eitaa logo
مدافعان حرم 🇮🇷
33.8هزار دنبال‌کننده
29.8هزار عکس
11.9هزار ویدیو
286 فایل
اینجا قراره که فقط از شهدا درس زندگی بگیریم♥ مطمئن باشین شهدا دعوتتون کردن💌 تاسیس 16اسفند96 ارتباط👇 @Soleimaniam5 https://gkite.ir/es/9987697 تبلیغ👇 https://eitaa.com/joinchat/2294677581C1095782f6c عنایات شهدا👇 https://eitaa.com/shahiidaneh
مشاهده در ایتا
دانلود
این کانال در جهت انتشار خاطرات خیبریان دفاع مقدس نبا شده. #خاطره #فیلم #پیشواز #منبر #عکس #کتاب و به زودی انتشار رمان بسیار زیبای #تب‌مژگان .... دعوت به کانال با لینک زیر👇 🔴 @khybariha 🌷🍃🍃🍃
وقتی خواست به سوریه برود.... شب تولد زهرا را جشن گرفتیم....😍🎉 تا 12 شب با بچه‌ها بازی کرد.😄 اگر برای همه چیز خسته می‌شد برای بازی با دخترهایش خستگی را نمی‌شناخت....👌🍃 کلا هر شب از ساعت 9شب که می‌آمد تا 12شب بساط بازی در خانه به پا بود....😄 برای بچه‌ها اسب می‌شد.😁 نقش یک اتوبوس را بازی می‌کرد و بچه‌ها را یکی یکی سوار می‌کرد....🚎 از یک سر اتاق تا سر دیگرش بیشتر از 20بار بچه‌ها را سواری می‌داد...🌹 می‌گفت دختر باید با پدرش بازی کند. شادی کند....😍 حالا یکی از مشکلات من همین شروع ساعت 9شب است.... باور کنید ساعت که 9 می‌شود تا وقتی بخوابند بهانه‌گیری‌هایشان به اوج می‌رسد....😔 هر شب عادت داشتند با صدای قصه بابا بخوابند....😓 تولد دختر شهید بعد از شهادت پدر در کنار خاله سارا @modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
📚 #تـ‌وشـ‌ـ‌هـ‌یـد_نـ‌مـ‌یـشـ‌وے📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه ❤️شـ‌هـيـد مـدافـع حـرم❤️
📚 📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه ❤️شـ‌هـيـد مـدافـع حـرم❤️ 💚 به روایت برادرشهید💚 🍂 تـقـدیـم به مـحمـودرضـا روزهای آخرسال۱۳۸۹بود چندروزمانده به قبل ازپایان سال ازپایان نامه دکترای تخصصی دفاع می کردم🙂 وقتی رسیدم تهران شب یک راست رفتم سراغ برای پذیرایی جلسه فکری نکرده بودم☹️ ونگران آبرومندانه برگزارشدن جلسه بودم به رضا گفتم هیچ چیز آماده نیست🙁، وفرداهم وقتش راندارم فردا می توانی بامن بیایی جلسه دفاع؟😒 گفت:چه چیز راباید آماده کنیم😊؟گفتم باید ،لیوان بلور کارد واین جور چیز ها بخرم🙂 گفت ظرف وظروف رادیگر میخواهی چه کار😕؟ گفتم بشقاب ها ولیوان ها اگریک بارمصرف باشند پایان نامه ام نمره نمی آورد.😐 گفت اینها را ازخانه می بریم گفتم برو کت وشلوارت را هم بیاور بی چون وچرا رفت دو دست کت شلوار آورد☺️ امتحان کردم یک دستش راکه سورمه ای واتو کشیده بود.🙂 گذاشتم کنار صبح ماشین پرایدش رابرداشت وسایل را زدیم توی ماشین واز راه افتادیم سمت دانشگاه 🙂 خودش هم برای حضور درجلسه لباس مرتبی پوشیده بود☺️با ماشین رفتیم داخل دانشکده دامپزشکی دانشگاه تهران آن روز درگیر یک مشکل آموزشی بودم که به خاطرآن باید قبل از دفاع،دوساعتی پله های دانشکده دامپزشکی را بالا و پایین می رفتن!😣 در این فاصله رفت میوه و چندجعبه آبمیوه خرید☺️.تنها چیزی که آنروز خودم رفتم خریدم،یک جعبه شیرینی بود ک باعجله زیاد از خیابان کارگر شمالی گرفتم🍃.غیر از این جعبه شیرینی،همه جلسه را ردیف کرده بود.👌 حتی وسایل و میوه ها و جعبه های آبمیوه را که خریده بود،از توی ماشین تا داخل سالن آمفتی تئاتر دانشکده آورد☺️ یادم نیست چه مشکلی برایش پیش آمده بود که نتوانست بیاییدسر جلسه و چند دقیقه قبل ازشروع جلسه برگشت.😒 خاطره خوش آن روز را فراموش نمی کنم.💔 که چقدر از اضطرابم کم کرد.دوست دارم اگر گذرم دباره به کتابخوانه دانشکده دامپزشکی دانشگاه تهران افتاد پایان نامه ام را از کتابخانه بگیرم و در صحفه تقدیم نامه، را کنارنام که نامه را به او کرده ام اضافه کنم❤️. آن را از گرفتم.💔👌 🍂 بےخـواب و بے تـاب یک روز زنگ زد :فردا عده ای از بسیجی ها یک شب مهمان ما در پادگان هستند.اگر وقت داری بیا.🙂 بعدا نمی توانی این جور جاها بیایی.دو روز درس و دانشگاه را تعطیل کردم و با های مقاومت حمزه ی سیدالشهدای اسلامشهر همراه شدم و رفتیم پادگان.🙂 دو روزی که مهمان پادگان بودیم خیلی تلاش کرد دوره به بهترین شکل برگزارشود👌.من ندیدم توی آن دوروز .🍃 کسی اگر نمی دانست،فکر می کرد مشغول جنگ است که وقت ندارد بخوابد.✌️ شبی که در پادگان ماندیم برنامه پیاده روی شبانه داشتیم.بعد از نصفه شب بود که از پیاده روی برگشتیم.☹️ مرا برد اتاق خودش.تختش را نشان داد و گفت:تو اینجا بخواب☺️ .قرار بود تا صبح استراحت کنیم.بعد بلند شویم برویم برای نماز و صبحانه و بعدش هم میدان تیر🔫.گفتم تو کجا می خوابی؟ من دارم تو بخواب.🙂 این را گفت و رفت.من تا اذان صبح تقریبا نخوابیدم.مرتب چک می کردم که ببینم برگشته یا نه.بالاخره هم نیامد ومن را بعد از صبحانه،وقتی که داشتیم آماده می شدیم برویم میدان تیر،🔫جلوی ساختمان دیدم☹️.چشم هایش کرده بود🙁. آستین هایش را زده بود بالا. سرش را انداخته بودپایین و داشت با عجله به سمتی می رفت صدایش زدم.😕 کنار درخت کاج کوچکی ایستاد دوربین کوچکی را که توی جیبم داشتم بیرون اوردم و گفتم بایست می خواهم بگیرم📷.دستش را کرد توی جیبش و به دوربین لبخند زد☺️.دوباره رفت و تا میدان تیر ندیدمش.نمی دانستم قرار است میدان را کند👌🙂. با اینکه تا روز قبل نکرده بود،توی میدان آنقدر بود که انگار چندساعت خوابیده است.✌️ قبل از رفتن به میدان تیربه بچه ها گفت: تا تیر به هر نفر می دهیم.سعی کنید از این فرصت استفاده کنید👌.استفاده هم به این است که در این وضعیت و نیازی که به مجاهدت ما دارد☝️،اینجا بدون نباشید،❤️ و کنید🔫. خیلی با بود.شوخی میکرد☺️.عکس هایی که از او توی میدان گرفته ام هیچ کدامشان رضا را نشان نمی دهد✌️. تا عصر همینطور بود و میدان را می کرد. توی آن دو روز برای اینکه به هایی که مهمانش بودندخوش بگذرد همه کار کرد.👌☺️👌 @modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
📚 #تـ‌وشـ‌ـ‌هـ‌یـد_نـ‌مـ‌یـشـ‌وے📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه ❤️شـ‌هـيـد مـدافـع حـرم❤️
📚📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه 🌷شـ‌هـيـد مـدافـع حـرم🌷 💚 💚 🍂 و نـهـم 🍁:بـالـبـاس نـظـامـےدر محـضر بـانـو چندبار پیش آمد وقتی را نشان می داد،از او خواستم یکی دوتا عکس به من بدهد اما وقت 😢😒! می گفت تا امروز یک فریم عکس از بچه های در نشده.بگذار منتشر نشود. یکی از که خیلی اصرار کردم به من بدهد عکسی بود که بعد از در و پاکسازی مناطق اطراف (ع)از وجود ها بالباس در گرفته بود.☺️👌 کرده بود که با لباس توانسته داخل عکس بگیرد😍.می گفت داشت که هرجور شده در یک عکس بالباس نظامی بگیرد.😁 بالاخره با تمام محدودیت هایی که برای ورود به نظامی وجود داشته به دل را زده به دریا و چندنفری با لباس رفته اند داخل .☺️😍 بعد از نگاه به این از روی می گذارد😔. یک عمر را لقلقه زبان کردیم و در پیشگاه (ع) و و کردیم که #(یالیتَنا_کُنا_مَعکُم) و به زبان گفتیم (ع)💔 واین اواخر باز هم با گفتیم #(کُلنا_عَباسُک_یازینب)و در گفتنمان ماندیم ک ماندیم....💔🕊 🍂 🍁:خـوف تـکـفیـر از سـپاه امـام خـمیـنے یک بار عکسهایی را که خودش آنجا از نوشته های ها و رزمندگان ارتش سوریه گرفته بود نشانم داد بین آنها عکس یکی از رزمنده های بود که داشت شعاری به روی می نوشت به این عکس که رسیدیم گفت:این بعد ازنوشتن شعار زیرش نوشت #(جیش_الخمینی_فی_سوریا)این را که گفت زد زیر 😂😂. گفتم به چه می خندی گفت ها از ما و نام (ر)خیلی 😁👌 بعد تعریف کرد که یک روز در یکی از محلاتی که اهالیش آنجا را ترک کرده بودند متوجه شدیم که سرگردان به این و آن می دوید🏃🏃. رفتیم جلو و پرسیدیم چه شده؟گفت مجروح شده و در خانه افتاده ولی کسی نیست که کمک کند با تعدای از بچه ها رفتیم داخل و دیدیم پسرش یکی از همین هاست.👹👺 درشت،ریش بلندو لباس چریکی به تن داشت.😣 یک گوشه افتاده بود و خون زیادی از پایش رفته بود تا ما شد شروع کرده به داد و فریاد کردن هرچه از در بیرون آمد نثار ما کرد🗣🗣.همین طور که داشت فریاد می زدو بد و بیراه می گفت، یکی از ها رفت نزدیکش و توی گفت می دانی ما هستیم؟☝️، این را که گفت دیگر از .🙊😂👌 ... @Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
📚 #تـ‌وشـ‌ـ‌هـ‌یـد_نـ‌مـ‌یـشـ‌وے📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه ❤️شـ‌هـيـد مـدافـع حـرم❤️
📚 📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه ❤️شـ‌هـيـد مـدافـع حـرم❤️ 💚 به روایت برادرشهید💚 🍂 از ریـال سـعـودے تـا دلار آمـریـکـایے داشتیم با هم یکی ازعکس خودش را می دیدیم که توی آن با ،بالا سر تعدادی از های ها ایستاده بود.✋ درباره این و درگیر ی اش با تکفیری ها توضیح می داد که پرسیدم:این جریان های را چه کسی می کند؟🤔 گفت توی هایشان از و تا پیدا می شود!😏 در زمانی که هنوز صحبتی از نقش در بحران و حمایت این کشور از ها در رسانه ها بر سر زبان نبود، ترکیه را دست می دانست.👺 برای حرفش یک بار عکسی نشانم داد که خودش در یکی از مقرهای گرفته بود.📷 عکس ای بود که برای از استفاده کرده بودند.☝️ 🍂 مـردم دار و مـردم بـاور یکی از تعریف میکرد: در با میگرفت. یکبار در یکی از مناطق چند شدیم که روی زمین نشسته بودند. یکی از بچه ها گفت شاید باشند.❌ یک جلو پایشان زد خیلی و کردند.😰 رفت جلو و شروع کرد با آنها به کردن. خودش را معرفی کرد و بعد به آنها گفت:(ع) هستیم و شما در پناه ما هستید.☺️ وقتی این را گفت شدم.بعد طوری با آنها حرف زد که را کردتا جایی که تعدادی از ها را به ما نشان دادند👀. در هم از مردم منطقه استفاده می کرد. یک بار یکی از اهالی منطقه را با خودش سوار ماشین کرده بود که ببرد .🚙 من به اینکارش کردم اما جوری با مردم می کردکه با او می کردم.😒 ... @modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
📚 #تـ‌وشـ‌ـ‌هـ‌یـد_نـ‌مـ‌یـشـ‌وے📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه ❤️شـ‌هـيـد مـدافـع حـرم❤️
📚 📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه ❤️شـ‌هـيـد مـدافـع حـرم❤️ 💚 به روایت برادرشهید💚 🍂# قسمت_پـنـجاه‌وسـوم شـهـادت دسـت خـود مـاسـت چندماه قبل از یک شب خواب را دیدم.👀 دیدم دقیقا در موقعیتی که در پایان بندی اپیزودهای مستند نشان می دهد.☝️ با بسیجی هایی که کنار ماشین تویوتامنتظر هستند تا با او بدهند،ایستاده ام. حاج با قدم های تند آمدو رسید کنار تویوتا.🚕 من دستم را جلو بردم،دستش را گرفتم و بغلش کردم.✋ هنوز حاج همت توی دستم بود که به او گفتم:دست ما را هم بگیرید.💔 منظورم برای باز شدن باب بود.🕊 همت :دست من و دستم را رها کرد.😒 از همان شب تا مدتی ذهنم درگیر این موضوع شده بود که چطور ممکن است دست در برآوردن چنین باز نباشد.❗️ فکر می کردم اگر چنین چیزی دست نیست پس دست چه کسی است❓ تا اینکه یک شب که در منزل مهمان بودم، را برای او تعریف کردم. خیلی مطمن :راست می گوید دست او نیست.☝️ بیشتر کردم ،بعد گفت:من در خودم به این نتیجه رسیده ام و با یقین می گویم هرکس شده،خواسته که بشود.👌🕊 .☝️ 🍂# قسمت_پـنـجاه‌وچـهـارم شـهـیـد زنـده این اواخر وقتی از او می گرفتم📸آن قدر به داشتم که وقتی پشت لنز توی چهره اش نگاه می کردم با خود می گفتم این است☺️🕊. بارها این از ذهنم خطور کرده بود.تقریبآ پنج شش ماه آخر هرچه از او گرفتم بعدآ از می کردم📷. دلم نمی آمد عکسی از او گرفته باشم که آخر باشد😔. با خود می گفتم ان شاالله هنوز هم هست و دفعه بعد که دیدمش باز هم از اوعکس می گیرم.👌 یکی از عکس هایش را خیلی .❤️ هدفون بزرگی روی گوش هایش بود و داشت فایلی را گوش می کرد.🎧 تا چند روز قبل از این عکس را نگه داشته بودم.اما آن را هم کردم.😒 دوست داشتم که هنوز باشد اما از حالت هایی که این اواخر داشت یقین کرده بودم رفتنی است.🕊 به خاطر کردن آن عکس نمی خورم.به همه ی ساعات اندکی که قبل از در کنارش بودم و به لحظاتی که در کنارش بودم می کنم.👌🍃 همیشه حواسم بود که کنار که روی می زند.🚶 ... @modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
📚 #تـ‌وشـ‌ـ‌هـ‌یـد_نـ‌مـ‌یـشـ‌وے📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه ❤️شـ‌هـيـد مـدافـع حـرم❤️
📚 📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه ❤️شـ‌هـيـد مـدافـع حـرم❤️ 💚 به روایت برادرشهید💚 🍂 کـوثـر محـمودرضـا وقتی تماس می گرفت📲،بعد از دوسه کلمه احوالپرسی،معمولا اولین بود.☺️ با آب و تاب تعریف می کرد که چقدر شده و چه کارهای جدیدی انجام می دهد☺️.به دوستان خودش هم که زنگ می زداگر داشتند با آنها درباره اینکه دختر من است یا دختر تو،بحث می کرد.🙂 به مثل همه به $دخترشان بود❤️.اما را می داد.😐 یک بار در شهرک شهید محلاتی قرار گذاشته بودیم .آمد دنبالم و راه افتادیم به سمت اسلامشهر.توی راه گفت را برده و ازش عکس گرفته📸.مرتب درباره ی آن روز و رفتنشان گفت.😕 وقتی رسیدیم اسلامشهر جلوی یکی از دستگاه های خودپرداز نگه داشت.پیاده شد رفت گرفت و آمد.تا نشست توی ماشین گفت:اصلا بگذار ها را نشانت بدهم🙂..ماشین را خاموش کرد.لپ تابش را از کیفش بیرون آورد و عکس های را یکی یکی نشانم داد☺️.درباره ی بعضی هایشان خیلی توضیح داد و با دیدن بعضی هایشان هم می زد .😃 شبی که برای استقبال از پیکر رفتیم اسلامشهر در منزل پدر خانمش جلسه ای بود.🍃 چند نفر از مسئولان یگانی که در آن مشغول خدمت بود هم آنجا حاضر بودند.یکی از همان برادران به من گفت رفتتش این دفعه با دفعات قبل فرق دارد😔.خیلی عارفانه است.فضای جلسه سنگین بود.برای همین ادامه ندادم😞.بعد از جلسه با چند نفر و آن بزرگوار مسئول رفتیم کار .🍃 توی ماشین قضیه رفتن را از ایشان پرسیدم.گفت:وقتی داشت می رفت پیش من هم آمد و این دفعه از ام و می روم🕊🕊.دیگر مثل همیشه شوخی و بگو بخند نمی کرد و متفاوت بود.👌🕊 🍂 قـراری کـه داشـتنـد شب ، به دو نفر از هم سنگرهایش گفته بود:وقتی تهران در دانشکده بودیم بودم در منطقه خیلی با هستیم.☺️ یک خیلی خوب در آنجا برای افتاد.👌 بعد هم به آن گفته بود خودتان باشید!☝️ از آن که خواب را دیده بود تا در شرقی می گذشت.🍃 از هم می گفت وقتی داشت این حرف ها را می زد ما گوشمان با نبود و مشغول کار خودمان بودیم.☹️ اما یکی دو دقیقه همین حرف را داشت می کرد.🍃 فردای آن شب از آن در حین و با ها از ناحیه پا تیر می خورد و می شود.😒 بعد به 🕊💔 می رسد و نفر هم که بود ک در همان منطقه به می رسد.🕊🕊🕊 ... @modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
📚 #تـ‌وشـ‌ـ‌هـ‌یـد_نـ‌مـ‌یـشـ‌وے📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه ❤️شـ‌هـيـد مـدافـع حـرم❤️
📚 📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه ❤️شـ‌هـيـد مـدافـع حـرم❤️ 💚 به روایت برادرشهید💚 🍂 سبقت در حب ولایت وقتی را داخل گذاشتم💔، از طرف گفتند سفارش کرده با او دفن شود😔 . جا خوردم. نمی دانستم چنین کرده است.🍃 داخل ایستادم تا رفتند وچفیه را از داخل ماشین آوردند. چفیه ای بود که با یک واسطه به رضا رسیده بود.☝️ مانده بودم با چه ! همیشه در به خودم را از رضا می دانستم. را که روی گذاشتم،فهمیدم به هم نرسیده ام.😔 آنجا من فهمیدم که به نیست! در دهه ۷۰، رضا یک نیمرخ از به دیوار اتاق زده بود که آن را خیلی داشت.☺️ عکسی بودکه ظاهراً در یکی از دیدارها در فضای باز گرفته شده بود.🙂 یک بار که داشتیم دربارهٔ این به آقا حرف می زدیم ، گفت بعضی از کشورها بدون دست به عکس نمی زنند. ما از اینها هستیم.🙁🙂 🍂 کـربلایی مـحـمـود ۱۳۹۲می خواست با دوستانش برود .❤️ گفتم: «برای یک نفر دیگر هم جا دارید؟» گفت: «می آیی؟» گفتم: «می آیم»🙂 گفت: «دو سه روز مهلت بده، جواب می دهم» طول کشید.🍃 فکر کنم یک هفته بعد بود که زنگ زد📲 و گفت جور نشد. گفت برای خودش هم مشکلی پیش آمده که نمی تواند برود.😞 پرسیدم: «چرا جور نشده؟» گفت: «کربلا رفتن مشکلی نیست. هیچ طوری جور نشد،از طریق بچه های عراق می رویم.🙂 گفته اند تو تا مرز شلمچه بیا،مااز آنجا میبریمت کربلا. ولی الان مشکلی هست و شاید نتوانم بروم .شاید هم با یک کاروان دیگر رفتم»☹️ درست نفهمیدم چه برایش پیش آمده، گیر ندادم . گفتم: «در هر حال مراهم در نظر بگیر» را داد🍃. تا چندروز، مرتب به زنگ زدم و پیگیر شدم،اما آخرش جورنشد که نشد!😢 نمیدانم چرا! ، درست#۲۷روز بعداز سال۱۳۹۲ در روز (ص)از به دیدار (ع)رفت و من همچنان از .😔💔 مجلس بود که یکی از پای بلند شد آمد توی گوشم گفت: « می پرسد رفته بود😒؟»جا خوردم از سوالش و .💔 ماندم در جوابش چه بگویم توی گوشش گفتم نه نرفته بود وقتی آن شخص رفت ، یاد این جمله از سید آوینی افتادم که کربلاست👌 و را تو مپندار که در میان شهر ها و در میان نه، کربلا است و هیچ کس را جز (ع)راهی به سوی نیست.💔❤️ ... @modafeaneharaam
#تفکر 😭😭 ...اینقدر دم از #رفیق_شهید میزنیم..، شبیهشون شدیم؟!😔 ...چیزی از رفاقتشون تونستیم نصیب خودمون بکنیم❓ ...یافقط یه #عکس از مزارشون وگذاشتن توصفحه اینستا نصیب خودمون کردیم؟😞 یکم‌دوراندیش‌باشیـم:( به خوبی با هدف و آرمانِ #شهدا آشنـا بشیم...👌 ...باید بدونیم چرا شهدا رو به عنوان #رفیق میگیریم... و وظیفه ما به عنوانِ #رفیق_شهدا چیه؟ #شهید_دوستت_دارد❤️ #شهید_ابراهیم_هادی #شهید_هادی_ذوالفقاری #شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی #شهید_مصطفی_صدرزاده #شهید_حجت_اسدی #شهید_محمود_رضا_بیضایی #شهید_احمد_کاظمی #شهید_جهاد_مغنیه #شهدای_مدافع_وطن #شهدای_دفاع_مقدس #شهدای_مدافع_حرم #شهدای_فاطمیون #شهدای_زینبیون #شهدای_حیدریون #شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات @Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
🔻روزاى آخر بود قرار بود چند روز بعد همه با هم از سوريه برگرديم ايران،🚶 اون روز ،با مسعود قرار گذاشتيم با بريم به سمت نيرب، روستايى كه تقريبا ٢٠ الى ٢٥ دقيقه تا اونجا راه بود🏍، بعد از كلى اتفاقات شيرين و شوخى و خنده دو تايى راهى نيرب شديم، اول؛ رفتيم به مغازه ساندويچى🌭 كه پاتوق هميشگيمون بود و يه دل سيرى از شاورماهاى معروف در اورديم و بعد به سمت بازار كه يك فروشگاه 💣 اونجا بود راهى شديم؛ داخل فروشگاه شديم ، فروشنده متوجه شد كه ما ايراني هستيم به پامون بلند شد و با احترام و زور و زحمت به زبون فارسى و عليك كرد✋، ما كه تو مغازه با هم يك كلمه هم صحبت نكرده بوديم برامون جالب بود كه از كجا متوجه شده‼️ در حال ديدن اجناس بوديم كه فروشنده 💍دست مسعود رو نشون داد و پرسيد ايراني؟؟؟ مسعود هم با خنده گفت نعم😁! فروشنده گفت؛ حلقة جميلة ( يعنى چه انگشتر زيبايي🌸) مسعود با يه نگاه معنى دارى انگشترش رو از دستش در اورد و به فروشنده داد،! و به فروشنده گفت؛ سيدى هديه! فروشنده با تعجب گفت ؟!!! مسعود گفت: نعم هديه🎁! زدم بهش و گفتم چكار ميكني ؟! و به بهش گفتم اينا صبحا با محور مقاومتنو شبا سر سفره النصره! گفتم : بگو براى رفيق شهيدمه كه به من داده و الان هم شهيد شده تا انگشتر رو برگردونه! مسعود گفت ؛ بيخيال چشمش گرفته بذار بدم بهش☺️! گفتم ؛ اين ديگه انگشتر و بر نميگردونه! فردا هم بياييم اينجا انگشتر رو گذاشته پشت براى فروش😒! مسعود با اصرار من ، با انگشترو نشون داد و بهش گفت؛ سيدى هذا صديقى الشهيد! فروشنده كه متوجه منظور مسعود نشده بود، با تعجب گفت ؛ انت شهيد😱 ؟! ( تو شهيدى )؟! مسعود خنديد و با اشاره و با خنده گفت؛ لا ، لا ؛ صديق قبلا شهيد! من بعداً شهيد!!!😂😂😂 دستشو دراز كرد و به فارسى گفت خودتو نزن به اون راه رد كن بياد! فروشنده هم كه نه راه پس داشت نه راه پيش انگشتر رو از دستش دراورد و داد😶! اون روز متوجه خنده هاش كه ميگفت ؛ (صديق قبلاً شهيد من بعداً شهيد ! ) نشدم تا لحظه اى كه با اين رو به رو شدم، حالا ميفهمم دنياى من چقدر كوچك تر از اونه و رو به بها ميدن نه به بهانه💔! و عدم به زرق و برق دنيا و همچنين رعايت مبانى اصولى و 👌، مسعود رو از من و امثال من متمايز كرد و چند روز بعد توى شهر به آرزوش كه بود رسوند🕊 توى روز مقرر همه با هم به ايران برگشتيم،! مسعود و ما.....!😔 . مسعود عسگری 🌹 @Modafeaneharaam
سلام خدمت همه رفقای هادی دلها (♥️شهیدابراهیم هادی♥️) یه کانال پراز #متن📜 #عکس📸 #کلیپ🎞 #پروفایل🌈 #رمان📔 #خاطره💚 وکلی چیزای دیگه💞 که همش مربوطه به شهیدهادی🌸☺️ اگه میخوای همه ایناروداشته باشی ،بیاتوکانالمون😊 اینم آدرسش|| http://eitaa.com/joinchat/973013015Cc09fe204d0
☘ گاهی عشق می‌کند و بی‌سیم‌چی گردان، آشنای غریب می شود. 🍀 ، ی ساده ی گردان که حال و هوای هر را با به جاماندگان خبر می‌داد. ☘ فرمانده قلبش شد و و مناجاتش برای خــ💚ــدا . 🍀 آنقدر دعا کرد تا عاشق ، مخلص و شد. ☘ عکاس ، با دوربینی که از زیر خاک پیدا کرد ، بی‌سیم‌چی عاشق را ثبت کرد و این برگی شد از دفتر ، که این روزها دل هر آدم را می لرزاند😣 ◾️سربندش... ◾️چشم هایش که از خستگی آرام گرفته است... ◾️ و لب های خونین‌ش، که گویی هنوز هم می‌گویند... این‌ها هرکدام روضه ای است برای آنان که دنیا شده‌اند💔 🍀 او با و گریه‌هایش خالص شد برای خدا و خدا عزت نصیبش کرد و شد برای دنیا و آدم‌هایش. ☘ کاش می‌شد عکس او را بر سر در قلب هایمان بیاویزیم، تا در دنیای و کمی بندگی کنیم... و او با بی‌سیم‌ش از عشق به محبوب بگوید...😢❤️ به مناسبت سالروز شهادت 🌹 ✍ نویسنده: @Modafeaneharaam
یک ساعت قبل از شهادت شهید 🌹 : ۲۲ تیر ۹۶ : ۳۰ شهریور ۵۲ شهادت: تدمر شهادت: برخورد موشک تاو به ماشین شهید قطعه ۵۰ بهشت زهرا💔 الگو برداری از شهداء 📣 شهید مدافع حرم ❤️ اقا بهرام سپاهی بود و بیش از 20 سال سابقه خدمت در سپاه پاسداران را داشت. در مدت خدمت در سپاه با همه وجود کار می کرد و شب و روز نداشت.☝️ به دلیل جسور بودن و توانایی هایی که داشت درهمه عملیات ها حضور داشت و با جان و دل خدمت می کرد💔 🕊 @Modafeaneharaam
بخشی از وصیت نامه شهید رضا رجبی: همه مردم باید از انقلاب اسلامی که خون بهای شهدای گرانقدر اسلام وخون بهای رهروان پاک خمینی بت شکن است پاسداری کنند و وصیت نامه شهدای عزیز اسلام را بخوانند وفکر کنند و سفارش بر حق آنان .را که با خون خود امضا کرده‌اند اجرا نمایند . 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 ما باید زندگی نامه ی کسانی که برای این مرز و بوم جنگیدند رو مطالعه کنیم واز این قهرمانان الهی الگو بگیریم ای وای بر ما که به عکس شهدا نگاه میکنیم و برعکس آنان عمل میکنیم 😔😔 اینجا هم در باره این شهید بزرگوار‌ اطلاعات پیدا میکنی وهم برای چند دقیقه دلت رو آسمونی میکنی همه این ها در کانال 🇮🇷معلم شهید رضا رجبی 🇮🇷 وارد شو این یک دعوت نامه مخصوص برای شماست مطمئن باش که ضرر نمیکنی آدم گاهی وقت ها دلش میخواد با یکی دردو دل کنه چه کسی بهتر از شهدا بفرمائید منتظرتون هستیم 👇🏻☺️ 🇮🇷@Shahedrezarajabi🇮🇷 شهیدان مظهرایثار و فداکاری هستند 🇮🇷🇮🇷
هدایت شده از حمایت
🔶🔹رفاقت باشهدا رفاقت زمین باآسمان است🍃 ✤رفیقان ڪ شدی↴ دستگیرت میشوند به مهر شهیدت کیه!؟❥❖ کانال رفقای شهید بیضائی و بیوگرافی شهدا شهدا ✞ٰٰٰٰٰٰٰٜٜٜٜٜٜٜٜٜ۪۪ٜٜٜٜٜٜٖٜٜٜٜٜٜٜٖٜ͜͜͜͡͡͡دعوتمـــــان را لبیک میگویی💯📿 JOiN⃟❥ https://eitaa.com/shahid_Beyzaii
هدایت شده از حمایت
بخشی از وصیت نامه شهید رضا رجبی: همه مردم باید از انقلاب اسلامی که خون بهای شهدای گرانقدر اسلام وخون بهای رهروان پاک خمینی بت شکن است پاسداری کنند و وصیت نامه شهدای عزیز اسلام را بخوانند وفکر کنند و سفارش بر حق آنان .را که با خون خود امضا کرده‌اند اجرا نمایند . 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 ما باید زندگی نامه ی کسانی که برای این مرز و بوم جنگیدند رو مطالعه کنیم واز این قهرمانان الهی الگو بگیریم ای وای بر ما که به عکس شهدا نگاه میکنیم و برعکس آنان عمل میکنیم 😔😔 اینجا هم در باره این شهید بزرگوار‌ اطلاعات پیدا میکنی وهم برای چند دقیقه دلت رو آسمونی میکنی همه این ها در کانال 🇮🇷معلم شهید رضا رجبی 🇮🇷 وارد شو این یک دعوت نامه مخصوص برای شماست مطمئن باش که ضرر نمیکنی آدم گاهی وقت ها دلش میخواد با یکی دردو دل کنه چه کسی بهتر از شهدا بفرمائید منتظرتون هستیم 👇🏻☺️ 🇮🇷@Shahedrezarajabi🇮🇷 شهیدان مظهرایثار و فداکاری هستند 🇮🇷🇮🇷
🖼 #عکس ؛ #اینفوگرافی 📝 شناخت‌نامهٔ‌ حضرت ام کلثوم 📌ویژهٔ وفات حضرت #ام_کلثوم @Modafeaneharaam
🖼 #عکس ؛ #حدیث_گرافی 📝 تو را به پنج چیز سفارش می‌کنم... 🌺 ویژهٔ ولادت #امام_باقر @Modafeaneharaam
#عکس یک ساعت قبل از شهادت شهید #بهرام_مهرداد 🌹 الگو برداری از شهداء 📣 شهید مدافع حرم #بهرام_مهرداد ❤️ اقا بهرام سپاهی بود و بیش از 20 سال سابقه خدمت در سپاه پاسداران را داشت. در مدت خدمت در سپاه با همه وجود کار می کرد و شب و روز نداشت. به دلیل جسور بودن و توانایی هایی که داشت درهمه عملیات ها حضور داشت و با جان و دل خدمت می کرد #شهادت:22تیر96 #ولادت30شهریور52 #محل‌شهادت‌تدمر #نحوه‌شهادت_برخوردموشک‌تاو_به_پشت_ماشین #سالروز_شهادت @Modafeaneharaam
🚫عکسی عجیب داخل اتاق رهبری 😳 🚯نکته ای در این عکس است ک خود رهبر هم از آن مطلع نبود 😳📛📛 🔴 "" را در کانال جستجو کنید 🔴 برای دیدن عکس و خواندن ماجرا روی لینک زیر کلیک کنید 👇🏼👇🏼👇🏼👇🏼 http://eitaa.com/joinchat/1810956288C8796cb6e62 http://eitaa.com/joinchat/1810956288C8796cb6e62
یک ساعت قبل از شهادت شهید 🌹 : ۲۲ تیر ۹۶ : ۳۰ شهریور ۵۲ شهادت: تدمر شهادت: برخورد موشک تاو به پشت ماشین شهید قطعه ۵۰ بهشت زهرا الگو برداری از شهداء 📣 شهید مدافع حرم ❤️ اقا بهرام سپاهی بود و بیش از 20 سال سابقه خدمت در سپاه پاسداران را داشت. در مدت خدمت در سپاه با همه وجود کار می کرد و شب و روز نداشت. به دلیل جسور بودن و توانایی هایی که داشت درهمه عملیات ها حضور داشت و با جان و دل خدمت می کرد :۲۲تیر۹۶ ۳۰شهریور۵۲ 💔 @Modafeaneharaam
🖼 ؛ ؛ 🔸 اربعینی‌ها میان کربلا که به حضرت زهرا بگن: «ابدا والله یا زهرا ماننسی حسینا»… که امروز معنایی جز «ابدا والله ماننسی مهدیا» ندارد. و ما با تک‌تک قدم‌هایمان، این را فریاد می‌زنیم. 📆 ۶ روز مانده تا @Modafeaneharaam
🖼 ؛ ؛ 🔸 اگر بر مظلومیت و غربت حسین و خاندانش اشک ریختی، نسبت به مظلومیت و غربت حسین زمانت هم بی‌تفاوت نباش و او را یاری کن، حتی شده با تک‌تک قدم‌هایت… 📆 ۵ روز مانده تا @Modafeaneharaam
شهید علی تمام زاده هماهنگ کردم یکی از رو بفرسته به مراسم شهدای مدافع حرم ، که بچه های پیشاهنگی کرج، سال تحویل 94 برگزار کردند... شهید تمام زاده هم برای این جلسه رو که اومده بود مرخصی، فرستاد. گفتم حاج علی ویژگی این که فرستادی چیه؟ گفت: روز شهید میشه!! خودش هم میدونه!!! 😳😳😳 دقیقا روز تاسوعا شهید صدرزاده به مولاش ابالفضل پیوست!😔 اون جلسه به بچه ها گفتم باهاش بگیرید ! 8 ماه بعد فقط یه عکس برا ما موند و اونا کردند 😭😭😭 به نقل از حجت الاسلام مهدی قاسمی @Modafeaneharaam
🌀 یک از ؛ مرا هم با به ببرید... . 💢 بخشی از وصیت نامه شهید علی شرفخانلو:چون بدون زیارت و با آرزوی زیارت کربلا از این دنیا می‌روم خواهش می‌کنم که ان‌شاءالله بعد از آزادی کربلا عکس مرا به عنوان زائر امام حسین ( ع)، بزرگ آموزگار شهادت به کربلا برده و در زیر پای امام ( ع) نصب نمائید و در زیرش جمله (با آرزوی زیارت تو شهید شدم یا حسین) را بنویسید. . ▪️شهید علی شرفخانلو در عملیات والفجر یک فروردین ۱۳۶۲ در حین بردن تانکر آب به خط مقدم با اصابت ترکشی در سن ۲۴ سالگی .بشهادت رسید.شادی روحش صلوات.🇮🇷🌷 . @Modafeaneharaam