#حضرت_عبدالله_بن_حسن_علیه_السلام
#شب_پنجم_محرم
#مربع_ترکیب
دست اگر از پوست آویزان شود
خوش تر است از این که بار جان شود
جان اگر در مقتلت قربان شود
مرگ در آغوش تو آسان شود
با تو در این بحر هم رنگم عمو
با گلو و دست میجنگم عمو
نیزه ها رفتند بین پهلویت
سنگ جا خوش کرده روی ابرویت
چنگی افتاده به موج گیسویت
دست من قربان دست و بازویت
با خودم آوردم آنچه هست را
پس پذیرا باش از من دست را
مادرت هم دست داده پای یار
من چرا بی بهره باشم یک کنار
تیر ها و تیغ های آبدار
ساقی جسمت شدند ای شهسوار
داری ای شه خانه خانه میشوی
چون اناری دانه دانه میشوی
ای به قربان قد و بالای تو
کاش در گودال باشم جای تو
میکشم این نیزه را از نای تو
تا ته این قصه هستم پای تو
با تو تا اعماق این غم میروم
زیر سُمّ اسبها هم میروم
لحظه ای این قوم کور شب پرست
برنمیدارند از جان تو دست
استخوان هایت شبیه نی شکست
نیزه ای راه گلو را بسته است
آمدم آغوش وا کن جان من
آمده گودال بابایم حسن
دشمنم با هر که با تو بد کند
کاش دستم از تو دردی رد کند
کار سرو امروز کوته قد کند
کاش تیری حنجرم را سد کند
کیف کن از غیرتم دور از وطن
حرمله زانو زده در نزد من
#محمد_علی_بقایی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_علیه_السلام
#شب_پنجم_محرم
#غزل
دارد سرش را میبُرد در پیش رویم
ای عمه میخواهم روم پیش عمویم
باید عموجان در مسیر تو بمیرم
جای دگر مردم به بابایم چه گویم؟
مثل همیشه باز میآیم به سویت
بیسابقه است اما نمیآیی به سویم
از بس که در آغوش تو بودم عموجان
فرقی ندارد با تو دیگر عطر و بویم
جام بلا را دادی ای ساقی به قاسم
راضی نشو چیزی نباشد در سبویم
گر نیستم شیب الخضیب اما عمو جان
مانند مویت غرق در خون است مویم
شکر خدا تیر سه شعبه راحتم کرد
از بغض چندین سال مانده در گلویم
امروز اگر جانم برای تو نمیرفت
روز قیامت پاک میرفت آبرویم
میخواستم آخر برای تو بمیرم
دیدی برآورده شد آخر آرزویم
#آرش_براری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_علیه_السلام
#دودمه
گم شدم در توو در نامِ تو پیداشدهام
یااباعبدالله ؛ یااباعبدالله
من فقط بینِ همه در لقبت جا شدهام
یااباعبدالله ؛ یااباعبدالله
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_عبدالله
جان او د در این دنیا غل و زنجیر نیست
هیچ بازویی حریف ضربهی شمشیر نیست
سوی میدان می دود با جان و دل، بی واهمه
نوبت عشق است و دیگر فرصت تاخیر نیست
دوره اش کردند شمر و زجر و خولی و سنان
دوره اش کردند، عبدالله در تصویر نیست
حرمله کار خودش را کرده اما شک نکن
کار مسمار است آه این کار، کار تیر نیست
گیسوی رمله شده از داغ فرزندش سفید
آه این مادر پسر از دست داده پیر نیست
ایستاده عمه روی پنجه ی پایش ولی
در ندیدن اشک چشمش نیز بی تقصیر نیست
این جماعت کینه از آل علی دارند و بس
این همه وحشی گری زیر سر تقدیر نیست
می برد بر دست خود نعش برادرزاده را
لحظه ی دل کندن است این، بی سبب دلگیر نیست
کم نخواهد کرد از اندوه تو گریه ولی
بشکن ای بغضِ همیشه، گریه بی تاثیر نیست
.
#سید_حسین_تکیه_ای
#شب_پنجم
#حضرت_عبدالله
مرا حساب نکردی؟پسر نمیخواهی؟
بگو ببینم عمو جان سپر نمیخواهی؟
چرا از اکبر و قاسم سوال پرسیدی؟
برای مرگ تو از من نظر نمیخواهی؟
خودت صدا زده ای: یاوری در اینجا نیست؟
هنوز مانده عمو یک نفر !نمیخواهی
سپر ندارم عمو ،سر که هست!بازو هست!
کبوترت شده ام بال و پر نمیخواهی
قبول دارم اگر زیر دست و پا هستم
ردم مکن، نکند دردسر نمیخواهی!
مخواه بعد تو بر عمه دردسر بدهم
عمو برای خودم بهترست ،سر بدهم!
از این طرف پسری میدوید در گودال
از آنطرف خودِ مادر رسید در گودال
رسید شمر و شکست استخوان عجیب این است
که روی سینه آقا پرید در گودال
نشست روی تن هر دو ؟من نمیدانم
سر عمو و پسر را برید در گودال
کشید خنجر و بعد از دوازده ضربه
صدای وا پسرم را شنید در گودال
عجیب تیر سه شعبه شبیه خیاطی ست
که دوخت هر دو بدن را شدید در گودال
خودش که گفت :عمو زیر دست و پا هستم
شبیه قاسم شد ، قد کشید در گودال
چکار کرده سم اسب ها نمیدانم !
تن حسین شده ناپدید در گودال
عصا به دست برایش چه هدیه ای آورد
دوباره نیزه ، نه ، زخمی جدید در گودال
#امیرحسین_آکار
#شب_پنجم
#حضرت_عبدالله
برده است بنده سوی مولا هر زمان دست
شد واسطه بین زمین و آسمان دست
جز از در این آستان خیری ندیده
وا کرده هر کس رو به دست این و آن دست
در سجده و بر خاک افتادن زبان سر
وقت قنوت و ربنا گفتن زبان دست
در پهنه تاریخ اگر کنکاش باشد
دارد برای ما هزاران داستان دست
خیبر برای خود دژ مستحکمی بود
تا آن زمان که زد به در یک پهلوان دست
اسلام را پیروز میدان کرد حیدر
حق زد برای قدرت این بازوان دست
جانها به قربان مرام آن که از لطف
در اوج قدرت میگرفت از ناتوان دست
با دست پر برگشته مسکینی که حتی
یکبار برده بر در این آستان دست
با قصد بیعت سوی او آمد که آن روز
انداخت بر دستان مولا ریسمان دست
یک روز در جنگ احد آقای عالم
تهدید را از جانب مولاش رانده است
یک روز حیدر در دفاع از پیامبر
امروز عبدالله پای کار مانده است
تا گفت پیر کل عالم ینصرونی
در بیعتش بالا گرفت این نوجوان دست
راه گلو را داشت طی میکرد خنجر
سد کرد راه حمله اش را ناگهان دست
مانند ابراهیم شد در آزمونش
چون سربلند آمد برون از امتحان دست
آمد به مهمانی آغوش عمویش
هدیه چه آورده برای میزبان؟دست
زینب دو دستی بر سرش میزد در آنجا
میرفت وقتی سمت چوب خیزران دست
.
.
هر قدر کمتر در غم او زد به سینه
روز قیامت بیشتر بیند زیان دست
#عباس_جواهری_رفیع
#حضرت_عبدالله
لشکری رو سیاه ضربه زده
به عمو با سلاح ضربه زده
به تنش بعدِ ضربهی شمشیر
تیر و سرنیزه آه ... ضربه زده
تا از این سفره سهم بردارد
هر که آمد ز راه ضربه زده
دیده یک نیزهدار را از دور
که به پهلویِ شاه ضربه زده
قبل از این نوبتی، ولی حالا
هر کسی دلبخواه ضربه زده
در شلوغی به شانهاش شمشیر
وسطِ قتلگاه ضربه زده
پابرهنه دوید عبدالله
به عمویش رسید عبدالله
آنقدر تیر خورده رویِ تنش
که شده سرخ رنگ پیرهنش
مثلِ برگِ ز شاخه افتاده
دستِ او هم جدا شد از بدنش
مثلِ تشییعِ مجتبی خواندند
تیرها فاتحه به رویِ تنش
حرمله دارد آه میخندد
از بلندی به دست و پا زدنش
به عمو دوخته شده که شود
کفنی بر عمویِ بی کفنش
چون در عشقِ عموش حل شده است
مرگ احلی من العسل شده است
.
#محمد_حسن_بهرامی
#شب_پنجم
#حضرت_عبدالله
یا معزالمومنین
مثلِ طفلی پشتِ پایت راه افتادهست دین
میدرخشد نامِ تو
بر رکابِ کهنهی تاریخ مانندِ نگین
ابتدا تا انتها
در کلامت جاری است آیاتِ قرآنِ مبین
لطفت آنقدر است که؛
تا ابد سائل نخواهد دید لطفی این چنین
مینویسم یا کریم
میگذارم بعدِ اسمت تا قیامت نقطه چین
تا که مهمانت شود
با لبِ خندان شدی با یک جزامی همنشین
بعدِ میدان رفتنت
پرچمِ تزویر رو در رویت افتاده زمین
مثلِ طوفانِ بلا
رفتهای تا قلبِ لشکر از یسار و از یمین
در جمل تکرار شد
با هجومِ تو جوانیِ امیرالمومنین
مانده ردِ پایِ تو
در تمامِ کربلا با یادگاریهایِ تو
دشمنان را دیده است
از بلندی ضربههایِ بی امان را دیده است
آه که از قلبِ شاه
بعدِ تیر حرمله خونِ روان را دیده است
نیزه و شمشیر و تیر
رو به یک پیکر هجومِ توامان رو دیده است
با دو چشمِ خیسِ خود
تشنه رویِ خاک عمویِ نیمه جان را دیده است
در کنارِ عمهاش
سمتِ مقتل رفتنِ شمر و سنان را دیده است
با قدی کوتاه رفت
بی زره رو در رویِ شمشیر عبدالله رفت
دستِ عبدالله آه
رویِ خاک افتاد و از دل گفت وا امّاه آه
حرمله فرصت نداد
تا بماند زنده حتی لحظهای کوتاه آه
آخرین سرباز را
ذبح کرده تیر رو در رویِ چشمِ شاه آه
با لگد برداشتند
پیکرِ ابن الحسن را از میانِ راه آه
در شلوغیها شده
شمر نقشِ اوّلِ این روضهی جانکاه آه
نعلها کرده یکی
جسمِ عبدالله را با جسمِ ثارالله آه
.
#محمد_حسن_بهرامی
#حضرت_قاسم_بن_الحسن_علیهما_السلام
#شب_ششم_محرم
#غزل
بعدِ تو این حرمِ مرثیهخوان را چهکنم
یا تنی مانده به شنهای روان را چهکنم
میوزد آهِ من و خش خش تو میآید
اینهمه دور و برم برگِخزان را چهکنم
نجمه دنبال تو و چشمِ تو دنبال من است
آه این را چهکنم وای که آن را چهکنم
نو جوانیِ حسن ، حیف یتیمت دیدند
پیش زهرا بدنی بی ضربان را چهکنم
از عموجانِ تو تنها به لبت جان مانده
بعد فریادِ عموجانِ تو جان را چهکنم
تو نگفتی که جوانمرده عمویی دارم
این زمین خورده ترین مرد جهان را چهکنم
فکرم این بود عصا میشود اکبر که نشد
بعدِ تو بعد علی قدِ کمان را چهکنم
نامنظم زدنِ قلب مرا میبینی
نامنظم شدنت برده توان را ، چهکنم
پیش این قوم نگفتم که نقابت نگشا
زخم چشمت چهکنم زخمِ زبان را چهکنم
اینهمه نعل...در اینجای کم و...عمق زیاد
گیرم این سینه شود خوب دهان را چهکنم
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_قاسم_بن_الحسن_علیهما_السلام
#شب_ششم_محرم
#قطعه
پاشو به پای بی رمق من توان بده
دور و برم ز هلهله غوغا شده عمو
ای دست خط کوفی من خط خطی شدی
با چند نیره پای تو امضا شده عمو
انگار باز هم حسن از کوچه امده
مثل قباله ای کمرت تا شده عمو
دیدم که چند طایفه از روت رد شدند
دیدم که روی جسم تو دعوا شده عمو
چیزی نگو شکاف لبت باز میشود
سنگی بزرگ در دهنت جا شده عمو
سینه به سینه هم ببرم باز مشکل است
قدّت برابر قد سقا شده عمو
خونت تمام دور و برم را گرفته است
انگار شیشه عسلت وا شده عمو
#سید_پوریا_هاشمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_قاسم_بن_الحسن_علیهما_السلام
#شب_ششم_محرم
#غزل
وقت آن است که مأمورِ اجل را بِشِناسید
آمدم تا پسرِ شیرِ جمل را بِشِناسید
رجزم هست «أناأبن الحسن(ع)»و باید از این پس
معنیِ ضربه و آسیب و خلل را بِشِناسید
یک نصیحت به شما دارم و پیش از طلبِ رزم
باید اول نسَب و جا و محل را بِشِناسید
جنگ با هاشمیون؟! فرصت آن است که کامل
حیدریون و شجاعانِ ازل را بِشِناسید
آمدم تا پس از آشفتگیِ ازرق شامی(لع)
اوجِ حدّأکثریِ حدّاقل را بِشِناسید
زره اندازهٔ من نیست نباشد! هدف عشق است
در دل معرکه ها مردِ عمل را بِشِناسید
أیهاالناس لَعینند یزید(لع) و عمرسعد(لع)
آمدم تا پسرِ لات و هُبل را بِشِناسید
شک ندارم که اگر تیر به تابوت پدر خورد
قصدش این بوده خداوند که یل را بِشِناسید
عاشق شهدِ شهادت شدم و تشنه رسیدم
تا که مرغوب ترین نوعِ عسل را بِشِناسید
*
شده ابیاتِ تنم غرقِ هجاهایِ کشیده
قبلِ این مرثیه باید که غزل را بِشِناسید!
#مرضیه_عاطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#حضرت_قاسم_بن_الحسن_علیهما_السلام
#شب_ششم_محرم
#غزل
روزی ما سر هر سفره به نامِ حسن است
تا کرم بین مقیمینِ مَقام حسن است
هرکه مجنون حسین است خودش میداند
که حسینی شدهی دست امام حسن است
از خرابات بقیع تا به خدا راهی نیست
همت باده کشان از لب جام حسن است
در جمل بین جوانان علی کاری کرد
همه گفتند فقط سکه به نام حسن است
گفت لایومک فقط کرببلا دیده شود
همهی معجزهها پشت کلام حسن است
صلح او صلح حسین است به زهرا سوگند
کربلایی هم اگر هست قیام حسن است
حسنیهای حرم هول قیامت دارند
کربلا دید زمین زیر لگام حسن است
خیمهی آل حسن حلقهی انگشتر بود
مسند عمهی سادات خیام حسن است
تا سرِ ازرق شامی و یلانش را زد
قاسمش گفت که این تازه سلام حسن است
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_قاسم_بن_الحسن_علیهما_السلام
#شب_ششم_محرم
#غزل
عمهها از حال رفتند از کفن پوشیدنش
شد حسن هنگام عمامه به سر پیچیدنش
اذن میدان را گرفت و خنده آمد بر لبش
چشم بد دور، ای عمو قربان آن خندیدنش
نوجوانی با کفن دارد به مقتل میرود
اشک هر بینندهای جاری شود از دیدنش
قدسیان پشت سرش دست دعا برداشتند
عرشیان تکبیر میگویند از جنگیدنش
تازه داماد است و رویش را همه بوسیدهاند
سنگها هستند حتی در صف بوسیدنش
بی زره وقت هجوم سنگها جسمش چه شد؟
کار سختی نیست با این وضعیت فهمیدنش
رفت جسم نیمه جانش زیر سم اسبها
سختتر شد اینچنین در خاک و خون غلتیدنش
کیست این کودک که میگویند مردان خدا
غبطه باید خورد بر جام بلا نوشیدنش؟
#آرش_براری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_قاسم_بن_الحسن_علیهما_السلام
#شب_ششم_محرم
#دوبیتی
داغ مدینه دلتو گرفته
پهلوی این نیزه به تو گرفته
نمیشه وایسم و تماشا کنم
دست سیاه کاکُلِتو گرفته
گفتی حسن همین برای تو بد شد
هر چی که شد سر همین حسد شد
زنده بودی هنوز ولی بمیرم
مرکب اومد از رو تن تو رد شد
گلم چقدر خوش قد و بالاشدی
رفتی توی لشگر و تنها شدی
چی شد تو اون شلوغیا که آخه
یه ساعته هم قد سقا شدی
با پر سوخته پر زدی عزیزم
میشه جوابمو بدی عزیزم
چیکار کنم که پیش چشم تارم
مثل عسل کِش اومدی عزیزم
#محمد_کاروان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_قاسم_بن_الحسن_علیهما_السلام
#شب_ششم_محرم
#مربع_ترکیب
شد شب معجزه ها ، ذکر عوالم حسن است
بر لب سینه زن و ذاکر و ناظم حسن است
سایه ی روی سر این همه خادم حسن است
اولین گریه کن روضه قاسم ، حسن است
حسنی گشته حسینیه ی دلها امشب
جای هر درد نوشتند مداوا امشب
ای حسن جان ِحرم ، حضرت دلدار سلام
دست پرورده ی عباس علمدار سلام
یک تنه لشکر دین قبله ی ایثار سلام
شیر غران علی حیدر کرار سلام
سیزده ساله شدی پیر شهادت طلبان
داده ای یاد قیامت به قیامت طلبان
ذکر جانم حسن از عالم بالا آمد
طالب خون علی اکبر لیلا آمد
سیزده سالگی حضرت مولا آمد
حال عباس و حسین از رجزت جا آمد
ذکر طوفان انابن الحسنت را عشق است
یک تنه لشکر آقا شدنت را عشق است
می رسد موج زنان غیرت طوفان حسن
لشکر کفر به جان آمده از جان حسن
باز پی شد شتر فتنه به دستان حسن
کوفه را ریخت بهم یوسف کنعان حسن
هیبتت حیرت انس و ملک و جن شده است
آن همه مَن مَن ازرق همه مِن مِن شده است
وقت آن شد بچشی غربت بابایت را
کینه ها داشت مگر چشم تماشایت را
سنگ ها کرد پر از لاله سراپایت را
چه غریبانه صدا می زدی آقایت را
با زمین خوردن تو گشت بلند هلهله ها
نیمه جانی ِ تو جان داد به این حرمله ها
گرگ های جملی، یوسف کنعان ای وای
از عطش آمده روی لب تو جان ای وای
مرهم زخم تو شد سم ستوران ای وای
شد یکی جسم تو با خاک بیابان ای وای
آه بر آه یتیمانه ی تو خندیدند
شیر گشتند همه تا که غریبت دیدند
زنده شد با غم تو روضه مادر قاسم
قتل تو زیر سر این همه لشکر قاسم
سرو گویم به تو یا لاله ی پرپر قاسم
هم ابالفضل شدی هم علی اکبر قاسم
لرزه از حال تو بر عرش معلی افتاد
می کشی پا به زمین و عمو از پا افتاد
#محمد_حسین_رحیمیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_قاسم_بن_الحسن_علیه_السلام
#شب_ششم_محرم
این جوان کیست« زمین دور سرش می گردد»
ماهِ رخشنده به دورِ قمرش می گردد
آفتاب آمده در چشمِ تَرَش می گردد
نازنینی که حرم دور و بَرَش می گردد
سیبِ سرخِ حسن و میوه ی نوبَر ،قاسم
بر سرِ سفره ی زهرا،رطبِ تَر ،قاسم
پسری آمده میدان که حسن در حسن است
از زبان علی و فاطمه اورا سخن است
کلماتش همه از مصحف و شکّر شکن است
همه از لؤلؤ و مرجان و بهشتِ عدن است
بر لبش واقعه و نور تلاوت دارد
سیزده ساله و این گونه کرامت دارد
این جوان کیست که اینگونه فرس می راند
تیغِ لا حول و لا قوّةَ می تاباند
ذوالفقاری که به سرپنجه ی خود چرخاند
بو تراب آمده گویی که رجز می خواند
مثل شیری ست که می غرّد و می آید مست
دست در رطل گران کرده و شد باده پرست
با عمو شیوه ی بحث و جدلش دیدنی است
گوش کن؛واژه ی احلیٰ عسلش دیدنی است
در نبرد آمده عکس العملش دیدنی است
با رکب های فراوان٬بدلش دیدنی است
شیوه ی چشم تو دل می برد از حور و پری
حق همان بود که راحت ز عمو دل ببری
خرم آن لحظه که او پا به رکاب اندازد
گردش چرخ و فلک را به شتاب اندازد
آمده تا که به چشم همه خواب اندازد
تا که طوفان به دل آتش و آب اندازد
آمده تا به نیابت ز پدر تیغ زند
ضربدر مثل علی روز خطر تیغ زند.....
بر عمو دیدن آن حال پریشان سخت است
زخم بر پیکر آهوی خرامان سخت است
دیدن آن جگر و این لب عطشان سخت است
لحظه ی آخر و فریاد عموجان سخت است
روبرو با تو شدن حال دگر می خواهد
بردنِ جسم تو تا خیمه جگر می خواهد
بر عمو سخت بوَد بی تو چه سان برگردد
شرمگین از کرم ناب برادر گردد
روبرو با دلِ غمدیده ی خواهر گردد
عرش از بوی تو باید که معطر گردد
شورِ شیرینی ِ عشق تو تماشا دارد
هرچه آن شور تماشا بکند جا دارد
#علی_کفشگر
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#حضرت_قاسم_بن_الحسن_علیه_السلام
#شب_ششم_محرم
از ازل در جام ِ جانش داشت عشقِ لم یزل
قاسم بن المجتبی(ع)، فرمان پذیرِ بی بدل
متن بازوبند او تلفیقی از ایثار و عشق
شد رجزهایِ گوهربارش خودِ خیرالعمل
در مرامش حفظِ ناموس ارجحیّت داشت و
شد برای اهل عالم، غیرتش ضرب المثل
سمبلِ از جان گذشتن بود و با اذن عمو
گفت بسم الله را و شد هماوردش اجل
با غضب ابرو گره میکرد و میچرخاند چشم
مثلِ بابایش حسن(ع) در صحنۂ جنگ جمل
سیزده ساله ست اما در مسیرِ رزم او
سخت جان دادند؛ بی تیر و سپر شیرانِ یَل
یکّه می تازید و افتادند فوراً یک به یک
آن حرامی های باقی مانده از لات و هُبل
بسکه با شیرینیِ طعم شهادت شد عجین
از لبِ شمشیر او میریخت در میدان، عسل
بد نظر خورد و تنش شد نیزه باران و نماند؛
محض ِ لبهای عمو یک جایِ سالم لااقل
رفت اما کاشکی می ماند تا جای پدر...
چشم هایِ عمه زینب(س) را بگیرد رویِ تل!
#مرضیه_عاطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#حضرت_قاسم_بن_الحسن_علیه_السلام
#شب_ششم_محرم
حسن جوان شد و از عرشِ خیمهها آمد
نماز ظهر شد و ماهِ کربلا آمد
تو قاسمبنعلی یا یَلِ یَلِ جَمَلی؟!
همینکه آمدی انگار مرتضی آمد
زره نپوش، که جوشنکبیر میخواهی
برای حرز تو از آسمان دعا آمد
که گفته یک نفری؟ ای سپاه یکنفره!
برای یاری من لشکر خدا آمد
همینکه نامهرسانِ من از مدینه شدی
دوباره عطرِ نفسهای مجتبی آمد
برو به جنگِ سپاهی که دشمن حسناند
من اِنیَکاد شدم تا تو را نظر نزنند
رجز بخوان که رجزهایت اقتدار من است
بگو که «اِبنِحسن» بودن افتخار من است
صدایی از نجف آمد زمان بدرقهات
که گفت این نوهام تیغ ذوالفقار من است
رسید مادرم از عرش و گفت با پدرت
شبیه تو پسرت نیز رازدار من است
و نالهی پدرت از میان کوچه دوید
حسین گریه کن؛! این روضه یادگار من است
نگاه خیسِ تو میگفت: وقت پرواز است
که بام سرخ شهادت در انتظار من است
حرم سیاه به تن کرد، از حرم رفتی
به شوقِ بوسه به دستان مادرم رفتی
کمی گذشت، شنیدم فغان میدان را
صدای هلهلههای سپاه شیطان را
غبار معرکه میگفت آسمان ابریست
نگاه ابری من دید، سنگباران را
سرِ تلاوتِ تو اختلاف افتاده
ببین به دست همه آیههای قرآن را
به خاطرت به تنم میخرم؛ کمی دیگر
شبیه پیکر سرخت سُمِ ستوران را
چه روضهای؛ ملکالموت نیز حیران است
میان جسمِ تو پیدا نمیکند جان را
زیادتر شدی اما چقدر کم شدهای
چقدر روضه شدی؛ مثل مادرم شدهای
#رضا_قاسمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
#شب_هفتم_محرم
#مربع_ترکیب
ای بزرگ همه ، نوزاد اباعبدالله
وارث غیرت اجداد اباعبدالله
حضرت محسن ِ اولاد اباعبدالله
با تو حاجت به همه داده اباعبدالله
پَر ِ قنداقه ی تو بال و پر نوکر هاست
چون عمو روضه ی تو چاره ی ما مضطر هاست
شب هفتم چه قَدَر مثل شب تاسوعاست
هر چه خواهید بگیرید شب معجزه هاست
یارمان باب ِ حوائج شده حاجات رواست
کرمش شامل عالم شده از بس آقاست
این طبیبی که کُنَد درد ، دوا نشنیده
غالبا بیشتر از خواهشمان بخشیده
کیستی ای همه صاحب نفسان نوکر تو
ای بزرگان همه زانو زده در محضر تو
رو زده آبروی عالم امکان سر ِ تو
شیر سرخ عربستان شده آب آور تو
ابر و باد و مه و خورشید و فلک حیرانت
اکبر و قاسم و عباس بلاگردانت
شد گرفتار تو هر بنده گرفتار نگشت
در دو عالم به کسی جز تو بدهکار نگشت
دست و دلباز ! چرا عمر تو بسیار نگشت
وای بر حال ِ زمین، دور تو یک بار نگشت
در تو دیدم کرم ِ ارثی این سلسله را
ترسم این است شفاعت بکنی حرمله را
چیست جرمت که گرفتند ز چشمان تو خواب
چیست جرمت که شده سهم تو اینگونه عذاب
عرشیان مویه کنان ، گشته فلک خانه خراب
کم تلظی بنما ، ای نوه ی مادر آب
تو غم انگیز ترین روضه ی عاشورایی
سند محکم مظلومیت بابایی
وای از کینه ی دیرینه ی بدر و خیبر
شده جنجال دوباره سر نام حیدر
بیشتر از همه دیدند ستم از لشکر
این علی بن حسین بن علی های پدر
علی و خنده و محراب ِ دو دستان پدر
آمده یاد همه ، فزت ُ و رب ِ حیدر
فاطمه ناله زد و عرش در آمد آهش
پدری تیر کشید از گلوی نوزادش
آمده پشت در و مادر و فضه یادش
یک نفر نیست در اینجا برسد بر دادش
پدری خسته و شرم و قد ِ همچون دالش
مانده کم حرمله هم گریه کند بر حالش
گل نشکفته و پرپر شده ، ای وای رباب
ذکر یک عرش سراسر شده ای وای رباب
قدّ ارباب چو مادر شده ، ای وای رباب
خاک ، گهواره ی اصغر شده ای وای رباب
مانده کم جان دهد از دل نگرانی پدرش
چشم سر نیزه بُوَد آه ، به دنبال سرش
#محمد_حسین_رحیمیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
#اول_مجلسی
#شب_هفتم_محرم
داغ تو روزگارِ مرا گریه دار کرد
ای عشقجان چه با دل تو روزگار کرد
مانند مادران جوانمرده روز و شب
باید نشست پای غم تو هَوار کرد
دلواپسیم حضرت گریه به ما بگو
باید برای زخم دو چشمت چکار کرد
جبریل اشک زیر بغلهای او بگیر
از آه مادرش چه دلی شعلهزار کرد
داغ حسین امام مرا پیر کرده است
از بس که روز و شام جگر داغدار کرد
گیسو بریز ای سر نیزه پسند من
قربان آنکه باز مرا بیقرار کرد
هر روز ظهر سایهی آن نیزه دار بود
آقا چه لطفها که به آن نیزه دار کرد
دارد گله رُباب از آن تیر میکند
دیدی چگونه بچهی ما را شکار کرد
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
#شب_هفتم_محرم
از حَرای ِ کوچک ِ قنداقه ات ، آغاز کن
فاش کن پیغمبری را جرعه ای اعجاز کن
فرصتی کوتاه مانده ، از بغل پائین نیا
هرچه میخواهی در این کوتاه فرصت ناز کن
آی اسماعیل ، هاجر خون جگر شد ، هو بکش
چشمه ی ِ آب ِ حیاتی ، زیر پایت باز کن
هفت شهر عشق را پیری ، « اَناَ الحَقیٖ » بگو
مسـند ِ لاهـوتی ِ اشـراق را ، احـراز کن
خاکیان از سِرّ ِ وَجه اللهی ِ تو عاجزند
رازهایـت را برای ِ عرشـیان ، ابـراز کـن
ما همه دلتنگ ِ عطر و بوی حیدر گشته ایم
شیشه ی عطر حرم ! خوشبوترین ! سر باز کن
چون عمو فرصت نداری تا ببازی دست و چشم
وقت کوتاه است ، شور ِ عشق را ایجاز کن
کمتر از قاسم نمی باشی ، بیا بالی بزن
از سر ِ دست ِ پدر تا نیزه ها ، پرواز کن ...
...بانگ «هَل مِن» درمیان کهکشان پیچیده است
ای رباب ِ شیر زن ، شش ماهه را سرباز کن
#روح_الله_قناعتیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
#شب_هفتم_محرم
بر نبض این گهواره نظم کهکشان بستهست
امید، بر شش ماه عمر او زمان بستهست...
وقتی به پابوس لبش نائل نشد باران
یعنی در رحمت به روی آسمان بستهست
خیلی تلظی میکند آب فرات؛ اما
راه وصال او به دریا همچنان بستهست
آری، رجزهای علی اکبر و قاسم
شرح تلظی لب طفل زبان بستهست
دفع بلا کردهست از جان امام خویش
او عهد با مولای خود تا پای جان بستهست
میخواست بابایش ببوسد حنجر او را
اما مسیر بوسه را تیر و کمان بستهست...
#محسن_حنیفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
#شب_هفتم_محرم
بگو که یکشبه مردی شدی برای خودت
و ایستادهای امروز روی پای خودت
نشان بده به همه چه قیامتی هستی
و باز در پی اثبات ادعای خودت
از آسمانیِ گهواره روی خاک بیفت
بیفت مثل همه مردها به پای خودت
پدر قنوت گرفته تو را برای خدا
ولی هنوز تو مشغول ربّنای خودت
که شاید آخر سیر تکامل حَلقت
سه جرعه تیر بریزی درون نای خودت
یکی به جای عمویت که از تو تشنهتر است
یکی به جای رباب و یکی به جای خودت
بده تمام خودت را به نیزهها و بگیر
برای عمه کمی سایه در ازای خودت
و بعد، همسفر کاروان برو بالا
برو به قصد رسیدن، به انتهای خودت
و در نهایت معراج خویش میبینی
که تازه آخر عرش است، ابتدای خودت
سه روزِ بعد، در افلاک دفن خواهیشد
کنار قلب پدر، خاک کربلای خودت
#هادی_جانفدا
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
#شب_هفتم_محرم
#چارپاره
سکوتِ نگاهش جلو چشممه
نبودش رو سخته تصوّر کنم
به داغش دلم کرده عادت ولی...
چجوری جای خالیش و پُر کنم؟!
عطش داشت و شد زبونش سفید
به سختی به هم میرسیدن لباش
چقد نیمه شب گریه کردم تا که-
بِره از تو گوشم صدا گریه هاش
بمیرم الهی واسه غربتش
براش با چه لحنی لالایی میخوند
علی اصغرم(ع) رو سه شعبه گرفت
حسینم(ع) ولی کاش پیشم می موند
شنیدم که حیرون شد و بی رمق
با قدّ کمون، بی پسر برمیگشت
شنیدم رو دستاش زده دست و پا
الهی بمیرم! بهش چی گذشت...
پر از تیر شد گوش تا گوش ِ اون
گلوی ضعیفش دیگه جا نداشت
دو تا دستایِ کوچیکش سرد شد
گلم غرقِ خون پلک رو هم گذاشت
نگم از اسارت که توو کلّ راه
دیدم خونی؛ قنداقۂ پاره رو
یکی کف میزد، هی ترانه میخوند
رو دستش می رقصوند گهواره رو
رسیدیم و با هلهله اومدن
یه عدّه زنِ کافر و بی حجاب
می پرسید از من زنِ حرمله(لع)
با خنده... ببینم! کدومه رباب!؟
#مرضیه_عاطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
#شب_هفتم_محرم
#غزل
بی رمق، مثل لب خشک تو مادر هم شده
گریه های تو بلای جان هاجر هم شده
کاش اینجا بود زهرا و به دادم می رسید
کار خیمه با صدای العطش، درهم شده
دست بردار ای علی، اینقدر دست و پا نزن
مشک سقا دست بر دامان کوثر هم شده
می رود از حال مادر، چشمهایت را نبند
کاش می مُردم برای بار آخر هم شده...
بی عمامه رفت منبر، بر سر دست حسین
در همین شش ماه، این شش ماهه حیدر هم شده
قحط آب است اینقدر از حرمله منت نکش
رفته عباس از حرم، اوضاع بدتر هم شده
خورده ای تیر سه شعبه، وزن کم کردی چرا؟
بار خود برداشتی اندازهء پر هم شده
بی زره رفتی به میدان، آخرش این شد که شد
مثل قاسم، اصغر من پاره حنجر هم شده
یک عبا از دور دیدم با خودم گفتم چه خوب
شاید آنجا پهلوانم، قدّ اکبر هم شده
بعد تو با لشکری هستم طرف که در حرم
میکشد موی مرا از زیر معجر هم شده
#رضا_دین_پرور
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem