾﺶ را.ﺑﻪ ﺧﯿﺎل ﺧﻮدم ﻫﻤﻪ اﯾﻦ ﮐﺎرﻫﺎ را ﭘﻨﻬﺎﻧﯽ ﻣﯿﮑﺮدم.ﻣﻮاﻇﺐ ﺑﻮدم ﺗﻮی ﺧﺎﻧﻪ ﻟﻮ ﻧﺮوم. ✨ﭘﺪر ﻓﻬﻤﯿﺪه ﺑﻮد ﮐﻪ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﯾﮏ ﮐﺎرﻫﺎﯾﯽ ﻣﯿﮑﻨﺪ. ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺑﺎ ﺧﻮاﻫﺮش ﻓﺮﯾﺒﺎ ﻫﻢ ﻣﺪرﺳﻪ ای ﺑﻮد.ﻓﺮﯾﺒﺎ ﻣﯽ دﯾﺪ ﺻﺒﺢ ﮐﻪ ﻣ ﯽ آﯾﺪ ﻣﺪرﺳﻪ ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻋﺖ ﺑﻌﺪ ﺟ ﯿﻢ ﻣﯿﺸﻮد وﺑﺎ دوﺳﺘﺎﻧﺶ ﻣﯽ زﻧﺪ ﺑﯿﺮون.ﺑﻪ ﭘﺪر ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮد،اﻣﺎ ﭘﺪر ﺑﻪ رو ي ﺧﻮد ﻧﻤﯽ آورد. ﻓﻘﻂ ﻣ ﯽ ﺧﻮاﺳﺖ از ﺗﻬﺮان دورش ﮐﻨﺪ.ﺑﻔﺮﺳﺘﺪش اﻫﻮاز ﯾﺎ اراك،ﭘﯿﺶ ﻓﺎﻣﯿ ﻞ ﻫﺎ.ﻓﺮﺷﺘﻪ ﻣﯽ ﮔﻔﺖ:ﭼﻪ ﺑﻬﺘﺮ آدم ﺑﺮود اراك ﻧﻪ ﮐﻪ ﺷﻬﺮ ﮐﻮﭼﮑﯽ اﺳﺖ راﺣﺘﺘﺮ ﺑﻪ ﮐﺎرﻫﺎﯾﺶ ﻣﯽ رﺳﺪ.اﻫﻮاز ﻫﻢ ﻫﻤﯿﻨﻄﻮر. ﻫﺮﺟﺎ ﻣﯽ ﻓﺮﺳﺘﺎدﻧﺪش ﺑﺪﺗﺮ ﺑﻮد. ✨ﭘﺪر ﻧﻤﯽ داﻧﺴﺖ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﭼﻪ ﮐﺎرﻫﺎﯾﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ.ﻫﺮﺟﺎ ﺧﺒﺮي ﺑﻮد او ﺣﺎﺿﺮ ﺑﻮد.ﻫﯿﭻ ﺗﻈﺎﻫﺮاﺗﯽ را از دﺳﺖ ﻧﻤﯽ داد.ﺑﺎ دوﺳﺘﺎﻧﺶ اﻧﺘﻈﺎﻣﺎت ﻣﯽ ﺷﺪﻧﺪ. ﺣﺘﯽ ﻧﻤﯽ داﻧﺴﺖ ﮐﻪ در ﺗﻈﺎﻫﺮات 16 آبان دنبالش کرده بودند و چیزی ﻧﻤﺎﻧﺪه ﺑﻮد ﮔﯿﺮ ﺑﯿﻔﺘﺪ... ...✒️ 📝به قلم⬅️ 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh