«عملهها فریاد نمیزنند» ١
✍زهرا سبحانی
#بخش_آخر
صدای گلولههایی که شارون با کلت کمریاش کودکان را نشانه گرفته بود، گوشهایش را پر کرد.
سرباز چاقو بدست، زن را در آغوش گرفت. زن فریاد کشید و با تقلاهایش خود را از او رهانید. ایلی تحمل شنیدن خندههای خودش را در آن لحظات نداشت. بقیه هم میخندیدند.
محکم پلکهایش را فشار داد تا ادامهاش را نبیند.
شکم دریدهی زن، ذهنش را درگیر کرد و جنینی که در میان دستهای خونی افسر زیر دستش، بالا برده شده بود. افسر سکندری خورد اما جنین از دستهایش رها نشد. تلوتلو با قهقهه جلو آمد و سر جنین را با چاقو جدا کرد. آن را به سمت جسدهای خواهر و برادرش پرت کرد. سرباز دیگر عربده کشید: «صلیب یادت رفت دلاور!»
برگشت و صلیب را بر روی سینهی جنین هشت ماهه با چاقو کشید. صدای کف و هورا بلند شد...
این بار دیگر پلک نزد. چیزی در درونش فرو ریخت. درد نبود، به پشیمانی هم شبیه نبود، هرچه بود برای رهایی از آن، چنگهایش را در چرمی صندلی ماشین، بیشتر فرو برد. دوست داشت از این خودش فرار کند اما راهی نبود.
یک لحظه تصمیم گرفت فریاد بزند تا از تمام تصویرهای ذهنش خالی شود.
شیشهی ماشین را بر خلاف قوانین امنیتی کشید پایین. هر طور بود باید خودش را خلاص میکرد و به افشای اسناد فکر کرد. «عمله ها فریاد نمیزنند» در ذهنش زنگ خورد. منصرف شد و رویش را به سمت رانندهی اتومبیل برگرداند.
صدای مهیبی، او را از جا کند، آتشی که با آن کودکان اردوگاه را میسوزاندند روبه روی چشمانش شعله کشید، نفسهایش پر شد از بوی گوشت سوخته، داغی که به سرعت نور زیر پوستش میدوید و جسمش را تکه تکه میکرد.
ساعتی بعد روزنامه ها نوشتند: «ایلی حبیقه، سیاستمدار لبنانی که فرماندهی جنایتهای اردوگاه صبرا و شتیلا را بر عهده داشت در یک بمبگذاری، در شرق بیروت ترور شد.»
پایان
*پِیر جمیل موسس حزب فالانژیستهای لبنان که بعدها به الکتائب معروف شد. و پدر دو رئیس جمهور لبنان، بشیر و امین جمیل
*مناخم بگین، نخست وزیر وقت رژیم صهیونیستی
#غزه
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
«موذی های همه کاره»
✍فاطمه شکیبرخ
محمدقلی مجد، محقق ایرانی مقیم ایالات متحده آمریکاست. تحصیلاتش را در دانشگاههای سن اندریو (۱۹۷۰) و منچستر (۱۹۷۵) و کرنل (۱۹۷۸) با درجه دکترا به پایان برد و سپس در دانشگاههای مختلف آمریکا، از جمله دانشگاه پنسیلوانیا، تدریس کرد. کتاب های وی به علت افشای نقش موذیانه انگلیس در ایران زمان پهلوی، در بایکوت لابی انگلیس قرار دارد، پرفسور در کتاب رضاخان و بریتانیا که بر اساس اسناد وزرات خارجه آمریکا نوشته شده، به دخالت مستقیم انتخاب رضاشاه و وزرای او و حتی استعفا و تاج گذاری محمد رضا پرداخته که بسیار شنیدنی می باشد! ایشان آورده است که انگلیسی ها علی منصور، وزیر رضاخان را برکنار کردند و فروغی را که روابط بسیار صمیمی با شاه داشت ریس وزرا نمودند تا به واسطه او رضاخان را برکنار کنند (دوست رضا پهلوی را بر سر کار آوردند تا برکناری او توسط رفیقش صدایی به پا نکند) از این رو، سفیر مختار انگلیس به نقل از فروغی در رادیو (خبری که هیچ وقت از جانب فروغی تایید نشد) نقل کرد که ایرانی ها باید از شر رضاخان خلاص شوند (تا اوضاع کشور سامان یابد). انگلیسی ها برای تایید ادعای نوکر خویش به سراغ شاهدان کشتار قیام گوهر شاد رفتند (تا این زمان اصلا انگلیسی ها به این قیام اهمیت نمی دادند و آمار کشته شدگان را مخفی می کردند) و در این زمینه، صحبت های شاهدان کشتار قیام را برای خلع سلطنت رضا خان مطرح می کردند!
انگلیس ها با خلع رضا میرپنج میخواستند موقعيت خود را در ايران حفظ كنند و مطمئن باشند كه سابقه نكبتبار بيست سال گذشته، غارتها و وحشىگرىها، پاك مىشود و يا تا آنجا كه ممكن است پنهان مىماند.
اما رفتار دوگانه و خائنانه ی انگلیسی ها به همین جا ختم نشد؛ آنها مصمم بودند كه با نجات رژيم پهلوى شريك قديمشان را از انتقامجويى و مجازات به دست مردم ايران نجات بدهند و به همین منظور، رضاخان را پس از اطمينان از اينكه حسابهاى بانكىاش در لندن صحيح و سالم و قابل استفاده است، مخفيانه به بندرعباس بردند و در آنجا با امنيت و خيال راحت از بابت ثروت هنگفتى كه از مردم ايران دزديده بود، بر يك كشتى انگليسى سوار كردند.
جالب آنکه، سعى داشتند خود را يك ناظر بىگناه، در این کودتاه جلوه دهند؛ چنانچه سر ريدر بولارد، وزيرمختار انگليس، در صحبتهايش با وزير مختار آمريكا، بركنارى رضا شاه و نشستن پسرش بجاى او را به ميل و اراده خودِ رضا شاه دانسته بود. این ادعا در حالی بود که مستندات نشان مىدهند كه نه مردم ايران و نه فروغى دستى در اين كار نداشتند. اصلاً چطور مىتوانستند دستى داشته باشند؟ ايران در اشغال كامل نظامى بود و دولت ديگر اقتدارى نداشت. با فرار اكثر مسئولان دولتى و انحلال نيروهاى مسلح، ژاندارمرى، و حتى پليس، دولت فروغى فقط بر روى كاغذ اعتبار داشت. انگليسىها بودند كه درباره تغييرات در سطوح بالا تصميم مىگرفتند.
منبع: مجد، محمدقلی، رضاشاه و بریتانیا، 475_478.
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
💢 #نکته_نگاشت| سکوت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام در وقایع شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
✍ایرانپور
🔺 خبر تهاجم سربازان معاويه به شهر انبار¹ به گوش امیرالمؤمنین علی علیهالسلام رسیده بود. امام، مسلح به سلاح خطبه خوانی شده و اندوه فراوان حضرتش در هتک حرمت از زنان مسلمان و ذمی در یک ردیف قرار گرفته، نکته شگفتی آور در این عبارت یکسان قرار دادن زن کتابی و اهل ذمه و زن مسلمان است. شکایت امام علیهالسلام چنین است:
«از این پس، مسلمانی از غم چنین حادثهای بمیرد، جای ملامت نیست، بلکه به نظر من سزاوار است.»²
این سخنان غیور مردی است که اگر به زنی غیر مسلمان در سرزمینی اسلامی جسارت شود، جامعه مسلمین را لایق مرگ میداند.
❓آیا این شیر مرد با غیرت، همان حیدری است که در خانه شاهد جسارت به یگانه دختر رسول الله صلیاللهعليهوآله شده و دم بر نیاورده است؟
🔰 آری این همان، اول مسلمان به رسالت و نبوت خاتم النبیین است. همان مبارز بی نظیر صحنههای نبرد اسلام و کفر است که اکنون بنا به وصیت پیامبر صلواتاللهعلیه به دستور صبر و سکوت عمل میکند³ و مصلحت اسلام و جامعه مسلمانان را بر غیرت و غضب خود در هتک حرمت به بانوی خانهاش مقدم میدارد.
علی علیهالسلام مرد مجاهدی است که تسلیم امر خدا و رسول است. او پیروز نبرد با پهلوانان و یلان کفر است که یکی را پس از دیگری از سر راه بر میداشت، روزی پشت پهلوانی همچون عمر بن عبدود⁴ را به خاک مالید و روزی دیگر فرق سر مرحَب یهودی⁵ را همراه با کلاه خودش شکافت و حالا مأمور به صبر است و این حق است که تا همیشه بر مدار علی میگردد⁶ خواه قیام کند یا قعود.
_______________________
۱. سال ۳۸ هجری.
۲. نهجالبلاغه، خطبه۲۷.
۳. عَلَیْکَ بِالصَّبْرِ عَلَی مَا یَنْزِلُ بِکَ وَبِهَا [یعنی بفاطمه] حَتَّی تَقْدَمُوا عَلَیَّ.»؛ «تو را به بردباری در برابر آنچه از این گروه به تو و فاطمه زهرا سلامالله علیها خواهد رسید سفارش میکنم.» رنج های حضرت زهرا سلام الله علیها، ص144.
۴. شیخ مفید،۱۴۱۳ق، ج۱، ص۱۰۲.
۵. «فَضَرَبَ مَرْحَبًا فَفَلَقَ رَأْسَهُ فَقَتَلَهُ، وَکانَ الْفَتْحُ》
ناگهان شمشیر برنده و کوبنده قهرمان اسلام بر فرق مرحب فرود آمد و سپر و کلاه خود و سنگ و سر را تا دندان دو نیم ساخت و مرحب کشته شد و سپاه اسلام پیروز شد. المستدرک حاکم نیشابوری، ج۳، ص۴۱.
۶. «عَلِی مَعَ الحَقِّ وَالحَقُّ مَعَ عَلِی، یدورُ مَعَهُ حَیثُما دارَ؛» «على با حق است و حق با على، حق بر مدار او مىگردد.» پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله، کفایتالاثر، ص20.
#فاطمیه
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
🔖فتوای زندهی یک بسیجی
🖋آمنه عسکری منفرد
🇮🇷آیا میدانید فتوایِ «منعِ استعمالِ اجناس خارجی» اولین بار چه زمانی در کشور ایران مطرح شد و پایهگذار مبارزات ضد استعماری آن چه کسی بوده است؟ کسی که رهبر انقلاب امثال ایشان را به خاطر داشتن روحیه استعمارستیزی،« بسیجی» معرفی کردند و در سال ۶۷، با حاضرشدن بر سرِ مزارشان در شهر فارس، اینطور فرمودند: «ای کاش یک جو غیرتِ این مردِ بزرگ، در میان برخی از سران کشورهای اسلامی بود، تا اینگونه تن بهذلت ندهند. فتوای مرحوم سید عبدالحسین لاری دربارهی اجناس خارجی، با اینکه دهها سال پیش صادرشده، اما هنوز زنده است و برای امروزِ ما راهگشاست و باید فرارویِ استقلالِ اقتصادی ما قرار گیرد.»
🇮🇷مرحوم سید عبدالحسین لاری از شاگردانِ برجستهی میرزای شیرازی و شیخ مرتضی انصاری بودند، که در سال ۱۲۷۰ شمسی از نجف به لار آمدند و به خاطر داشتن ویژگیهای «ظلم ستیزی، تدبیر، عقلانیت و مدیریت، که با تقوای سیاسی و مجاهدتِ فراوانِ» ایشان همراه بوده، موجبشد از طرف میرزای شیرازی در اوضاع حساس ایران، بهخصوص بعد از «واقعهی رِژی –تحریم تنباکو» به جنوب اعزام شوند.
نامهای که میرزا در سال ۱۳۱۰ قمری، یک سال بعد از واقعهی رژی خطاب به سید نوشته و در اول کتاب «معارف السلمانی» چاپ شده است، آمده که «حضور شما در ایران موجب شده که امور دین تشدید شود، معارف دین گسترش پیدا کند، توجه مردم به دین بیشتر شود و مشکلات دینی و اجتماعی مردم حل و فصل شود و من از پیش هم این حسن اعتماد را به شما داشتم.»
🇮🇷مرحوم لاری که خود را «سرباز امام زمان» میدانستند، در نظریهی خود معتقد بودند که؛ «ولی فقیه مطیع بیچون و چرای امام عصر است، چیزی را به دین اضافه نمیکند و میکوشد پیام امام زمان را بفهمد و این پیام را به مردم منتقل کند» و در همین راستا، چندین سال به حکومتداری در شهرهای اطراف منطقه فارس پرداختند. ایشان فتوای معروفی نیز در مورد حکومت فاسد قاجاری دارد که میگوید: «واجب است تبدیل سلطنت امویهی قاجاریه، به حکومت حقهی اسلامیه.»
🇮🇷ایشان رهبر و پرچمدار مشروطیت در جنوب کشور بود و از نهضت مشروطه دفاع کرده و میگفتند: «مشروطیت باید تابع اسلام باشد، نه آن مشروطهای که روشنفکران به آن اعتقاد داشتند، بلکه مشروطهی مشروعه.» مرحوم لاری معتقد بود که، نمیتوان گفت چون امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) در غیبت کبری هستند، پس احکام دینی هم باید تعطیل شود. به همین جهت بود که ایشان فقط به ارشاد و تدریس اکتفا نمیکرد و در مسائل اجتماعی هم وارد میشد. حکومت او نمونهی کوچکی از یک حکومت اسلامی بر پایهی نظریهی ولایتفقیه بود. ایشان در طول زندگی خود برای «دوری از استعمال اجناس خارجی» به ویژه کالاهای روس و انگلیس بسیار حساس بودند؛ چرا که این دولتها جدیترین دشمنان ایران در زمان ایشان بودند و علاوه بر این، معتقد بودند در کشورهایی که هدف استعمارگران هستند، نباید پول از کشور اسلامی به کشور بیگانه رفته و باعث تقویت دشمنان و استعمارگران و وابستگی اقتصادی و به تبع آن، وابستگی سیاسی مسلمانان به دشمنانشان شود. ایشان همچنین بر لزومِ «خودکفاییِ مسلمانان» بسیار تأکید داشتند.
🇮🇷آری، این همان روحیهی بسیجی است، که از دشمن نمیترسد و به او فرصت نمیدهد و در هر کارزارِ سیاسی و نظامی و علمی، با همهی توان وارد شده خطر را میپذیرد، با دشمن سینه به سینه روبرو میشود و جلوی تسلطِ بیگانه را هم میگیرد. روزى که مسئلهی آزادیخواهى و مبارزه با استبداد، در کمتر نقطهاى از کشور مطرح بود، در منطقه جنوب کشور، به برکت روحانیتِ این مجتهد بزرگ و آگاه، مسئله مبارزه با استبداد براى مردم مطرح شد. امثال این عالم بزرگوار، که منشأ حرکاتِ تأثیرگذار و بزرگی در تاریخِ «پیشاانقلاب و پساانقلاب» شدهاند، در تاریخ پر افتخار کشور عزیز ما ایران فراوان به چشممیخورد و وظیفه ماست که برای تبیین و شناخت این عناصر انقلابی که الگویِ خوبی برایِ نسل جوانِ انقلابی ما هستند، کوشا باشیم.
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
🗓 شنبه آرام
✍ نسا خلیلی
▫️دیروز روزی بود که یکی از مفاخر بزرگ ایران اسلامی ترور شد. نتانیاهو بعد از ترور شهید فخریزاده در روز جمعه ۷ آذرماه ۱۳۹۹ توییت کرد: «به شنبه آرام رسیدیم.»
▪️این «دانشمند برجسته و ممتاز» و «عنصر کمنظیر» در آخرین دستاورد خود به تولید کیت تشخیص کرونا و تدارک فاز اول آزمایش واکسن کرونا رسیده بود و میرفت که بار دیگر نقشهٔ دشمن را برهم زد؛ دشمنی که میخواست ملت ایران را با فشار بیماری به زانو درآورد.
▪️پس از بارها تحریم و تهدید خارجی برای متوقفکردن پیشرفت، به حذف فیزیکی او همچون ستارگان درخشان دیگر این سرزمین مانند صیاد شیرازی، مطهری، بهشتی، مفتح، احمدی روشن، قاسم سلیمانی و... روی آوردند.
▪️همانطور که شهید فخریزاده گفت: «گرگ از گرگی خود دست برنمیدارد». دشمن نیز، هرگز از دشمنی خود برای متوقفکردن پیشرفت ایران اسلامی دست برنمیدارد و همواره بر طبل تهدید، تحریم و ترور خود میکوبد.
▪️حال این گرگ در فضای مجازی زیادی آرام نیست! چرا اینجا هیچ خبری از تهدید، تحریم و... نیست؟ جز اینکه منافع او با همین یله و رها بودن فضای مجازی تامین میشود و نه تنها شنبههایش آرام است بلکه سالنامهاش هم آرام است.
#شهید_فخری_زاده
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
🔖خود را فریفتهایم
🖋آمنه عسکری منفرد
توییت معنادار نتانیاهو در روز شنبه بعد از ترور دانشمند بزرگ «شهید محسن فخریزاده»، در تاریخ ۷ آذر ۱۳۹۹ را شنیدهاید: «شنبهی آرام اسرائیل شروع شد.»
به راستی معنای این پیام مهم نتانیاهو چه بود؟ برای پاسخ به این پرسش مهم توجه کنیم:
▪️سالهاست توهم دانایی و دانشافزایی حاصل از زیست درفضای مجازی، سرانهی مطالعه را به طور چشمگیری کاهش داده و ما بیتفاوت شدیم،
▪️سالهاست علیرغم توصیههای رهبر انقلاب به کنترل فضای مجازی، به یله و رهابودن آن نه تنها عادت، بلکه افتخار میکنیم،
▪️سالهاست توجه به خوراک جسم را به خوراک روح ترجیح دادیم و روح و جان فرزندان دلبند خود را بیپناه و تنها در فضای مجازیِ مسمومِ بیگانه رها کردیم، به تصور اینکه به آنها قدرت انتخاب دادیم،
▪️سالهاست پرسه زدن در صفحات مجازی بیگانه مثل اینستاگرام و واتساپ را نشانهی روشنفکری و پیشرفت دانسته و گاه معیشت خود و دیگران را به آن وابسته میدانیم و...
آری! سالهاست ما خود را فریب دادیم و نهتنها به خواب آرام نتانیاهو و اسرائیل کمک کردیم، بلکه خودمان نیز به خواب عمیق غفلت فرورفتیم.
ما حتی فکر نکردیم مبارزه با استکبار و اعلام انزجار از او، چه ارتباطی با زیست مجازی در فضای بیگانه دارد ؟ حتی باور نکردیم وقتی که شعار «مرگ بر اسرائیل» و «مرگ بر آمریکا» میدهیم، در صحنهی عمل باید کالاهای اسرائیلی را هم تحریم کنیم، پس گاه توجیه میکنیم تا دامان خود را مبرا کنیم. نکند روزی فرا رسد که با لگد دشمن بیدار شویم که آن روز قطعا دیر خواهد بود.
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
«مادر تمام عالم»
✍طاهره میر احمدی
کودک باشی و در مکان کوچکی به نام شعبابیطالب به همراه تعداد زیادے از ایمانآورندگانِ پدرت، محاصره همهجانبه و تحریم اقتصادی کفار شوے، تا سهم غذاے روزانه چند نفرتان یک دانه خرما شود.
مادر را در این اثناء از دست بدهی و با همان سن کم، همدم و همراه پدرے شوے که رهبر آن گروه و پیامبر خداست.
صبور و مقاوم باشی و همان جا مدال افتخار لقب "اُمابیها" را از دست پدر بگیرے و بشوے مادرپدرت و مادر تمام عالم.
چه قصهے آشناییست این ماجرا در این روزها، اسم شعبابیطالب به غزه تبدیل شده.
غزه همان باریکه کوچک با انبوهی از جمعیت فلسطین، که در محاصره همهجانبه و تحریم اقتصادے رژیم کودککش اسرائیل است.
کودک و بزرگ، مرد و زن با صبر و مقاومت کار مادرے کردند و همانند مادر تمام عالم، دین پدر را یارے کردند.
مردم مظلوم غزه، چه رهروان خوبی در صبر و مقاومت، برای مادر شدند.
قرآنی که تا چند وقت پیش اسیر دست افراد جاهل به آتش کشیده و بیاحترامی میشد، هماکنون مردم دنیا به واسطهے روحیهے مقاوم و صبور مردم غزه، دربهدر به دنبال آن براے مطالعه میگردند و بعد از آن مسلمان میشوند...
#فاطمیه
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
«هنر و هنرمند»
✍زهرا نجاتی
قصه ناتمام و نه چندان پیچیده هنرمندها، هنوز هم ادامه دارد.
قشری که تقریبا بدون هرگونه نظارت برفعالیتهایش، زندگی میکند، اوج میگیرد، شهرت پیدا میکند، ثروت می اندوزد و نهایت هم دست خودش است که لگدپراکنی کند یا مثل خانم معصومی، قدردان باشد و به قدر کفاف خودش از همه اینها هم بهرهمند شود. او نمونه بارز زنی بود که توانست در فضای مسموم هنری خودش را حفظ کند.
هرچند اگربخواهیم نگاهی فراتر و تمدنی به این موضوع داشته باشیم، باید اعتراف تلخی داشته باشیم مبنی بر اینکه فضای هنری جامعه ما به قدری از ارزشهای اسلام و انقلاب فاصله گرفته که در اغلب موارد حتی اگر نیروهای مذهبی و متدین، وارد شوند، به جهت خصوصیتهای ماهیتی ظهور این تمدن و تکنولوژی از جایگاه غرب و مقایسه شانه به شانهاش با غرب، بازهم به صورت طبیعی از جایی به بعد از ارزشها فاصله خواهد گرفت و به جز عده کمی، در جامعه هنری باشکل و شمایل و پرستیژ خاصش مضمحل خواهد شد.
اینجاست که باید ارزش گروه هنری عماریار و افرادی مانند مرحوم نادرطالب زاده، پروانه معصومی، حسن جوهرچی، علی سلیمانی و در میان زندهها علیرام نورایی و امیرمحمد زند، دانسته شود.
از طرفی در برآوردهایمان، درتعیین شاخصها و ملاکهای رشد اجتماعی و هنری، باید این را لحاظ کنیم که به لحاظ تمدنی نیازمند هنر متعهدی هستیم که از پایه و اساس مطابق با سیاست صهیونیستی سینما نباشد، دلیل تاکید رهبری معظم از دهههای پیش مبنی بر حضور نیروهای متدین و ارزشی در فضای هنرهای تجسمی، نیز همین موضوع است.
اگرچه پروانه معصومی و امثال او، قطعا حجتهایی برای همه ما در موضوع حرکت خلاف موج، خواهند بود اما همه ما به خصوص قشر مذهبی جامعه، باید تلاش کنیم تا در ابعاد هنری به شکلی گسترده بدون اینکه مطابق فرمایشات امروز رهبری، دچار ویترین و فضاسازیهای منفی و همچنین موانع شیطانی نشویم؛ اما بتوانیم به نحو احسن با هنرمتعهد در جذب جامعه و جوانها، به ارزشهای دینی و انقلاب قدم برداریم تا به زودی بتوانیم تمدنی صد درصد اسلامی، رقم بزنیم.
#امام_زمان
#هنرمتعهد
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
«قراردادهای خونین»٣
✍زهرا سبحانی
#بخش_اول
حساب شبهایی که او را مخفی کرده بودند داشت از دستش در میرفت. روزنامهها میگفتند که فقط نُه شب از این شبها، در آرژانتین مخفیاش کرده بودند و خدا میداند چقدر طول کشیده بود تا او را به اینجا بیاورند آن هم قاچاقی.
هفده سالی میشد که همه او را به اسم «نیکولاس کلیمن» میشناختند. شبهای اول به این فکر میکرد که چطور شناساییاش کردند؟!
این اواخر هم به این فکر میکرد که آخر عاقبتش چه میشود؟ و از حسابی که سر او برای پنهان کردن خیلی چیزها باز کرده بودند، بیخبر بود.
غائلهی قاچاقش در جهان تمام نشده بود که او را آوردند و نشاندند جلوی کلی آدم با ملیت ساختگی و جعلی.
دور و برشان هم پر بود از خبرنگارانی که مدام از این گوشه به آن گوشه میرفتند تا زاویههای مختلف جلسه را برای غایبان به تصویر بکشند.
فلش دوربینها، چشمهای آبی رنگاش را میآزرد. از پشت عینک، هم میشد جاخوردنش را از دیدن این همه دوربین و آدم، حس کرد. بیشتر از او، خود خبرنگارها متعجب بودند؛ هرجور حسابش را میکردند، آدم روبهرویشان با آن قدِ بلند و کلهی تاس و بینی باریک برگشته، هیچ رقمه به آدولف آیشمن، فرماندهی نازی فاشیستها شبیه نبود. عدهای هم درگوشی گفتند که قیافه و حتی حرفزدنش به یک کارمند سادهی بانک شبیهتر است تا یک فرماندهی عالیرتبهی SS؛ ولی جارچیها بلد بودند خیلی چیزهای عجیب و غریب را واقعی و معمولی جلوه دهند.
مخصوصا برای این روزها که حسابی دستشان خالی بود. آخر، تمام ترفندها و جارزدنهایشان هم نتوانسته بود جوابگوی ذهن پرسشگر جهان و حتی جوانهای یهودی باشد. از یک جایی به بعد، دیگر استدلالهایشان در حدی نبود که طبل هولوکاست را به فرسنگها دورتر یعنی فلسطینِ مسلمانِ بیربط با نازیها را مرتبط کند.
دوستان و همکاران اسحاق شامیر بودند که مثل منجی به دادشان رسیدند و آدولف را از آن سر دنیا یعنی آرژانتین، ربودند و قاچاقی برایشان به ارمغان آوردند. آن زمان، اسحاق شامیر از مأموران موساد بود.
با همهی اینها یک جای کار میلنگید و حساب کتابشان با آدولف جور در نمیآمد. شاید هم طبق قول و قرارهای پنهانی پیش میرفتند ولی ظاهرش هرچه بود، خوشایند نبود. نه خوشایند آدولف و نه خوشایند جارچیها و نه حتی خوشایند مخفیکارها...
آدولف نه فقط قیافهاش به نازیها نمیخورد بلکه حتی محاکمهاش هم شبیه هیچ یک از نازیها نبود.
با خودش فکر میکرد که آخر عاقبت تنها نازی که بیرون از دادگاه نورنبرگ محاکمه میشود؛ چه میشود؟ آن هم در دادگاه اسرائیلی که از قاضی گرفته تا دربان آن، برای سرپوش ملیت جدیدیشان، خون یهودیها را مطالبه میکردند. خواندن ته ماجرا، هوش زیادی نمیخواست، علیالخصوص اینکه خواهان پرونده، اسرائیل بود که در زمان هولوکاست مدعایش، اثری از آن بر روی نقشهی جهان نبود.
آدولف یک لحظه احساس کرد در بدمخمصهای گیر افتاده و آرزو کرد که با همقطارانش در همان نورنبرگ آلمان محاکمه میشد؛ خبر داشت که آنها قبل از محاکمه یا خودکشی کرده بودند یا از قبل مرده بودند و
چند نفری که بدون سرکاری محاکمه شده بودند، آنقدری مهلت داشتند که خاطرات مستند و بیسند در معیت هیتلر را بنویسند و بعد اعدام شوند. در نظر او خوبی آن دادگاه به این بود که داوران آنجا، سران متفقین بودند نه کسانی که به جرم آدمربایی و قاچاق او تحت پیگرد قانون بینالملل بودند؛ اما صدای درونش او را از این دلخوشی بیرون آورد: «بیخیال شو! اینا فرقی باهم ندارند همشون سر و ته یه کرباسن.. »
فلش دوربینها او را از افکار آشفتهای که به سرش چنگ میزدند، جدا کرد، سعی کرد حواسش را جمع سوالهای احساساتی دادستان یهودی کند که بدون مدرک و سند فقط در حال القای یک نمایشنامه بود...
سرجمع همهی جوابهایی که از دهان آدولف خارج شد، تأکید بر بیگناهیاش بود و گاهی هم «مأمور و معذور بودن» را به میان میکشید.
آدولف، هربار، با حرفهای دادستان، گذشته را ورق میزد. صدای اتوبوس و قطارهایی که برای جابه جایی یهودیان آلمان و لهستان فراهم کرده بود در سرش پیچید، گفت: «من میخواستم یهودیها زیر پای خود زمین محکم داشته باشند...»
اگر وراجی دادستان نبود، شاید تا فراخوان جذب یهودیان اروپا برای اتحاد با نازیها توسط آبراهم اشترن و اسحاق شامیر ماجرا را پیش میبرد و حتی از همکاریشان با نازیها در شرق اروپا پرده برمیداشت.
از بخت خوب یا بد او بود که «آبراهم» رهبر گروه «اشترن»، دنیا را از وجود خود راحت کرده بود؛ در عوض، اسحاق شامیر، جانشین او از کلهگندههای اسرائیل بود که میشد با استناد به این حقیقت، خودش را تبرئه کند؛ اما ترجیح داد که برای گوشهایی که نمیخواهند بشنوند، زحمت گفتن را به خود ندهد و اجازه داد دادستان همچنان با همان پرحرفی بتازد.
🍃ادامه دارد
#غزه
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
«قراردادهای خونین»٣
✍زهرا سبحانی
#بخش_دوم
در گیرودار توجیه درون خود و حرفهای بیسر و ته دادستان بود که «قراردادهای سازمان صهیونیست جهانی» از دهان او به گوش حاضران رسید. همهمهی دادگاه، او را خاموش کرد. یک لحظه یاد موساد افتاد که چطور او را بعد از هفده سال با هویت ساختگی نیکولاس در آرژاننین، پیدا کرده بود. میدانست آدرس خانهاش را میدانند...
اما سکوت دادگاه، یعنی اینکه او باید ادامه میداد و از محتوای قراردادهای بین هیتلر و سازمان بگوید. قراردادهای خونین که ارمغانش «تسلط بر جهان» بود و برایش میلیونها آدم با برچسب جنگ جهانی، قربانی کرده بودند؛ آدولف کچل، که دیگر برایشان عددی نبود.
هجوم این دانستهها،آدولف را سر چندراهی گذاشت که
نمیدانست از کجا شروع کند؛ از همان اول که
«سازمان صهیونیست جهانی یهودی» به این نتیجه رسیده بود با اخلاق بد یهودیهای ساکن اروپا، نمیتواند نقش خیرخواه را بازی کند و اول و آخر نقشههایش را نقش بر آب میکردند؛ یا از فلسطین که کتاب تحریف شده، از آن به عنوان سرزمین موعود یاد کرده بود.
در چشمهای آدولف تردید موج میزد.
شاید اگر از زد و بند سازمان با هیتلری که نمیخواست یهودیها در اروپا بمانند، شروع میکرد بهتر میبود؛ در سال1930 که خبری از جنگ نبود و رکود بدی یقهی آلمان را میفشرد، قرار مدار بر این شد که در ازای تأمین سوخت و مواد خام آلمان توسط سازمان، هیتلر متعهد میشد با اتوبوس و قطار، یهودیان اروپا را راهی فلسطین کند. به آن نشان که سازمان از همان سال، شروع به توسعهی بانک و چند کارخانه توسط سردمدارانش در فلسطین کرد. آدولف حتی به این فکر کرد که
پای تبلیغات جارچیها برای سرزمین موعود و انتشار فراخوانهای اتحاد با نازیها را هم وسط بکشد و از ضرب سکههایی بگوید که به یمن این نقشهی بیعیب و نقص، نشان نازیها یک طرفشان بود و نشان ستارهی داوودِ صهیونیستها در طرف دیگر!
آدولف میدانست که همهی اینها قرار بوده مخفی باشند؛
اما قدرت خدا، گاهی وقتها سازمان، زنجیر پاره میکرد و علنی، از نازیها حمایت میکرد. طوری که صدای رئیسجمهور چک را درآورد و به سردستهی سازمان توپید: «آقاجان! این چه وضعیست که راه انداختهاید در حالی که ما از جان و مالمان برای شکست نازیها خرج میکنیم تا اروپا تقویت شود، سازمان صهیونیستها به جای دفاع از اروپا، با کمکهای مالی و مادی، نیاز نازیها را تأمین میکند...»
یادش آمد که بعد از این تشر، تقریبا یکسال قبل از پایان جنگ جهانی دوم، قراردادی نوشتند که همین خود بدبخت نشستهاش در جایگاه اتهام، بعد از مهیا کردن اتوبوسها، میبایست یهودیها را از میان اسرای مسیحی در اردوگاهها، جدا میکرد و آنها را به سوی فلسطین روانه میکرد...
آدولف غرق باید و نباید چه بگوید و چه نگوید بود که باز هم بدون هماهنگی گفت: «نمایندهی صهیونیستها یعنی کاستنر مأمور بود، یهودیهای به درد بخور را جدا کند و آنها را سوار اتوبوس کند و بدردنخورها را هم به اردوگاه برگرداند»
آدولف نمیدانست چه چیز مهمی را افشا کرده که سروصدای دادگاه او را از افکارش بیرون آورد. کار از کار گذشته بود. این حرفها درگوشی بود که نباید جار زده میشد؛ تا به وقت نیاز برای توجیه افکار عموم، برای بعدهایی مثل این روزها بتوانند با علم کردن مظلومیت همان یهودیهای بدرد نخور، اشکها بریزند و راه رسیدن به اهدافشان را هموار کنند.
دادستان که از این افشاگری دیگر رنگ و رویی برایش نمانده بود، وسط دادگاه پرید و برای چندمین بار قصهی مظلومیت نخنما را از سر گرفت و گفت و گفت تا همهمهها خوابید.
شیرپاک خوردهای هم در میان حضار دادگاه، پیدا نشد که بایستد و فریاد بزند که با تمام این روضهها، برای جنایتهای در فلسطین چه جوابی دارید؟
چطور یهودیان مهاجر آواره و بیچاره، همگی با پول و اموالشان از آلمان آمده بودند این سر دنیا؟ و هنوز پایشان به فلسطین نرسیده حسابهای بانکیشان پر شده بود؟!
اما طبق معمول صدای عدالت خاموش ماند و حاضرین گاهی کلههایشان را برای مصیبتخوانی دادستان بالا و پایین کردند.
🍃ادامه دارد
#غزه
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
«قراردادهای خونین»٣
✍زهرا سبحانی
#بخش_آخر
با همهی اینها دادگاه اعلام کرد که آدولف باید اعدام شود؛ طنابی گردنش انداختند و جسدش را در میان قایقی گذاشتند و آتش زدند تا خاکسترش در دریا پخش شود.
کسی هم از فلسفهی این کار نپرسید چون میدانستند که جواب سرکاری جارچیها فقط کلهشان را باد میکند.
جارچیها جلوی آن همه خبرنگار که تعدادشان به پانصد نفر هم میرسید، با ژستی اندوهگین گفتند: «ما میخواستیم به جوانهایمان بگوییم که حق داریم اینجا باشیم و اینطور رفتار کنیم
حالا به جای سوالهای بیسرو ته، بروند و در مورد هولوکاست بنویسند.»
بعد هم به ذهنشان رسید که رقم نه میلیون و حتی شش میلیون کشتار یهودی، زیادی شاخدار است و این شد که با مشورت پشت صحنه، دستور دادند که سَر دَر اردوگاه نازیها که با پول خلق الله موزهاش کرده بودند، را تغییر دادند و یک میلیون معقول را به جایش قید کردند.
اما پایان این نمایشنامه، حتی ذهن همکیشانشان را قانع نکرد. بعدها ذهن پرسشگری مثل «هانا آرنت» نظر داد که این دادگاه سرکاری بوده!
ذهنهای کنجکاو خوب فهمیدند که قول و قرار با مخفیکارها و جنجال جارچیها که اگر خدا بخواهد مو هم لای درزش میرود، پایانش این نمایشنامهست؛ فرقی نمیکند نامت آدولف هیتلر باشد یا آدولف آیشمن!
پایان
#غزه
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
«شیخ مفید»
✍فاطمه میری
به قصد مسجد، از خانه بیرون زده بود همه فکرش، مشغول خوابی بود که شب گذشته دیده بود: «یعنی چه میشود؟ خواب من شیطانی نبود، این را مطمئنم. پس تعبیر آن چه میشود؟ من چگونه به حسنین(علیهماالسلام) تعلیم دهم؟ آنان امامِ برحق من هستند.»
با پاهایش سنگریزههای کوچهپسکوچههای کَرَخ* را کنار میزد و با خود زمزمه میکرد: «من کجا و بانوی دوعالم فاطمه کجا!؟ از من خواسته به فرزندانش تعلیم دهم؟ حتماً تعبیری دارد این خواب من. خدایا کمکم کن!»
شیخ مشغول عوالم خود بود که خود را در جلوی مسجد کرخ بغداد یافت. بعد از نماز در گوشهای از مسجد درگیر رویای ناپیدای خود بود که بانویی عفیف به سمتش آمد. در حالیکه دستان پسران خردسال خود را گرفته بود، گفت:
- حضرت استاد عرضی داشتم خدمتتان.
- بفرمایید بانو درخدمتم.
- از شما میخواهم به این دوفرزندم علم بیاموزید و متعلم به علم دیانت کنید. اینان دو سید جلیلالنسب هستند. سیدمرتضی و سیدرضی.
نگاه شیخ با نگاه دو کودک معصوم تلاقی کرد و نور امید و علم را در چشمان آنان یافت. یاد احوال آن روز خود افتاد، از پس خوابی نامعلوم که حالا به عینیت رسیده بود. برقی از رضایت در چشمان شیخ تابید، رو به مادر کرد و گفت:
- با کمال میل حاضرم آنان را به شاگردی بپذیرم. مادرشان سفارش آنان را کرده است.
*کرخ: از محلههای قدیم شهر بغداد
#بزرگداشت_شیخ_مفید
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
🔖جلوهی رحمانیِ خانوادهی نظام جمهوری اسلامی ایران
(نگاهی به حضور ناهید کیانی در بیت رهبری در دیدار ورزشکاران)
✍آمنه عسکری منفرد
از سالها پیش بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران عزیز، دشمن مستکبر که خود را درجبههی جنگ نظامی، اقتصادی و تحریم در مقابل جمهوری اسلامی ایران ناکام یافت، از طریق جنگ نرم و با هدف گسست خانواده در جهت شکست اقتدار ایران قوی، هویت زنان را نشانه رفت تا از این طریق، ضربهی کاری به بدنهی نظام جمهوری اسلامی ایران وارد کند.
از آنجا که نهاد خانواده و در مقیاس بزرگتر جامعهی ایران اسلامی، با حفظ اتحاد و انسجام بین اعضای خود، همواره نقشههای دشمن را نقشبر آب کرده و بدنهی مقاوم خود را حفظ کرده بود، اینبار در اغتشاشات سال ۱۴۰۱، از طریق جنگ شناختی به دنبال ایجاد دگرگونیهایی در مناسبات اجتماعی خانوادهی نظام برآمد، تا ساختار مقاومت سازندهی آن را برهم زند.بنابراین با یک برنامهی از پیش تعیینشده، با برنامهریزی بعد از مرگ یک دختر جوان، نظام را در کشتن او متهم جلوهداده و با سردادن شعار «زن، زندگی،آزادی» زمینهی ایجاد فتنه را در کشور فراهم آورد.
اما در تمام مدت اعتراضات و اغتشاشات گستردهی خیابانی، رهبر انقلاب به عنوان پدر خانوادهی بزرگ نظام، به دنبال آگاهسازی و هدایت اقشار مختلف به خصوص جوانان و بهطور ویژه، دختران و بانوان شلحجابی بود که بیتوجه به حرام شرعی سیاسیِ کشف حجاب، در دام ِفتنهانگیزان داخلی و خارجی افتاده بودند و در پازل دشمن به ایفایِ نقش میپرداختند و به طور خواسته یا ناخواسته به ضرر اتحاد و وفاق ملی کار میکردند.
آری! وقتی هدف حفظ کیان خانواده است، پدر به عنوان مدیر خانه و برای حفظ انسجام خانواده، بعد از رویت خطاها نیز، چشم خود را به روی خطاهای فاحش و قابل جبران فرزندانِ نادم میبندد و ایشان را از حریمِ امن خانه طرد نمیکند، چرا که او عاقبتاندیش است و میداند همین حفظ اتحاد و یکپارچگی در سایهی امنیت اجتماعی، عامل بقای خانواده و رشد و تقویت بازوان قدرتمندش برای نیل به آرمانهای والای آن است.
در حوادث فتنهگونِ سال گذشته نیز، عدهای از اعضای خانوادهی نظام جمهوری اسلامی ایران از طبقهی بازیگران و ورزشکاران مشهور اما غافل، در دام قشر ایلومیناتیِ رسانه گرفتار آمدند و گاها باعث دامنزدن به آشوبها شدند. اما بعد از کنترل اوضاع توسط نیروهای مدافع امنیت و کنار رفتن پردههای ابهام، عفو رحمانی پدر انقلاب نسبت به خیل نادمانِ فریبخورده که اکثرا جوان بودند، باردیگر اتحاد و همبستگی را بین دلها ایجاد کرده، امنیت را به خانه برگرداند.
در روزهای اخیر نیز، حضور افرادی چون خانم ناهید کیانی (ب البته این بار با حفظ حرمت و پوشش منضبط) در بیت رهبری در دیدار ورزشکاران با ایشان، نمود همین عفو و بخشندگی رحمانی از جانب پدر انقلاب ۴۵سالهی ایران و آغوش باز جمهوری اسلامی ایران، برای آن دسته از طرفداران فریبخوردهی جنبش ناکام «زن، زندگی، آزادی» بود که در روزهای فتنه، ناخواسته با کشفحجاب و دفاع از جنبش، آب در آسیاب دشمن ریخته بودند. همانها که رهبر انقلاب، آنها را فرزندان این ملت خواند و حضورشان در سیل فریبخوردگان را، نه از روی تعمد و عناد با آرمانهای انقلاب و اسلام، بلکه از روی غفلت و ناآگاهی اعلام کرد و راهکار را در راهنمایی و آشنا ساختن ایشان با اهداف پلید دشمنان نظام عنوان کرد. این همان سیرهی رسول اکرم (صلیالله علیه و اله وسلم)است که «اشداء علی الکفار رحماء بینهم».
امروز نیز رفتار و منش رحمانی پدر و آغوش گشودهی نظام به رویِ فرزندانِ غافل ملت، نشان از خطمشی صحیح جمهوری اسلامی در حفظ اتحاد و یکپارچگی ملت دارد که افقهای روشنی را در پیش چشم ایشان گشوده است. نگارنده معتقد است این نیز چشمهای از ضربهفنیِ دشمن با استراتژی قوی ایران مقتدر و تحت هدایت و رهبری سیدعلی خامنهای است تا دشمن باردیگر بفهمد ایران مظلوم اما مقتدر چون همیشه تاریخ، مقاوم و استوار است و اجازهی دستدرازی را به احدی نخواهد داد و امروز این فرهنگ مقاومت در سایهی اتحاد و وفاق ملی است که نظام جمهوری اسلامی ایران را تا رسیدن به قلهها رهنمون ساخته است.
#ایران_قوی
#اتحاد_ملی
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
«خانهی ملّی» ۴
✍زهرا سبحانی
#بخش_اول
چهارده سال از ازدواج فرانتس و سوفی میگذشت با سه بچهی قدونیمقد و چهارمی که همان روزهای اول عمرش، از دنیا خوشش نیامد و خداوند آن را مرخص کرد. فرانتس عاشق سفر بود و گشتوگذار؛ ولی خوشگذران نبود. با ثروتی که از پسرعمویش به او ارث رسیده بود، کلهاش پر بود از برنامههایی که آیندهی کشورش و اروپا را تحت الشعاع قرار میداد. درست یا غلط بودن برنامههایش، حساسیت خیلیها را برانگیخته بود اما اطرافیانش بهتر از هر کسی میدانستند که این شاهزادهی وارث تاج و تخت پادشاهی اتریش_مجارستان، مرغش یک پا دارد و اول و آخر کار خودش را میکند. قبلتر چوب این اخلاقش را خورده بودند و سر ازدواج با سوفی امتحانش کرده بودند. سوفی در حد و قوارهای نبود که دهان پرفیس و افادهی اشراف دربار اتریش را ببندد، این شد که بنای مخالفت را با ازدواجشان گذاشتند و وقتی نتوانستد از پس شاهزادهی جوان بر بیایند، به شرطی ازدواجشان را قبول کردند که سوفی و فرزندان آیندهاش از تمام اعتبارات و امتیازات اشراف دربار محروم شود.
اثر عشق بود یا چیز دیگر، فرقی به حال سرنوشت این دو جوان نکرد و سرانجام سوفی با پذیرش محرومیت، عروس کاخ این شاهزادهی سبیل کلفت موبور شد.
و حالا در راستای اهداف و برنامههایی که در سر فرانتس میگذشت، به سارایوو آمده بودند. هوا گرم بود در نتیجه برای تردد در شهر، اتومبیل روبازی را برایشان مهیا کردند. سوفی بیشتر از اینکه دلشورهی مدل موهایش را داشته باشد، نگران کلاه رویسرش بود که باد آن را نبرد. دو دستی آن را چسبیده بود و در دلش خدا خدا میکرد که زودتر به مقصد برسند. صدای وحشتناک گلوله بود که فکرش را از آن کلاه گرفت و خود را به فرانتس چسباند و درست در همان ثانیهای که راننده دستپاچه شده بود متوجه زخمی شدن همسرش شد. صدای گلولهی دوم که به گوشش رسید خود را سپر همسرش کرد تا تیر به او اصابت نکند...
ناقلان ترور آن روز گفتند که اتومبیل شاهزاده چپ شده بود و فرانتس فردیناند در حالی که دستهای سوفی را گرفته بود، بریده بریده میگفت: «خواهش میکنم سوفی زنده بمان! برای بچههایمان تو باید زنده بمانی»
اما روزگار که این حرفها حالیاش نمیشد، خبر مرگشان را به دربار اتریش رساند که سروصدایی به پا کرد به دیدن!
دربار اتریش به صربستان بدون معطّلی اولتیماتوم داد که یا بررسی این ترور را به ما بسپار یا جنگ! و هنوز این حرف از دهان پادشاه اتریش در نیامده بود که از روسیه گرفته تا آلمان از یک طرف و انگلیس با رویای بریتانیایی و فرانسه از طرف دیگر در مقابل هم صف کشیدند. ممالک زیر سلطهشان را هم خبر کردند: «که چه نشستهاید! وقت، وقت جنگ است و پیکار! از چراییاش هم نپرسید که به شما مربوط نیست»
و قبل از اینکه صدای دینامیتهای آلفرد نوبل در اتریش و صربستان بلند بشود در این کشورهای داغتر از کاسهی آش، مثل نقل و نبات به همدیگر حواله شد.
سوفی و فرانتس فکرش را هم نمیکردند که یک زمانی خونشان بهانهی فرصتطلبانی بشود که از انسانیت فقط لباس پوشیدنش را بلد بودند؛ آنقدری که جرقهی جنگ جهانی اول در سال 1914 میلادی را رقم بزند.
🍃ادامه دارد
#غزه
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
«خانهی ملّی» ۴
✍زهرا سبحانی
#بخش_دوم
در این آشفتگی جهان، دربار بریتانیا اما، به کار دیگری مشغول بود.
چهار پنج ماهی از یتیم شدن فرزندان فرنانتس و سوفی نگذشته بود و مردم واقعیت جنگ را لمس کرده و نکرده، طرح «خانهی ملی یهود»، در مجلس انگلیس، پیشنهاد داده شد. طرح بوی استمرار جنگهای صلیبی را میداد، اما برای مردمِ درگیر جنگ و بیخبر از همهجا، مگر چه اهمیتی داشت؟!
حکومت عثمانی هنوز پابرجا بود و به ظاهر مقتدر، که در انگلستان، برای فلسطین و عراق و اردن و... زیر سلطهی عثمانیها نقشهها کشیدند. اسمش را هم گذاشتند «بحر تا نهر».
این طرح اگرچه با زد و بند مخفیکارها یا همان سازمان صهیونیسم پایش به مجلس بریتانیا باز شده بود ولی همین هم داستانی داشت به بلندی تلاشهای بیفرجام ناپلئون و سزارهای روسیه برای این سازمان و قدرتمند شدن انگلیس روباه.
صهیونیستها که بر آداب «تا پول و قدرت داری رفیقتم» از زمان حضرت موسی (علیه السلام) پایبند بودند، با قدرتمند شدن انگلیس و نفوذ در مجلس آن، روز به روز به محقق شدن نقشههایشان امیدوارتر شدند.
حق هم داشتند چون کم نبودند کسانی مثل «بالفور» نخستوزیر انگلیس، که مثل موم در چنگشان بودند.
«طرح خانهی ملی» در مجلس انگلیس بررسی شد و جاهایی که میدانستند خلاف وجدانهاست، برای دلخوشی افکار عموم فقط بر روی ورق، چکشکاری کردند. صهیونیستهای امیدوار هم بیکار ننشستند و پولهایشان را به اسم سرمایهگذاری ولی با هدف از بحر تا نهر، بُردند طرف حکومت عثمانی که آن روزها گرفتار بدبختی منیت شده بود و بیسروصدا در زمینهای فلسطین خرج کردند. تا به وقتش، «ما از همه برتریم» را چماق کنند و بر سر بومیان و صاحبان آن سرزمین بکوبند.
این زمینهچینیها
سه سال طول کشید و درست در سال 1917 که انگلیس پیشتاز جنگ جهانی اول بود و حکومت عثمانی در حال متلاشی شدن، بالفور برای اینکه جواب تلاشهایش، خشک و خالی نماند، باکلی سلام و احترام به بزرگان صهیونیسم اینطور گزارش داد:
«لرد روتشیلد گرامی!
بسیار خوشوقتم که از جانب دولت اعلیحضرت، اعلام همدلی ذیل با آرمانهای یهودیان صهیونیست را که به کابینه تقدیم و با آن موافقت شده ابلاغ نمایم.»
جهانیان هم این وسط همچنان سر خوانخواهی پیراهن فرانتس فردیناند، سرکار بودند و میجنگیدند.
انتشار «بیانیهی بالفور» یا همان طرح چکش کاری شدهی دلخوشکنک، ذهنهای بیدار را درگیر کرد که چرا کشوری مثل انگلستان با این همه فاصله، برای فلسطین باید و نباید تعیین کند؟ ولی پیشتازی در جنگ، انگلیسیها را آنقدر پُر رو کرده بود که با قلدری و زور، ذهنهای آگاه را خاموش کند و سیاست خود را در پیش گیرد و برای این منظور، جنگ جهانی اول تمام شده، نشده، «هربرت ساموئل» یهودی را به عنوان نمایندهی بریتانیا برای قیمومیت، به سوی فلسطین روانه کرد. این اولین بار بود که با وجود مخالفتهای مجلس انگلیس، یک یهودی در مجلس بریتانیا کارهای میشد؛
ولی مهم نبود چون در هر صورت این مخفیکارها بودند که تعیین تکلیف میکردند و در پیشانی هربرت، تحقق آرمانهایشان را دیده بودند.
قبل از اینکه هربرت پایش به فلسطین برسد یعنی در همان بحبوحهی جنگ، چندباری یهودیها به فلسطین، گروهی مهاجرت کرده بودند؛ اما جمعیتشان به اندازهای نبود که بتوان برای رویای هربرت ساموئل و مخفیکارها، سرش حساب باز کرد. رفتار بد مهاجران یهودی، از سوی دیگر، بومیان منطقه را حساس کرده بود و همین امر، کار ساموئل را بیشتر میکرد.
ساموئل از راه نرسیده و بیتوجه به دستهگلهای هم کیشانش و حتی بندهای نمایشی بیانیه بالفور، بلند بلند از یهودیها دفاع کرد و تا توانست به یهودیها اعتبار بخشید. مواد خام مورد نیاز صنعت آنها را بدون حق گمرک وارد کرد و واردات اجناسی که صنعت اصلی بومیان بود را آزاد کرد. در کارخانهها و بانکها هم فقط یهودیها حق اشتغال داشتند. هر قاضی مسلمان و یا مسیحی که یک یهودی را مجازات میکرد به صبح نرسیده از کار، بیکار میشد.
یهودیهای یاغی که با ترور و شعارهای عربستیزی منطقه صلح زیتون را ناامن کرده بودند را آزاد کرد...
هربرت از انجام هیچ کدام از اینها به صورت آشکارا ابایی نداشت، حاکمی بود که اسبش میتاخت و هیچ کس جلودارش نبود. تا میتوانست با استفاده از اختیاراتش، برای رویای سازمان تلاش کرد.
در نهایت رویای خودش و مخفی کارها را با طرحی به اسم «حکومت مستقل یهودی»، به مجلس بریتانیا پیشنهاد داد. البته با ترفند تغییر ترکیب جمعیتی!
از آن به بعد بود که خیلیها مثل چرچیل، هربرت را «شاه ساموئل» خطاب میکردند.
🍃ادامه دارد
#غزه
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
«خانهی ملّی» ۴
✍زهرا سبحانی
#بخش_آخر
اعتراض بومیان منطقه کم کم شدت گرفت؛ اما مأموریت شاه ساموئل آنقدری برایش مهم بود که به خودش حق میداد برای این اعتراضات، ترهای خورد نکند. او باید تک به تک نقشههای از قبل تصویب شدهی مخفیکارها را اجرا میکرد.
با علنی کردن آزادی مهاجرت یهودیها به فلسطین، بومیان منطقه، چه مسلمان و چه مسیحی قیام کردند.
تنها فقط شروع یک جنگ جهانی دیگر میتوانست، ارادهی آهنین مردم منطقه را خاموش کند و پای هزاران یهودی دیگر را به بهانهی دروغ هولوکاست، به فلسطین بکشاند. جمعیت یهودیهای فلسطین تا قبل از جنگ جهانی دوم، با تمام تلاشهای شبانه روزی ساموئل فقط به شش درصد جمعیت فلسطین رسیده بود.
با شروع جنگ جهانی دوم، مخفیکارها به اسم جنگ، خیلی از محالهای نقشههایشان را عملی کردند این وسط به هیچ أحدالناسی هم اعتنا نکردند.
بعد از جنگ جهانی دوم، اگرچه انگلیس، اسم قیمومیت فلسطین را یدک میکشید، اما حرف اول و آخر را کسانی میزدند که گروههای جنایتکار اشترن و ایرون را به فلسطینیان تحمیل کردند. گروههایی که به سرکردگی اسحاق و بگین و شارون، انسانیت را به یغما بردند و مشروعیت اسرائیل را با جنایت و وحشیگری به خیال خودشان تثبیت کردند. غافل از اینکه سرنوشت طور دیگری رقم خواهد خورد.
🍃پایان
#غزه
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
مجموعه روایت قراردادهای خونین
✍زهرا سبحانی
1⃣«عملهها فریاد نمیزنند»
#بخش_اول
https://eitaa.com/afkarehowzavi/2566
#بخش_دوم
https://eitaa.com/afkarehowzavi/2567
#بخش_آخر
https://eitaa.com/afkarehowzavi/2568
2⃣«تاجر مرگ»
#بخش_اول
https://eitaa.com/afkarehowzavi/2543
#بخش_دوم
https://eitaa.com/afkarehowzavi/2544
#بخش_آخر
https://eitaa.com/afkarehowzavi/2545
3⃣ «قراردادهای خونین»
#بخش_اول
https://eitaa.com/afkarehowzavi/2580
#بخش_دوم
https://eitaa.com/afkarehowzavi/2582
#بخش_آخر
https://eitaa.com/afkarehowzavi/2583
4⃣«خانهی ملّی»
#بخش_اول
https://eitaa.com/afkarehowzavi/2588
#بخش_دوم
https://eitaa.com/afkarehowzavi/2589
#بخش_آخر
https://eitaa.com/afkarehowzavi/2590
#اسرائیل #آمریکا
#نویسندگان_حوزوی
@HOWZAVIAN
«پای درس خاتون و قوماندان»
✍فاطمه مهدوی
امالبنین حسینی، همسر شهید علیرضا(ابوحامد) توسلی، فرماندهی فاطمیون مدافع حرم حضرت زینب (سلامالله علیها) روایت میکند و نویسنده به قلم درمیآورد، اما فقط خدا میداند که در این لحظات روایت چه در دل این بانو میگذرد و کدام نیروی الهی او را استوار نگه میدارد تا روایتِ گفتنیهایش را به پایان رساند. وقتی دل خواننده با مطالعهی این روایتهای گفتنی، آتش میگیرد، چه باشد آن ناگفتهها که فقط خدای بزرگ و ذوات مقدسه علیهمالسلام شنوندهی آن آلام و رنجها هستند؟
در روزگاری که زرق و برق دنیا و لذتهای بریز و بپاش آن، به گریبان همهی زنان چسبیده و آنان را گرفتار امور بیهوده و عبث کرده و انسانیت را تا مرز نمایش ظواهر زندگی به دیگران و سبقت در اسراف و مدگرایی پایین آورده، هستند بانوانی که در سایهی تعالیم قرآن و اهل بیت علیهمالسلام و تربیت دینی خانوادههای متدین، زندگیشان را در مسیر نور و خانههایشان را بر بستر رودهای زلال معنویت بنا میکنند. بانوانی با صلابت و ژرفنگر که از میان خیلِ غبار، در آن سوی غائله، چشمان منتظری را دیدهاند که هر لحظه چشمانتظاری آن صاحبِ چشمانِ زیبا، برایشان سخت میگذرد و آمادهاند همه چیزشان را بدهند بلکه در کم شدن لحظاتی از این انتظار سهیم باشند.
فقر، سختی امرار معاش، فرزندان کوچک، بیفرهنگی مردم زمانه، تازیانههای شماتت اطرافیان، میل به زندگی توام با آرامش، علاقهی شدید به همسر، ترس از دنیای بیهمراه و پشتوانه، سختی تحمل داغ عزیز دل، سختی تربیت فرزندان جگرسوخته از داغ پدر، هیچکدام این موارد نتوانست پای این بانوان را در این مسیر صعب، بلرزاند و پیش پای قهرمانان دلاورشان، سنگ بیاندازند. بهانه برای سنگاندازی زیاد بود ولی اینان شیرزنان متبحری بودند در امر صاف کردن جادههای وصل برای همسران غیورشان.
وقتی نامههای سرشار از عشق و محبت خاتون و قوماندان را که برای هم نگاشتهاند میخوانی، سهمت میشود حیرت، حیرانی در جمع اینهمه حرارت عاشق و سادگی دلبریدن از معشوقه. مگر عشق کور نبود؟ چه شد که در این قصه چشمانش شفا گرفت و حقیقت را دید؟ مگر عشق وابستگیزا نبود؟ پس چگونه امالبنین داستان ما با دستان خود لباس رزم برتن علیرضایش کرد و برایش آرزوی قلبیاش یعنی شهادت را از امام رئوف طلب کرد؟
به راستی که فقط نور خدا در این ماجرا میدرخشد و تنها روح بلند انسانِ انقلابی در این زندگینامه جریان دارد.
عشقش را میدهد به چه قیمت؟ ارزان! نه اتفاقا خیلی گران، به بهایی گزاف و ارزشمند. عشقِ کوتاه مدت را میدهد به وصل ابدی، جسم دنیایی معشوقه را میبخشد به لبخند رضایت پروردگار و خداوند کریم، خود میشود کفیل خانوادهی توسلی که پدر و همسر شده نوری در قلبشان. حال آنکه چه کوتاه مدتی قرار است نبینند آن جسم پر درد را و به زودی و تا ابد به هم خواهند رسید در بهشت برین و در جوار لقاءالله. چه زیبا وصالی و چه زیبا مناظری رقم خواهد خورد در آن هنگامهی پیشِ رو.
بارالها! از تو میخواهیم نمی از دریای معرفت و بصیرت شهدا و خانوادههای غیورشان به ما عنایت فرموده تا ما نیز بتوانیم در فِتَن پیشِ رو مسیر درست را بیابیم و با گامهایی استوار در آن پا نهیم.
خداوندا! عطری از فضای معطر شهادت بر مشام ما برسان تا تمام همّ و غمّمان این باشد که از آنان فاصله نگیریم و با تلاش هر چه بیشتر به ایشان نزدیک شده و امید است که لایق درک فیض بیبدیلشان گردیم.
#شهدا
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
«نور زندگیتان را با حضور در محافل مذهبی افزایش دهید»
✍فائزه سادات حسینی
در می 2020 دانشکده بهداشت عمومی هاروارد آمریکا نتیجه مطالعات یک گروه علمی را از بررسی تعداد زنان و مردانی منتشر کرد که موضوع آن درباره ارتباط حضور افراد در مراسمات مذهبی با میزان امید در زندگیشان بود. افرادی که حداقل یک بار در هفته در مراسم مذهبی شرکت می کردند، به طور قابل توجهی، کمتر در معرض "مرگهای ناشی از ناامیدی" از جمله خودکشی، مصرف بیش از حد مواد مخدر و مسمومیت با الکل بودند.
در واقع، این تحقیق بیشتر جهت روشن شدن علل مرگهای ناامیدی در آمریکا صورت گرفت که افراد فقیر همانند کارگران و یا ورشکستهگان را شامل میشد. کسانی که اغلب برای رفع خلل معنوی خود یا شادیآفرینی لحظهای، به استفاده از مواد مخدر، الکل و قرصهای آرامبخش پناه میبردند لکن نتیجهای جز منفیگرایی و خودکشی نمیگرفتند.
💢چرا غرب ارتباط با خدا را فراموش کرد؟
بنابر فرمایش قرآن کریم و آموزههای اسلامی خداوند انسان را در رنج آفرید تا او در گرو ارتباط با ربِّ خود بتواند برابر سختیها مقاوم باشد و بردباریاش افزایش یابد. اما این نگرش در مسیحیت طی قرنها دستخوش تحولات مادیگرایی و انسانگرایی قرار گرفت تا جایی که امروزه در غرب تعریفی برای ارتباط انسان با خدا وجود ندارد.
نگرش تجربهگرایی یا پوزیتیویستی موضوعاتی همانند ارتباط با خدا را قبول نداشت و بیشتر آنرا در کنار عینیتگرایی تعریف میکرد. در این راستا،
محققان آمریکایی بهسبب نگاه غالب تجربهگرایی، آزمایشی به عنوان «ارتباط حضور افراد در مراسمات مذهبی با میزان امید در زندگی زنان و مردان» طراحی کردند.
در این آزمایش بنابر بررسی لحظهای عملکرد مغز و قلب 66492 زن و 43141 مرد متوجه شدند که ارتباط قوی بین حضور آنان در مراسمات مذهبی با افزایش امید در زندگیشان است. زنانی که حداقل هفتهای یکبار در این محافل شرکت داشتند ۶۸ درصد کمتر در معرض خطر مرگ ناشی از ناامیدی بودند و برای مردان هم این عامل در حدود سی و سه درصد، گزارش شد. گزارش به این ترتیب بود که: «75 مورد مرگ ناشی از ناامیدی در میان زنان شامل: 43 مورد خودکشی، 20 مورد مرگ ناشی از مسمومیت، و 12 مورد مرگ ناشی از بیماری کبدی و سیروز(سرطان) بود. در میان مردان نیز 306 مورد مرگ ناشی از ناامیدی وجود داشت که 197 مورد خودکشی، 6 مرگ ناشی از مسمومیت و 103 مرگ ناشی از بیماری های کبدی و سیروز بود».
♻️ماندگاری امید در گرو ارتباط با خالق هستی
نویسندگان این مطالعه، با توجه به بررسیهای انجام شده، خاطرنشان کردند که مشارکت مذهبی ممکن است به عنوان یک پادزهر مهم برابر ناامیدی عمل کند و حس نشاط را در طول زندگی معنا بخشد. آنها همچنین نوشتند که دین ممکن است با تقویت حس آرامش، دیدگاه مثبت و گسترش روابط انسانی، تاب آوری روانی را در جامعه افزایش دهد.
تا جایی که «یینگ چن» از نویسندگان مقاله و دانشمند داده در برنامه شکوفایی انسان در مؤسسه علوم اجتماعی محاسباتی هاروارد گفت: «این نتایج شاید به ویژه در میان همهگیری کووید-19 کنونی قابل توجه باشد چون تا حدودی بسیاری از خدمات مذهبی به حالت تعلیق درآمد، ما باید فکر کنیم که چه کاری میتوان انجام داد تا به کسانی که در خطر ناامیدی هستند کمک کنیم؟»
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI