.
🔖کادرسازی شیعه، محور حیات اسلام
✍آمنه عسکری منفرد
سازوکار بقای حقایق در تاریخ این بوده و هست که همواره راویانی که اهل حق و حقیقت باشند و از اصل وقایع بهدرستی مطلع باشند، با بیان روایت و خاطرهگویی به تدوین و انتشار حقایق تاریخی بپردازند تا جایگاه واقعی آن حوادث، جاودان بماند. این در حالی است که ارزشگذاری این حقایق و تعیین میزان تاثیرگذاری آنها در سیر تکوینی و تشریعی عالم، اهمیت روایت و حضور راوی امین در ماندگاری آن حقیقت را معین میکند. از آنجا که واقعه عاشورا در سال ۶۱هجری قمری، بزرگترین و مهمترین حادثهی ماندگار، در تاریخ اسلام است و نقش مهمی در سیر تکامل تشریعی بشریت دارد؛ تنها با روایتی حقیقی، انقلابی، به هنگام، هنرمندانه، جامع و بدون تحریف ماندگار میگشت. «بنیانگذار بنای حفظ حوادث با ادبیات و هنر، حضرت زینب کبری (سلاماللهعلیها) هستند. اگر حرکت و اقدام ایشان نمیبود و بعد از آن بزرگوار هم بقیهی اهلبیت (علیهم السلام)_ حضرت سجاد (علیه السلام) و دیگران_ نمیبودند، حادثهی عاشورا در تاریخ نمیماند. سنت الهی این است که اینگونه حوادث در تاریخ ماندگار شود.» (بیانات رهبر انقلاب،۳ شهریور ۸۴). خطبههای رسا و بلیغ و شگفتآور مسجد شام از بیان امام سجاد(علیه السلام) و حضرت زینب (سلاماللهعلیها) همچون «تیر برنده و تیغی تیز» پردهی دروغ و فریبکاری یزید و یزیدیان را در پیش چشم همگان درید. این حرکت برای احیای اسلام ناب محمدی و آن هدفی که امام حسین (علیهالسلام) و یارانشان برای آن شهید شدهاند، امری ضروری و حیاتی بود.
بنابراین اگر چه امام سجاد (علیه السلام) به طور موقت و بنابر مصلحت الهی_ از بین نرفتن سلسلهی امامت بعد از واقعهیعاشورا_به طور موقتی در صحرای کربلا به شدت بیمار بودند، اما در وقایع بعد از آن و در دوران اسارت در تبیین حقایق و رسوا ساختن چهرهی پلید دشمنان اسلام نقشی اساسی و محوری داشتند. ایشان در ادامهی راه امامت و در جهت تحقق هدف کلی و استراتژی امامان معصوم یعنی «تشکیل حکومت الهی بر روی زمین» و «عینیت بخشیدن به تعالیم اسلام» با سیاست و درایت، شجاعت، دقت و لطافت به «کادرسازی» پرداختند. در همین مسیر در برههای از زمان_ بعد از عاشورا و اسارت_ با ایراد خطبههای بلیغ، انقلابی و صریح و در دوران نفاق و رعب شدید دنیای اسلام_ بعداز حادثه عاشورا_با زبان موعظه و ادعیه _که در قالب کتاب «صحیفه سجادیه» گردآوری شده_ به ایجاد تشکیلات منسجم شیعی پرداختند تا با دنبال کردن سه هدف اصلی، محور مهم و تعیینکنندهی حرکتهای سیاسی آینده را پایهریزی کنند. این اهداف سه گانه عبارتند از: اول) تدوین اندیشه اسلامی بهصورت صحیح و بر طبق آموزههای الهی، پساز دوران تحریف و فراموشی این اندیشه
دوم) اثبات حقانیت اهلبیت و استحقاق آنها نسبتبه خلافت، ولایت و امامت، سوم) ایجاد تشکیلات منسجم برای پیروان شیعی.
نکته قابلتوجه در زمینه این است که این امام همام برای انتقال مواضع و مفاهیم مورد نظرشان در دوران خفقان، هیچگاه از پای ننشستند و روش خردمندانه و حکیمانهی «بیان موعظه و نصیحت» را درپیش گرفتند و به بهترین نحو به «انتقال و القای ایدئولوژی و افکار امامت» پرداختند، تا انگیزههای زندگی اسلامی را در ذهن مردم بیدار و زنده کنند تا اصلاح جامعه محقق شود.
امام سجاد (علیهالسلام) طی ۳۴ سال دوران امامتشان، نقش مهمی در ایجاد «تشکیلات» و «کادرسازی» شیعیان داشتند، چنانکه وقتى در سال ۹۵هجرى وفات کردند، امام باقر(علیه السلام) در میان جمع کثیرى از شیعیان و محبان اهلبیت قرار گرفت، و این از برکات امامت و جهاد و تلاش آن بزرگوار بود. در حقیقت «حضرت یک مجموعهى مؤمن صالحى که بتوانند قاعدهاى بشوند براى کارهاى آینده به وجود آورد.» (بیانات رهبر انقلاب، ۴شهریور ۶۷).
#نهضت_حسینی
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
فرصت طلایی
✍خالقی
[۱] در غدیرخم پیامبر (صلی الله علیه وآله) دستان مبارک علی (علیهالسلام) را به سوی آسمان برد و گفت هرکس که من مولای اویم، علی مولای اوست؛ به بیان دیگر روز اعلان نبرد نهایی جبهه حق در مقابل جبهه شیطان است که با فرمانروایی امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) آغاز میشود. از امام باقر (علیهالسلام) روایت شده است این واقعهی عظیم آنچنان بر ابلیس گران آمد که در میان سپاهیانش نعره برآورد و هیچ یک از آنها چه در خشکى و چه دریا به جاى نماند مگر آنکه در پى نعره او به سویش دویدند و گفتند: اى آقا و مولا چه بر سر تو آمده؟ ما هرگز از تو نعرهاى دهشتناکتر از این نعره نشنیده بودیم. ابلیس به آنها گفت: این پیامبر کارى کرد که اگر براستى این کار تحقق یابد دیگر کسى هرگز خدا را نافرمانى نکند.
[۲] اما دیری نپایید که پیامبر (صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم) از این جهان رخت بربست و مردم به جاى على (علیه السلام) دیگرى را به خلافت نشاندند. امام باقر (علیهالسلام) فرمودند در این روز شیطان تاج شاهى بر سر گذاشت و منبرى نهاد و روى بالش نشست و پیادگان و سوارگان خود را گرد آورد و به آنها گفت: شادى کنید که تا روز قیام امام، خداوند فرمان برده نشود. غصب ولایت چنان ابلیس را برگُرده مردم سوار کرد؛ که برگرداندن مردم به سمت هدایت و شناساندن امام حق و از بین نرفتن دین؛ خون عظیمی طلب میکرد. آنچنانکه عظمت این خون تا آخر دنیا شاخص بین صف حق و باطل شود.
[۳] و این بذل خون در کارزار میان دو صف در روز عاشورا به منصه ظهور رسید. برخلاف گمان شیاطین، این خونخواهی تا ابد، دمادم و پیدرپی انسانهای اسیر شیطان و در منجلاب دنیا و حقارت را آگاهی میدهد تا آنها را از شر شیاطین انسی و جنی رهایی دهد. آن روز خونین و آن واقعه و حرکت تاریخی به ظاهر شکستخوردهی جبهه حق سبب شد تا دستگاه شیطان کاروان شادی به راه اندازد. اما امام سجاد (علیه السلام) در مقابل، این شکست ظاهری را به فرصتی طلایی بدل کرد و یک عزاداری تاریخی برای عاشورائیان و امام عاشورا بنا گذاشت تا بساط عیش و لهو و لعبِ دنیایی ابلیس را بر هم زند.
[۴] و اینگونه امام زینالعابدین (علیهالسلام) در طول سی و چهار سال بعد از عاشورا غلغلهای تا آخر جهان در هستی به پا کرد. تدابیر امام چهارم برای نجات بشریت در پرتوی اشک و دعا _که انسان را به اوج طهارت روح و معنویت میرساند_ تبدیل به مبارزهای تمام عیار بر علیه دستگاه ظلم و بیداد و شیطان و شیطانپرستان شد و پایههای سلطنت بنی امیه را لرزان و در حال فرو ریختن کرد. آری امام سجاد( علیهالسلام) در آن مهلکهی بزرگی که میرفت تا ستمگران به خیال خام خود، مسیر هدایت را به گمراهی محض تبدیل کنند؛ با طرحی نو نه تنها مردم آن عصر را بلکه تمام بشریت را با پیوند زدن انسان با دعا و زلال اشک به مسیر الهی، هدایت کرد.
#نهضت_حسینی
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
#اندکی_تأمل
✍نجمه صالحی
درطول تاریخ کتابهای زیادی با عنوان مقتل الحسین علیهالسلام به نگارش در آمده است. اما نکته مهم در این زمینه، شیوۀ گزارشگری مورخان از این واقعه است. بر اساس مباحثی که در فلسفۀ تاریخ مطرح میشود، تاریخنگاری امری خود خواسته از طرف مورخ است. مورخان از میان گزارشهای مختلف، به سلیقۀ خود از منابع مختلف مواردی را انتخاب نموده و در نوشتههای خود نقل میکنند. به عبارت دیگر، مورخان آنچه را که خود صلاح میدانستند، در کتب تاریخی مینوشتند. معیار این صلاحیت تحت تأثیر عقاید مورخ، علایق شخصی، خواستههای وی، فضای سیاسی و اجتماعی دوران، ارزشهای حاکم بر جامعه و نظایر آن بوده است.
در تاریخنگاری مسلمانان، نمونههای فراوانی را در منابع تاریخی میتوان یافت که مورخان، حوادث را نقل نکرده و خود نیز به این عدم نقل حادثه، تصریح کردهاند. نمونۀ مشهور در این زمینه، محمد بن جریر طبری، مورخ معروف، است. وی بارها در کتاب خود مینویسد که از ذکر برخی از حوادث خودداری ورزیده و یا نقل آن را خوش نداشته است. بهعنوان نمونه، در حوادث مربوط به اختلاف میان جناب ابوذر با عثمان، وی مینویسد که از ذکر آنها کراهت دارد. وی در جای دیگری از کتاب خود، گزارش نامهنگاریهای میان محمد بن ابیبکر و معاویه را خوش نداشته است. وی در چندین جای دیگر کتاب خود نیز به حذف و عدم ذکر وقایع اشاره کرده است. به نظر میرسد، طبری به دلیل اینکه این دو حادثه با اعتقاد وی به عدالت صحابه منافات داشته، آنها را در کتاب خویش نقل نکرده است. این عدم ذکر برخی رویدادها، نوعی محافظهکاری مورخانه است.
البته این سخن به این معنا نیست که به گزارشهای تاریخی، نمیتوان اعتماد کرد، بلکه به این معنا است که در بررسی رویدادهای تاریخی باید به تأثیر دیدگاههای مورخان در گزارش آن، توجه داشت؛ به ویژه در حوادثی که بحث با مسائل اعتقادی ارتباطی تنگاتنگ دارد، باید توجه داشت که مورخان چگونه به گزارشگری رخدادهای تاریخی پرداختهاند؛ به ویژه در موضوعات مرتبط با شهادت امام حسین علیهالسلام، که یکی از مهمترین حوادث در مرزبندی اعتقادی جامعۀ اسلامی بود!
.
انتشار کامل یادداشت در روزنامه سراج
https://serajonline.com/News/OnlineNewsItem/18490
#محرم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
▫️معلم جهاد تبیین
✍فاطمه شکیب رخ
امام سجاد علیه السلام در طول حیات بابرکتشان، در اثبات حقانیت و زنده نگهداشتن قیام عاشورا با دو روش به تبیین اقدام نمودند. روش مشهور که به سوگواری دائم در عزای سید الشهداء علیهالسلام و یارانشان شناخته میشود، همان اشک و ماتم مستمر از وقوع فاجعه کربلا بود که سوزناکی گریههای حضرت، دلها را متوجه عمق سنگینی جنایت در حق اهلبیت علیهمالسلام مینمود و روش دوم《تبیین قیام عاشورا》بود، چنانچه این امام همام هنگامی که به شهر دمشق وارد شدند و با پیرمرد نا آگاه و هتاک شامی روبرو شدند که خداوند را بخاطر کشته شدن شهدای کربلا ستایش میگفت! ایشان بدون ابراز ناراحتی از گفتار وی سعی در روشن نمودن حقیقت برای آن پیرمرد برآمدند.
امام زین العابدین علیهالسلام با قرائت آیه《قُلْ لاَ أَسْئَلُکمْ عَلَیهِ اَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی به وی فرمود: ای پیرمرد! آیا از این آیه اطلاع داری؟ پس زمانی که با تایید مخاطب خویش روبرو شد، به معرفی و تفسیر آیه و روشن نمودن مقصود آن اهتمام نمود و فرمودند: قربی ما اهل بیت علیهم السلام هستیم! بعد از آن با اشاره به سوره بنی اسرائیل و تاکید بر《حقّ نزدیکان》و دریافت پاسخ پیرمرد، دگر بار فرمود: آیا آیه《وَ اعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَیء فَأَنَّ للهِِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبی》و بدانید که یکْ پنجمِ آنچه به دست میآورید، برای خداوند و پیامبر و نزدیکان است، را خوانده ای؟
با پاسخ پیرمرد مبنی از آگاهی از آن آیه، امام علیهالسلام فرمود: ای پیرمرد! آن نزدیکان ما هستیم، سپس علی بن الحسین علیهالسلام قرائت آیه《إِنَّمَا یریدُ اللهَ لِیذْهِبَ عَنْکمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَ یطَهِّرَکمْ تَطْهیراً، برای مرتبه آخر با پیرمرد اتمام حجت نمود و فرمود: خداوند طهارت را مخصوص ما اهل بیت علیه السلام نموده است! در این هنگام پیرمرد، لحظه ای خاموش و از گفته خویش پشیمان شد، سپس سرش را به سوی آسمان، بالا برد و گفت: خدایا! من از آنچه گفتم و از دشمنی با این اهل بیت علیهمالسلام، توبه می کنم، خدایا! من از دشمن محمّد و خاندان محمّد صلی الله علیه و آله به درگاه تو بیزاری میجویم.
سنجش شرایط شام، استعانت از صبر و بیان ساده در توضیح واقعه از نکات ارزشمند این رفتار تبیینی امام سجاد علیه السلام برداشت می شود، زیراکه مردم شام تربیت یافته ی اسلام دست ساز اموی بودند و از حقائق اسلام واقعی اطلاعی نداشتند و همین امر، علت رفتار تبیینی امام علیهالسلام در شام بوده است، چراکه در کوفه رفتار و گفتار ایشان با مردم در قالب توبیخ بود و جنبه تبیین به خود نداشت و همین امر را می توان از نکاتی دانست که جهادگر تبیین باید به آن توجه کامل داشته باشد.
منابع: بحارالانوار، ج 45، ص 129 ؛ احتجاج، ج 2، ص 120-122؛ تاریخ طبری، ج 2، ص 591 به بعد (حوادث سال سیزدهم).
#جهاد_تبیین
#امام_سجاد
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
💠الگوی زن تمدنساز
✍زينب نجیب
تمدن اسلامی آخرین گام برای تحقق آرمانهای اسلام است همان که نویدبخش رشد و بالندگی انسانها و خلق جامعه انسانی در اوج بندگی است. بهطور قطع برای رسیدن به این نقطه، همهی آحاد انسان از مرد و زن، پیر و جوان نقش خواهند داشت. این نقش آفرینی با توجه به ظرفیتها، استعدادها و خصلتهای زنانه، حول محور خانواده مطرح میشود و چه بسا این نقش از نقش مردان ریشهایتر باشد. چراکه نرمافزار تمدن، فرهنگ است و زنان نقشی کلیدی در تولید فرهنگ و هویت دارند و این بازمیگردد به سهم تربیتی آنها در خانواده به عنوان هستهٔ اصلی جامعه.
بنابراین میتوان باور داشت اگر اقدام، جهاد و انقلابی حتی از سوی مردان صورت گیرد اما زنان آن را حفظ نکنند و تداوم نبخشند؛ ابتر خواهد ماند. شاهد این ادعا در اثرگذاری حرکتها، الگوهای ناب بندگی در عرصههای اجتماعی در قرآن است که در آن از دو زن به نامهای آسیا و مریم یاد میکند.
آنانی که در عصر خود روح تازهای به سفر معنوی انسان به سوی حق بخشیدند و از نسل آنان زنانی به خط شدند که هر یک به تنهایی قطعات پازل تمدن اسلامی را به شایستگی جا دادهاند. یکی از این بانوان نمونه در محرم سال ۶۱ هجری قمری ظهور کرد و نقش خود را در نقشهی ولی، به زیبایی ایفا نمود. دیلم دختر عمرو، همسر زهیربن قین من قیس انصاری.
وقتی قاصدِ امام به سوی خیمهی آنها آمد و زهیر را به ملاقات با امام حسین(علیهالسلام) دعوت نمود، زهیر نپذیرفت. این دیلم بود که با هنر زنانگی خود همسرش را مشتاق دیدار اباعبدالله (علیه السلام) کرد و دیری نپایید که زهیر از ملاقات با مولایش بازگشت و برای جانبازی در راه حسین(علیه السّلام) لحظهای آرام و قرار نداشت. دیلم پس از دیدن شوق همسر برای جها در راه خدا، تنها از زهیر شفاعت روز قیامت را طلب کرد. این بانوی بزرگوار با بصیرت و فداکاری باعث شد تا همسرش در مهمترین بزنگاه حیات عمرش، شایستهترین و سعادتبخشترین تصمیم را اتخاذ کند.
او نهتنها راهیکنندهی همسر خود به سوی قافله حسین شد بلکه خود نیز به قافلهی زینب کبری(سلاماللهعلیها) پیوست.
او همانطور که شوهرش را برای یاری به پسر علیبنابیطالب تشویق کرد، خود نیز دختر علیبنابیطالب را تنها نگذاشت. چنین بانویی نمیتواند در لحظه، منقلب شود. او باید همیشه انقلابی زیسته باشد و در همه مراحل زندگی، خانوادهاش را حول محور انقلابیگری حفظ کند تا بتواند در نقطهی عطف زندگی خود باعث نجات همسرش شود و عالیترین درجات بهشت را برای خانوادهاش رقم زند. قطعاً سبک زندگی او همیشه چنین بوده است. فرقی نمیکند از چه مذهب و کیش و قوم و قبیلهای باشی اگر مبانی دینت را با عشق به اهلبیت پیغمبر سرلوحهی خود کنی در زمان مناسبی مهرهای خواهی شد در مختصات نقشهی امام زمانت.
حال در زمانه اکنون چه در دوران پیروزی انقلاب اسلامی، چه در هشت سال دفاع مقدس، چه در جنگ علیه داعش و چه در اغتشاشات داخلی و ناامنی مرزها، ما با مادران و همسران شهدایی مواجهیم که بستر خانواده را برای بهترین انتخابها برای ایفای نقش در نقشهی ولیّ زمان و در یک کلام برای سعادتی همچون شهادت فرزندان و همسران خود فراهم کردهاند.
آنها با صبر و بصیرت و فداکاری همان حالت خودآگاهی و احساس شخصیت اجتماعی که در مردان به وجود میآید را با جَست بیشتری در خود به وجود آوردند. عزیزترین افراد خود را در راه اسلام دادند و خود نیز با ارادهای محکم، عزمی راسخ و صبری زیبا، هر انسانی را در مقابل خودشان خاشع و خاضع کردند."اگر مادران و همسران و شهدا بیصبری نشان میدادند؛ شوق جهاد در راه خدا و شهادت در دل مردها میخشکید. اینگونه نمیجوشید. این گونه به جامعه طراوت نمیداد." (۳۰ شهریور ۱۳۷۹، در دیدار جمعی از بانوان)
آری، اگر خواستار ایجاد تمدن نوین اسلامی در عصر حاضریم راهی نیست جز تقویت خانواده زیر سایهی زنان تراز تمدنساز همچون همسر زهیر.
#نهضت_حسینی
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
نیروی کاری که نمیگذارند متولد شود تا مولد باشد
✍ زهرا نجاتی
در خانههای ما چند فرزندان، هیچ کس مسئول همه چیز نیست و همه مسئول همه چیز هستندـ
دقیقا به همین علت وقتی خانه نامنظم شده یا قرار است مهمان از راه برسد یا مادر به هزار و یک دلیل به کارِ خانه نرسیده، تعدادی نیروی کار نسبتا زبده هستند که به جای صرف چندین ساعت میتوانند یک خانه کاملا واژگون را درعرض نیم ساعت، تبدیل به یک کاشانه زیبا و امیدبخش کنند.
از این اتفاقها هرروز درخانههای ما میافتد. اما اغلب پدر و مادرها موقعی که قصد برنامهریزی برای فرزندآوری دارند، به آنها تنها به چشم نیروی زحمت نگاه میکنند.
آنها نه توانایی بالقوه فرزندان در کمک به والدین، نه اثر تربیت و نگاه پدر ومادر به تربیت را و نه حتی آینده کشور و تبدیل کودکان حالا را به مولدان نیروی اقتصادی و کارمندان و کارگران آینده در نظر میگیرند اما حقیقت این است که فرزندان هم در زمان حال و هم در آینده نیروی کار خوب و آیندهساز هستند. اگردر بعضی خانوادهها ضعف همکاری یا موضوعی مثل تنبلی فرزندان یا کاربیش از حد مادر وجود دارد، نه به خاطر تعداد فرزندان، بلکه به سبب سبک اشتباه در تربیت و نگاه به شان و جایگاه مادر و زن در خانواده، است که با نگاه دینی و تمدنی ما نیز سازگار نیست.
و در نهایت، یک کلام؛ فرزندان صرفا نیروی مولد زحمت نیستند، آنها بسته به سبک تربیت ما میتوانند از کودکی و بهخصوص درجوانی، نیروی اشتغال، تولید، پیشرفت و سازندگی در کشور باشیم، با تحلیل غلط، از فرزندآوری برای آینده دریغ نکنیم!
#فرزندآوری
#جهاد_تبیین
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
«دوباره زندگی»
🖋 سیده ناهید موسوی
🪞روحش لوح سفیدی بود. گناه، مثلِ گردِ زُغال، که روی اشیاء خانه مینشیند. جهانش را کِدر و بد رنگ کرده بود.یکبار، دوبار، سه بار کافی نبود. روز به روز لکههای سیاه و تیره بر لوح سفید و براق نمایانتر شد. روبروی آینه ایستاد اما از شرم نگاهش فقط صدای خُرد شدن آینه میآمد. بغض و آه آن لحظه راه فریادهای نفس لوامه را خفه میکرد. چیزی جز بازتاب دلمُردگی و پوچی نبود. بوی تعفُن و پشیمانی همه جا را گرفت.
الان اما نقطه سر خط.
🪞برای دوباره تولد و زیستن، برای یک عمر پا پس کشیدن از باتلاق وسوسه و گناه، دوباره برخیز. آینه جان را مرهم کن و ایمان داشته باش به عُمق روشنایی و آهسته آهسته زمزمه کن آیه؛ «إلا مَن تابَ و آمَن وَ عَمِلَ عملاً صالِحاً را و باور داشته باش که به حق میفرماید؛ فأولئکَ یُبَدِّلُ اللهُ سَیئاتِهِم حَسَنات.» توبهای حقیقی و راستین،توأم با استغفار و عزم برای اصلاح و رسیدن به رَبّ.
🪞و کلام آخر:
باز آ باز آ هر آنچه هستی بازآ
گر کافر و گبر و بُت پرستی بازآ
این دَرگه ما دَرگه نومیدی نیست
صدبار اگر توبه شکستی بازآ
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
صیقل دل
✍خ.محمدخانی
💫همان طور که وسایل مختلف را با چیزی که متناسبش است صیقل میدهند تا بهتر از آن استفاده شود، دل انسان هم به خاطر عوامل مختلفی تیره میشود و نیاز به چیزی دارد که متناسب با آن باشد تا آن را صیقل دهد.
🌿بهترین صیقل دهنده، یاد خدا و تلاوت قرآن است.
✨پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:
جَلاءُ هذهِ القُلوبِ ذِكرُ اللّهِ و تِلاوَةُ القرآنِ؛
صيقل دهنده اين دلها، ياد خدا و تلاوت قرآن است.
📚تنبيه الخواطر: ج۲ ، ص۱۲۲
#یک_حبه_نور
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
🥀
آهسته در برابر طوفان گریستی
بر ریگهای داغ بیابان گریستی
دستی به جام باده و دستی به زلف یار
از خیمه تا میانهٔ میدان گریستی
«همراه تو زمین و زمان گریه میکند»
با خاک و باد و آتش و باران گریستی
ای سرپناه بی سر و سامانی حسین
بی سرپناه، بی سر و سامان گریستی
از خیمهای به خیمهٔ دیگر دویدی و
همپای بغض مرثیهخوانان گریستی
بانوی صبح روشنی کاروان چرا
تا شام روی ناقهٔ عریان گریستی
گاهی به دور دخترکان سپیدمو
گاهی به زیر معجر و پنهان گریستی
دیر آمدی و پیرهنی بر تنش نبود
دیر آمدی اگرچه فراوان گریستی
#میترا_سادات_دهقانی
#حسین_عزیز_زهرا_سلام_الله_علیها
@shaeranehowzavi
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
✏️به آرتین چیزی نگید...
#دوباره_شاهچراغ
✍️ محمدجواد محمودی
#شیراز_تسلیت
#نویسندگان_حوزوی
@HOWZAVIAN
.
#شیراز_تسلیت
✍زهره قاسمی
یک لحظه دری از آسمان باز شده
فصل نویی از شهادت آغاز شده
در پاسخ فریاد غریبیِ حسین
شیراز خودش مبدا پرواز شده...
#شیراز
#شاهچراغ
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
باز هم تسلیت!
✍️فاطمه شکیب رخ
امشب دگربار شاهچراغ مورد هدف انتقام دژخیمان قرار گرفت! تا که قدرت امنیتی ایران به واسطه موذیانه ترین اخبار به زیر سوال رود!
شلیک هشت خشاب پر در شاهچراغ، خبر هولناکی بود که قرار بود، تیتر تمام رسانه های آتش بیار فردا بشود!
۲۴۰ تیری که امشب به سمت مردم بی گناه شلیک نشد، حاصل جانفشانی شیرمردهای سرزمین مان است که با رشادت خویش، مانع وقوع جنایت فجیع اصحاب شیطان شدند!
خداوند به مجروجان مظلوم این حادثه شفای عاجل عنایت فرمایید《آمین یا رب العالمین》
#شیراز
#شاهچراغ_تسلیت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
نسل فتنه خیز
✍🏻مریم زارعی
ما نسلی هستیم که اگر چه توپ و تانک و ترکش را از نزدیک ندیده ایم ولی روزانه مقابل هجمه هایی از فریب و نیرنگ و فتنه ایستاده ایم.
مایی که جنگ را ندیده ایم اما به واسطه ی رسانه های گوناگون، در وسط میدانی هستیم که هر کسی چه عالمِ عامد و چه جاهلِ قاصر و مقصر، از هر گوشه ای متنی و حرفی را منتشر میکند؛ تا ما را در گردباد فتنه ای بیندازد.
ما موجی شدن در جبهه ی جنگ را ندیده ایم اما همراه شدن عده ای ازخواص و عوام در موج رسانه ای را به خوبی دیده ایم.
ما اگر چه در زمان جنگ تحمیلی نبوده ایم اما در زمان جنگ شناختی در نقطه ی هدف دشمن قرار گرفته ایم
مایی که اگر چه در زمان فتنه خیز زمانه ایم اما دلخوشیم به راه و هدفمان و منتظریم به ظهور موعودمان...
آری ما نسل جنگ ندیده ایم اما طعم تلخ فتنه را بارها چشیده ایم!
پروردگارا، چشمان غم دیده ی ما را به ظهور مولا و صاحب اختیارمان روشن کن!
#شاهچراغ
#شیراز_تسلیت
#اگر_خون_دل_بود_ما_خورده_ایم🥀
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
آخرین تلاش جاهلان✔️
✍زهرا نجاتی
اول ترسیدم.. هرچه رشته بودم، درهم تنید، اما آخر تصمیم گرفتم بنویسم از قضا از حرفهای همیشگی هم. چرا؟ اول گفتم شاید کسانی بر من خرده بگیرند که فلانی نشستهای و با یک چنین اتفاقی، از همیشگیهایت نوشتهای! اما تصمیم گرفتم بنویسم دقیقا به علت اینکه به کسانی که میخواهند در سالگرد آن زن کومله، دوباره از سرنو، برگردند به یکسال قبل ما، حالی کنم که: ما به عقب برنمیگردیم.
ما پارسال شیر مردانی از دست دادیم که اتفاقا خون آنها باعث خواهد شد غبار فتنه بنشیند و مثل سال گذشته درگیر دروغ و بازی رسانهایتان نشویم!
اتفاقا از روزمرگی مادرانه و بازی نیم ساعته با دخترانم مینویسم و حس خوب کودک درونم، به خاطر اینکه به آن عده تفهیم کنم که تلاش دارند ما را مرعوب و ترسان کنند از تروریست و داعش و حمله به زن چادری و آخوند، و جلوه دهند، که ما ایرانیها، کاری به آتش درون شما دشمنان عقدهای که آرامش ما خار چشمتان است، نداریم
در این یکسال دیدهایم به خودیهایتان هم رحم نمیکنید. درد شما آرامش ماست. درد شما نفس گرم ماست. درد شما سرکسب و کار رفتن ماست، همانطور که به دخترک بختبرگشته که با لگدپرانی به مملکتش، ویزای خارجش را گرفت حمله کردید که چرا دنبال کارو کاسبیش است و نرفته سر به بیابان بگذارد و از افسردگی بمیرد!
پس؛ ما باخندههایمان، با دل خوشمان، باامید و غرورمان به آینده، با نگاه به دست مجروح و چشم پرامید رهبرمان، با دلگرمی به زندگیمان و تلاش برای بهتر شدن اوضاع کشورمان با فرزندآوری و تربیت نسل حسینیمان، خارچشم شما میشویم و نه زیر لب که با فریاد میگوییم:_موتوا! بمیرید از غیظتان و بمیرید از خشمتان. چرا که این مملکت با آشوب و ترور و حمله اقتصادی و جنگ ترکیبی و پروژه هزارچاقو، هربار ببشتر از قبل به ققنوسی می، ماند که از دل خاکستربال میگشاید و اوج میگیرد.
👈بمیرید و آخرین تلاشتان را بکنید، چرا که این مملکت، صاحب دارد و پشتش به مهدی فاطمه و حسین سفینهالنجاه، علیهم السلام، گرم است و اگر شما را توان کشتن مظلومین است، یارای مخالفت با ارادهالهی براوج گرفتن این مملکت و این انقلاب، نیست!
پس به قول شهید بهشتی عزیزمان؛«ازماعصبانی باشید و از این عصبانیت بمیرید».
#شیراز
#اربعین
#نسل_حسینی
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
وطنپرست باشید
✍🏻زهرا کبیریپور
با هر عقیده و مسلکی که هستید ترور را محکوم کنید.
تروریست اسلحهاش را فقط به سمت موافقهای نظام نمیگیرد.
او مذهبی و غیرمذهبی را از هم جدا نمیکند.
برای تروریستی که اسلحه به دست گرفته است حزباللهی با غیرحزباللهی تفاوتی ندارد.
او آمده است تا آرامش وطن را از چشمان مردم شریفی که حتی با فشار اقتصادی این روزها و با ناکارآمدی برخی از مسئولین کنار آمدهاند، بر هم بزند.
عليه ترور و تروریست موضع بگیرید.
اگر مسلمان هستید و یا حتی دنبالهرو مذهب و دینی که به انسانیت اعتقاد دارد، بنابر انسانیت و بنابر اخلاق انسانی ترور را محکوم کنید.
وقت برای متلکپرانی، تمسخر و نقد سیستم امنیتی و امنیتیها بسیار است.
در همین صفحات مجازیتان یا با پروفایلهایتان ترور را محکوم کنید
و به تمام آنهایی که به دنبال بر هم زدند آرامش این کشور هستند بگویید من وطنم را دوست دارم با تمام آلامهایش.
#شیراز
#شاهچراغ
#تروریست
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
✍️ روایتنویسی جای خودش را باید پیدا کند
چقدر روایت!
چقدر عالی! چقدر خوب و صمیمی! چقدر زوایای مختلف و متفاوت!
دم همه بچههای حسینیه هنر کشور گرم!
ببینید بچههای حسینیه هنر شیراز با سرعت خوب، چه تعداد روایتهای متنوع و نابی از حادثه دیشب تولید و منتشر کردند:
@hafezeh_shz
کاش برای همه حوادث ریز و درشت همین قدر راوی فعال داشتیم...
روایتها را ببینید و منتشر کنید.
#نویسندگان_حوزوی
@HOWZAVIAN
@de_rang
.
باقی مانده، 229
✍طیبه روستا
مرد ساعت مچیاش را نگاهی انداخت و زیرلب گفت: وقتشه!
لپ تاپش را روشن کرد و چند لحظه بعد به طرفش چرخاند.
_چه رنگ هایی! این یکی صورتیه!
بالای عکس مسجد صورتی توئیت زده بود:
"حنانیا نفتالی☑️
معماری خیره کننده و رنگارنگ ~ شیراز، ایران"
_ایران، شیراز... با شماره 8 تماس بگیر.
سیم کارت جدید را پشت گوشی گذاشت و دکمه سبزرنگ را فشار داد.
صدا از بلندگوی تلفن همراه در اتاق کوچک پیچید: دوازده ظهره، اینجا جهنمه!
_غروب هوا خنک میشه، وقت نماز... عصر شیراز بهشته...
به ساعت نوزده و سی دقیقه عصر، پایین صفحه تلویزیون زل زده بود. لبش را جوید و گفت:
تمام هزینههامون تو این چند ماهه برباد رفت، این یکی نباید از دست بره، امروز روز چهلمه. دویست و چهل تا...
تصویر محو مردی را پشت ماشین دید. صدای تلویزیون را بیشتر کرد و جلوتر نشست...
هنوز وقت نماز نشده بود که جوان قدم به پیاده رو گذاشت. به سمت ورودی دوید، خشاب اسلحهاش را کشید و رو به مردم گرفت. فشنگ دوازدهم شلیک نشده بود که ضربه ای او را روی سنگفرش انداخت.
صدای قرآن قبل از اذان مغرب هنوز از بلندگوهای حرم شاهچراغ پخش می شد.
#شاهچراغ
#شیراز_تسليت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
روایت غمبار به قلم نویسندهی شیرازی
✍رقیه بابایی
#بخش_اول
عصر ۲۲ مرداد است و در مجلس روضه نشستهام. فالودهای که همان ابتدا با آن پذیرایی شدیم تا گرما را در وجودمان فروبنشاند را خوردهام و حالا بعد از گریستن بر غم این روزهای کاروان آل الله همه با هم داریم جوشن کبیر میخوانیم میدانم قرار هر ماه اهل این مجلس همین است؛ جوشن بخوانند و وجودشان را زره پوش از اسماء مقدس کنند. شیرینی نامهای خداوند هنوز زیر زبانم است که مجلس تمام میشود و اذان میگویند و همان جا نمازم را میخوانم. میخواهم خداحافظی کنم که میبینم یکی از خانمها پریشان و نگران موبایلش را دست گرفته و رنگش پریده میپرسم چه شده؟! میگوید دوباره در مرکز شهر بخاطر نزدیکی به سالگرد "م. ا" ریختهاند بیرون و اغتشاش شده. سعی میکنم آرامش کنم و با جملههایی مثل خبری نیست و حتما بزرگش کردهاند آرامش کنم چند نفر دیگر هم به جمعمان اضافه میشوند و چیزهایی میگویند سریع نِت گوشیام را روشن میکنم و فقط یک کلمه ذهنم را به هم میریزد.
دوباره به حرم حضرت شاهچراغ عليه السلام حمله تروریستی شده، دوباره...دوباره... این کلمه مثل یک خنجر است که بر قلبم فرو مینشیند و پشت سر هم ضربه میزند پیام پشت پیام میرسد و همه همین جمله را تکرار میکنند.
از مجلس بیرون میزنم و زود با همسرم تماس میگیرم و خیالم راحت میشود که در محل کارش است و بعد یکباره در وجودم مرثیه به پا میشود! مدام حرم را تصور میکنم که در آن لحظاتی که ما در مجلس جوشن میخواندیم، جوشن اهل حرم چه بوده؟! در حرم از کودک و طفل به زیارت میآیند تا پیرزن و پیرمرد از روستایی تا توریست و مسافر... میگویند تروریست از در باب المهدی عجل الله فرجه وارد شده دری که مثل درهای اصلی حرم نیست! این در یک تفاوت بزرگ با بقیه درها دارد!
حرم دو در اصلی دارد که وقتی وارد میشوید ابتدا صحن کوچکی مقابلش است و بعد از گذشتن از آن تازه وارد صحن بزرگ و اصلی میشوید اما این در یک در فرعی در بازار است و همین که راهروی کوتاه و عریضش را پشت سر گذاشتید، مستقیم وارد صحن اصلی و بلوغ حرم میشوید این یعنی با یک عملیات حساب شده طرف هستی!!
این حمله دوباره انگار کمی آبدیدهمان هم کرده! از حرفها و تحلیلهایی که در گروهها میشود معلوم است نسبت به قبل کمتر دستپاچه شدهایم و حالا میدانیم که فقط باید صبر کنیم تا خبرهای تکمیلی از راه برسد! نمیدانم این خوب است یا بد؟! اینکه دیگر مثل بار اول همه احوال هم را نمیگیرند و معمولیتر برخورد میکنند و سعی در کنترلشان دارند خوب است یا این یعنی از روی بیچارگی و تأسف است که یک اتفاق بزرگ و فاجعهوار عادی بشود یا حتی کمی عادی!؟ فعلا خبر این است دو تروریست حمله کردهاند یک نفر زنده دستگیر شده، یک نفر متواری است دو نفر شهید شدهاند و چند نفر زخمی البته بعد دو شهید تکذیب میشود و هفت زخمی اسمهایشان در گروهها پخش میشود در میان اسم زخمیها یک نفرشان چشمم را میگیرد!
غلام عباس عباسی؛ همیشه پیشوند غلام و عبد بر اسمها را دوست دارم. حس میکنم این نوعی عرض ارادت متواضعانه است به صاحب این اسمها که فرزند ما قابل نیست همنام شما باشد او فقط غلام و عبد شمااست. زیر لب این نامی که چشمم را گرفته دوباره تکرار میکنم غلام عباس... و ناخودآگاه مادرش را تصور میکنم که حتما چقدر محب و دلداده حضرت ابوالفضل علیه السلام بوده که چنین نامی را برای پسرش انتخاب کرده و او را هزار بار در طول عمرش صدا زده و قند در دلش آب شدهاست.
🍃ادامه دارد
#شیراز_تسلیت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
روایت غمبار به قلم نویسندهی شیرازی
✍رقیه بابایی
#بخش_دوم
دو ساعتی از حمله به حرم گذشته، زخمیها تیر به پا یا قفسه سینهشان خورده و حال عمومیشان جز یک نفر که در کماست خوب است و اعلام میشود یک خادم همان ابتدای درگیری و در وردی بازرسی حرم شهید شده است. او از یادگاران جبهه و پیرغلام هیئت و پاسداران بازنشسته "سپاه" بوده شهید غلام عباس عباسی. به عکس دلنشین و موی سپیدش نگاه میکنم و میگویم غلامیات قبول شهادتت مبارک... كم كم فیلم دوربینهای مدار بسته بیرون میآید و آتش به دل میزند.
پدری که با آرامش خاطر گیت بازرسی را گذرانده و حالا ایستاده تا همسرش از گیت بانوان بیرون بیاید و دو کودکش دارند مقابلش بازی میکنند. زنی که تند به سوی در خروجی قدم برمیدارد و شاید میخواهد قبل از غروب خورشید زودتر به خانه برسد. چند مرد جوانی که دارند با هم صحبت میکنند و شاید در تدارک برنامهریزی سفر اربعینشان هستند؛ اما همه به یکباره غافلگیر میشوند! صدای ممتد شلیک میآید و در آن راهرو با سقف گنبدی شکلش صدا حتما چند برابر میشود! همه غیرارادی فرار میکنند، اما نمیدانند به کدام سو بروند؟ کجا امن است؟ کجا دشمن است؟ چند نفرهستند؟ آه ؟چقدر این صحنه مثل کربلا شده! همان عصر عاشورا همه از عمه پرسیدند:" کدام سو برويم؟ عمه فقط یک جمله گفت: "عليكن "بالفرار...
در راهرو پدر، دست پسر را گرفته و میدود و زن جیغ میکشد و مستأصل شده اما در این صحنه یک پسربچه عشقش به پدرش فراتر از ترسش است ایستاده بالای سر پدر، پدر به او میگوید برو.... برو... و او مانده چه کند! آری اینجا کربلا است. عمو حسین هر چه گفت: عبدالله نرفت! خودش را روی سینه عمو انداخت روی عشق بزرگ زندگیاش روی همه چیزش، برو!
تروریست خیلی زود وارد صحن شده فقط میدود و انگار خیلی ترسیده که درست نشانهگیری نمیکند و فقط کورکورانه تیر میزند و اکثرا به خطا میرود. به سمت حرم نمیرود، میرود به سمتی دیگر به کجا؟...آه...
🍃ادامه دارد
#شیراز_تسلیت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
روایت غمبار به قلم نویسندهی شیرازی
✍رقیه بابایی
#بخش_سوم
روبروی ایوان بزرگ حرم یک خط طولی را تصور کنید ابتدای این خط حوض آب است بعد سایبان و فرش برای نشستن زوار بعد سقاخانه و در آخر قبور مطهر شهدای حمله سال گذشته به حرم وقتی به انتهای خط طولی رسیدید سمت راستتان حرم سید میر محمد و سید ابراهیم عليهما السلام است یعنی در این صحن علاوه بر بارگاه حضرت شاهچراغ علیه السلام بارگاه دیگری هم هست.
تروریست از راهرو وارد صحن شده و دقیقا جلوی سایبان و سقاخانه که پر از زائر است بیرون آمده همه با صدای تیراندازی متفرق شدهاند و فقط صدای جیغ زوار میآید حرم سمت راست تروریست است اما او میدود سمت چپ که قبور مطهر شهدا و امامزاده سید میر محمد عليه السلام است.
اگر چیزی که میگویند درست باشد که این حمله انتقام تروریستهای پارسال است که چهل روز پیش اعدام شدند گمان میکنم که شاید این فرد میخواسته خودش را به قبور شهدا برسد و اهانت کند!
کلیپی از پسر یکی از شهدای حرم منتشر شد که میگفت عصر دلم گرفته بود و تمنای شهادت از پدرم داشتم و خوابیدم و در رویایی صادقه دیدم که پدرم حرفی به من زد بیدار شدم و فهمیدم به حرم حمله شده و آمدم. تروریست هنوز مانده تا به قبور شهدا برسد. دقیقا همین لحظه است که قهرمان ماجرا وارد میشود!
یک جوان با لباس و شلواری طوسی رنگ با قدمهایی بلند و هر چه در توان دارد شجاعانه به سمت تروریست میدود و با لگدی محکم او را نقش زمین میکند و همزمان چند مرد و نیروی امنیتی میرسند و اسلحهاش را میگیرند و تمام!
وقتی شجاعت این جوان را میبینم مثل همه تحسینش میکنم و کمی از غرور جریحهدارم ترمیم میشود و میگویم کاش این قهرمان را بیشتر بشناسم. نیمه شب معرفیاش میکنند؛ جوانی است از نیروهای خدماتی حرم که خودجوش میان معرکه آمد و اوج ماجرا را پیروزمندانه رقم زد و جاودانه شد.
سه ساعت بعد از این اتفاق در حرم باز شده و آرامش بازگشته اما قلبم آرام نیست! دل تنگ حرمم و پر از بغض مثل کسی که به او بر خورده باشد! چشمهایم را میبندم تا بخوابم اما میدانم تا آن انتقام سخت وعده داده شده ساعت یک و بیست گرفته نشود، من خوابم نخواهد برد و آرام نخواهم شد!
🍃پایان
#شیراز_تسلیت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
باب المهدی
✍مرضیه برزگر، از #شیراز با ارسال یادداشت به جمع نویسندگان کانال افکار بانوان حوزوی پیوست
از باب المهدی که وارد شدم بعد از سلام دادن، دست چپ، ستون دوم را رد کردم و روی پله سنگی نشستم و به رسم هر سهشنبه چشم دوختم به گنبد و گلدسته.
گوشی را از کیفم بیرون آوردم و ساعت را خواندم: "۱۶:۵۰ دقیقه." هنوز چند دقیقهای وقت داشتم. ریههایم که از هوای حرم پر شده بود را با بازدمی آرام، خالی میکردم که صدای پرمحبتش در گوشم نشست: "اینجا نشین دخترم. برو زیر درختا اونجا هوا خنکتره." لبخند زدم به مهربانیش: "ممنون عمو. دیگه باید برم."
بلند شدنم را ندید. دور شده بود. وقتی به طرف دارالقرآن حرکت کردم موهای جوگندمی و لباس خادمیاش در بین جمعیت گم شد.
پایین آمدنم از پلههای دارالقرآن همزمان شد با صدای اذان مغرب که از گلدستههای حرم به گوش میرسید. هوا داشت تاریک میشد. سرعت قدمهایم را تندتر کردم و از حرم بیرون آمدم.
_ "مواظب باش دخترم"
کنار خروجی حرم روی صندلی نشسته و نگران قدمهای زیکزاکیام شده بود.
_ "ممنون، چشم. خدا قوت"
حواسش رفت پی زائر دیگر و من دور شدم.
...
ورودی باب المهدی سمت چپ، ستون دوم. پلههای سنگی رنگ خون گرفته و چادری خونین جایم را گرفته بود. قطرهای روی صفحه گوشی چکید و عکس تار شد.
ورق زدم، عکس بعدی. اولین چیزی که به خاطر آوردم موهای جوگندمی و صدای مهربانش بود. قطره بعدی روی نام شهید چکید. زمزمه کردم: "شهید غلامعباس عباسی"
#شاهچراغ
#روایت_نویسی_شاهچراغ
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
🔖مدافعان حرم ایستادهاند
✍آمنه عسکری منفرد
خبرهایش تازه به دستمان میرسد که تمام روزها و شبهای ماه محرم که مردم کشورمان در امنیت خاطر مشغول عزاداری سید و سالار شهیدان بودیم، شما شبانه روز بیدار و هوشیار بودید تا زن و مرد، پیر و جوانمان در امنیت کامل با حسین تجدید پیمان کنند، تا ما آرام دست در دست کودکانمان کوچه به کوچه شهر به دنبال کاروان کربلا بسوزیم، با زینب همنوا شویم و شب هنگام آرام بخوابیم. شما بیدار ماندید تا دشمن بیدار نماند، هوشیار بودید تا به حرم آسیب نرسد. دیشب که باردیگر در حرم شاهچراغ، دوباره تکفیریها قصد کرده بودند تا حرم را ناامن جلوه دهند، مسلح آمدند اما به فضل الهی ترورها کور بود و دشمن ناکام ماند، بار دیگر یادمان افتاد که امنیت حرم را مدیون شماییم.
آری! این بار نیز این شما بودید که به هنگامهی بلا خود را رساندید و مدافع زوار حرم شدید تا حرم و حریمش زخمی نشود، دیوارهای حرم همچنان استوار بماند و زن و مرد با تکیه بر اقتدار و هوشیاری شما طعم امنیت را بچشد.
اما این بار نیز سفیری از جانب خود، به عرش فرستادید تا خبر امنیت حرم را برای امام و شهدا برساند. شهید پاسدار بازنشسته، «غلام عباس عباسی» که عمری همنام با ارباب، سرافراز چون عباس ایستاده بود، در حالیکه مُهر خادمی حضرت شاهچراغ را بر قلب داشت، مدافع حریم شد و شب هنگام پرکشید تا سلامشما را به مدافع حرم اهل بیت حسین، «حضرت عباس بن علی» (علیه السلام) برساند.
خوشا به حالتان که «عباس» دعاگویتان میشود. حتما سفیر حرم شاهچراغ شرح ایثار شما را برای عباس خواهد گفت و تا دعای «عباس ابن علی» بدرقه راهتان است، قدمهایتان استوار چون کوه خواهد ماند.
آری! تا مدافعان این حرم استوار و بیدار ایستادهاند، دست یزیدیان به حرم و اهلش نمیرسد.
#روایت_نویسی_شاهچراغ
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
«روضهخونهی ممد دیوونه»
✍ مریم فولادزاده
از دور که میدیدمش، میچپیدم زیر چادر مادر و چشم میگرداندم تا از لابهلای تاروپودهای سیاه چادر، او را ببینم. شلوار گلوگشاد پر از لکههای خشکیدهی روغنی را میکشید روی زمین و دکمههای پیراهن جابهجا بسته شدهی چرکمردهاش را تاب میداد. چشمهایش سرخ بود؛ با هیکل درشت و موهای فرفری بلند و ریش و سبیل درهمتندیده. میفهمید ترسیدهام، دستش را میگرفت دور دهانش و صدایش را میانداخت توی شیپور دستیاش. میگفتند: «ممد دیوونه بچهها رو میدزده»، «یه چاقو داره که اگه حالش بد بشه، فرو میکنه تو شکمت»، «یه بچه رو انداخته توی چاه و کشته».
ممد ترسناک، تصویر کجومعوج شکلگرفتهای بود در ذهنم. شادی بچهگانهی ته چهرهاش، گاهی او را نرمتر نشان میداد. روزهایی که از دندهی راست بلند میشد، میپرید جلوی عابرها و ماشینها. شکم قلمبهاش را تکان میداد و دستهایش را نامنظم توی هوا میپراند. روزهای آن دنده، با چوب میدوید دنبال بچهها، صدا بلند میکرد و با شکلک و شیپور، دلهره میانداخت به جانشان. گاهی هم تکیه میداد به دیوار کوچه و رهگذرها را بدرقه میکرد؛ با ناسزا و سنگریزههای توی مشتش. یک لقمه نانش را درمیآورد؛ یا با اسکناسهایی که کف دستش میگذاشتن یا با دعوا و چشم پاییدن. تهماندهاش را هم میبرد برای مادر زمینگیرش.
آن سال، اولین سال جنبیدن سروگوشم برای محرم بود. سمیه روضه داشت برای همکلاسیها. خانهشان دو کوچه آن طرفتر بود، وسط درختهای توت. گچ پای مادر، نمیگذاشت که همراهیام کند. مادر گفت: «برو، سپردمت به خدا».
فکر و خیال اما رهایم نمیکرد. ترسم را از مادر مخفی کردم؛ «اصلاً از کجا معلوم که ممد باشد و با چاقو بدود دنبالم؟»
ترس مثل قلوه سنگ قل خورد ته قلبم. راه افتادم. کوچه را پیچیدم سمت راست. خبری از ممد نبود. نفس حبس شده را دادم بیرون. چهار قدم بعدی را که پیچیدم سمت چپ، پایم سست شد. ممد نشسته بود روی صندلی پلاستیکی آبی، زیر درخت توت کنار نانوایی، با چهار پسربچه و دخترکی که روبرویش روی گونی ولو شده بودند. قفل روی در نانوایی دهنکجی میکرد. فکرها هجوم آوردند: «همهشون رو دزدیده بندازه تو چاه» «داره گولشون میزنه» و…
سرش پایین بود. بدنم میلرزید: «کاشکی بال داشتم، این یک تکه راه رو میپریدم».
«حسین(ع) حسین(ع)». صدای گرفته و بم ممد، کوچه را لرزاند. با مشت میکوبید روی پیراهن مشکی رنگورو رفته و فینفین میکرد.
مرثیه میخواند؛ با کلمات مبهمی که فقط «حسین»ش وضوح داشت. رقیق شده بود؛ مثل اشکهای دانهدرشتی که روی صورت سیاهش میغلتید. از صدای سایش کفشم، گردن صاف کرد. آستین کشید گوشه چشم. خندید؛ یک ردیف دندانهای زردش بیرون آمد.
داد زد: «ممد دیوونه ترس نداره! حسین(ع) رو تشنه کشتن بچه!» نگاهم سرید روی کلوچههای نارگیلی ترکخورده توی سینی فلزی کوچک و سماور زنگزده بدون قوری کنار پایش. اشاره کرد سمت بچهها: «اینجا روضهخونهی ممده! بشین! هر بچهای برای حسین(ع) گریه کنه، کلوچه و چایی بهش میدم، ممد کاری نداره بهش».
یکدفعه گریهای پیچید توی تنم. ترسم پرید. روضه سمیه کمرنگ شد. ولو شدم روی گونی. کلوچه بهانه بود برای گریه بر حسینِ (ع) ممدِ رقیق شدهیِ مهربان!
لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا
خدا هیچکس را جز به اندازهی تواناییاش تکلیف نمیکند.
بقره، ٢٨٦
#امام_حسین
#نهضت_حسینی
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
الفبـا
✍زهرا نجاتی
اول که خواستیم راه بیفتیم، حرف و حدیث زیاد بود.
خیلیها گفتند هرقدر هم عاشقانه باشد، به هرحال عاقلانه نیست. گفتند:« بچهها را نبر». اما به هرحال راه افتادیم. راه عشق، راه خطر هست و ماهنوز باید الفبای عاشقی را مشق میکردیم و باید به آنها هم، سفرالی الله، را می آموختیم. در این میان بحث اقتصاد هم بود و طلا، اگر ارزشی هم داشته باشد،به کارآمد بودنش است و البته ماشینی که برای خودمان نبود و ناچار از قم تا مهران، ماشین سمند کرایه کردیم تا جای بچهها در مسیر طولانی چندان تنگ نباشد.
در طول مسیر مداحیهای کودکانه اربعین پخش کردیم. یادم هست آنقدر جذابیت بعضیشان راننده را گرفت که شماره واتس اپش را داد تا برایش بفرستیم و فرستادیم.
فاطمه شیر میخورد اما برای بقیه آن قدر خوراکی توی راه بود و از نزدیکیهای ایلام، موکب و هیات و نذری که به جز چند بیسکویت و آبمیوه، کار به خرید خوراکی نرسید. وارد مرز هم که شدیم،همینطور.
البته تمیزی مرز خودمان با عراق قابل مقایسه نبود و البته سیمکارتی که راحت میشد تهیه کرد و بعید است امسال بشود. مگر تمهید جدیدی از دولت که ظاهرا به فکرند.
به نجف که رسیدیم، جز شلوغی و یک زیارت دور از ضریح، عایدی نداشتیم که البته همان هم از لذت نوشیدن شراب ضریح، چیزی کم نداشت و غروب به سمت کربلا به راه افتادیم.
چندسال پیش برای بچه سوم یک کالسکه دست دوم از دیوار پیدا کرده بودم که قیمتش دویست هزارتومان بود، جنس محکمی داشت و زیاد استفاده نشده بود. اما تا به حال چهاربار کربلا رفته و هربار بیشتر کمک کار ما بوده. در این سفر هم یک ساک کوچک برای همه و یک ساک معمولی دستمان گرفته بودیم. رقیه و فاطمه را در کالسکه نشانده بودیم. یک وقتهایی هم که گرما و فشار جمعیت یا اطوارهای دخترانه خدیجه اوج میگرفت، او هم کنارشان مینشست و راه میرفتیم. چون بارمان سبک بود ابدا اذیت نشدیم.
اما اگر امسال توفیق همراهمان شود از پارسال هم سبکتر خواهم رفت، دو چادر، دوشلوار ویکی دو مانتوی بلند اما خنک با روسری کفایت خواهد کرد برای بچهها هم دوسه دست کافیست. چندان جایی برای شست و شوی لباسها نیست و جایی هم برای خرج وسواس. هرچند متاسفانه در بعضی موکبها بودند کسانیکه بیخیال حق الناسی، چادرهای آب چکانشان را از سر و روی بقیه رد میکردند.
بودند کسانی هم که کالسکه یا ولیچری فقط برای حمل بار آورده بودند که به نظرم عاقلانه بودـ.
در مسیر سه روز و سه شب پیادهروی میکردیم، اصولا همه از دو ساعت یا یک ساعت به سحر به راه میافتادند و تا حدود نه صبح پیاده میرفتند. بین نه و ده تا حدود پنج غذا و استراحت و نماز و بعد راه افتادن با طعم شیلنگ آب و بستنی و نوشیدنی خنک که سرشاریشان بهشت را به خاطر میآورد.
ترس از مریضی بود اما توکل، نوددرصد مسائل را حل میکرد. برای اذیت نشدن بچهها از دمپایی و کفشهای پیادهروی با سوراخهای ریز استفاده کردیم. و تقریبا پدیده تاول، مواجه نشدیم. رسیدن هوا به پوست مانع تاول میشد. پوشیدن لباسهای صددرصد پنبه و نخ هم برای من و بچهها که پوست حساسی داریم.
عینک آفتابی و کلاه لبهدار هم برای دو سه تایمان که عینکی نبودیم، ضروری بود.
یکبار که خدیجهسادات خسته شد و بهانه گرفت، قصه پاهای پرتاول و رخمی رقیه و سکینه و راه رفتنشان پشت سر روی نیزه پدر را برایش گفتم. تا آخر سفر، دیگر غر نزد.
غروب جمعه که به کربلا رسیدیم در یک موکب درظاهر بیامکانات مستقر شدیم اما چند دقیقه بعد خبر آوردند که در این حوالی خانه زیاد است. درخانهای را زدیم، خیلی تمیز و مرتب فقط برای نماز و وضو تجهز شده بود. با همان چندکلمه عربی خودم و به لطف تعداد بچهها و شیرینی دخترها با چندنفر از اقوام صاحبخانه گپ زدیم.
بلاخره سراغ مردها که در همان موکب سرکوچه بودند، رفتیم و باز من با اتکا به خدا و همان چندجمله و کلمه نیمبندعراقی، پرس وجو کردم تا بببینم کجا میتوانیم بخوابیم.
خانهای در پس کوچهها بود، پر از ایرانی و تا صبح زنها در پایین و مردها بالا، جای استراحت داشتند و پربود از اصفهانیها و یزدیها که تا نیمهشب کلی گفتیم وشنیدیم و رفیق شدیم.
اما نگویم از به فکر شب جمعه کربلا افتادن و از ورودی کربلا تا حرم حضرت دلبر پیاده وتنها رفتن و به خدای حسین قسم، حتی ذرهای یالحظهای، حس ناامنی یا هرچه دیگر که در غیرآن ایام طبیعی است، سراغم نیامد. مانند زمان پس ازظهور، زنی تنها در مسیری طولانی که همه نگاهشان به کعبه دل است با حجاب از میان میلیونها مرد شاید عبور میکند امن و راحت و بیهمراه رفتم وبرای اولین بار تقوایی دیدم گفتنی و شنیدی. وسط جمعیتی که خودشان را به حرم میرساندند،دستهای مردها پشت سرشان میرفت و هرگز برخوردی نبود. انگارحسین فاطمه، روی سر وقلب و دل همه، دست کشیده بود.
ادامه دارد...
#امام_حسین
#نهضت_حسینی
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
خانوادههای انقلابی مجلس و لایحه عفاف و حجاب
✍ اسماء اسدی پور
دعوتم کرد بروم مجلس. خانم یکی از نمایندگان بود. از قبل با هم آشنا بودیم. گفت می خواهیم نگرانی هایمان درباره لایحه عفاف و حجاب را به نمایندگان مجلس اعلام کنیم. گفت تو هم بیا. بچه ها را سپردم به مادر و با دفترچه نکاتم رفتم. با کمیسیونی که لایحه به آن ارجاع شده بود، جلسه ترتیب داده بودند.
سخنان رئیس کمیسیون در واکنش به حضور همسران نماینده ها ناراحت کننده بود. انتظار حضور خانواده ها را نداشت. گفت عفاف مهم تر از حجاب است. گفت شما تهییج شده از سمت دشمن هستید. گفت این لایحه تصمیم سران قوا است. گفت چطور ممکن است لایحه مشکل مبنایی داشته باشد و سران قوا متوجه نشده باشند و چهارنفر انقلابی نما در فضای مجازی متوجه شده باشند؟ اما اشتباه کرده بود. مجلس انقلابی یعنی همین که از درون خانواده چینش انقلابی داشته باشد. مجلس انقلابی یعنی اگر همسر نماینده احساس کرد تعلل یا تسامحی بوجود آمده، دست به کار می شود. مجلس انقلابی یعنی همین زنانی که با سخنان منطقی و مستدل خود آمده بودند تا بگویند اگر راه شهدا را ادامه بدهید ما پشتتان هستیم. از هیاهوی باطل نترسید که ان الباطل کان زهوقا. زنانی که گفتند حجاب صورت ظاهری عفاف است و کیست که نداند اگر حجاب نماند، عفاف هم نمی ماند.
خانم ها برایش از ولایت گفتند که سه بُعد دارد. بُعد اول پیوستگی شدید درونی جبهه است. یعنی خانواده ها را مقابل خود نبینید. جوانان انقلابی معترض به لایحه را بدون پیش فرض بشنوید. شاید شما بازی خورده اید و دوست و دشمن را اشتباه گرفته ایید. بُعد دوم ولایت بر عدم پیوستگی و انفصال از جبهه های دیگر است. یعنی برای تصویب قوانین الهی به دنبال جویا شدن نظر رقاصان بر محل شهادت شهید علی وردی نباشید. جبهه ی باطل به اندازه کافی رسانه دارد که صدایش را به همه جا برساند.
بُعد سوم ولایت که اتصال همه به نقطه کانونی جامعه است. هوشیار باشید که حضرت آقا در دیدار با سازمان تبلیغات می فرمایند کار فرهنگی کنید، در دیدار با بانوان می فرمایند اگر کسی ضعیف الحجاب بود از دایره انقلاب خارج ندانید، اما در دیدار با مسئولین نظام می فرمایند کشف حجاب حرام شرعی و حرام سیاسی است. اگر مخاطب بیانات را حذف کنیم تمام تدابیری که ایشان برای هدایت جامعه چیده اند به هم می خورد. مسئول جمهوری اسلامی باید با قاطعیت و بازدارندگی با حرام سیاسی و شرعی برخورد کند.
خانم ها گفتند وقتی جنگ ترکیبی است لایحه متناسب با جنگ ترکیبی تصویب کنید. برای هر دستگاهی مسئولیتش را معلوم کنید. وزارت صنعت در حوزه پوشاک. وزارت ارشاد و صدا و سیما و ساترا در تولیدات تصویری و فیلم ، وزارت بهداشت در حقوق بیمار در رعایت محرم و نامحرم ، محیط های علمی، نسبت دانشگاه و مدرسه با عناصری که در اغتشاشات به دانشجویان و دانش آموزان خط دهی کردند، خانم ها گفتند فرهنگ کشور را رویدادهای فرهنگی می سازد، وقتی رویدادهای فرهنگی کنسرت های کذاست نمی توان نگران نبود. وقتی علوم انسانی غربی در دانشگاه به عنوان علم بی بدیل تدریس می شود، نمی توان انتظاری غیر از این از کف خیابان داشت...
نمی دانم رئیس کمیسیون و دیگر نماینده های حاضر در جمع چقدر از پیام خانواده ها را قلبا دریافت کردند اما من معنای اینکه حضرت آقا فرمودند این مجلس انقلابی ترین مجلس بعد از انقلاب است را از زاویه ای دیگر درک کردم، از زاویه خانواده ها که فکر نمی کنم تا پیش از این چنین حرکت هایی از سوی خانواده های هیچ مجلسی به سمت اهداف بلند انقلاب دیده شده باشد.
#امام_حسین
#نهضت_حسینی
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
روایت اول
✍طیبه فرید
بعد از نماز مغرب میروم از صحن جامع رضوی برسم به صفوف پیچ در پیچ زوار در صحن انقلاب که با امام رضا جان وداعیه بخوانم که تلفنم زنگ میخورد. صدای پشت تلفن یکجوری می پرسد حالتان خوب است که مطمئن میشوم خبری شده! توقع هر چیزی را دارم الا آن چه را که میشنوم!
بهقول شاعر جان "خدا کند که کسی حالتش چو ما نشود"، راه دور باشی و خبر بد بشنوی!
یک لحظه زمان میایستد، زمین هم! شاید برگشتهام به چهارم آبان حواسم نیست. اما نه! امشب بیست و دوم مرداد ماه داغ سال ۴۰۲ است و من ارگ بمم درست ساعت پنج و بیست و چند دقیقه پنجم دی آن سال، که خشت به خشتم وسط صحن فرو میریزد.
دلم میشورد، میشکند، می سوزد، میریزد؛ اشکم هم! خبرها را باز میکنم. عملیات تروریستی در حرم احمد بن موسی علیهماالسلام با دو شهید! حس غریبی است. خیلی غریب.
#شاهچراغ
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI