eitaa logo
عقل یشمی خال‌خال پشمی
213 دنبال‌کننده
585 عکس
29 ویدیو
70 فایل
☑️ حرف‌های رایگان یک آدم 😇✌ @ebrahimpour
مشاهده در ایتا
دانلود
📗« »🌹 🖌ترجمه حجت‌الاسلام 🔖آیات 6تا20 س.بقره (ویژگی‌های منافقین👀) 🎭شنیدن اجرای صوتی-نمایشی این آیات: 🎧 eitaa.com/aliebrahimpour_ir/117 🌐 @aliebrahimpour_ir
📖 کوتاه📖 📜عنوان: «30 دقیقه قبل از شروع امتحان» (⏱) 🖌نوشته: «علی ابراهیم‌پور» 🗓تاریخ نگارش: 1396.06.03 📤متن کامل: https://eitaa.com/aliebrahimpour_ir/126 🌐 @aliebrahimpour_ir
📖 کوتاه📖 ▫️باسمه▫️ 🔘«30 دقیقه قبل از شروع امتحان» 🔘 ▫️علی ابراهیم‌پور▫️ ▪️روی کارت ورود به جلسه نوشته: «حضور حداقل 30 دقیقه قبل از شروع امتحان در جلسه الزامی‌ست.» نیم‌ساعت هم زودتر از این از خانه می‌زنم بیرون تا جزو اولین نفرها باشم که کارت می‌زنم؛ به امید اینکه آخرهای مسجد صندلی که نه، زمین بگیرم و بتوانم به دیوار تکیه دهم. موتورم را آن‌طرف پل بازار پارک می‌کنم. پل بازار فقط موقع‌هایی خوب است که عجله نداشته باشم؛ مثل بعد امتحانا. ولی وقت‌هایی که عجله دارم، مثل قبل امتحانا، می‌شود شبیه ماشین‌بازی آتاری دستی‌های قدیمی که سریع باید چپ‌وراست بزنی تا از بین جمعیت عبور کنی و با ماشین‌های کناری تصادف نکنی. ▪️سه‌دقیقه مانده به «30دقیقه قبل از شروع امتحان» از کنار سکوهای سنگی‌ای که دقیقا روبه‌روی در مسجدِ محل امتحان هستند، رد می‌شوم. سکوهایی که مثلا قرار است روزی داخلش گل و درخت بکارند و چهار طرفش هم صندلی‌های سنگی‌کرمی‌رنگ درست‌کرده‌اند. دختری با چادر ملی روی صندلی سنگی‌ ضلعی که روبه‌روی در مسجد است، نشسته. پای چپش را روی پای راستش گذاشته و مچ پایش را تکان‌تکان می‌دهد و هر چندثانیه یک‌بار اطراف را نگاه می‌کند. مستقیم می‌روم طرف در مسجد. بسته است و اطرافش خلوت؛ آنقدر خلوت که وسواس همیشگی‌ام سراغم می‌آید و شک می‌کنم به اینکه ساعت را اشتباه نکرده باشم! به ساعت من -که همیشه پنج دقیقه جلو است- چهار دقیقه از «30دقیقه به شروع امتحان» گذشته. در را هول می‌دهم؛ از پشت قفل است. باد خنک با فشار از بالا و پایین و کناره‌های در روی صورتم می‌پاشد. درمانده این‌پاوآن‌پا می‌شوم و به اطراف نگاه می‌اندازم. زل آفتاب مستقیم صورتم را سیلی می‌زند. ▪️پسر جوانی به طرف دخترک می‌آید. دختر از روی صندلی سنگی بلند می‌شود. پسر سلام می‌کند؛ این را از اینکه دستش را برای دست‌دادن جلو آورده می‌فهمم. دختر خودش را کمی عقب می‌کشد. پسر چیزی می‌گوید و دستش را پایین می‌آورد و می‌خندد. با هم روی صندلی می‌نشینند؛ با فاصله. بر می‌گردم طرف در و محکم در می‌زنم؛ طلبه‌ی دیگری هم کنار در می‌آید و می‌پرسد «کی در را باز می‌کنند؟» می‌گویم «الان دیگر باید باز کنند.» می‌گوید «دقیقا کی؟» می‌گویم «الان یا حداکثر یک دقیقه دیگر!» راضی می‌شود و عقب می‌رود. طلبه‌ی دیگری می‌آید و محکم در می‌زند و می‌گوید «آقا؛ ما اصلا می‌خواییم انصراف بدیم، کار داریم.» می‌پرسد «چرا در را باز نمی‌کنند؟» با یک لبخند شانه‌هایم را دوسه‌سانتی بالا می‌دهم. می‌گوید «حتما در دیگری هم ندارد!؟» می‌گویم «نه.» می‌رود. ▪️ پسر طاق باز خودش روی صندلی را ولو کرده و دو دستش را باز، یکی را روی امتداد سنگ‌تکیه‌گاه پشتی و دیگری را روی سنگ کنار دستش گذاشته و نیشش تا بناگوشش باز است. دختر پای راستش را روی پای چپش گذاشته و هر چندثانیه اطراف را نگاه می‌کند. به ساعت من ده‌دقیقه و به ساعت مردم عادی پنج‌دقیقه از «30دقیقه به شروع امتحان» گذشته که بالاخره در را باز می‌کنند. حاج‌آقایی که همیشه پشت در می‌ایستد، می‌گوید چند دقیقه صبر کنید. دختر هراسان و پسر خندان را به حال خودشان رها می‌کنم و بی‌توجه به حرفش، خودم را داخل استخر هوای خنک داخل راهرو می‌اندازم. پشت سرم سه‌چهار نفر می‌آیند داخل. می‌گوید حتما کارت را پرینت شده داشته باشید؛ حرف همیشگی‌اش است. بدون این‌که بفهمم چه‌طور از من جلو زدند، آن دو سه نفر زودتر از من می‌روند که کارت بزنند. برای اینکه حداقل نفر سوم باشم، اول کارت می‌زنم و بعد دمپایی‌هایم را در پلاستیک می‌گذارم. شماره «63». خداخدا می‌کنم حداقل کنار دیوار یا ستون‌های سنگی سبزرنگش باشد. آرام‌آرام که روی فرش‌های هم‌رنگِ سنگ‌هایِ سبز، قدم می‌زنم و به آخر مسجد می‌روم، شماره‌های زیردستی‌های روی زمین را هم چک می‌کنم. «63» دقیقا جلوی بالابر فلزی است؛ جلویش می‌شود دقیقا همانجا که یک میله مستقیم به صورت افقی، هم‌سطح وسط کمر یک انسان نشسته، از بالابر زده بیرون! ▪️راستی؛ روز ازدواج مبارک! (پایان) ( ) 📤 https://eitaa.com/aliebrahimpour_ir/125 🌐 @aliebrahimpour_ir
سخت نگیریم 🌺 [ #حال_خوب | #زندگی | #نگرانی | آرامش ] 🌐 @aliebrahimpour_ir
💭 «اصلا خودِ #خدا هم اینقدرها که میگن #سخت_گیر نیست...» ( #دیالوگ #فیلم 🎬 #مارمولک) 🌐 @aliebrahimpour_ir
🔅🔆 « » 🔆🔅 📚 [چرا حلقات؟] 📖 (بخش اول) ✳️ «دروسٌ في علم الأصول» -معروف به «حلقات»- از تالیفات مجتهد نابغه، شهید آیت‌الله است. درباره‌ی جایگاه شهیدصدر و نقش ایشان در تحول علوم و ایجاد نهضت نظام‌سازی صحبت‌های مفصلی می‌شود ارائه داد. کتب مفصل زیادی هم نوشته شده. در این متن کاری با آن‌ها نداریم. در این متن مختصر، می‌خواهم به ایجاز، کُدهایی درباره‌ی این کتاب ارائه دهم و لینک‌های کمکی این مسئله را هم معرفی کنم. [این نکات، مختصری از تحقیقات و مشاوره‌های شخصی من است. صرفا برای استفاده‌ی بعضی از دوستانم منتشر می‌کنم... لذا چه‌بسا نظرات دیگری هم باشد.] ❇️مقدما برای معرفی باید گفت: «دروسٌ فی علم الاصول» جزو آخرین تالیفات و بعد از چند دور درس خارج ایشان نوشته شده. شهیدصدر برای حوزه نوین و چابک‌سازی روند تحصیلی طلاب، با آسیب‌شناسی وضعیت موجود کتب یک مجموعه منسجم کتاب را برای اصول تدوین کردند که به صورت 3حلقه تودرتو است. یعنی حلقه اول، مرحله‌ی اول است؛ حلقه ثانیه، مباحث مبسوط‌تر و حلقه ثالثه کتاب کاملا تخصصی و سطح عالی اصولی است. ایشان معتقدند کسی که این سه حلقه را آموزش ببیند، برای شرکت در درس خارج، آماده می‌شود. ✅چرا حلقات خوب و مفید است؟ 🔸1. حلقات از لحاظ ، نه‌تنها هیچ چیزی از مجموعه «معالم، الموجز، قوانین، اصول‌الفقه، رسائل، کفایه» کم‌ندارد و کسی که حلقات را بخواند، از لحاظ محتوا از کتب آموزشی سطح است؛ 🔸2. بلکه علم اصول میان کتب سطح و فضای درس خارج را پُر می‌کند. توضیح اینکه کفایه، اصولِ 100سال پیش است. اتفاقا دقیقا در این 100سال، علم اصول دوره‌ای مهم را می‌گذراند و مباحث و نظرات مبسوطی مطرح می‌شوند و فضای درس خارج دقیقا معرکه‌ی بررسی آن نظرات (آقاضیا، نائینی، محقق اصفهانی و...) است. طلبه‌ای که با کفایه بخواهد وارد درس خارج شود، مدت‌ها گیج است. حلقات ناظر بر همه‌ی این مباحث است و کَرّ و فَرّهای این دوره‌ را هم به طلبه نشان می‌دهد و حلقات‌خوان، دقیقا آماده‌ی حضور در درس خارج می‌شود. 🔸3.حلقات و صریح و چابک است. در مسیر آموزش، متعلم را در دست‌انداز نمی‌اندازد! ذهن طلبه را نمی‌کند و ایجاد نمی‌کند. (⛔️) مضافا اینکه سیر حلقات، تاریخی و آموزشی و منضبط است و از تشتت جلوگیری می‌کند. 🔸4.مولف حلقات، اصولی نامی بوده و دوره‌ی حلقات، نظام فکری منسجمی در مسائل اصولی به متعلم می‌دهد. 🔸5.در کنار تمام این فوائد، دوره‌ی آموزشی‌اش هم بسیار مختصر و مفید است. ✅چرا حلقات نه؟ تقریبا هیچ‌کسی نیست که بگوید، حلقات بد است و مفید نیست و خوب نیست. نهایت اختلاف سر این است که آیا حلقات جایگزین کامل رسائل و کفایه هست یا خیر؟ حتی تقریبا اختلافی هم نیست که حلقات از لحاظ محتوا، تقریبا کامل‌تر از رسائل و کفایه است. اما پس اشکالات چیست؟ مثلا: 🔸1.حلقات، ساختار متفاوت با کفایه دارد. و چون ساختار کفایه محور درس خارج است، حلقات کفایت نمی‌کند. 🔸2.حلقات عبارت آسان دارد و کسی که حلقات بخواند، دیگر نمی‌تواند با متون قدما ارتباط بگیرد. 🔸3.محور درس خارج، حواشی کفایه است. کسی که کفایه بخواند و در کنارش حواشی را ببیند، مستغنی است. 🔸4.حلقات اصطلاح‌سازی جدید دارد. (از اشکالات نازل فاکتور گرفتم؛ مثلا عده‌ای می‌گویند «شهیدصدر کفایه و رسائل خواند که شهیدصدر شد.» 😐 و قس علی هذا) ادامه دارد... [ ] ↩️ https://eitaa.com/aliebrahimpour_ir/130 (بخش اول) ↩️ https://eitaa.com/aliebrahimpour_ir/131 (بخش دوم) 🌐 @aliebrahimpour_ir
🔅🔆 « » 🔆🔅 📚 [چرا حلقات؟] 📖 (بخش دوم) ✅✅جمع‌بندی من از صحبت‌ها و مشاوره‌گرفتن‌ها: ما عموما در فضای مدرسه، الموجز و اصول‌الفقه را خوانده‌ایم. لذا سبک و تبویب و ساختار کفایه را می‌دانیم. لذا عمده‌ی آن اشکالات تخصصا از بحث ما خارج است. از طرفی محاسن حلقات، قابل اغماض نیست! حلقه اولی و ثانیه را در یک سال و حلقه ثالثه را -به صورت معمولی- در دو سال می‌شود خواند. یعنی در سه سال مارا مستغنی از محتوای اصولی می‌کند. (حتی کسی که الموجز و اصول‌الفقه را خوانده، می‌تواند با تدبیر استاد، مستقیم حلقه ثالثه بخواند) متن شعرگونه و معماگونه ندارد و به ذهن و فکر متعلم ساختار می‌دهد. لذا خواندن یک دور حلقات دقیق، می‌ارزد به رسائل و کفایه. درباره‌ی متن کفایه هم، یک‌دور متن‌خوانی و مراجعات کنار حلقات، می‌تواند دغدغه‌ی ارتباط با متون را تامین کند. 📕حلقات (حلقه ثالثه) کتاب بسیار مناسبی است که بر اساس آن یک‌دور اصول تخصصی از ابتدا تا انتها به صورت دقیق کار شود و با آن پرونده‌ی اصول‌فقه را برای بست. مابقی‌اش بماند برای بررسی اجتهادی در درس‌خارج؛ اگر شد. ✳️لینک‌ها و منابع مفید: 🔸حتما و حتما، مقدمه‌ی حلقات که نوشته‌ی خودِ شهید صدر است را بخوانید. آنجا دقیقا هدف تدوین کتابش را مطرح کرده. ♻️ yon.ir/rezaeslami [مقاله بسیارعالی آقای رضا اسلامی درباره محاسن و معایب حلقات] ♻️ yon.ir/zarfiathal [ظرفیت حلقات و سخن بزرگان] ♻️ yon.ir/monazereha [مناظره مفید با موضوع جایگزینی حلقات] ♻️ t.me/halgheh3/11 [فایل صوتی توضیحات یکی از اساتید درباره‌ی جایگاه حلقات] //پایان// 🔹از نقد یا نکاتتان استفاده می‌کنم/ التماس دعا. 💐 🔹اگر مطلب را مفید یافتید، برای دوستانتان هم ارسال کنید.☺️🙏 [ ] ↩️ https://eitaa.com/aliebrahimpour_ir/130 (بخش اول) ↩️ https://eitaa.com/aliebrahimpour_ir/131 (بخش دوم) 🌐 @aliebrahimpour_ir
🔅🔆 « » 🔆🔅 📚 [چرا حلقات؟] 📖 ↩️ https://eitaa.com/aliebrahimpour_ir/130 (بخش اول) ↩️ https://eitaa.com/aliebrahimpour_ir/131 (بخش دوم) [ | | ] 🌐 @aliebrahimpour_ir
🌸 « از یک » 🌸 [ارتباط با نشریات + اخلاق حرفه‌ای] 🔰توضیح تصویر: https://eitaa.com/aliebrahimpour_ir/138 🌐 @aliebrahimpour_ir
🌸 « از یک » 🌸 [ارتباط با + ] 🍀 «ساعت 5عصر» -اولین فیلم سینمایی مهران مدیری- را تقریبا در همان هفته‌ی اول اکرانش (3مرداد96) با دوستان عزیزم در سینما دیدیم. نکاتی درباره‌ی فیلم به ذهنم رسید و گوشه‌ای یادداشتش کردم. گذشت تا رسید به کارگاه داستان‌نویسی‌مان و طبق معمول گزارش کارهایمان را در کلاس ارائه دادیم که یکی‌اش دیدن همین فیلم بود. من همان‌جا نگاهم را به فیلم گفتم. استاد عزیزمان پیشنهاد مکتوب‌کردنش را دادند. تقریبا دو روز وقت گذاشتم رویش و نتیجه‌اش شد یک یادداشت نسبتا مفصل! تصمیم گرفتم به صورت مکتوب چاپش کنم و این تصمیم شد شروع یک تجربه جدید. هدفم از نوشتن این گزارش، ارائه‌ی این تجربه است و اتفاقاتی که در این میان افتاد. 🍀 تقریبا یک روز کامل از من زمان برد تا وضعیت نشریات مختلف رسانه‌ای و سینمایی کشور و هم‌چنین روزنامه‌ها را بررسی کنم. در این بررسی هدف اصلی ام این بود که ببینم آیا ارتباطی با مخاطب برای چاپ مطالب دارند یا خیر؟ و اگر دارند، فرآیندش چیست؟ تقریبا به لیست کاملی از شماره تلفن و ایمیل و آی‌دی تلگرام دست‌پیدا کردم. اگر فرصت شد در یک متن جداگانه معرفی‌اش می‌کنم تا کمک‌کار دوستان دست‌به‌قلم باشد. فعلا می‌خواهم بخشی از تجربه خاص چاپ همین یادداشت را اشاره کنم. 🍀 من برای اولین‌جا، متنم را به «نشریه سینمایی » ارائه دادم. بعد از یک هفته تا متن را مسئول روابط عمومی و بعد سردبیر از سفر بیاید و بخواند، پاسخ دادند که متن مورد تایید قرار گرفت. [شماره1] گفتند حق‌التالیف نداریم. گفتم مانعی ندارد، ولی برایم مهم است که چاپ شود و یک نسخه از نشریه را داشته باشم (نکته: سوره سینما، چاپ گیشه‌ای ندارد. به صورت پی‌دی‌اف منتشر می‌شود و نسخه چاپی‌اش به صورت نخبگانی برای وزارت‌خانه‌ها و مجلس و... فرستاده می‌شود. به‌نوعی نشریه‌ی داخلی است.) گفتند مانعی ندارد و برایتان می‌فرستیم. آدرسم را گرفتند و قرار شد در اولین زمانی که صفحه داشته باشند، چاپ کنند؛ مرداد، نشد شهریور. [شماره2] هنوز چندساعتی از این گفت‌وگو نگذشت که گفتند نشریه‌شان مخصوص فیلم‌های حوزه‌هنری یا فیلم‌های تحریمی حوزه‌هنری است و یادداشت من در سیاست‌های نشریه نمی‌گنجد. گفتند در سایت منتشر کنیم، خیلی صریح و واضح گفتم خیر و با آرزوی همکاری‌های بعدی، ارتباط ما تمام شد. [شماره3] 🍀 متن را به مرور برای چندجای مختلف فرستادم: روزنامه‌های ، ، ، ، و... . صبح نو متن را سریع گرفت، ولی تا مدت‌ها پاسخی نداد. بانی‌فیلم هم قرار شد به‌زودی خبر بدهد. برخورد وطن امروز از لحاظ پیگیری خیلی خوب بود. متن را خواندند و گفتند سیاست‌شان نمی‌خورد. [شماره4] منم گفتم نمی‌توانم تغییر دهم. ارتباطمان تمام شد، با آرزوی همکاری‌های بعدی. 🍀 چون سردبیر و مدیرمسئول صبح‌نو را دورادور می‌شناختم، در تلگرام برایش فرستادم که پیگیری کند. گفت می‌کند. گذشت. از بانی‌فیلم جویا شدم و تاکید کردم چون متن زمان‌دار است، زودتر خبر بدهند تا نسوزد، گفت متن را دوباره بفرستم. فرستادم. 🍀 چابکی سیستم حیرت‌انگیز و عالی بود. هم روابط عمومی‌شان سریع پاسخ داد و هم دبیرسرویسشان. ظرف چند ساعت گفت که متن سوخته و ارزش ندارد! [شماره5] تعجب کردم و گفتم شاید سوءبرداشت شده؛ پاسخی ندادند. بانی‌فیلم هم همان موقع جواب داد که متن‌تان سوخته و انتشار یافته. بسیاربسیار تعجب داشت. باز هم گلی به گوشه جمال سردبیر بانی‌فیلم که دقیقا گفت کجا منتشر کرده [شماره6]. 🍀 خب کارد می‌زدی، خونم در نمی‌آمد. سوره سینما بدون اینکه خبر بدهد و اجازه بگیرد، 9 روز بعد از آخرین صحبت‌مان، متن را در سایتش منتشر کرده بود و با چنین کاری متن از دست رفته بود. شدیدا اعتراض کردم؛ مسئول روابط‌عمومی‌شان گفت که خبر ندارد!! [شماره7] هرچقدر سعی کردم بیشتر جویا شوم که جریان چیست، دیدم دارد جواب‌های بی‌ربط‌تری می‌دهد. دیدم اینطور فایده ندارد!! ضمن اعتراض تند نسبت به این حرکت ، شماره سردبیرشان را گرفتم تا مستقیم صحبت کنم. 🍀 بنده خدا می‌گفت متن را از ابتدا دیده و خیلی پسندیده و در صف چاپ برای شماره شهریور قرار داده! تاکید هم می‌کرد که خیلی خوب بوده و حتی می‌خواسته شماره من را بگیرد تا همکاری‌مان ادامه داشته باشد. قضیه را با لحن تند برایش گفتم، گفت مسئول روابط عمومی را توبیخ می‌کند که چرا جواب اشتباه داده!! معذرت‌خواهی کرد و تمام شد. منم از خر شیطان پایین آمدم.😃 🍀 در همین گیرودار، صبح‌نو هم خرامان‌خرامان گفت نسخه‌ای کوتاه‌تر و خلاصه‌تر برایشان بفرستم. فرستادم. بعد از یک هفته پرسیدم خب چی شد؟ گفت یک هفته پیش چاپش کردیم و تمام شد!! 😐 eitaa.com/aliebrahimpour_ir/137 🔹پ.ن1: تجربه جالبی بود.😃 🌐 @aliebrahimpour_ir
. باسمه . 🎬 سینمایی🎬 ✳️عنوان: «ساعت5عصر»، سینما یا برنامه‌ای آیتمی؟✳️ . [نسخه و ] . ▫️علی ابراهیم‌پور▫️ . ( از چهار) 💠 جمعه، 1مرداد95، مهران‌مدیری پس از مدت‌ها دوری از گفتگوهای تلویزیونی، مهمان برنامه‌ی هفت شد. رفت‌وبرگشت زبانی میان او و مسعودفراستی از چندماه پیش بر سر برنامه دورهمی، تماشای این قسمت از هفت را جذاب‌تر کرد و مدیری در بدو ورود، گفت تا مسعود نباشد، صحبتی نمی‌کند! صحبت او که قرار بود درباره «کارگردانی و نویسندگی سینمای کمدی» باشد به چندسوال روتین، چندشوخی و ابراز خستگی از سریال‌سازی گذشت و البته خبر ورودش به سینما. مدیری با بیان اینکه ورود دیرهنگامش به سینما برای کسب تجربه‌ی بیشتر بوده تا شخصی حرفه‌ای باشد، نام (ساعت5عصر) و ایده‌ی داستانی فیلم جدیدش را گفت. چنان‌که مدیری در همان زمان خبرش را داد «ساعت5عصر» فیلمی شلوغ و خیابانی با سکانس‌هایی 600-700نفره و روایت‌گر ماجرای یک روز زندگی فردی است که برای انجام کاری، فقط همان روز را فرصت دارد. به گفته‌ی مدیری، فیلم قرار است مثل گلوله‌برفی باشد که هرچه جلوتر می‌رود بزرگتر می‌شود و ریتم مدام تندتر، دیوانه‌وار بودن ماجرا بزرگ‌تر و موضوع عظیم‌تر می‌شود. 💠 روال غیرمتعارف اعطای مجوز تهیه‌کنندگی به کارگردان فیلم‌اولی، حرکت متفاوت و تعجب‌برانگیز سیگار کشیدن مدیری در نشست خبری و تعجب خشایار الوند از درج نام مدیری به‌عنوان نویسنده فیلم، تنها تعدادی از حواشی ساعت5عصر بود تا در نهایت، فیلم به اکران پُرسروصدا رسید. مدیری و تیم پخش فیلم برای شکستن رکوردها و برگزاری بزرگترین افتتاحیه فیلم کشور، برنامه‌ای حساب شده چیدند. این برنامه‌ها گرچه اتفاقاتی مهم برای جذب مخاطب بودند، اما هیچ‌کدام به اندازه‌ی جایگاه شخص مهران‌مدیری به‌عنوان بزرگترین کارگردان کمدی و طنزپرداز پرسابقه‌ی تلویزیون بعد از انقلاب، در جذب مخاطب برای این فیلم مؤثر نبوده و نیست. پرونده‌ی پرسابقه‌ی او در صداوسیما و ساخت برنامه‌های متعدد 90قسمتی و کشف‌و‌معرفی استعدادهای شاخص طنز و کمدی در طول این سالیان دراز، از او اسطوره‌ای مردمی و بی‌همتا ساخت؛ تا حدی که چند سال گذشته نام او را در لیست بیست فرد پرنفوذ و قدرتمند ایران قرار دادند! (سایت خبری عصرایران، کدخبر۷۳۱۸۷) این جایگاه بی‌بدیل مردمی با مواجهه و گفت‌وگوی مستقیمش با مخاطب، در دورهمی بازخوانی و تقویت شد. 💠 صحبت‌های او در هفت، حواشی متفاوت و جایگاه ویژه‌ی مدیری، توقع از ساعت5عصر را در حد یک فیلم عادی نگه نمی‌دارد! ساعت5عصر قرار است -بنابه‌گفته‌ی خودش و تیم همکارانش- فیلمی متفاوت از مدیری در مدیوم سینما باشد؛ فیلمی که هم مخاطب پُرشمار این سالیان او را راضی کند و هم لذت نگاهی جدید به کمدی را به مخاطبین تخصصی و منتقدین و هنرمندان بچشاند. اما «شیوه چشمت فریب جنگ داشت؛ ما غلط کردیم و صلح انگاشتیم!» 💠 ساعت5عصر، روایت‌گر داستان یک روز زمستانی از ساعت7صبح تا ساعت5عصر یک شهروند نسبتا مرفه تهرانی به نام «مهرداد پرهام» (سیامک‌انصاری) است. همسرش مهناز (آزاده‌صمدی) برای تحصیل به فرانسه رفته، اما با فاصله‌های زمانی بسیار کوتاه جویای وضعیت مهرداد می‌شود و جابه‌جا از او تقاضا می‌کند از خود و محیط فیلم بگیرد. اول صبح از بانک با او تماس می‌گیرند که آخرین فرصت برای پرداخت آخرین قسط از وامش است و اصرار او برای یک روز فرصت، بی‌فایده است.(گره اصلی) برای دوش‌گرفتن به حمام می‌رود ولی آب قطع می‌شود.(فراز اول) بین همسایگان بر سر شارژ ساختمان دعواست و مهرداد شارژ همه ساختمان را می‌دهد تا دعوا تمام شود، اما مورد ضرب‌وجرح واقع می‌شود. (فراز دوم) با تاکسی به سمت بیمارستان می‌رود اما بین راه به‌خاطر کَل‌کَل راننده با یک زن، اسپری فلفل در چشمش می‌زنند. (فراز سوم) به بیمارستان شلوغ می‌رود تا زخمش را پانسمان کند (فراز چهارم)، به مادر پیری کمک می‌کند تا جسد شوهرش را ترخیص کند. (فراز پنجم) برای کمک به پیرزن به بهشت زهرا می‌رود و همه‌ی کارهای قبر و مراسم را انجام می‌دهد. (فراز ششم) برای رفتن به بانک تاکسی می‌گیرد اما راننده، معتادی منگ (امیرجعفری) است و او را به ناکجا آباد می‌برد. (فراز هفتم) خودش را خلاص می‌کند اما در یک کوچه با تجمع اعتراض صنفی روبه‌رو می‌شود. (فراز هشتم) او را دستگیر می‌کنند و مأمور اطلاعاتی از او سوالاتی می‌پرسد و در نهایت او را آزاد می‌کند. (فراز نهم) او با عجله خودش را به بانک می‌رساند ولی بانک تعطیل شده و تنها می‌تواند برگه‌اش را مهر کند. (فراز دهم) مهرداد به خانه‌اش باز می‌گردد. (پایان) (ادامه دارد...) [ ] 🌐 @aliebrahimpour_ir
. باسمه . 🎬 سینمایی🎬 ✳️عنوان: «ساعت5عصر»، سینما یا برنامه‌ای آیتمی؟✳️ . [نسخه و ] . ▫️علی ابراهیم‌پور▫️ . ( از چهار) 💠 اما فیلم‌نامه با خلاءهایی جدی روبروست. این خلاءها هم در جهان‌بینی نامنسجم (مفهومی) و هم در ساختار داستانی (فُرمی) فیلم‌نامه دیده می‌شود. مشکلات داستانی آنقدر زیاد است که فرصتی برای مشکلات محتوایی‌اش باقی نمی‌گذارد. بین وقایع روابط علّی‌معلولی برقرار نیست و رابطه عمودی بین اتفاقات دیده نمی‌شود. برای مثال: ✔️ 1. در ابتدای داستان و قبل از تماس بانک، مهرداد از جلسه‌ای کاری صحبت می‌کند، اما مشخص نمی‌شود جلسه به چه سرانجامی رسید و بدون پیگیری رها می‌شود! ✔️ 2. مهرداد حقوق خوانده و از جایگاه خوب مادی و رفاهی و شأن بالای اجتماعی برخوردار است. برای چنین شخصیتی، «آخرین قسط وام» گره‌ای قوی نیست: اولاً چرا او پول قسطش را از طریق اینترنت پرداخت نمی‌کند؟ چه ضرورتی برای پرداخت حضوری است؟ خصوصاً اینکه با مسئول بانک آشنایی و رفاقت دارد. ثانیاً او که جزو سه نفری است که در آن ساختمان بزرگ و بالای شهر، شارژ واحدش را به صورت منظم پرداخت کرده، چه‌طور قسط ماهانه خانه‌اش را فراموش کرده و فکر می‌کند که آخرین قسطش برای ماه بعدی است؟ مگر او در ماه اخیر قسط را پرداخت کرده؟ ثالثاً در روزگار فعلی، چه‌طور ممکن است به خاطر فقط یک روز تأخیر، خانه را دست وام‌گیرنده دربیاورند؟ دقیقاً به این نکته خانم مسئول یکی از باجه‌های بانک -در پایان فیلم- اشاره می‌کند. ✔️ 3. چرا مهرداد پول شارژ تمام واحدهای ساختمان را حساب می‌کند؟ در حالی که به راحتی می‌تواند آژانس بگیرد و بیخیال ماشین شخصی‌اش شود! او حقوق خوانده و به‌نیکی می‌داند راه برخورد با شهروندان بی‌منطق این نیست. ✔️ 4. او -حتی بعد از برخوردش با شیشه اتوموبیل- زخم کوچکی روی پیشانی‌اش دارد و خونی از زخم نمی‌آید. با این حال چرا -برخلاف صحبت خودش که نیازی به بیمارستان ندارد- باز هم به بیمارستان می‌رود؟ ✔️ 5. پرستار فرشته‌گونه و نورانی (نگین‌معتضدی) در بیمارستان شلوغ، چرا فقط سراغ او می‌آید؟ او چرا نورانی است؟ ✔️ 6. او اشتباهاً هزینه بیمارستانِ شوهرِ مرده‌ی پیرزنِ تنها را هم پرداخت می‌کند؛ هرچند عمدی نیست، ولی بیخیال پس‌گرفتن پولش می‌شود. اگر بپذیریم فرم پرکردن و پرداخت هزینه از روی محبت و مهربانی است؛ تحویل‌گرفتن میّت درحالی که او اصلاً چهره‌اش را نمی‌شناسد، چه توجیحی دارد و اصلاً چگونه می‌تواند اتفاق بیافتد؟ ✔️ 7. او چرا قدرت گفتن «نه» ندارد؟ آیا از یک وکیل، چنین شخصیت منفعلی قابل قبول است؟ مسعود شصت‌چیِ مرد هزار و دوهزارچهره که در زیرزمین ثبت احوال و در میان قفسه‌های تاریک و تنهای بایگانی کار می‌کند، می‌تواند منفعل باشد و قدرت «نه گفتن» نداشته باشد، اما وکیلِ مرفّه نمی‌تواند. موفقیت یک وکیل بیش از هرچیز در گروی فن بیان و فعال‌بودن اوست. ✔️ 8. حتی اگر رساندن پیرزن به بهشت زهرا باز هم از روی محبت باشد، قطعاً ماندن او در کنار پیرزن هیچ دلیلی ندارد و ماندن او -حتی در فیلم- بی‌دلیل و ناموجه است! ✔️ 9. چرا مهرداد تلقین میت را انجام می‌دهد؟! چرا تمام جمعیت دو اتوبوس فامیل پیرزن، برای این کار به مهرداد خیره می‌شوند؟ مهرداد برای آن‌ها غریبه است، پس چرا از او چنین توقعی دارند؟! چرا او زیر بار این کار می‌رود؟ این صحنه‌ی کمیک -که بیشتر مناسب آیتم طنزی برای مجموعه‌ای مثل «عطسه» است- چه نسبتی با داستان رئال فیلم دارد؟ بعد از دفن میت، چرا مهرداد صحنه را ترک نمی‌کند و باز هم کنار پیرزن می‌نشیند؟ چرا پیرزن توقع دارد که مهرداد مراسم ناهار را هم برگزار کند؟ چرا مهرداد زیر هزینه‌ی چنین کاری می‌رود؟! ✔️ 11. چرا مهرداد وارد جریان اعتراض صنفی می‌شود؟ او که آرام در حال عبور از پیاده‌رو بود، چرا مسیرش را عوض می‌کند؟ (ادامه دارد...) [ ] 🌐 @aliebrahimpour_ir
. باسمه . 🎬 سینمایی🎬 ✳️عنوان: «ساعت5عصر»، سینما یا برنامه‌ای آیتمی؟✳️ . [نسخه و ] . ▫️علی ابراهیم‌پور▫️ . ( از چهار) ✔️ 12. پلک‌زدن مکرر و زیاد مأمور اطلاعاتی (مهران‌مدیری) به خاطر لنز است یا دلیل دیگری دارد؟ اگر او ماموری احمق و زبان‌نفهم است که سؤالات بی‌معنا می‌پرسد، چه‌طور اطلاعات طبقه‌بندی دقیقی از فیلم‌های ضبط‌شده‌ی گوشی مهرداد در اختیار دارد؟ و اگر او ماموری باهوش است، پس معنای سؤالات ابلهانه‌ی او از مهرداد چیست؟ مهم‌تر از همه چرا و چه‌طور او به صداقت مهرداد پی می‌برد و او را آزاد می‌کند درحالی که سندهای مهمی (فیلم‌برداری از بیمارستان و بهشت‌زهرا) در اختیار دارد؟ چه‌طور ممکن است کل مدت زمان دستگیری و بازجویی اطلاعاتی در دو-سه ساعت انجام شود؟!؟ ✔️ 13. در یکی از فیلم‌های جاسوسی شده، صحنه‌ی بی‌فروغ دفن شوهر پیرزن را به‌عنوان دفن هنرمند معروف معرفی می‌کند. در چنین روزگاری که کوچکترین خبرها از روش‌های مختلف و توسط افراد مختلف در فضای مجازی مخابره می‌شود، چنین کلیپی چقدر ارزش خبری دارد و چه‌کسی آن را باور می‌کند؟ این نگاه نادرست به دلیل دوری مدیری از فضای مجازی و مناسبات حاکم بر آن نیست؟ ✔️ 14. خانمی که مسئول یکی از باجه‌های بانک است، تنها با یک «مهر زدن» و بدون دریافت پول، کار او را راه می‌اندازد؟ این چه مُهری است که مسئول باجه -و نه رئیس شعبه- می‌تواند بزند و کار او را بدون دریافت پول حل کند؟ مشکل او اساساً برای آمدن به بانک مُهرزدن بود یا پرداخت قسط؟ چطور مسئول باجه می‌داند که بابت یک روز تأخیر در پرداخت قسط، اتفاقی نمی‌افتد، ولی رئیس شعبه نمی‌داند؟ ✔️ 15. نریشین کلیپ‌هایی که مأمور اطلاعاتی به مهرداد نشان می‌دهد، صدای همسر او (مهناز) است. پس می‌توان نتیجه گرفت که همسر او جاسوس است؛ با این حال چرا مهرداد در پایان فیلم برخوردی نمی‌کند و انگار اتفاقی نیافتاده و بی‌خیال جواب تلفن او را می‌دهد. ✔️ 16. پایان‌بندی فیلم بسیار مبهم و بی‌معناست! دوربین روی چهره مهناز در موبایل مهرداد زوم می‌شود و صدای هم‌همه می‌آید؛ انگار که جمعیتی در حال تماشای آن‌ها هستند! این پایان می‌خواهد خصوصی نبودن فضای مجازی را برساند یا چه؟! 💠 فیلم‌نامه‌ای با چنین مشکلاتی می‌تواند قسمتی از سریالی 90قسمتی مثل پاورچین باشد، اما برای فیلم سینمایی، اتودی بیش نیست! آیا این فیلم‌نامه، واقعاً نوشته‌ی خود مدیری است یا فیلم‌نامه‌ی تغییریافته‌ی خشایار الوند؟ بهتر نبود از مشورت چند نویسنده‌ی باتجربه استفاده می‌شد؟ (ادامه دارد...) [ ] 🌐 @aliebrahimpour_ir
. باسمه . 🎬 سینمایی🎬 ✳️عنوان: «ساعت5عصر»، سینما یا برنامه‌ای آیتمی؟✳️ . [نسخه و ] . ▫️علی ابراهیم‌پور▫️ . ( از چهار) 💠 جامعه‌شناسی و مردم‌شناسی مدیری در «ساعت5عصر» نیز -برخلاف آثار قبلی مدیری خصوصاً دورهمی- بسیار سیاه و کدر است! هیچ‌کدام از طبقات اجتماعی موجود در رویدادهای فیلم، نرمال و مورد تأیید نیستند. برای مثال در سکانس بهشت زهرا، با سه نوع مردم مواجه هستیم: هنرمندانی که فهمی از مجلس عزا ندارند؛ مردمی که همچون بربرها به دنبال سلبریتی‌ها هستند و اقوام پیرمرد فوت‌شده که احمق‌وار به هم‌نگاه می‌کنند و وظیفه‌شان را انجام نمی‌دهند! همسر خارج‌رفته، جاسوس است؛ مأمور اطلاعاتی، گیج است؛ مسئول بانک، دروغگو است؛ ساکنین متمول ساختمان غیرمنطقی‌اند و... و حتی یگانه عاقله‌انسان فیلم‌های مدیری -یعنی سیامک‌انصاری- هم در این فیلم عاقل نیست و چنان‌که گفته شد، منفعل و گیج است! در چنین ملغمه‌ای که هیچ روزنه‌ای از شعور -جز در مشتی فرسوده و از کارافتاده (=ساکنین خانه‌ی معتاد منگ)- یافت نمی‌شود، پس چه امیدی به رشد و تغییر است؟ و اساساً با چنین نگاهی به مردم، مخاطب اصلاح‌گری باقی می‌ماند که فیلم بخواهد نقد اجتماعی را برای او روایت کند؟ آیا به‌راستی نویسنده و کارگردان «ساعت5عصر» همان مدیری دغدغه‌مندی است که در هر هفته دو شب تلاش می‌کند با مواجهه و گفت‌وگوی مستقیم با مردم، کاری کند که -به قول خودش- اتفاقات خوب برای مردم بیافتد؟! 💠 غیر از فیلم‌نامه، کارگردانی نیز با مشکل روبروست. کارگردان نتوانسته سینما بیافریند. به‌نظر می‌رسد تجربه‌ی بلندمدت سالیان دراز مدیری در برنامه‌سازی در فضای بسته، قدرت کار در فضای باز را از او گرفته است. همکاری با یکی از بهترین تصویربردار سینمای ایران (محمود‌کلاری) نیز نتوانسته در این زمینه توفیقی برای او به ارمغان بیاورد. کارگردان اصرار دارد از نماهای باز فرار کند؛ حتی در صحنه‌های پرجمعیت هم نماهای باز مشاهده نمی‌کنیم؛ لذا سکانس‌های پرجمعیت نیز بی‌فروغ و کم‌مایه برداشت شده‌اند. 💠 «ساعت5عصر» در قدوقواره‌ی اثر سینمایی نیست. مدیری می‌توانست با پلاتوهای چند دقیقه‌ای‌اش در وسط فرازهای داستان این فیلم، یک قسمت کامل از برنامه‌ای آیتمی مثل «شوخی کردم» بسازد. «ساعت5عصر» تمام هنر مدیری در سینماست یا شوخی او با مخاطب است؟ مفاهیم انتقادی فیلم، در نهایت خلاصه‌ای از چند قسمت از استندآپ‌های دورهمی اوست! هرچند ساعت5عصر به‌عنوان کار اول مدیری توانست رکوردهایی بشکند و احتمالاً به فروش نسبی خوبی دست پیدا کند، اما حتماً آینده‌ی سینمایی مدیری با این دست‌فرمان با چالش‌هایی جدی روبروست. //پایان// [ ] 🌐 @aliebrahimpour_ir
🎬 #انتشار #نقد_فیلم سینمایی ✳️عنوان: «ساعت5عصر»، سینما یا برنامه‌ای آیتمی؟ 🔺سایت «سوره سینما» 🗓تاریخ نگارش: 15مرداد1396 🗒تاریخ انتشار: 30مرداد1396 🌐 www.sourehcinema.ir/?p=92694 🌐 @aliebrahimpour_ir
🎬 #انتشار خلاصه #نقد_فیلم ✳️عنوان: «یک برنامه آیتمی یا سینما؟» 🔺روزنامه #صبح_نو 🗒انتشار: شنبه - 4شهریور1396 - شماره303 - ص13 🌐 sobhe-no.ir/newspaper/303/13 🌐 @aliebrahimpour_ir
روزنامه صبح نو - شماره303 - شنبه - 4شهریور1396.pdf
8.39M
🎬 خلاصه ✳️عنوان: «یک برنامه آیتمی یا سینما؟» 🔰نسخه کامل روزنامه 🗞 🔰شماره 303 - شنبه - 4شهریور1396📰 ✅ در صفحه 13، نقد فیلم «ساعت 5عصر»، نوشته علی‌ابراهیم‌پور به چاپ رسیده است. 🌐 @aliebrahimpour_ir
ماهنامه «سوره سینما» شماره 7 شهریور 96.pdf
10.33M
🎬 #انتشار #نقد_فیلم سینمایی ✳️عنوان: «ساعت5عصر»، سینما یا برنامه‌ای آیتمی؟ 🔰نسخه کامل ماهنامه #سوره_سینما 🗞 🔰شماره هفتم - شهریور1396📰 ✅ در صفحات 31الی33 متن کامل و نهایی #نقد _فیلم «ساعت 5عصر»، نوشته علی‌ابراهیم‌پور به چاپ رسیده است. 🌐 @aliebrahimpour_ir
🎬 #انتشار متن کامل و نهایی #نقد_فیلم ✳️عنوان: « #ساعت‌5عصر، برنامه آیتمی یا سینما؟» 🔺ماهنامه #سوره_سینما 🗒انتشار: شهریور1396 - شماره هفتم - صص 31-33 🌐 @aliebrahimpour_ir
سه صفحه یادداشت ساعت 5عصر - نشریه سوره سینما.jpg
2.43M
🎬 #انتشار متن کامل و نهایی #نقد_فیلم ✳️عنوان: «ساعت‌5عصر، برنامه آیتمی یا سینما؟» 🔺ماهنامه #سوره_سینما [تصویر باکیفیت] 🗒انتشار: شهریور1396 - شماره هفتم - صص 31-33 🌐 @aliebrahimpour_ir
🌷 « / » 🌷 ✅موضوع: ساعت 5عصر، اولین اثر سینمایی آقای مهران مدیری 🏷 عنوان: «ساعت5عصر»، سینما یا برنامه‌ای آیتمی؟ 🖌 علی ابراهیم پور 🗓تاریخ نگارش: 15مرداد1396 📇تعداد واژگان: 1970 📎توضیح: خلاصه‌ای از این یادداشت، در شماره 303 (شنبه - 4شهریور1396) روزنامه به چاپ رسید. نسخه‌ی اولیه نیز در سایت (در تاریخ 30مرداد1396) درج شد. نسخه نهایی (با ویرایش صوری و ادبی به همراه اندکی حذف و اضافه) در شماره هفتم نشریه (شهریور 96) چاپ شد. 💠مطالعه‌ی نسخه و : 🔰 https://eitaa.com/aliebrahimpour_ir/143 (بخش اول) 🔰 https://eitaa.com/aliebrahimpour_ir/145 (بخش دوم) 🔰 https://eitaa.com/aliebrahimpour_ir/146 (بخش سوم) 🔰 https://eitaa.com/aliebrahimpour_ir/147 (بخش چهارم) 💠 لینک‌های مربوط به انتشار: ♻️ http://www.sourehcinema.ir/?p=92694 (سایت سوره سینما) 🗞 http://sobhe-no.ir/newspaper/303/13 (ص13 شماره 303 صبح‌نو) 📥 https://eitaa.com/aliebrahimpour_ir/150 (دانلود نسخه شماره 303 ) 🌀 https://t.me/Sobhe_no/6197 (بازنشر در کانال صبح‌نو) 📚 https://eitaa.com/aliebrahimpour_ir/152 [دانلود ماهنامه ] 📃 https://eitaa.com/aliebrahimpour_ir/154 [تصویر در ماهنامه سوره سینما] 🔹پ.ن: مثل همیشه، از شنیدن نظرات دوستان همراه، خوش‌حال خواهم شد.☺️🙏💐 [ ] 🌐 @aliebrahimpour_ir
🌺 « » 🌺 ✅ روایتی به هست که: «كلّما في القرآن في الحمد، وكلّما في الحمد في البسملة، وكلّما في البسملة في الباء، وكلّما في الباء في النقطة، وأنا النقطة الّتي تحت الباء؛ علم تمام قرآن در سوره فاتحه است ، و علم تمام سوره فاتحه در بسم اللَّه است و علم تمام بسم اللَّه در حرف باء آن است و من هستم.» (قطره‌اى از درياي فضائل اهل‌بيت، ج1، ص177) ✅ شاعر هم درباره‌ی این مضمون گفته: آن که زیر باء بسم الله است/آن راهنمای کل خلق الله است گنجیده در آن تمام قرآن/ آن خال لب علی ولی الله است ✅ حکما و فلاسفه اسلامی، بحث مبسوطی درباره‌ی این روایت دارند. برای نمونه: 🌴حضرت امام (رضوان‌الله‌علیه)، در کتاب شریف تفسیر سوره می‌فرمایند: 🔻تمام دايره وجود و تجلّيات غيب و شهود، كه قرآن شريف ترجمان آن است جمعاً در بِسْمِ اللَّهِ كه اسم اعظم است موجود است؛ و در «باء» كه مقام سببيّت مىباشد و «نقطه» كه سرّ سببيّت است، موجود است؛ و على- عليه السلام- سرّ ولايت و سببيّت است، پس اوست تحت الباء؛ يعنى نقطه تحت الباء، است. (تفسير سوره حمد ؛ ص55-56) 🔻سوره شريفه «فاتحة الكتاب» و «امّ الكتاب»، صورت اجماليّهاى از مقاصد قرآن است؛ و چون جميع مقاصد كتاب الهى برگشت به مقصد واحد كند و آن حقيقت توحيد است، كه غايت همه نبوّات و نهايت مقاصد همه انبياى عظام- عليهم السلام- است، و حقايق و سراير توحيد در آيه مباركه بِسْمِ اللَّهِ منطوى است؛ پس اين آيه شريفه، اعظم آيات الهيّه و مشتمل بر تمام مقاصد كتاب الهى است؛ چنانچه در حديث شريف وارد است. و چون «باء» ظهور توحيد، و تحت الباء سرّ آن است، تمام كتاب ظهوراً و سراً در آن «باء» موجود است؛ و انسان كامل، يعنى وجود مبارك علوى- عليه الصّلاة و السلام- همان سرّ توحيد است؛ و در عالم، آيهاى بزرگتر از آن وجود مبارك نيست پس از رسول ختمى- صلى اللَّه عليه و آله- چنانچه در حديث شريف وارد است. (تفسير سوره حمد ؛ ص82) 🌴صدرالمتالهین نیز در ج7، ص33 اسفار اربعه، در فصلی تحت عنوان «في تحقيق كلام أمير المؤمنين و إمام الموحدين علي ع» شرح مفصلی برای «أنا النقطة الّتي تحت الباء» ارائه می‌دهد. 🌴آیت‌الله حسن‌زاده آملی نیز در سه اثر ده رساله فارسى (ص28)، هزار و يك كلمه (ج2، ص: 190) و انسان در قرآن (ص171) بر اساس همین متن ملاصدرا و متون مشابه، روایت مذکور را شرح فرموده‌اند که خلاصه آن چنین است: 🔻«اطلاق كلمه بر بارى تعالى است، تا معلوم گردد كه غرض از باء بسم اللّه چيست، و دانسته شود كه كتبى نمودى است و رقيقت و حكايت و ظلّى از حقيقت است، و واقع فوق مفهوم واحد و وجود و و نظاير آنهاست... » 🔻«مقصود از ذات حق تعالى است و بسيط الحقيقة يعنى نقطه كل اشياء است. و نيز اين طائفه نقطه را بر نبوت و ولايت اطلاق مىكنند كه مىگويند نقطه نبوت و نقطه ولايت از اينرو كه سريان ولى در عالم چون سريان حق است در عالم كه ولايت كليه سارى و سائر در هر موجود است و مولاى او است زيرا كه اسم اعظم است و متقبل افعال ربوبى و مظهر قائم به اسرار الهى و نقطه پرگار نبوت است.» [ ] 🌐 @aliebrahimpour_ir
✅ #ترجیع_بند معروف #هاتف اصفهانی: «که یکی هست و #هیچ نیست جز او» 💐 ↩️ yon.ir/tarjeeband (شعر در گنجور) ( #ادبیات #شعر #عرفان #عرفانی ) 🌐 @aliebrahimpour_ir
رشته چهارم از #شعر #ترجیع_بند معروف #هاتف اصفهانی: «که یکی هست و #هیچ نیست جز او» 💐 🌐 @aliebrahimpour_ir
💠 « شب امتحان » 💠 🍀 از این شعر، خاطره‌ای خوب دارم. بخشی از این زیبا، جزو متن درسی ادبیات دبیرستان بود. خاطرم نیست دوم یا سوم؛ شب امتحان ترم. ایام انتخابات بود و روز‌ها در خیابان‌ها پلاس بودیم و دورگردی می‌کردیم. شب‌ها تا صبح بیدار می‌ماندم برای امتحان‌ها. این شعر هم تقریبا اواخر کتاب بود. خب بازیگوش بودیم و قسمت‌های زیادی از کتاب، برایم جدید بود و شب امتحان، اولین باری بود که چشمم به جمالشان روشن می‌شد! ازاین‌رو آن شب، شبِ شعر و ادبیاتی شده بود برای خودش. یکی دو ساعت به اذان صبح، رسیدم به این شعر. همین رشته چهارم، افتاده بود صفحه فرد کتاب (یعنی سمت چپ) و دقیقا اش افتاده بود صفحه بعد. 🍀 شعر را که شروع کردم، دیدم جالب و روان است؛ ناخودآگاه شروع کردم به نیت لذت‌بردن خواندن تا رسیدم به این رشته چهارم. چهار-پنج بیت آخرش (چنانکه معلوم است) خواننده را به هول می‌دهد. من هم با رغبت دنبال این بودم که: خب وقتی از مضیق جهات درگذری، آنچه نشنیده گوش، آن شنوی، دقیقا چیست و آن نادیده چشم چیست که می‌بینی...؟ لذت ماندگارش دقیقا آنجا بود که با ذوق، ورق زدم که ببینم تا به عین‌الیقین دقیقا چه چیزی را عیان می‌بینم؛ که دیدم می‌گوید: «که یکی هست و...» 🍀 خب شعر، عرفانی است و در آن سکوت آخر شب، خواندنش خیلی شیرین بود. آنقدر شیرین که خاطره‌اش یادم نرفته و هنوز مزه‌اش زیر زبانم است! 🌐 @aliebrahimpour_ir