eitaa logo
شعر شیعه
6.7هزار دنبال‌کننده
439 عکس
162 ویدیو
16 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
دوش بر فرق تو شمشیر فرود آمده بود سنگ بر آینۀ اصل وجود آمده بود شب تودیع تو از جوش ملک غوغا شد وحی نازل شده و روح فرود آمده بود به تمنّای حضور تو ز بام ملکوت پیک قدسی به سلام و به درود آمده بود آن شب از سرخی خون تو شفق رنگین شد فجر حیرت زده با روی کبود آمده بود جان ما بودی و بدرود جهان می گفتی آن شب قدر که مسجد به سجود آمده بود به امید کرمی پیک اجل این همه راه به گدائی به در خانۀ جود آمده بود ای گره خورده حیات دو جهان با نفَسَت مرگ آن شب به سراغ تو چه زود آمده بود غمت این بود که در خانۀ بی فاطمه باز محشر تازه ای آن شب به وجود آمده بود می شنید از گل لب های تو الله الله شاهد غیب که از بزم شهود آمده بود ای نماد حرم عشق و محبّت، نجفت از تو شعر شفق آن جا به نمود آمده بود @shia_poem
تا تَرَک خورد سَرَش دُخترش اُفتاد زمین دست بگذاشت رویِ معجرش اُفتاد زمین بیشتر تیغ فرو رفت میانِ اَبرو تا که از ضَرب علی باسرش اُفتاد زمین به سرش خورد ولی پهلویِ او درد گرفت دید از ضربه ی در همسرش اُفتاد زمین کَس نفهمید که عباس چگونه آمد بارها تا بِرِسَد مَحضَرَش اُفتاد زمین خواست تا خانه یِ زینب رویِ پا راه رَوَد دو قدم رفت ولی پیکرش اُفتاد زمین دخترش دید زمین خوردنِ بابایش را دخترش دید و....خودش آخرش اُفتاد زمین چقدر از رویِ تَل تا لبِ گودال دوید چقدر بینِ همه خواهرش اُفتاد زمین ذوالجناح آه ببین نیزه ای او را هول داد از رویِ زین به زمین با سَرَش اُفتاد زمین دید پایین قدمهاش سَنان می خندید دید بالایِ سرش مادرش اُفتاد زمین @shia_poem
وقت پرواز آسمان شده بود گوئیا آخر جهان شده بود کعبه می رفت در دل محراب لحظه ی گریه ی اذان شده بود کوفه لبریز از مصیبت بود باد در کوچه نوحه خوان شده بود شور افتاد در دل زینب پی بابا دلش روان شده بود در و دیوار التماسش کرد در و دیوار مهربان شده بود شوق دیدار حضرت زهرا در نگاه علی عیان شده بود خار در چشم و تیغ بین گلو زخم، مهمان استخوان شده بود سایه ای شوم پشت هر دیوار در کمین علی نهان شده بود ناگهان آسمان ترک برداشت فرق خورشید خون فشان شده بود در نجف سینه بیقرار از عشق گفت "لا یمکن الفرار" از عشق @shia_poem
بر دیده بارِ گریه کشیدن چه فایده! طعم وصال را نچشیدن چه فایده! پشت سر جنازه دویدن چه فایده! خود را اسیر مرگ ندیدن چه فایده! وقت عروج، بی پر و بالی من بد است این کوله های پاره و خالی من بد است کورم! عصاکِشَم شده هر کور دیگری دنیا فریب داده مرا جور دیگری سر در نیاوَرَد کسی از گور دیگری ای قبر تنگ! آمده مامور دیگری تا حکم شد که محکمه اش را بیاورید... اسم علی و فاطمه اش را بیاورید رب الکریم! درد گدا را چه می کنی؟ عبد فراری آمده، حالا چه می کنی؟ با آبروی ریختهء ما چه می کنی؟ باشد نبخش، با دل زهرا چه می کنی؟ تا دیگ رحمتت بزند در خرابه جوش... مادر گرفته بار گناه مرا به دوش رحمی به اشک صورت این رو سیاه کن افتاده ام ز چشم همه، یک نگاه کن فکری برای سائل بی سرپناه کن یک شب مرا میان نجف سر به راه کن هرچند بندهء تو گنهکار آمده ما را بخر، علی سر بازار آمده دیگر علی خودت کم ما را درست کن این غصه های عالم ما را درست کن حال غریب و درهم ما را درست کن یک کربلا ببر، غم ما را درست کن بالاسر جنازه ام از کربلا بخوان از پیرهن که نیست و از بوریا بخوان بالاسر حسین، به جانش که ریختند... با چوب و سنگ روی دهانش که ریختند... با نیزه ها به صوت اذانش که ریختند... با چکمه روی قدّ کمانش که ریختند... خواهر به مادرش که رسید التماس کرد مادر رسید و شمر، پسر را خلاص کرد @shia_poem
در افغانستان و شهادت شماری از شیعیان امیرالمؤمنین(ع) دوباره کابل و آتش دوباره کابل و خون دوباره تیتر خبرهای داغ تِلْویزیون هنوز در تب "جان پدر کجاستی" است که در عزای دوباره نشسته است اکنون نمی‌رسد به کسی بین این هیاهوها صدای زخمی کابل چرا از این تریبون؟ چقدر ناله‌ی جانسوز و داغ پی‌درپی چقدر شانه‌ی لرزان و پیکر گلگون چقدر خاطره‌ی عاشقانه‌ی پرپر چقدر لیلی بی‌تاب از غم مجنون چقدر حنجره‌ی سرخ و زخمی از فریاد چقدر اشک غریبی که می‌شود جیحون کجاست منجی این بغض‌های طوفانی؟ طلایه‌دارِ «مِنَ الْمُجْرِمِينَ مُنْتَقِمُون» @shia_poem
سلامُ الله علیٰ مَن عندهُ اســــرار یزدانش تعالیَ الله از این منزلت، زین رتبه وشانش سلام الله علیٰ مَن عنِدهُ علمُ الکتاب،آری شهادت میدهد بر علم او آیات قرآنش منـــور کرد بیت الله را در شـــام آغازش مشرف کرد بیت الله را در صبح پایانش کلیــــمُ الله را دیدم کنــــار وادی طورش خلیل الله را دیدم یکی از ریزه خوارانش صَفیُّ الله می فـرمــــود هذا قُـرَّةُ عَینی ذبیحُ الله می فرمود ای جانم به قربانش اگر چشمش بیفتد بر جمال بی مثال او ز یوسف چشم می بندد یقینا پیر کنعانش توسل کرد شیخ الانبیا برحضرتش،فوراً به ذکر یا علی مولا ترحم کرد طوفانش کمی از خاک نعلین علی برداشت ابراهیم که گردید آتش نمــــرودیان ، آناً گلستانش عیانش را نفهمیدند این مردم و پیغمبر... چگونه فاش گرداند از او اسرار پنهانش؟ چه بابایی! ابوطالب ، سلام الله علیه آنکه بود سنگنین تر از ایمـــان کل خلق،ایمانش چه بانویی ! که قرآن را مُزَیَّن کرده باکوثر ندارد کفو این بانو به غیر از شاه مردانش دو آقا زاده دارد ، خوانده قرآن لؤلؤ و مرجان دلم را برده این لؤلؤ ، ومجنونم به مرجانش عجب نورگریبانش گریبان گیرمان کرده نمیدانم چه سرّی هست در نور گریبانش چه کرده با عطای لقمه‌ی نانی ، که در قرآن به شأنش هل اَتی نازل شده از ذات منّانش تمام انبیــا بهـر تبـــرک اذن می گیرند که بردارند لقمه نان خشکی از سر خوانش سلام الله علی مالک که فانی گشت در عشقش سلام الله علی قنبـــــر کـه گــردید از غلامانش خودش که جای خود،مارا نکن تکفیر با این حرف به اِذن الله «کُن» می آید از امثــــالِ سلمـــانش به جز بیت امیر عالم امکان کجا دیدید؟ که میکائیل خادم باشد و جبریل دربانش نمک آماده کرده بهر نانش حضرت زهرا الهی جان عالــــم باد قــــربان نمکدانش شنیدم از نبی ، مولا به محشر میرود منبر شنیدن دارد آن منبر که او گردد سخنرانش یقیـن دارم سعـــادتمند می گــردد یقین دارم اگر بر سجده افتد پیش او با توبه شیطانش چگــونه میتـوانم از غلامی دم زنم اصلاً ؟ در این درگه که حکم مور را دارد سلیمانش جنان را دوست دارم تا شوم مهمان مولایم به این امّید که گردم یکی از ریزه خوارانش نلرزد دست و پایش ، نه ، نیاید خم به ابرویش تمـــام خلق اگــر مَرحَب شـــود آید به میدانش کَاَنّ گردش تیغ علی با سرعت نور است که عزرائیل بهر جان گرفتن مانده حیرانش نجف،آری به قدری صاحب قدراست که باید زند طعنــه به یاقـــوت جنـان ، ریگ بیابانش خداوند اختیار مطلقش داده که می باشد تمـام عالــم کون و مکان در تحت فرمانش به اِذن الله تام الاختیاراست و دهد فرمان زمین را بهر رویاندن ، سما را بهر بارانش مَلَک راواجبُ الطّاعَه است وقتی امر فرماید فلانی را کن احیـــــا و فلانی را بمیـــــرانش مقـــامش را بنـــازم ، در کتابُ الله می بینم قسم خورده به سُمّ مرکب او ذاتِ سبحانش بلا تردید خورشید فلک مستور می گردد اگر روشن کند مولای ما شمع شبستانش خدا در عالـــــــــم بالا شبیهی آفـــرید از او زیارت می کند فوج ملک در عرش رحمانش نظرکردم به عرش و فرش و کرسی و قلم،دیدم به دست حیـــدر کــــــــــــــرار باشد کلّ ارکانش به زیر سایه‌ی طوبا ، یقینا قبطه خواهم خورد به گـــــرمای لطیف آفتــــــاب صحن و ایوانش اگر این مصرع شیرین نمیشد کفر، می گفتم خدا مبهــــوت مانده بهــر تشریفات اسکانش بنـــازم آن ملاحت را که هنگام نظــــر کردن به جای تیر ، جان می ریزد از پیکان مُژگانش خدارا... آرزو کـــردم یتیــــم بی کسی باشم چو دیدم طفل بی بابا نشسته روی دامانش نمی سوزد در آتش ، آنکه دارد حب مولارا اگر آرد به روز حشر با خود کوه عصیانش نمی تـرسـم من از یَـــومَ یَفِــــــرُّ المــــرء مِن اُمِّه نه چون پاکم،چون این آقاست آن جاپای میزانش فقط راه امیــرالمـــــــؤمنین عرفان بالله است کسیکــه بی علی عارف شــود لعنت به عرفانش کسیکه بعد پیغمبــر امامی جز علی داند مسلمان نیستم والله اگر دانم مسلمانش چه بد بختند آنها که سَلونیٖ را رها کرده و رفتند ازپیِ آنکه اَقیلونی است عنوانش رها کردند باب علــم را ، رفتند این جُهّـــال پیِ آن کس که دلّال ست بهر چهارپایانش خلایق هرچه لایق ، آنکه پاکی را نمی خواهد همـــــان نامـرد مَنحوسِ حرامی باد ارزانش حسادت می کنند آن قوم ، زیرا خوب می دانند خدایش بـرگزیده بــر تمام دَهـر ، سلطانش بر آن افریطه‌ی ملعونه‌ی جنگ جمل لعنت که می بارید بغض مرتضی از برق چشمانش بگو با لشگـــر کفـــــر جمل ، آری همان اُشتر کند لعنت به آن زن کو نشسته روی کوهانش اگر چه من حقیرم، روسیاهم، خواهشی دارم به آقا زاده ات مهدی بگو رو بر مگردانش تعهد داده «خادم» با امیرالمؤمنین ، آری نباشد غیــــر ذکــر یاعلی در کل دیوانش @shia_poem
مگر مولا بپرسد از کرم حال موالی را که غیر از او نمی گیرد کسی دستان خالی را کسی جز او نمی گیرد سراغ دردمندان را کسی جز او نمی فهمد چنین افسرده حالی را اگر دست کرم را وا کند انگشتر لطفش گشاید برخلایق باب فضل لا یزالی را نگاه مهر او بارانی از جود و کرم دارد ببارد گر به ما پایان دهد این خشکسالی را نمی گنجد مضامینش به شعر شاعران آری صفاتش برده بیرون از تصورها تعالی را علی علم است یا حلم است یا فضل است یا عدل است چه تمثیلی سزاوار آید این حد بی مثالی را ولی و والی و والا ،علی و عالی واعلا که دارد غیر مولا اینچنین اوصاف عالی را شراب نام او بخشیده ارزش جان عاشق را وگرنه بر نمی دارد کسی جام سفالی را علی حق است ، حقی آنچنان واضح که خورشیدش فروزان کرده مثل روز ، روشن این حوالی را میان صحن ، رو در روی ایوان از علی گفتن خدا از ما نگیرد لطف این نازک خیالی را به وقت مرگ‌ چون می آید او ، خوش باد جان دادن بیا ای مرگ و از ما بر نگیر این نیک فالی را 🌼 یــــاصـــاحـــــبـــ زمــــانــــ 🌼 💗🖤 @shia_poem
هر آن مجنون که مُهرِ مِهر حیدر خورده تقدیرش نخِ چادر نماز حضرت زهراست زنجیرش فرستاده کتابی را در آن مدح علی گوید خدا با اِنّما و هَل اَتی و تین و تطهیرش به حکم لا فتی الاّ علی دیگر جهان هرگز نه می بیند شبیهش را نه حتی مثلِ شمشیرش فقط با نان جو سر کرد آنکه فتحِ خیبر کرد کجا این قوت و این قوّت ملائک ماتِ تکبیرش دعا بر جان مادر می کند هرکه محّبِ اوست رسید از دامنِ مادر به قلب طفل تاثیرش چنان از نامِ او مستم، گرفته یاء او دستم علی نامش چنین کرده چه خواهد کرد تصویرش کند صیدِ دل این صیاد قابل با شمایل هم که خالش دانه، مو لشکر، کمان ابرو، مژه تیرش برای کوه او رفتن، گرسنه مانده ترجیحا به جز او را نمی خواهد گدای چشم‌ و دل سیرش علی هرجا رود بالا، شود حجت تمام آنجا چه باشد شیرِ میدان و چه باشد طفل بی شیرش @shia_poem
چه درهم کرده قاتل مصحف قرآن زینب را به خانه برده اند از سوی مسجد جان زینب را همه با چشم گریان می روند از خانه ی مولا چه می فهمد کسی حال دل ویران زینب را تمام دختران بابایی اند و خوب می فهمند چگونه این غم عظمی شکست ارکان زینب را دل بی رحمِ شهر کوفه بنگر خوب، شاهد باش که این داغ و بلا هم کم نکرد ایمان زینب را اگر خواهی ببینی روح زهرایی زینب را ببین پای ولی، قربانیِ طفلان زینب را الهی بگذرد این غصه و یک لحظه هم دیگر نبیند شهر کوفه دیده ی گریان زینب را الهی این برادرها همیشه محضرش باشند کسی خاکی نبیند لحظه ای دامان زینب را الهی تا نبیند آسمان کربلا بر نی سرِ از تن جدای دلبر عطشان زینب را @shia_poem
این روزها تمام تنم درد می کند مانند فاطمه بدنم درد می کند گفتم حسین بر کفنم جوشنی نوشت در دست بی کفن کفنم درد می کند زین خجلتی که می کشم از شیر خوردنم در پیش زینبم دهنم درد می کند من اهل یثربم دلم آنجاست زیر خاک بیچاره دل که در وطنم درد می کند زهرای سوخته به تن من حلول کرد باور کنید پیروهنم درد می کند یا زینبی که می کشم از دست کوفیان چون سنگ خورده ها دهنم درد می کند @shia_poem
⭕️ امشب حاجت‌هاى بزرگ بخواهیم! فكر نكنيم به سخت بودن و دور بودن و نشدنش!! براى “خداى ما” همه چيز آسان است، پس حاجت بزرگ بخواهيم؛ بزرگ به اندازه فرج امام زمان (عج) آجرڪ‌الله یابقیة‌الله @shia_poem
عاقبت همنشین دلتنگی راحت از بغض بی كسی ها شد استخوان سرش شكافی خورد زخم سربسته ی علی وا شد... @shia_poem
اشک ها از طرف فاطمه مامور شدند در عزای سرتو معتکف دیده شوند... @shia_poem
باید علی برای ظهورت دعا کند... حرف پدر به روی‌‌‌ِ پسر میکنداثر...🖤 یا عالی بحق علی عجل لولیک الفرج تعجیل در فرج مولایمان صلوات 🌱 🥀🍃🥀🍃  @shia_poem
با عشق علی دلت صفا خواهد کرد از غصه و غم تو را جدا خواهد کرد تو یک صلوات نذر حیدر بفرست بعدش به تو فاطمه دعا خواهد کرد روح الله قناعتیان @shia_poem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در بین آن جماعت لات و هبل شناس عمری غریب بوده شه لم یزل شناس کوفه همیشه آینه ی بی وفایی است از دیدگاه مردم ضرب المثل شناس نام تو گوهریست که همتا نداشته در ذهن با ذکاوت اصل از بدل شناس نهج البلاغه مرجع حل المسائل است یعنی که نیست غیر تو یک راه حل شناس از تیغ ذوالفقار تو عبرت گرفته اند مردان یل شناس و زنان جمل شناس بوی بهشت میوزد از وادی السلام ای بی خبر بکوش که باشی محل شناس حتی به قدر مزمزه ای حس نمیکند طعم کلام ناب تو را جز عسل شناس حی عَلی علی که اجل می رسد ز راه ای رهروان عاشق ضرب الاجل شناس @shia_poem
نگاهم کردی و دیگر نگاهم را عوض کردم به نور اشک ، دنیایِ سیاهم را عوض کردم همینکه اولین بار این گدا نام تو را برده درونم انقلابی گشت ، شاهم را عوض کردم نه تنها آرزوها را ، نه تنها خنده هایم را که حتی پای غمهای تو آهم را عوض کردم خدایم جهل بود از سنگ ، صدها مرتبه بدتر به امداد دعای تو اِله م را عوض کردم به زیر سقفِ ذلت بوده ام یک چند و حالا شکر به زیر پرچم سرخت ، پناهم را عوض کردم همه گفتند شغلت چیست ، گفتم خادم روضه که با این نوکریِ شاه ، جاهم را عوض کردم در این سختیِ راه کربلا آسایشی محض ست به گامِ اول راهم ، رفاهم را عوض کردم میانِ راه اگر گلزار نزدیک نگاهم بود به عشق دیدن گلدسته راهم را عوض کردم @shia_poem
باید سخن از حقیقت دین گفتن از حرمت قبلۀ نخستین گفتن امروز برای شاعران تکلیف است با لهجۀ شعر ، از فلسطین گفتن @Shia_poem
بدان که جای خدا را گرفته دکان ها و پر شده است زمین از فریب شیطان ها چه ناله ها که علی از نفاق یاران زد سوار کشتیِ دین اند نامسلمان ها ادای امر به معروف ، منکر است دگر بیا که خاک گرفته است جمله قرآن ها طواف روی شما آروزی مردم نیست مزین است به نامت اگر چه میدان ها سلاحمان به زمین است ، خشکمان زده است چقدر دور شدیم از دعایِ باران ها خوشا به آنکه تو را دید و آسمانی شد دریغ ، ساخته بر ما گناه ، زندان ها به خشکسالیِ این سفره ها نگاهی کن بریز برکت خود را بر این نمکدان ها بیا به عشق ، قداست ببخش ای یوسف قلم به دست نشستند جمله رمان ها اگر چه بهر غمِ انتظار ، مردودیم ببخش غیبت خود را به ما پشیمان ها @shia_poem
من و این نَفسِ گرفتار الهی العفو تویی و این دل بیمار الهی العفو عوضم کن عوضم کن عوضم کن اینبار خسته‌ام زینهمه تکرار الهی العفو روبروی حرم و چشم به گنبد دارم سرم و شانه‌ی دیوار الهی العفو نکند بگذرد این ماه و نبخشی ما را بُگذر ای حضرت غفار الهی العفو دلِ ما را بتکان تاکه بریزد جز تو... آه از غلفت غمبار الهی العفو چند شب مانده از این سُفره ، الهی ارحم چند شب مانده به دیدار الهی العفو نکند آدمِ قبل از  رمضان باز شوم باز  نااهل و گنهکار الهی العفو نگذاری بروم ، رو بزنم بر غیرت آه از خاری اصرار الهی العفو به همان حامی تنهای علی در کوچه به همان مادر تبدار الهی العفو به همان دست که از شال علی کنده نشد مگر از ضربه‌ی بسیار الهی العفو به همان چادر خاکیِ در آتش مانده در میان در و دیوار الهی العفو به نفَسهای حسن ، آه حسن داد حسن -آی لعنت به تو مسمار - الهی العفو @shia_poem
تا داشت باز میشد باب رفاقت ما گفتند سفره جمع است..کم بود فرصت ما امشب شب وداع است گریه زیاد داریم ساقی جوابمان ‌کرد تا گشت نوبت ما چشمی به هم‌زدیم‌ و سی شب ز دستمان رفت بدبخت کرد مارا کفران نعمت ما دیگر‌کجا بیاییم با تو سخن بگوییم دیدی که شام غم شد شبهای رحمت ما از این به بعد مارا در خانه ات نگه دار ما با تو خوب خوبیم اینجاست جنت ما هرشب حسین گفتیم هرشب علی کشیدیم یادش بخیر باشد، خوش بود دولت ما ماه خدا ثوابش با گریه بر حسین است درروضه گریه کردیم این شد عبادت ما فعلا خدانگهدار دیدار ما محرم! شد هرشب محرم روز قیامت ما وقت وداع زینب با دلبرش چنین گفت دیدی رسید اخر وقت مصیبت ما شمر آمد این حوالی مارا ببر مدینه گودال رفتن توست شرح اسارت ما عباس جان کجایی؟!  نامحرمان زیادند راضی نشو بخندند وقت اسارت ما @shia_poem
آخر ماه، گدا مانده و تنها مانده همه رفتند فقط بنده ی رسوا مانده درب مهمانی خود را کمی آرام ببند یک نفر از صف بخشیده شدن جامانده دستگیری بکنی یا نکنی هر دو رواست دست تسلیم منِ غم زده بالا مانده هیچ کس واسطه ی بنده ی آلوده نشد مثل هر سال فقط یوسف زهرا مانده همه ی زندگی ام حاصل لطف مهدی است تازه آقایی او در صف عقبی مانده عاقبت آبرویم ریخت و در چشم امام... بی بها کرد مرا چشم بد وامانده سخت دلتنگ نجف هستم و ایوان علی بر دل غم زده ام، شوق تماشا مانده آخر ماه هم از غربت ارباب بگو بین گودالِ پر از خون، تن مولا مانده اکبر و قاسم و عبداله و عون و عباس همه رفتند... فقط زینب کبری مانده چه کند زینب مضطر که سنان دور شود لب زخمی حسینش به دعا وا مانده @shia_poem
می رود هر کس بطوف عید گاه از کوی تو من ز کویت چون روم؟ چون عید گاهم کوی تست @shia_poem
در طبع من که هستم قربان روز وصلت خوشتر ز ماه عیدی ، در چشم روزه‌داران @shia_poem