#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#لیله_المبیت
#مثنوی
شب همان شب که سفر مبدأ دوران میشد
خط به خط باور تقویم مسلمان می شد
شب همان شب که جهانی نگران بود آن شب صحبت از جان پیمبر به میان بود آن شب
در شب فتنه شب فتنه شب خنجرها
باز هم چاره علی بود نه آن دیگرها
مرد مردی که کمر بسته به پیکار دگر
بی زره آمده در معرکه یک بار دگر
تا خود صبح خطر دور و برش میرقصید
تیغ عریان شده بالای سرش میرقصید
مرد آن است که تا لحظه آخر مانده
در شب خوف و خطر جای پیمبر مانده
گر چه باران به سبو بود و نفهمید کسی
و محمد خود او بود و نفهمید کسی
در شب فتنه شب فتنه شب خنجرها
باز هم چاره علی بود نه آن دیگرها
دیگرانی که به هنگامه تمرّد کردند
جان پیغمبر خود را سپر خود کردند
بگذارید بگویم چه غمی حاصل شد
آیه ترس برای چه کسی نازل شد
بگذارید بگویم خطر عشق مکن
جگر شیر نداری سفر عشق مکن
عنکبوت آیهای از معجزه بر سر در دوخت
تاری از رشته ایمان تو محکمتر دوخت
از شب ترس و تبانی چه بگویم دیگر؟!
از فلانی و فلانی چه بگویم دیگر؟!
یازده قرن به دل سوختهام میدانی
مُهر وحدت به لبم دوختهام میدانی
باز هم یک نفر از درد به من میگوید
من زبان بستهام و خواجه سخن میگوید
من که از آتش دل چون خُم مِی در جوشم
مُهر بر لبزده خون میخورم و خاموشم
طاقتآوردن این درد نهان آسان نیست
شِقْشقیّه است و سخن گفتن از آن آسان نیست
#سید_حمید_رضا_برقعی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#مولانا_امیرالمؤمنین_علی_علیه_السلام
#مدح
#غزل
به بستر رفت، بستر نه که اینجا سنگر است اصلا
یکی از آنهمه سنگر که رفته، بستر است اصلا
در این بستر که خوابیدن نه بیداریست سرتاسر
در آن موج خطر سرتابه پا، سرتاسر است اصلا
در این بستر که زیر انداز آن شاید کمین باشد
و شاید نه که از هر سو نشان خنجر است اصلا
چه مشتاقانه با جان آمده در راه جان دادن
که عشقش دادن جان در ره پیغمبر است اصلا
نه حالا آمده با نیت تقدیم جان خود
که او از اول این قصه بر این باور است اصلا
نه اینکه با خیال سایبان و کرسی و مسند
که حیدر بین یاران بر مرامی دیگر است اصلا
چه می گویم خدایا بین یاران مثل او هرگز
نه تنها او ز یاران از همه عالم سر است اصلا
در این بستر، شهادت، مرگِ در بستر نخواهد بود
در این بستر که حتی مرگ از آن مُضطر است اصلا
از این مرد است قاسمها یکایک یاد می گیرند
شهادت اتفاقی از عسل شیرین تر است اصلا
خدایی بوده هر کاری که حیدر پای آن بوده
و هر کاری خدایی بوده، کار حیدر است اصلا
اگر کفر خدای او نمی شد من یقین دارم
از آنچه دیدم از او می شدم حیدرپرست اصلا
#احمد_رفیعی_وردنجانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
آقا جان! کمکاریهای ما را ببخش...
#مولانا_امیرالمؤمنین_علی_علیه_السلام
#لیله_المبیت
#غزل
ما را ببر به چشمهی شعر و شرابها
ما را ببر به خاطرهای از کتابها
هرشب هزار رکعتِ فیضِ تو شاهد است
پهلو تُهی نمودهای از رخت خوابها
هرگز ندید دیدهی لیل و نهارها
چون لیلتالمبیتِ علی در حسابها
یک شب فقط نگاه تو مهمانِ خواب بود
شامی که بود دور و برت التهابها
در بستر برادر خود تا سحر بخواب
ای خوابِ تو عبادتِ اُمُالکتابها
تو گرمِ خواب بودی و گردنکشانِ کفر
نیزه به دست گِردِ تو همچون سرابها
مکه شنید نالهی واویلتایشان
این حیدر است حضرت عالی جنابها
تنها امیر ، نقش تو را تیشه میزند
وقتی که بُت تراش کند انتخابها
ک
ما را ببر نجف به دَمِ ما دوا بریز
امشب بیا به کاسهی ما کربلا بریز
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#اربعین
از زبان #حضرت_سکینه_سلام_الله_علیها
#مسمط_مربع
ای ابتدای غربت بی انتها فرات
ای شاهد همیشگی ماجرا فرات
با دسته بسته رفتم از این کربلا فرات
با داغ مانده بر دلم از یار رفته ام
واللهِ پیر کرده مرا در جوانی ام
خرده مگیر نیلی ام و ارغوانی ام
دانی چرا چنین شده قد کمانی ام؟
تا شام رفته ام، سر بازار رفته ام
آه ای فرات، خسته ام از ماجرای شمر
یادم نرفته طعنه و آن حرف های شمر
مانده هنوز روی پرم، جای پای شمر
با چشم تار و پای پر از خار رفته ام
آه ای فرات رنگ پر و بالمان که هیچ
آه ای فرات خستگی حالمان که هیچ
آه ای فرات زیور و خلخالمان که هیچ
بی معجر از میانه ی انظار رفته ام
بشنو که داغ روی دلم گشته منجلی
بازار شام و حرمله و دختر علی!!
آهسته تر که بلکه عمو نشنود ولی
با عمه ام به مجلس اغیار رفته ام
#وحید_محمدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_سکینه_سلام_الله_علیها
#مدح
#وفات
#پنجم_ربیع_الاول
#مربع_ترکیب
ای چشم حسین بر جمالت
وی مظهـر فاطمـه، جلالت
تعظیم کمـال بــر کمـالت
تحسین رسول بر خصالت
بر قلب پدر سکینهای تو
در بیـت ولا امینـهای تو
تـو سـوره نـور اهلبیتی
تو شادی و شور اهلبیتی
در سینه سـرور اهلبیتی
تو نخلـه طور اهلبیتی
تو دختر مــاه و آفتابی
آیینــه زینـب و ربابی
گل بر تو، گلاب بر تو نازد
عطشانـی آب بـر تـو نازد
آیـات حجـاب بر تو نازد
تنهـا نـه رباب بر تو نازد
حقـا کـه تو فخر عالمینی
ممدوحـه زینب و حسینی
ای چشم حسین را نظاره!
بـر فاطمـه، زینب دوباره
فریـاد گلـوی پـاره پاره
وصف تو فراتر از شماره
تا حشر، سکینه ولایت
آرامـش سینـه ولایت
تو وجه خدای را گواهی
در قـلب پدر، شرار آهی
بیـن اسـرا چـراغ راهی
پیغــام رسان قتلگاهــی
پیغامت از آن رگ بریده
تا حشـر قیامت آفریده
در فُلک ولا، سکینـهای تو
راضیــهای و امینــهای تو
یک کرب و بلا مدینهای تو
چون فاطمه بیقرینـهای تو
تـو آیه حُسن ابتلایـی
قرآنِ شهیـدِ کربلایی
در مقتل خون چو پا نهادی
لب بــر گلـوی پدر نهادی
روی تـن پاکـش اوفتـادی
این گونه بــه مـا پیام دادی
ما عترت عصمت و حجابیم
در مـلک عفــاف آفتابیم
بــا آن همــه داغ بـینهایت
مــیبود بـه محضـر ولایت
از بــردن چــادرت شکایت
ای شعلـه مشعــل هــدایت
توحید و کتاب زنده از توست
آیات حجـاب زنده از توست
در بحر عفاف، گوهری تو
بر فُلک کمـال، لنگری تو
هنگام خطابـه، حیدری تو
زیرا به حسین، دختری تو
تو سینهْ سپـر به هر بلایی
تو یـاسِ کبـودِ کربلایـی
ای در نفست صدای زینب
در هر سخنت ندای زینب
همسنگر و پا به پای زینب
مـرآت خـدا نمــای زینب
«میثـم» به ثنای تو چه خواند
هــر چنـد ز لب گهر فشاند
#استاد_غلامرضا_سازگار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_سکینه_سلام_الله_علیها
#مدح
#وفات
#پنجم_ربیع_الاول
#مربع_ترکیب
امشبم را سحر نمی آید
خواب، در چشمِ تر نمی آید
مدحش از من که بر نمی آید
چون سکینه دگر نمی آید
دختر شاه... گوهر نایاب
بی قرینه... درست مثل رباب
روضه می خواند، روضه با احساس
روضه اش داشت عطر و بوی یاس
شرم یک مرد... روضه ای حساس
وای از مشک پاره ی عباس
روضه ی دست و چشم و مشک عمو
روضه قطره قطره اشک عمو
روضه خوان چشم های خود را بست
مادرش دست می زند بر دست
رأس اصغر به روی نیزه نشست
پای نیزه قد سکینه شکست
خواهر اصغر است حق دارد
به خدا خواهر است حق دارد
به روی ناقه خواند نافله را
دور ناقه شنید هلهله را
چه کند خنده های حرمله را
چشم دشمن به سوی قافله را
مثل یک مرد... مثل عمه ی خود
صبر می کرد... مثل عمه ی خود
قلبش از غصه ها کباب شده
بعد سقا فقط عذاب شده
مثل او از خجالت آب شده
وارد مجلس شراب شده
خیزرانِ یزید پیرش کرد
حرف مردی پلید پیرش کرد
دختر بی قرینه ی پدرش
روضه خوان مدینه ی پدرش
همه جا شد سکینه ی پدرش
یادش افتاده سینه ی پدرش...
...زیر پای سوارها افتاد
روی گل، ردِ خارها افتاد
یادش افتاد آه آهِ حسین
غرق در خون همه سپاه حسین
بود یک نیزه تکیه گاه حسین
داد می زد که قتلگاهِ حسین...
...پر شد از خونِ زخم های تنش
پر شد از تیر و نیزه ها بدنش
وسط حجره ی محقر خود
چشم گریان... میان بستر خود
باز در لحظه های آخر خود
یادش افتاد داغِ خواهر خود
کنج ویرانه خواهرش جان داد
سر بابا برابرش... جان داد
#علی_سپهری
#محمد_جواد_شیرازی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_سکینه_سلام_الله_علیها
#مثنوی
#مدح
#پنجم_ربیع_الاول
کند تکیه بر اقتدارت خیام
که رکن خیامی و والا مقام
سکونی به سکّانِ فُلک نجات
از این رو سکینه تو را گشته نام
گواهم همین تلّ در پیش روست
تو را سجده برده ست دشت قیام
به نفس نفیس تو هم باز گشت
ضمیرِ "علیکنَّ مِنّی السّلام"
تو آن کعبه ی تیره پوشی که نور
حجاب تو را کرده است استلام
کمالی چنین و جلالی چنان
علی وار و زهرا نشانی تمام
نرفته نخ معجرت دست باد
ندیده جمال تو را صبح شام
تجلّی زهرا! نبود این بعید
که خیر النّسایت بنامد امام
بکش تیغِ آه و دو دم سر بده
الا ذوالفقار علی در نیام
بخوان خطبه تا یادمان آوری
"کلامُ الامیرِ امیرُ الکلام"
به تعظیم شانت جهانی اجیر
امیری تو و شام و کوفه اسیر
علی خویی و زین أب منصبی
از آن رو که آیینه ی زینبی
وقاری که جلباب پوشیده است
حیایی که در نور پیچیده است
از آن خانه ای که تویی و رباب
نرفته حسینت به پای شتاب
عفیفه، جلیله، کریمه، لقب
تو نور خدایی نسب در نسب
چه نوری که بر عالمی چیره شد
به خورشید کی میتوان خیره شد؟
ندیدند جز نور در محضرت
گره های کوریست بر معجرت
به یک آه تو خم شود پشتِ دین
بیا مثل زینب به منبر نشین
علی گونه با خطبه کولاک کن
بخوان مسجد کوفه را خاک کن
بخوان تا بلرزد زمین و زمان
بگو اسکتوا لب ببندد جهان
که کوفه علی را تجسّم کند
که زنگ شتر دست و پا گم کند
که مسجد بلرزد ستون تا ستون
بکش کار ما را به مرز جنون
بدا آنکه شد گرمِ توهین تو
کند کاخ را خاک، نفرین تو
به زینب ولی اقتدا میکنی
تو هم جای نفرین دعا میکنی
#مسعود_یوسف_پور
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_سکینه_سلام_الله_علیها
#پنجم_ربیع_الاول
#مناجات
#غزل
چگونه پلک ترت میل خواب داشته باشد؟
اگر برادر تو درد آب داشته باشد
تو خواهری و برای گلوی نازک اصغر
طبیعی است دلت اضطراب داشته باشد
خدا کند که از این لشگر خبیث، اقلّاً
یکی بیاید و قصد ثواب داشته باشد
خدا کند پدرت وقت باز گشت به خیمه
رباب را که ببیند جواب داشته باشد
حسین «شیعتی» از حلق پاره گفت به گوشت
که شعر روضه، مضامین ناب داشته باشد
هزار مرتبه راضی به مرگ میشوی، آری
اگر پدر، سرِ از خون خضاب داشته باشد
اجازه میدهی از شام چند جمله بگویم؟
به شرط اینکه مصیبت حجاب داشته باشد
چگونه هضم کنم؟ ای وقار محض، سکینه
که دستهای تو ردّ طناب داشته باشد
چگونه هضم کنم که یزید، چوب به یک دست
به دست دیگر خود هم شراب داشته باشد
نخواستی که بفهمد کسی، چرا که کشیدی
چه قدر میشود این غم عذاب داشته باشد!
اراده کرد خداوند بعد رفتن اصغر
تو را به خانه کنارش، رباب داشته باشد
تصوّرش به خدا غیرممکن است برایم
که شصت سال، دلی پیچ و تاب داشته باشد
تو هم شبیه ربابی، به سایه کار نداری
پس از حسین و علی اصغرش قرار نداری
#محمد_قاسمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#حضرت_سکینه_سلام_الله_علیها
#پنجم_ربیع_الاول
#مناجات
#غزل
ماهی که یادگار ز پنج آفتاب بود
بر چهرهاش ز عصمت و عفت نقاب بود
پیوسته داشت جلوه در او صبر فاطمه
آیینۀ تمامنمای رباب بود
نامش که بود آمنه مادر سکینه خواند
کآرام بخش جان و دل مام و باب بود...
این دختر حسین به میدان کربلا
با دختر بزرگ علی همرکاب بود
در کربلا حماسۀ اشک و پیام داشت
گلواژۀ قیام و گل انقلاب بود...
لبهای خشک و تشنۀ او را به هر سوال
یک مدّ آه، فاصله، وقت جواب بود...
در یاد، داشت آن شب و روزی که از عطش
طوفان خیمه زمزمۀ آب آب بود...
در یاد ،داشت آن که رخ شیرخواره را
آهسته بوسه میزد و او گرم خواب بود
در یاد داشت آن که به مقتل دوید و دید
خورشید پاره پاره به روی تراب بود
آن ناز پروریدۀ دامان افتخار
کی جای او خرابهٔ شام خراب بود
در آفتابِ گرمِ بیابانِ راه شام
سرهای روی نیزه سرش را سحاب بود
#سید_رضا_مؤید
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#حضرت_سکینه_سلام_الله_علیها
#شب_جمعه
#وداع
#غزل
اگر خواهی پدر بینی وفای دختر خود را
نگه کن زیر پای اسب و بالا کن سر خود را
نهان از چشم طفلان آمدم دارم تمنّایی
که در آغوش گیری بار دیگر دختر خود را
نرفتی تا به پُشتِ ابرِ سنگ و خنجر و پیکان
به روی دامنت ای ماه بنشان اختر خود را
فروشد ناز اگر طفلی خریدارش پدر باشد
بزرگی کن، ببوس این دختر کوچکتر خود را
لبم از تشنگی خشک است و جوهر در صدایم نیست
برو در نهر علقم، کن خبر آبآور خود را
ز دورادور، میدیدم گلویت عمه میبوسید
مگر آماده کردی بهر خنجر، حنجر خود را
به همراه مسافر آب میپاشند، من ناچارم
به دنبال تو ریزم اشک چشمان تر خود را
کنار گاهواره رفتم و دیدم که اصغر نیست
چرا با خود نیاوردی، چه کردی اصغر خود را؟
#استاد_علی_انسانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_سکینه_سلام_الله_علیها
#مدح
#وفات
#پنجم_ربیع_الاول
#چارپاره
نیست یارای زبان تا که کند مدح تو را
ای که آرامش هر روز و شب مولایی
ای که مستغرق فی الله تو را خوانده حسین
مدح تو بس که تو بانو نوه ی زهرایی
ای سراپای تو یاد آور زهرای بتول
اثر نطق تو بر کون و مکان غالب بود
همچو زینب ز لبت نطق علی می ریزد
نطق تو تیغ علی بن ابیطالب بود
آنچه زینب همه دم کرد تماشا دیدی
همره زینب خود کوچه به کوچه رفتی
بر روی ناقه ی عریان به کنار اسرا
تا دل شام بلا تا دل کوفه رفتی
لیک ای راحت جان و تن ارباب حسین
بفدای دل پر غصه و احساسی تو
روضه هایت همه از علقمه دارد صحبت
عالمی دیده دل و دیده ی عباسی تو
از در خیمه ی طفلان حرم تا به فرات
رفت آن ماه ولی تا به حرم بازنگشت
آری آری که علمدار حرم رفت که رفت
از بر علقمه سقا به حرم باز نگشت
#ناصر_شهریاری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_سکینه_سلام_الله_علیها
#مدح
#وفات
#پنجم_ربیع_الاول
#چارپاره
بار دیگر عزای عاشوراست
از غمی بی قرینه باید گفت
دو سه خط سوگواره ی غربت
در عزای سکینه باید گفت
قطره از وصف بحر درمانده
من کجا، مدح دختر ارباب
ای که بوده حسین مداحت
السلام ای سکینه بنت رباب
در کرامات حضرتش کافیست
شیر او را رباب داده، همین
در غریبی او فقط بنویس
به عمو مشک آب داده، همین
کربلا بود دشتی از روضه
او بلاهای خویش را دیده
در عبایی پر از علی اکبر
روح بابای خویش را دیده
روضه می خواند دور دارالحرب
نعش ها را یکی یکی که شمرد
دید بابا علیِ اصغر را
به امیدی گرفت و با خود برد
پدر آمد ولی چه آمدنی!
غرق خون کرد چشم قافله را
دید دور جنازه ی اصغر
همه گفتند لعن حرمله را
از وداع سکینه و ارباب
جگر کائنات خون شده بود
آه از آن دم که دید این دختر
زین باباش واژگون شده بود
با تنی خون گرفته از گودال
آمدی ذوالجناح بی بابا
کاش می شد رها نمی کردی
وسط تیر و نیزه ها او را
پدرم را غریب بین دو نهر
نحر کردند با لب عطشان
السلام علیک ای بی سر
السلام علیک ای عریان
#امیر_عظیمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_سکینه_سلام_الله_علیها
#مدح
#وفات
#پنجم_ربیع_الاول
#مربع_ترکیب
تو کیستی؟ چراغ بهشت مدینه ای
آیینه دار حُسن حسینی، سکینه ای
باید به رتبه زینب ثانی بخوانمت
چون عمه ات به صبر نداری قرینه ای
در آسمان صبر فروزنده کوکبی
بین تمامی اُسرار رکن زینبی
دشمن ذلیل عزّو وقار سکینه است
فریاد کربلای حسینی به سینه است
در مکتب مجاهدت و صبر و ابتلا
ایثار و استقامت و ایمان گزینه است
هر چند درد و رنج اسارت کشیده ای
تو خصم را به بند حقارت کشیده ای
روی تو آفتاب تماشای باب بود
آئینة تمام نمای رباب بود
در منطق تو معجزة نطق مرتضی
پیغام تو حیا و عفاف و حجاب بود
از سنگ و تازیانه که در شکوه نیستی
در قتلگه ز بردن چادر گریستی
در مجلس یزید که قلبت کباب بود
دیدی میان طشت طلا آفتاب بود
نامحرمت به دور و غمت بی حساب بود
بر چهره آستین و دو دستت حجاب بود
فریاد و آه و اشک و غم از گریة تو سوخت
حتی دل یزید هم از گریة تو سوخت
گاهی صدای گریه اصغر شنیده ای
گه ناله در شهادت اکبر کشیده ای
گاهی به روی خار مغیلان دویده ای
گه حنجر بریده به گودال دیده ای
در هر بلیّه حمد الاهیت بر لب است
الحق تو را مقاومت و صبر زینب است
ای یادگار فاطمه ای دختر حسین
همگام زینبینی و هم سنگر حسین
در راه شام راهنمایت سر پدر
منزل به منزلی تو پیامآور حسین
هر خانه ای که هست رباب و سکینه اش
باشد صفای روضة شهر مدینه اش
تو مصحف حسین و بهشت است دامنت
بر صفحة جمال فروزنده احسنَت
پامال حرمتت شده از جور دشمنان
با تازیانه آیه نوشتند بر تنت
تو راز ناشنیده ز بابا شنیده ای
تو قاصد پیام گلوی بریده ای
ای پاکی و عفاف و حیا شرمسار تو
دشمن حقیر منزلت و اقتدار تو
پیوسته باد باغ شهادت بهار تو
تا روز حشر گریة "میثم" نثار تو
قلب حسین و چشم و چراغ مدینه ای
سرتا قدم جلال و وقار و سکینه ای
#استاد_غلامرضا_سازگار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_سکینه_سلام_الله_علیها
#مدح
#وفات
#پنجم_ربیع_الاول
#مثنوی
ای کرامت را تو مجلای تمام
حضرتت باب الکرم بنت الکرام
با کلام الله ناطق هم کلام
ای سکینه بر کراماتت سلام
مشعل روشن ز مصباح الهدی
در عبادت غرق و مجذوب خدا
گوهر دردانه ناز حسین
دختر هم راز و دم ساز حسین
جده ات انسیة الحورا تو حور
چشمه خورشید را یک لمعه نور
زینت استی گوشوار عرش را
سرور استی بانوان فرش را
ای سکینه مسکنت دامان عشق
سوره والنجم در قرآن عشق
قلب مادر از تو تسکین دیده است
زان سکینه مادرت نامیده است
معرفت برده است در کیوان تو را
خوانده مولا خیرة النّسوان تو را
برترین زن های عصر خویشتن
یادگار ماندگار پنج تن
در دل کوثر طهارت کرده ای
پنج حجت را زیارت کرده ای
در زنان هاشمی صاحب وقار
خاندان فاطمی را افتخار
آفتابی خود که عمری در حجاب
بوده ای در سایه سار آفتاب
ای وقار از دامنت آویخته
هر نگاهت با عفاف آمیخته
چشمت از زمزم دهان از کوثر است
نامت از طوبی نشان از کوثر است
مهر و ماه معرفت را کوکبی
در جلالت هم قِران زینبی
هم نشینی با امامت با امام
دیده ای ماه ولایت را تمام
ای فصاحت بی نوایت بی نوا
صد نوا از نای تو در نینوا
ای سکینه ای هم آغوش بلا
وی تو سکّان دار فُلک کربلا
مرد میدانی و لیکن در حجاب
با امام عصر خود پا در رکاب
حرف حق نطق تو را شمشیر کرد
شیره جان ربابت شیر کرد
در اسارت نقش ایفا کرده ای
پا به پای عمه غوغا کرده ای
در حرم در خیمه گه در قتلگاه
در مسیر کوفه و شام سیاه
می درخشد نام تو گفتار تو
اشک تو ایمان تو ایثار تو
جامه خون و شرف پوشیده ای
تشنگی را با پدر نوشیده ای
خورده بر جان و دلت مُهر عطش
شام غربت دیدی و ظهر عطش
از عطش گر چه ز پا افتاده ای
سهم آب خود به طفلان داده ای
در مصائب پایداری کرده ای
عمه را با صبر یاری کرده ای
بانوان را دل نواز پر توان
کودکان را سرپرست مهربان
دختری و صبر و همت این چنین
مرحبا بر صبرت ای صبر آفرین!
در وداع آخرینت با حسین
کز حرم برخواست بانگ یا حسین!
اولین کس را که مولا یاد کرد
نام شیرین تو را فریاد کرد
که ای سکینه حامی ایتام باش
ای دل آرام حسین آرام باش
قطره های اشک بر سیما مزن
شعله های درد بر دل ها مزن
منگرم با چشم گریان دخترم
قلب بابا را مسوزان دخترم
پیش تر آ نزد بابا پیش تر
گریه ها در پیش داری بیش تر
بعد تودیع حرم با التهاب
دست بر شمشیر زد پا در رکاب
رفت در میدان و دیگر بر نگشت
بر نگشت و از تن و از سر گذشت
رفت و پنهان از نظر شد منظرش
تا که دیدی بر فراز نی سرش
دیدی اندر خون دو نیم است آفتاب
نیمه ای بر نیزه نیمی بر تراب
چون رسیدی در حریم قتلگاه
معجر دیگر به سر کردی ز آه
طاقت از کف داده و دل باختی
خویش را بر خاک و خون انداختی
یافتی قرآن حق را جزو جزو
جسم خونین پدر را عضو عضو
یوسفت در بین گرگان مانده بود
جسم ثارالله عریان مانده بود
بر زیارت کردن سبط رسول
چون نبودت مهلت اذن دخول
زان زیارت در فضا هنگامه شد
پاره های دل زیارت نامه شد
پیکری دیدی ولیکن سر جدا
جمله اعضایش ز یکدیگر جدا
زان تن پامال اثر باقی نبود
سینه و پشتی دگر باقی نبود
چار سویش حجله خون بسته بود
استخوان در استخوان بشکسته بود
در وداع سینه سوز خویشتن
دست بردی زیر آن خونین بدن
تا گرفتی آن تن صد چاک را
سوخت آهت خیمه افلاک را
زخم هایش بوسه باران ساختی
مرحمی بر جسم عریان ساختی
روح بی تابت ز نو در تب نشست
خاک و خون زان بوسه ات بر لب نشست
خاک مقتل شد ز اشک تو خجل
تا سرودی این سخن از سوز دل
این بیابان گر شود از شب سیاه
بر که آرد دخترت بابا پناه؟!
این بیابان جای خواب ناز نیست
ایمن از صیاد تیر انداز نیست
ماه محمل باز انجم را بخوان
"شیعتی مهما شربتم" را بخوان
ای تجلای حرم نور خیام
چلچراغ کوفه و قندیل شام
سوخت این جا از غمت کلک و کلام
عمه جان بر روح والایت سلام
#استاد_سید_رضا_موید
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
#شهادت
#چارپاره
#محاوره
چیه ذکر هر گدا نام حسن
چیه آرامش ما نام حسن
ولی من نمیدونم چه سِرّیه
تنهایی عجینه با نام حسن
اونی که صبورتر و نجیب تره
ماجرای زندگیش عجیب تره
توی اولاد علی و فاطمه
هر کی نامش حسنه غریب تره
یه حسن توی کوچه شهید شده
شاهد یه ضربه شدید شده
من نمیدونم چرا ولی میگن
توی بچگی موهاش سفید شده
چی گذشت به آقا قصش درازه
هر کسی بجاش باشه جون میبازه
خیلی سخته ببینی بابات داره
با چوب گهواره تابوت می سازه
یه حسن غریب شهر سامراس
همونی که نوه امام رضاس
توی خونه ی خودش زندونی بود
اونی که قبله ی خونه خداس
توی ایام جوونی کشتنش
خیلی با نامهربونی کشتنش
آقامون دل نگرون مهدی بود
آخرم با نگرونی کشتنش
قربون اون بدن نیمه جونش
فدای صاحبْ عزای گریونش
پسرش آتیش گرفت وقتی که دید
میخوره کاسه آب به دندونش
تنشو توو خون میدید چیکار میکرد
اگه خیزرون میدید چیکار میکرد
اگه باباشو یه روز تو قتلگاه
پشت به آسمون میدید چیکار میکرد
#علی_ذوالقدر
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
سخت است مردی گوشه زندان بیفتد
در غربت و در وادی هجران بیفتد
زهرا دوباره آمد و جانم حسن گفت
پاشد حسن بر پای این مهمان بیفتد
می خواند با خود روضه موسی بن جعفر
تا خنده از لب های زندانبان بیفتد
دور از وطن جان داده آقا تا دوباره
شیعه به یاد روضه سلطان بیفتد
تشنه شد و شربت به لبهایش رساندند
قسمت نشد تا با لب عطشان بیفتد
سهواً به دندان ثنایش خورده ظرفی
نه آنکه با مشت و لگد، دندان بیفتد
در پادگان بوده ولی هرگز ندیده
لشکر به جان پیکری بیجان بیفتد
اصلاً نخورده بر قفایش خنجری کُند
تا سر به دست چند بی وجدان بیفتد
این روضه ی پر سوز، مخصوص حسین است
اینکه غریبی گوشه میدان بیفتد
شخصی به غارت بُرد عبای پاره اش را
تا قیمت سوغاتی اش ارزان بیفتد
از آن سلیمان زمان کی فکر می کرد
انگشترش در دست ساربان بیفتد
#رضا_دین_پرور
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
#شهادت
#مربع_ترکیب
یا علی گفتیم و راه عشق را پیموده ایم
در پناه بیرق آل علی آسوده ایم
سر به روی خاک پای آل زهرا سود ه ایم
از همان بدو تولد سامرایی بوده ایم
گرچه حق این سینه ها را کربلایی آفرید
سائلان کربلا را سامرایی آفرید
در غریبستان دنیا آشنای ما حسن
کار ماها نوکری ، دنیا و عقبا با حسن
بال پرواز قنوتم یا کریم و یا حسن
سائلی از هر کسی باشد حرام الا حسن
مجتبای دوم این خانواده الدخیل
کار این سائل به لطف تو فتاده الدخیل
بهترین انگیزه ی صوم صلات ابروی تو
یک جهان دارد مسلمان آن خم گیسوی تو
هر که را اقبال باشد تا ببیند روی تو
می کشد هو یا علی هو یا علی در کوی تو
دل حسن دلبر حسن ساقی حسن ساغر حسن
هو حسن احمد حسن زهرا حسن حیدر حسن
می رسد از خاک راهت معجزات نو به نو
آسمان از رد پایت می کند اختر درو
رخت غم دارد به تن کعبه اگر آهش شنو
عاقبت قسمت نشد تا که بگردد دور تو
می رسد با دیدنت انگشت حیرت بر دهان
که خداوند آفریده یک خدا در این جهان
مدح تو با واژه ها غیر از خیالی خام نیست
هر چه می ریزد به پیمانه به جز اوهام نیست
مستی ما را به جز تصویر تو در جام نیست
هرکسی جان داده با عشق شما ناکام نیست
شان هر کس می شود پیدا ز حال والدین
مادرت انسیه الحورا پدر مرد حنین
ریخت بر هم طعم لب های تو بازار عسل
چشم هایت را گشودی آفریده شد غزل
زلف هایت را شب یلدا شده ضرب المثل
سجده بر محراب ابروی حسن خیر العمل
هر دو عالم را بگردی گر پی مِی پروری
نیست مثل باده ی انگورهای عسگری
از فلک باید تماشا کرد خاک پای تو
حق نشسته جای حق این جانشینی جای تو
روز محشر محشری دیگر قد و بالای تو
در قیامت هم شفاعت حق نوکرهای تو
باری از عصیان به روی دوش آوردم کریم
بار کج این بار آمد از صراط مستقیم
مژه هایت صف کشیده تا کند غارتگری
تیغ ابرو را کشیدی جان به لب ها آوری
با اشارات نظر داری تو فتح خیبری
حیدری تو حیدری تو حیدری تو حیدری
چشم هایت را بهشت جاودانی گفته اند
زلف هایت را مسیر زندگانی گفته اند
دامنت را گستراندی آسمان ها کشف شد
زیر سایه سار پلکت کهکشان ها کشف شد
حد جودت تا عیان شد بی کران ها کشف شد
تا که بشناسم شما را هفت خوان ها کشف شد
دست ما کوتاه و خرما بر نخیل ای آشنا
قدر تو مجهول مانده ای امام سامرا
چرخش چشم تو برده چرخ را در زیر دین
آفرینش را حریم با صفایت زیب و زین
سامرایت پایتخت عاشقی در عالمین
تا حسن آید پس از او می رسد نام حسین
بین زندان تیغ صلحت مانده در بین نیام
آخر سر با حسینت می رسد روز قیام
دست بر پهلو گرفتی مثل مادر وای وای
مثل او قامت کمانی ای صنوبر وای وای
پیکرت می سوزد از تب بین بستر وای وای
از عطش وای از جگر گردیده پرپر وای وای
لرزه افتاده به دستت آب خوردن مشکل است
با لب تشنه خدایا جان سپردن مشکل است
از عطش آهی بلند است از تمام پیکرت
کودکت با کاسه ی آبی رسیده در برت
بر روی دامن گرفته این دم آخر سرت
نوش جان آبی بنوش از مهر زهرا مادرت
نوش جان آبی بنوش آه ای امام عالمین
نوش جان تر کن لبت را یاد لب های حسین
گرچه عمر تو گذشته روز و شب در بین بند
از لبت غم گرچه نخل خنده را از ریشه کند
حال روی دست طفلت چشم هایت را ببند
جان بده آرام در آغوش او دیگر بخند
مثل آن شش ماهه که بر روی آغوش پدر
خنده بر روی لبانش بود و می زد بال و پر
#موسی_علیمرادی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
#مناجات
#شهادت
#غزل
"خستهام از راه، میپرسم خدایا پس کجاست؟
شهر... آن شهری که میگویند: «سُرَّمَن رَءا»ست
تابلوهای کنار جاده میگویند نیست
چند فرسخ بیشتر از راه ما، تا راه راست...
رو به رویم ناگهان درهای بازِ خانهات
بر لبم نام کریمی، چون امامِ مجتباست
احتمال ریزش یکریز باران قطعی است
در دلم اندوه عصر جمعههای کربلاست
آسمان یک کاشی از محراب تو، دریا فقط
گوشهٔ سجادهات در نیمهشبهای دعاست
از کراماتت چه باید گفت وقتی با تو است
آنچه یک حرفش فقط با آصف بن برخیاست
از کبوترهای شهرم نامهای آوردهام
حالشان خوب است اما روحشان اینجا رهاست
راستی! حال کبوترهای بامت خوب شد؟
در صدای من طنین انفجار گریههاست
سکّهها جاریست از چشمانم اما باز هم
دستهایم رو به سویت کاسههای سامراست"
#اعظم_سعادتمند
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
به شوق از تو سرودن حروف جان بدهند
اگر اجازه مدحت به این زبان بدهند
تمام ثانیه ها گریه برغمت کردند
که تسلیت به دل صاحب الزمان بدهند
تنت میان تب است و دو دست لرزانت
ستون عرش خداوند را تکان بدهند
سوال کرده ام از نام قاتلت اما
مقاتل حسنی کوچه را نشان بدهند
هجوم برجگرت برده زهر بامسمار
خداکند به جگر گوشه ات امان بدهند
چقدر کاسه خودش را روی لبت زدتا
عنان مرثیه ات را به خیزران بدهند
تقاص جانتورا زهر میدهد ؟هرگز
تقاص جان تورا خولی و سنان بدهند
به سمت روضه ی سر می دوند مصرع ها
اگر اجازه ی روضه به روضه خوان بدهند
دوید خواهر اوتا سر ازتنش نبرند
سربریده ی اورا به این و آن بدهند
عبا و پیرهنش را که گرگها بردند
عقیق سرخ یمن را به ساربان بدهند…
#محسن_حنیفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
#مدح
#شهادت
#ترجیع_بند
آنکه بر محضر شما نرسد
مطمئنا که تا خدا نرسد
بهتر است اینکه زیر خاک رود
آن سری که به سامرا نرسد
عطرِ سرداب را نفهمیده
آنکه بر "سُرَّ مَن رَا ...نرسد
چشم برخاکِ آن اگر بکشیم
آسمان هم به گرد ما نرسد
سامرا رفته ها به من گفتند
هیچ جایی به کربلا نرسد
از کفن کردنی دوباره بخوان
تا که روضه به بوریا نرسد
با حسینیم با حسن هستیم
ما گدای دوتا حسن هستیم
نام ما را که از قدیم نوشت
از گدایان این حریم نوشت
تا خدا حال و روز ما را دید
بعدِ نام حسن کریم نوشت
تا که پیش تو درد دل کردیم
نام ما را خدا کلیم نوشت
دل ما را اسیر کرد آنکه
بال جبریل را گلیم نوشت
رفته بودیم مشهد و آقا
باز هم روزی عظیم نوشت
سامرا واجبیم ، امام رضا
نه کبوتر که یا کریم نوشت
با حسینیم با حسن هستیم
ماگدای دوتا حسن هستیم
این طرف صحن صاحب کرم است
آن طرف یک غریب بی حرم است
این طرف هرچه هست زائر هست
آن طرف بی چراغ بی علم است
این طرف احترام می بینی
آن طرف ناسزا که دم به دم است
سامرا شد خراب فهمیدم
چقدر روضه ها شبیه هم است
مادری اند هر دوتا آقا
موسپید است هر که غرق غم است
پیش هر دو به گریه می شنوی
روضه ی پهلویی که محترم است
باحسینیم با حسن هستیم
ما گدای دوتا حسن هستیم
کاش پلکت کمی تکان بخورد
به زمین ورنه آسمان بخورد
پسرت آمده است تا جگرت
زخم کمتر از این و آن بخورد
ظرف آبی به دستهایش تا
پدر آبی نفس زنان بخورد
می خورد ظرف هی به دندانت
چه کند آب نیمه جان بخورد
خوب شد کودکت ندیده لبت
ضربه از چوب خیزران بخورد
روی پیشانی ات فقط چین است
آه اگر سنگ بی امان بخورد
**
عمه مانده است زیر هر ضربه
که مبادا به دختران بخورد
دختران تشنه اند و با خنده
لقمه ی خویش را سنان بخورد
با حسینیم با حسن هستیم
ما گدایِ دو یا حسن هستیم
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
#مدح
#شهادت
#چارپاره
سامرا ، باز با صفا شده ای
درحریمت برو بیا داری
اربعین پا به پایِ کرببلا
زائر و دسته ی عزا، داری
باز هم گنبدِ طلائی تو
مثلِ مشهد ز دور معلوم است
همه دانند زیرِ این گنبد
مدفن دو امام معصوم است
معرفت حکم میکند اینجا
وقتِ گریه به رسمِ جود و کرم
همه یادی کنیم این شبها
از تمام مدافعانِ حرم
تا ابد یادمان نخواهد رفت
راهِ ما در مسیرِعاشوراست
در کنارِ دعایِ صاحبمان
امنیت زیرِ سایۀ شهداست
همه دلخوشیِ ما این است
لااقل یک حَسن حرم دارد
صبح و ظهر و غروب سفره بپاست
بسکه صاحب حرم ، کرم دارد
اهلِ بیت رسول این ایام
به غم و غصه ها اسیر شدند
راستی بین بچه هایِ علی
این حسن ها چه زود پیر شدند
چشم خود باز کرد و باگریه
پسر خویش را نگاهی کرد
دست انداخت دورِ گردنِ او
لب او را رویِ لبش آورد
زیر لب گفت : الوداع پسرم
بعداز این موسم جدائی هاست
این بیابان نشینی ماها
همه اش ارث مادرت زهراست
بعد از آنکه زدند مادر را
جایِ او کنجِ بیت الاحزان شد
شادی از خانواده ما رفت
بیت الاحزان شبی که ویران شد
عصمت الله پشت در افتاد
پایِ دشمن به خانه اش واشد
آنقدر با قلاف کوبیدند
استخوانهایِ بازویش تا شد
محسنِ بی گناه را کشتند
دادِ صدیقه را در آوردند
فضه و جد ما به پشتِ در
جسم ششماهه دفن میکردند
تشنه قدری آب بودم من
لب عطشانِ من تکان می خورد
کی به پیش نگاهت ای بابا
لب من چوبِ خیزران می خورد
عمه ات هست و مادرت هم هست
نه میانِ نگاههای حرام
وای از ماجرایِ بزم شراب
وای از ازدحام شهرِ شام
آستینها حجاب سر میشد
بین آن گیر و دار در بازار
چه کسی دیده است دعوایِ
زن و یک نیزه دار در بازار
#قاسم_نعمتی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
وقتی امام عصر ما امشب عزادار است
برپایی این روضه ها واجب ترین کار است
پیراهن و شال عزا مولا به تن دارد
امشب تمام عرش با آقا عزادار است
بی جرم و تقصیری به زندان شد امامِ ما
یوسف به زندانی شدن آیا سزاوار است؟
زندان برای عاشقان خلوتگه خوبی است
هر روز، روزه... هر شبش دیدارِ دلدار است
ای کاش قدری معتمد شرم و حیا می کرد
اصلا که گفته او ز آقا دست بردار است؟
با زهرِ کاری، عاقبت زهر خودش را ریخت
این روضه ی زهر و جگر الحق که دشوار است
از ترسِ رسواییِ خود از این جنایت ها
در هر کجا پشت سرش گفتند: "بیمار است..."
مردی که هر شب تا سحر غرق عبادت بود
این چند روزه تا سحر از درد، بیدار است
رنگش دگرگون می شود هر بار از دردش...
...پهلو به پهلو می کند، هرچند ناچار است
در این دم آخر شنیدم کعبه هم می گفت:
بیچاره من که قسمتم هجرانِ از یار است
در سامرا بوی مدینه می رسد انگار
آقا به یاد محسن و خونِ به دیوار است
در بسترش هر شب سؤال از مادرش می کرد
مادر چرا پس بسترت اینقدر گلدار است؟
در جست و جوی علت آن سینه ی مجروح...
...حالا شده خیره به در، در فکر مسمار است
میخواست تا یک جرعه ی آبی بنوشد که
افتاد از دستش قَدح، از بس که تب دار است
این جا پسر سیراب کرد آخر امامش را
در کربلا شرمندگی سهم علمدار است
سر منشأ هر روضه ای از روضه ی زهراست
گرچه مصیبت در دل تاریخ بسیار است
#محمد_جواد_شیرازی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
#شهادت
#مربع_ترکیب
آقای سامرا چقدر ناتوان شدی
خیلی شبیه مادر خود قدکمان شدی
عمری اسیر طعنه و زخم زبان شدی
تبعیدی مجاور یک پادگان شدی
آه ای بهار زرد و خزانی تو میروی
چون مادرت زمان جوانی تو میروی
دور از مدینه حضرت جانان چه میکنی؟
یوسف،جدا ز خیمه کنعان چه میکنی
تنها غریب گوشه زندان چه میکنی
ابن الرضا به حلقه شیران چه میکنی
حتی درندگان به تو تعظیم میکنند
اینجا تو را نیامده تکریم میکنند
دور از مدینه ای سفرت سخت میگذشت
ای آسمان به بال و پرت سخت میگذشت
باگریه ها به چشم ترت سخت میگذشت
آقا چقدر بر جگرت سخت میگذشت
بغصی شکسته داری و فریاد کوچه ای
هی میخوری زمین و ولی یاد کوچه ای
گرچه غریب بودی و کس سوی تو نرفت
شکرخدا که میخ به پهلوی تو نرفت
شعله سراغ پیچش گیسوی تو نرفت
اینجا غلاف بر روی بازوی تو نرفت
آتش کسی به خرمن نیلوفرت نزد
اینجا کشیده کس به روی همسرت نزد
تو ضعف میکنی پسرت گریه میکند
مهدی رسیده و به برت گریه میکنند
خاکی شده است موی سرت گریه میکند
این ظرف آب بر جگرت گریه میکند
برروی دامن پسرت دست و پا مزن
اینگونه چنگ بر روی این خاک ها مزن
آقا سلام بر تو و دریای تشنه ات
این کاسه میخورد روی لبهای تشنه ات
یاد حسین می دمد از نای تشنه ات
دادی سلام بر لب بابای تشنه ات
خونابه گرچه از دهنت ریخته شده
آلاله روی پیرهنت ریخته شده
شکرخدا که لعل لبت خیزران نخورد
شکرخدا که روی گلویت سنان نخورد
چکمه به روی پیکرتو بی امان نخورد
سرنیزه ای نیامد و روی دهان نخورد
شکرخدا که تو کفنی داشتی حسن
بر جسم خویش پیرهنی داشتی حسن
بی تو وقار خواهر تو مستدام ماند
با احترام آمد و با احترام ماند
پوشیده از نگاه خواص و عوام ماند
وای از زنی که در وسط ازدحام ماند...
احساس های خواهری اش لطمه خورده بود
حتی غرور روسری اش لطمه خورده بود
#محمد_جواد_پرچمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
#مدح
#شهادت
#مربع_ترکیب
پا از گلیم بیشتر انداخته گدا
وقتی به خاک پات سرانداخته گدا
اطراف صحن بال و پر انداخته گدا
گر سوی گنبدت نظر انداخته گدا
دارد شبیه کرببلا عشق میکند
با گنبد جدید شما عشق میکند
در پیشگاه لطف تو عنوان مهم نبود
انسان رسیده یا که نه حیوان!مهم نبود
سائل مسیحی است و مسلمان مهم نبود
اینچیزها برای کریمان مهم نبود
بر پای سفره ی تو نشستیم یا حسن
ما اهل سامرای تو هستیم یا حسن
هرچند ابری است هوای زیارتت
دل ها به حسرت است برای زیارتت
لب ها گرفته اند دعای زیارتت
یادی کنیم از شهدای زیارتت
قربان زائران تو که در سفر خوشند
راه تو پرخطر شده و با خطر خوشند
ای کاش نیمه جان نشود مثل تو کسی
از دیده ها نهان نشود مثل تو کسی
راهی پادگان نشود مثل تو کیسی
بیمار و ناتوان نشو مثل تو کسی
اطراف خانه ی تو چه شبها به خط شدند
سربازها مزاحم آرامشت شدند
خشک است کام تو ولی از قحط آب نیست
هستی اسیر گرچه!بدستت طناب نیست
از خون سر محاسنت آقا خضاب نیست
بر پیکر شما اثر آفتاب نیست
با نیزه بند بند تنت که جدا نشد
جسمت سه روز بین بیابان رها نشد
سنگین که شد سرت به روی نیزه ها نرفت
آوای استغاثه تو هرکجا نرفت
دیگر سنان میان دهان شما نرفت
ناموستان به کوفه و شام بلا نرفت
دندان به کاسه خورد ولی خیزران نخورد
اصلا عصا به این بدن نیمه جان نخورد
#سید_پوریا_هاشمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
دوستان بر من و سوز جگرم گریه کنید
به شرار دل و اشک بصرم گریه کنید
من جوان بودم و در سن شبابم کشتند
بر دل سوخته و چشم ترم گریه کنید
حسنم، پاره جگر مثل عمویم حسنم
بر من و بر هموی خون جگرم گریه کنید
من و جد و پدرم را به جوانی کشتند
در عزای من و جد و پدرم گریه کنید
من شهیدم ولی از خصم نخوردم سیلی
همه بر مادر نیکو سیرم گریه کنید
سال ها بود که در تحت نظر بودم حبس
همه بر قصه ی تحت نظرم گریه کنید
قبر ویران شده ام گشت بقیع دگری
داغداران به بقیع دگرم گریه کنید
بعد من مهدی من بی کس و تنها ماند
به غریبی یگانه پسرم گریه کنید
گریه ی منتظران مرحم زخم دل اوست
بر ظهور خلف منتظرم گریه کنید
به محبان من اعلام کن اینک «میثم»
همه بر «حجت ثانی عشرم» گریه کنید
#استاد_غلامرضا_سازگار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
#مدح
#شهادت
#اشعار_ترکی
#قصیده
عراقه ایله نظر ملک سامرا گورونور
حرم وار اوردا گوزه مثل کربلا گورونور
بیرینون آدی نقی دی بیرینون آدی حسن
فدا اولوم اولارا گور نه آشنا گورونور
سلام عرض ائدورم منده ملک ایراندان
اورکلرینده بو مولالرون یارا گورونور
ارادتیم بولارا چوخدی شاهدیمدی خدا
بو گوزلره حرم آل مصطفی گورونور
امام هادیدن اذن ایستورم عزاداران
یازام که دردی اولان لار بئله دوا گورونور
لواسی دست شفا بخش دی سالوب سایه
یقین بو باشلارون اوسته سایه لوا گورونور
اجازه وئرسه گریزیم منیم نتیجه آلار
حسن عسکری حتماً نظر بو شعره سالار
امام یازدهم باشدان آتدی دنیانی
سالاردی حیرته خلقی او روح رحمانی
گتیردی دشمن دین پادگاندا یئر وئردی
واریدی دورت طرف اطرافیده نگهبانی
مباد شیعه لریله تماس دوتسون امام
حقیقتاً ئوز ائوینده اولوبدی زندانی
فقط بالاسی امام زمان بیلور نه چکوب
حسن عسکری میل ایلدی جگر قانی
گئنه تحمّل اونی ائتمدی جری دشمن
امامی ئولدوره سعی ائتدی نفس شیطانی
تهیّه ائتدیله زهر جفانی گرچه ظالملر
گجیه اوخشادی عالمده ماه تابانی
غرض یتیم ایله دی شیعه نین گوزل آقاسین
آلوبدی جسم حسندن توان و یارانی
چاغیردی گل بالا مهدی به اذن حضرت حقّ
اوشاق بویوک بیزه لازمدی فیض قرآنی
سنون وجودوی الله ئوزی ائدر پنهان
منه چوخ آغلاما اوغلوم دوباره پنهانی
غریب جدّیمه هر یئرده قورسالار مجلس
گیت اوردا آغلا قبول ایله بو تمنّانی
عنایت ایله بیزیم شیعه لر مریض اولسا
طبابت ایله اوغول مهدی خلقی مجّانی
جلالیله بالا تاپشور مزاره پیکریمی
مزاره قویدولا جسم شریف مولانی
کفن اونا گوزل اوغلی فراهم ائتمیشدی
یادیما سالدی بو یئرده شه لب عطشانی
قوشون چوخور یئره دوشجک امامی دوره لدی
آلوبلا مور و ملخ تک او قانلی صحرانی
گلن ووروبدی گئدن ووردی یاره پیکرینه
چاغیردی زاده حیدر آناسی زهرانی
امیدی بیر فقط عبّاسیدی یامان گونده
اونی شهید ایلدی امّت جفا کانی
نه سس وئروب اونا اکبر نده جوان قاسم
ووروبلا ظلمیله اوتلاندی قلب سوزانی
ورق ورق ائدوب اعدا مثال قرآن تک
ائدوبله گور نئجه غارت او تشنه قربانی
او کهنه پیرهنی چوخ گوروبله مولایه
قالوبدب گون قاباقیندا او نعش عریانی
بالاسی زینُ العبا یئر گویی ائدوب تسخیر
گلوبدی علم امامتله شمس نورانی
بویوردی بونلاری قوم بنی اسد تانورام
گلون مزاره قویاق پیکر شهیدانی
نه نوعی تپراقا تاپشوردولار رجوعیم یوخ
کنار علقمه ده جسم پاک سقّانی
سوسوز ئولن آقاما بیر مکاندا یر وئردی
گوزل مزارینه کیم باخدی اولدی نالانی
سوروشدولار ندور علّت که آلتی گوشه سی وار
بویوردی حلّ ائدرم ایندی بو معمّانی
ایاقی آلتدا جوان اوغلی دفن اولار بو شهون
همین جواندی که عاشق ائدر جوانانی
و بیرده حضرت سجّاد امامتون قمری
گوروبله باغرینا باسدی او نعش بابانی
دئدی بابا کسیلن حنجره جانیم قربان
گئدوبدی غارته انگشترون الون هانی
هایاندادی علی اصغر جنازه سی بابا جان
بویور اونی گتیروم آغلادیم محبّانی
گزوبدی تاپدی ربابین گولین امام رئوف
ائدوبدی خلقی مخاطب اوجالدی فرمانی
بویوردی یوخدی کفن ایندی بوریا گتیرون
کفن ائدیم باباما منده لیف خرمانی
حلال ایله منی، خامه یازوبدی بی پرده
یانان دلیم منی وادار ائدوبدی بیر آنی
دولاندی قبر حسینون بنی اسد باشینا
رضای حقّه گوره راضی ائتدی جانانی
یازا یازا آقاما روضه منده آغلامیشام
باغیشلیون منی بو مطلب اولدی طولانی
فقط بو بنده گوره وقتوزی آلوب «غمکش»
بوکوبدی دفتری یوخدی بیر آیری امکانی
مزاره قویدی نئجه بیر فقط بیلور الله
قاریشدی تپراقا یا رب بوغازینون قانی
سوروشدی کوفه ده اهل و عیال آل الله
امیریموز بی بی جان یوخدی سویله جریانی
دئدی گئدوبدی قویا قبره تشنه قارداشیمی
همان او سوزدی او گون آغلادوبدی طفلانی
مرحوم #غمکش
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
در بین خانواده زهرای مرضیه
باید شوند تمام علی زاده ها ؛ حسن
زنجیره ی محبت زهراست دین من
با یک حسین و چار علی و دوتا حسن
#علی_اکبر_لطیفیان
#شعر_شیعه
@shia_poem
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
#مدح
#شهادت
#غزل
آن کعبه ای که صاحب کعبه دچارش شد
قسمت نشد حاجی شود، حق بی قرارش شد
یک روز بین شیرها الله اکبر گفت
شیر درنده محو او گشت و دچارش شد
اسب چموشی را لگام انداخت...نازش کرد...
آن اسب رامش شد، سپس آقا سوارش شد
وقتی سه سال آقای ما در بین زندان بود
یعنی سه سالِ سخت، غربت... یارِ غارش شد
در روزها، در کنج زندان روزه داری کرد
شب ها مناجات و نماز و گریه کارش شد
گرچه دل تاریک و سنگی داشت زندان بان
آقا دعایش کرد تا تقوا نثارش شد
تا معتمد فهمید با زندان حریفش نیست
با جام زهری سویش آمد... سفره دارش شد
مسموم شد آقا، میان حجره اش افتاد
بر خاک چنگی می زد و دلتنگ یارش شد
از تشنگی آبی طلب کرد از غلام اما
مانع ز نوشیدن دو دست رعشه دارش شد
شکر خدا فرزندش آمد این دم آخر
دیدار رویش روزی چشمان تارش شد
این جا امام عسگری در بین این حجره...
... فرزندش آمد در کنارش غم گسارش شد
در کربلا اما همین که جد او افتاد
قاتل به روی سینه، یارِ احتضارش شد
رحمی به کهنه جامه اش حتی نکردند و...
...دست کسی غارتگر آن یادگارش شد
سالار زینب را میان خون رها کردند
گرمای سوزانِ بیابان سایه سارش شد
زینب اسیری رفت و جای یک کفن آخر...
...تکه حصیری بر تن شاه و نگارش شد
#محمد_جواد_شیرازی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
#شهادت
#اشعار_ترکی
#مثنوی
دوشوبدی باشه دؤیَم درگه پُر اجلالین
یازام آقام حسن عسکرینون احوالین
او اون بیریمجی امامیکه شأنی والادی
امام عصرین آتاسی عزیز زهرادی
اوچومجی ابن رضا حجّت حق یزدان
که یدّی ایل اولوب اسلامه رهبر و سلطان
گیدنده درگهینه صاحبان غصّه و غم
روا ایدردی حوايجلرین او صاحب دم
اورکده هرکسین هر مطلبی اولیدی اگر
حیا و قیدیده دردین دینمییدی اگر
بیان ایدردی اونون حاجیتین او شاه کرم
ویرردی حاجت و دلدن ایدردی رفع اَلَم
زمان مکان اولارا فرقی یوخدی یکساندور
بو جَمعه گوشه ی چشمی گر اولسا احساندور
بولور که اهل عزانون اؤرکده حاجتی وار
علینون اوغلیدی مشگل گشادی مشگل آچار
خلاصه قورتولوب عمری فشار و محنتده
همیشه تحت نظر زیر چرخ ظلمتده
ویروبدی معتمد دون او شاهه زهر جفا
ایدوبدی شیعه لری غرق ابتلا و عزا
ایکی یوز آتمیش هجرت اولاندا هشت ربیع
ایچوبدی جام شهادت تاپوب مقام رفیع
بو بیرخبر ابوالادیانیدن روایتدی
ولایت اهلینه باب غم و مصیبتدی
دیَر گلنده مداینندن اضطرابیله
مواجه اولدوم او دم غملی ازدحامیله
یتنده بیت امامه گورنده شور و فغان
وصیت ایتدیقی اوضاع غم اولوبدی عیان
یقینیم اولدی امامیم ایدوبدی ترک وصال
یانوبدی نار جفادن سونوبدی شمع جمال
یوموبدی گوزلرینی باغبان صولوبدی چمن
ایدولّر اهل ولا جسم پاکه غسل و کفن
نماز قیلماقا اصحاب اولاندا دلداده
او امره جعفر کذّاب اولاندا آماده
ایدوبدی گون کیمی جلوه او بش یاشیندا بالا
دوتوب عمو یرینی تا نماز امامه قیلا
او دمده عالم امکانه گلدی بیر جَلَوات
او گل جمالینه اهل ولا دیوب صَلَوات
قیلوب نمازینی امّا دلینده آه نوا
آتانی دفن ایلدی یوز گوزونده اشگ عزا
آتا فراقینه آز سنّیده دچار اولدی
امام عصریمیزون قلبی داغدار اولدی
بو قدر شأن و جلالی گورنمدی دشمن
وجود مهدینی بولدی دوزنمدی دشمن
دوشوب بو فکره عدو تا که دستگیر ائتسون
امام عسکرینون نائبین اسیر ائتسون
بو نیّتیله او قوم پلید و غارتگر
ایدوبله حمله حریم امامته یکسر
گورنده بیر بیله اوضاعی اهل بیت امام
ایشیق گونوزلری وحشتدن اولدی تیره و شام
همان او گونده اولان کلّ عالمه حجت
پیام حقّیله سردابیدن ائدوب غیبت
گوزل یازوبدی «حسینی» گلوبدی سوز یرینه
ایکی امام ئولن گون توکولدولر ایوینه
بیری امام حسن عسکری اونا عنوان
بیری امام حسین خیمه سی اولان تالان
«علیلو» «سعدی» اهل ولانی یاد ایلدون
حسینچیلر اورگین بول یقین که شاد ایلدون
حسینون آدینا قربان تمام جن و بشر
مدافع حرمیدی او لحظۀ آخر
قالان قدر جانی رخت وفانی سویموردی
هجوم لشگری سمت خیامه قویموردی
اودم که امر شهادت یتوبدی اتمامه
او دمده لشگر کینه یول آچدی اخیامه
صدای طَبل و دُهُل تا اوجالدی لشگردن
اوجالدی عرشه نوا بی پناه حرملردن
امان او لحظه دن اود ووردی خیمیه اشرار
دوشوبدی وحشت و خوفه تمام خرد و کبار
او وضعی زینب کبری یتوردی سجاده
که قارداشیم بالاسی نیلیاخ بو مأواده
بویوردی عمّه خیام ایچره قالماسون بالالار
هامیسی چوللره قاچسون که یانماسون بالالار
قاچوبلا چوللره اطفال ناز پرورده
بو غمده قلب امام زمان گلر درده
نچونکه گیت گَلَه بیر یول واریدی خیمه لره
بیریدی یول قاچانا هم گلن سواره لره
اودور که حمله ایدنده او دستۀ خونخوار
قالاردی آتلار ایاقینده نازنین بالالار
یازولّا بعضی لرین جامه سی آلشمیشیدی
او اود سوسوزلیق اودی بیربیره قاریشمشیدی
عطش شراری اودور دیلرینده چوخ چوخیدی
یتنده غارت ائدن قاچماقا توان یوخیدی
#محمد_تقی_علیلو
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem