eitaa logo
آن*(فرهنگ، هنر، ادبیات)
527 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
685 ویدیو
65 فایل
"آن": یُدرک و لا یوصف: به گفت در نیاید! 🌸لطیفه‌ای است نهانی، که عشق از او خیزد (صفحه‌ای برای اهالی فرهنگ، هنر و ادبیات) فاطمه شکردست دکترای زبان و ادبیات فارسی هیئت‌علمی دانشگاه پیام‌نور هنرجوی فوق‌ممتاز خوشنویسی ارتباط با من @fadak_shekardast
مشاهده در ایتا
دانلود
حکایت صیاد آهو و خوک و گرگ آورده‌اند که صیادی، روزی شکار رفت و آهوی بیفکند و برگرفت و به سوی خانه رفت. در راه، خوکی با او دوچهار شد و حمله‌ای آورد. مرد، تیر بگشاد و بر مَقتَل خوک زد و خوک هم در آن گرمی، زخمی انداخت و هر دو، بر جای سرد شدند. گرگی گرسنه، آن جا رسید. مرد و آهو و خوک بدید؛ شاد شد و به خِصب و نعمت، ثِقَت افزود و با خود گفت: هنگامِ مراقبتِ فرصت و روز جمع و ذخیرت است؛ چه، اگر اهمالی نمایم، از حزم و احتیاط دور باشد و به نادانی و غفلت منسوب گردم و به مصلحت حالی و مَآلی، آن نزدیکتر است که امروز، با زِهِ کمان بگذرانم و این گوشتهای تازه را در کنجی برم و برای ایّامِ محنت و روزگار مشقّت، گنجی سازم. چندان که آغاز خوردن زه کرد، گوشه‌های کمان بجَست؛ در گردن گرگ افتاد و بر جای سرد شد. لغات: دوچهار شدن: مقابل شدن دو جفت چشم با هم، برخورد کردن. مقتل: جایی از بدن که به زدن بر آن جا، فرد یا حیوان کشته شود. سرد شدن: کنایه از مُردن. خصب: فراوانی. ثقت: اطمینان. اهمال: سستی، غفلت. حزم: احتیاط، دوراندیشی. مآلی: منسوب به مآل، موکول به آینده، نهایی. زه کمان: چلّه‌ی کمان، روده‌ی تابیده که بر کمان بندند و با خاصیت ارتجاعی آن، تیر را پرتاب کنند. شرح کلیله و دمنه، عفت کرباسی و دکتر محمدرضا برزگر خالقی، ص ۱۲۶ و ۱۲۷. 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
«به نام فاتح خیبر...» غروب در صدد ناله‌ای‌ست آهسته قلم شکسته، نفس بسته، سینه‌ها خسته هوا گرفته، فضای نفس کشیدن نیست قلم شکسته و این شعر همدم من نیست قلم شکسته، نفس خسته، این نفس زخمی‌ست و قلب کوچک من -گرچه در قفس- زخمی‌ست نفس بریده، قلم درد می‌کشد امشب تمام دور و برم درد می‌کشد امشب قلم نشسته که از بغض مرد بنویسد از ازدحام نفس‌گیر درد بنویسد «ستارگان همگی یک به یک شهید شدند و با گذشت زمان ماضی بعید شدند»(۱) قلم نشسته که از خواب ما گلایه کند نشسته است که از ما به ما گلایه کند از این حکایت خونبار با که بنویسم بدون دغدغه بگذار تا که بنویسم نوشتنی که چو خون از گلوی من جاری‌ست اگر چه قصۀ این «فیلم‌نامه» تکراری‌ست: :: سکانس یک: لندن، ساعت مذاکره ـ شب سکانس دو: آتش، دشت در محاصره ـ شب سکانس سه: سرطان در اراضی موعود سکانس چار: نبرد مسیح با تلمود سکانس پنج: کفن‌پوش، از کلان تا خرد سکانس شش: ورق نقشۀ جهان تا خورد سکانس هفت: تلاویو خیره در طوفان سکانس هشت: تقلای آخر شیطان سکانس نه: استیصال حاکمان عرب سکانس ده: اجلاس سران صلح‌طلب همین سکانس: هلوکاست، خوانشی دیگر گریم چهرۀ اخبار پشت میز خبر نمای بسته: کراوات... رأی... حق وتو نمای باز: مدرنیته در طویلۀ نو سلامِ ژست تمدّن به جاهلیت قبل توحّشی که منظم شده‌ست در اصطبل جهان نشسته به سوگ زنان بی‌فرزند سکانس پایانی: هیس! مسلمین خوابند :: جهان غمزده در جوی خون گرفتار است تمام دهکده در بوی خون گرفتار است «ستارگان همگی یک به یک شهید شدند و با گذشت زمان ماضی بعید شدند» آهای نظم نوین! باز چیست در سر تو؟ و ای حقوق بشر، خاک... خاک بر سر تو شما که زهر بیان را به جام خود دارید مگر نه این‌که جهان را به کام خود دارید مگر نه این‌که زمان شاخ و برگتان شده است! خدایتان بکشد... هان! چه مرگتان شده است؟ کدام پاسخ را یا کدام مسئله را؟! نشسته‌اید فقط این توحّش یله را؟ «ستارگان همگی یک به یک شهید شدند و با گذشت زمان ماضی بعید شدند» و با گذشت زمان ماضی بعید؟... نه‌خیر جهان به خواب رود، خواب بر شهید... نه‌خیر برای تشنه شدن ما مگر چه کم داریم؟ حسین نیست اگر، ما ولی علَم داریم هنوز از دلمان ماتمش نیفتاده‌ست حسین نیست، ولی پرچمش نیفتاده‌ست در این طریق به جز پرچمش پناهی نیست و پیر گفته که تا فتح قله راهی نیست به دست پیر، هزاران چراغ روشن شد زمان دوباره ورق خورد و باغ روشن شد نگاه کن همۀ آیه‌ها پرنده شدند حروف سرخ جهان یک‌صدا پرنده شدند جهان به پا شده تا خون ما قلم بزند سکانس آخر این فیلم را به هم بزند شگفت از این همه ذلت در این نبرد نژند که تازیان زره صهیونیست‌ها شده‌اند سمند صبح چو بر شام تار تاخته است قمار مضحکتان روی اسبِ باخته است طنین پرچم توحید را نشان بدهید و غیرتی که ندارید را تکان بدهید به هرکه مضطرب از هیبت شیاطین است بگو که سنّت پروردگار ما این است بگو دوباره بخوان قصه‌های قرآن را و آیه آیه ببین روزگار طغیان را بگو که یک پشه نمرود را به خاک افکند و آب بود که فرعون را هلاک افکند سپاه ابرهه با سنگ‌ریزه ویران شد و عاد را وزش باد خط پایان شد بهل که تیز شود جست و خیز لشکرشان که این ستیز بقاء است و تیر آخرشان بگو تنازع وحش است جنگ باطلتان و ما روایت فتحیم در مقابلتان تمام لشکر شیطان شده‌ست یاورتان ولی گسیخته از هم زمام لشکرتان از این به بعد به دنبال شر نمی‌گردند فراریان تلاویو بر نمی‌گردند شکست شوکت طاغوت وعدۀ ازلی‌ست کلید فتح توکّل به یک نگاه علی‌ست به نام فاتح خیبر زمانتان ندهیم به نام نامی حیدر امانتان ندهیم قسم به جان پیمبر حریفتان ماییم شما گذشته و ما فاتحان فرداییم :: طلوع صبح علیه‌السلام نزدیک است و پیر گفته که شرب مدام نزدیک است حوالتش به لب یار دلنواز کنید معاشران گره از زلف یار باز کنید 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
انسان شناسی ۱۱۹.mp3
11.23M
☜ برای خدا، مهم نیست ما اهل عبادت هستیم، یا اهلِ معصیت.... اگـــر ؛ محصول زندگی ما، یک قلب سالم نباشد! ✘ ▪️من از کجا باید بفهمم؛ ۱ـ قلب من سالم هست یا نه؟ ۲ـ آیا اساساً در مسیر رسیدن به سلامت قلب، قرار دارم یا نه؟ 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نکند عشق همان مسلخ انسان باشد نکند صورتک دیگر شیطان باشد شاید این طعمه، همان جرعهٔ قربانی‌هاست تا فقط مرگ به کام همه آسان باشد زن به یک جملهٔ کوتاه مسخر شدنی است «دوستت دارم» اگر نقشهٔ ‌مردان باشد؟! او که گفته است منم «زندگی» او، نکند زندگی در دلش اینگونه فراوان باشد عشق کر می‌کند و کور که در این بازی عاشق آن سادهٔ بازندهٔ نادان باشد شاید این عرصهٔ عیش و گل و بلبل اصلا فارغ از دیدهٔ عشاق، بیابان باشد چه می‌ارزد تب شیدایی یک روزه اگر دل پس از آن همهٔ عمر پریشان باشد عشق! دلخور مشو از من که به تو بدبینم شبهه‌ناک است معما اگر آسان باشد @folanipoem 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
12.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 پدر داستان‌نویسی نوین ایران 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
گم شدم در خود چنان کز خویش ناپیدا شدم شبنمی بودم ز دریا، غرقه در دریا شدم سایه‌ای بودم ز اول بر زمین افتاده خوار راست کان خورشید پیدا گشت، ناپیدا شدم ز آمدن بس بی‌نشان و، وز شدن بس بی‌خبر گوییا یک دم برآمد کامدم من، یا شدم نه مپرس از من سخن، زیرا که چون پروانه‌ای در فروغ شمع روی دوست، ناپروا شدم... راست: همین که. دیوان عطار نیشابوری، تصحیح سعید نفیسی، ص ۳۲۴. 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
انسان شناسی ۱۲٠.mp3
11.79M
❌ چرا فکر من، بیشتر از زیبائیها و پاکیها، به مشغولیت به مظاهر دنیا یا حتی چرخ زدن دورِ گناه تمایل دارد؟ ✘ چرا خیال من، بجای رفت و آمد به حریم‌های نورانی، دائماً مشغول مسائل بیهوده و پیشِ‌پا افتاده است؟ ❌چرا قلب من دلتنگِ خداوند، ملائک، انبیاء و اهل بیت علیهم‌السلام نمی‌شود؟ 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ماییم و کوله‌بارِ گناهی که مانده است تنها خداست پشت و پناهی که مانده است ◇شاعر:نجمه‌زارع ◇وزن: مستفعلن مفاعل مستفعلن فعل یا مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن ◇قافیه: گناهی، پناهی،....( اه + ی ) ردیف: که مانده است 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
https://eitaa.com/joinchat/1272119614C2928b2a790لینک گروه محفل‌ادبی‌آن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دلا، نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد در این بازار عطّاران، مرو هر سو چو بیکاران به دکّان کسی بنشین که در دکّان، شکر دارد ترازو گر نداری، پس تو را زو، ره زند هر کس یکی قلبی بیاراید، تو پنداری که زر دارد تو را بر در نشانَد او، به طَرّاری که: می‌آیم تو منشین منتظر بر در، که این خانه، دو در دارد به هر دیگی که می‌جوشد، میاور کاسه و منشین که هر دیگی که می‌جوشد، درون چیزی دگر دارد... بِنِه سر گر نمی‌گُنجی، که اندر چشمه‌ی سوزن اگر رشته نمی‌گنجد، از آن باشد که سر دارد... لغات: زو: زود، به سرعت قلب: سکّه‌ی تقلّبی طراری: دزدی چشمه‌ی سوزن: سوراخ سوزن در عشق زنده بودن، گزیده‌ی غزلیات شمس، دکتر شفیعی کدکنی، ص ۱۳۷. 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
shahram_nazeri_ayooha_saaghi 128.mp3
6.72M
دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
‌ از ما استخوان‌هایی خواهد ماند که حسین(ع) را دوست دارد، و روحی که آواره‌ی اوست 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برای نابودیشان دعای این کودک کافیست... یا رب یارب یا رب🤲 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نی و نماد آن در ادب فارسی: نی اغلب نماد تُردی و شکنندگی و در عین حال، انعطاف به شمار می‌آید. در مثنوی مولوی، نماد عارف و انسانی است که از خدا دور افتاده و با آواز حزینش، آرزوی بازگشت به اصل خویش را نشان می‌دهد. نیستان هم عالم بالاست که از آن دور شده و خواهان بازگشت به آن جا و نزد خداوند است. بشنو این نی، چون شکایت می‌کند از جدایی‌ها حکایت می‌کند کز نیستان تا مرا ببریده‌اند در نفیرم، مرد و زن نالیده‌اند سینه خواهم شَرحه‌شَرحه از فِراق تا بگویم شرح درد اشتیاق هر کسی کاو دور ماند از اصل خویش بازجوید روزگار وصل خویش نفیر: فریاد شرحه‌شرحه: پاره‌پاره مثنوی معنوی،دکتر برزگر خالقی ج ۱، ص ۳ 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
12.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 کتابی که برای نصیحت پسرش نوشت، ادبیات فارسی را تکان داد! 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به جان جوشم که جویای تو باشم خسی بر موج دریای تو باشم تمام آرزوهای منی، کاش یکی از آرزوهای تو باشم آیینه‌ای برای صداها، شفیعی کدکنی، ص ۱۵. 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
یادآوری🕯🕯🕯 قالب شعری مثنوی: شعری است با بیتهای مُصَرَّع که هر بیت قافیه‌ای مستقل دارد. خاص ایرانیان و فارسی‌زبانان است. مثنوی، مناسب‌ترین قالب برای بیان داستانها و مطالب طولانی است؛ زیرا قافیه‌ی هر بیت، مستقل است و شاعر می‌تواند پس از چند بیت، از قافیه‌ی قبلی نیز استفاده کند. کلیله و دمنه‌ی منظوم رودکی و آفرین‌نامه‌ی ابوشکور بلخی، از اولین مثنویهای شعر فارسی است. از نظر محتوا، مثنویها به چهار دسته تقسیم شده‌اند: ۱ - حماسی و تاریخی؛ مانند: شاهنامه‌ی فردوسی و اسکندر‌نامه‌ی نظامی گنجوی. ۲ - اخلاقی و تعلیمی؛ مانند: بوستان سعدی و گلشن راز محمود شبستری. ۳ - عاشقانه و بزمی؛ مانند: خسرو و شیرین نظامی و وِیس و رامین فخرالدین اسعد گرگانی. ۴- عارفانه؛ مانند: مثنوی مولوی، حدیقه الحقیقه‌ی سنایی و منطق الطیر عطار. پروین اعتصامی، حمیدی شیرازی و شهریار از مثنوی‌گویان معاصرند. اینک بخشی از آغاز مثنوی مولوی: بشنو این نی چون شکایت می کند از جدایی‌ها حکایت می‌کند کز نیستان تا مرا ببریده‌اند در نَفیرم مرد و زن نالیده‌اند سینه خواهم شَرحه شرحه از فراق تا بگویم شرح درد اشتیاق هر کسی کاو دور ماند از اصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش... نیستان: نیزار. منظور عالم حقیقت و عالم وحدت است نی: انسان جدا‌شده از عالم بالا نفیر: بانگ بلند نی، فریاد. شرحه شرحه : پاره پاره. آرایه‌های ادبی، ص ۴۳ - ۴۶ و گزیده‌ی متون ادب فارسی، ص ۸۴. 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
ما دل سپرده‌ایم به گریه برای هم باران به جای من، من و باران به جای هم ابری گریست در من و در وی گریستم تا دم زنیم دم زدنی در هوای هم ما تاب خورده‌ایم که ما قد کشیده‌ایم گهواره‌های چابکمان دست‌های هم باری به پایبندی هم پیر می‌شویم تا پیر می‌شوند درختان به پای هم غم نیست نیستن که همه در تداومیم چون ابتدای یک دگر از انتهای هم تنها صداست آنچه در این راه ماندنی است خوش باد زنده ماندنمان در صدای هم 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast