28.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨🌸✨🌸
#انگلیس و تقدس سازی با سوءاستفاده از احساسات مذهبی مردم :
#هنوز هم این شیطنت ادامه دارد...
بهوش باشید....
#خبر سازی و تبلیغ برای ترویج برنامه های به ظاهر مذهبی وائینی، ترویج خرافه های نفر آفرین از دین مخصوصا تشیع، #مثل قمه زنی از این دسته فعالیتهای انگلیس خبیث است.
#کمی طولانی ست.ولی پیشنهاد دانلود... 👌👌
کانال همسفران دیارطغرالجرد ⏬
https://t.me/Yareanehamra
همسفران دیار طغرالجرد
.🌹🌷 #قسمت شصت و دوم (کتاب زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد ) #زندگی نامه شهید آیتالله شیخ غلامحسی
.🌹🌷
#قسمت شصت و سوم (کتاب زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد )
#زندگی نامه شهید آیتالله شیخ غلامحسین حقانی :
[ قسمت پایانی ]
#در چندین قسمت قبل که از سمع ونظر مخاطبین عزیز گذشت از زندگینامه و خاطرات مبارزی سخن گفتیم و شنیدیم که همهی هم ولایتی های دهه ی چهل و پیش از آن با نام و شخصیت و منش این بزرگوار آشنا بوده وهستند. #شهیدی که اسم و نسبش با مسمی بود. #هم نام او حکایت از پیروی و اطاعت از حسین را داشت و هم حقانیت راهش، گواه بر حقانی بودن اوست.
#هنوز معمرین طغرالجرد از حُسن سلوک و خودمانی بودن شهید حقانی در بیان احکام شرعی و یا میهمان شدن بر سفره ی بی ریای خود، خاطره ها دارند.
جوانان انقلابی دیروز، کار سازمانی و آموزش کار تشکیلاتی بر پایه ی اعتقاد و دین را از ایشان آموخته اند.
#یادمان نمیرود هنگامیکه عده ای چماق به دست با پشتیبانی پاسگاه ژاندارمری وقت و طراحی عوامل امنیتی برای زهرچشم گرفتن از مردم تصمیم داشتند به طغرالجرد حمله کنند، با طراحی و سازمان دهی شهید حقانی، سر افکنده تر از همیشه عقب نشینی کردند و سپس برای تقاضای چشم پوشی از این اقدام در مسجد جامع طغرالجرد جلسه ای برگزار شد و مدیریت جلسه چنان بود که باعث شرمندگی گروه مهاجم شد و ایشان نیز باتدبیری عالی، از این جلسه برای روشنگری جاهلان بی غرض استفاده کردند.
اگر طغرالجرد وخانوک را در زمان انقلاب، قم کرمان لقب داده بودند، به واسطه ی حضور چنین مبارزانی بود.
#یادم نمی رود که پس از پیروزی انقلاب در یک سخنرانی گفتند: « خدمت حضرت امام از ایمان و پایمردی شما طغرالجردی ها گفتم و قول گرفتم که امام به این منطقهی کارگری سفر کنند و ایشان هم فرمودند که تمایل دارند به همهی استان ها سفر کنند و اگر این فرصت دست داد حتما به طغرالجرد هم می آیم». ولی دریغا که خیانت منافقین امان نداد.
#ان شاءالله شنبه سیزدهم آبانماه، با بیان خاطرات و زندگی نامه جانباز شهید سردار حاج حسن رشیدی در خدمت شما عزیزان خواهیم بود..
#منبع نشر زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد، کانال همسفران دیارطغرالجرد 🌷
https://eitaa.com/Yareanehamra
🍃✨🍃✨🍃
#هنوز بهترین توصیفی که از حضرت زینب شده است جز در کلام زنده یاد مرحوم شریعتی ندیده و نخوانده ایم…
#لطفا بخوانید...👌👌
#دلگویههای دکتر شریعتی با حضرت زینب(س):
#ای زینب! ای زبان علی در کام! ای رسالت حسین بر دوش!
#ای که از کربلا می آیی و پیام شهیدان را در میان هیاهوی همیشگی قدّاره بندان و جلادان همچنان به گوش تاریخ می رسانی...
#ای زینب! با ما سخن بگو .مگو که بر شما چه گذشت ؟ مگو که در آن صحرای سرخ چه دیدی ؟ مگو که جنایت در آنجا تا به کجا رسید ؟ مگو که خداوند آنروز عزیزترین و پرشکوه ترین ارزش ها و عظمت هایی را که آفریده است یکجا در ساحل فرات و بر روی ریگزارهای تفتیده بیابان طف چگونه به نمایش آورد و بر فرشتگانش عرضه کرد تا بدانند که چرا می بایست بر آدم سجده کنند.؟!
⚡️⚡️⚡️⚡️
کانال همسفران دیارطغرالجرد ⏬
https://eitaa.com/Yareanehamra
همسفران دیار طغرالجرد
🌹🌹 #قسمت هشتاد و دوم (کتاب زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد ) #زندگی نامه سردار شهید، جانباز حاج حسن
🌹🌹
#قسمت هشتاد و سوم (کتاب زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد )
#زندگی نامه سردار شهید، جانباز حاج حسن رشیدی
[ قسمت بیستم ]
#راوی: خود نوشتههای شهید🌷
#«حمید چریک»، لقبی که برازنده ی شهید حمید ایرانمنش بود.
#فردی وابسته به دمو کرات ها در اختیار ما بود و ادعا داشت که جای یکی از سران این گروه را می داند. همراه شهید ایرانمنش به نقطه ای از شهر رفتیم. فردی که به اصطلاح راهنما بود به این طرف و آن طرف می رفت و جای آن فرد را نشان نمیداد. به شهید ایرانمنش گفتم: « میخواهد به این بهانه فرار کند مواظبش باش». شهید ایرانمنش او را پیاده کرد و خودش روی در عقب وانت نشست.
#راننده پشت فرمان بود و ماشین هم روشن اما از حرکت ایستاده، ناگهان راننده ماشین را توی دنده گذاشت و پایش را از روی کلاچ برداشت و شهید ایرانمنش به پشت و محکم روی آسفالت خیابان افتاد و یک معلق زد و فوری بلند شد و بدون اینکه کوچکترین احساس ناراحتی بکند و یا حرفی به راننده ی ماشین که از نیروهای خودمان بود، بزند، به تعقیب آن فرد ادامه داد.
#نارنجکی که در برابر قدرت بدنی حمید از رو رفت!
#خانهی خالی از سکنه ای بود که افراد مسلح دشمن، خیلی وقت ها از از درون آن به طرف نیروهای ما تیراندازی میکردند. روزی حمید گفت: « می آیید برویم یک ترسی به اینها بدهیم؟» گفتم: «باشه».
#من اسلحه برداشتم و ایشان هم دو تا نارنجک گرفت توی دوتا دستش. نزدیک خانه شدیم. خانه ای که چند دقیقه قبلش از آنجا تیراندازی شده بود. حمید به من گفت: « تو مواظب من باش تا من نارنجک ها را به داخل خانه پرتاب کنم».
#حلقه ی ضامن اولین نارنجک را که در دست راستش بود، با دندانش کشید و به داخل خانه پرتاب کرد. ضامن دومی را با دست راست کشید و با همان دست چپ پرتاب کرد اما نارنجک به سیم های برق خیابان برخورد کرد و جلوی پایش به زمین افتاد. صدایش زدم و گفتم: « حمید فرار کن».
#هنوز چند متری دور نشده بود که نارنجک منفجر شد و یک ترکش به پشتش خورد. دو سه مرتبه جای اصابت ترکش را از روی لباس مالید. دستش خونی شد ولی احساس ناراحتی نکرد.
#من به او گفتم: «تو چه بدنی داری که اگر میخ هم بر آن بکوبند، آخ نخواهی گفت؟» گفت: «من خیلی ورزش میکردم و به ساختن بدنم اهمیت می دادم که اینطور ماهیچه های بدنم سفت شده است».
#حمید و ترس؟!
#هنگامیکه دموکرات و کومله دیدند شهر در حال آرام شدن است، «شیخ عزالدین حسینی» را از شهر بیرون بردند و در نوار مرزی اسکان دادند. وقتی که برای بازرسی از خانه اش رفتیم، عصایش به جا مانده بود. حمید عصا و تخت شیخ عزالدین را برداشت و آورد داخل پادگان.
در بغل اتاق ما یک اتاق کوچک و باریک بود که حمید تخت عزالدین را داخل آن قرار داد و داخل همان اتاق زندگی میکرد.
#گاهی از سد، ماهی می گرفت و میآورد و طبخ میکرد و مرا هم دعوت میکرد. من از او سؤال کردم: « حمید تو از دشمن نمی ترسی؟ کسی هست تو از او بترسی؟» گفت: « بله». گفتم: «کی؟» به شوخی گفت: «مادرزنم، من از مادرزنم خیلی می ترسم!»
ادامه دارد...
منبع نشر زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد، کانال همسفران دیارطغرالجرد 🌷
https://eitaa.com/Yareanehamra
همسفران دیار طغرالجرد
🌹🌹 #قسمت هشتاد و چهارم (کتاب زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد ) #زندگی نامه سردار شهید، جانباز حاج ح
🌹🌹
#قسمت هشتاد و پنجم (کتاب زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد )
#زندگی نامه سردار شهید، جانباز حاج حسن رشیدی
[ قسمت بیست و دوم]
#راوی: خود نوشتههای شهید🌷
#اصابت گلوله به بازو:
#چون هر کدام از ما بهصورت جداگانه در منطقهی دشت عباس عمل میکردیم، حین عملیات، از اوضاع و احوال همدیگر خبر نداشتیم. در همان عملیات به دست چپم گلوله خورد و به بیمارستان اعزام شدم.
#هنوز کاملاً سلامتی ام را باز نیافته بودم که مرحله ی اوّل عملیات بیتالمقدس شروع شد و حمید ایرانمنش، حمید عرب نژاد و سعید غلامی، سه نفر از بهترین همرزمان دوران عملیات های ایذایی منطقهی کردستان، در جبهه سیدجابر و فرسیه به شهادت رسیدند و مرا به سوگ خود نشاندند.
#شهید حسین کاظم زاده اسکویی:
#یاد شهید بزرگوارِ «شهید حسین کاظم زاده اسکویی» به خیر باد. عزیزی که از منطقهی اسکوی تبریز، نیرو به منطقهی کردستان میآورد و هر وقت با نیروها به منطقه میآمد، خودش هم می ماند و در پاکسازی مناطق شرکت میکرد.
#یک روز آمد و دیدم خیلی ناراحت است گفتم: «حسین چی شده که اینقدر دلخور هستی؟» گفت: « اگر بگویم، شما فکر میکنی من نیرو را آموزش نداده ام. حالا بیا از نزدیک صحنه را ببین».
#مرا به سمت بیمارستان امام خمینی برد، بیمارستانی که سقف آن گذاشته شده بود ولی بقیه ی کارهایش مانده و نیمه کاره رها شده بود و تعدادی از نیروها آنجا، نگهبانی میدادند و از آن بهعنوان مقر موقتی استفاده میکردند و مقداری مهمات و اسلحه هم در آن ساختمان، نگهداری میشد.
#موقعی که به ساختمان رسیدیم و از پله ها بالا می رفتیم، دیدم تمام پله ها که به طبقه ی دوم ساختمان می رفت، پر از خون است. کف طبقه ی دوم یک قبضه خمپاره ۶۰ میلیمتری روی دو پایه گذاشته اند و یک گلوله ی عمل نکرده هم کنار آن و نزدیک سایر مهمات ها افتاده است و مقدار زیادی خون ریخته است و کسی هم نیست.
#موضوع را که جویا شدم، متوجه شدم یکی از نیروهای ناشی، خمپاره را سر پا کرده و یک گلوله را به داخل خمپاره انداخته و گلوله به سقف خورده و چون ضامن سرگلوله کشیده نشده بوده، عمل نکرده و برگشته و به دست همان فرد اصابت کرده. پس از خرد کردن استخوان دستش، باعث خونریزی شده بود و در کنار مهمات کنار دیوار، بدون اینکه عمل کند، افتاده بود. شهید کاظمزاده چون می دید این فرد چنین عملی انجام داده خیلی ناراحت بود.
#یک بار دیگر داشتم از کنار ساختمانی که شهید کاظمزاده در آن استقرار داشت، عبور میکردم دیدم با یکی از نیروهایش روبه روی هم ایستادهاند و حسین دارد تند تند با زبان آذری صحبت میکند و دستش را به سینه ی فرد مقابل می زند و او را به عقب هل می دهد و او هم سرش را پایین انداخته و چیزی نمی گوید.
#چون بلندبلند و سریع و با زبان آذری صحبت میکرد، هرچه گوش دادم متوجه موضوع نشدم. وقتی که دید من کنارش ایستاده ام و چون ارادت خاصی نسبت به هم داشتیم، به آن نیرو با دست اشاره کرد که برو.
#به او گفتم: «حسین، چرا اینقدر ناراحت میشوی؟ اینها بسیجی و نیروی مردمی هستند خیلی هم نمی شود از آنها توقع داشت». گفت: «من این نیروها را آورده ام که سپاه بتواند به تدریج از بینشان نیروهای کادر خود را تأمین نماید و به همین خاطر حساسیت دارم که از این ها نیروهای خوبی ساخته شود».
ادامه دارد...
منبع نشر زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد، کانال همسفران دیارطغرالجرد 🌷
https://eitaa.com/Yareanehamra
🍃🌷▪️🌷▪️🖤🌷
#ابتدای صبح به اسم روز مادر کادویی را از دست فرزندش گرفت روز را با جشن و شادباش شروع کرد...بعد از ظهری بود
#دستِ کودک خود را گرفت ،به طرف گلزار شهدای کرمان راه افتاد. تا راه حاج قاسم را به کودکش بیاموزد.....
#هنوز به گلزار شهدا نرسیده بود ،یا در حال برگشت بود.با صدای مهیبی روبرو شد...
همه گیج و مبهوت از این صدا وحشت زده بودند....فرزندی در حالیکه گوشه ی چادر مادرش را گرفته بود. به او پناه میبرد. معصومانه و مظلومانه در خون خود غلطید و آسمانی شد.... در گوشه ای دیگر ،کودکی گریان منتظر مادرش بود.... اما افسوس.....
#آری ، از حادثه ی تلخ اتفاق امروز گلزار شهدای کرمان می گوییم. چه ظالمانه و بی رحمانه جان عزیزانی را گرفتند. دیشب همین موقع در تدارک جشن روز مادر بودند.....
#کانال همسفران دیارطغرالجرد هر شب، با یک پیام و امید به فردایی بهتر و طلوعی دیگر، شما را به خدا میسپرد...
#اما امشب،شب بخیری ، متفاوت است.شما کاربران غمی بزرگ در دل دارید...
#عده ای از همشهریان کرمانی ما در فقدان عزیزان شان یا در بیمارستان نگران حال عزیزشان هستند...
#برای شفای مجروحان دعا میکنیم. علو درجات و بهشت را برای از دست رفتگان طلب میکنیم....🙏▪️🌷
کانال همسفران دیارطغرالجرد ⏬
https://eitaa.com/Yareanehamra
🍃▪️🍃▪️
#بنام او که با یادش دلها آرام می گیرد.
#یکسال گذشت عطر نفس های آسمانی ات مادر درخانه نمی پیچد...❤️
#هنوز باور نداریم که وجودت درکنار مانیست و به سوگ تو در اولین سالگردماتمت نشسته ایم....
#به مناسبت اولین سالگرد فراق مادر عزیزمان شادروان حاجیه زینت صیفوری زوجه مرحوم مغفور "حاج ابراهیم صیفوری"
#مراسم یادبودی در روز پنجشنبه ۱۴۰۲/۱۰/۲۸ از ساعت 2/30
#بر آرامگاه ابدیش گرد هم می آییم یادش را گرامی می داریم.
#از شما سروران گرامی دعوت به عمل می آید تا با حضور خود تسکینی بر قلوب درد کشیده ما باشید....🏴🏴🖤
#شادی روح پاک تمامی مادران و پدران آسمانی❤️ اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.....
✍خانواده مرحوم حاج ابراهیم صیفوری
کانال همسفران دیارطغرالجرد ⏬
https://eitaa.com/Yareanehamra
5.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🌸🍃🌸
#نکته ی سلامتی امروز کانال همسفران دیارطغرالجرد:
#هر ۳ ثانیه یک نفر در دنیا به آلزایمر مبتلا میشود.
با این ۲۰ تمرین ساده از آلزایمر جلوگیری کنید.
#هنوز هیچ درمان قطعی برای آلزایمر وجود ندارد و پیشگیری از ابتلا بهترین راه است.
#مراقب سلامتی خود باشیم.
کانال همسفران دیارطغرالجرد ⏬
https://eitaa.com/Yareanehamra
همسفران دیار طغرالجرد
🌷🌷🌷 #قسمت صد و شصت و پنجم (کتاب زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد ) #زندگی نامه شهیده زینب رشیدی ( قس
🌷🌷🌷
#قسمت صد و شصت و ششم (کتاب زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد )
#زندگی نامه شهیده زینب رشیدی
( قسمت آخر )
#راوی : پدر شهیده :
#هنوز از نیروی کمکی و آمبولانس خبری نبود. هر کسی دنبال عزیزش میگشت. در این بین من هم پیکرهای بی جان دو فرزندم، حاجیه زینب و زهرا را دیدم.
#پاهایم آسیب دیده بود. به درستی نمی تواستم راه بروم. بی کفش بودم و لباس هایم پاره شده بود. فکر میکردم همهی بچه هایم زیر دست و پای جمعیت له شدهاند تا اینکه پس از مدتی، خدا را شکر، آنها را پیدا کردم.
#نمی دانم چقدر گذشته بود که پیکر بی جان دو فرزندم را از کوچه به خیابان شهید بهشتی بردیم. فقط چند دستگاه آمبولانس آمده بود و این همه جمعیت آسیب دیده و جنازه را روی هم می ریختند و می بردند و اگر کسی هم اندک رمق و جانی داشت، در آمبولانس ها تلف میشد.
☆ تا حدود ساعت هفت شب به هر بیمارستانی که مراجعه کردیم، همکاری نکردند و جواب ندادند تا اینکه از طریق یکی از آشنایان، پیکر دو عزیزم را در پزشکی قانونی یافتم.
☆همان شب تشریفات قانونی را انجام دادیم. متأسفانه در سردخانه جا نداشتند و تعداد زیادی از پیکرها و ازجمله پیکر دو دخترعزیزم را در همان اتاق معمولی پزشکی قانونی، روی زمین و در کاورهای جسد نگه داشتند.
☆صبح روز شنبه 18/10/98 با همدلی و همراهی و مساعدت جمعی از دوستان و همکارانم، پیکرهای مطهر فرزندانم را از پزشکی قانونی تحویل گرفتیم و به شهر خانوک بردیم و پس از غسل و کفن، در جوار مزار مادرعزیزشان به خاک سپردیم و به خاطر بلاتکلیفی، بیش از ۶۵ روز مزار شریفشان بدون سنگ ماند. یادشان گرامی و روح شان قرین رحمت الهی باد. انشاءالله.
#شیری که به کام محمد مهزیار تلخ شد.
#آخرین وعده ای که محمد مهزیار از شیر مادرش ارتزاق کرد، حدود نیم ساعت قبل از شهادت زینب بود. در صبح تشییع پیکر سردار سلیمانی و در میدان آزادی کرمان، پسرش را که تازه از خواب بیدار شده بود از کالسکه برداشت و با وجود سردی هوا، چهار زانو برزمین نشست و کودک را زیر چادر مشکی در آغوش گرفت و در حالی که همهی خانواده برای محافظت از وی و فرزندش، دور او حلقه زده بودند، به بچه اش شیر داد و در آخرین دقایق زندگی نیز به وظیفهی مادری خود، خوب عمل نمود.
#منبع نشر زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد، کانال همسفران دیارطغرالجرد 🌷
https://eitaa.com/Yareanehamra
10.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃▪️🌷🍃▪️🌷
#آغاز مراسم وداع با پیکر مطهر شهید حاج قاسم سلیمانی در میدان آزادی کرمان #هفدهم دیماه ۱۳۹۸ هست.
#هنوز مردم کرمان داغدار عزیزان خود نشده بودند.زیر دست و پا و جمعیت جان نداده بودند.به شهادت نرسیده بودند.🌷▪️
#سردار_آسمانی
▪️کانال همسفران دیارطغرالجرد ⏬
https://eitaa.com/Yareanehamra
همسفران دیار طغرالجرد
🤷🤦♂🤦♀ #موضوع پزشکی این هفته ی کانال همسفران دیارطغرالجرد: #چه عواملی باعث سفید شدن مو می شود؟ آی
🤷🤦♂🤦♀
#موضوع پزشکی این هفته ی کانال همسفران دیارطغرالجرد:
#چه عواملی باعث سفید شدن مو می شود؟ آیا راه درمانی دارد؟
{ قسمت دوم }
#سفید شدن موها با افزایش سن طبیعی است. #اما هنگامی که آنها را در اوایل دهه 30 و بعضی اوقات، حتی 20 سالگی مشاهده میکنید، بسیار مأیوسکننده است. #هم خاکستری شدن و هم سفید شدن موها نتیجهی این است که موها رنگدانههایشان را از دست دادهاند.
#هنگامی که کاهش قابل توجهی در رنگدانهها به وجود میآید، موها خاکستری میشوند و وقتی هیچ رنگدانه ای وجود ندارد، موها سفید میشوند.
#هنوز علت دقیق این مورد کشف نشده است.
#اما در ادامه ی بحث، فاکتورهایی که منجر به سفید شدن موها میشود و راهحلهای درمانی آن را بیشتر توضیح خواهیم داد.
#چه عواملی باعث ایجاد موهای سفید میشود؟
#رشد مو هنگامی اتفاق میافتد که سلولهای پیر به دلیل تولید سلولهای جدید توسط فولیکولهای مو بیرون رانده میشوند.
#این اتفاق در سه مرحله رشد(آناژن)، توقف(کاتاژن) و استراحت(تلوژن) رخ میدهد.
#در طول دورهی استراحت، موهای شما به طول عمر خود میرسند و میافتند و تار موی جدیدی در آنجا رشد میکند. #هنگامی که موهای شما رشد میکنند، رنگدانههایی به آنها تزریق میشود که به آن رنگ میدهد.
#با افزایش سن، میزان رنگدانهای که به هر رشته مو تزریق میشود کاهش مییابد. #به همین دلیل موها خاکستری و در نهایت سفید میشوند.
#بروز موهای سفید با عواملی مشخص میشود که در پست بعدی " موضوع پزشکی " ارائه خواهیم داد....
🍃وجودتان سرشار از آرامش و سلامتی....🙏
https://eitaa.com/Yareanehamra